یکشنبه, 4 آذر , 1403 برابر با Sunday, 24 November , 2024
جستجو

بررسي مستند حيات حضرت زينب(س) و نقش آفرینی در نهضت حسینی(بر اساس منابع پیش از قرن هفتم هجری)

مقاله برگزیده در جشنواره های شیخ طوسی و علامه حلی

اين نوشتار به صورت مستند به شخصيت زينب بنت علي(ع) به‌عنوان بانويي تأثير گذار و برجسته در تاريخ اسلام به ويژه نهضت كربلا پرداخته است. توجه و اهتمام  محققان معاصر  شيعه و سني به زواياي مختلف زندگاني حضرت زينب(س) پژوهشهاي قابل توجهي را گرد آورده است، از  تاليفات متاخر شيعيان مي‌توان به كتاب زينب الكبري تاليف جعفر النقدي، ناسخ التواريخ حضرت زينب كبري نوشته‌ي عباسقلي خان سپهر؛ مع بطلة‌ كربلا تاليف محمدجواد مغنية؛ السيدة زينب؛ اثر باقر شريف القرشي، المرأة العظيمة از حسن الصفار؛ الخصائص الزينبيه، نوشته‌ي نورالدين الجزائري، اشاره كرد. از سني‌ها تحقيقات زينب بنت علي اثر عبدالعزيز سيدالاهل، العقيلة الطاهرة تاليف احمد فهمي محمد المصري، حفيدة‌ الرسول، اثر احمد الشرباصي الازهري، بطلة‌كربلا از عايشه بنت الشاطي؛ ابنة ‌الزهرا بطلة‌ الفداء زينب، نوشته علي احمد شلبي؛ السيدة ‌زينب تاليف موسي محمد علي را مي‌توان نام برد. البته پيش‌تر هم رسالاتي توسط كساني چون محمد بن عبدالرحمن السخاوي(م903) محمد بن طولون الدمشقي(م953)  و جلال الدين سيوطي(م911) به نگارش در آمده است.

آنچه در زمينه‌ي پژوهش‌هاي پسيني و معاصر اهل سنت مشهود است استفاده از منابع متأخرتر شيعه مي‌باشد، به‌ويژه مقاطعي از زندگاني آن حضرت كه در منابع اهل سنت در خصوص آن گزارشي وجود ندارد. گفتني است تا قرن هفتم آنچه درخصوص تاريخ زندگاني زينب كبري(س) در منابع اهل سنت و شيعه وجود دارد از تشابه و تناسب حجمي و محتوايي زيادي برخوردار است به گونه‌اي كه با اندك تغييراتي مي‌توان آنچه را در منابع اهل سنت وجود دارد در منابع شيعه هم يافت و بالعكس، اما پس از آن گزارشهايي در خصوص زندگاني حضرت زينب(س) در كتب شيعه پديدار شد كه تا قرن هفتم در منابع شيعي وجود نداشت. جالب آنكه اين گزارشها در تأليفات پژوهشگران معاصر سني كه به شخصيت زينب كبري(س) پرداخته‌اند انعكاس يافته است.

در پژوهش حاضر سعي شده با تكيه و اعتماد بر منابع دست اول و متقدم  مؤلفان شيعه نظير: مفيد، طوسي، طبرسي،‌ سيد بن طاووس و مؤلفان سني نظير: بلاذري، ابن سعد، طبري، ابن طيفور، و  برخي شخصيت‌هاي ديگر، تا قرن هفتم، زندگاني، شخصيت و نقش زينب بنت علي(ع) در نهضت عاشورا مورد كاوش قرار گيرد.

1-    زينب بنت علي(س)

زينب(س) دختر علي بن ابيطالب(ع) و فاطمه زهرا(س)  كنيه ايشان ام كلثوم و ام حسن[1] است معروف‌ترين لقب او الكبري است، القابي چون: الصديقة الصغري، العقيلة،[2] عقيلة‌بني هاشم،[3] عارفه، كامله، عالمه و عابده آل علي را به وي نسبت داده‌اند.[4] مي‌توان گفت زينب بنت علي(ع) از نظر نسب داراي شريفترين نسب است چرا كه نوه رسول خدا(ص) و فرزند علي(ع) و زهرا(س) و خواهر حسن(ع) و حسين(ع) است.

1-1-  زمان ولادت

در خصوص زمان ولادت آن گرامي مانند خواهرش ام كلثوم گزارش مستندي در منابع متقدم وجود ندارد. برخي تأليفات متأخر  پنجم جمادي الاولي سال پنجم ياششم هجري و شعبان سال ششم و رمضان سال نهم هجري را براي وي برشمرده‌اند.[5] سيوطي در رساله الزينبيه مي‌‌گويد كه زينب(س) كبري پنج سال قبل از رحلت پيامبر(ص) به دنيا آمد.[6] ابهام در تاريخ ولادت ايشان باعث ايجاد اين سوال شده كه آيا زينب(س)(س) از نظر سني دختر بزرگ فاطمه زهرا(س) است يا خير؟

1-1-1-ديدگاه علماي سني

مورخان و نسب شناسان اهل سنت سال تولد ايشان را ذكر نكرده‌اند و در خصوص اينكه كداميك از دختران حضرت زهرا(س) بزرگتر بوده‌اند به صورت صريح اظهار نظر نكرده‌اند، گفتني است تعدادي از ايشان نام حضرت زينب(س) را بعد از نام ام كلثوم متذكر شده‌اند كه به نظر مي‌رسد اين ترتيب بندي نام فرزندان حضرت زهرا(س) اول بار در الطبقات الكبري ابن سعد(م230) صورت گرفته باشد[7] و ديگراني پس از او مانند ابن عبدالبر قرطبي (م463) در استيعاب،  ابن اثير(م630) در اسدالغابة و ابن حجر عسقلاني(م852) در الاصابة  آن‌را با همان هيئت نقل كرده‌اند. از سوي ديگر مسعودي در التنبيه و الاشراف[8] ابن قتيبه(م282) در المعارف[9] و ابن حزم (م456) در جمهرة انساب العرب[10] و ابن الجوزي(م597) در المنتظم،[11] الشافعي(م562) در مطالب السؤول[12] و سبط بن الجوزي(م654) در تذكرة‌ الخواص[13]  و ابن ابي الحديد(م656) در شرح نهج البلاغه [14] هنگام معرفي فرزندان حضرت زهرا(س)، معرفي و شرح حال زينب(س) را مقدم مي‌دارند.[15] ابن جوزي حتي تصريح مي كند كه زينب(س) سومين و ام كلثوم چهارمين فرزند زهرا(س) است،[16] به نظر مي‌رسد غير از اين مورد در بين علماي متقدم سني اظهار نظر مشهودي كه بيانگر اين مهم باشد كه  كداميك از دختران حضرت زهرا(س) از نظر سني بزرگتر است، وجود ندارد؛ حتي گونه‌اي آشفتگي و سردرگمي در بين اينان مشهود است براي مثال ابن سعد در الطبقات الكبري با وجود آنكه در هنگام معرفي فرزندان حضرت زهرا(س) نام ام كلثوم را مقدم مي‌دارد ولي در همان كتاب در بيان فرزندان علي(ع) نام زينب كبري(س)  را بر ام كلثوم مقدم مي‌دارد، اين دوگانگي نشان دهنده آن است كه اينان در هنگام بيان اسامي دختران حضرت زهرا(س) ترتيب سني آنها را لحاظ نكرده يا اصولاً در اينكه كداميك بزرگتر بوده‌اند به نتيجه خاصي نرسيده‌اند.

1-1-2-ديدگاه علماي شيعه

دانشمندان شيعه عموماَ هنگام معرفي فرزندان حضرت زهرا(س) نام زينب(س) را مقدم داشته‌اند.[17]

ابهام‌هاي مكرري به جهت شباهت‌هاي اسمي بين دختران امام علي(ع) در طول حيات و زندگاني ايشان رخ داده است به‌گونه‌اي كه تاريخنگاران را در ثبت رخدادهاي زندگي ايشان با مشكل مواجه كرده است.

العبيدلي(م277)  يكي از نسب شناسان پيشرو در كتاب اخبار الزينبيات تصوير روشن‌تري از نامگذاري دختران حضرت زهرا(س) ارائه مي‌دهد او معتقد است كه نام دختر دوم حضرت زهرا(س) نيز زينب(س) بوده است نامي كه حضرت فاطمه(س) خود براي وي انتخاب كرد و رسول خدا(ص) به‌خاطر شباهتش به خاله‌اش‌ام كلثوم.[18] كنيه او را ام كلثوم نهاد.[19] العبيدلي ام كلثوم را زينب(س) الوسطي مي‌خواند و زينب(س) الصغري را دختر ديگر علي(ع) مي‌داند كه با محمد بن عقيل ازدواج كرد.[20]  شيخ مفيد دختر دوم حضرت زهرا(س) را زينب(س) صغري ناميده و كنيه اش را ام كلثوم قلمداد مي‌كند مسعودي همو را  ام كلثوم كبري مي‌خواند.[21] سيد محسن امين در اعيان الشيعه و كتاب آل ابي طالب  مدعي است كه مي‌توان بين گزارش‌هاي شيخ مفيد و مسعودي جمع كرد، به بيان وي دختر دوم حضرت زهرا(س)  زينب(س) صغري خطاب شده نسبت به زينب(س) كبري و ام كلثوم كبري خوانده شده به نسبت ام كلثوم صغري كه از ام ولدي زاده شده[22] الزبيري از نسب شناسان متقدم نيز در كتاب نسب قريش، ام كلثوم را لقب الكبري داده است.[23]

بيشتر علماي شيعه زينب(س) را دختر بزرگ حضرت زهرا دانسته‌اند.[24] از جمله شيخ مفيد در ارشاد[25] و به تبعيت از او اربلي در كشف الغمه[26] و طبرسي در اعلام الوري[27] او را الكبري خطاب مي كنند و ام كلثوم را زينب(س) صغري دانسته‌اند. قراين و شواهد نيز به اين امر گواهي مي‌دهد كه زينب(س) دختر بزرگتر بوده است.

1-1-3- قراين و شواهد

_ اولاً گزارش تاريخي مستندي كه نشاندهنده اين امر باشد كه زينب(س) اولين دختر حضرت زهرا(س) نيست نزد مؤرخان شيعه و سني وجود ندارد.

_ ثانياً نامگذاري حسن(ع) و حسين(ع) نخستين فرزندان فاطمه(س)  توسط رسول اكرم (ص) صورت‌ گرفت، گر چه در منابع متقدم گزارشي در خصوص نامگذاري اولين دختر حضرت زهرا(س) توسط رسول خدا(ص) وجود ندارد با اين وجود بسيار محتمل است كه نامگذاري توسط ايشان صورت گرفته باشد، همانگونه كه برخي منابع متاخر مدعي شده‌اند كه رسول خدا(ص) نام بزرگترين دخترش زينب(س) را براي نوه‌اش انتخاب كرد.[28] طبيعي است كه اگر پيامبر(ص) در صدد  انتخاب اسامي دخترانش براي نوه‌هايش باشد نام بزرگترين دخترش را براي اولين نوه‌اش در نظر بگيرد. بدين ترتيب وجود نام زينب(س) خود قرينه‌اي بر بزرگي سني آن حضرت است، در صورت بزرگ پنداشتن ام كلثوم اين ترديد به‌وجود مي‌آيد كه آيا رسول‌خدا(ص) بدون هيچ مناسبتي نام كوچكترين دخترش را بر بزرگترين نوه‌اش مي‌گذارد؟ از سوي ديگر اگر نامگذاري از سوي علي(ع) يا حضرت زهرا(س) صورت گرفته باشد نيز استدلال فوق به قوت خود باقي است.

_ يكي از مؤرخان معاصر شيعه برخلاف مشهور شيعه،[29] ام كلثوم را دختر بزرگتر پنداشته و دليل آن‌را  همنامي ام كلثوم با خواهر حضرت زهرا(س) و همسر عثمان بن عفان متوفي سال دوم هجري بعد از جنگ بدر دانسته است و دليل اين نامگذاري او را زنده نگه داشتن ياد وي پس از رحلتش در سال دوم قلمداد كرده‌  همين پژوهشگر در توجيه انتخاب نام زينب(س) براي دومين فرزند حضرت زهرا(س) مدعي است. نامگذاري زينب(س) هم بعدها بدان دليل بوده كه وي همزمان با فوت خاله‌اش زينب(س) بنت رسول الله(ص) به دنيا آمد.[30]

اين استدلال از نظر تاريخي موجه نيست، چرا كه ام كلثوم  نه در سال دوم هجري بلكه در سال نهم هجري[31] رحلت كرد و زينب(س) پيش از او در سال هشتم هجري از دنيا رفت.[32] لذا از اين منظر نمي‌توان هيچ تناسبي بين درگذشت خواهران حضرت زهرا (س) با نامگذاري فرزندان‌اش برقرار كرد.

_ يكي از قراين ديگر، تكرار لقب الكبري[33] در كتب شيعه و سني براي  زينب(س) است اين نظر زماني تقويت مي‌شود كه طبق برخي گزارشها نام خواهرش ام كلثوم نيز زينب(س) بوده است. به همين دليل ام كلثوم را زينب(س) الوسطي[34]و گاه زينب(س) الصغري[35]هم خوانده‌اند.

2-ويژگيهاي شخصيتي زينب كبري(س)

گوشه‌اي از فضائل و ويژگيهاي شخصيتي  زينب كبري(س) در جمله‌اي از امام سجاد(ع) در مورد دانايي، علم و معرفت ايشان انعكاس يافته است، ايشان در جمع مردم كوفه رو به عمه‌اش زينب(س) كرد و اين جمله را فرمود: ياعمة، اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة؛ اى عمّه، شما الحمدلله، دانشمند بدون معلم و خردمند بدون استاد و آموزگار مي‌باشي.[36]

زينب شخصيتي است كه در سنين خردسالي خطبه ماندگار مادرش در مسجد مدينه را پس از رحلت رسول خدا(ص) با آن مضامين عالي و معارف ژرفش براي آيندگان روايت كرده است. ابي الفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين مي‌گويد كه عبدالله بن عباس صحابي گرانقدر رسول خدا(ص) و مفسر برجسته قرآن، كلام فاطمه(س) در مورد فدك را از زبان وي نقل مي‌كند ابن عباس در مقام بيان جايگاه زينب كبري از  او با عنوان عقيلتنا[عاقل و داناي ما] ياد مي‌كند.[37]

برخي از مناجاتها و دعاهاي حضرت زهرا(س) تنها از طريق زينب كبري(س) به ما رسيده است كه در همان سنين خردسالي به ذهن سپرده است.[38] اين موارد از هوش، ذكاوت و حضور ذهن سرشار زينب(س) حكايت دارد. او از جدش رسول خدا(ص)، مادرش زهرا(س)،[39]پدرش علي(ع) و برادرانش حسن(ع) و حسين(ع) و برخي صحابه نظير اسماء‌ بنت عميس، روايت نقل كرده است. و برخي از صحابه و تابعين نيز از ايشان روايت نقل كرده‌اند.[40]

ويژگيهاي بارز شخصيتي او در جنبه‌هاي اخلاقي و علمي به عنوان بانويي نمونه باعث گرديد تا در اذهان عمومي در طول تاريخ از او به بزرگي ياد شود، حسن البصري عالم برجسته هنگامي كه مي‌خواست از اميرمؤمنان علي (ع) حديثي نقل كند مي‌گفت: قال ابو زينب(س)؛ ابو زينب(س) اين چنين گفته است.[41]

نشانه ديگر از جلالت شخصيت او اين است كه با وجود عظمت و حسن شهرت همسرش عبدالله بن جعفر، فرزندان زينب(س) و اعقاب ايشان در طول تاريخ معروف به الزينبي گشتند،[42] بخلاف عرف عرب كه  شهرت انتساب به پدر است مگر در جايي كه انتساب به مادر مايه فخر و مباهات باشد.

زينب كبري(س) از سخنوري و فصاحت فوق العاده‌اي برخوردار بود، در زمان اسارتش در محرم  سال 61 هنگامي كه در كوفه براي كوفيان سخنراني مي‌كرد شنونده‌اي كه سخنان او را مي‌شنيد در خصوص فصاحت گفتارش چنين مي‌گويد: لم ار و الله خفرة‌ قط افصح منها كأنها تنطق علي لسان اميرالمومنين علي بن ابيطالب(ع)

بخدا قسم هرگز زني با شرم و حيا را نديدم كه گوياتر و سخنورتر از او باشد گويا از زبان اميرمومنان علي ابن ابيطالب(ع) سخن مي‌گويد.[43]

وقتي ابن زياد در مقابل بيان شيوا و كوبنده زينب(س) درمانده شد به اطرافيانش چنين گفت: هذه سجاعة و لعمري لقد كان ابوك شاعراً سجاعاً، اين زن بسيار با سجع[رعايت اوزان كلمات] سخن مي‌گويد سوگند به جان خودم كه پدر او هم شاعري سخت سجع‌گو و قافيه پرداز بود.[44]

ابن طيفور مولف كتاب بلاغات النساء در دو بخش كلام آن حضرت را به‌عنوان سخن بليغ ذكر كرده است.[45]

علاوه بر اينها زينب كبري(س) از مقامات بلند معنوي و انساني برخوردار بود صبر مثال زدني او در مواجهه با مشكلات و درايت و توانايي‌ِ كم نظير او در پاسداري از ارزشهاي اسلامي باعث  شده تا حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) او را پس از جريان عاشورا وصي خود قرار دهد.[46]

احمد بن ابراهيم مي‌گويد: در سال 262 بر حكيمه خاتون خواهر امام حسن عسكري(ع) وارد شدم و با آن محترمه از پشت پرده سخن گفتم و از او راجع به عقيده‌اش پرسيدم و او نام كسي را كه بايستي به او اقتدا كنيم باز گفت و نام امام زمان(عج) را برد، من عرض كردم جانم فداي شما آيا او را مشاهده كرده‌ايد يا خبرش را شنيده‌ايد، ‌گفت خبر است و ابو محمد[امام حسن عسكري(ع)] براي مادرش اخبار كرده است، گفتم آن فرزند كجاست گفت: مستور است، گفتم شيعه به چه كسي رجوع كند گفت به جده‌اش_ مادر ابو محمد(ع) گفتم آيا اقتدا كنيم به كسي‌كه وصيت او به سوي زن است فرمود اين از باب اقتداي به حسين بن علي(ع) است كه خواهر خود زينب(س) را در ظاهر وصي خود قرار داده بود و آنچه از علوم از ناحيه‌ي علي بن حسين(ع) صادر مي‌گرديد به زينب نسبت داده مي شد براي آنكه او[علي بن حسين(ع)] مستور بماند.[47]

 اين روايت مؤيد آن است كه پس از امام حسين(ع) امر وصايت موكول به زينب كبري(س) بوده و او امانت‌دار اسرار و كوشا در حفظ وجود مقدس امام سجاد(ع) بوده است، لذا وقتي كه ابن زياد قصد جان امام سجاد(ع) نمود او رو به ابن زياد كرد و چنين گفت:يابن زياد، حسبك من دمائنا فان قتلته فقتلني معه،‌ اي پسر زياد خون‌هايي كه از ما ريختي برايت بسنده باشد اگر مي‌خواهي او را بكشي مرا هم با او بكش، بدين ترتيب ابن زياد از قتل امام سجاد(ع)  صرفنظر كرد.[48]

در مجموع ايثار، فداكاري، وزانت عقل، صبر و بردباري، علم وسيع و دانش وافر، سخنان سنجيده و منطقي او در فرصت‌هاي حساس توأم با آن مظلوميت و ستم‌هاي جانكاهي كه به او وارد آمده است، از او چهره يك شخصيت بي‌نظير، رزم آورِ شجاع، جهادگرِ بي‌باك و سخنورِ توانا در قلوب و اذهان ترسيم نموده، ويژگي‌هايي كه بدون اغراق از او شخصيتي بارز ساخت شخصيتي كه تاثيرگذاري او در تاريخ اسلام مشهود است.

2-1-زينب(س) در حيات مادر:

در خصوص زندگاني حضرت زينب(س) در دوران حيات مادرش اطلاعات مستند چنداني در دست نيست. او كودكي را در خانواده‌اي سپري كرد كه تمام اعضاي آن از  اهل كساء‌ بودند، او در خانه‌اي زيست كه محل رفت و آمد روزانه جد بزرگوارش به عنوان پيام رسان خداوند و دريافت كننده وحي و كلام خداوند بود. زينب(س) در دامان پر مهر مادري پرورش يافت كه سيدة ‌النساء ‌العالمين بود و برادراني داشت كه سرور جوانان بهشت بودند و پدري او را تربيت مي‌كرد كه تربيت يافته رسول خدا(ص) بود تأثيرات اين محيط تربيتي در كنار ويژگيهاي بي‌همتاي شخصيتي و ذاتي‌اش، نتايج و پيامدهاي ارجمندي بر سرتاسر حيات و زندگاني درخشان زينب كبري(س) داشته است، او در خردسالي با هوش سرشار خويش خطبه بلند و مهم مادرش زهرا (س) در مسجد مدينه كه به خطبه فدكيه شهرت يافته را به ياد سپرد، و براي آيندگان روايت كرده است. ابن عباس اين خطبه را از زبان او گزارش مي‌كند و آن بزرگوار را عقيلتنا( عاقل و داناي ما) خطاب مي‌كند.[49]  طبري در دلائل الامامة[50] به سه طريق و الجوهري در السقيفه و فدك[51] و ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه[52] تمام اين خطبه و شيخ صدوق در علل الشرايع از سه طريق  فرازهايي از آنرا از زبان زينب(س) بنت علي(ع)  گزارش كرده است.[53] اين خطبه به‌صورت كامل از طريق عايشه نيز كه در هنگام ايراد خطبه  در مسجد مدينه حاضر بوده روايت شده است.[54]

گزارش كامل اين خطبه توسط حضرت زينب(س) كه در اين زمان حداكثر عمرشان از پنج سال تجاوز نمي‌كرده. نشان دهنده اين مهم است كه او از هوش، فراست،‌ درايت و حضور ذهن بسيار زيادي برخوردار بوده است، همين‌گونه نشان دهنده اين امر است كه وي با وجود خردسال بودن در سختي‌ها و مراحل حساس زندگي زهرا (س) در كنار مادرش حضور داشته همان‌گونه كه بعدها در حوادث مهم تاريخ اسلام حضوري تأثير گذار داشته است. از او رواياتي نيز از طريق مادرش(س)[55] و برخي از صحابه از پيامبر اسلام(ص) در دست است.[56] روايتي كه  پيامبر(ص) به علي(ع) و شيعيانش وعده بهشت مي‌دهد؛« قال رسول الله(ص)لعلي، اما انك يا ابن‌ابي طالب و شيعتك في الجنة» اين روايت با تفاوتهايي بارها در منابع مختلف شيعه و سني از زبان زينب(س) بنت علي(ع) گزارش شده است: [57]  در منابع شيعي نيز به‌صورت مستقيم از پيامبر(ص) روايتي نقل شده كه راوي آن حضرت زينب(س) است.[58]همين گونه او اشعاري را كه مادرش در كنار قبر پيامبر(ص) زمزمه مي‌كرده گزارش كرده است.[59]

2-2-زينب(س) از شهادت مادر تا قيام امام حسين(ع):

در خصوص حيات حضرت زينب(س) در مدت زمان شهادت مادرشان تا قيام امام حسين(ع) گزارش قابل توجهي وجود ندارد. حضرت زينب(س) در جواني با پسر عمويش عبدالله بن جعفر ازدواج كرد. عبدالله، هنگاميكه پدرش جعفر بن ابيطالب  و مادرش اسماء ‌بنت عميس در حبشه حضور داشتند به‌دنيا آمد،[60]  او در كنار امام حسن(ع)، امام حسين(ع) و عبدالله ابن عباس از معدود كساني بودند كه در كودكي با پيامبر(ص) بيعت كردند.[61] احمد بن حنبل 23 حديث از رسول‌خدا(ص) از طريق وي نقل كرده است.[62] او به دليل آنچه دعاي پيامبر(ص) در حق وي خوانده شده است بعدها از ثروت و توانايي مالي بسيار خوبي برخوردار گرديد. قرطبي در استيعاب مي‌گويد: سخاوتمندتر از او در بين عرب پيدا نمي‌شد.[63] وي به دليل سخاوت و بخشش در بين مسلمانان به جواد معروف گشت.[64] به نظر مي‌رسد با توجه به توانايي مالي عبدالله بن جعفر حضرت زينب(س) در خانه او  در شهر مدينه از زندگي مرفهي برخوردار بوده است.  زينب(س) در زمان خلافت امير مومنان علي(ع) همراه همسرش در شهر كوفه زندگي مي‌كرد. طبيعي است كه زينب(س) به‌عنوان فرزند خليفه از نظر اجتماعي و علمي در كوفه بيشتر از مدينه مورد توجه قرار گيرد؛ چرا كه در كنار ويژگي‌هاي شخصيتي بي بديل‌اش،  زينب(س)  به عنوان نوه‌ي پيامبر(ص)، آنحضرت را درك كرده و از نزديك در زندگي شخصي او حضور داشته و به سنت پيامبر(ص) و كتاب وي آشنايي  مستقيم داشته، اين  ويژگيها براي مردم كوفه به‌عنوان يك شهر تازه تاسيس از جذابيت‌هاي زيادي برخوردار بود.

عبدالله همسر زينب(س) هميشه از نزديكترين افراد به علي(ع) بود و در جنگ صفين از امراي سپاه بود وي از كساني بود كه در دفن شبانه امير مومنان در نجف حضور داشت[65] و ابن ملجم مرادي قاتل علي(ع)‌را به دست خود قصاص كرد او نزد امام حسن(ع) و امام حسين(ع) از احترام بسياري برخوردار بود به‌درخواست همو بود كه امام حسين در ماجراي ممانعت بني‌اميه از دفن نمودن امام حسن (ع) در خانه رسول خدا(ص)، از برخورد با بني اميه منصرف شد و امام حسن(ع) را در بقيع دفن نمود.[66] حضرت زينب(س) پس از شهادت پدر بزرگوارش امام علي(ع) و صلح امام حسن(ع) با معاويه، از كوفه به مدينه نقل مكان كرد.

3_ حضرت زينب(س) و  جريان كربلا

مي‌توان گفت بيشترين مستندات و گزارشهاي موجود در منابع شيعه و سني  در خصوص زندگاني حضرت زينب(س) مربوط به نهضت كربلا و نقش بي‌بديل او در اين جريان است عمده‌ي اين گزارش‌ها در منابع متقدم سني نظير طبقات الكبري، انساب الاشراف، تاريخ طبري و منابع شيعي، جسته و گريخته و در برخي موارد بسيار كوتاه است با اين وجود  استخراج نقش و عملكرد حضرت زينب(س) در نهضت كربلا از خلال اين گزارش‌ها امكان پذير است.

3-1- اولين گزارش از زينب كبري(س)  در نهضت حسيني

در منابع متقدم تاريخي، نخستين گزارش در مورد حضرت زينب(س) در هنگام اقامت امام حسين(ع) در خزيميه در مسير حركت از مكه به سوي كوفه است. در دومين روز اقامت حضرت در آنجا زينب(س) نزد وي آمد و گفت اي برادر دوش ندايي عجيب شنيدم، حسين(ع) فرمود چه شنيدي؟ گفت از خيمه بيرون رفتم و با خود در تفكر بودم كه ناگاه آواز هاتفي اين چنين شنيدم:

ألا يا عين فاحتفلي بجهد – و من يبكي علي الشهدا بعدي

علي قوم  يسوقهم المنايا  – بمقدار الي انجاز وعدي

اي ديده با جديت و كوشش براي گريه آماده شو،‌ چه كسي پس از من بر شهداء‌ خواهد گريست؟

بر قومي كه اجل آنها را براي انجام وعده‌اي مقدر به پيش مي‌راند.

امام حسين(ع)  فرمود: هر چه تقدير خداوند است همان خواهد شد.[67]

3-2- حضرت زينب(س) و شب عاشورا

در منابع متقدم تاريخي، پس از رسيدن اهل بيت(ع) به كربلا تا شب عاشورا خبري از زينب(س) در دست نيست، در اين شب كه لشكريان ابن سعد قصد حمله داشتند حسين(ع) در خيمه بر شمشير خود تكيه كرده بود و در حالي كه لختي خواب  بر او مستولي شده بود صداي خواهر ارجمندش زينب(س) او را از خواب بيدار كرد: يا اخي اما تسمع الاصوات قد اقتربت، برادر آيا اين صداها را كه نزديك مي‌شود، نمي‌شنوي، حسين(ع) چون از خواب بيدار شد، فرمود: رسول خدا(ص) را در خواب ديدم كه  به من گفت: تو به نزد ما مي‌آيي. زينب(س) به صورت خود زد و گفت: يا ويلتا، واي بر من،‌ حسين(ع) به او گفت، ليس لك الويل يا أخيّه ، اسكني رحمك الرحمن؛ واي از تو دور باد اي خواهرم آرام باش خداي رحمان تو را رحمت كند. [68]

امام سجاد(ع) در خصوص اين شب چنين مي‌فرمايد: پدرم در خيمه خود اشعاري با اين مضمون مي‌خواند:

يا دهر افِ لك من خليل- كم لك بالاشراق و الاصيل

من  صاحب او طالب قتيل- و الدهر لا يقنع بالبديل

و انما الامر الي الجليل –و كل حي سالك السبيل[69]

اي روزگار اُف بر تو كه بد دوستي هستي_ چقدر صبحگاه و شامگاه مي‌شوي

از دوستان و خواهانت را به‌كشتن مي‌دهي- و روزگار حاضر به قبول عوض نيست

همانا همه امور به دست خداي بزرگ است_ و هر زنده‌اي به راه مرگ[راهي كه من بايد بروم] مي رود.

امام سجاد(ع) مي‌فرمايد: اين شعر را حضرت دو سه بار خواند من متوجه شدم و مقصودش را دانستم اشكانم جاري شد ولي آرامش خود را از دست ندادم، دانستم كه بلا نازل شده است. عمه‌ام زينب(س) نيز آن جملات را شنيده بود چون زن بود و رقيق القلب، نتوانست خود را باز دارد و از جاي خود برخاست و سراسميه و پريشان نزد حسين(ع) رفت و گفت: واثكلاه، ليت الموت أعدمني الحياة ‌اليوم، ماتت فاطمه أمي و علي أبي و الحسن أخي يا خليفة الماضي ثمال الباقي؛ اي عزاي من كاش آن روز كه مادرم فاطمه(س) يا علي(ع) پدرم يا حسن(ع) برادرم وفات يافت، عمرم به پايان رسيده بود. اي باقي‌مانده‌ي گذشتگان من و اي پناهگاه خلف من‌. حسين(ع) به زينب(س) نظري افكند و فرمود: خواهرم شيطان بردباري و صبر تو را نبرد[70]

زينب(س) جواب داد: بابي انت و امي يا ابا عبدالله(ع)، استقتلت نفسي فداك، فردّ غصّته، و ترقرتت عيناه، پدر و مادرم به قربانت اي ابا عبدالله(ع) در انتظار كشته شدني؟ و سخن در گلويش گير كرد و ماند و چشمانش پر از اشك شد. زينب(س) گفت: يا ويلتي، أفتغصب نفسك اغتصاباً فذلك أقرح لقلبي، و أشدُّ علي نفسي واي بر من ترا به زور مي‌كشانند و اين قلب مرا بيشتر جريحه‌دار مي‌كند و  بر جانم گرانتر است.[71]

بر چهره خود زد و گريبان چاك كرد و بيهوش بر زمين افتاد. حسين(ع) بر بالين او ايستاد و آب بر صورت او پاشيد و به او چنين خطاب كرد: خدا را در نظر داشته باش و از او تسلي خاطر بخواه و بدان كه اهل زمين مي‌ميرند و اهل آسمان هم نمي‌مانند همه چيز به هلاكت مي‌رسد به‌جز ذات خداوندي كه  زمين را به قدرت خود آفريده ….و بعد از توصيه‌هايي به وي پس از شهادتش، او را نزد من آورد و پيش من نشاند.[72]

حضرت سجاد(ع) مي‌فرمايد: در اين شب عمه‌ام زينب(س) از من كه بيمار بودم پرستاري مي‌كرد.[73]

3-3- حضرت زينب(س)(س) و روز عاشورا

يكي از وقايع مستندي كه در روز عاشورا حضرت زينب(س) در آن حضور دارد حاضر شدن زينب(س) بر بالين حضرت علي اكبر(ع) هنگام شهادتش است. بنابر گزارش حميد بن مسلم وقتي كه امام حسين(ع) هنگام جان دادن علي اكبر(ع) بر بالينش، حاضر شد فرمود: پسرم خداوند قومي را كه تو را به قتل رسانيد بكشد نسبت به خدا و شكستن حرمت رسول خدا(ص) چقدر جسارت به خرج دادند بعد از تو اُف بر دنيا باد، راوي مي‌گويد از دور زني را ديدم چون خورشيد طالع كه با عجله به سوي ميدان مي‌آمد و بانگ مي‌زد: ياأخيّاه و يا بن أخيّاه، اي برادرم اي برادر زاده‌ام. حميد بن مسلم مي‌گويد: از آن زن پرسيدم، گفتند: هذه زينب(س) ابنة ‌فاطمة ابنة رسول الله(ص)؛ او زينب دختر فاطمه(س) دختر رسول خداست، فجأت حتي اكبّت عليه فجاءها الحسين فأخذها بيدها فردّها الي الفسطاط؛ چون زينب(س) خود را (به علي اكبر) رسانيد خود را بر روي پيكر انداخت تا اينكه حسين(ع) آمد و دست او را گرفت و به سوي خيمه گاه برد.[74]

گزارش ديگري كه در اين روز از زينب كبري(س)در منابع نقل شده زماني است كه امام حسين(ع) در قتلگاه در محاصره افتاد پسري از اهل بيت(ع) كه شيخ مفيد در الارشاد او را عبدالله بن حسن معرفي مي‌كند[75] براي حمايت به سوي او آمد زينب كبري(س) سعي كرد كه نگذارد جلو برود حسين(ع) هم به زينب(س) فرمود: نگاهش بدار، اما آن پسر قانع نشد و به سرعت به سوي حسين(ع) آمد و در مقابل دشمن ايستاد يكي از كوفيان شمشيري بر اباعبدالله(ع) فرود آورد آن پسر دست خود را حايل شمشير قرار داد كه دست او قطع گرديد كه تنها به پوست بند بود.[76]

پيش از شهادت امام حسين(ع) وقتي كه كوفيان از هر سو به آن حضرت حمله مي‌كردند زينب(س) رو به عمر سعد كرد و گفت: يا عمرسعد أيُقتل ابو عبدالله و انت تنظر اليه؛ اي عمر سعد به حسين(ع) يورش مي‌برند و تو تماشا مي‌كني،[77] عمر سعد به گريه افتاد و آنجا را ترك كرد.[78] راوي مي‌گويد: فكأني انظر الي دموع عمر و هي تسيل عدل خدّيه و لحيته و قال و صرف بوجهه عنها؛ گوئي اشكهاي عمر را مي‌بينم كه به گونه‌ها و محاسنش مي‌ريخت در حاليكه روي از زينب(س) بر مي‌گردانيد.[79]

3-4- ‌اولين مرثيه از زبان زينب(س)

زينب كبري(ع) در روز عاشورا بعد از شهادت امام حسين(ع) پس از خروج از خيمه با صداي بلند اين شعر  را خواند:

ماذا تقولون ان قال النبي لكم- ماذا فعلتم و انتم آخر الامم

بعترتي و باهلي بعد مفتقدي –منهم اساري و منهم صرجو بدم

ما كان هذا جزائي اذا نصحت لكم- ان تخلفوني بسوء في دوي رحمي

چه خواهيد گفت اگر رسول خدا(ص) به شما بگويد- شما كه آخرين امت بوديد

بعد از من با اهل بيت و بستگان من چه كرديد_ برخي اسير شدند و برخي در خون غلطيدند

اين مزد پيغمبري مثل من بود_ من خير خواه شما بودم نبايد جانشيناني پرخاشگر بر اهل بيت من مي‌بوديد.[80]

همين گونه زماني‌كه اسيران را از كنار قتلگاه عبور مي‌دادند، حضرت زينب(س) مرثيه‌ي كوتاهي كه به گفته‌ي راوي دوست و دشمن را به گريه انداخت، قرائت كرد:

يا محمداه صلي عليك ملك السماء هذا حسين بالعراء‌، مزمل بالدماء مقطع الاعضاء يا محمداه و بناتك سبايا و ذريتك مقتله تسفي عليها الصبا،

اي محمد(ص) فرشتگان آسمان بر تو صلوات مي‌فرستند اين حسين(ع) است كه پيكرش  با اعضاي قطعه قطعه در بيابان آغشته به خون افتاده، اي محمد(ص) اين‌ها دخترانت هستند كه اسير شده و ذريه تو هستند كه كشته شده و در اين صحرا افتاده و باد صبا بر اجساد آنها مي‌وزد.[81]

3-5-  كلام و خطبه‌هاي زينب كبري(س)

احتجاج زينب كبري در كوفه با ابن زياد و در شام با يزيد در كنار خطبه‌هاي زينب كبري‌(س) از مستندترين بخش‌هاي زندگاني آن حضرت است كه توسط علماي متقدم شيعه مانند: ابن اعثم، مفيد، طوسي، طبرسي، سيد بن طاووس و سني نظير: ابن طيفور، طبري، ابن فقيه، خوارزمي و ديگران روايت شده است جالب توجه آنكه محتواي اين خطبه‌ها و احتجاج‌ها در گزارشهاي گوناگون شيعه و سني تفاوت‌هاي بسيار اندكي با هم دارند و عمدتا فرازهاي آن مشابه يكديگر هستند.

 احتجاج‌هاي زينب كبري(س) در شكل‌گيري رويدادهاي پس از شهادت امام حسين(ع) و تغيير رفتار و رويكرد حاكمان تاثير گذار بوده است، اين امر حاكي از درايت و نبوغ بينش سياسي ايشان است، همين گونه خطبه‌هاي آن بانوي گرانقدر از محتوايي ژرف و سرشار از معارف قرآني و نبوي برخودار است كه نشان از غناي علمي و معرفتي او و توانايي فوق العاده آن حضرت در بيان ديدگاه‌هاي خويش به صورتي بسيار زيبا، فصيح و عالمانه دارد،‌ از سويي با غور در اين خطبه‌ها مي‌توان به تحليل نظري نهضت عاشورا پرداخت.

3-5-1-  خطبه حضرت زينب(س) در جمع مردم كوفه

شايد قديمي‌ترين متني كه خطبه حضرت زينب(س) در اجتماع مردم كوفه را نقل كرده ابن طيفور(م260) در كتاب بلاغات النساء باشد.[82]

اما متن خطبه‌اي كه ابن اعثم(م314) در الفتوح نقل مي‌كند گر چه در كليت همان خطبه‌اي است كه ابن طيفور نقل كرده ولي در برخي عبارات تفاوت‌هايي ديده مي‌شود.[83]

ابن الفقيه(م365) در كتاب البلدان در بخش ذم اهل كوفه اين خطبه حضرت زينب(س) را از زبان جرير بن سيير نقل كرده است[84] خوارزمي(م568) در مقتل الحسين از زبان بشير بن حذيم الاسدي[85] شيخ مفيد در الامالي با سلسله سند آن‌را از زبان حذلم بن ستير، روايت مي‌كند.[86] شيخ طوسي هم در الامالي گزارش شيخ مفيد را با همان سلسله سند روايت كرده است.[87] اين با تغييراتي اندك همان چيزي است كه طبرسي(متوفي قرن6) در احتجاج از زبان حزيم بن شريك الاسدي نقل مي‌كند،[88] سيد بن طاووس(م664) در لهوف آنرا توسط بشير بن حذيم الاسدي نقل كرده است.[89]

گزارشگر اين خطبه را در تمام نقل قولها با اين جمله آغاز مي‌كند: لم ار و الله خفرة‌ قط افصح منها كأنها تنطق علي لسان اميرالمومنين علي بن ابيطالب(ع) اذا اومت الي الناس ان اسكتوا فارتدت الانفاس و سكنت الاجراس، ثم قالت:

 زينب(س) دختر علي را ديدم(ع) به‌خدا قسم هرگز زني با شرم و حيا را نديدم كه گوياتر و سخنورتر از او باشد، گويا از زبان اميرمؤمنان علي ابن ابيطالب(ع) نطق مي‌كرد. زينب(س) به مردم اشاره كرد كه خاموش باشيد نفسها به سينه‌ها برگشت و صداي زنگ‌هاي شتران آرام گرفت. پس از حمد و ثناي خداوند و رسول‌اش چنين گفت:

اي اهل كوفه، اي اهل فريب، خيانت و  بي‌حميّتي هرگز اشك چشمتان نخشكد و ناله شما قطع نشود؛ همانا مثل شما مثل آن زن ناداني است كه رشته‌هاي خود را محكم و نيكو مي‌بافت و سپس آن‌را باز مي‌كرد، سوگندهايتان را دستاويز فساد در بين خود كرده‌ايد؛ در ميان شما جز لاف زدن عجب،‌ كينه ورزي دروغ و دشمني همچون كنيزان چاپلوس و دشمنان عيبجو، آياچيزي هست؟  چون سبزه بر مزبله روييده‌ايد يا گچي كه بر قبر اندود كنند.[تاآراسته نمايد] آگاه باشيد نفس‌تان چه بد توشه‌اي براي شما پيش فرستاده است كه خشم خدا را متوجه شما كرده و شما تا ابد در دوزخ جاي خواهيد گرفت؛ مي‌گرييد؟ آري به خدا سوگند، پس گريه كنيد كه شما به گريه كردن سزاواريد، اكنون بسيار بگرييد و كم بخنديد، كه عار و ننگ آن شما را گرفت با اين ننگ آزمايش شديد و هرگز نمي‌توانيد اين لكه ننگ را از خود بشوييد كجا مي‌توانيد آن ننگ را بشوييد كه فرزند خاتم الانبياء و معدن رسالت و سيد جوانان بهشت را كشتيد آنكه در جنگ سنگر شما و پناه حزب و جمعيت شما و  در صلح موجب آرامش دل شما و مرهم گذار زخم شما و در سختي‌ها ملجاء و در جنگها مرجع شما بود  همو سخنگو و حجج براهين شما و نقطه مرتفع و روشن خط سير شما محسوب مي‌شد؛  آگاه باشيد بد چيزي است آنچه را نفس شما پيش فرستاده و بد باري است كوله بار سنگيني كه براي قيامت به دوش گرفته‌ايد پس هلاكت نصيبتان و سرنگوني برايتان. به راستي سعي و تلاش شما ناكام ماند و دستهايتان بريده شد و معامله شما زيانبار بود خشم خداوند را براي خود خريديد و ذلت و بيچارگي بر شما مسلم گرديد.

واي بر شما آيا مي‌دانيد چه جگري از رسول خدا(ص) شكافتيد و چه عهد و پيماني را نقض كرديد و چه پرده نشيناني را [از او بر سر كوچه و بازار] بيرون آورديد و چه حرمتي از او هتك كرديد و چه خوني از او ريختيد؟ راستي كه امري سخت و شگفت انگيز را مرتكب شده‌ايد كه نزديك است آسمانها و زمين بشكافد و كوهها بپاشند و از هم بريزند، كاري كرده‌ايد بسيار مهم، فاجعه آميز، ‌عظيم، ‌نااستوار، ‌زشت، تفرقه‌زا و احمقانه، عمل زشتي كه زمين را پر كرد و آسمانها را گرفت. آيا تعجب مي‌كنيد كه آسمان از كار فجيع شما باران خون ببارد پس عذاب آخرت خوار كننده‌تر خواهد بود و نصرت و ياري خداوند شامل حال شما نخواهد شد. پس اين مهلتي را كه يافتيد شما را خوشدل و مغرور نسازد چه آنكه شتاب در عقوبت خداوند را تحريك نمي‌كند و بر او بيم از دست رفتن وقت انتقام نيست. نه آنگونه است كه شما تصور مي‌كنيد پروردگار براي ما و براي آنها در كمين خواهد بود.

راوي اين خطبه مي‌گويد: فرايت الناس حياري قد ردوا ايديهم في افواههم؛ مردم را ديدم كه حيران و سرگردان، دستها را به دهان برده بودند،[90] او در ادامه مي‌گويد: متوجه مردي شدم كه در كنار من ايستاده، آنقدر گريسته بود كه محاسنش از اشك ديدگانش تر شده بود او دستها را به آسمان بلند كرده و مي‌گفت بابي و امي كهولهم خير كهول و نساؤهم خير نساء و شبابهم خير شباب و نسلهم نسل كريم و فضلهم فضل عظيم؛ پدر و مادرم فداي شما باد كه پيرانتان بهترين پيران و زنانتان بهترين زنان و جوانانتان بهترين جوانان و نسل شما نسل بزرگوار و فضل شما فضل عظيم و بزرگي است.[91]

3-5-2- در مجلس ابن زياد

وقتي اسيران را نزد ابن زياد بردند، زينب(س) بدترين جامه خود را به تن كرده بود و كنيزانش اطراف او بودند چون وارد شد نشست، ابن زياد سوال كرد اين زن كيست، زينب(س) جوابي نداد، ابن زياد سه بار سوال خود را تكرار كرد و هر بار زينب(س) ساكت بود، سرانجام يكي از كنيزان آن حضرت جواب داد: هذه زينب(س) ابنة‌ فاطمه(س)، اين ‌زينب(س) دختر فاطمه(س) است، ابن زياد به او گفت:  الحمدلله الذي فضحكم و قتّلكم و أكذب احدوثتكم؛ حمد خداي را سزاست كه رسوايتان نمود و شما را به قتل رساند و اخبار شما را تكذيب كرد، زينب(س) جواب داد: الحمدلله الذي اكرمنا بمحمد(ص) و ظهّرنا تطهيراً لاكما تقول أنت، ‌إنما يفتضح الفاسق و يكذّب الفاجر؛ حمد خداي را سزاست كه بر خلاف سخن تو ما را به محمد(ص) حرمت بخشيد و به كمال پاكي رسانيد، آن فاسق است كه رسوا مي‌شود و فاجر است كه تكذيبش مي‌كنند.[92]

 ديگر بار از زينب(س) پرسيد: كيف رايت صنع الله باهل بيتك؛ رفتار خداوند با خاندانت را چگونه مي بيني؟ زينب(س) پاسخ گفت: كتب عليهم القتل فبزروا الي مضاجعهم و سيجمع الله بيننا و بينك و بينهم، فتحاجّون اليه و تخاصمون عنده؛ قلم تقدير شهادت را براي آنها برگزيده بود كه به سوي مضاجع ابدي خود دليرانه بار يافتند،‌ خداوند به زودي ما و تو و ايشان را براي حساب به نزد خود گرد مي‌آورد تا در نزد او احتجاج كنيد و از او قضاوت بخواهيد.[93]

گويند ابن زياد به خشم آمد عمر بن حريث[94] به ابن زياد گفت: خداوند امير را قرين صلاح گرداند اين يك زن است؛ مگر زن را بخاطر حرفي كه مي‌زند مورد مواخذه قرار مي‌دهند و به‌خاطر خطايش ملامت مي‌كنند؟[95]

ابن زياد اين بار به زينب(س) گفت: قد أشفي الله نفسي من طاغيتك و العصاة المردة من اهل بيتك؛ خداوند مرا از عاقبت[برادر] طغيانگر و خاندان ياغي و سركشت شفا بخشيد. زينب(س) جواب داد: لعمري لقد قتلت كهلي و أبرت أهلي و قطّعت فرعي و اجتثثت أصلي فإن يشفك هذا اشتفيت؛ قسم به دينم كه بزرگم را به قتل رسانيدي و اهلم را نابود كردي و شاخه‌ام را بريدي و ريشه‌ام را كندي اگر با اين دلت خنك مي‌شود دل خنك باش. عبيدالله گفت: شجاعت يعني اين، قسم به دينم پدرت هم سخنران و شجاع بود، زينب(س) گفت: ماللمرأة‌ و الشجاعة،‌ أن لي عن الشجاعة‌ لشغلاً ولكنّ نفثي ما أقول؛ زن را با شجاعت چه كار من فراغت دليري ندارم اين اندوه دلم است كه مي‌گويم[96] شيخ مفيد در الارشاد و سيد بن طاووس در لهوف عبارات آخر را به گونه‌اي ديگر روايت كرده، او مي‌گويد عبيدالله در جواب زينب(س) چنين گفت: هذه سجاعة و لعمري لقد كان ابوك شاعراً سجاعاً، اين زن بسيار با سجع[رعايت اوزان كلمات] سخن مي‌گويد سوگند به جان خودم كه پدر او هم شاعري سخت سجع گو و قافيه پرداز بود. زينب(س) در جواب گفت: يابن زياد ماللمرأة‌ و السجاعة زن را با سجع چكار است.[97]

پس از آن ابن زياد علي بن حسين(ع) را خطاب قرار داد و گفت آيا خداوند علي بن حسين(ع) را نكشته است وي پاسخ گفت: برادر ديگري داشتم كه او هم نامش علي بود كه مردم او را كشتند،  ابن زياد به او گفت: خدا او را كشت، امام سجاد(ع) ساكت ماند،  ابن زياد به او گفت: چرا حرف نمي‌زني، علي بن حسين(ع) جواب داد: الله يتوفي الانفس حين موتها؛[98] خداوند جان افراد را حين مرد‌نشان مي‌گيرد، ابن زياد قصد جان امام كرد، حضرت زينب(س) شيون بر‌آورد: و چنين گفت: يابن زياد، حسبك من دمائنا فان قتلته فقتلني معه،‌ فتركه؛ اي پسر زياد خون‌هايي كه از ما ريختي برايت بسنده باشد اگر مي‌خواهي او را بكشي مرا هم با او بكش، ابن زياد از قتل امام منصرف شد.[99]

3-5- 3- زينب كبري(س) در شام

وقتي كه يزيد بن معاويه از شهادت امام حسين(ع) و يارانش آگاه شد  دستور داد تا سر اباعبدالله(ع) و يارانش را همراه اهل بيت(ع) و خانواده او به شام بفرستند. اولين گزارشي كه از حضرت زينب(س) در شام وجود دارد در دربار يزيد است در ابتدا اسرا و اهل بيت(ع) را وارد مجلس يزيد بن معاويه كردند و پس از آن سر حسين بن علي(ع) را وارد كردند،‌ چون نگاه زينب(س) به سر بريده حسين(ع) افتاد،‌ گريبان چاك كرد و با صداي اندوهناكي كه دلها را مي‌لرزاند گفت: يا حسيناه، ياحبيب رسول الله، يا بن مكة‌ و مني، يا ابن فاطمة الزهراء سيدة‌ النساء يا ابن بنت المصطفي؛ اي حسين جان، اي حبيب رسول خدا، اي فرزند مكه و منا و اي فرزند فاطمه زهرا(س) اي فرزند دختر محمد مصطفي(ص). راوي مي‌گويد: زينب تمام كساني را كه در مجلس بودند به گريه انداخت در حاليكه كه يزيد ساكت بود.[100]

پس از آن يزيد چوب خيزران طلبيد و به لب و دندان حسين(ع)‌ مي‌زد و اين اشعار ابن الزبعري [101]را مي‌خواند:

 ليت أشياخي ببدر شهدوا      جزع الخزرج من وقع الأسل

لأهلوا واستهلوا فرحا           ثم قالوا يا يزيد لا تشل

قد قتلنا القرم من ساداتهم      وعدلناه ببدر فاعتدل

 لعبت هاشم بالملك فلا        خبر جاء ولا وحى نزل

لست من خندف إن لم أنتقم   من بنى أحمد ما كان فعل[102]

اي كاش بزرگان طايفه من كه در جنگ بدر كشته شدند، مي‌بودند و مي‌ديدند كه طايفه خزرج چگونه از شمشير زدن ما به جزع آمده‌اند تا از ديدن اين منظره فرياد خوشحالي آنان بلند شود و فرحناك گردند و بگويند:«اي يزيد دستت شل مباد» ما بزرگان بني هاشم را كشتيم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتيم اين روز در مقابل آن روز قرار مي‌گيرد، بني هاشم با پادشاهي بازي كردند و گر نه، نه خبري از رسالت بود و نه وحيي نازل شد، من از فرزندان خندف نباشم  اگر از فرزندان احمد انتقام كارهاي او را نگيرم.

3-5-4-  خطبه زينب بنت علي(ع) در شام

پس از قرائت اين اشعار توسط يزيد، زينب كبري(س) بپا خاست و به ايراد خطبه زير پرداخت:

به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند جهانيان را حمد و سپاس مي‌گويم بر پيامبر اسلام(ص) و خاندان او درود مي‌فرستم خداوند نيكو گفت، آنجا كه در قرآن بيان داشت:« پايان كار كساني كه زشت‌كاري و گناه انجام دادند به جايي رسيد كه آيات خدا را دروغ شمردند و آنها را به استهزاء‌ و مسخره گرفتند.» آري كلام خدا صادق و عين حقيقت است.

يزيد از اينكه زمين و آسمان را بر ما تنگ گرفته‌اي و ما را همانند اسيران خارجي به شهرها و ديارها كشانده‌اي گمان كردي كه ما در نزد خداوند خوار و پست شده‌ايم و تو در پيشگاه او قرب و منزلت داري؟ و با اين تصور خام و باطل باد به غبغبت انداخته‌اي و با نگاه غرور آميز و نخوت بار به اطراف خود مي‌نگري در حاليكه از اينكه دنيايت آباد شده است و امور طبق مراد توست و مقام و منصبي را كه حق ما خاندان است در دست گرفته‌اي شاد و خوشحالي. اگر اين چنين است لحظه‌اي بينديش مگر فراموش كرده‌اي كلام خدا را كه مي‌فرمايد:« گمان نكنيد آنانكه به كفر بازگشته‌اند كه آنچه ما براي آنها پيش مي‌آوريم و آنها را مهلت مي‌دهيم به نفع آنان و به خير و صلاحشان است اين مهلت نه تنها به نفعشان نيست بلكه براي آن است تا به گناهانشان بيفزايند و براي آنان غذاب ذلت آميز ابدي در پيش است.»

اي فرزند آزاد شدگان! آيا اين امر عدالت است كه زنان و كنيزان خود را در پشت پرده جاي دهي ولي دختران پيامبر(ص) خدا را در ميان نامحرمان به صورت اسير حاضر نمايي؟ تو زنان و كنيزان خود را در حرم ستر و پوشش نگاه داري ولي خاندان رسالت را با دشمنانشان در شهرها و آباديها بگرداني تا باده‌نشينان و نزديكان و بيگانگان و ارذل و اشراف آنان را ببينند؛ در حاليكه از مردان ايشان كسي همراهشان نيست و سرپرست و حمايت‌گري ندارند چگونه اميد خير مي‌توان داشت از فرزند كسي كه با دهان خود مي‌خواست جگر پاكان را ببلعد و گوشت و خون او از شهيدان اسلام روييده است، چگونه مي‌توان از فردي انتظار كوتاه آمدن داشت كه همواره با بغض و دشمني و كينه و عداوت به خاندان ما نگريسته است.

 يزيد! اين جنايت بزرگ را انجام داده‌اي بدون اينكه خود را گناهكار بداني و يا جنايات خود را بزرگ بشماري، با خود ندا سر مي‌دهي كه اي كاش پدران من حضور داشتند و از سر شادماني فرياد مي‌كردند و مي‌گفتند:« اي يزيد دست تو شل مباد» اين جمله جسارت آميز را مي‌گويي، در حالي كه با چوب دستي به دندانهاي مبارك سيد جوانان بهشت مي‌زني، چه بي شرم و حيايي! چگونه چنين ياوه سرايي نكني؟ تو بودي كه زخم‌هاي گذشته را شكافتي و دست خود را به خون ذريه پيامبر(ص) آغشته ساختي و ستارگان روي زمين از آل عبدالمطلب را خاموش نمودي و اكنون پدرانت را ندا مي‌دهي و گمان داري كه با آنها سخن مي‌گويي به زودي خودت به جمع آنان ملحق مي‌گردي و در آن جايگاه عذابي ابدي است كه آرزو مي‌كني كه اي كاش دست‌هايم شل و زبانم لال مي‌گشت و هرگز چنين ياوه‌هايي به زبان نميراندم و هرگز اين چنين نمي‌كردم.

پروردگارا حق ما را از دشمنان ما بگير و از آنان كه به ما ظلم كردند، انتقام بكش و آتش غضب را بر كساني كه خون ما و حاميان ما را ريختند فرو فرست. يزيد! بدان با اين جنايت هولناك پوست خود را شكافتي و با اين عمل وحشيانه گوشت خود را پاره كردي به همين زودي است كه در عرضه محشر به محضر رسول خدا(ص) كشانده شوي در حاليكه بارگراني از مسئوليت ريختن خون فرزندان او و هتك حرمت خاندان و پاره‌هاي تن او را به گردن گرفته‌اي آن روز همان روزي است كه خداوند  پراكنده‌ها را جمع و پراكندگي‌ها را تبديل به اجتماع مي‌نمايد و حق هر صاحب حقي را به صاحبش باز مي‌گرداند.«گمان مبر آنانكه در راه خدا كشته شده‌اند، مردگانند بلكه آنان زنده‌اند و در نزد پروردگار خود مزروق و متنعم هستند.»

تو را كفايت مي‌كند كه داور و حاكم تو خداوند باشد و خصم تو پيامبر(ص) در حاليكه جبرئيل هم از او حمايت مي‌كند به زودي آنان كه تو را مورد حمايت قرار داده‌اند و بر اين جايگاه نشانده‌اند و بر گُرده مسلمانان سوار نموده‌اند در خواهند يافت چه ستمگري را انتخاب نموده‌اند و به زودي در خواهيد يافت كه كدام يك از شما بدبخت‌تر و پست‌تر از همگان هستيد. گرچه شدايد و پيشامدها و فشار روزگار مرا در شرايطي قرار داد كه مجبور شدم با تو حرف بزنم اما تو را كوچكتر از آن مقام ظاهريت مي‌دانم و تو را بسيار توبيخ و سرزنش مي‌كنم، چگونه سرزنش نكنم با اينكه چشمها در فراق دوستان  گريان و دلها در فراق عزيزان سوزان است.

آه، چه شگفت انگيز است كه مردان بزرگ خدا به دست حزب شيطان كشته شوند! دستان جنايت كار شما به خون ما خاندان آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما پر و مالامال است.آري،‌ راستي جاي شرم نيست كه آن بدنهاي پاك و پاكيزه روي زمين بمانند و گرگ‌هاي بيابان بدنهاي آنان را ديدار كنند و تو مغرور و سرمست قدرت، بر اريكه قدرت تكيه زني و بر خود ببالي اگر چه تو امروز كشتار و اسارت ما را غنيمت شمرده‌اي و به آن مي‌بالي، طولي نمي‌كشد كه مجبور مي‌گردي غرامت و تاوان آن را پس دهي البته روزي كه هيچ اندوخته و ذخيره نيكي همراه نداشته باشي و مجبور باشي به تنهايي سزاي اعمال خود را بچشي«و هرگز خداوند به بندگان خود ستم نمي‌ورزد» ما از بيدادگري‌هاي تو به پيشگاه او شكايت مي‌بريم  و او تنها اميد و پناهگاه ماست.

هر آنچه مي‌خواهي مكر و فريب و سعي خود را بكارگير، ولي بدان كه هر چه تلاش و مكر به كارگيري باز هرگز توان آن را نداري كه ذكر خير ما را از يادها بيرون بري. تو هرگز قدرت آن را نداري كه وحي ما را نابود و ذكر ما را خاموش سازي و از اين راه به آرزوي پليد و ديرينه خود برسي سعي و تلاش تو هرگز نخواهد توانست ننگ و عار كارهايت را از دامن تو پاك سازد. آگاه باش كه راي و خرد تو بسيار ضعيف و ناتوان و دوران زندگي و عيشت به سرعت فناپذير و از بين رفتني و جمع تو رو به زوال و پريشاني است روزي فرا مي‌رسد كه منادي حق فرياد بر مي‌آورد:

« لعنت خدا بر ستمكاران و بيدادگران باد.» خداوند را حمد مي‌گويم كه سرآغاز زندگي دودمان ما را با سعادت و آمرزش قرين ساخت و پايان زندگي ما را با شهادت سرشار از رحمت به پايان برد. از خداوند مي‌خواهم كه ثواب و فضل خويش را بر شهيدان تكميل كند و اجر و مزدشان افزون گرداند زيرا او بخشنده و مهربان است تنها او اميد و پناهگاه ما و بهترين و نيكوترين وكيل و مدافع حق ماست.[103]

يزيد پس از شنيدن اين خطبه غرّا گفت: يا صيحة تحمد من صوائح   ما أهون الموت على النوائح؛   ناله و صيحه‌ي صيحه كنندگان بسي پسنديده است و چقدر آسان است مرگ بر زنان داغديده‌ي نوحه‌گر.[104]

اين خطبه را اين طيفور در بلاغات النساء[105]و خوارزمي همان عبارات ابن طيفور را در مقتل الحسين آورده است.[106] طبرسي در احتجاج[107] به نقل از صدوق و سيد بن طاووس در لهوف اين خطبه را با اندك تغييراتي نقل كرده است.[108]

در اين مجلس، مردي سرخ رو و چشم كبود در ميان جمعيتي كه گرد يزيد جمع شده بودند چون چشمش به يكي از دختران اهل بيت حسين(ع) افتاد به يزيد گفت: اي امير مومنان اين دختر را به من ببخش، زينب(س) گفت: لا و الله و لا كرامة لك و لا له اين يخرج من دين الله؛ نه به خدا نه تو حرمت داري و نه او، چنين اتفاقي نخواهد افتاد، مگر اينكه از دين خدا خارج شود.[109] مرد كبود چشم درخواست خود را تكرار كرد يزيد گفت: از اين خواسته‌ات درگذر.[110] در الكامل اين جريان اينگونه روايت شده: زينب(س)در جواب درخواست مرد شامي چنين گفت: كذبت و لؤمت ما ذلك لك و لا له؛ دروغ گفتي و دنائت كردي نه تو مي‌تواني چنين كاري كني و نه او مي‌تواند يزيد با عصبانيت جواب داد: كذبت و الله ان ذلك لي و لو شئت أن أفعله لفعلته دروغ گفتي يخدا اين كار حق من است و اگر بخواهم چنين مي‌كنم  زينب(س) جواب داد:

 كلا و الله ما جعل الله لك ذلك الا ان تخرج من ملّتنا و تدين بغير ديننا؛ به‌خدا هرگز،‌ خدا ترا قدرت چنين كاري نداده است و نمي‌تواني چنين كاري انجام دهي مگر آنكه از دين ما خارج شوي و ديني غير از دين ما اختيار كني، ‌يزيد غضبناك شد و گفت با من اين‌چنين سخن مي‌گويي؟ پدر و مادر تو بودند كه از دين خدا خارج  شدند، زينب(س) گفت: بدين الله و دين أبي و أخي و جدي اهتديت انت و ابوك و جدّ ك؛ به آيين خداوند و پدر و برادر و جد من بود كه تو و پدرت و جدت هدايت شديد يزيد جواب داد دروغ گفتي اي دشمن خدا، زينب(س) گفت: أنت امير تشتم ظالماً و تقهر بسلطانك، تو اميري هستي كه به ستم دشنام مي‌دهي و با قهر سركوب مي‌كني، با اين جمله يزيد ساكت شد.[111] طبري و شيخ مفيد گفتار فوق را به فاطمه بنت علي(ع) خواهر حضرت زينب(س) نسبت مي‌دهد.[112]

3-6- بازگشت اسراء به مدينه

منابع متقدم گفتگويي از حضرت زينب(س) با خواهرش فاطمه را در مسير بازگشت ايشان به شهر مدينه گزارش مي‌كند. بنابر روايتِ فاطمه بنت علي(ع)، يزيد اسراء اهل بيت(ع) كه زينب(س) سرپرست آنان بود را با فرستاده‌اي به مدينه فرستاد، اين فرستاده در مسير بازگشت با احترام و مهرباني با ايشان برخورد مي‌كرد و نيازهاي ايشان را برآورده مي‌ساخت تا اينكه وارد مدينه شدند.

فاطمه بنت علي(ع) مي‌گويد: در مدينه به خواهرم زينب(س) پيشنهاد دادم كه به جهت خوش‌رفتاري اين مرد شامي صله يا هديه‌اي به وي بدهيم زينب(س)فرمود: جز زيورهايمان، ‌چيزي نداريم، فاطمه مي‌گويد: دستبند و ساق بند خود را در آوردم و خواهرم هم دست بند و ساق بند خود را در آورد و براي وي فرستاديم و معذرت خواستيم و گفتيم اين به‌خاطر رفتار خوب توست، مرد شامي در جواب گفت: اگر آنچه انجام دادم براي دنيا بود كمتر از آنچه داديد مرا خوشحال مي‌كرد ولي اين كار را جز براي رضاي خداوند از جهت قرابت شما به رسول خدا(ص) انجام ندادم.[113]

درباره واكنش عبدالله بن جعفر همسر زينب كبري(ع) در هنگام بازگشت اسراء به مدينه نيز گزارشي در دست است. وقتي كه مردم از شهادت دو تن از فرزندان وي آگاه شدند جهت تسليت نزد او مي‌آمدند و او را تسلي خاطر مي‌دادند، در يكي از اين جلسات يكي از غلامانش گفت اين مصيبت بخاطر حسين(ع) به ما رسيده است، عبدالله كفش بر سر او كوبيد و گفت اي پسر زن بوگند، بخدا كه اگر آنجا [كربلا] بودم دوست داشتم كه هرگز از او جدا نگردم تا در كنارش كشته شوم، آن‌چه كه مرا آرامش مي‌بخشد و غم مرا در اندوه او سبك مي‌كند [آن است كه] دو پسرم در كنار، برادر و پسر عمويم به قتل رسيده‌اند و پايداري و صبر كردند و جان خود را فدايش كردند، و بعد ادامه داد بخدا كه قتل حسين براي من سنگين بود  اي مردم اگر خود حضور نداشتم خوشحالم كه پسرانم جان خود را فداي او نمودند[114]

پس از بازگشت ايشان به مدينه گزارشي از زندگاني و حيات  زينب كبري(س) در منابع تاريخي و روايي در دست نيست تنها العبيدلي در اخبار الزينبيات  اخباري از آن حضرت نقل مي‌كند، طبق گفته‌‌‌ي العبيدلي، حضرت زينب(س) پس از جريان عاشورا و بازگشتش به مدينه، در آنجا مردم را تشويق به قيام در خونخواهي از حسين بن علي(ع) و خلع يزيد از خلافت مي‌نمود به‌ويژه هنگامي كه عبدالله بن زبير در مكه علم مخالفت با يزيد را برافراشته بود براي مردم مدينه خطبه خواند وآنها را به قيام عليه يزيد و امويان فرا خواند  تا جايي كه عمرو بن سعيد والي مدينه اين جريان را به اطلاع يزيد رسانيد و او هم دستور داد كه مانع از حضور حضرت زينب(س) در بين مردم  گردد و حتي او را از مدينه اخراج كند.[115]

اين گزارش تنها توسط العبيدلي به ما رسيده و كس ديگري نقل نكرده است. از سوي ديگر اين گزارش با عملكرد حضرت سجاد(ع) و ديگر بزرگان بني هاشم مانند محمد حنفيه و ابن عباس كه با عبدالله بن زبير همراهي نكردند[116] در تنافض آشكار است علاوه بر اينكه العبيدلي در همين كتاب رحلت زينب كبري(س) را در سال 62 مي‌داند،[117]در حاليكه ابن زبير در سال 64 در مكه خليفه خوانده شد؛[118] بنابراين زينب كبري(س) نمي‌توانسته آن‌گونه كه عبيدلي مدعي شده در اين تاريخ براي مردم خطبه بخواند.  از اين رو با توجه به قراين و شواهد تاريخي محتواي گزارش العبيدلي در معرض ترديد جدي قرار مي‌گيرد به‌خصوص كه عبيدلي در اين گزارش مدعي است كه حضرت زينب(س) را به مصر تبعيد كردند در حاليكه با توجه به شواهدي  كه ذكر خواهد شد چنين اتفاقي نيفتاده است. 

4_  فرزندان، وفات و  مدفن زينب كبري(س)

تعداد فرزندان، سال وفات و به ويژه مدفن زينب كبري از مباحثي است كه ذهن مورخان را به خود معطوف داشته در خصوص فرزندان او اطلاعات مستند و قابل قبولي در منابع تاريخي موجود است؛ ولي  سال وفات و محل دفن آن حضرت از منظر تاريخي كماكان نامشخص باقي مانده است.

4-1- فرزندان حضرت زينب(س)

در تعداد و اسامي فرزندان حضرت زينب(س) اندك تفاوتهايي در گزارش مورخان و انساب نگاران قابل مشاهده است.

ابن سعد پنج فرزند به نام‌هاي ‌علي،‌ عون اكبر، عباس، محمد و ام كلثوم[119]و ابن قتيبه در المعارف، فرزنداني به نام‌هاي جعفراكبر، علي،‌ عون اكبر، عباس و ام كلثوم[120]براي ايشان برشمرده؛ علي بن محمد العلوي در المجدي، عباس، جعفر، ابراهيم، علي و ام كلثوم[121]و طبرسي در اعلام الوري علي، جعفر،‌ عون اكبر و ام كلثوم[122] را فرزندان آن حضرت دانسته است، مجلسي نيز همانند طبرسي علي،‌ جعفر، عون اكبر و ام كلثوم[123]را در شمار آورده است.

گزارش سبط بن الجوزي در تذكرة‌ الخواص[124]و ابن عساكر در تاريخ مدينة‌ دمشق[125] همان گزارش ابن سعد در الطبقات الكبري است. ابن الطقطقي در الاصيلي في انساب الطالبيين، گزارش ابن قتيبه در المعارف را ذكر كرده است.[126]

اسامي علي، عون و ام كلثوم در تمامي گزارش‌‌ها مشترك هستند. در تاريخ از علي و ام‌كلثوم گزارشهايي وجود دارد از ميان پسران حضرت زينب(س) تنها از علي فرزنداني باقي مانده است كه نسل او در طول تاريخ به الزينبيون شهرت يافتند.[127] معاويه به دلايل سياسي قصد داشت تا ام كلثوم تنها دختر زينب(س) را براي پسرش يزيد خواستگاري كند، عبدالله در جواب معاويه نوشت: اختيار اين دختر با دائي‌اش حسين(ع) است. آن حضرت نيز ام‌كلثوم را به عقد پسر عم‌اش قاسم بن جعفر بن ابيطالب درآورد.[128]

 دو تن از فرزندان عبدالله بن جعفر به نامهاي عون و محمد در كربلا شهيد شدند.[129] كه از اين ميان عون از فرزندان حضرت زينب بوده است.[130]

4-2- وفات حضرت زينب

 تنها گزارشي كه در خصوص زمان و مكان رحلت زينب كبري(س) رسيده در كتاب اخبار الزينبيات، العبيدلي است به اعتقاد وي حضرت زينب(س) در پانزدهم رجب سال 62 ق در مصر از دنيا رفت.[131] گرچه به احتمال قوي رحلت زينب كبري(س) در حدود سال 62 و كمي پس از نهضت عاشورا اتقاق افتاده چرا كه گزارشي پس از اين تاريخ در خصوص وي وجود ندارد؛ ولي گزارش العبيدلي درباره محل رحلت ايشان چندان مقبول مورخان  قرار نگرفته است از اين رو در حال حاضر مورخان در مورد محل وفات و مدفن زينب كبري(س) اختلاف نظر دارند.

4-3- مدفن زينب كبري(س)

هم اكنون دو بارگاه باشكوه منسوب به ايشان در دمشق و قاهره وجود دارد كه بررسي و تحليل پيشينه تاريخي و صحت و سقم انتساب هريك به زينب كبري(س) مورد نظر است.

4-3-1- مرقد منسوب به زينب  كبري در دمشق

با وجود آنكه هرگز در خصوص مسافرت مجدد زينب كبري(س) به شام پس از مسافرت اجباري‌اش در سال 61 به شام، گزارش مستندي در دست نيست. اما امروزه در دمشق در محلي به نام راوية‌ بارگاهي قرار دارد كه به نام او السيده زينب معروف است.[132]

 از منظر تاريخي اكثر مورخاني كه نامي از اين بارگاه آورده‌اند او را به ام‌كلثوم نسبت داده‌اند ابن عساكر(م561) شايد اولين كسي باشد كه از وجود اين بارگاه در راوية دمشق خبر داده است او اين بارگاه را متعلق به ام‌كلثوم مي‌داند، ولي مدعي است كه اين شخص نه ام‌كلثوم فرزند رسول خدا(ص) و نه ام‌كلثوم فرزند علي مرتضي(ع) و فاطمه زهرا(س)است بلكه متعلق به ام‌كلثوم نامي از اهل‌بيت است كه نسب و شرح حال آن موجود نيست.[133] ياقوت حموي(م624) در معجم البلدان هم اين قبر در راوية‌ دمشق را بدون ذكر نسب، متعلق به ام‌كلثوم مي‌داند[134]همين‌گونه ابن شداد حلبي(م684) در الاعلاق الخطيرة[135]قبر موجود در مسجد راوية را به صورت كلي متعلق به ام‌كلثوم از اهل‌بيت رسول خدا(ص) مي‌داند. النعيمي الدمشقي(م978) در كتاب الدارس في تاريخ المدارس در قرن دهم نقل قول ابن عساكر را بازگو مي‌كند و ام‌كلثوم را يكي از اهل‌بيت دانسته و از نسب وي سخني نمي‌گويد.[136] اين گزارش النعيمي در قرن دهم از آن نظر مهم ارزيابي مي‌شود كه وي از گزارش‌هايي كه نسب فرد مدفون در اين بارگاه را بلاواسطه به امام علي(ع) مي‌رساند مطلع بوده است اما به آنها اعتنايي نكرده است.

 منابع تاريخي شيعه نيز تصويري روشن از فرد مدفون در اين بارگاه ارائه نمي‌دهند، از ميان شيعيان عمادالدين الطبري(م676) در كتاب كامل بهائي مي‌گويد كه ام‌كلثوم در دمشق درگذشت.[137] اما در خصوص اينكه او به‌طور مشخص كيست و آيا همان كسي است كه  در راوية  مدفون است يانه، اطلاعاتي ارائه نمي‌دهد

كهن‌ترين منبعي كه به صورت مشخص درصدد بيان نسب فرد مدفون در اين بارگاه برآمده ابن جبير(م614) در سفرنامه‌اش است. او اين مكان را به ام كلثوم بنت علي(ع) كه از نظر وي همان زينب صغري است، نسبت مي‌دهد. همو در انتهاي گزارش خود با ذكر جمله «والله اعلم بذلك» شك و ترديد خود را در خصوص انتساب اين بارگاه به زينب صغري ام‌كلثوم بنت علي(ع) ابراز مي‌كند.[138] بيش از يك قرن پس از او ابن بطوطه(م770) گزارش ابن جبير را بازگو مي‌كند اما اين مطلب را اضافه مي‌كند كه او فرزند فاطمه(س) است.[139] طبق اين گزارش فرد مدفون در اين بارگاه كسي جز زينب كبري(س) نخواهد بود.

در هر حال گزارش ابن جبير و ابن بطوطه به عنوان سياح و جهانگرد به هيچ وجه نمي‌تواند از گزارشهاي مورخاني چون ابن عساكر، كه در خصوص تاريخ دمشق تخصص دارند و از سويي مقيم آن شهر هستند دقيق‌تر باشد. و حال آنكه اينان بر گمنام بودن فرد مدفون در تصريح كرده‌اند.[140]

يكي از محققان معاصر  كه تاليفي در خصوص مرقد حضرت زينب(س) دارد مدعي است كه محمد بن احمد الذهبي(م748)و ابن طولون دمشقي(م953) و دسته‌اي از علماي معاصر اين بارگاه را متعلق به زينب كبري(س) بنت علي(ع) و فاطمه(س) دانسته‌اند.[141]

در مجموع مي‌توان گفت شواهد كافي در خصوص انتساب اين بارگاه به حضرت زينب(س) وجود ندارد. تا قرن ششم كه اولين گزارش از اين بارگاه توسط ابن‌عساكر رسيده هيچ نامي از اين بارگاه نيست. به نظر مي‌رسد كه توصيف مبهم و غير دقيق ابن جبير و ابن بطوطه در قرون هفت و هشت، به‌عنوان دو جهانگرد از اين بارگاه و مشخصات فرد مدفون در آن، بعدها مرجع بسيار ي از اظهار نظرها در خصوص معرفي فرد مدفون در آن قرار گرفته باشد؛ چرا كه اين دو نام ام‌كلثوم را زينب مي‌دانستند. توصيف اينان از اين مرقد دستمايه‌ي برخي مورخان قرون بعدي گردد تا يكسره مدعي شوند كه فرد مدفون در آنجا كسي جز زينب كبري(س) نيست، به‌خصوص كه وجود مدفن نوه رسول خدا(ص) در اين شهر خود فضيلتي براي اين شهر به شمار مي‌رفت. لذا اولين كساني كه صريحاً ‌اظهار كرده‌اند كه اين بارگاه متعلق به زينب كبري(س) است مانند ذهبي و ابن طولون دمشقي هستند.

اهمتام به اعمار و توسعه اين بارگاه در قرن هشتم صورت گرفته در اين قرن  حسين بن موسي الموسوي نقيب سادات دمشق علاوه بر اعمار اين بارگاه املاك و باغستانها و اموالي را براي  نگهداري بارگاه و مسجد و گلدسته  آن وقف كرد. [142] در سال 1302ق سلطان عثماني با كمك‌هاي مردم آن را تجديد بنا كرد و در سال 1354ق. غرفه‌هايي در اطراف آن براي  استراحت زائران در نظر گرفته شد.[143]در سال 1370ق. سيد محسن امين  كميته‌اي را از بازرگانان براي باز سازي و اعمار اين بارگاه تشكيل داد.[144] در همين سال ضريحي نقره‌اي توسط  يكي از ثروتمندان پاكستاني در محل مرقد نصب شد و سه سال بعد دسته‌اي از بزرگانان ايراني ضريح  مجللي را به اين بارگاه هديه كردند. و در سال 1380 درهايي طلايي از ايران به اين مكان منتقل شد. [145]

4-3-2- مرقد  منسوب به زينب كبري در قاهره

اولين گزارش در خصوص مسافرت زينب بنت علي  به مصر و درگذشت‌اش در آنجا توسط العبيدلي نسابه  رسيده است، العبيدلي در رساله مختصر اخبار الزينبيات مدعي است چون حضرت زينب(س) در مدينه مردم را دعوت به قيام بر عليه بني اميه مي‌كرد  والي اموي مدينه  عمرو بن سعيد الاشدق طي نامه‌اي به يزيد او را از اين كار با خبر كرد و او هم دستور تبعيد زينب كبري(س) به مصر را داد و ايشان پس از تبعيد  در همان جا در گذشت.[146] او از محل دقيق دفن آن‌حضرت در مصر گزارشي ارائه  نمي‌دهد.

نويسندگان قرون اوليه در مصر مانند عبدالرحمن بن عبدالحكم(م257) صاحب كتاب منهج السالك في اخبار مصر القري و الممالك كه در آن شرح حال بسياري از صحابه كه در مصر داخل شده‌اند را آورده و محمد بن يوسف الكندي(م354)، ابن ذولاق الليثي(م387)، ابن الحراني المسبحي(م420) داراي تاليفاتي در خصوص تاريخ مصر هيچ يك نامي از وي نبرده‌اند همين‌گونه مورخ محمد بن سلامة القضاعي(م453) كه كتابي تحت عنوان انس الزائرين دارد با آنكه شرح حال و زندگاني و مدفن سيده نفيسه(م308) از نوادگان امام حسن(ع) را آورده ولي نامي از زينب كبري(س) و اثري از او در مصر نام نبرده است همين‌گونه در آثار سيوطي،‌ قلقشندي و مقريزي موردي اشاره نشده كه حضرت زينب(س) به مصر آمده باشد و در آنجا مدفون باشد، حتي برخي از مورخان مانند ابن ذولاق الليثي  و سخاوي و احمد بن محمد السلفي به اين نكته تاكيد كرده‌اند كه هيچ يك از فرزندان علي(ع) در مصر از دنيا نرفته‌اند،[147] برخي از جهانگردان مانند ابن جبير و ابن بطوطه و ابن شاهين  كه در قرون هفت و هشت قمري از مصر و قاهره ديدن كرده‌اند در خصوص وجود بارگاهي از زينب كبري(س) گزارش نداده‌اند. ابن تغري بردي(م874) كه مشروح تاريخ مصر و قاهره را از سال 20 تا 872 را به صورت جزئي و سالشمار آورده است هيچ اشاره اي به ورود حضرت زينب(س) به مصر نداشته است در حالي‌كه كه از ورود سيد نفيسه از نوادگان امام حسن(ع) به مصر و مختصري از شرح حال وي خبر مي‌دهد.[148] او در سال 62 و حوالي آن هيچ گزارشي از وفات زينب(س) در مصر ندارد در حاليكه به ذكر وفات بزرگان مصر و قاهره اهميت بسيار زيادي قائل است.

به نظر مي‌رسد همانگونه كه مقريزي مي‌گويد  قبري كه در قاهره معروف به مشهد السيدة زينب وجود دارد قبر زينب بنت احمد بن جعفر بن  محمد بن حنفيه است. [149] كه در دوران خلفاي فاطمي در مقايسه با بارگاه سيده نفيسه(م280)[150] و سيده كلثوم[151] از شهرت كمتري برخوردار بوده است. طبق گزارش مقريزي در دوران خلفاي فاطمي شيعيان در كنار بارگاه سيده نفيسه و سيده كلثوم، گردهمايي‌هاي مذهبي خود را برگزار مي‌كردند.[152] موفق الدين بن عثمان(م615) مولف مرشد الزوار الي قبور الابرار در حاليكه نزديك بيش از ده صفحه را به مشهد سيده زينب اختصاص مي‌دهد[153]هيچ گزارشي در خصوص بارگاهي براي آن‌حضرت ارائه نمي‌كند. بديهي است در صورت وجود بارگاهي منسوب به زينب كبري(س) قطعاً  به آن توجه مي‌شد.

عدم وجود مستندات و گزارشات تاريخي در خصوص وجود بارگاه زينب كبري  گزارش العبيدلي در اخبار الزينبيات در باره‌ ورود و رحلت حضرت زينب(س) در مصر را در معرض شك و ترديدهاي جديدي قرار مي‌دهد. از سويي اولين كسي كه مدعي شد قبر زينب بنت علي(س) در قاهره در محلي بنام قناطر السباع است  عبدالوهاب الشعراني (م973) است[154] و كسي پيش از او چنين ادعايي نكرده است كساني مانند شبلنجي در نور الابصار[155] و الرفاعي در نورالانوار[156]  ادعاي شعراني را تكرار كرده‌اند. به نظر مي‌رسد اينان باعث شهرت انتساب اين بارگاه به زينب كبري(س) شده باشند.

از ميان شيعيان نيز جعفر النقدي در كتاب زينب الكبري[157] و محمد حسين حسيني جلالي در كتاب مزارات اهل بيت و تاريخها،[158] با اعتماد به مندرجات كتاب اخبار الزينبيات، مدعي‌اند كه زينب كبري(س) در قاهره مدفون است.

سيد محسن امين مولف اعيان الشيعة معتقد است بازگشت حضرت زينب(س) به مدينه پس از واقعه كربلا حتمي است اما هيچ گونه خبري در خصوص خروج وي از مدينه به عنوان موطن اصلي‌اش كه بيشتر عمرش را در آنجا سپري كرده در دست نيست.[159] لذا منطقي است كه  زينب كبري در همين شهر از دنيا رفته باشد.

گرچه اين گفتار محسن امين با گزارش عبيدلي مبني بر خروج وي از مدينه به سوي مصر قابل خدشه است ولي اقامه قراين و شواهد متعدد در خصوص عدم احتمال مسافرت حضرت زينب(س) به مصر و همچنين تناقض‌هاي محتوايي و تاريخي ذكر شده در گزارش مطروحه توسط عبيدلي در كتاب اخبار الزينبيات مؤيد آن است كه تحليل محسن امين مبني بر حضور آن حضرت تا پايان عمرش در شهر مدينه كماكان معتبر باشد. تحليل محسن امين زماني قوت بيشتر مي‌گيرد كه در باره مسافرت حضرت زينب(س) به مكاني ديگر و از جمله دمشق اساساً گزارشي نرسيده است، تنها بارگاهي منسوب به آن حضرت در شهر دمشق وجود دارد كه اين  انتساب از قرن هشتم جلوتر نمي‌رود.

 بنابراين نزديك‌ترين احتمال به واقعيت آن است كه وي در شهر مدينه از دنيا رفته باشد هر چند محل دفن آن بزرگوار مشخص نيست. ناشناخته ماندن مدفن حضرت زينب(س) در شهر مدينه [مانند بسياري از صحابه و نزديكان رسول‌خدا(ص)] كه موطن اصلي صحابه پيامبر(ص)است، محتمل و منطقي مي‌نمايد. كما اينكه مدفن حضرت زهرا(س) دختر محبوب پيامبر(ص) مخفي مانده است. ولي ناشناخته ماندن زينب بنت علي(س) به‌عنوان نوه رسول خدا(ص) در بلادي نظير شام و مصر كه به صورت طبيعي مورد توجه بسيار اهالي و عالمان آن واقع مي‌گردد جاي سوال و تأمل بسيار دارد. در حاليكه سرگذشت و مدفن افرادي به مراتب گمنام‌تر  مورد توجه مورخان اين بلاد قرار گرفته است.

 با اين اوصاف به نظر مي‌رسد همان گونه كه سيد محسن امين محقق برجسته شيعه  به درستي مدعي شده آن حضرت در مدينه رحلت كرده و در همان جا به خاك سپرده شده باشد. بديهي است از منظر تاريخنگاري مشخص نبودن مدفن وي در مدينه اين امر را به اثبات نمي‌رساند كه او در مكاني ديگر نظير دمشق يا قاهره مدفون باشد.  گرچه جنبه‌هاي مذهبي و فرهنگي اين انگيزه منطقي را در برخي از پژوهشگران ايجاد مي‌كند كه بر انتساب مرقدهاي منسوب به آن حضرت در دو شهر قاهره و دمشق تاكيد كنند.

نتيجه گيري

با وجود آنكه زينب كبري(س) به‌ويژه به دليل حضور پر رنگ و موثرش در نهضت حسيني از شهرت تاريخي بسياري برخوردار است؛ اما مورخان در خصوص قسمت عمد‌ه‌اي از زندگي ايشان سكوت اختيار كرده‌اند اين امر باعث شده تا گزارش موثق و كم و بيش مستمري در خصوص زندگي شخصي آن بزرگوار وجود نداشته باشد به گونه‌اي كه حتي سال ولادت او براي مورخان مشخص نيست. با اين وجود حضور تاثير گذار وي در مقاطع حساس تاريخي  نظير جريان سفر كربلا و وجود گزارشهاي موثق از اظهار نظر و عملكرد ايشان در اين سفر باعث شده تا تصويري روشن از نقش آفريني و عملكرد بي همتاي ايشان در جريان مسافرتش به كوفه و شام، ارائه گردد امري كه نقشي ماندگار توام با عزت، پايمردي، صبر، شجاعت و بلاغت از اين بانوي عظيم الشان در تاريخ به يادگار گذاشته. به ويژه خطبه‌هاي ژرف و كوبنده او در كوفه و شام كه مملو از مضامين و  اشارات والاي قرآني است معارف بلندي را در ابعاد گوناگون معرفتي  براي خوانندگان و علاقه مندان ايشان به عنوان بانويي نمونه عرضه مي‌دارد امري كه از او الگويي پيشرو و ممتاز براي زنان مسلمان مي‌سازد.

فهرست مطالب

مقدمه

1-    زینت بنت علی(س)

1-1-        زمان ولادت

1-1-1-            دیدگاه علمای سنی

1-1-2-            دیدگاه علمای شیعه

1-1-3-            قراین و شواهد

2-                ویژگیهای شخصیتی زینب کبری(س)

2-1-        زینب(س) در حیات مادر

2-2-        زینب(س) اط شهادت مادر تا قیام امام حسین(ع)

3-                زینب(س) و جریان کربلا

3-1-        اولین گزارش اط زینب کبری در نهضت حسینی

3-2-        حضرت زینب(س) و شب عاشورا

3-3-        حضرت زینب(س) و روز عاشورا

3-4-        اولین مرثیه از زبان زینب(س)

3-5-        کلام و خطبه‌های زینب کبری(س)

3-5-1-             خطبه آن حضرت در جمع مردم کوفه

3-5-2-            در مجلس ابن زیاد

3-5-3-            زینب کبری(س) در شام

3-5-4-            خطبه در شام

3-6-         بازگشت به مدینه

4-                رزندان، وفات و مدفن زینب کبری(س)

4-1-        فرزندان حضرت زینب(س)

4-2-        وفات حضرت زینب(س)

4-3-        مدفن حضرت زینب(س)

4-3-1-            مرقد منسوب به زینب کبری در دمشق

4-3-2-            مرقد منسوب به زینب کبری(س) در قاهره

نتیجه گیری

منابع :

 

 

 ابراهيم بن محمد ثقفي كوفي، الغارات، تهران، انجمن آثار ملي، 1353ش

ابن الطقطقي الحسني، الاصيلي في انساب الطالبيين، قم مكتبة‌ المرعشي النجفي، 1418

 ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب؛ نجف، المكتبة‌الحيدرية،  1376ق

ابن مهنا، عمدة‌ الطالب في انساب آل ابي طالب، 1380ق، نجف،‌ مكتبة حيدرية، بي تا

ابوبکر جوهري، السقيفه و فدك،‌ بيروت، الكتبي للطباعة‌و النشر، 1413

ابي الفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، موسسه الاعلمي للمطبوعات،1408

ابي نعيم الاصفهاني، معرفة‌الصحابة بيروت، دارالكتب العلمية، 1422

ابي يعلي الموصلي، مسند، دارالمامون للتراث، بي تا

احمد الرحماني الهمداني، فاطمة‌الزهراء بهجة‌ قلب المصطفي،‌ تهران، ‌نشر المرضية، 1372ش

احمد بن ابي طاهر طيفور، بلاغات النساء، بيروت، المكتبة‌ العصرية، 1426

احمد بن أعثم الكوفي، الفتوح، بيروت، ‌دارالفكر،‌1412

احمد بن حنبل، مسند، رياض، بيت الافكار الدولية، 1419

احمد بن علي المقريزي، اتعاظ الحنفاء، بيروت،‌دارالكتب العلمية، 1422

احمد بن علي المقريزي، المواعظ و الاعتبار، بيروت،‌دارالكتب العلمية،‌1418

احمد بن محمد الهمذاني،‌ كتاب البلدان،ابن الفقيه، بيروت، عالم الكتب، 1416

احمد بن يحيي البلاذري انساب الاشراف،‌ ، بيروت، دارالفكر، 1417

احمد خليل جمعه، نساء‌ اهل البيت، دمشق- بيروت، اليمامه للطباعة ‌و النشر و التوزيع، 1417

اسماعيل بن حسين بن محمد المروزي، الفخري في انساب الطالبيين، قم، مكتبة‌المرعشي النجفي، 1409

جعفر النقدي، زينب الكبري، نجف، مطبعه الحيدرية، بي تا

جمالدین یوسف ابن تغري بردي، النجوم الزاهرة، في ملوك مصر والقاهره، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومي، بي‌تا

حسن الصفار، المرأه العظيمة،‌ بيروت،‌ دارالبيان العربي، 1414، بي تا

حسين بن حمدان الخصيبي، الهداية ‌الكبري، موسسه البلاغ،‌ بي تا

سبط بن الجوزي، تذكرة‌الخواص، بيروت، موسسه اهل البيت، 1401

سيد بن طاووس ، لهوف،‌ ترجمه و تعريب، عقيقي بخشايشي، قم، نويد اسلام،‌1377

سيد بن طاووس، لهوف،‌ترجمه و تعريب، عقيقي بخشايشي، قم، نويد اسلام،‌1377

سيد مرتضي، أمالي المرتضي، غرر الفوائد و درر القلائد، بيروت، مكتبة ‌العصرية، 1425

السيد هاشم البحراني، مدينة المعاجز، قم، موسسه المعارف الاسلامية، 1413

عبدالرحمن بن علی ابن الجوزي، المنتظم، بيروت، دارالكتب العلمية، 1412، بي تا

عبدالقادر بن محمد النعيمي الدمشقي، الدارس في تاريخ المدارس، بيروت، دارالكتب العلمية، 1410

عبدالله بن مسلم بن قتيبه، المعارف، الهيئة المصرية للطباعة الكتاب،

عبدالمنعم الهاشمي، السيدة‌ زينب(س)، بيروت،‌ دار و مكتبة‌ الهلال، بي تا

علی بن احمد ابن حزم الاندلسي، جمهرة انساب العرببيروت،‌داراكتب العلمية،  1422

علی بن حسن ابن عساكر، تاريخ مدينة‌ دمشق، دارالطباعه و النشرو التوزيع، 1415

علی بن حسین مسعودي، مروج الذهب،‌ بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا

علی بن محمد ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت،‌ دار الكتب العلمية، ‌1418

‌علي احمد شبلي، ابنة الزهراء و بطلة القداء زينب(س)، القاهره،‌1422

علي بن الحسن الواسطي، روح الاكسير [ از مجموعه اربع مخطوطات في انساب اهل بيت، دمشق،‌ دار كنان

علي بن الحسين المسعودي، التنبيه و الاشراف، بيروت، دار و مكتبة ‌الهلال، 1421

‌علي بن عيسي الاربلي، كشف الغمه في معرفة‌ الائمة،بيروت، دارالكتاب الاسلامي، 1401

علي بن محمد العلوي،  المجدي في انساب الطالبيين، قم، مكتبة المرعشي النجفي، 1409

علي بن محمد العلوي، المجدي في انساب الطالبيين، قم، مكتبة‌المرعشي النجفي، بي تا

عماد الدين الطبري، كامل بهائي،‌ تهران، انتشارات مرتضوي، 1382ش

فضل بن حسن طبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، بيروت، ‌موسسه الاعلمي للمطبوعات،‌1424

فضل بن حسن طبرسي، الاحتجاج،‌ قم المكتبة الحيدرية، ‌1425

لبيب بيضون،‌ انساب العترة ‌الطاهرة،‌ بيروت، ‌موسسه الاعلمي للمطبوعات،‌1425

محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت،‌ دارالتعارف للمطبوعات، 1403

 محسن امين،‌ آل ابي طالب، بيروت، دارالهادي، بي تا

محمد باقر المجلسي،‌ بحار الانوار، بيروت،‌ موسسه الوفاء،‌ 1403

محمد بن احمد، الذهبي، ميزان الاعتدال، بيروت، دارالمعرفة، 1382ق، بي تا

محمد بن جرير الطبري، تاريخ الطبري، بيروت، ‌دارالكتب العلمية، 1408

 محمد بن جرير بن رستم الطبري، دلائل الامامة،بيروت،‌موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1408

محمد بن حبيب، المحبر، بيروت، دارالآفاق الجديدة، بي تا

محمد بن حسن طوسي، الامالي، قم، موسسه البعثة، بي تا

محمد بن حسن طوسي، رجال الطوسي، قم، موسسه النشر الاسلامي، بي تا

محمد بن سعد، الطبقات الكبري، بيروت، ‌دارالفكر، ‌1414، بي تا

‌محمد بن سليمان الكوفي ،‌ مناقب اميرالمومنين علي بن ابيطالب، قم،‌ مجمع احياء‌الثقافة‌ الاسلامية، 1423

محمد بن طلحه النصيبي الشافعي، مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، بيروت، موسسه البلاغ،1419

محمد بن عبدالله الطنجي، رحلة ابن بطوطه، ابن بطوطة، بيروت،‌المكتبة‌العصرية، 1425

محمد بن علی بن بابویه ، الامالي، قم، موسسه البعثة، 1417

محمد بن علی بن بابویه، علل الشرايع، نجف، مكتبة‌الحيدرية، 1385ق

محمد بن علی بن بابویه،كمال الدين و تمام النعمة،‌ بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1412

محمد بن عمر فخر رازی، الشجرة‌ المباركه في انساب الطالبيه، قم، المكتبة‌المرعشي النجفي، 1409

محمد بن عمر فخر رازي، الشجرة‌ المباركة‌ في انساب الطالبيين، قم،‌ مكتبة‌المرعشي النجفي، 1409

محمد بن محمد بن نعمان ، الارشاد،بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1399

محمد بن محمد بن نعمان ، الامالي، ‌بيروت، دارالمفيد للطباعة ‌و النشر و التوزيع، 1414

محمد حسنين السابقي،‌ مرقد العقيلة‌ زينب، بيروت،‌ موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1399

محمد حسين الحسيني الجلالي، مزارات اهل بيت و تاريخها ، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات،1415

محمد علي القطب،  نساء حول الرسول، محمد عمر الدعواق، بيروت، مكتبة‌العصرية، 1425

محمد كاظم القزويني،  فاطمة‌الزهراء من المهد الي اللحد، بيروت، موسسه النور للمطبوعات، 1411

محمدبن احمد بن جبير، رحلة ابن جبير، بيروت، دار و مكتبة الهلال،1421

مصعب بن عبدالله الزبيري، نسب قريش، قاهره،‌ دارالمعارف، بي تا

منصور الباز الاشهب البطايحي بحر الانساب الكبير في انساب العلويين، (تهران،‌ پژوهشگاه علوم انساني

موفق بن احمد المكي خوارزمي، مقتل الحسين، النجف، مطبعة‌الزهراء، 1367ق

ياقوت الحموي، معجم البلدان، بيروت، دارصادر، 1995

يحيي بن حسن العبيدلي،  اخبار الزينب(س)يات، نشره محمد جواد مرعشي نجفي، بي جا، بي تا



[1]– انساب الطالبيين،‌ ابن عنبه، المجدي في انساب الطالبيين، علي بن محمد العلوي، قم، مكتبة المرعشي النجفي، 1409، ص 18

[2]– الاصيلي في انساب الطالبيين، ابن الطقطقي الحسني، قم مكتبة‌ المرعشي النجفي، 1418، ص 58

[3]– مقاتل الطالبيين، ابي الفرج اصفهاني، موسسه الاعلمي للمطبوعات، ص 95

[4]– زينب الكبري، جعفر النقدي، نجف، مطبعة الحيدرية، ص17

[5]– زينب الكبري، ص 18؛ فاطمة‌الزهراء بهجة‌ قلب المصطفي، احمد الرحماني الهمداني، ‌تهران، ‌نشر المرضية، 1372ش،‌ ص 634

[6]–  زينب(س) الكبري،‌ جعفر النقدي، ص 28، وفيات الائمة،‌ ص 431

[7]– الطبقات الكبري، ج6، ص 19

[8]– التنبيه و الاشراف، علي بن الحسين المسعودي، بيروت، دار و مكتبة ‌الهلال، 1421، ص 274

[9]– المعارف، عبدالله بن مسلم بن قتيبه، الهيئة المصرية للطباعة الكتاب، چاپ ششم، ص 211

[10]– جمهرة انساب العرب، ابن حزم الاندلسي، بيروت، ‌دارالكتب العلمية،  1422، ص 37

[11]– المنتظم، ابن الجوزي، بيروت، دارالكتب العلمية، 1412، ج5، ص 69

[12]– مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، محمد بن طلحه النصيبي الشافعي، بيروت، موسسه البلاغ،1419، ص220

[13]– تذكرة‌ الخواص، سبط بن الجوزي، بيروت، موسسة اهل البيت، 1401، ص288

[14]– شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج9، ‌ص 242

[15]– جمهرة ‌انساب العرب، ابن حزم اندلسي، بيروت، دارالكتب العلمية، 1424، 37-38

[16]– تذكرة الخواص، ص 288

[17]– مناقب اميرالمومنين علي بن ابي‌طالب، ‌محمد بن سليمان الكوفي،‌ قم،‌ مجمع احياء ‌الثقافة‌ الاسلامية، 1423،‌ ص 683، الهداية ‌الكبري، حسين بن حمدان الخصيبي، (م334)، موسسه البلاغ،‌ ص 94

[18]-رحلة ابن بطوطة، ج1،‌ ص 92

[19]– اخبار الزينبيات، يحيي بن حسن العبيدلي،  نشره محمد جواد مرعشي نجفي، بي جا، بي تا، ص 123-124، رحلة ابن بطوطه، محمد بن عبدالله الطنجي، ابن بطوطة، بيروت، ‌المكتبة ‌العصرية، 1425، ج1، ص 92

[20]– اخبار الزينبيات، ص 125

[21]– مروج الذهب،‌ المسعودي، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج3، ص 47؛ همين گونه ابن قتيبه در المعارف، اربلي در كشف الغمة و ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغة، زينب(س) را زينب ‌كبري و ام كلثوم را ام كلثوم كبري خوانده است: المعارف،‌ ابن قتيبه، ص 211؛ كشف الغمة، ‌ج2، ص 67؛ شرح نهج البلاغه،‌ابن ابي الحديد، ج9،‌ ص 242

[22]– المعارف،‌ ابن قتيبه، ص 211؛ شرح نهج البلاغه،‌ ابن ابي الحديد،‌ج 9، ص 242؛ آل ابي طالب، سيد محسن امين،‌ بيروت، دارالهادي، ج1، ص 111؛ انساب العترة ‌الطاهرة،‌ لبيب بيضون،‌ بيروت، ‌موسسه الاعلمي للمطبوعات، ‌1425، ص 57

[23]– نسب قريش، مصعب بن عبدالله الزبيري، قاهره،‌ دارالمعارف، ص 41

[24]– روح الاكسير، علي بن الحسن الواسطي [ از مجموعه اربع مخطوطات في انساب اهل بيت، دمشق،‌ دار كنان] ص 8، بحار الانوار، محمد باقر المجلسي،‌ بيروت،‌ موسسه الوفاء،‌ 1403، ج42، ص 74- ج43، ص231- 233

[25]– الارشاد،‌ مفيد، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1399، ج1، ص 186

[26]– كشف الغمة في معرفة‌ الائمة،‌ علي بن عيسي الاربلي، بيروت، دارالكتاب الاسلامي، 1401 ،‌ج2، ص 66

[27]– اعلام الوري بأعلام الهدي، الفضل بن الحسن الطبرسي، بيروت، ‌موسسه الاعلمي للمطبوعات،‌1424، ص 210

[28]– نساء‌ اهل البيت، ‌احمد خليل جمعه، دمشق- بيروت، اليمامة للطباعة ‌و النشر و التوزيع، 1417، ص 629؛  السيدة‌ زينب(س)، عبدالمنعم الهاشمي، بيروت،‌ دار و مكتبة‌ الهلال، ص 17؛ نساء حول الرسول، محمد علي القطب، محمد عمر الدعواق، بيروت، مكتبة ‌العصرية، 1425، ص 441؛ ابنة الزهراء و بطلة الفداء زينب(س)، ‌علي احمد شبلي، القاهره،‌1422، ‌ص 26؛  فاطمة ‌الزهراء من المهد الي اللحد، محمد كاظم القزويني، بيروت، موسسه النور للمطبوعات، 1411، ص 153

[29]– جعفر نقدي مدعي است كه مشهور زينب را دختر اول مي‌دانند.؛ زينب الكبري، ص 17

[30]– السيدة زينب(س) في تاريخ الاسلام، لجنة التحقيق و التاليف، سورية، مكتب الامام الخامنئي، 1426،ص 18

[31]– الطبقات الكبري، ج6، ص 28، الاستيعاب، ج4، ص 507

[32]– الطبقات الكبري، ج6، ص 25؛ الاستيعاب، ج4، ص 410

[33]– نسب قريش، ص 41؛ اخبار الزينبيات، ص 111؛ المحبر، محمد بن حبيب، بيروت، دارالآفاق الجديدة، ص 56؛  الغارات، ابراهيم بن محمد ثقفي كوفي، تهران، انجمن آثار ملي، 1353ش، ج1، ص 67؛  المعارف، ابن قتيبه، ص 143؛ انساب الاشراف، البلاذري، بيروت، دارالفكر، 1417، ج2، ص 189؛ تاريخ الطبري،  الفخري في انساب الطالبيين، اسماعيل بن حسين بن محمد المروزي، قم، مكتبة ‌المرعشي النجفي، 1409، ص 181؛ الشجرة‌ المباركة‌ في انساب الطالبيين، فخر رازي، قم،‌ مكتبة ‌المرعشي النجفي، 1409، ص 203؛ كشف الغمة،‌ اربلي، ج2، ص 67؛ شرح نهج البلاغه، ‌ابن ابي الحديد، ج9، ‌ص 242

[34]– اخبار الزينبيات، ص 123

[35]– الارشاد، مفيد،‌ ج1، ص 186؛ بحر الانساب الكبير في انساب العلويين، منصور الباز الاشهب البطايحي(م578) تهران،‌ پژوهشگاه علوم انساني، ص41 و 346

[36]– الاحتجاج، الطبرسي، ج2، ص 27

[37]– مقاتل الطالبيين، ص 95

[38]– الامالي، مفيد، ص 40، مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، نجف، المكتبة‌ الحيدرية،  1376ق، ج1، ص 253

[39]– ميزان الاعتدال، الذهبي، بيروت، دارالمعرفة، 1382ق، ح1، ص 358

[40]– ر.ك: ميزان الاعتدال، ج1، ص 358؛ معرفة‌ الصحابة ابي نعيم الاصفهاني، بيروت، دارالكتب العلمية، 1422، ج4، ص 167؛ تاريخ مدينة‌ دمشق، ج69،‌ ص 174- ج42، ص 333

[41]– أمالي المرتضي، غرر الفوائد و درر القلائد، سيد مرتضي، بيروت، مكتبة ‌العصرية، 1425، ص 174

[42]– المعارف، ابن قتيبة،‌ ص 207، المجدي في انساب الطالبيين، ص 297

[43]– الفتوح، ج2، ص 173؛  الامالي، مفيد، ص 323؛ لهوف، سيد بن طاووس، ص 176

[44]– لهوف،‌ سيد بن طاووس، ترجمه و تعريب، عقيقي بخشايشي، قم، نويد اسلام،‌1377، ص190

[45]– بلاغات النساء، احمد بن ابي طاهر طيفور، بيروت، المكتبة‌ العصرية، 1426، ص 38، 57

[46]– به نظر مي‌رسد اين وصايت، وصايت خاص كه شامل امامت هم مي‌شود نيست بلكه وصايت به معناي عام است.

[47]– كمال الدين و تمام النعمة،‌ الصدوق، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1412، ص 454

[48]– الطبقات الكبري، ابن سعد، بيروت، ‌دارالفكر، ‌1414، ج3، ص 419؛ انساب الاشراف،‌ ج 3، ص 412؛ الكامل في التاريخ،‌ ج3، ص 435؛ تاريخ مدينة‌ دمشق، ابن عساكر، دارالطباعه و النشرو التوزيع، 1415، ج22، ص400

[49]– مقاتل الطالبيين، ابي الفرج الاصفهاني، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1408، ص 95

[50]– دلائل الامامة، محمد بن جرير بن رستم الطبري، بيروت،‌ موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1408، ص 32

[51]– السقيفه و فدك،‌ الجوهري، بيروت، الكتبي للطباعة‌ و النشر، 1413، ص 100

[52]– شرح نهج البلاغه،‌ ابن ابي الحديد، ج16،‌ ص 211

[53]– علل الشرايع، صدوق، نجف، مكتبة ‌الحيدرية، 1385ق، ص 248

[54]– السقيفه و فدك، ص 100

[55]– مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، نجف، المكتبة ‌الحيدرية، ج1، ص 253

[56]– تاريخ مدينة‌ دمشق، ابن عساكر، بيروت،‌ دارالفكر، 1415، ج69، ص 174

[57]– مسند ابي يعلي الموصلي، دارالمامون للتراث، ج12، ص 116؛  تاريخ مدينة‌ دمشق، ابن عساكر، بيروت، دار الطباعة‌ و النشر و التوزيع، ج22، ص 400؛ ميزان الاعتدال، الذهبي، بيروت، دارالمعرفة، 1382ق، ج2، ص 18؛ احقاق الحق،‌ التستري ج7، ص 251، عن هاشمي، ‌عن زينب بنت علي،‌ عن فاطمه بنت رسول الله(ص)،‌ قالت: قال رسول الله (ص): لعلي اما انك يا ابن ابي طالب و شيعتك في الجنة

[58]– مدينة المعاجز، السيد هاشم البحراني، قم، موسسه المعارف الاسلامية، 1413، ج1، ص 332_ ج4، ص 54

[59]– الامالي، مفيد،‌ بيروت،‌ دارالمفيد،‌1414، ص 40

[60]– الاستيعاب، ج3،‌ ص 17

[61] – عمدة‌ الطالب في انساب آل ابي طالب، ابن مهنا، 1380ق، نجف،‌ المكتبة الحيدرية،‌ص 36

[62]– مسند، احمد بن حنبل، رياض، بيت الافكار الدولية، 1419، ص 179تا181

[63]– الاستيعاب، ج3، ص 18

[64]– الشجرة‌ المباركه في انساب الطالبيه، فخر الرازي، قم، المكتبة ‌المرعشي النجفي، 1409، ص 203

[65]– عمدة ‌الطالب،‌ ص 62

[66]– مقاتل الطالبيين، ص 82

[67]– الفتوح، احمد بن أعثم الكوفي، بيروت، ‌دارالفكر،‌1412،‌ ج2، ‌ص 128

[68]– تاريخ الطبري، محمد بن جرير الطبري، بيروت، ‌دارالكتب العلمية، 1408، ج3، ص 314؛ الكامل في التاريخ، ابن اثير، بيروت،‌ دار الكتب العلمية، ‌1418، ج3، ص 415؛ با اندكي تفاوت: الفتوح، ج2، ص 150

[69]– انساب الاشراف،‌ البلاذري،‌ ج3، ص 393؛  الارشاد، مفيد، بيروت،‌دارالمفيد، 1414، ج2، ص 93؛ الكامل في التاريخ، ج3، ص 416

[70]– انساب الاشراف،‌ ج3، ‌ص 393؛ الكامل في التاريخ، ج3، ص 416؛ ابن اعثم نيز با اندكي اختلاف آن‌را نقل كرده است، الفتوح،‌ ج2، ص 140

[71]–  تاريخ الطبري، ج3، ص 316؛ الكامل في التاريخ،‌ ج3، ص 417

[72]– تاريخ الطبري، ج3، ص 316؛ الارشاد، ج2، ص 94

[73]– تاريخ الطبري، ج3، ص 316

[74]– تاريخ الطبري، ج3، ص 331

[75]– الارشاد، ج2، ص 110

[76]–  تاريخ الطبري، ج3، ص 333

[77]– انساب الاشراف، ج3، ص 409؛ تاريخ الطبري، ج3، ص 334؛ الارشاد، ج2، ص 112

[78]– انساب الاشراف، ج3، ص 409

[79]– تاريخ الطبري، ج3، ص 334

[80]–  تاريخ مدينة‌ دمشق، ابن عساكر،‌ ج 69، ص 178؛ بلاذري در انساب الاشراف و ابن اثير در الكامل آن‌را به زينب بنت عقيل نسبت داده‌اند؛ انساب الاشراف،‌ ج3، ص 420؛ الكامل في التاريخ، ج3، ص441؛ ‌ابن اعثم آن‌را به امام سجاد(ع) نسبت داده و آنرا از زبان آن حضرت در مجلس يزيد نقل كرده است: الفتوح،‌ ج2، ص 185، طبرسي در احتجاج اين شعر را از زبان حضرت زينب(س) در پايان خطبه‌اش براي مردم كوفه ذكر مي‌كند، الاحتجاج، طبرسي، ‌ج2،‌ ص 27

[81]– انساب الاشراف، ج3، ص 411؛ تاريخ  الطبري، ج3، ص 336؛  الكامل في التاريخ، ج3،‌ ص 434

[82]– بلاغات النساء،‌ ص 41-42

[83]– الفتوح، ج2، ص 173-174

[84]– كتاب البلدان، احمد بن محمد الهمذاني،‌ ابن الفقيه، بيروت، عالم الكتب، 1416، ص224

[85]– مقتل الحسين، موفق بن احمد المكي خوارزمي، النجف، مطبعة‌الزهراء، 1367ق، ج2، ص 40-41

[86]– الامالي، مفيد، ‌بيروت، دارالمفيد للطباعة ‌و النشر و التوزيع، 1414، ص 323

[87]– الامالي، طوسي، قم، موسسه البعثة،‌ ص 92

[88]– الاحتجاج،‌ طبرسي، قم المكتبة الحيدرية، ‌1425،‌ج2، ص25؛ شيخ طوسي در رجال حذيم بن شريك  را از اصحاب امام سجاد(ع) برشمرده است؛ رجال الطوسي، الطوسي، قم، موسسه النشر الاسلامي، ص 112

[89]– لهوف، سيد بن طاووس، ص 176،

[90]– البلدان، ابن الفقيه،‌ ص 224

[91]– الاحتجاج، ‌الطبرسي، ج2، ص 26-27

[92]– تاريخ الطبري، ج3،‌ ص 336-337؛ الارشاد، ج2،‌ ص 115

[93]– الكامل في التاريخ،‌ ج 3،‌ ص 435

[94]– در الفتوح گوينده اين سخن را عمرو بن صالح المخزومي معرفي كرده: الفتوح،‌ ج2، ‌ص 175

[95]-الامالي، صدوق، قم، موسسه البعثة، 1417، ص229

[96]– تاريخ الطبري، ج3، ص 337؛ الفتوح، ج2، ص 175

[97]– الارشاد، ج2، ص 116؛ لهوف،‌ سيد بن طاووس، ترجمه و تعريب، عقيقي بخشايشي، قم، نويد اسلام،‌1377، ص190

[98]– الزمر، 42

[99]– الطبقات الكبري، ابن سعد، بيروت، ‌دارالفكر، ‌1414، ج3، ص 419؛ انساب الاشراف،‌ ج 3، ص 412؛ الكامل في التاريخ،‌ ج3، ص 435؛ تاريخ مدينة‌ دمشق، ابن عساكر، دارالطباعه و النشرو التوزيع، 1415، ج22، ص400

[100]– لهوف، سيد بن طاووس، ص 212

[101]– از شاعران بسيار مشهور قريش در دوران جاهليت كه عليه مسلمانان شعر مي‌گفت و پس از فتح مكه مسلمان شد.[الاستيعاب، ج3، ص 901-902]

[102]– بلاغات النساء،‌ ص 39

[103]– لهوف،‌ سيد بن طاووس،‌ ص 216

[104]– لهوف، ص 220

[105]– بلاغات النساء، ص 39-40

[106]– مقتل الحسين،‌ ج2، ص 65 تا67

[107]– الاحتجاج، ج2،‌ ص 30

[108]– لهوف،‌ ص 216

[109]– ابن سعد اين گفتار را به امام سجاد(ع) نسبت مي‌دهد، الطبقات الكبري،‌ ج3،‌ ص 419

[110]– تاريخ طبري

[111]–  الكامل في التاريخ، ج3،‌ ص 438-439؛ بلاذري در انساب الاشراف اين اعتراض زينب بنت علي را بصورت بسيار مختصر آورده است؛ انساب الاشراف،‌ بلاذري،‌ ج3،‌ ص 417

[112]– تاريخ الطبري،‌ ج 3،‌ ص 339؛ الارشاد،‌ج2،‌ ص121

[113]– تاريخ الطبري، ج3، ص 340

[114]– تاريخ الطبري؛ ج3، ص 342؛ الارشاد،‌ ج2، ص 124

[115]–  اخبار الزينبيات، يحيي بن حسن العبيدلي، ص 115-116

[116]– ر.ك: انساب الاشراف، ج4، ص 70؛ ؛ المعرفة‌و التاريخ،يعقوب بن سفيان الفسوي، بيروت، دارالكتب العلمية، 1419، ج3، ص 335 الاستيعاب، ج3، ص 67؛ اسد الغابة،‌ ج3، ص 188-189؛

[117]– اخبار الزينبيات، ص 116

[118]– الكامل في التاريخ،‌ ج3، ص 463؛ گرچه ابن زبير از ابتدا با يزيد بيعت نكرد و  قبل از سال 64 داعي خلافت داشت و در حجاز مردم را به سوي خويش مي خواند.

[119]– الطبقات الكبري، ج6، ص 314

[120]– المعارف، ابن قتيبة،‌ ص 207

[121]– المجدي في انساب الطالبيين، علي بن محمد العلوي، قم، مكتبة ‌المرعشي النجفي، ص297

[122]– اعلام الوري،‌ الطبرسي، بيروت،‌ موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1424، ص 211

[123]– بحار الانوار، ج 42، ص 93

[124]– تذكره الخواص، ص 175

[125]– تاريخ مدينة‌ دمشق، ج69، ص 176

[126]– الاصيلي في انساب الطالبيين، ابن الطقطقي الحسني، قم مكتبة‌ المرعشي النجفي، 1418، ص 58

[127]– المعارف، ص 207؛ المجدي في انساب الطالبيين، ص297

[128]– معجم البلدان، ياقوت الحموي، بيروت، دارصادر، 1995، ج1، ص 469

[129]– انساب الاشراف،‌ ج3، ص 422

[130]– مقاتل الطالبيين،‌ ص 95

[131]– اخبار الزينبيات، ص 116

[132]–  المرأه العظيمة،‌ حسن الصفار، بيروت،‌ دارالبيان العربي، 1414، ص 280

[133]– تاريخ مدينة‌ دمشق،  ابن عساكر، ج2، ص 309

[134]– معجم البلدان، ياقوت الحموي، ج3، ص 20

[135]– الاعلاق الخطيرة، ابن شداد، دمشق، منشورات وزارة الثقافة، 2006،ج1، ص 223

[136]– الدارس في تاريخ المدارس، عبدالقادر بن محمد النعيمي الدمشقي، بيروت، دارالكتب العلمية، 1410، ج2، ص 269

[137]– كامل بهائي، ‌عماد الدين الطبري، تهران، انتشارات مرتضوي، 1382ش، ص 645

[138]– رحلة ابن جبير، محمد بن احمد بن جبير، بيروت، دار و مكتبة الهلال،1421، ص 228

[139]– رحلت ابن بطوطة، ج1، ص 92

[140]– تاريخ مدينة دمشق،‌ ج2،‌ ص 309

[141]– مرقد العقيلة زينب، محمد حسنين السابقي، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1399، ص 115

[142]– مرقد العقيلة‌ زينب، محمد حسنين السابقي،‌ بيروت،‌ موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1399، ص 227

[143]– مرقد العقيلة ‌زينب، ص 227

[144]– گرچه او خود مدعي است كه بارگاه حضرت زينب(س) در دمشق نيست.[اعيان الشيعه، ج7، ص 140]

[145]– همان، ص 231

[146]– اخبار الزينبيات، ص 116

[147]– مرقد العقيلة زينب، ص 76

[148]– النجوم الزاهرة، في ملوك مصر والقاهره، ابن تغري بردي، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومي، ج2، ص 185-186

[149]– المواعظ و الاعتبار، احمد بن علي المقريزي، بيروت،‌ دارالكتب العلمية،‌1418، ج4، ص360

[150]– نفيسة بنت حسن بن زيد بن حسن بن علي(ع)[المواعظ و الاعتبار، احمد بن علي المقريزي، بيروت،‌دارالكتب العلمية،‌1418، ج4، ص 324]

[151]– كلثوم بنت القاسم بن محمد بن جعفر الصادق،[ المواعظ و االاعتبار، مقريزي، ج4، ص 327]

[152]-المواعظ و الاعتبار، ج2، ص 329؛ اتعاظ الحنفاء، احمد بن علي المقريزي، بيروت، ‌دارالكتب العلمية، 1422، ج1، ص 210؛ ج2، ص 158

[153]– مرشد الزوار الي قبور الابرار، موفق الدين بن عثمان، القاهر، دارالمصرية اللبنانية، 1415،ج1،ص 174تا191

[154]– الطبقات الكبري[ لواقح الانوار في طبقات الاخيار، عبدالوهاب بن احمد الشعراني، بيروت، دار الكتب العلمية،‌ 1418، ص 42

[155]– نور الابصار، مومن بن حسن الشبلنجي، مصر، شركة مصطفي البابي الحلبي، 1367ق، ص202

[156]– نور الانوار، حسين محمد الرفاعي، بورسعيد، مكتبة الثقافة الدينية، 1421، ص 13

[157]– زينب الكبري، ص 123-124

[158]– مزارات اهل بيت و تاريخها، محمد حسين الحسيني الجلالي، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1415، ص 219

[159]– اعيان الشيعه، محسن امين، بيروت، ‌دارالتعارف للمطبوعات، 1403، ج7، ص 140{jcomments off}

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=16266

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب