یکشنبه, 9 دی , 1403 برابر با Sunday, 29 December , 2024
جستجو

 
چکیده
وجود یک سازمان تبلیغی- تبشیری با نام سازمان «دعوت»، یکی از عوامل پیشرفت و توسعه اسماعیلیه بود که به تأسیس یکی از امپراتوری  های بزرگ اسلامی با نام فاطمیان در قرن چهارم، در مغرب و مصر، انجامید. داشتن ارکان و ساختاری پیچیده و منحصر به فرد از عوامل کارآمدی این سازمان است. از ارکان اصلی سازمان دعوت می توان به داعی، داعی  الدعات، مستجیب یا مدعو اشاره نمود. در این مقاله صفات، و ویژگی  ها، وظایف، مفهوم، القاب و عناوین، جایگاه و رتبه خانواده، شیوه ارتباط و روش تأمین مالی داعی سازمان دعوت مطالعه و بررسی می  شود.
واژگان کلیدی
دعوت، داعی، داعی  الدعات، مستجیب، مدعو، ارکان، سازمان.
مقدمه
نهضت اسماعیلیه در پایان قرن دوم هجری، در عرصه حیات دینی و سیاسی پا گرفت و حدود یک قرن و نیم، با جمعی از امامان ستر و داعیان فعالیت نمود و در پایان قرن سوم، با تشکیل حکومت در مغرب در عرصه سیاسی و دینی ظاهر شد و در اکثر نقاط جهان اسلام دعوت خود را گسترانید.
بی  تردید پیروزی  های مکرر این نهضت، مرهون داشتن یک ساختار پیچیده و منسجم سیاسی و دینی به نام سازمان دعوت بود که به تصریح منابع، از سلمّیه شام رهبری می شد. این سازمان، تأثیر چشم  گیری در جذب و گسترش دعوت در میان پیروان این فرقه و تحکیم حکومت آنها به مدت سه قرن در افریقیه و مصر داشته است.
از آن  جا که عملکرد این سازمان بر جریان گسترش فرقه اسماعیلیه در سایر سرزمین  های اسلامی تأثیر گذاشت و به کسب موفقیت  های چشم  گیری چون اختصاص حجم گسترده  ای از مخاطبان قشرهای مختلف اجتماعی منجر شد، اساس کار این تحقیق بر شناخت محتوا و ارکان سازمان دعوت فاطمیان قرار گرفت. این سازمان طی زمان نسبتاً طولانی خلافت فاطمیان و حتی پس از آن، فعالانه در عرصه  های مختلف دعوت حضور داشت. بنابراین به منظور ایضاح ارکان این سازمان، می بایست به این سؤال  ها پاسخ داد:
ارکان این سازمان چه بود؟
وظایف داعی چه بود؟
فضایل داعی چه بود؟ 
سازمان دعوت، دارای ابعاد و وجوه مختلف بود و می‌توان آن را از نظرگاه  های مختلف مطالعه کرد. اگر به سازمان دعوت از بعد ارتباطی بودن آن نگاه شود، سازمان در اين نوع نگاه دارای پنج رکن خواهد بود. جامعه-شناسان ارتباطات، پنج ركن برای هر سازمان نام می‌برند:
1.    فرستنده پيام  2. گيرنده پيام  3. محتوا و موضوع پيام  4. وسيله ارتباط  5. اثر ارتباط و پيام.
در تطبيق سازمان دعوت بر اساس اين مدل و الگو می‌توان گفت:
1.    فرستندگان پيام، همان داعيان مشغول به دعوت بودند.
2.    گيرندگان پيام: مدعوان‌ و مردم.
3.    محتوای پيام موضوع دعوت‌، دعوت به سوی امام اسماعيلی الدعوۀ الهادیۀ.
4.    وسيله ارتباطی: از طريق منبر‌ و وعظ، جلسات خصوصی، کتاب و جزوه‌، تبليغ چهره به چهره‌، رفتار عملی مانند زهد، برگزاری مجالس الحکمۀ و غیره
5.    آثار پيام: متقاعد شدن مردم و مدعوان برای پذيرش امام يا موضع تدافعی و تهاجمی گرفتن آنها يا بی اعتنا بودن آنان.
لسولی الگوی ديگری را برای هر سازمان ارتباطی ترسيم می‌کند:
1.    چه کسی؟  2. چه می‌گويد؟ 3.  از کدام مجرا؟ 4.  با چه کسانی؟ 5. با کدام نتيجه؟
در اين الگو چه کسی يا چه کسانی، همان داعی  الدعات و مسئولان دعوت در قاهره هستند.
چه می‌گويد، می‌تواند اهداف دعوت را برساند؛ اعم از: اهداف کوتاه  مدت، بلند مدت، اهداف سياسی، امنيتی، اقتصادی، فرهنگی و تبليغی؛  از کدام مجرا، توسط داعيان داخل و خارج قلمرو و امکانات آموزشی؛  با چه کسانی، با مردم و مدعوان و با کدام نتيجه، نتايج و کارکردهای سازمان دعوت را می‌رساند. تشکيل حکومت فاطميان در مصر، يمن‌، ايران و غیره از اصلی  ترين نتايج اين سازمان به  شمار می  آید.
براساس الگوی لسولی، از ترکيب غایی عناصر ارتباط، مجموعه  ای فراهم می‌آيد که حاوی دو نوع ساخت است: 1.  زير ساخت؛
 2. رو ساخت.
زيرساخت‌ها، ابزار تکنولوژيک و سخت  افزاری سازمان هستند؛ از قبيل منابع مالی، دارالحکمه‌ها، دارالعلم‌ها، قصر‌ها، کتابخانه‌ها، مدارس، مساجد و کتب.
و  رو  ساخت  ها، عناصر نرم افزاری سازمان هستند؛ از قبيل افکار و انديشه‌ها، اعتقادات و اطلاعات علمی.
مطالعه سازمان دعوت به مثابه يک سازمان ارتباطی، وظايف خاص خود را خواهد داشت؛ از قبيل:
1. ايجاد هم  بستگی و وحدت بين اجزای جامعه از طريق ايجاد اعتقادات مشترک؛
2. وظايف اخلاقی‌، از طريق تبيين و تشريح فضایل اخلاقی و منع رذایل اخلاقی؛
3. وظايف علمی‌ و بالا بردن معرفت و دانش عمومی؛
4. به وجود آوردن احساس مشترک؛
5. وظيفه اقتصادی و مالی و ترغيب مردم به هزينه کردن پول.
تک تک اين وظايف و اهداف را  در سازمان دعوت می‌توان رديابی نمود. 
در ادامه به چهار ركن اصلي سازمان (داعي  ، داعي  الدعات، مستجيب و اهداف سازمان به اجمال اشاره مي  كنيم:
مفهوم داعی
داعی اسم فاعل از فعل «دعا يدعو» است. وجود «تاء» در آخر «داعية»، بر مبالغه و تکثير معنای آن دلالت دارد. اگر بخواهيم آن را جمع ببنديم‌، می‌گوييم «دعاة». جمع سالم آن «داعون و داعيات» است.
داعی کسی را گويند که ديگران را صدا و ندا می‌زند.
کسی را که به کار دعوت مشغول باشد داعيه گويند.
داعی لفظی عام به  شمار می  آید که در برگيرنده داعی حق و داعی باطل است. همان  طور که در سخن خدا به زبان مؤمن آل فرعون آمده است: «و یا قوم مالی أدعوکم الی  النجاة و تدعوننی الی  النار.» 
هم  چنین وقتی از مشرکان حکايت می‌کند می  فرماید: «اولئک یدعون الی النار و لله یدعوا الی الجنة والمغفرة باذنه»
هر چند داعی لفظی عام است و بر هر دعوت کننده به سوی هر فکر و هر چيزی اطلاق می‌شود، آن  چه مورد نظر ماست، مفهوم اصطلاحی آن در نزد اسماعيليه است. لذا داعی اصطلاحاً عبارت است از: «مبلغی که وظيفه‌اش نشر دعوت به مذهب اسماعيلی و جذب گروندگان شايسته می‌باشد.»
کلمه داعی به وسيله گروه  های مختلف مسلمانان در اطلاق به مبلغان دينی‌ و سياسی به کار رفته است. معتزليان اوليه نیز این کلمه را به کار می‌بردند. اما ديری نگذشت که کاربرد آن مخصوص بعضی از گروه  های شيعی شد. عباسيان در دعوت خود در خراسان، اين اصطلاح را اخذ کردند. هم  چنين زيديه و بعضی از شيعيان غالی، به  ويژه خطابيه، آن را به کار بردند. ولی اين مفهوم در ارتباط با اسماعيليه، وسيع  ترين کاربرد خود را به دست آورد. 
نویسندگان اسماعيلی ايران در آغاز دوره فاطمی، گاهی از واژه‌های ديگری مانند جناح به جای داعی استفاده می‌کردند.   با وجود يک  نواخت و يک  دست نبودن در تسميه و وجود درجات مختلف داعيان در يک دوره معين، اسماعيليان از روزگاران قديم، داعی را به عنوان يک اصطلاح عام به کار می‌بردند و آن را بر هر نماينده مجاز و صاحب تأييد دعوتشان و بر هر مبلغ که عهده  دار نشر مذهب اسماعيليه بود، اطلاق می‌کردند.   داعيان افراد آموزش  ديده و کارآزموده  ای بودند که در راه هدف اسماعيلی، هر نوع خطری را می‌پذيرفتند. 
وظايف داعی
وظايف داعیان را به اعتبارات مختلف می‌توان تقسيم بندی نمود. از جمله:
 الف) وظايف اصلی و فرعی؛
ب) وظايف رسمی و غيررسمی؛
ج) وظايف اوليه و ثانويه؛
د) وظايف فرهنگی- تبليغی‌، سياسی- اجتماعی‌، اقتصادی‌، امنيتی و غیره
شناخت کامل محتوای دعوت‌، تطبيق و اجرای آن در زندگی و تبليغ و تعريف آن برای ديگران در حد توانایی و وسع و تشويق آنها بر تطبيق آن در زندگی از وظايف داعی به شمار می‌آمد. داعی در امر دعوت علاوه بر استفاده از استعداد و توانایی و فرصت‌های پيش  آمده، از تمامی وسايل ممکن و مشروع در جهت امر دعوت استفاده می‌کرد.
به نظر می‌رسد که وظيفه اصلی‌، اولی و رسمی داعی، تبليغ کيش اسماعيلی و دعوت مردم به آن و رفع موانع دعوت بود. ولی در کنار اين وظيفه، وظايف غيررسمی و ثانوی و فرعی هم داشت. مثلاً کسب خبر و جمع  آوری اطلاعات و جاسوسی‌، کسب درآمد و جمع  آوری وجوهات از وظايف فرعی آنها به  شمار می  رفت.
داعی با در هم شکستن مقاومت شاگرد و ويران کردن عقايد پيشين او، کار خود را شروع می  کرد. او بايست اعتقاد شاگرد را از ميان برمی  داشت تا برايش هيچ برهان مخالفی نماند. هر داعی مسئوليت دعوت ناحيه  ای را بر عهده داشت و می‌بايست برای اطلاع از اوضاع و احوال آن  جا به  طور منظم بدان ناحيه سفر می  کرد. داعی وظيفه داشت در زمان معين به قاهره برود و شخصاً با داعی  الدعات و احتمالاً با امام ديدار کند داعیان در مرکز نهضت تعليم می‌يافتند.  نیشابوری درباره وظايف داعی می‌گويد:
کار و وظيفه داعيان مأذون  و مکاسر، آن است که روی کسانی که مذهب متفاوتی دارند، کار کنند و با آنها به مباحثه بنشينند تا جایی که از آوردن دليل و برهان بازمانند و به اين ترتيب، بر مذهب پيشين آنها شکست آورده شود‌؛ زيرا تنها آن  گاه است که می‌توان پيام جديد دعوت را در ذهن پاک و صاف آنها نقش زد. اما مکاسر، فقط کار مقدماتی را انجام می‌دهد. اين کار داعی است که چون شاگرد آماده گردید، پس از سه روز روزه، او را به کيش اسماعيلی تشرف دهد و عهد ميثاق نسبت به امامی که حکم می‌راند، از او بگيرد و او را به کتمان سر سوگند دهد؛ زيرا افشای اسرار، به  ويژه در کشوری که مردم يا حکومتش متخاصم باشند، ممکن است به هلاکت مردم يا حتی تباهی تمام جزيره منجر شود. 
داعی در خانه خود برای مستجيبان جلسات منظم تشکيل می‌داد. اين وظيفه  ای بود که به تبحر و مهارت  های آموزشی و تربيتی نياز داشت. وی می‌بايست دروس و تقريرات خود را درخور ظرفيت و هوش و استعداد شنوندگانی ترتيب دهد که با آنها مجلس تشکيل می‌داد. اين يکی ديگر از ويژگي  های دعوت اسماعيلی بود.
میزان درس و تعليم،  بر اساس به دقت‌، ظرفيت و توانايی شاگرد تنظيم و محاسبه می‌شد. «درست همان گونه که به طفل نوزاد در ابتدا غذای زياد نمی‌خورانند تا زنده بماند». البته داعی نبايست دانش و معلوماتی را که نوکيش سزاوار دريافت آن بود، از وی دريغ می  داشت ولی‌ در عين حال نبايست بيش از اندازه به او تعليم می  داد تا مبادا اين امر مايه تشتت ذهن او شود و به ترديد و حتی ارتداد منجر گردد. داعی بايست به همه پرسش  های مستجيبان پاسخ می  گفت، اما اين نيز بايست مطابق با درجه فهم و دريافت پرسش کننده و از سطح فهم و هوش و قدرت دريافت او نه فراتر و نه کمتر بود؛ زيرا هر مؤمنی حق دارد که از همه حقيقت آگاهی يابد. داعی که به زعم خود امانت  دار امانتی بود که در قرآن از آن ياد شده، وظيفه داشت که آن را به طور کامل‌، به شاگردش بسپارد و نبايست کوچک  ترين جزيی از آن را باز می  گرفت، زيرا چنين کاری خيانت در امانت به  شمار می  رفت.
داعی می‌بايست برای برادران مؤمنی که دعوت اسماعيلی را از قبل پذيرفته بودند‌، روزهای معينی را برای مشورت و رأی زدن تعيين می‌کرد. و اين جلسه‌های راي  زنی، غير از مجالس منظم عادی بود. اما درِ خانه او می‌بايست همه وقت به روی همه مؤمنان، اعم از زن و مرد، باز باشد. اين امر انتخاب دربان و يا بواب را کاری دقيق و دشوار می‌کرد؛ زيرا وی می‌بايست با ملاقات  کنندگانی که حتی در ساعات نامناسب به خانه داعی می‌آمدند، با ادب و دوستانه رفتار می‌کرد و آنها را فوراً از در نمی‌راند. 
داعی در جامعه خود کاری را بر عهده داشت که مسيحيان «بيمارداری شبانی» می‌گويند؛ يعنی از بيماران عيادت می‌کرد. اگر در خانه  ای مرگی رخ می‌داد يا مصيبتی واقع می‌شد، برای تسليت و تسکين مصيبت  ديدگان به ديدارشان می‌رفت و شخصاً در مراسم تدفين شرکت می‌جست. اگر جشنی و سروری‌، هم  چون نامزدی‌، عروسی، يا بازگشت يکی از اعضای خانواده از سفر طولانی پيش می‌آمد، پيام تبريک و تهنيت برای آنان می‌فرستاد. داشتن رفتار مؤدبانه‌، دوستانه‌، و با آزرم نسبت به همه کس، از ویژگی  های مهم هر داعی کامل و تمام  عيار بود.
اما داعی با همه ملايمت و مهربانی و دوست  منشی، ‌بايست رتق و فتق امور «جزيره» خود را محکم در قبضه خويش می  داشت. او ‌بايست موجد احترام در دل  ها می  شد وگرنه نمی‌توانست سخن خويش را به کرسی قبول بنشاند و اگر احتياج می  شد، ‌بايست به تنبيه و مجازات نيز دست می  يازد. از او انتظار می‌رفت که با سياست تسلط بر نفوس، به عالی  ترين وجه وقوف داشته باشد‌. و تنها راه دست  يابی به چنين ویژگی، آن بود که نخست ياد بگيرد که بر نفس خويش تسلط یابد.
داعی بالادست می‌بايست شخصی را که به عنوان داعی آينده برمی‌گزيد، آزمايش می‌کرد. به اين صورت که وی را بر آن می‌داشت تا در حضور او، به آموزش و تربيت مستجيبان و نوکيشان بپردازد. اگر شخص از اين آزمون موفق بيرون می‌آمد، داعی او را برمی‌کشيد، و مرتبه  ای در ميان مأذونان خود به وی می‌داد؛ يعنی او را دستيار و معاون خود می‌کرد. از اين پس، احتمال داشت که مأذون با رئيس خود به مسافرت  های بازرسی رود، و شايد هم داعی برخی از وظايف اداری دعوت چون مکاتبات و پرداختن به امور رسولان و پيکان‌ را به وی می‌سپرد. پس از آن‌، او را به  تدريج به مراتب بالاتر ارتقا می‌داد‌ تا آن  که توانايی می‌يافت که دعوت دهکده يا ناحيه نسبتاً وسيع  تری را عهده  دار شود. 
داعی می‌بايست فوق  العاده وظيفه  شناس و مبتکر بود تا بتواند اين کارها و مأموريت  ها را به نيکی انجام دهد. چون او در منطقه دوردستی هم  چون بدخشان يا سند می‌زيست، نمی‌توانست هر وقت که مشکلی پيش می‌آمد، با امام‌ که در قاهره بود، مشورت کند. 
در رساله نيشابوری، از آمدن رسولان و فرستادگان امام از قاهره مکرر ياد شده است. داعی نيز می‌توانست پيکانی به امام بفرستد، ولی به پيروان دعوت توصيه می‌شد که برای مسائل و مشکلات جزیی، مگر آن  که ضرورت داشته باشد، مصدع امام نشوند. گذشته از اين، آنها نمی‌بايست مستقلاً و از پيش خود دست به اقدامی بزنند، بلکه می‌بايست از داعی برای دخالت در امور استمداد بطلبند، و مهلت و محدوده زمانی معينی را رعايت کنند که مرکز قاهره مقرر داشته بود. تنها در این زمان، آن هم در صورتی که کار فوريت داشت، می‌توانستند از امام کمک بخواهند.
اگر داعی نمی‌توانست کار دعوت را مطابق موازينی که تعيين شده بود بگرداند، از ميان رفتن ايمان گرويدگان را باعث می‌شد. آنان از حقيقت روي  گردان می‌شدند و از در مخالفت درمی‌آمدند و يا ملحد می‌گشتند. هم  چنین به دين بدگمان می‌شدند و ترديد پيدا می‌کردند و اين امر، به مجادله و کشمکش می‌انجاميد؛ فضايل از ميان می‌رفت؛ مردم به صورت حيوانات وحشی درمی‌آمدند‌ و جزيره ويران می‌گشت. آن  گاه امام از چنين اعضایی در ميان امت خود متنفر می‌شد و بر اثر يأس و نوميدی، از آنها روی برمی‌تافت. اين بر عهده داعيان بود که از بروز چنين عواقب وحشتناکی جلوگيری کنند. 
هالم در ادامه می‌گوید:
ما به  جز اين رساله موجز نيشابوری، منبع ديگری از دوره فاطميان در دست نداريم که چنين توصيف مشروحی از کار روزانه داعی البته به صورت آرمانی عرضه دارد. ما می‌توانيم با اطمينان تصور کنيم که حتی اگر وضع هميشه بدين خوبی که مؤلف در اين  جا ترسيم کرده است، نبوده باشد، باز تشکيلات دعوت برای مدت چندين قرن در نهايت کفايت و کارایی در دورافتاده  ترين نقاط و تحت شرايط و اوضاع و احوال مختلف عمل می‌کرده است. جز اين هيچ توضيح و توجيهی برای موفقيت  های شگفت  انگيز دعوت اسماعيلی نداريم. 
وظيفه سياسی‌- امنيتی داعی
داعيان فاطمی‌- چه در دوران قيام و چه بعد از پيروزی‌- اهداف واقعی خود را تحت پوشش کارهايی مانند تجارت، دانش  اندوزی و يا سياحت صوفيانه پنهان می‌کردند.
دعوت اسماعيلی، در ميان ديگر دعوت  ها، بهترين بهره را از شيوه جاسوسی برگرفته بود. فاطميان داعيان خود را به مناطقی که می‌خواستند فعاليت خود را در آن جا گسترش دهند، روانه می‌کردند تا اوضاع را شناسايی کنند و راه‌های نفوذ و نقاط ضعف آن جا را بشناسند و از نظام سياسی، اقتصادی و دينی آگاه شوند.
«ابويسر ابراهيم بن محمد شيبانی بغدادی» معروف به رياضی، از جمله اين داعيان بود که برای شناسايی و کسب اطلاعات توسط فاطميان به کار گرفته شد.است، ابن  عذاری تصريح می‌کند که ابويسر، از داعيان بزرگ ابوعبدالله شيعی بوده و در حمله  ای که داعی بزرگ فاطمی برای نجات عبيدالله المهدی از زندان بنی  مدرار داشته، وی را هم  راهی کرده است.   به نظر می‌رسد که وی نخستين داعی و جاسوس فاطميان در اندلس بوده است.
فاطميان هم  چنین از داعی ديگری به نام ابوجعفر محمد بن احمد بن هارون بغدادی برای جاسوسی استفاده کردند. عبيدالله مهدی او را پس از ابويسر به منصب کتابت گماشت و در کار دعوت از او استفاده کرد. شايد به سبب تخصص وی در کار جاسوسی او بود که عبيدالله مهدی در سال 300 قمری، افزون بر کتابت، ديوان برید را به وی سپرد که اهميت زيادی در دولت فاطمی داشت.
وظيفه فرهنگی داعی
بعضی از داعيان فاطمی‌، برای گسترش انديشه‌های تشيع که زمينه  ساز دعوت و قيام فاطميان بود، فعاليت‌های گسترده  ای داشتند؛ به طوری که فعاليت‌های سياسی- اجتماعی آنان تحت  الشعاع فعاليت فرهنگی ايشان قرار می‌گرفت.
اين داعيان که افراد برجسته فرهنگی و آگاه به مبادی و مبانی اعتقادی تشيع اسماعيليه بودند، در محل فعاليت و در کنار دعوت سياسی، اقدامات فرهنگی خود را هم دنبال می‌کردند. از جمله‌ اين افراد، می‌توان ابويسر رياضی را نام برد. وی در دوران قيام فاطميان در مغرب، اندلس و مصر، فعاليت گسترده فرهنگی هم داشت. تا آن  جا که اگر وظيفه سياسی خود را با موفقيت کامل انجام نداده باشد، می‌توان گفت توانسته گوشه  ای از ادبيات شيعی را در آن نواحی انتشار دهد. وی اشعار «ابوتهام» و اشعار «دعبل خزاعی» را به اندلس آورد که زبان گويای شيعه در شرق بود. ابن  عذاری می‌گويد:
او تأليفات متعددی در زمينه علوم و حديث و قرآن داشته است.
«ابن  هارون بغدادی» داعی ديگری است که دارای فعاليت‌های گسترده فرهنگی بود که به فعاليت‌های سياسی و اجتماعی وی اشاره شد. فعاليت فرهنگی وی، افزون بر فعاليت‌های سياسی او بود؛ زيرا او در پوشش دانش-اندوزی در اندلس به جاسوسی می‌پرداخت. نشر کتاب‌های جاحظ در اندلس به او مربوط می‌شود. جاحظ رساله-هایی در امامت داشته و بسياری از آثار او اختلاف  نظر ميان آرای سنی و شيعه را مطرح کرده است. شايد اين قبيل آثار، ابزاری مناسب برای تضعیف عقاید عموم مردم سنی شمال افریقا و کار دعوت فاطميان به  شمار می  آید که وی آن را به عهده داشت. فعاليت‌های داعيان، جذب بعضی از رجال فرهنگی را موجب می‌شد. اين حرکت را در دوران دعوت و دوران استقرار می‌بينيم. از نتايج دعوت فاطمی در مغرب، می‌توان به جذب «ابن هانی اندلسی» اشاره کرد. او سال  های جوانی خود را در اندلس به سر برد و زمانی که گرايش فاطمی او آشکار شد، از آن  جا طرد گرديد و به خدمت معز فاطمی درآمد و پس از آن شاعر رسمی دعوت شيعی فاطمی در افریقیه شد.
وظيفه اقتصادی داعی
داعی برای آن  که بتواند وظايف و مأموريت  های خود را انجام دهد، به پول نياز داشت. لذا به نام امام، وجوهات مذهبی مقرر را از تابعان می‌گرفت. اين وجوهات عبارت بودند از: زکات‌، خمس‌، فطره‌، حق نجوا و غیره تنها بخشی از اين پول  ها برای امام فرستاده می‌شد و بيشترين آنها در محل، در اختيار داعی باقی می‌ماند و او آنها را در راه مقاصد دعوت  به مصرف می‌رساند. البته وی مجاز نبود که وجوهات را بيهوده هزينه نمايد؛ زيرا در برابر امام مسئول بود و می‌بايست به او حساب پس می  داد. هم  چنين اجازه نداشت در هزينه پولی که به وی سپرده شده بود، خست ورزد؛ زیرا خست، به مقاصد دعوت ضرر می‌زد و این صفت نکوهيده، بازتابی ناگوار برای داعی داشت. 
نخستين داعی عراق‌، به نام اهوازی، معيشت خود را از راه نگهبانی نخل  های خرما به دست می‌آورد. داعی ديگری که کوهستان  های غرب شام را درمی‌نورديد، کار حلاجی می‌کرد. نخستين داعی که به يمن رفت، يعنی ابن-حوشب منصوراليمن، در عدن دکانی اجاره کرد و به داد و ستد پنبه ‌پرداخت. 
به طور كلي، اگرچه بعضی از وظايف داعی شبيه ویژگی  های اوست، با اندکی تسامح می‌توان وظايف هر داعی را نام برد. امام المعز در یک وجيزه، وظايف داعی را اين  گونه می‌شمارد:
1. شناخت ويژگي  های تک  تک مدعوان؛
2. آگاهی به مصالح آنها؛
3. شناخت ميزان قدرت و استعداد و آستانه تحمل آنها؛
4. گرفتن عهد و پيمان؛
5. مجادله با مخالفان؛
6. اجبار نکردن ديگران به تبعيت از امام؛
7. قرائت مجالس  الحکمه؛
8. حفظ اسرار و افشا نکردن آن بر غير اهلش؛
9. استفاده از ادله عقلی‌، نقلی‌ و تأويلی؛
10. استفاده از تبليغ بيانی و شفاهی به اندازه  ای که مدعو را به تأمل واگذارد؛
11. تلاوت قرآن و استفاده از آن به عنوان چراغ راه  نما؛
12. برگزاری جلسات منظم با مدعوان؛
13. بيان فواید و آثار قبول دعوت و ايجاد رغبت و تمايل در آنها؛
14. مهربانی (مدارا)، احترام و قبول حضور آنها؛
15. گزينش و معرفی افراد خاص به امام؛
16. ايراد خطابه‌های کلامی؛
17. دوری از درهم و دينار و اظهار زهد؛
18. به حداقل رساندن هزينه زندگی در خانه مدعو؛
19. مواظبت بر نمازهای هفت  گانه؛
20. دوری از رذايل اخلاقی مانند دروغ‌، زنا، لواط و شرب خمر؛
21. اظهار دوستی و خدمت به مردم؛
22. دوری از اموری که مردم آنها را قبيح می‌شمارند؛
23. استفاده از علوم غيبی از جمله شعبده و ابراز داشتن علوم غيبی؛
24. آگاهی به تاريخ، مذهب، بزرگان، داستان‌ها و اسطوره‌های محل دعوت؛
25. قضاوت در بين پيروان؛ 
26. کسب اطلاع از حوزه جغرافيايي خود؛
27. ارتباط مستمر با مرکز دعوت در قاهره و داعی  الدعات؛
28. شکستن برهان و دليل مذاهب ديگر؛
29. تشکيل جلسات در منزل؛
30. پاسخ به پرسش  های مدعوان در حد فهم آنها؛
31. محکم کردن عقيده ره  يافتگان و ارتباط با آنها؛
32. عيادت از بيماران و کمک به آنها؛
33. تسليت به صاحبان مرگ و شرکت در مراسم آنها؛
34. پيام تبريک به شادی‌های آنها از جمله عروسی، سفر حج و غیره؛
35. داشتن رفتار مؤدبانه با همه مردم؛
36. امتحان و گزينش جانشين خود و انتخاب داعی آينده؛
37. ايجاد ابتکار و خلاقيت در مديريت؛
38. مسئوليت تعليم و تربيت مأذونان و نظارت بر آموزش مستجيبان؛ 
39. در صورت ناتوانی در انجام دادن وظيفه، عزل خود و اطلاع آن به امام.
ویژگی  های، صفات و سجايای داعی
در بين منابع دوره فاطمی، دو اثر به تفضيل در مورد ویژگی  ها و صفاتی که داعی می‌بايست داشته باشد، سخن گفته‌اند. اين دو منبع عبارتند از کتاب الهمه فی آداب اتباع الأئمه قاضی نعمان که از سلوک و رفتار پسنديده مناسب و شايسته داعيان و اتباع در محضر امام سخن گفته است. او حدود 29 صفت برای داعيان و پيروان امام ذکر می‌کند.  اثر دوم، رساله احمدبن ابراهيم نيشابوری است.  از مجموع اين دو متن، اين  گونه برمی‌آيد که هدايت يک جامعه اسماعيلی در محيطی غيراسماعيلی، نيازمند توانایی‌های اخلاقی و فکری خارق  العاده، تبحر بيش از اندازه و داشتن بينش دقيق سياسی بود. داشتن صفات و سجايای برجسته برای هر داعی الزامی می‌نمود تا بتواند به وسيله آنها رهبری دعوت را به دست گرفته، اتباع و نوکيشان را به سرمنزل مقصود برساند. بی  شک کسب منصب والای مرتبه دعوت، نيازمند شرايطی بود تا متولی اين امر بتواند وظايف محوله را ايفا نمايد. لذا از وظايف داعی  الدعات، گزينش داعيان توان  مند و کارآمد و تعليم آنها بود. داعيان می‌بايست فن مجادله و مناظره را می‌دانستند. دارای هوش سرشار باشند؛ خوش  سخنی‌، داشتن صفات و سجايای اخلاقی‌ و جسارت در بيان مطالب از صفات آنها بود. وظيفه  شناسی‌، مبتکر بودن‌، خلاق و ملايم و مهربان بودن از صفات ديگر به  شمار می  آمد. از داعی انتظار می‌رفت تا با ساير اديان غيراسلامی و مذاهب اسلامی آشنا باشد. از شرايط او، دانستن زبان محلی و آداب و رسوم آن محله بود. از او انتظار می‌رفت تا به فلسفه و رشته‌های مرتبط با آن، تسلط داشته باشد. متن زير گزيده  ای از متن نيشابوری درباره صفات و وظايف داعی است. به اين سبب داعی، بايد همه صفات و سجايايی را که صاحبان حرف و پيشه‌های مختلف و دارندگان مراتب متفاوت جدا جدا دارند، يک جا داشته باشد. هم  چنین بايد دارای صفات نيک فقيه حاذق باشد؛ زيرا بسا اتفاق می‌افتد که بايد مانند يک فقيه عمل کند؛ بايد صبر و علم نظری، هوش، بصيرت روان  شناسانه، شرافت، سجايای والای اخلاقی و حس تشخيص و قضاوت درست داشته باشد؛ بايد از صفات و فضايل رهبری مانند اراده قوی، سخاوت، قريحه مديريت، بردباری و اغماض برخوردار باشد؛ بايد از صفات عالی روحانيان بهره  مند باشد، زيرا چه بسا لازم می‌آيد که امامت نماز پيروان خود را به عهده گيرد؛ بايد شرافت و امانت  داری او بی  خدشه باشد، زيرا رستگاری بسیاری از جان‌های مردم که گران-بهاترين چيز در جهان است، به وی سپرده شده است؛ بايد مجاهد و جنگ  جوی واقعی در راه دين و آماده باشد که از صميم دل و جان، هر چه دارد، در راه دين قربانی کند؛ او بايد دارای خصلت طبيبان باشد که با ظرافت و بردباری، بيمارانشان را درمان می‌کنند‌؛ زيرا او طبيب نفوس بيمار است و بايد آنها را شفا دهد؛ هم  چنين بايد صفات و سجايای کشاورز، شبان، ناخدای کشتی، بازرگان و مانند آنها را داشته باشد و در خود صفات و خصلت‌های نيکو را برای حرفه‌ها و پيشه‌های مختلف بپروراند.
قاضی نعمان تأکيد می‌کرد که داعی بايد همه افرادی را که می‌خواهند به کيش اسماعيلی تشرف حاصل کنند، شخصاً بشناسند. اين فقيه دانش  مند می‌گويد:
داعی بايد در رفتار و گفتار خود، نمونه و سرمشق باشد و در تأديب اعضای خطاکار جامعه خود، درست و به موقع داوری کند. 
بنابر شرح نيشابوری، داعی می‌توانست فقط به اذن امام منصوب شود و چون به جایی گسيل می  شد، در آن  جا می‌توانست مستقل از پايگاه مرکزی عمل کند و تنها راه  نمایي  های کلی را از امام دريافت نماید. تحت چنين شرايطی، تنها نامزدهايي  می‌توانستند داعی شوند که والاترين سجايای تربيتی لازم را هم  راه با صفات اخلاقی و هوش خاص داشته باشند. از داعی علاوه بر داشتن استعداد و توانایی کافی در تدبير امور، انتظار می‌رفت که با تعاليم اديان غيراسلامی و مذاهب و فرق اسلامی آشنایی داشته باشد. هم  چنين زبان محلی و آداب و رسوم ايالتی را که مأموريت و فعاليت اوست بداند. داعی می‌بايست دانش کافی از علم ظاهر و باطن يعنی از شريعت و تأويل آن را داشته باشد. نظر به اين  که او می‌بايست شبیه يک قاضی کار می  کرد. لذا علاوه بر اين  که در قرآن صاحب علم و اطلاع بود، در علم فقه نيز تعليم می‌ديد و صاحب  نظر بود. داعی علاوه بر موضوعات دينی، می‌بايست از علوم غيردينی مانند فلسفه‌، تاريخ و تعاليم مذاهب غيراسلامی دارای تبحر می  بود.
داعی بايست از علوم ظاهر و باطن نيز معلوماتی کامل می  داشت. پس بايست فقيهی تعليم يافته بود‌، زيرا به پيروان کيش اسماعيلی توصيه می  شد که در منازعات و مشاجرات داخلی، تاحد ممکن، از مراجعه به قاضيان و فقهای محلی که تابع مذهب اسماعيلی نيستند، خودداری کنند.
پس داعی در جامعه خود بايد مرتبه قاضی را احراز کند تا به اين ترتيب، بتواند جامعه تحت رهبری خود را از مراجعه به حوزه فقاهت و قضاوت دولت حاکم بی  نياز گرداند. اين امر البته به انسجام و يک  پارچگی جامعه نيز نيازمند است. پيروان بايد در برابر قضاوت و حکم داعی تسليم شوند و حتی اگر فتوا و حکم او به زيان آنهاست، به آن گردن نهند. 
صرف  نظر از علم به موضوعات و مسائل دينی – هم  چون قرآن‌، تفسير قرآن، احاديث نبوی، و قصص انبيا و تأويل اسماعيلی اين نوشته‌ها – از داعی، کمال مطلوب انتظار می‌رود که تقريباً فرهنگی جامع و دائره  المعارف  گونه داشته باشد؛ یعنی منطق، فلسفه، تاريخ و جغرافيا به طور يکسان، بايد از جمله کمالات او باشد تا بتواند در ميان دانش  مندان و علمای ديگر به هر بحثی بپردازد و به هر حجتی پاسخ گويد و در هر زمينه  ای از فضل و دانش، شکست  ناپذير باشد. داعی بايد مراتب و مدارج اهل علم را بازشناسد و از آنها قدردانی کند و به آنها احترام گزارد؛ بايد به جامعه زنده و ساده آنها به چشم حقارت ننگرد؛ هر کس آنها را تحقير کند، در حقيقت خويشتن را تحقير کرده است. وقتی مردم ببينند که دانش و دانش  مندان، عزيز و محترمند، آنها نيز مشتاق و آرزومند دانش می‌شوند و به تحصيل علم روی می‌آورند.
خانواده داعی
«الرساله الموجزه»‌، نيشابوری تصوير خوب و معقولی نيز از خانواده داعی در محل مأموريت و فعاليت او برای ما ترسيم می‌کند. متن رساله وی، داعی را به صورت مردی که دارای خانواده نسبتاً بزرگی است، معرفی می‌کند و چنين به ذهن متبادر می‌سازد که او از زمره اشخاص توان  گر و برجسته شهر است. خانواده  ای بزرگ مرکب از زنان و فرزندان دارد و نيز دارای خدم و حشم است. البته او و متعلقانش، بايد از هر کاری که احتمال دارد مايه شايعه  سازی بدخواهان شود، مانند نزاع يا شوخي  های زننده، پرهيز کنند. شهرت آنان بايد بی  خدشه بماند. داعی بايد به خدمت  گزاران خود از قبيل دربان، ناظر و کاتب که انتخاب می‌کند، اطمينان مطلق داشته باشد که رازدار و درخور اعتماد باشند. چون در خانه داعی، مدام درباره مسائل دينی بحث می‌شود، بهتر است برای اين خدمات فقط گرويدگان به کيش اسماعيلی و معتقدان بدان در نظر گرفته شوند. 
در رساله نيشابوری، علاوه بر اعضای خانواده و کارکنان و خدمت  گزاران خانگی‌، از عده  ای به نام «مهاجرين» ياد شده است. اينان کسانی هستند که از وطن مألوف خود هجرت کرده و خانه و خانواده و دارايی خود را رها ساخته  اند تا به مقر داعی بيايند و خويشتن را در خدمت دعوت و امام قرار دهند. می‌توانيم تصور کنيم که از ميان چنين پيروان پرشور و فداکاری بوده که داعی، نزديک  ترين هم  کاران و ياران زيردست خود را برمی‌گزيده و به اين ترتيب، هسته‌های دعوت به وجود می‌آمده است.
البته همان دقتی که در انتخاب و انتصاب کارکنان و خدمت  گزاران خانگی به کار برده می‌شد، در انتخاب و انتصاب داعيان مأذون، مکاسر‌ها و بالاتر از همه در انتخاب رسولان و پيکان نيز به کار می‌رفت. « بيشتر مصيبت  ها و محنت  ها را رسولان و پيکان نامعتمد و خائن سبب می‌شوند». داعی بايد نظارت دائم بر زيردستان خود داشته باشد؛ بايد در مقامی باشد که بتواند پيوسته سفر کند و به اين طريق به  طور منظم، قلمرو دعوت خود را بازرسی نماید. دانستن زبان محلی برای داعيان، صرف  نظر از مقام و مرتبه آنان اهميت فوق  العاده  ای داشت. وقتی داعی مجبور بود که در ميان فرقه  ای يا حتی در يک محيط غيراسلامی مانند هند به دعوت بپردازد، می‌بايست دانش و اطلاع کامل از مذهب و دين محل می‌داشت تا به اين طريق بتواند مساعی تبليغی خود را با ويژگي  ها و مقتضيات محيط و اوضاع و احوال محلی سازگاری دهد.
برای آن  که داعی بتواند خويشتن را در جامعه  ای که در آن زندگی می‌کرد، حل کند و به صورت جزیی از آن درآيد، داشتن همه اين صفات و سجايا لازم بود. داعی آشکارا تشويق می‌شد که با اشخاص برجسته و بزرگان شهر و کشور خود و نيز گزيدگان سياسی و فکری آن، به  ويژه گروه اخير تماس داشته باشد و بحث و گفت  گو با دانش  مندان غيراسماعيلی وارد شود؛ زيرا در اين مباحثات، علم داعی صيقل می‌خورد و پيشرفت حاصل می‌کرد. حتی اگر بالفطره مردی هوش  مند بود، اين کار او را هوش  مندتر می‌کرد. از آن مهم  تر، از اين طريق در فن مناظره و مجادله مهارت می‌يافت.
داشتن عطش برای دانش يک فضيلت است: نادان نبايد از پرسيدن شرم داشته باشد. حتی انسان دانا، وقتی از چيزی غافل مانده است، بايد بدان اعتراف کند. باری، برای داعی بهتر آن است که پيش از درگير مباحثه شدن با دانش  مندان مذاهب مختلف، از همان آغاز تا می‌تواند دانش بيندوزد و در فن مناظره و مجادله، تعليم کامل ببيند و مهارت یابد، زيرا اگر در مباحثه يا مناظره عمومی شکست بخورد يا ثابت شود که استنتاجات منطقی او نادرست است و از آوردن دليل و برهان باز ماند، آن گاه اگر چون حضرت يونس(ع) ماهی دهان باز کند و او را ببلعد، خوش  حال خواهد شد. شکستی از اين دست، اعتبار و حيثيت داعی را از ميان می‌برد و امکان موفقيت و پيروزی دعوت را کاهش می‌دهد. 
از مجموع مباحث گذشته، چنين برمی‌آيد که داعی بايد دارای این صفات باشد:
1.    داشتن بینش سیاسی؛
2.    داشتن فن مجادله و مناظره؛
3.    داشتن هوش و زیرکی؛
4.    داشتن فن خوش  سخنی و فصاحت؛
5.    داشتن سجایای اخلاقی؛
6.    داشتن صفت وظیفه شناسی؛
7.    داشتن صفت ابتکار و خلاقیت؛
8.    داشتن صفت عطوفت و مهربانی؛
9.    داشتن صبر و برداری؛
10.    داشتن عدالت؛
11.    داشتن قوه اراده؛
12.    داشتن صفت سخاوت؛
13.    داشتن قریحه مدیریت؛
14.    داشتن چشم  پوشی، گذشت و ایثار؛
15.    داشتن صفت روحانیان و ائمه جماعات؛
16.    داشتن صفت طبیبان؛
17.    داشتن صفت کشاورزان؛
18.    داشتن صفت بازرگانان؛
19.    امانت  داری؛
20.    داشتن صفت جهاد و جنگ  جویی؛
21.    داشتن صفت برقراری ارتباط با دیگران؛
22.    داشتن تقوا؛
23.    داشتن هیبت و بزرگ  منشی؛
24.    داشتن صفت فروتنی؛
25.    داشتن صفت سلامت جسمانی و روانی؛
26.    داشتن صفت نسب عالی و نیکو (نیکو نسب بودن)؛
27.    داشتن صداقت؛
28.    خوش صدا و خوش خلق بودن.
روش آموزش و تعليم داعيان
بی  ترديد نيروی انسانی متخصص و متعهد، يکی از نيازهای اصلی هر دولت‌، سازمان و نهاد است. هر سازمان برای پيشبرد اهداف و اجرای برنامه‌های خود، به نيروی انسانی ماهر و کارآزموده نياز دارد. فاطميان از بدو تأسيس و حتی قبل از آن، به اين نياز پی برده بودند. آنها قبل از هر چيز، به تربيت داعيان می‌پرداختند و با گسيل آنها به مناطق مستعد، در تبليغ عقايد خود تلاش می  کردند. شايد سازمان دعوت اصلی  ترين عنصر فاطميان در دوران ستر باشد. داعيان و دعوت آنها، اولين چيزی است که از فاطميان در دوران ستر به ذهن می‌رسد. به هر حال فاطميان با توجه به نياز «نيروی انسانی متخصص»، با ايجاد نهادهای خاصی مانند دارالحکمه  ها‌، دارالعلم‌ها و… سعی در آموزش و تربيت داعيان می  کوشیدند.
داعی ابوعبدالله شخصاً به نوکيشان کتامی که يک  ديگر را برادر خطاب می‌کردند، اصول عقايد اسماعيلی را در جلسات درسی منظمی تعليم می‌داد. اين جلسات درسی به «مجالس الحکمه» معروف بود؛ زيرا اصول عقايد باطنی اسماعيلی در آن هنگام، به نام «الحکمه» خوانده می‌شد. ابوعبدالله به داعيان تابع و زيردست خود، نيز دستور می‌داد که در نواحی تحت رياست خود جلسات مشابهی تشکيل دهند و نيز اصرار داشت که زنان نيز در اين مجالس درس اسماعيلی شرکت جويند.
متن تقريرات مجالس  الحکمه، در قاهره جمع  آوری می‌شد و نسخ  بی  غلط و پاکيزه  ای از آنها فراهم می  گردید و برای داعيانی که در سراسر جهان اسلام پراکنده بودند، ارسال می‌گشت تا اطمينان حاصل شود که اصول عقايد اسماعيلی در همه  جا، با نظریات امام مطابق است و به نحو يکسان تعليم داده می‌شود. 
فاطميان با ارسال جزوات و کتاب، به آموزش داعيان در خارج از قلمرو خود می‌پرداختند و سعی می‌کردند مطالب يک  دستی از طرف همه داعيان تبليغ شود و با اين کار، از تشتت آرا و عقايد جلوگيری می‌کردند.
گويا قاعده بر اين بود که همه داعيان و يا دست  کم آنها که در مراتب بالاتر بودند، اگر ميسر می‌شد، در زمان معينی به قاهره می‌رفتند تا شخصاً با داعی  الدعات و احتمالاً با امام ديدار کنند و در مرکز نهضت تعليم می‌يابند. حميدالدين کرمانی، مؤيد فی  الدين شيرازی، ناصرخسرو و حسن صباح که همه از داعيان ايرانی هستند، هر يک چند سالی را در قاهره گذرانيده‌اند. حسن صباح،  نمونه خوبی برای پی بردن به چگونگی تعليم يک داعی به-شمار می  آید. قاضی نعمان درباره تعلیم داعی می‌گويد:
تعليم دعوت وظيفه  ای الهی است؛ زيرا خداوند به پيامبرش فرموده: (ادع الی سبيل ربک بالحکمه…)
 نعمان در تفسير اين کلام الهی، سخنانی از امامان به  ويژه امام صادق(ع) نقل می‌کند. آن امام بزرگ  وار فرمود: «در کسب دانش بکوش و با آن خويشتن را با وقار و حلم بيارای. با آنها که به تو علم می‌آموزند و نيز با آنها که بديشان علم می‌آموزانی متواضع باش. از علمای جبار مباش! مبادا پيروی از باطل، علم تو را تباه سازد.» و نيز می  فرماید: «آن  که علم آموزد تا با علما ستيز کند يا با سفيهان بحث و مجادله دراندازد يا خود را مورد توجه مردم سازد، جزايش آتش جهنم است. به  راستی رياست و پيشوايی جز برای اهلش شايسته نيست.»
به گفته نعمان، کسب علم اغلب به سابقه جاه  طلبی، ميل به استعلا بر ديگران و داشتن عذری برای فخرفروشی در پيش ديگران صورت می‌گيرد. رقابت با دوستان و همتايان در اين امر نقش عمده  ای دارد. هدف عمده انسان جاه  طلب رسيدن به مقام و مرتبه بالاست. البته این نوع جاه  طلبی به خودی خود مذموم نيست. در حقيقت، جاه-طلبی به عنوان نخستين نيروی محرکه حتی سودمند است. اما مقصود نبايد اين باشد‌، زيرا طالب علم تا وقتی خويشتن را در روح عمل و فعاليت خويش مستغرق سازد، علمش قرين موفقيت نخواهد شد. نعمان اين قول را شاهد می‌آورد که کسی گفته است: «به خدا سوگند که در آغاز، علم را از برای خدا نمی‌آموزيم، اما چون آموختيم، به  تدريج دانش بر ما اثر می‌کند و در نهايت ما را به سوی او می‌کشاند.» امام صادق(ع) به اصحاب خود می‌فرمود: «دعوت کنندگان خاموش ما باشيد.»
گذشته از فصل کتاب الهمه قاضی نعمان، رساله بس جامع  تری از نوع ادب  الداعی به قلم يکی از داعيان روزگار العزيز و الحاکم، يعنی داعی احمد نيشابوری در دست است. اين کتاب الرساله الموجز فی شروط الدعوة الهادية نامیده می  شود. در اين کتاب، به اين تمثيل برمی‌خوريم که علم  آموزی يک نوع باززايی و تجديد حيات است، درست مانند آن  چه در داستان عالم و غلام وجود دارد. همان  گونه که شوهری نطفه فرزند را در زهدان مادر می  نشاند و ديگر در تکامل جنين در رحم دخالتی ندارد، بلکه تنها به مراقبت از مادر می‌پردازد، به همين نحو هم امام، تخم دانش را در دل داعی که به مثابه همسر اوست می  افشاند و رشد و باليدن دانش، يعنی جنين، را به خود او وامی‌گذارد و به مراقبت و رفاه حال داعی می‌پردازد.
در واقع رساله نيشابوری، به داعی استقلال و خودمختاری نسبتاً زيادی می‌دهد و در مقابل انتظارات بيشتری هم از او دارد.
شیوه ارتباط دعات با مرکز
يکی از وظايف اصلی هر سازمان، ايجاد شبکه ارتباطی قوی بين اعضا و داشتن ارتباط بين اعضا و مرکز سازمان است؛ به طوری که هر چه ارتباطات سازمان منسجم و منظم و قوی باشد، کارآمدی آن بيشتر است. يکی از وجوه کارآمدی سازمان دعوت، داشتن ارتباط بين داعيان و مرکز دعوت «قاهره» بود؛ به  طوری که دعات، خط  مشی‌های کلی و مواد پيام و بعضاً منابع مالی را از مرکز دريافت می  نمودند و در عوض، اطلاعات منطقه خود و وجوه مالی را به مرکز ارسال می‌کردند.
چون قاهره مرکز دعوت فاطمی بود، حجت‌ها و داعيان اسماعيلی، به وسيله رسولانی که نذورات و وجوهات مذهبی پيروان کيش اسماعيلی جزاير مختلف را به پيشگاه امام فاطمی می‌بردند، در بازگشت از قاهره، فرمان  ها و نامه‌های امام و احتمالاً کتاب  هایی را که منعکس  کننده آخرين وضعيت معتقدات اسماعيلی بود، به محل مأموريت خود می‌آوردند. اين رسولان اغلب به صورت گمنام و در جامه بازرگانان، زائران يا صور ديگر، مسافرت می‌کردند. آنها مثلاً می‌توانستند به عنوان زائر خانه خدا، از سند از راه دريا به عدن روند و از آن  جا با کاروان زائران يمنی به مکه ره  سپار شوند. وقتی حج به پايان می‌رسيد، اينان می‌توانستند با کاروان حجاج که به مغرب يا مصر بازمی‌گشت، بی  آنکه شناخته شوند، به قاهره روند. اين چنين بود که مرکز قاهره با دورترين جزایر در ارتباط نزديک و دائم قرار داشت و از وقايع و حوادثی که در آن جزاير رخ می‌داد، دقيقاً آگاه بود.  ارتباط داعيان با مرکز، گاهی از طريق نامه بران مورد اطمينان صورت می  گرفت.  به هر حال ارتباط داعیان با مرکز یا از طریق نامه  بران خاص یا از طریق سفرهای سیاحتی مانند سفرهای  ناصرخسرو یا از طریق سفرهای مذهبی مانند زیارت خانه خدا و یا از طریق سفرهای تجاری و غیره انجام می  شد.
شیوه تأمين مالی داعی
هر شخص برای انجام دادن بهتر وظايف محوله در سازمان، نبايد دغدغه مالی داشته باشد. تأمين معيشت و رفاه کارکنان سازمان، ضرورتی انکارناپذير است. سازمانی که به فکر معيشت اعضای خود نباشد، نمی‌تواند از آنها انتظار داشته باشد که خوب انجام وظیفه کنند. فاطميان از نيازهای مالی و رفاه داعيان خود غافل نبودند و منابعی را برای تأمين مالی آنها، در نظر گرفته بودند. برای آن  که داعی بتواند وظايف خود را انجام دهد، پول لازم در محل و به وسيله افراد و اعضای جامعه اسماعيلی جمع  آوری می‌شد. وی به نام امام، دیونی از قبيل زکات، خمس و نيز وجوهات ديگری که خاص اسماعيليه بود، از جمله نجوی (حقی که نوکيش در قبال تعليماتی که می‌ديد می‌پرداخت)، جمع  آوری می‌کرد. داعی معمولاً قسمتی از اين وجوهات را برای هزينه‌های مالی فعاليت  های خويش در امر دعوت نگه می‌داشت و بقيه را به وسيله نامه  بران معتمد برای امام که به هر حال در برابر وی پاسخ  گو بود می‌فرستاد. 
نتایج
از بررسی جایگاه و کارکرد داعی در سازمان دعوت فاطمیان، نتایج ذیل حاصل می  شود:
1.    وظیفه  شناسی و عمل به آن توسط اجزای هر سازمان از اصول راه‌های موفقیت آن است.
2.    استفاده از همه ظرفیت  های مبلغان از جمله جاسوسی، ترور مخالفان، شورش و مشروعیت  سازی حاکمان لازم است.
3.    داعی یا مبلغ می تواند با جمع  آوری وجوه مالی و شرعی و ارسال آن به مرکز تبلیغ، در رونق و بهبود اقتصادی سازمان خود مؤثر باشد. به عبارت دیگر، تمرکزگرایی اقتصادی و نظام  مند بودن منابع درآمدی و هزینه  ها در پیش  برد اهداف سازمان دینی مؤثر است.
4.    استقلال نسبی مبلغ یا مدیر فرهنگی و نبود فشار قوانین و مقررات دیکته شده، در موفقیت آن مؤثر است.
5.    تمرکز نکردن مبلغان در یک  منطقه خاص و هجرت آنها به مناطق مختلف لازم است. داعیان فاطمی در قاهره نمی ماندند و به مناطق مختلف مسافرت می  کردند.
6.    احراز صفات و فضایل خاصی از جمله داشتن حداقل معارف علمی – صورت و سیرت مناسب آشنایی با فرهنگ و آداب و رسوم، دین داشتن و زبان، ادبیات، اطلاع از علما، بزرگان و رؤسای قبایل، اطلاع از خلقیات و روحیات مردم، اطلاع از رقبا و حاکمان، تعداد مدارس و مساجد و غیره، برای داعی و مبلغ، لازم و ضروری است. تا در تبلیغ خود موفق باشد.
7.    روش و شیوه آموزش و تربیت مبلغان بسیار مهم است.
8.    فقر اقتصادی مبلغ و بی  توجهی به وضعیت مالی او و نبود حداقل رفاه نسبی، در آسیب  های تبلیغ اثرگذار است.
9.    بی  توجهی به خانواده و اطرافیان مبلغ، از موانع پیشرفت او به  شمار می  آید.
10.    وجود ارتباط مستمر و نظارت بر مبلغان توسط سازمان مربوطه لازم است.
 
 منابع
1.    ابن اثیر، عزالدین  بن الحسن علی بن الکرم، الکامل فی التاریخ، تصحیح علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ق.
2.    ابن  خلدون، عبدالرحمان  بن  محمد، العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصر هم من ذوی السلطان الاکبر، بیروت، مؤسسۀ الاعلمی للمطبوعات، بی  تا.
3.    ابن الطویر، نزهة  المقلتین، مصحح: ایمن فؤاد سید، قاهره، دارالنثر، 1992م.
4.    ابن منصور الیمن، ابوالقاسم جعفر، کتاب الکشف، تصحیح اشتروتمان و دیگران، لندن 1952م، و تحقیق مصطفی غالب، بیروت، دارالاندلس، 1984م.
5.    ابوعزالدین، نجلام.م، تحقیقی جدید در تاریخ، مذهب و جامعه دروزیان، ترجمه، احمد نمایی، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1372ش.
6.    اتّعاظ الحنفاء باخبار الائمۀ الفاطمیین الخلفا، تحقیق جمال  الدین الشیال، قاهره، وزارۀ الاوقاف المجلس الاعلی الشئون الاسلامیۀ، 1416ق 1996م و قاهره 1967م.
7.    ادریس، عماد الدین بن الحسن، عیون الاخبار و فنون الآثار، ویراسته م. غالب، بیروت، 1978م.
8.    الاشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، تصحیح هلموت ویتر، بیروت الطبعۀ الثالثۀ، مترجم حسن مؤید، تهران، امیرکبیر، 1362ش، و ویراسته: ه‍ . ریتر، استانبول، 1930م.
9.    البغدادی، عبدالقاهر بن طاهر بن محمد، الفرق بین الفِرَق،  تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، مکتبۀ دارالتراث و ویراسته محمد بدر، قاهره، 1328.
10.    تامر، عارف، تاریخ اسماعیلیه، بی  جا، بی  تا.
11.    چلونگر، محمدعلی، زمینه  های پیدایش خلافت فاطمیان، قم، نشر پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ سوم،1381ش.
12.    دفتری، فرهاد، تاریخ و اندیشه  های اسماعیلی در سده  های میانه، ترجمه، فریدون بدره  ای، تهران، نشر فروزان، چاپ اول، 1382ش.
13.    ——-، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه، فریدون بدره  ای، تهران، نشر فرزان، چاپ دوم، 1376ش.
14.    ——-، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، سنت  های یک جماعت مسلمان، ترجمه، فریدون بدره  ای، نشر فرزان، تهران 1378ش.
15.    الدواداری، ابوبکر بن عبدالله بن اببک، کنزالدرر و جامع الغرر، جزء السادس «الدرۀ المضیۀ فی اخبار الدولۀ الفاطمیه»، تحقیق، صلاح  الدین المنجد، قاهره، قسم الدراسات، الاسلامیۀ بالعهد الالمانی الآثار بالاقاهر، 1380ق.
16.    رشیدالدین فضل لله، طبیب، جامع التواریخ، قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان، ویراسته، محمدتقی دانش  پژوه و م . مدرس زنجانی، تهران، 1959 م.
17.    زکار، سهیل، الجامع فی اخبار القرامطه فی الإحساء الشام، العراق، الیمن، دمشق، داراحسان، 1407ق.
18.    سجستانی، ابویعقوب اسحاق بن احمد، أنبات النبؤات، تصحیح، عارف تامر، بیروت، 1966م.
19.    سیوطی، جلال  الدین، تاریخ الخلفاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1408ق.
20.    علی  الحمد، عادله، قیام الدولۀ الفاطمیه، ببلادالمغرب، قاهره، دارالمستقبل، الطبعۀ الاولی، بی  تا.
21.    عمادالدین القرشی، ادریس، عیون  الاخبار و فنون الآثار، تحقیق، مصطفی غالب، بیروت، دارالاندلس، الطبعۀ الثانیۀ، 1406ق.
22.    غالب، مصطفی، اربعۀ کتب الحقانیه، «العالم و الغلام»، بیروت، المؤسسۀ الجامعیۀ، 1987م.
23.    قاضی نعمان، ابوحنیفه، افتتاح الدعوۀ، تحقیق و داد القاضی، بیروت، دار الثقافه، الطبعۀ الاولی، 1970م.
24.    ————، دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام من اهل بیت رسول الله، تحقیق، آصف بن علی اصغر فیضی، قاهره، دارالمعارف، 1963م.
25.    ———–، الهمّه فی آداب اتباع الائمه، تحقیق، محمدکامل حسین، قاهره، دارالفکر العربی، 1972م.
26.    القلقشندی، ابوالعباس احمد، صبح الاعشی فی صناعۀ الانشاء، تصحیح، یوسف علی طویل، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1987م و ویراسته م.ع. ابراهیم، قاهره، 1920م.
27.    قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ویراسته محمدجواد مشکور،  تهران، 1963م.
28.    کامل حسین، فی ادب مصر الفاطمیۀ، دارالفکرالعربی، بی  تا
29.    کرمانی، حمیدالدین، راحۀ العقل، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، دارالاندلس، چاپ دوم، 1983م و ویراسته کامل حسین، مصطفی حلمی، قاره، 1953م.
30.    ماجد، عبدالمنعم، نظم الفاطمیین و رسومهم فی مصر، قاهره، مکتبۀ الانجلو المصریه، چاپ سوم، 1985م.
31.    المقریزی، تقی  الدین ابوالعباس احمد بن علی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، بیروت، دار صادر، و تصحیح ایمن فؤاد، نشر مؤسسه فرقان، و تحقیق محمند زینهم، مدیحۀ الشرقاوی، مکتبۀ المدبولی، 1998م و چاپ بولاق، 1270.
32.    مسکویة  الرازی، ابوعلی، تجارب الامم، تحقیق امامی، تهران، دارسروش للطباعه، 1366ش.
33.    ناصرخسرو، ابومعین حمیدالدین، سفرنامه، به کوشش نادر وزین  ور، تهران، 1358ش، و ویراسته غنی  زاد، 1341ش.
34.    نظام  الملک، ابوعلی الحسن بن علی، سیر  الملوک (سیاست    نامه) ویراسته دارک، ویرایش دوم، تهران، 1347 و تصحیح مجدد مرتضی مدرسی، تهران.
35.    النویری، شهاب  الدین احمد بن عبدالوهاب، نهایۀ الإرب فی فنون الأدب، تحقیق محمد جابر عبدالعال الحسینی و دیگران، قاهره، المکتبۀ العربیه، 1404ه‍ 1986م.
36.    النیشابوری، احمد بن ابراهیم، استتار الامام و تفّرق الدعاۀ فی  الجزائر الطلبه، تصحیح سهیل زکّار در الجامع فی اخبار القرامطه، دمشق، داراحسان، الطبعۀ الاولی، 1407ه‍ و 1987م.
37.    ولدبیگی، جهانگیر، اصول دعوت، قم، دانشکده اصول دین، 1383ش.
38.    هالم هاینس، فاطمیان و سنت  های تعلیمی و علمی آنان، ترجمه فریدون بدره  ای، تهران، نشر فروزان، 1377ش.

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14718

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب