یکشنبه, 4 آذر , 1403 برابر با Sunday, 24 November , 2024
جستجو

چکیده
علویان در تحولات سياسى، اجتماعى و فرهنگى دوره خلافت عباسى تا پايان عصر اول خلافت، نقش محورى داشتند و در عصر اول عباسى قيام هاى شيعيان زيدى، مشکل اصلى خلفای عباسى بود و اين حركت ها و قيام ها، نقش برجسته اى در شكل دهى جريان هاى تاريخى این دوره داشته است.

قیام های علویان در خراسان، حجاز، عراق و برخی مناطق دیگر، کم و بیش با استقبال مردمی مواجه شد و شماری از مردم به دعوت آنان پیوستند. علاقه مردم به اهل بیت (ع) و ظلم عباسیان در این زمینه نقش زیادی داشت؛ لذا قیام کنندگان نیز مردم را به «الرضا من آل محمد» (ص) و مبارزه با ظلم فرا می-خواندند و مردم به سرعت به آن می پیوستند. مأمون قصد داشت با ‏شعار ولایت عهدی، ‏شورش های مردمی را فرو ‏نشاند. اما این سیاست سبب شد تا حكومت او با مشکل جدی مواجه شود. مسأله ‏ولایت عهدی، نقطه عطفی در تاریخ تشیع است. او با استفاده از موقعیت امام رضا (ع) به عنوان برگ برنده ای ‏در مقابل عباسیانی كه طرف دار خلافت ‏امین بودند، ولایت عهدی را به ایشان تحمیل كرد. این نوشتار، به تأثیر قیام-های علویان بر ولایت عهدی امام رضا (ع) می پردازد.
واژگان کلیدی
امام رضا (ع)، قیام های شیعی، ولایت عهدی، مأمون، عباسیان، خراسان، مرو.
 
مقدمه
پس از پیروزی عباسیان، برخورد سفاح با علویان خوب بود. اما بعد از سفاح، علویان آزار و شکنجه-ای را که در دوران حکومت منصور دیدند، در زمان امویان ندیده بودند و محمد با تعدادی از اعضای خانواده اش به دست منصور عباسی کشته شدند. بعد از منصور نیز نه علویان آرام نشستند و نه خلفای عباسی از کشتار و شکنجه دست کشیدند . در طول قرن دوم هجری، قیام های علویان بیشتر بر اساس ایدئولوژی زیدی با هم مرتبط بود. در این دوره از تاریخ، جنبش ها و نهضت های متعددی از سوی علویان ادامه داشت تا زمان درگیری امین و مأمون درسال 193ق-197قمری که ضعف حکومت عباسی را سبب گردید و سلسله قیام ها در مناطق مختلف کشور پهناور اسلامی شدت گرفتند.
بیشتر حكومت هاي به استقلال رسیده و عموم قيام كنندگان و رهبران آنها در اين عصر، از خاندان پيامبر(ص) بودند؛ در قيام «ابوالسرايا»، دو تن از برادران امام رضا(ع) ولايت يمن و اهواز را به دست گرفتند. آنان هرگاه فرصت می یافتند و اوضاع را آماده می دیدند، پرچم مخالفت علیه نظام حاکم برافراشته، با آن به ستیز بر می خاستند. به هر حال این قیام ها تا ولایت عهدی امام رضا (ع) و حتی بعد از آن ادامه داشت. و قیام های علویان در ابتدای دوره حکومت مأمون، برای حکومت نوپای او دردسر بسیار درست کرده بود. علویان در بیشتر قلمرو حکومت اسلامی، دعوت به «الرضا من آل محمد» را مطرح کردند.
این قیام ها با وسعت زیادی که داشت، خطر اصلی برای حکومت عباسی به شمار می رفت و مأمون که دولت عباسی را در خطر انقراض دید، چاره ای نداشت جز این که امام رضا(ع) را به خراسان دعوت کند وی به امام لقب «الرضا» داد و ولی عهد خود ساخت تا قیام های علویان را آرام کند .
قیام های علویان و چگونگی آنها
بعد از درگیری امین و مأمون، هرج و مرج، بیشتر شهرهای اسلامی را فرا گرفت و ناامنی و اضطراب بر جامعه حاکم شد. این نابه سامانی اوضاع، زمینه را برای تحرک دیگر مخالفان فراهم ساخت؛ به طوری که در نقاط مختلف قلمرو حکومت اسلامی، سخن از برچیده شدن نظام مأمونی در میان بود . مهم ترین قیام-های علویان عبارتند از:
الف) قیام محمدبن ابراهیم بن طباطبا:
یکی از قیام هایی که در دوره مأمون و از پیش ولایت عهدی امام(ع) در سال 199قمری صورت گرفت، قیام محمد بن ابراهیم، از نوادگان امام علی(ع) به هم راهی ابوالسرایا در کوفه بود. گروهی از اعراب و علویان، از تمایلات ایرانی مأمون و کارگزاران ایرانی اش ناراضی بودند، لذا به محمدبن ابراهیم علوی، معروف به ابن طباطبا پیوستند. وی دعوتش را با شعار «الرضا من آل محمد» و عمل به کتاب و سنت در کوفه آغاز نمود و رهبری نظامی شورشیان را به سری بن منصوربن منصور شیبانی مشهور به ابوالسرایا واگذار کرد. وی در کوفه از چنان اقتداری برخوردار شد که سکه رایج را به اسم خودش زد. این مسأله، تبعیت نکردن او از امام را نشان می دهد؛ چون می خواست خودش حکومت را به دست بگیرد. اقتدار ابوالسرایا روز به روز بیشتر شد، به گونه ای که تمام مناطق اطراف کوفه را تصرف کرد. علویان از بی ثباتی سیاسی خلافت عباسی به سبب درگیری میان امین و مأمون، استفاده کردند و به حرکت های مخالف آمیز در عراق، حجاز و یمن دست زدند. شاید خطرناک ترین آنها حرکت ابوالسرایا باشد.
از سوی دیگر، قیام علویان در بصره نیز مسأله دیگری بود که همه روزه اخبار نگران کننده ای برای مأمون به هم راه داشت تا جایی که هر نوع تصمیم گیری را از وی سلب کرده بود. در نواحی مکه و حجاز، قیام محمدبن جعفر معروف به «دیباج» که حمایت بسیاری از آل ابی طالب را هم راه داشت، به بیعت مردم با وی انجامید و در نتیجه، نواحی حجاز در اختیار او در آمد.
ناحیه یمن نیز به دست ابراهیم بن موسی بن جعفر(ع) سقوط کرد و فرار عاملان و کارگزاران حکومت مأمون، این منطقه وسیع را تا حدودی از اختیار خلیفه خارج ساخت. در مدینه نیز هم زمان با قیام ابراهیم، محمدبن سلیمان بن داوود بن حسن بن حسین بن علی(ع) خروج کرد که حمایت اهل حجاز و مدینه را به هم-راه داشت و پیروزی چشم گیری نصیب او شد. در «واسط»، با آن که بسیاری از مردم گرایش عثمانی داشتند، دو تن از علویان به نام های جعفربن محمد و حسین بن ابراهیم قیام کردند و شهر را به تصرف خود درآوردند. در شهرهایی چون شام، بیشتر مردم از امویان و مروانیان بودند و با اولاد علی سازش چندانی نداشتند، ولی برای براندازی حکومت عباسی با علویان کنار آمدند و در یک جبهه علیه مأمون جنگیدند . محمدبن ابراهیم، زیدبن موسی بن جعفر(ع) را به بصره فرستاد تا مردم را به سوی او خواند، اما پس از چهار ماه که از قیامش می گذشت، جان سپرد.
این قیام های شیعیان، حرکتی زیدی به حساب می آید. نفوذ ابوالسرایا بعد از تسلط بر بصره، حجاز و یمن، گسترش یافت و سپاهیان عباسی را که حسن بن سهل برای مقابله با وی اعزام کرد، شکست داد و مشکلات بسیار برای حسن بن سهل فراهم آورد. حسن در آغاز، هرثمه بن اعین را برای نبرد با او فرستاد، اما هرثمه پس از جنگ های متعدد، به ناچار عقب نشینی کرد و کار ابوالسرایا هر چه بیشتر بالا گرفت. در نتیجه، حسن بار دیگر هرثمه را با سپاهی بزرگ و تجهیزات بسیار به دفع وی فرستاد. هرثمه این بار کوفه را محاصره کرد و نبرد سختی در گرفت که در نتیجه، یاران ابوالسرایا پراکنده شدند و کوفه تصرف گشت و ابوالسرایا کشته شد.
این قیام پیکره حکومت عباسی را لرزاند و جبهه های مختلفی در شهرهای متعدد ایجاد کرد؛ جبهه هایی که پیوسته حکومت عباسی را به زانو در آورد. از این رو، می توان این قیام را بزرگ ترین قیام علیه حکومت عباسی دانست؛ چه آن که بیشترین نیروی خود را در جهت نابودی این حکومت به کار گرفت.
محمدبن محمد علوی یکی از نوادگان امام سجاد(ع) نیز به تشکیلات کشوری پرداخت و اداره کار را به آل علی سپرد و توانست حکام ولایاتی را در آن هنگام تحت اختیار و اراده خود در آورد. در حقیقت قیام کنندگان در دیگر مناطق، از والیان ابن طباطبا و جانشین او محمدبن محمدبن زید بوده اند؛ بدین گونه که مکه را در اختیار حسین بن حسن بن علی بن حسین بن علی(ع) قرار داد و او را امیر حاج کرد؛ اهواز و بصره را در اختیار زید بن موسی، برادر امام رضا(ع) قرار داد؛ یمن را به ابراهیم بن موسی و
فارس را به اسماعیل بن موسی برادران دیگر امام رضا(ع) سپرد؛ مدائن را نیز در اختیار محمدبن سلیمان بن داوود بن حسن بن حسن بن علی(ع) قرار داد .
اهداف مشترک قیام کننده ها براندازی نظام حکومتی و در اختیار گرفتن حکومت بود. در سال 199قمری، مرکز حکومت علویان در کوفه قرار داشت که نزدیک یک سال حکومت کردند و سرانجام در سال200قمری تسلیم شدند. آنان یمن را هم در دست گرفتند. قیام بزرگ ابن طباطبا زمینه ظهور قیام-های دیگر در زمان مأمون بود.
ب) قیام زیدبن موسی (زیدالنار)
شورش زیدبن موسی یکی از قیام های مهمی بود که در زمان مأمون صورت گرفت. پس از خاموش شدن قیام ابن طباطبا، برخی از علویان که در واقع عمال او بودند، دست به قیام زدند و در مناطقی که مستقر بودند، اعلام خودمختاری نمودند. زید در بصره قیام کرد و عده ای از خاندانش نیز هم راه او بودند. به گزارش اصفهانی، زیدبن موسی علوی را «زیدالنار» می خواندند این نام بدان سبب بود که «بسیاری از خانه های عباسیان و هوادارانشان را در بصره آتش زد و چون مردی از سیاه جامگان را به نزدش می آوردند، کیفرش آن بود که او را به آتش بسوزاند».
ج)قیام ابراهیم بن موسی بن جعفر
وقتی خبر ابوالسرایا و علویانی که در عراق بودند، به ابراهیم رسید، با عده ای از خاندانش از مکه بیرون آمد و در سال200قمری به سوی یمن رفت . در آن زمان اسحاق بن موسی، از سوی مأمون، حاکم یمن بود. مأمون پس از مدتی، حمدوه بن علی بن عیسی بن ماهان را به یمن فرستاد و نبرد شدیدی میان آنان روی داد که شماری از دو طرف کشته شدند؛ زیرا ابراهیم بن موسی بر آن جا مستولی شده بود. ابراهیم در حکومت داری، رفتار بدی پیش گرفت و به مردم یمن ستم کرد تا آن حد که او را «قصاب» خواندند . مأمون وی را از آن کار باز داشت. به ویژه آن که این جنبش شیعی در یمن، ادامۀ جنبش ابن طباطبا و ابوالسرایا بود و از خطرناک ترین جنبش های شیعی به شمار می آمد که مأمون ناچار شد تا برای رویارویی و غلبه بر آن، همۀ همت خود را به کار گیرد. سرانجام وی با فرمان مأمون عزل گشت و او هم تسلیم شد. گفته شده که او به مکه گریخت و یک سال پنهان بود تا جلودی، توانست کسی را روانه کند و او را دست گیر سازد و به زندان افکند . برخی نوشته اند که مأمون او را بخشید.
از این قیام نیز به دست می آید که هدف مشترک بیشتر قیام کنندگان علوی، براندازی حکومت عباسیان و انتقال خلافت به دودمان علوی بوده است.
د. ظهور ابن افطس در مدینه
در روزگار مأمون، سال 199قمری حسین بن حسن بن علی بن حسین بن علی(ع) معروف به ابن افطس در مدینه ظهور کرد. او در آغاز، دعوت ابن طباطبا را گسترش داد ؛ اما چون ابن طباطبا وفات یافت، در سال200قمری، افراد را به امامت خویش خواند. این دلیلی بر تبعیت نکردن وی از امام رضا(ع) است. وی سپس به سوی مکه رفت و هنگامی که مردم در منی بودند، به آنها پیوست. بعد وارد مکه شد و سپس پرده خانه را درآورد و به جای آن دو جامة ابریشمی نازک که ابوالسرایا هم راه آنها فرستاده بود، بر خانة کعبه پوشانید؛ پارچه ای که بر آن نوشته بود :«اصفر بن اصفر، ابوالسرایا، دعوت گر آل محمد این را سفارش داد این که پوشش ستم گران بنی عباس را از آن بردارند و از پوشش آنها پاک شود، به سال صد و نود و نهم .» ابن افطس هر کس را که می شنید سپرده ای(پولی) از فرزندان عباس و پیروانشان به نزد وی هست، به خانه اش هجوم می برد و شکنجه و اذیت می کرد تا به اندازه توانش از او فدیه بگیرد.
ه) قیام محمد بن جعفر صادق (ع)
دوران مأمون شاهد قیام علوی دیگری بود که طبیعت و منشأ آن با دیگر قیام ها تفاوت داشت. این قیام را محمد دیباج فرزند امام جعفرصادق(ع) در سال200قمری در حجاز رهبری کرد. در مکه با عنوان امیرالمؤمنین با او بیعت کردند که این دلیلی بر تبعیت نکردن از امام(ع) است. در آن زمان، حکومت عباسی در مشکلات فرو رفته بود و به این حرکت توجه جدی نشان نداد و حرکتی خطرناک توصیف نشد؛ زیرا فقط به مکه منحصر بود لذا به آسانی بر آن چیره شد و محمد دیباج به ناچار در انظار مردم در همان سال، خودش را از حکومت خلع کرد.
ابوالفرج درباره چگونگی بیعت با محمد مطالبی آورده؛ از جمله می گوید:
 در ایام ابوالسرایا، مردی نامه ای در مدینه نوشت و در آن به فاطمه، دختر رسول الله و همه خاندان آن حضرت دشنام داد. محمد مردی گوشه نشین بود که در امور سیاسی دخالت نمی کرد. برخی از طالبیان، آن نامه را نزد او آوردند و برای او خواندند. محمد بدانها جوابی نداد، اما خودش را به خانه رساند و هنگامی بیرون آمد که زره پوشیده و شمشیر به گردن آویخته بود و مردم را به سوی خود خواند و چنین گفت: «خدا می داند من از کسانی نبودم که دست بدین کار بزنم، ولی امروز از آتشش می سوزم .
در ادامه آمده است:
 سرانجام گروهی از طالبیان، به هم راهی محمد بن جعفر به جنگ هارون بن مسیب در مکه رفتند و حسین بن حسن افطس، محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن بن حسن، محمد بن حسن معروف به سلیق، علی بن حسین بن زید، علی بن حسین بن عیسی بن زید و علی بن جعفر بن محمد در میان آنها بودند که جنگ سختی کردند و گروه بسیاری از هم راهان هارون بن مسیب را کشتند .
به گفته برخی تاریخ نگاران، در ابتدا هارون را شکست دادند. حاکم عباسی به حضرت علی بن موسی(ع) متوسل شد؛ ولی محمد قبول نکرد. این کار، نشان دهنده نافرمانی از امام است. از این رو، هارون بن مسیب لشکر زیادی جمع کرد و به علت محاصره و نرسیدن آذوقه به محمد، او ناچار شد با جمعی از سادات در همان سال200قمری به امان هارون تن در دهد. هارون او را به خراسان فرستاد که در راه قبیلۀ صحرانشین بر عمال هارون تاختند و علویان را رها کردند ولی آنان خودشان نزد والی بغداد حسن بن سهل رفتند.
تاریخ نگاران در مورد فوت او اختلاف نظر دارند. برخی می نویسند: پس از آن که حسن بن سهل، محمد بن جعفر را نزد مأمون فرستاد، او در همان خراسان از دنیا رفت و مأمون در تشییع جنازه او شرکت کرد . برخی می نویسند: محمد بن جعفر دیباج در جرجان وفات یافت و مأمون بر او نماز گزارد و وی را در همان محل دفن کردند .
 از این قیام ها روشن می شود که عباسیان و علویان، از همان اوایل دورة بنی عباس به ویژه از زمان منصور به بعد، عداوتی آشکار داشتند. عباسیان به اشکال مختلف، درصدد بودند تا از نفوذ علویان بکاهند. آنان گاه با حیله گری، از در دوستی و گذشت و احترام نسبت به آنها وارد می شدند. از این رو، مأمون گاه شورشیان علوی را می بخشید. این بخشش به معنای سازش نبود، بلکه در حقیقت می خواست اوضاع سیاسی و اجتماعی قلمرو حکومتش را آرام کند. به همین دلیل، به دوستی با علویان تظاهر می کرد تا از شورش های دیگر جلوگیری کند.
علت و سرانجام قيام ها
علت و سرانجام این قیام ها، به سبب تفاوت روش آنها، جداگانه بررسی می شود. درباره علت و سرانجام قیام ابن طباطبا و ابوالسرایا، با وجود نفوذ گسترده وی و پیروزی او، به چهار مسأله می توان اشاره کرد:
1. وابسته نبودن ابوالسرایا به خاندان علوی: با وجود این که او برای علویان تبلیغ می کرد، علویان رهبری محمد دیباج را پذیرفتند و اطراف ابوالسرایا را خالی کردند که به ضعف او انجامید؛ زیرا مردی غیر از خاندان پیامبر(ص) هدایت آ ن را به دست داشت.
2. تأثیر شبهات درباره گذشته ابوالسرایا: چون او در ابتدای کار تحت امر فرمانده عباسی، هرثمه بن اعین بود و به علت تأخیر در مقرری خویش او را ترک کرد.
3. اتصاف حرکت ابوالسرایا به خشونت و بی رحمی: این مسأله موجب شد تا بسیاری از تأیید وی خودداری کنند و شور و هیجان حرکتش را محدود و تضعیف نمایند؛ مانند مسمومیت ابن طباطبا به دست ابوالسرایا و یا برداشتن پردۀ خانۀ کعبه .
4. کارهای علویان پیرو ابوالسرایا در مکه، هنگامی که پردة کعبه را برداشت و پرده ای دیگر به آن پوشاند .
علت قیام ابن طباطبا، تحریک نصر بن شبیب بود. وی ستم های حاکمان به آل علی را به گوش ابن طباطبا رساند و اوا را آماده کرد که در بلاد جزیره یک دیگر را دیدار کنند. کسی نصر را تحریک کرد که نمی تواند این تصمیم را محقق سازد و معذرت خواست. محمد از آن جا به سوی حجاز برگشت و با ابوالسرایا ملاقات کرد. وی از دوستان اهل بیت و طرف دار علویان بود و بر ضد حکومت عباسی بود و ابن طباطبا را تحریک کرد. علت خروج او این بود که ابوالسرایا از مردان هرثمه به شمار می آمد و در کارهایی که به وی محول می شد تعلل می کرد و آن را به تأخیر می انداخت. ابوالسرایا سرانجام با حالت خشم به سوی کوفه رفت و با محمد بن ابراهیم بیعت کرد .
ابن طباطبا بعد از چهار ماه از دنیا رفت و محمد بن محمد را جانشین خود کرد. ابوالسرایا فرمانده ابن طباطبا بود. در آن زمان هرثمه کوفه را محاصره کرد و نبرد سختی درگرفت که در نتیجه، یاران ابوالسرایا پراکنده شدند و او سرانجام در سال 200قمری کشته شد. محمد بن ابراهیم او را سرزنش می کرد که هدف ما چیزی جز حق نیست و نمی توانیم مرتکب اعمالی شویم که با باطل آمیختگی داشته باشد.
تاریخ نگاران درباره سرانجام قیام زید النار، اختلاف نظر دارند. بر اساس نقلی، یکی از سرداران عباسی به نام علی بن سعید، زید را اسیر کرد و به نقلی دیگر، زید امان خواست و امانش دادند . در جای دیگر نیز آمده: عیسی بن یزید جلودی یکی از سرداران علی بن سعید، نزدیک بصره رسید و با زید و یارانش جنگید و سپاهیان زید شکست خوردند و خود او نیز فرار کرد، اما پس از مدتی، عیسی او را دست گیر کرد و به نزد مأمون فرستاد. مأمون نیز بر او منت نهاد و او را رها کرد.
درباره ابراهیم بن موسی(ع) گفته شده که پس از مدتی ابراهیم و هم راهانش به جنگ با حمدویه پرداختند شماری از دو طرف کشته شدند. اما مدتی بعد ابراهیم شکست خورد و به عراق رفت و مأمون نیز از گناه او درگذشت.
درباره علت قیام محمد بن جعفر نیز همان طور که اشاره شد مردی در مدینه نامه ای نوشت و در آن به حضرت فاطمه، و خاندان آن حضرت دشنام داد و این مسأله، زمینه جنگ را فراهم ساخت. سرانجام هارون بن مسیب، برادرزاده محمد، علی بن موسی(ع) را به نزد محمد فرستاد تا از جنگ دست بردارد. این حادثه در سال200قمری اتفاق افتاد. در گزارشی آمده که حاکم عباسی به حضرت علی بن موسی(ع) برای اصلاح متوسل شد؛ ولی محمد قبول نکرد . سر انجام هارون بن مسیب، وی و یارانش را محاصره کرد و او از هارون امان خواست و به او امان دادند.
مهم ترین عوامل شکست محمد عبارت بودند از:
– ناتوانی در سازمان دهی دقیق و نبود پایگاه مردمی؛
– تردید محمد در تبلیغ به نفع خودش و نفرت از آن که پذیرش این کار، با اصرار آل علی(ع) بود؛ و اعتماد او به یاران بدکردار که باعث روی گردانی آنان شد.
– تردید برخی از مردم مکه در بیعت با وی و نبود پای بندی بیعت کنندگان به دوستی و تأیید او .
پی آمدهای قیام ها
این قیام ها بیش از دو ماه طول نکشید، اما بازتاب آن چنان بود که قیام های دیگری را نیز در سرزمین-های مختلف به دنبال داشت و بعدها بعضی از علویان به حکومت دست یافتند و در دل مردم جای گاه خاصی یافتند. پی آمدهای این قیام ها عبارتند از:
1. نفوذ بسیار زیاد علویان در مناطق مختلف و از سویی هدایت مردم و نیز اعلام بیزاری از حکومت عباسیان: علویان در اهواز، واسط، یمن، بصره و مکه نفوذ کامل یافتند؛ به گونه ای که توانستند این مناطق را تحت کنترل خود درآوردند و دامنة فتوحات را روز به روز بیشتر کنند.
2. زیاد شدن طرف داران علویان؛ چنان که مردم شام و جزیره، به محمد بن محمد بن زید علوی که بعد از ابن طباطبا رهبری علویان را به عهده گرفت، در سال199قمری نامه نوشتند که ما منتظر شما هستیم تا از شما اطاعت کنیم.
3. مأمون دریافت که نه تنها در میان فرزندان پدر، بلکه در میان اعراب و علویان نیز پایگاهی ندارد و آنها از عمل کرد وی خشنود نیستند؛ به ویژه اعراب که او را اصیل نمی دانستند.
4. در دراز مدت شکل گیری و تأسیس سلسله هایی مانند زیدیان در یمن و علویان در طبرستان، از پی آمدهای فکری و سیاسی مستقیم و غیرمستقیم این جنبش ها به شمار می آیند.
4. تأثیر قیام ها بر مسأله ولایت عهدی
وقتی امین، در سال 194قمری، مأمون را از ولایت عهدی خلع کرد، درگیری بین دو برادر و ضعف حکومت عباسی آغاز شد. علویان فرصت های به دست آمده را غنیمت شمردند و قیام کردند. حال، آیا علویان می توانستند بعد از شهادت امام کاظم(ع)، وقتی امین و مأمون با هم درگیر بودند، قیام کنند و زمینه زیادی برای قیام وجود داشت؟
 برخی تاریخ نگاران نوشته اند، هارون پس از شهادت امام کاظم(ع) از پی آمدهای قتل امام هراس ناک بود .
 به نظر می رسید علویان بعد از شهادت آن حضرت بیدار شده اند و خود را برای آینده منسجم کرده اند؛ در این صورت، قیام های علویان بیشتر شدت می یافت و موجی از نارضایتی در مردم پدید می آمد که برای دستگاه حکومت مخاطره آمیز بود. بنابراین، هارون با توجه به ملاحظات سیاسی و برای حفظ حاکمیت خود، از روش سابق دست کشید و از فشار سیاسی و اجتماعی علیه امام کاست. به همین علت، امام مبارزه خود را به گونه ای دیگر ادامه داد. در این دوران، سادات به شورش هایی علیه حکومت دست زدند که گاه شخصیت امام نیز پشتوانه آنان بود به سفارش امام، از ریختن خون شورشیان جلوگیری می-شد .
از سوی دیگر، آن حضرت به نشر بیشتر فرهنگ اسلامی و پرورش شیعیان می پرداختند. پس از این دوره، در زمان حکومت مأمون، شورش و نافرمانی سراسر قلمرو عباسی را فراگرفت؛ در حالی که امین تنها بر بغداد مسلط بود و مأمون بر خراسان. همان طور که درباره علویان توضیح داده شد، علویان با دعوت «الرضا من آل محمد» به زودی بر حجاز، یمن، کوفه، بصره، واسط و اهواز مسلط شدند و دعوتشان در تمام این مناطق گسترده شد . مهم ترین این شورش ها قیام ابوالسرایا به رهبری ابن طباطبا بود.
پس از موفقیت مأمون در از میان برداشتن امین، تنها خطر جدی که خلافت عباسی را تهدید می کرد قیام های علویان بود؛ زیرا مردم به ویژه در عراق و خراسان، دوست دار و علاقه مند به خاندان پیامبر بودند و در هر جا و هر زمان که یکی از آنان بر ضد عباسیان شورش می کرد به سرعت گروهی از مردم با وی هم راه می شدند. عشق ایرانیان به اهل بیت(ع) را می توان از حوادث مربوط به زید بن علی و یحیی بن زید به دست آورد. به نوشته مسعودی، در آن سال که زید شهید شد، در خراسان فرزندی به به دنیا نیامد مگر این که اسم او را یحیی یا زید نهادند و برای یحیی یک هفته عزاداری کردند . مأمون به خوبی با روحیۀ خراسانیان آشنا بود و می دانست که اگر بخواهد بر این منطقه حکومت کند، باید به مردم نشان دهد که طرف دار اهل بیت(ع) است.
البته اشکال اساسی علویان، مانع موفقیت آنها می شد. آنها با هم اتحاد نداشتند. به هر حال، اوضاع قلمرو خلافت این گونه آشفته بود و مرو (خراسان)، از حجاز و عراق که مرکز شورش های علویان بود، فاصله زیادی داشت و مأمون برای رفع خطر علویان در پی چاره ای اساسی و همیشگی بود. لذا تصمیم گرفت که برای فرو نشاندن قیام های پی در پی علویان، امام رضا(ع) را از مدینه به مرو احضار کند و به اجبار او را ولی عهد خود سازد و به امام لقب «الرضا» دهد. مردم با حضرت بیعت کردند و مأمون سکه به نام امام زد و رنگ سبز را که نماد علویان بود رسمی نمود و فرمان داد تا لباس سیاه که شعار بنی عباس بود، به لباس سبز تبدیل شود . با توجه به این که پوشیدن لباس سیاه در عزاداری، شعار شیعه و آل علی بود، عباسیان از این شعار سوء استفاده کردند و با این شیوه، خود را از طرف داران و خون-خواهان شهدای آل علی(ع) نشان دادند تا حمایت خراسانیان را که به شدت شیفتۀ آل علی بودند، جلب کنند.
با وجود این، در دوره ای مأمون احساس کرد که لباس سیاه دیگر نمی تواند نشانۀ هم دردی با شیعیان در عزاداری آنان برای آل علی(ع) باشد؛ زیرا عباسیان چهرۀ واقعی خود را نشان دادند و شیعیان پی بردند که دشمنی عباسیان با آل علی(ع) کمتر از دشمنی بنی امیه با آنان نیست. مأمون به سپاهیانش دستور داد تا لباس سیاه را کنار بگذارند و به سراسر کشور بخش نامه کرد که باید چنین کنند. این اقدام مأمون دلیلی است برای تثبیت حکومت خودش و شاهدی بر این که تغییر لباس سیاه به سبز، برای جلب خراسانیان بود. مأمون بعد از چند سال وقتی به اهدافش رسید، هنگام ورود به بغداد در منطقه نهروان، مورد استقبال عباسیان قرار گرفت و آنان از او خواستند که لباس سبز را کنار بگذارد. او نیز چنین کرد و به تبع او همه لباس سیاه پوشیدند.
عرضه خلافت به امام رضا(ع)، معنایش این نبود که مأمون از هرگونه امتیازی چشم پوشیده بود و دیگر هیچ گونه سهمی در حکومت نمی طلبید. بلکه بر عکس می خواست بر مسند حکومت، مقامی ظاهری و صوری بنشاند و در باطن، همه کارها به دست او باشد؛ در این صورت، نه تنها ذره ای از قدرتش کاسته نمی شد بلکه موقعیتی قوی تر می یافت. مأمون با تفویض خلافت به امام، در پی این نبود که خلافت خود را از دست بدهد، بلکه می خواست از علویان اعتراف بگیرد که حکومتش قانونی است. لذا درصدد بود تا بزرگ ترین شخصیت درمیان آنان را به این بازی وارد سازد.
مأمون باید تصمیمش را با جدیت اجرا می کرد در غیر این صورت، سرنوشت بدی برای حکومتش رقم می خورد. او با اجرای این سیاست، موفق شد تا شورش های علویان را کم کند و با ولی عهدی امام(ع)، علویان را ساکت سازد. در حقیقت مأمون با «الرضا» نامیدن امام(ع)، به شیعیان این گونه وانمود کرد، «رضای آل محمد که شما، مردم را به او دعوت می کنید، اکنون ولی عهد است و به حکومت دست دارد.» بنابراین، دیگر دلیلی وجود نداشت که آنها شورش کنند و اگر هم قیام می کردند، مردم به دعوت آنان پاسخ مثبت نمی دادند؛ زیرا بهترین شخصی که شایستگی داشت و مصداق «الرضا» بود، در کنار مأمون قرار داشت .
مأمون در میان شاهان عباسی از همه زرنگ تر و در سیاست بسیار آگاه بود و طوری نقشه کشید که شورش علویان را آرام کرد. حال، چرا تنها امام رضا(ع) را برای این کار انتخاب کرد؟ در بحث قبل اشاره شد که علویان به دنبال امام(ع) نبودند و هر کس برای خودش دعوت می کرد، مانند ابن طباطبا که در کوفه، مردم را به بیعت با فرد مورد رضایت از آل محمد(ص) خواند که به کتاب خدا و سنت پیامبر و امر به معروف و نهی از منکر عمل کند و به امام رضا(ع) نامه نوشت تا دعوتش را قبول کند. همین طور محمدبن جعفرصادق(ع) در حجاز، مردم را به امامت خویش خواند و خود را امیرالمؤمنین معرفی کرد .
به نظر می رسد که مأمون چون می دانست که اغلب علویان به برتری و شایستگی آن حضرت ایمان دارند، در نخستین ملاقات با امام(ع)، این مطلب را اظهار کرد که می خواهد از خلافت و حکومت دست بردارد و این کار را به آن حضرت بسپارد. که از نظر فضل و برتری از او سزاوارتر است.
یکی از شواهدی که جایگاه امام را در نزد مردم کوفه اثبات می کند این است که وقتی عباس، برادر امام رضا(ع)، نزد آنها رفت و می خواست برای مأمون و امام(ع) بیعت بگیرد، برخی او را پاسخ مساعد گفتند، ولی بقیه او را چنین خطاب کردند:
 اگرآمده ای ما را برای دعوت مأمون فراخوانی و سپس برای برادرت رضا(ع) بیعت بگیری، ما هرگز به این دعوت نیاز نداریم و اگر ما را به سوی برادرت فرا می خوانی، تورا اجابت خواهیم کرد.
با ولی عهدی امام رضا(ع)، مأمون از طرف علویان آسوده خاطر شد؛ زیرا دیگر کسی از علویان قیام نکرد؛ حتی برخی از آنها را که بر حجاز و یمن مسلط شده بودند، به امارت آن جا گماشت و تمام هواداران آنان را به خود جذب کرد. هم چنین با ولی عهد شدن امام، سلسله هجرت سادات به ایران شروع شد و علویان بعد از سال ها احساس راحتی کردند. این بزرگ ترین تأثیر ولایت عهدی امام بود؛ گرچه سادات حسنی و حسینی شهید شدند و بعضی فرار کردند .
معلوم می شود که مأمون برای حفظ حکومت، چاره ای جز این کار نداشت و ولایت عهدی امام، در نظر او، یک نماد بوده تا به علویان نشان دهد که سهم خودشان را به شکل ولایت عهدی گرفته اند. لذا در دوران ولایت عهدی امام، به علویان هیچ آسیب و اذیتی نرساند، اما بعد از شهادت امام، شروع کرد به کشتن علویان؛ زیرا می دانست که اگر آنها به خراسان برسند، شورش خواهند کرد و برای حکومت خطر ایجاد می شود، بعد از آن که حکومت به ثبات رسید، به دفع دیگر شورشیانی پرداخت که خطر چندانی نداشتند.
تعداد قیام ها پیش از ولایت عهدی
تعداد این قیام ها از نظر کمیت بیشتر بودند قیام ابن طباطبا که مهم ترین آنها بود و بیشتر قیام ها، به نوعی با این قیام ارتباط داشتند. هم چنین قیام «زید النار» در زمان مأمون صورت گرفت، تا زمان ولی-عهدی امام رضا(ع) ادامه یافت. پس از خاموش شدن قیام ابن طباطبا، بعضی از علویان که در واقع عمال او بودند، دست به قیام زدند و در مناطقی که مستقر بودند، اعلام خود مختاری نمودند. زید در بصره قیام کرد و عده ای از خاندانش نیز هم راه او بودند .
قیام بعد به ابراهیم بن موسی مربوط می شود که درباره آن توضیح داده شد. هم زمان با قیام ابراهیم، محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن بن حسین بن علی بن ابی طالب خروج کرد و اهل حجاز و مدینه از او حمایت کردند و پیروزی چشم گیری نصیب او شد. هم چنین در روزگار مأمون، ابن افطس در مدینه، دعوت ابن طباطبا را گسترش داد، اما چون ابن طباطبا وفات یافت، افراد را به امامت خویش خواند . اين قيام قبل از ولايت عهدي يعني در سال 199-200قمری رخ داد. قیام محمد بن جعفر صادق(ع) نیز در دوران مأمون و قبل از ولي عهد شدن امام رضا(ع) صورت گرفت که محمد دیباج فرزند امام جعفر صادق(ع) در سال200قمری در حجاز رهبری کرد. همین طور عبدالله بن جعفر بر ضد حکومت جور عباسی خروج کرد. وی در دوران مأمون، بر نواحی فارس حاکم بود و قومی از خوارج در همان حدود او را شهید کردند که شرح آن تاکنون در دست نیست.
یکی از دغدغه های فکری مأمون، مخالفت و شورش علویان بود که از دیرباز جریان داشت و ارکان حکومت او را متزلزل ساخته بود. نمی توانست این قیام ها را با سیاست خشن و سرکوب گرانه از میان بردارد. از طرفی به این نکته پی برده بود که اکثر جامعه، به دوستی علویان اصرار دارند. به علاوه اندیشه تشیع، در برخی از بزرگان و فرماندهان نظامی نیز نفوذ کرده بود. در ظاهر امام در زمینه قیام با علویان ارتباط نداشت، ولی مأمون احتمال می داد که شخصیت برجسته ای که دور از مرکز حکومت است، اقدامی علیه حکومت انجام دهد و قیام های علویان، زمینه را برای امام فراهم سازد. لذا برای جلوگیری به فکر پای داری حکومت افتاد.
به هرحال، قيام هايي كه ذكر شد بسیار مهم بودند و از لحاظ تعداد، در مقایسه با قيام هايي كه بعد از ولايت عهدي رخ دادند بیشتر بودند. لذا مأمون مجبور شد علي بن موسی الرضا(ع) را به دستگاه خلافت بياورد و ولي عهد خود كند.

جدول قیام کنندگان
قیام های علویان پیش از ولایت عهدی امام رضا (ع)
ردیف نام قیام کننده سال قیام محل قیام نسبت با امام علت قیام سرانجام
1 ابن طباطبا و ابو-السرایا 199-200 قمری کوفه و اطراف حسنی تحریک نصر بن شبیب و ابوالسرایا، سرنگونی عباسیان قتل توسط ابن سهل و هرثمه، شکست
2 زیدالنار 199-200قمری بصره برادر امام هم راه ابوالسرایا، سرنگونی عباسی امان مأمون به خاطر امام(ع)
3 ابراهیم بن موسی 200قمری مکه و یمن برادر امام (حسینی) سرنگونی عباسیان و رسیدن به حکومت پس از ولایت عهدی دست از قیام کشید،
4 محمدبن سلیمان 199-200قمری مدائن حسنی سرنگونی عباسیان هم راه ابوالسرایا، تسلیم شد
5 ابن افطس 199-200قمری مدینه حسینی گرفتن حکومت شکست خورد و سرکوب شد
6 محمد دیباج 200قمری حجاز و مکه عموی امام و حسینی دشنام به اهل بیت(ع) و فاطمه(س) دست گیر شد و خودش را خلع کرد
7 عبدالله بن جعفر نواحی فارس حسنی مخالفت با عباسیان توسط خوارج کشته شد

دیدگاه امام درباره قیام ها
با توجه به جای گاه ائمه اطهار(ع) در میان شیعیان، موضع و دیدگاه آنها در قبال این قیام ها برای معتقدان به عترت و شیعیان، معنایی فراتر از یک پژوهش تاریخی دارد؛ زیرا واکنش مثبت و منفی یا بی طرفی امام در چنین اموری، از یک سو، محور داوری دینی برای آنان خواهد بود و از سوی دیگر، مبنای آرای سیاسی و فقهی در زندگی دینی و اجتماعی آنان قرار خواهد گرفت.
بعد از امام سجاد (ع) اوضاع جامعه اسلامی از نظر سیاسی و فرهنگی به تدریج تغییر کرد؛ زیرا بعد از حادثه کربلا، جامعه شیعه دچار ضعف شدیدی شد و اوضاع مناسبی نداشت. به طور کلی ائمه اطهار(ع) برای مبارزه با ظلم و استبداد و فساد حکومت وقت، در هر زمان روش خاصی را در پیش می گرفتند.
با توجه به این نکات، امام رضا(ع) انقلاب های علویان را نه کاملاً تأیید می فرمود و نه آنها را رد می-کرد، امام قیامی را که در جهت آگاهی بخشیدن به توده ها، برای مخالفت با خلفا و رژیم های ستم گر بود، به طور ضمنی تأیید می کردند، در عمل، دیدگاه امام با سران نهضت ها تفاوت داشت. برای مثال امام، اصل نهضت برادرش زید را نمی کوبیدند و جایی هم اشاره که فرموده باشند: چرا بر ضد حکومت جور قیام می کنید! بلکه آن حضرت شیوه های نادرست او را نکوهش می کردند.
اصفهانی گزارش کرده که زید بن موسی علوی را بدان سبب «زید النار» می خواندند که «بسیاری از خانه های عباسیان و هوادارانشان را در بصره آتش زد و چون مردی از سیاه جامگان را به نزدش می آوردند، کیفرش آن بود که او را به آتش بسوزاند». هنگامی هم که ابوالسرایا شکست خورد و به طرف کوفه عقب نشست، محمد بن محمد علوی و کسانی که هم راه او بودند، به خانه های بنی عباس و هوادارانشان در کوفه یورش بردند و با غارت و ویران کردن خانه ها، آنان را از کوفه بیرون راندند. آنها در این برخوردها، به رفتارهای زشتی دست زدند و حتی سپرده هایی را که عباسیان نزد مردم داشتند، بیرون کشیدند و به تصرف خویش در آوردند.
هم چنین ابن افطس در مدینه، اموال عباسیان را مصادره کرد و به شکنجه آنها پرداخت؛ لذا امام به این علت با آنها هم کاری نمی کردند؛ چون از سرانجام آنها آگاهی داشتند. گرچه امام هفتم در مورد شهید فخ، با این که شکست نهضت را پیش بینی می کردند، هنگامی که احساس نمودند حسین در تصمیم خود استوار است، به او فرمودند:
گرچه تو شهید خواهی شد، باز در جهاد و پیکار کوشا باش! این گروه مردمی پلید و بدکارند که اظهار ایمان می کنند ولی در باطن ایمان و اعتقادی ندارند. من در این راه اجر و پاداش شما را از خدای بزرگ می خواهم.
امامان(ع) بیشتر به کارهای فرهنگی و علمی توجه داشتند نه به قیام و حرکات مسلحانه. از این جهت، نه تنها در حرکت های ضد حکومتی شرکت نمی کردند، بلکه یاران خود را نیز از از پیوستن به صفوف قیام کنندگان منع می فرمودند. زیرا چنین حرکاتی را در کوتاه مدت و بلندمدت، به ضرر شیعیان می دانستند. در کوتاه مدت به این دلیل که شیعیان و پیروان واقعی و مخلص آنان شناسایی می شدند و به شهادت می رسیدند و در بلندمدت نیز به این دلیل که رشد و باروری شیعیان، حداقل برای چند قرن متوقف می شد و فرصت کار فرهنگی برای ائمه اطهار(ع) از میان می رفت.
حوادث سیاسی مربوط به امام، بیشتر در دورانی رخ داد که ولایت عهدی آن حضرت مطرح گردید و پیش از آن، موارد بسیار کمی در زمینه برخوردهای سیاسی ایشان نقل شده که یک نمونه از آنها درباره حمله جلودی، برای سرکوبی قیام محمد بن جعفر به مدینه است . ابوالفرج، از نوفلی، خبری درباره وساطت امام رضا(ع) در جریان قیام محمد بن جعفر نقل کرده که در صحت آن تردید وجود دارد: این که علی بن موسی الرضا(ع) در قزوین بودند و اسحاق بن محمد و علی بن مهرویه نقل کرده اند که فرزندی از آن حضرت که دو سال یا کمتر داشته، در قزوین مدفون شده که این همان امام زاده حسین است.
گزارش های موجود درباره هویت عقیدتی قیام کنندگان مبهم است، اما این علی بن موسی الرضا (ع) به طور مستقیم با آنها هم کاری نداشتند قیام کنندگان از حمایت مردم اطراف کوفه و بدویان برخوردار بودند. آنها تحت رهبری برادران امام رضا (ع) و بستگان آن حضرت، به منظور گسترش اقتدار خویش در عراق، اهواز، فارس، حجاز و یمن، مبارزات موفقی داشتند. آنها وظایف خود را به انجام رساندند و به حکومت این نواحی رسیدند . البته اقوال و روایات متفاوتی در مدح و یا ذم این قیام ها خصوصاً درباره رهبران آنها نقل شده است.
امامان حکومت جور و ظالم را قبول نداشتند و از طرف دیگر، حامی مظلومان بودند، اما با روش نامناسب آنان مانند سوزاندن، غارت گری و غیره مخالف بوند نه اصل قیام، برای مثال، امام رضا(ع) از قول پدرش و او از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود:
خدا رحمت کند عمویم زید را! او به «الرضا من آل محمد صلی علیه وآله» دعوت کرد و چنان که پیروز می شد، به وعده خود وفا می کرد. او درباره قیامش با من مشورت کرد من به او گفتم: «عمو جان! اگر بدین خشنودی که همان کشته شده و به دار آویخته کناسه باشی، مانعی ندارد و راه تو همین است .
همین طور امام رضا(ع) درباره قیام شهید فخ فرمودند: «بعد از حادثه کربلا مصیبتی عظیم تر از فخ نبود».
از این جمله استفاده می شود که امام رضا(ع) از این مصیبت اظهار ناراحتی کرده اند و مخالف نبوده اند.
اکنون به دیدگاه امام درباره نهضت ابن طباطبا که پیش از این به فرماندهی ابوالسرایا واقع شده بود می پردازیم. محمد بن اثرم که در زمان ابوالسرایا از جانب محمد بن سلیمان علوی سردسته نگهبانان مدینه بود، چنین نقل می کند:
همه افراد خاندان ابن طباطبا و دیگر افراد و مردم از قریش به گرد او آمدند و با وی بیعت کردند و به او گفتند: «خوب است به سوی ابوالحسن پیغام فرستی که به جمع ما درآید؛ زیرا دعوت ما یکی است». سلیمان به من گفت: «به سوی او برو و سلام برسان و به او بگو، افراد خاندان تو گرد هم آمده اند و دوست دارند که شما هم با آنان باشی؛ اگر مصلحت می دانی قدم رنجه فرما» من در الحمراء نزد آن حضرت آمدم سلام و پیام را به او رسانیدم. آن حضرت فرمود: «سلام مرا برسان و به او بگو: پس از گذشت بیست روز نزد تو خواهم آمد». من آمدم و پاسخ آن حضرت را ابلاغ کردم و پیام را رساندم. چند روزی گذشت. چون روز هیجدهم شد، ورقا، فرمانده جلودی وارد شد. من از مدینه خارج شدم و به طرف صورین فرار کردم. در آن هنگام ناگهان کسی مرا آواز داد: ای اثرم، چون صورتم را به طرف او کردم، دیدم ابوالحسن است و می فرماید: «بیست روز گذشت یا نه؟»
با وجود این که قیام موردنظر سرکوب شد، خطرناک ترین قیام در این دوران است؛ زیرا هرج و مرج بیشتر شهرهای اسلامی را فراگرفت و این نابه سامانی اوضاع، زمینه را برای تحرک دیگر مخالفان فراهم ساخت؛ به طوری که در جاهای مختلف قلمرو حکومت اسلامی، سخن از برچیده شدن نظام مأمونی در میان بود. در کوفه ابوالسرایا با قیام خود، ضربه سختی بر لشکریان مأمون وارد آورد و بنا بر گزارشی تاریخی، در طول کمتر از ده ماه، دویست هزار نفر از هواداران خلیفه به قتل رسیدند.
در این وضعیت، ادامه فرمان روایی کار آسانی نبود. مأمون چنین اندیشید که با طرح ولایت عهدی امام، می تواند از شدت این قیام ها بکاهد و اوضاع را به نفع خویش متحول سازد؛ چون سرکوبی نهضت ها و آرام ساختن قیام ها از طریق جنگ میسر و یا دست کم مطلوب نبود، زیرا در درازمدت نتیجه عکس می داد. امامان شیعه به دلیل برخورداری از علم و فضایل اخلاقی و انتساب به پیامبر اکرم (ص) همواره در میان جامعه شخصیت هایی درخشان، ممتاز و مورد احترام و دارای نفوذ به شمار می آمدند و این نفوذ اجتماعی خلفای هر عصر را نگران می ساخت. در حکومت مأمون نیز نفوذ اجتماعی امام رضا (ع) کاملاً مشهود بود. مأمون برای حل مشکلات خود به ایشان پناه می برد و از آن حضرت استدعا می کرد تا به شیعیان خود ابلاغ فرماید که علیه وی حرفی نگویند و ساکت باشند، زیرا آنان در همه جا از حکومت مأمون اظهار ناخشنودی می کردند.
نتیجه
به روش ائمه اطهار(ع) از نظر خودداری آنان از قیام بر ضد حکومت های ستم کار زمان، انتقاد و اعتراضی وارد نیست؛ زیرا آنان وضعیت موجود را ارزیابی می کردند و می دانستند که شورش و قیام بر ضد حکومت، جز شکست چیز دیگری نصیب شیعیان نمی کند؛ ائمه کوشش می کردند که جامعه را آگاه سازند و برای هدایت و تربیت آنها می کوشیدند. امام رضا (ع) انقلاب های علویان را نه کاملاً تأیید می-کرد و نه آنها را رد می نمود. این نهضت ها از آن روی که گامی در جهت آگاهی بخشیدن به توده ها برای مخالفت با خلفا و رژیم های ستم گر به شمار می آمد، بود، مورد تأیید ضمنی امام بود اما در مرحله عمل، دیدگاه امام با سران این نهضت ها تفاوت داشت.
قیام های علویان در دوره امام رضا (ع) تأثير به سزايي در تصميم مأمون داشت و مأمون هم مجبور شد تا علي بن موسی الرضا (ع) را به دستگاه خلافت بياورد و به عنوان ولي عهد خود انتخاب كند. بنابراین یکی از پی آمدهای قیام علویان، تغییر جهت خلافت عباسی در مورد جایگاه امامان (ع) بود و این که آنان نیز در امر خلافت دارای حق هستند.
 
 منابع
1. ابن واضح، تاریخ یعقوبی، قم، منشورات الشریف رضی و انتشارات المکتبه الحیدریه، چاپ اول، 1425قمری 1383ش.
2. ابن کثیر، ابوالفدا اسماعیل، البدایه والنهایه، بیروت، داراحیا التراث العربی طبع اول، 1422قمری.
3. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، چاپ دوم، نشر صدوق؛ و منشورات الشریف الرضی.
4. اصفهانی، عمادالدین، مجموعه زندگانی چهارده معصوم، چاپ هفتم، ناشر نشر طلوع،1364.
5. ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم شیبانی، الکامل فی التاریخ، تحقیق علی شیری، چاپ اول، بیروت، داراحیا التراث العربی، 1408قمری بیروت، دارالفکر، 1979میلادی.
6. الاشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات اسلامیین و اختلاف المصلین.
7. ابن العبری، مختصرتاریخ الدول، ترجمه عبدالحمید آیتی، تهران، شرکت علمی- فرهنگی، چاپ اول، 1377شمسی.
8. الله اکبری، محمد، عباسیان از بعثت تا خلافت، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1381.
9. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق(ع) ، انتشارات توحید، چاپ یازدهم، 1379شمسی.
10. تاریخ اسلام در آثار استاد مطهری، انتشارات صدرا.
11. ترابی، احمد و محمد جواد معینی، امام علی بن موسی الرضا، منادی توحید و امامت، (گروه تاریخ) مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ دهم، 1385ش.
12. تقی زاده، محمود، تصویر امام شیعه در دائره المعارف اسلام(ترجمه و نقد)، انتشارات شیعه-شناسی، چاپ اول، 1385شمسی.
13. تشیّد، علی اکبر، هدیه اسماعیل یا قیام سادات علوی برای تصاحب خلافت، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1385.
14. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم ، انتشارات انصاریان، 1386.
15. ————- تاریخ تشیع در ایران، قم، انتشارات انصاریان،1375 ش.
16. ————- از پیدایش اسلام تا ایران، قم، انتشارات انصاریان.
17. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه سیدمحمدتقی آیت اللهی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم1377.
18. حسینیان، روح الله، چهاده قرن تلاش شیعه (ماندن و توسعه )، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ سوم، 1384ش.
19. حسینی، جعفر مرتضی، زندگی سیاسی هشتمین امام، ترجمه، دکتر خلیل خلیلیان، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ بیستم، 1377شمسی.
20. حر، سیدحسین، امام رضا و ایران، قم، ناشر دفتر نشر معارف، 1386.
21. خیاط، ابی عمرو خلیفه اللیثی (ملقب به شباب)، تاریخ خلیفه بن خیاط، بیروت، دارالکتب العلمیه، لبنان. چاپ اول، 1415قمری.
22. خضری، احمدرضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1378.
23. خضری، محمد، دولت العباسیه، بیروت، دارالمعرفه، چاپ پنجم،1420قمری.
24. سولا اصغری، اسد، نگرشی بر حکومت مأمون، انتشارات شیخ صفی الدین، چاپ اول، 1380.
25. صدوق، عیون اخبار الرضا، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1404قمری.
26. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه قاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، 1363 .
27. عادل ادیب، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما (ائمه دوازده گانه)، ترجمه دکتر اسدالله مبشری.
28. طقوش، محمدسهیل، دولت عباسیان، ترجمه حجت الله جودکی با اضافاتی رسول جعفریان (ویراست دوم)، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385.
29. فرمانیان، مهدی و سیدعلی موسوی، زیدیه تاریخ و عقاید، قم، نشر ادیان، چاپ اول، 1386.
30. فضل الله، محمدجواد ، تحلیلی از زندگانی امام رضا؛ ترجمه، محمد عارف صادق، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ دوازدهم،1385.
31. قزوینی، زکریابن محمد؛ آثار البلاد و اخبار العباد.
32. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، تهران، کتاب فروشی اسلامیه،1371قمری.
33. اللیثی، سمیره مختار، جهاد الشیعه، فی العصرالاول العباسی، هیأت انصار اهل بیت(ع)، 1364.
34. ————- جهاد شیعه در دوره اول عباسی، ترجمه، محمد حاجی تقی، ضمیمه گفتار سیدعلی خامنه ای.
35. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، تصحیح محمد باقر بهبودی، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1385قمری.
36. مسکویه، ابو علی الرازی، تجارب الامم، تحقیق دکتر ابوالقاسم امامی، تهران، دارالسروش للطباعه و النشر، چاپ اول، 1376.
37. مسعودی، علی بن حسین بن علی، مروج الذهب، قم، منشورات دارالهجره ایران، طبع الثانی1363شمسی.
38. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تهران، ترجمه و شرح هاشم رسولی محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، 1378.
39. محدثی، جواد، تاریخ سیاسی ائمه، تهران، انتشارات مدرسه، چاپ دوم، 1378.
40. مدرسی، علامه محمد تقی، امامان شیعه و جنبش های مکتبی، ترجمه حمید رضا آژیر.
41. مرعشی نجفی، شهاب الدین، سراج الانساب، بی تا، بی چا.
42. مرتضوی، سیدمحمد، ولایت عهدی امام رضا، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ اول 1385.
43. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، قم، انتشارات صدرا، چاپ بیستم، 1380.

 

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=21975

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب