پنجشنبه, 1 آذر , 1403 برابر با Thursday, 21 November , 2024
جستجو

یادآوری ـ این مقاله در تاریخ 9/6/91 در همایش همايش قرآن و علوم انساني که به همت بسيج اساتيد در دانشگاه علوم اسلامي رضوي مشهد برگزار شد، ارائه شده است. گفته می­شود مجموعه مقالات آن همایش به چاپ رسیده است، ولی چون بر فرض چاپ در دسترس نیست، این مقاله به پایگاه اطلاع­رسانی سخن تاریخ هم عرضه شد تا در معرض داوری اصحاب اندیشه قرار گیرد. یادآور می­شود این نوشتار متن پایه برای سلسله درس­گفتارهایی است که با عنوان "تاریخ در قرآن" از سال گذشته در جمع محدودی از دانشجویان دانشگاه باقر العلوم علیه السلام ارائه می ­شود. از منظری دیگری این نوشتار را می­توان طرح­واره­ای برای بررسی همه جانبة تاریخ در قرآن شمرد، بی­ تردید همفکری همة اعضای خانوادة بزرگ تاریخ می­ تواند در تدوین نقشة نهایی این طرح­واره سودمند باشد، بنابر این ملاحظات انتقادی، تکمیلی و پیشنهادی همة دوستان را به دیده منت پذیرا هستم. 

محسن الویری ـ 18/11/93

 

تاريخ به روايتی ديگر؛ بررسی مقدماتی تاريخ در سپهر قرآن

 

دکتر محسن الويري

عضو هيأت علمي دانشگاه باقر العلوم عليه عليه السلام

 

چکيده

بازخواني متون و منابع ديني يکی از گامهای نخستين تحول در علوم انساني است و اين مهم هنوز در حيطة دانش تاريخ صورت نبسته است. قرآن و تاريخ به گونه­های مختلفی در پيوند با يکديگر قرار می­گيرند. جايگاه تاريخ در قرآن و به بيانی ديگر وجود انواع داده­های مرتبط با تاريخ در اين کتاب آسمانی، يکی از اين گونه­هاست که به نظر می­رسد پرداختن به آن پيش­نياز شناخت ديگر گونه­های ارتباط بين قرآن و تاريخ است.

روشن است که قرآن يک کتاب تاريخی نيست ولی به عنوان يک کتاب هدايت با زبانی عرفی و با سياق بيانی ويژه، در حجمی قابل توجه از آيات خود به بيان مباحث مختلفی در بارة تاريخ پرداخته است. هر چند واژة تاريخ در قرآن به کار نرفته است ولی بيش از بيست واژه ديگر مانند قصه، ذکر، نبأ، حديث، قول، عبرت، سِيْر، مَثَل، اساطير، قَرْن، سنت و جز آنها برای روايت تاريخ و يا بيان قانون­مندی­های تاريخ در قرآن مورد استفاده قرار گرفته است. افزون بر اين، داده­های تاريخی در قرآن در قالب نام سوره­ها، تشويق به مطالعة تاريخ، بيان قانونمندي­های حاکم بر تاريخ، پرداختن به اخبار اقوام و ملتها، ذکر رويدادهای مهم، بيان اخبار سرزمينهای مختلف و به ويژه ارائة آگاهيهايي از شخصيتهای نقش­آفرين در تاريخ شامل پيامبران، مخالفان پيامبران، چهره­های جبهة حق و چهره­های جبهة باطل انعکاس يافته است. ويژگيهای عمومی تاريخ در پهنة قرآن را می­توان در قالب اين محورها برشمرد: پيوند دادن رويدادهای تاريخی با اسماء و صفات خداوندی، اهتمام ويژه به قانونمندی تاريخ، فراگيری نسبت به ادوار مختلف زندگی بشر، همه­جانبه­نگری در مواجهه با رويدادهای تاريخ و پرهيز از يک­سويه نگری، ورود به لايه­های درونی نقش­آفرينان تاريخ که در حالت متعارف راه آن بر روی مورخان بسته است، گسترش مرزهای عليت تاريخی به عوامل ماورائی، آميختن نقل و تحليل، درس­آموز معرفی کردن رويدادهای تاريخی، الگوپذير معرفی کردن برخی چهره­های تاريخی، پرهيز از ساختار بيانی متعارف منابع تاريخی و مبنا قرار دادن يک ساختار افقی، عمودی و معطوف به معنای ويژة خود و سرانجام ارائة ظرفيتی سازگار با اعجاز تاريخی قرآن.

مقالة حاضر کوشيده است با حفظ نگاه راهبردي خود نسبت به ابعاد و ضرورتهاي  تحول در علوم انساني، با استفاده از روش متعارف فهم آيات قرآن و حسب مورد با بهره­گيری از تکنيک گونه­شناسی به بررسی داده­هاي تاريخي قرآن در محورهای پيش­گفته بپردازد و در پايان پيشنهاد خود را برای چگونگی بهره­مندی از قرآن برای تحول در دانش تاريخ در معرض داوری صاحب­نظران قرار دهد.

 

کليد واژه­ها

قرآن، تاريخ، سنتهاي تاريخي، داستانهای قرآن، روايت تاريخی، عليت تاريخی، الگوهای تاريخی.

ــــــــ

مقدمه

تحول در علوم انساني با هر رهيافت و هدفي که پي گرفته شود، بازخواني متون و منابع ديني و کوشش براي يافتن پاسخ پاره­اي پرسشها در آن گريزناپذير است. ظرفيتها و بايستگي­هاي شاخه­هاي مختلف علوم انساني نيز نسبت به يک علم بومي، تحول­يافته و همسو با آرمانهاي بلند ديني يکسان نيست. در برخي از علوم انساني گامهايي سودمند در اين زمينه برداشته شده است و در برخي ديگر از آنها هنوز درکي همگرا و روشن از صورت مسأله يعني چيستي، امکان و چگونگي تحول در ذهن دست­اندرکاران آن علم نقش نبسته است. بي­ترديد دانش تاريخ را بايد در شمار اين دستة اخير قرار داد. از همين روي، در نوشتارهايي مانند آن چه پيش روي داريد، نمي­توان جز به ترسيم خطوط اصلي بحث و برجسته ساختن مطالب بنيادين به منظور نشان دادن عرصه­هاي بهره­گيري از وحي براي تحول در دانش تاريخ پرداخت. هر گاه اين هدف برآورده شود، مي­توان اميد داشت اساتيد و پژوهشگران با انگيزه­اي مضاعف حيطه­هاي مطالعاتي، پژوهشي و آموزشي خود را معطوف به اين آموزه­ها کنند. بر همين اساس، مقالة حاضر کوشيده است با حفظ نگاه راهبردي خود نسبت به ابعاد و ضرورتهاي  تحول در علوم انساني، پس از اشاره به لايه­ها و ابعاد ارتباط بين قرآن و تاريخ و با تأکيد بر چگونگي انعکاس داده­های تاريخی در منظومة آيات قرآن، مهمترين حيطه­هاي شايستة پژوهش را باز نماياند.

 

بيان مسأله

شايد سخن گفتن از مفهوم قرآن[1] و مفهوم تاريخ[2]، هيچ بر آگاهي­هاي ما نيافزايد. ولي تذکر اين نکته ضروري است که در اين مقاله، واژة قرآن گاه به معناي مجموعة آيات و سور و گاه به معناي بخشي منتخب از آن و به همين ترتيب، واژة تاريخ هم گاه به مفهوم دانش تاريخ و گاه به معناي رويداد تاريخي و گاه به معناي آگاهي ما از آن رويداد به کار رفته است و تمايز بين اين سه مفهوم را به مدد قراين پيرامونی می­توان تشخيص داد.

با وجود کوششهاي پر ارجي که تا کنون در بارة بررسي رابطة قرآن و تاريخ صورت گرفته است، يک بررسي اجمالي نشان دهندة اين است که اين کوششها معطوف به اتخاذ يک راهبرد کلان براي مبنا قرار گرفتن قرآن در تحول دانش تاريخ نبوده است[3] و همين نکته توجيه­کنندة ضروت پرداختن به اين موضوع در اين مقاله است. اگر قرار است دانش تاريخ رنگ و بويي بومي به خود بگيرد که بنيادي­ترين مصداق آن، تأثيرپذيري اين دانش از آموزه­هاي اسلامي است، در نخستين گام بايد ديد برترين منبع شناخت اسلام يعني قرآن چه نگاهي به اهداف، ابعاد، اجزاء، ويژگيها و لايه­هاي اين دانش دارد و به عبارت دقيق­تر چه نگاهی را می­توان از اين معجزة جاودان برداشت کرد.

وقتي از رابطة قرآن و تاريخ سخن مي­گوييم پهنه­اي گسترده از تعامل بين اين دو دانش در برابر ما رخ مي­نماياند که شايد اهم آنها چنين باشد:

·        تاريخ­مندي قرآن

·        تاريخ­گذاري قرآن

·        تاريخ قرآن

·        اثبات تاريخی عدم تحريف قرآن

·        ناسخ و منسوخ در قرآن

·        رابطة بينامتنی قرآن با کتب آسمانی پيشين

·        شأن نزول (به معناي فضاي تاريخي نزول) آيات

·        سير نزول (به معناي ترتيب تاريخي نزول) آيات

·        آيات تاريخي قرآن (تاريخ در قرآن)

·        ملاحظات تاريخی روايات مربوط به تفسير قرآن

·        سير تفسير قرآن و جايگاه آرای مفسران

·        استنادات قرآنی در متون و منابع تاريخی

·        جايگاه موضوعات تاريخی قرآنی در متون و منابع تاريخی

·        تفسير آيات تاريخی قرآن

از زاويه­اي ديگر اگر تأثير هر يک از اين دو يعني قرآن و تاريخ بر ديگري و نيز وجود داده­هاي مربوط به هر يک از اين دو در ديگري، مد نظر قرار گيرد، دست کم چهار نوع رابطه را مي­توان تصور کرد که محورهاي چهارده­گانة پيش­گفته هم ذيل يکي از اين عناوين قرار مي­گيرد.، بدين معني که اگر در جانب تاريخ بايستيم و به قرآن بنگريم، دو ساحت متفاوت را مي­توان براي تاريخ در نظر گرفت:

·        جايگاه تاريخ در قرآن / انواع داده­هاي تاريخي در قرآن

·        تأثير تاريخ بر فهم قرآن [4]

و هم­چنين اگر از منظر قرآن به تاريخ بنگريم، شاهد دو حيطة متفاوت هستيم:

·        تاثير قرآن بر تاريخ­نگاري/داده­هاي قرآني در متون تاريخي مسلمانان

·        تأثير قرآن بر تاريخ­نگري مسلمانان

روشن است که اين تقسيم­بندي کلان قابل تقسيم به چندين محور فرعي است و در پژوهشي گسترده­تر بايد بدان پرداخت. در اين مقاله تنها محور اول که به نظر مي­رسد گام نخست براي پرداختن به ديگر محورهاست به صورت اجمالی و فهرست­وار مورد توجه قرار گرفته و ديگر محورها به فرصتی ديگر وانهاده شده است.

 

روش تحقيق

تأملات روش­شناختی فهم ديدگاه تاريخی قرآن نيازمند سخنی مبسوط است. آن چه در اين جا به عنوان  درآمدی بر اين بحث و در حد نياز می­توان گفت اين است که در اين نوشتار، در بين روشهای گوناگون فهم قرآن، روش فهم موضوعی معيار قرار گرفته است. در اين روش پس از انتخاب موضوع و مفهوم­يابی واژگان مرتبط با آن و تشخيص محورهای اصلی و فرعی آيات مربوط به يک موضوع شناسائی، گردآوری و در قالب گروه­های آيه­ای دسته­بندی می­شوند و سپس به کمک تشخيص پيوندهای موضوعی بين آيات، آنها قرينة تفسير هم­ديگر قرار می­گيرد تا نظر نهايي قرآن در بارة آن موضوع روشن شود. [5] در اين مقاله هم براي رسيدن به تصويري روشن در بارة جايگاه تاريخ در قرآن و ميزان و چگونگي حضور داده­هاي تاريخي در کتاب وحي، کوشيده شده است واژگان دارای دلالت تاريخی قرآن شناسائی شوند و از طريق ايجاد پيوند بين مضمون آيات دربردارندة اين واژگان خطوط کلی نگاه قرآن به مسأله تاريخ کشف و بازنموده شود. تقسيم­بندي رايج دانش تاريخ به دو دستة کلي مباحث نظري تاريخ و رويدادهاي تاريخي هم در به کارگيری اصطلاحات تاريخ مد نظر بوده است. در تقسيم­بندي فرعي محورها و نيز قرار دادن آيات مختلف ذيل هر يک از محورها هم از تکنيک گونه­شناسي [6]استفاده شده است.

 

قرآن؛ کتاب هدايت يا کتاب تاريخ؟

برداشت از قرآن مبتنی بر مبانی و پيش­فرضهايي است که در بحثهای گستردة ديگر بايد به تفصيل بيشتری به آن پرداخت. هر چند بنای اين مقاله بر اختصار است، از اين پرسش مهم نمی­توان چشم پوشيد که با فرض اهتمام خاص قرآن به موضوعات تاريخی، آيا قرآن را می­توان يک کتاب تاريخ خواند؟ آن چه در مقام پاسخ به اين پرسش و متناسب با نوشتار حاضر می­توان بيان کرد اين است که بارة قلمرو انتظار بشر از دين و به تبع آن از قرآن ديدگاههاي مختلفي وجود دارد، مبناي ما در اين مقاله نگاه مشهوري است که قرآن را يک کتاب علمي نمي­داند و آن را مقدم بر هر چيز يک کتاب هدايت مي­شمرد ولي اين کتاب هدايت در تحقق نقش و هدف اصلی خود، به هر اندازه­ که نياز باشد به موضوعات مختلف توجه کرده است؛[7] اين موضوعات در شاخه­های مختلف علمی، اعم از دانشهای شناخته شده تاکنون و دانشهايي که شايد پس از اين پديد آيد، مورد توجه قرار گرفته و می­گيرند. قرآن خود را مقيد به معيارها و ضوابط هيچ يک از اين دانشها نکرده است و به بيان ديگر قرآن کتاب هيچ يک از اين علوم نيست، اما به باور ما مسلمانان، گزاره­های علمی موجود در قرآن، که به زبان عرفی قابل فهم بيان شده است،[8] در غايت اتقان و درستی است و حتی اگر گزاره­هايی به ظاهر در تنافی با يافته­های دانش بشری باشد با توجه به يقين­آور بودن گزاره­های قرآن و ظنی بودن بخش عمده گزاره­های دانشهای مختلف، گزارة قرآنی بر گزارة دانشی مقدم داشته می­شود. توجه قرآن به تاريخ را هم بايد از همين منظر بررسي کرد. آگاهيهای تاريخی نقشی مهم در هدايت بشر ايفا می­کند و بر همين اساس قرآن نيز توجهی شايستة اعتناء به تاريخ کرده است. وجود گزاره­های تاريخی در قرآن به اين مفهوم نيست که قرآن يک کتاب تاريخ به مفهوم متعارف است و بر همين اساس قرآن مقيد به رعايت ضوابط و معيارهای و ساز و کارهای دانش تاريخ نيست. راز اين که قرآن کمتر به بيان کرونولوژيک و گام به گام رويدادها پرداخته است را در همين موضوع بايد جستجو کرد. گاه در بيان و توضيح اين رويکرد قرآن گفته شده است، که قرآن به همين دليل ايفای نقش هدايت­گری از جزئي­نگري پرهيز کرده و خود را به تفاصيل و جزييات بيان رويدادها محدود نساخته است، ولی اين طور نيست و گاه قرآن حسب مورد به بيان جزييات رويدادها هم پرداخته است، به عنوان مثال می­توان به گزارش قرآن در بارة داستان حضرت موسی و نيز غزوه بدر اشاره کرد. "کتاب تاريخ" نبودن قرآن الزاما به اين معنی نيست که شأن قرآن را تا حد يک "سند تاريخی" فرو کاست. اگر سند تاريخی را اشياء و موادی بدانيم که "هدف از خلق آنها ثبت و ارائه اطلاعات تاريخي نيست، ولي آگاهي هاي تاريخي درجه اولي را در اختيار مورخان قرار مي دهند." نمی­توان گفت هدف قرآن ثبت و ارائة اطلاعات تاريخی نيست، آری مسلم است که هدف اصلی و اولية قرآن، تدوين يک متن تاريخی نيست، اما وقتی قرآن با هدف هدايت­­گری به موضوعاتی اشاره می­کند که در علوم مختلف مورد بحث قرار می­گيرند، با توجه به اين که از نظر دينی، هدف همة علوم هدايت يافتن انسان است می­توان از نگاه قرآن به اين موضوعات نقبی به سوی سامان مطلوب اين علوم هم زد.

در اين باره رويکرد ديگری هم وجود دارد که قرآن را از اين نظر يک سند تاريخی نمی­داند که نمی­توان درستی آن را همانند ديگر گزاره­های تاريخی سنجيد. از نظر صاحبان اين ديدگاه، هر گزارة تاريخی را می­توان و بل بايد با ديگر گزاره­های تاريخی سنجيد و دور نيست که در اين فرايند تمام يا بخشی از يک گزارة تاريخی محکوم به نادرستی و کنار گذاشته شود ولی در بارة گزاره­های قرآنی پيش از هر کوششی بايد آن را محکوم به درستی شمرد و تن به درستی آن داد. و متنی را که نتوان آن را در مقام مقايسه با ديگر متون تاريخی سنجيد يک متن تاريخی به حساب نمی­آيد.[9] در اين باره هم بايد گفت قرآن و گزاره­های تاريخی مندرج در آن را هم می­توان يک متن تاريخی به شمار آورد و آن را با ديگر متون سنجيد. ولی در مقام اعتبار بخشی اين گزاره­ها، اين گونه نيست که تنها راه اثبات درستی يک گزاره تاريخی سازگاری آن با ديگر گزاره­های تاريخی باشد، بلکه از هر راهی از جمله استدلال عقلی می­توان درستی يک گزارة  تاريخی را اثبات کرد. به عبارتی ديگر يک گزارة تاريخی مندرج در قرآن ابتدا ـ يعنی در مقام مواجهة نخستين ـ يک گزارة تاريخی همانند هر گزارة تاريخی ديگر است و سپس چون در قرآن آمده است، اعتبار خود از اين متن مقدس گرفته است و به دليل وحيانی بودن سندی که اين گزاره در آن درج شده است، ما ترديدی در درستی آن نداريم و اطمينان از درستی و واقع­نمايي يک گزاره، لطمه­ای به تاريخی بودن آن نمی­زند. بر همين اساس اگر قرآن در بارة حضرت عيسی علی نبينا و آله و عليه الصلاه و السلام اظهار می­دارد که او را به سوی خويش بالا برده است[10] و بنی­اسراييل او را به قتل نرسانده­اند و به صليب نکشانده­اند[11]، هر چند شواهد تاريخی بر خلاف اين سخن قرآن باشد، با توجه به اطمينانی که به درستی آيات وحی داريم، سخن قرآن به مثابة يک گزارة تاريخی بر شواهد تاريخی مقدم داشته می­شود.[12]

 

واژگان تاريخی قرآن

گفته شده است سه پنجم آيات قرآن داراي دلالت تاريخي است[13]. در تاريخی بودن آياتی که به صراحت از يک رويداد تاريخی سخن به ميان آورده است گفتگويي نيست، ولی اگر مباحث نظری تاريخ را هم مد نظر قرار دهيم چه بسا حجم بيشتری از آيات قرآن مرتبط با تاريخ تشخيص داده شوند. واژة "تاريخ" [14]در قرآن به کار نرفته است. ولی مجموعه­ای از واژگان در قرآن وجود دارد[15] که برای روايت رويدادهای تاريخی و يا اشاره به قانونمندي­های تاريخی مورد استفاده قرار گرفته است. برای بيان مفاهيم اين واژگان برای رعايت اختصار تنها به يک منبع ارچاع داده شده است. اين واژه­ها به ترتيب الفباء به شرح زير است[16]:

الف. آيه ـريشة اين واژه يعنی أ ـ و ـ ي به مفهوم توجه و آهنگ جايي را کردن است تا در آن جا آرام گرفته شود و خود واژة آيه هم به معنای مقصد مطلوب و يا ابزار رسيدن به اين مقصد مطلوب است. [17] قرآن در موارد گوناگونی با اشاره به رويدادهای تاريخی از آنها به عنوان نشانة خود ياد کرده است. [18]در دو مورد نيز چنين برمی­آيد که مفاد آيات قرآن مباحث تاريخی بوده است که دشمنان قرآن با شنيدن آن گفته­اند که اينها اساطير الاولين است.[19]

ب. اثر ـبه معنای آن چه بر چيزی دلالت دارد و يا باقي­ماندة وجود يک شیء [20] را حکايت می­کند، و اغلب به صورت جمع به مفهوم آن چه بر يک شخصيت يا رويداد تاريخی دلالت دارد در قرآن به کار رفته است. [21]

ج. اساطير ـواژة اساطير از ريشة س ـ ط ـ ر به معنای به صف کردن نوشته يا انسان يا درخت يا سخن يا هر چيز ديگر مادی و معنوی[22] در کاربرد قرآنی خود که همواره مضاف به الاولين است، به مفهوم سطرهای زائد و ساختة دست بشر در گذشته است که خاستگاه خدايي و وحی ندارد.[23] عموم مفسران و مترجمان قرآن، اين تعبير را به معنای افسانه­های پيشين گرفته­اند که به صورت مستقيم يا غيرمستقيم دربردارندة اطلاعات و يا توهمات تاريخی هم هست. [24]

د. ايام الله ـگرچه ايام ـ جمع يوم ـ به معنای روز يا برهه­ای از زمان ـ يک بار در قرآن به صورت اضافه به " الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ " به کار رفته است، [25]ولی يک کاربرد ديگر آن به صورت اضافه به لفظ جلاله، ظاهراً اشاره به زمانهايي دارد که به هر دليل بزرگ شمرده می­شوند[26] و به همين دليل می­توان اين واژه را دارای بار تاريخی دانست.

هـ . بين يديه ـاين ترکيب نيز که در ترجمة لفظ به لفظ به معنای "در پيش دستان او" است به مفهوم "از قبل موجود" و تنها ناظر به بخشهای باقی­مانده از کتب آسمانی پيشين به کار رفته است و دارای کارکرد تاريخی محدودی است. [27]

و. تلاوت ـتلاوت از ريشة ت ـ ل ـ و در اصل به معنای وقوع بعد از چيزی است به گونه­ای که آن چيز در جلو و اين وقوع به دنبال آن باشد و بر همين اساس خواندن آيات وحی هم تلاوت خوانده شده است. [28] و قرآن در چند مورد مفعول آن را خبر (نبأ) مربوط به رويدادهای تاريخی قرار داده است. [29]

ز. حديث ـواژة حديث و جمع آن احاديث به معنی آن چه که با گفتن و بيان و روايت و نقل آن تازه می­شود[30] در عباراتی مانند حديث موسی[31]، حديث ضيف ابراهيم[32]، حديث جنود[33]، حديث مفتری نبودن داستان پيامبران پيشين[34]، احاديث شدن ماجرای بعثت پيامبران و تکذيب­کنندگان آنها[35] و قوم سبأ[36] دارای دلالتی نزديک به روايت تاريخی است.

ح. خُلُو ـاين مصدر نيز به معنای پايان يافتن يک کار و رها شدن از آن به گونه­ای است که هيچ اثری از آن باقی نمانده باشد و بر حسب اين که پس از آن کدام حرف اضافه مانند الی يا من يا فی آمده باشد معنای آن تفاوت می­کند.[37] قرآن در موارد متعددی برای گزارش رويدادهای گذشته و يا اشاره به سنتهای تاريخی الهی از مشتقات اين مصدر استفاده کرده است. [38]

ط. ذکر ـذکر به معنای به ياد داشتن و به يادآوردن [39]به صورت مصدری و نيز در بابهای مختلف ثلاثی مجرد و افتعال و تفعل و تفعيل در قرآن به کار رفته است، خداوند از اين واژه برای به يادداشتن و به يادآوردن نعمتهای خود و مسائل مختلف استفاده کرده است و در پاره­ای کاربردهای آن برای به يادداشتن و به يادآوردن رويدادهای تاريخی به کار گرفته شده است. [40]

ی. رؤيت ـ  رؤيت به معنای مطلق نگريستن به مفهوم مطلق و با هر وسيلة ممکن مانند چشم سر و چشم قلب يا شهود روحانی يا قوة مخيله است[41] و برخی کاربردهای آن به صورت أ لم­تر[42] و گاه نيز به صورت أرأيت [43]در مباحث تاريخی هم به کار رفته است.

ک. سلف ـاين واژه که در اصل به مفهوم وقوع يک پديده در زمان گذشته است و تفاوت آن با ديگر واژگان قريب المعنی آن است که در آن سبق و لحوق و تقدم و تأخر و جريان در گذشته و آينده مدخليت ندارد. [44] و دو کاربرد از کاربردهای آن در قرآن با مفاهيم تاريخی به مفهوم متعارف سازگاری دارد؛ يک مورد به مفهوم نمونة محقق شده­ای که جنبة عبرت­آموزی دارد[45] و ديگری به معنای اقدااتی که در گذشته صورت گرفته است.[46]

ل. سير ـاين واژه نيز از ريشة س ـ ي ـ ر به معنای سفر کردن، حرکت و رفتن ظاهری مادی است[47] و در برخی آيات قرآن، خداوند برای آگاهی از سرنوشت پيشينيان، انسانها را به حرکت در زمين و رفتن به اين سو و آن سو فراخوانده است.[48]

م. عبرت ـعبرت به معنای گذشتن و اصطلاحاً به معنای گذشتن از يک جريان يا موضوع يا حالت و به چنگ آوردن چيزی برای بهره­برداری برای زندگی مادی و معنوی است [49]و در پاره­ای از  آيات قران به مفهوم پندپذيری از تاريخ که از مصاديق سودمندی تاريخ است به کار رفته است. [50]

ن. قرن ـاين واژه در ريشه به معنای وقوع يک چيز در کنار چيز ديگری با حفظ استقلال اين دو نسبت به يکديگر است. و به صورت مفرد و جمع در قرآن به معنای گروهی از مردم که در گذشته در طول يا عرض گروهی ديگر می­زيسته­اند[51] به کار رفته است.[52]

س. قريه ـاين واژه که بر اساس تفاوت لام الفعل آن سه ريشة متفاوت ق ـ ر ـ و ، ق ـ ر ـ ء و ق ـ ر ـ ي دارد و بر اساس اين سه ريشه، معانی متفاوتی هم دارد، [53]به صورت مفرد و جمع به معنای يک واحد اجتماعی که در گذشته وجود داشته است به فراوانی در قرآن به.کار رفته است.[54]

ع. قصه ـقصه[55] از ريشة ق ـ ص ـ ص به مفهوم روايت کردن يک رويداد درست مطابق آن چه واقع شده است به هر وسيلة ممکن است[56] و افزون بر اين که نام يکی از سوره­های قرآن قصص است، در مواردی در قرآن برای روايت رويدادهای تاريخی به کار رفته است. [57]

ف. قول ـقول به معنای ابراز آن چه در دل می­گذرد به هر وسيلة ممکن است که بر اساس وضعيت طرفين از نظر تفهيم و تفاهم تفاوت می­کند، بنا بر اين محدود به انسان و ابزارهای انتقال و دريافت انسانی مانند زبان و گوش نيست. [58] جز موارد بسيار زيادی که در ضمن بيان يک رويداد تاريخی از واژة ق ـ و ـ ل به عنوان بخشی از رويداد استفاده شده است، [59]در مواردی به گونه­ای به کار رفته است که شايد بتوان گفت حکايتگر يک سنت تاريخی است. [60]

ص. کتاب ـريشة اين کلمه به معنای گزارش آن چه انسان آن را در باور دارد و تثبيت بيرونی آن با ابزار و روشی متناسب است. در اين مصدر دو اصل اظهار و تثبيت نهفته است. مکتوب ساختن دانشها و عهدنامه­ها و دعاوی به کمک حروف و کلمات و جمله­ها به همين معناست. با همين توجيه برای بيان احکام قطعی و قوانين و مقررات هم از مشتقات اين مصدر استفاده می­شود.[61] قرآن افزون بر اين که گاه برای اشاره به رويدادهای تاريخی مندرج در کتابهای آسمانی پيشين از اين واژه بهره گرفته است، در مواردی به عنوان منبعی برای بيان رويدادهای تاريخی[62] و يک بار هم به عنوان منبعی که دربردارندة يک سنت تاريخی است [63] واژة کتاب را به کار برده است.

ق. کلمه ـکلمه که در ريشه به معنای آشکار ساختن و ابراز افکار و منويات باطنی است، در اصطلاح به معنای مظهر اراده و علم و حکمت الهی و تجلی صفات لايتناهی حضرت حق به کار رفته است[64] گرچه مشتقات ريشة ک ـ ل ـ م 75 بار در قرآن به کار رفته است، ولی در پاره­ای از کاربردها که به صورت کلمه و کلمات است، و به ويژه با توجه به مضمون آيات پيش و پس از آن، می­توان مفهوم نوعی قانون­مندی را که از جمله در حيطة تاريخ تسری دارد، از آن برداشت کرد.[65]

ر. مَثَل ـ در اصل به معنای برابری دو پديده از نظر ويژگيهای مورد نظر است  و اصطلاحاً به معنای پديده­­ای است که موضوع مورد نظر در آن تجسم و مهمترين ويژگيهای مورد نظر در آن انعکاس يافته است [66]در چند مورد برای مسائل تاريخی هم به کار رفته است.[67] واژة مِثل[68] و برخی ديگر از مشتقات اين واژه [69] هم گاه به همين معنی به کار رفته است. بررسی تفاوت دو واژة مَثَل و مِثل را بايد به فرصتي ديگر وانهاد.

ش. مُضِی ـاين مصدر نيز به معنای تحقق امر و وقوع آن در زمان گذشته در مقايسه با زمان تکلم است و تفاوتهای معنايي لطيف و ظريفی با ديگر واژگان مترادف خود دارد.[70] قرآن در مواردی از اين واژه برای إخبار از جريان يک سنت الهی بهره برده است. [71]

ت. نبأ ـواژة نبأ از ريشة ن ـ ب ـ ء و مشتقات که آن جمعاً 80 بار در قرآن به کار رفته است به مفهوم نقل يک سخن يا شیءای از مکانی به مکان ديگر به صورت دقيق و همراه با آگاهی ژرف است [72]و در پاره­ای از کاربردهای قرآنی آن برای نقل گزارشهای تاريخی مورد استفاده قرار گرفته است. [73]

ث. نظر ـبه معنی ژرف­نگری در يک موضوع مادی يا معنوی با چشم سر يا چشم دل با هدف هدايت يافتن و يا کشف يک امر پنهان است [74] و قرآن در موارد متعددی آن را برای مباحث و رويدادهای تاريخی به کار برده است. [75]

خ. و إذ ـواژة إذ ظرف زمان است که دلالت بر وقوع فعلی در زمان گذشته دارد، و بر اساس قرائن موجود در جمله معانی متعددی می­يابد. [76] بيشتر مترجمان قرآن اين تعبير ترکيبی را به صورت " و به ياد آور" ترجمه کرده­اند. شايد تمامی کاربردهای قرآنی 69 گانة اين ترکيب اشاره به يک رويداد تاريخی قرار داد [77]و لذا نمی­توان در اين بحث از آن چشم پوشيد.

 

گونه­ها و قالبهای توجه قرآن به مسأله تاريخ

اگر با همين نگاه کلی به قرآن نگريسته شود، قرآن قالبهای مختلفی را برای توجه دادن به تاريخ برگزيده است. به عبارت­ ديگر محتوای مباحث تاريخی در قرآن را می­توان اين گونه برشمرد:

الف. نام سوره­ها ـنام سوره­های قرآن از جانب خداوند و حتی پيامبر تعيين نشده است [78]ولی همين که اين نامها نزد مسلمانان به اين صورت و هر چند در روندی تدريجی شکل گرفته­ باشند، می­تواند حکايتگر نوع ذهنيت مسلمانان باشد. از بين 114 نام رايج سوره­های قرآن حداقل 20 مورد آن دارای دلالت تاريخی است و اشاره به يک تبار يا رويداد يا شخصيت و يا اصطلاح تاريخی دارد: آل­عمران، يونس، هود، يوسف، ابراهيم، کهف، مريم، انبياء، قصص، روم، لقمان، احزاب، سبأ، جاثيه، احقاف، محمد، طور، نوح، فيل و قريش. اين نکته را می­توان نخستين توجه به تاريخ در نخستين و ابتدايي­ترين شکل مواجهه با قرآن ناميد.

ب. تشويق مستقبم به مطالعة تاريخ ـقرآن بارها به صراحت و مستقيماً مخاطبان خود را به مطالعة تاريخ فراخوانده است. مضمون آياتی که در آنها از مشتقات مصدر س ـ ي ـ ر استفاده شده است،[79] و نيز در برخی کاربردهای "أ لم­تر" و "أرأيت"[80] می­توان اين نکته را به وضوح مشاهده کرد.

ج. بيان قانونمندي­های حاکم بر تاريخ ـگونة ديگر توجه قرآن به مباحث تاريخی، قانونمند معرفی کردن تاريخ و معرفی اين قانونمندي­هاست. پيش از اين هم اشاره شد که واژگانی مانند سنت، کلمه و کتاب دارای چنين دلالتی ناظر به اصل قانونمندی تاريخ است. ولی مصاديق اين سنتها که کليات آن بيش و کم مورد توجه برخی قرآن­پژوهان قرار گرفته است، يکی از مهمترين حيطه­های پژوهش در زمينة مسائل تاريخی در قرآن است. اين سنتها را به شکلهای مختلفی مانند سنتهای مطلق و سنتهای مشروط و يا سنتهای جبهة حق و سنتهای جبهة باطل و يا سنتهای بيان شده در قالب قضايای شرطيه و قضايای قطعيه وجوديه و حکايتگر کششها و گرايشهای طبيعی در تاريخ تقسيم کرده­اند. سنتهای تاريخی در قرآن اگر به زبان علمی قابل فهم برای فيلسوفان و نظريه­پردازان تاريخ در دنيای معاصر بيان شود می­تواند تحولی ژرف در تاريخ­نگری پديد آورد.[81]

د. پرداختن به اخبار اقوام و ملتهای پيشين ـجلوة ديگر توجه قرآن به مباحث تاريخی، اهتمامی است که قرآن به بيان اخبار اقوام و ملتهای پيشين دارد. نام اقوام و گروههای مختلفی در قرآن برده شده است و آگاهيهايی در بارة آنان عرضه شده است. در اين باره نيز همچون ديگر محورها تحقيقات بنيادی زيادی بايد صورت بندد. مهمترين اين اقوام را می­توان اين گونه برشمرد: قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود، قوم ابراهيم، اصحاب مدين، قوم هود، قوم لوط، قوم صالح، قوم موسی، اصحاب الأيکه، قوم تُبّع، اصحاب کهف، اصحاب رقيم، اصحاب رسّ و اصحاب اخدود، آل­ فرعون، آل هارون، آل موسی، آل عمران، آل ابراهيم، آل يعقوب، آل لوط[82]

هـ . ذکر رويدادهای مهم تاريخی ـقرآن همچنين برخی رويدادهای تاريخی مهم را به شيوة خاص خود بيان کرده است. اين امر هم به نوبة خود در برانگيخته شدن توجه مسلمانان به تاريخ سهم داشته است و بازخوانی آنها متناسب با تحقيقات جديد بی­ترديد ابعادی نو از نگاه تاريخی قرآن را به دست می­دهد. شايد آشکارترين نمونه در اين زمينه ماجرای توفان نوح [83] و نيز نابودی تمدن سبأييان[84] باشد.

 

و. بيان اخبار سرزمينهای گوناگون ـيکی ديگر از جلوه­ها و قالب بيان تاريخی قرآن، ارائه اخبار مربوط به مکانها و سرزمينهای مختلف است. اين گزارش قرآن با گزارش مربوط به اقوام و شخصيتها همراه است ولی تأکيد قرآن بر بردن نام اين سرزمينها را نمی­توان امری اتفاقی و فاقد دلالت خاص تلقی کرد. گفته شده است، مباحث تاريخی قرآن از نظر جغرافيايي قابل تقسيم و گنجاندن در نه دستة زير است: بين­النهرين، فنيقيه، اردن، مصر، عربستان، احقاف و سبأ، ترکيه، آسياي ميانه و ايران. [85]نام سرزمينهای مختلفی هم در قرآن برده شد است که اغلب همراه با اطلاعات تاريخی مهمی است [86]و بيش از آن هم از سرزمينهايي سخن به ميان آمده است که بی اين که نام آنها برده شود[87]، اطلاعاتی در بارة آنها به مخاطبان عرضه شده است. [88]

ز. بيان اخبار شخصيتهای نقش­آفرين در تاريخ ـشايد مهمترين قالب اهتمام قرآن به مباحث تاريخی را گزارشهای قرآنی در بارة شخصيتهای مؤثر تاريخی تشکيل دهد.[89] اين شخصيتها را می­توان در چهار دسته مورد بررسی قرار داد:

·        پيامبران ـدر قرآن جز اشاراتی که با عنوان انبياء، مرسلون و حالت مفرد آنها به ماجرای پيامبران پرداخته است، نام اين پيامبران هم در قرآن آمده است: آدم، ابراهيم، ادريس، اسحاق، اسماعيل، الياس، ايوب، داوود، ذوالکفل، زکريا، سليمان، شعيب، صالح، عيسی، محمد، موسی، نوح، هارون، هود، يحيی، يسع، يعقوب، يوسف و يونس. تنی چند از پيامبران مانند خضر هم در بارة آنها صحبت شده ولی نام آنها برده نشده است. [90]

·        مخالفان پيامبران ـقرآن به چهره­های مخالف پيامبران هم پرداخته است و برخی از روحيات، سخنان و رفتارهای آنان را گزارش کرده است. مناسب­ترين مثال برای اين موضوع، فرعون[91] در برابر موسی و ابولهب[92] در برابر پيامبر خاتم است.

·        چهره­های جبهة حق ـبخشی از آيات تاريخی قرآن را هم آيات مربوط به چهره­های حق تشکيل می­دهد، مانند آياتی که شأن نزول آن در بارة مؤمنان برجسته است و يا ماجراهای مربوط به لقمان [93]، مريم [94]، طالوت [95]و ذو القرنين. [96]

 

·        چهره­های جبهة باطل ـگاه قرآن حسب مورد به چهره­های باطل هم اشاره کرده است، مانند جالوت[97] و قارون [98] و هامان [99].

با وجود اين که در بارة اکثر اين شخصيتها مدخلی در کتابهای قصص قرآن وجود دارد، ولی هنوز يکی از حيطه­های شايستة پژوهش در مطالعات تاريخی قرآن، بازخوانی آيات مربوط به اين شخصيتها به ويژه سنجش آن با داده­های تاريخی کتب مقدس و يافته­های باستان­شناسی است.

 

ويژگيهای عمومی بيان تاريخی قرآن

اگر نگاهی کلی به آيات تاريخی قرآن افکنده شود، می­توان ويژگيهايي را در آن تشخيص داد که همچون ديگر مباحث تاريخی قرآن می­تواند موضوع پژوهشهايي گسترده قرار گيرد. نگاهی گذرا به مهمترين اين ويژگيها که بايد آن را ويژگيهای عمومی مباحث تاريخی در قرآن خواند نشان­دهندة تنوع و ژرفای آنهاست. ناگفته پيداست که بررسی و سنجش هر يک از اين ويژگيها، موضوع يک يا چند تحقيق می­تواند باشد و در اينجا جز به طرح مسأله نمی­توان پرداخت. مهمترين اين ويژگيها را شايد بتوان به اين ترتيب برشمرد[100]:

الف. پيوند دادن رويدادهای تاريخی با اسماء و صفات خداوندی ـيکی از نکات قابل توجه در قرآن، اين است که پس از بيان يک رويداد تاريخی خداوند به پاره­ای از اسماء و صفات خود اشاره می­کند. به عنوان نمونه در سورة بقره که خداوند در دو مورد در بارة حضرت ابراهيم عليه السلام سخن گفته است، در انتهای آيات 127 و 128 و 129 از زبان آن حضرت اين صفات را به ترتيب برای خداوند بيان کرده است: إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ ؛ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ ؛ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ .و نيز در پايان آية 260 همين سوره شريفه که در بارة درخواست ابراهيم برای فراگيری چگونگی زنده کردن مردگان است، چنين آمده است: وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (260). اين نکته را که برخی به تجلی اسماء و صفات خداوندی در برهه­های مختلف تاريخی پيوند زده­اند بايد به دقت بيشتری مورد مداقه قرار داد. شايد بتوان با اطمينان اظهار داشت که رابطه معنی­داری بين مضمون اين آيات و جمله­های پايانی آنها وجود دارد ولی کشف اين رابطه و به ويژه بهره­گيری از آن برای فهم و تفسير تاريخ نيازمند مطالعاتی ژرف و همه­جانبه­تر است و به آسانی نمی­توان به اظهار نظر در بارة آن پرداخت. اين موضوع با آن چه اصطلاحاً تاريخ عرفانی بشريت خوانده می­شود[101] تفاوت دارد و تأثير تجلی اسماء و صفات در رويدادهای غيرعرفانی را مد نظر دارد.

ب. اهتمام ويژه به قانونمندی تاريخ ـدر بيشتر مواردی که قرآن به بيان يک رويداد تاريخی پرداخته است، در حين گزارش و يا در پايان آن به بيان قانون­مندي تاريخ پرداخته است. به عنوان مثال قرآن وقتی در سورة مبارکة سبأ به بيان گزارش در بارة اين قوم می­پردازد، در خلال هفت آيه، دو بار به بيان سنتهای تاريخی می­پردازد و دو سنت مجازات به دليل کفر: ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازي إِلاَّ الْكَفُورَ و سنت آزمودن ميزان باور مردم به آخرت: وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها في‏ شَكٍّ را يادآور شده است. [102] توجه قرآن به مسير حرکت کلی تاريخ و غايت تاريخ و ارائة نظريه­ای ويژه در بارة عامل حرکت تاريخ را هم در همين جا می­توان مد نظر قرار داد.

ج. فراگيری نسبت به ادوار مختلف زندگی بشر ـآيات تاريخی قرآن مربوط به يک دورة خاص از زندگی بشر نيست و همة ادوار زندگی انسانها را در برمی­گيرد. جز آياتی که در بارة تاريخ پيدايش جهان است، آيات مربوط به زندگی انسان از زمان خلقت آدم تا زمان بعثت پيامبر و نيز مقطع زندگی پيامبر و حتی دوران پس از آن تا پايان تاريخ بشريت را در برمی­گيرد. باز بدون ترديد بايد گفت اگر مطالعة عميق­تری در اين باره صورت بگيرد که فراوانی اين آيات نسبت به مراحل مختلف زندگی بشر چگونه است و چه مضامينی را معطوف به اين مراحل در برمی­گيرد بی­ترديد می­توان با کشف اين رابطه نگاهی نو نسبت به ادوار تاريخ بشر و ويژگي­های هر يک از ادوار انداخت.

د. همه­جانبه­نگری در مواجهه با رويدادهای تاريخ و پرهيز از يک­سويه نگری ـقرآن در مواجهه با رويدادهای مختلف تاريخی از نگاه يک سويه به آنها پرهيز و به ابعاد مختلف يک مسأله توجه کرده است. به عنوان مثال در سورة مبارکة يوسف که تقريباً به صورت اختصاصی به بيان ماجرای يوسف اختصاص دارد، و يک صد آيه (از آية 3 تا آية 102) از مجموع 111 آية آن به ماجرای يوسف پرداخته است، ما شاهد توجه به مسائل گوناگونی هستيم که در پيوند با رويداد تاريخی بيان شده­اند، مسائلی مانند: موهبتهای ويژة خداوند به برخی بندگان برگزيده مانند توان تعبير خواب، روابط خانوادگی، رابطة زن و مرد، روابط عاطفی، روابط زنان نسبت به يکديگر، رابطة حاکمان با عامة مردم، ساختار سياسی و اجتماعی، روابط اجتماعی، نظام سياسی، مباحث اقتصادی، تأثير طبيعت و حوادث بر رخدادهای سياسی، اخلاقيات،  آفات و آسيبهای اخلاقی جوامع بشری. روشن است که قرآن در تمامی گزارشهای تاريخی خود به سبک و الگويی واحد و يکسان عمل نکرده است و در هر رويدادی شاهد توجه به ابعادی متناسب با آن رويداد هستيم. کشف منطق توجه قرآن به اين رويدادها و ابعاد هر يک از آنها از ديگر گامهای ضروری برای پی­ريزی يک نظام علمی قرآن بنياد برای دانش تاريخ است.

هـ . ورود به لايه­های درونی شخصيت نقش­آفرينان تاريخ ـاز ديگر ويژگيهای بيان تاريخی قرآن، اين است که قرآن وقتی در بارة چهره­های نقش­آفرين تاريخ سخن می­گويد، به احساسات و باورهای و انگيزه­های درونی آنها هم اشاره می­کند. اين نکته از آن نظر حائز اهميت است که در تاريخ­نگاری متعارف مورخان راهی برای ورود به اين حيطه­ها ندارند. مورخان محکوم استناد به مدارک محسوس و عينی هستند و حالات درونی افراد تنها وقتی که در قالب يک سند تجلی بيرونی يافته باشد برای يک مورخ قابل استفاده و استناد است اما قرآن در نگاه تاريخی خود، اين لايه را هم از نظر دور نداشته است. به عنوان نمونه، در آيات نخستين سورة مبارکة انفال که در بارة غزوة بدر است، قرآن از ميل درونی مسلمانان برای اين که به يک پيروزی بدون زحمت و رنج دست يابند سخن گفته است. [103] با توجه به اين که کشف حقيقت بسياری از رويدادهای تاريخی بدون آگاهی از انگيزه­ها و نيات واقعی افراد ممکن نيست، اين توجه قرآن می­تواند راهگشای رونق مطالعات بيشتر برای کشف راههای آگاهی يافتن از منويات انسانها باشد. اين مطالعات امروزه اغلب ذيل عنوان روانشناسی و تاريخ پی گرفته می­شود.

و. گسترش مرزهای عليت تاريخی به عوامل ماورائی ـقرآن در مقام تعليل تاريخی، خود را محدود به عوامل محيطی و بشری نمی­کند و نقش عوامل ماورايي را هم در بروز رخدادهای سياسی بسيار پررنگ و برجسته مطرح می­سازد. قرآن در گزارش پيروزی مسلمانان در غزوة بدر به صراحت از فرو فرستادن فرشتگان و کمک آنها به مسلمانان سخن گفته است.[104] و يا در جاری شدن سيل بر مردم سبأ به صراحت آن را نتيجة اعراض آنها از خداوند شمرده است.[105]

ز. آميختن نقل و تحليل ـنگاه تاريخی قرآن يکسره نقل رويدادها نيست و اغلب آميخته با تحليلهايي است که

به ابعادی از مسأله موضوع بحث فراتر از نگاه متعارف تاريخی پرداخته است. به عنوان نمونه در سورة مبارکة اعراف که يکی از مواردی است که قرآن در بارة حضرت شعيب علی نبينا و آله و عليه الصلاه و السلام سخن گفته است، در ميانة گزارش تاريخی خود از زيان بردن تکذيب کنندگان شعيب و نيز به رنج و سختی مبتلا شدن جوامعی که پيامبری در بين آنها برانگيخته شده باشد، سخن گفته است. [106]

ح. درس­آموز معرفی کردن رويدادهای تاريخی ـاز ديگر ويژگيهای عمومی بيان تاريخی قرآن، تأکيد فراوان بر سودمندی آگاهيهای تاريخی و درس­آموز بودن رويدادهای تاريخی است. قرآن در پايان سورة مبارکة يوسف داستان سرگذشت پيشينان را دربردارندة اندرزهايي برای خردورزان شمرده است.[107] اين موضوع نيز نيازمند تحقيقات دامنه­داری است و يکی از محورهای تحقيق بازخوانی مواردی است که قرآن با واژة "لعلّ" هدف خود را از واگويي رويداد تاريخی گوشزد کرده است. [108]

ط. الگوپذير معرفی کردن برخی چهره­های تاريخی ـذهنيت رايج تاريخ­پژوهان اين است که تاريخ چون قانون­مند و در نتيجه تکرارپذير است سودمند است. ولی قرآن وجه ديگر درس­آموزی از تاريخ را در قالب الگوپذيری از چهره­های شاخص و برتر تاريخی می­داند. وقتی از اين چهره­ها سخن گفته می­شود، ديگر بحثی از قانونمندی درکار نيست و برخی قهرمانان تاريخ به دليل جنبة الگو بودن شايستة الگوپذيری و سرمشق قرار گرفتن پيدا می­کنند، نه به دليل قانون­مند و تکرارپذير بودن تاريخ. قرآن به صراحت پيامبر خاتم و حضرت ابراهيم و همراهان او را اسوه معرفی کرده است. [109] اين نگاه قرآن نيز می­تواند موجد بحثهايي نو در زمينة سودمندی تاريخ باشد.

ی . پرهيز از ساختار بيانی متعارف منابع تاريخی و مبنا قرار دادن يک ساختار افقی، عمودی و معطوف به معنای ويژة خود ـقالبهای زبانی قرآن برای ارائة گزارشهای تاريخی با قالبهای متعارف و شناخته شده متفاوت است.[110]

رايج‌ترين شيوة بررسي ساختار يک متن از جمله گزارش‌هاي تاريخي توجه به ساختار افقي، ساختار عمودي و ساختار معطوف به معناست. قرآن در هر سه جنبه روش خاص خود را دارد و از ديگر نوشته­های تاريخی متمايز می­شود.

ک . ارائة ظرفيتی سازگار با اعجاز تاريخی قرآن ـ آخرين و شايد مهمترين نکته­ای که در بارة نگاه تاريخی قرآن می­توان بيان کرد، اراية ظرفيتی در بارة مباحث تاريخی است که در نگاهی کلی، می­توان آن را اعجاز تاريخی قرآن خواند. قرآن­پژوهان براي تبيين وجوه اعجاز اين کتاب آسمانی کوششی درخور داشته­اند، ولی هيچ کس بر اين باور نيست که وجوه اعجاز قرآن محدود و منحصر به همان محورهايي است که تاکنون کشف شده است و هيچ وجه اعجاز جديدی کشف نخواهد شد. مثلاً اگر قرآن­پژوهان از اعجاز موسيقيايي قرآن سخن نگفته­اند، اين بدان معنا نيست که راه بر کشف چنين معجزه­ای بسته باشد. اعجاز تاريخی گرچه تعبيری کمتر شناخته شده است، ولی به نظر می­رسد می­توان اين وجه را هم به وجوه اعجاز قرآن افزود. اين موضوع که تحت عنوان اخبار غيبی قرآن دارای پيشينه در متون مربوط به علوم قرآن است، خود در قالب محورهای گوناگونی قابل طرح است.[111]برخی از اين محورها چنين است: اخباری که بشر هيچ راهی برای احاطه بر آنها ندارد، اخبار مربوط به پيشينيان که در حالت عادی امکان دسترسی انسان به آنها وجود دارد ولی به دليل از بين رفتن آثار آنان عملا راه آگاهی يافتن بشر بر آنها بسته است، پيش­بيني­هايی در بارة آينده که گذشت زمان معجزه­گون بودن آنها را نشان داده است [112]و سرانجام خبر دادن از ضماير افراد. ولی آن چه مورد نظر اين بخش از مقاله است، اعجاز تاريخی به مفهوم مغيبات نيست، بلکه مراد آن است که اگر مجموع مباحث تاريخی قرآن را يکجا مد نظر قرار دهيم، به هيچ روی نمی­توانيم آن را محصول دانش و بينش يک فرد معمولی بدانيم و لاجرم بايد آن را از معجزات خداوند متعال شمرد که بر زبان پيامبرش نازل شده است.

 

جمع­ بندی

آن چه گذشت نگاهی کوتاه بود به واژگان تاريخی در قرآن و قالبهای توجه قرآن به مباحث تاريخی و سرانجام ويژگيهای عمومی نگاه تاريخی قرآن به همراه مقدمات و ملاحظاتی که برای بيان اين مطالب گريزی از آنها وجود نداشت. هيچ ترديدی وجود ندارد که اهتمام شايسته به اين محورها که در حقيقت تنها در حد يک فهرست اجمالی در مقاله مجال ذکر يافته، نيازمند تحقيقاتی گسترده در قالبهای مختلف مانند پايان­نامه و طرحهای پژوهشی مستقل و برگزاری همايشهای تخصصی است.

اگر تحول در علوم انسانی روزی در اين ديار جدی انگاشته شود، مراجعه به قرآن بايد در صدر فعاليتهای مربوط به هر يک از رشته­های علوم انسانی قرار گيرد. همان گونه که ملاحظه شد قرآن به مثابة کتاب هدايت، به مدد الفاظ و قالبهای بيانی گوناگون، ويژگيهايي را برای گزارش تاريخی مد نظر خود قرار داده که تاريخ در خدمت هدايت بشر را تضمين نمايد. اگر مهمترين هدف تحول در علوم انسانی، سازگار ساختن اين علوم با تعالی انسانها و به کارگيری آنها برای هدايت انسانها باشد، آن گاه اين ويژگيها می­توانند جايگاه و نقش بسيار مهمی در تعيين اهداف و جهت­گيريها و کارکردهای دانش تاريخ ايفا نمايند.

 

پايان

 


[1]برای بحثی بسيار کلی و عمومی در اين باره، ر. ک. طباطبائی، محمد حسين، قرآن در اسلام، مشهد: طلوع، بی تا.

[2]برای بحثهايي کلی و عمومی در بارة چيستی تاريخ به عنوان نمونه بنگريد به: کالينگوود، آر. جی.، مفهوم کلی تاريخ، ترجمه: علی اکبر مهديان، تهران: اختران، 1385، به ويژه صص 14 ـ 18؛ سائگيت، بورلی، تاريخ چيست و چرا؟ دور نماهای باستانی، مدرنيسم و پست مدرنيسم، ترجمه: رؤيا منجم، تهران: نگاه سبز، 1379، به ويژه فصل دوم، صص 29 ـ 50؛ يروفه­يف، ن. آ.، تاريخ چيست؟ ترجمه: محمدتقی زاد، (تهران): نشر جوان، 1360؛ آرنولد، جان ايچ، تاريخ، ترجمه: احمدرضا تقاء، تهران: نشر ماهی، 1386ش.؛ ملائی توانی، عليرضا، "کند و کاوی در تعريف علم تاريخ"، تاريخ اسلام، سال ششم، تابستان 1384، شمارة مسلسل 22 و نقد آن در عليپور، محمدعلی، "کند و کاوی ديگر در تعريف علم تاريخ"، تاريخ اسلام، سال هفتم، تابستان 1385، شمارة پياپی 26، صص 5 ـ 18و برای بحثهايي در بارة مفهوم تاريخ در انديشه و فرهنگ مسلمانان، به عنوان نمونه ر.ک. آيينه­وند، صادق، علم تاريخ در گسترة تمدن اسلامی، 2 ج، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به ويژه ج 1، بخش اول، صص 35 ـ 90؛ خضر، عبدالعليم عبدالرحمن، المسلمون و کتابه التاريخ؛ دراسه فی تأصيل الاسلامی لعلم التاريخ، ويرجينيا: المعهد العالمی للفکر الاسلامی، ط 1، 1414ق./ 1993م.، به ويژه فصلهای اول و دوم؛ سليم، رضوان، زمان و تاريخ: پژوهشی در زمينه­ی تاريخ­شناسی و تاريخ­نگاری اسلامی، ترجمه: عبدالله ناصری طاهری، ليلا خسروی، تهران: کتاب توت، 1390ش.؛ دائره­المعارف بزرگ اسلامی، ج 14، زير نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائره­المعارف بزرگ اسلامی، 1385ش.، مدخل "تاريخ­نگاری"، صص 302 ـ 303؛ دانشنامة جهان اسلام، ج 6، زير نظر: غلامعلی حداد عادل، تهران: 1380، مدخل تاريخ / تاريخ­نگاری، به ويژه صص 95 ـ 97.

[3]به عنوان يک نمونة قابل ذکر در اين زمينه مي­توان از کتاب التفسير الاسلامي للتاريخ نام برد که مقدمه و فصل دوم آن در بارة جايگاه تاريخ در قرآن و ويژگي­هاي آن است: خليل، عمادالدين، التفسير الاسلامي للتاريخ، بيروت: دار العلم للملايين، ط 4، 1975م. مؤلف کتاب تخليصي گزيده از اين بحث را در کتاب ديگر خود که در حقيقت فراخواني است براي بازنويسي تاريخ اسلام، آورده است؛ ر.ک. خليل، عماد­الدين، حول کتابه التاريخ الاسلامي، قطر: دار الثقافه، ط 1، 1406ق.، 1986م. صص 77 ـ 84. کتاب خضر، عبدالعليم عبدالرحمن، المسلمون و کتابه التاريخ؛ دراسه فی تأصيل الاسلامی لعلم التاريخ، ويرجينيا: المعهد العالمی للفکر الاسلامی، ط 1، 1414ق./ 1993م. هم بر خلاف آن چه از نام کتاب انتظار می­­رود، تنها در برخی صفحات محدود (صص 271ـ 284 و صص 290 ـ 298) به اين بحث پرداخته است. اين کتاب با مشخصات زير به فارسی ترجمه شده است: خضر، عبدالعليم عبدالرحمن، مسلمانان و نگارش تاريخ، پژوهشی در تاريخ­نگاری اسلامی، ترجمه: صادق عبادی، تهران: سمت، مرکز تحقيق و توسعة علوم انسانی، 1389.

[4]مهمترين محورهای کمک تاريخ به قرآن را می­توان اين گونه برشمرد: تاريخ­گذاری سوره­ها، تاريخ­­گذاری آيات، تشخيص مکی و مدنی بودن سوره­ها، تشخيص ناسخ و منسوخ، تشخيص صدق دعوت انبياء، شناخت روايات مربوط به تفسير آيات، شناخت دقيق­تر سيرة معصومان عليهم السلام که مکمل شناخت وحی است، آگاهی از شدن نزول آيات، آگاهی از جايگاه آرای لغت­شناسان و مفسران قرآن. برای بحثهايي در اين زمينه، به عنوان مثال، ر.ک. جوادی آملی، عبدالله، تفسير تسنيم، قم: اسراء، ج 1، ص 132 و صص 232 ـ 234؛ ايجی، محمد بن ابراهيم، "تحفه الفقير الی صاحب السرير (تحفة ايجی)"، در: روزنتال، فرانتس، تاريخ تاريخ­نگاری در اسلام، ترجمه: اسدالله آزاد، مشهد: آستان قدس رضوی، 1368.، ج2، ص24.

[5]رضائی اصفهانی، محمدعلی، منطق تفسير قرآن (2): روشها و گرايشهای تفسيری قرآن، قم: مرکز جهانی علوم اسلامی، ج 2، 1385، صص 381 ـ 389؛ لسانی فشارکی، محمدعلی؛ مرادی زنجانی، حسين، روش تحقيق موضوعی در قرآن کريم، (زنجان): دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان، چ 3، (تاريخ مقدمه: 1384ق.)، به ويژه مقدمه آن صص 1 ـ 30 در بارة مفهوم و اهميت و پاسخ به شبهات مربوط به روش تحقيق موضوعی در قرآن؛ پاکتچی، تاريخ تفسير قرآن کريم (سلسله دروس تاريخ تفسير قرآن کريم سال تحصيلی 1385 ـ 1386، تنظيم و ويرايش محمد جان­پور، تهران: انجمن علمی دانشجويی الهيات دانشگاه امام صادق عليه السلام، بی­ تا.، صص 306 ـ 309.

[6]برای بحثهايي در اين زمينه به عنوان نمونه، ر. ک. توسلی، غلامعباس، نظريه­های جامعه­شناسی، تهران: سمت، چ 15، 1388، ص 142، نيك گهر، عبدالحسين؛ مباني جامعه شناسي و معرفي تحقيقات كلاسيك جامعه شناسي ، تهران ، رايزن ، 1369 ، ص 92؛ آ ، بيرو ، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه: باقر ساروخانی، تهران: کيهان، چ 3، 1375، ص 435؛ باقرآباد، افشار، گونه­شناسی، http://aghorbani.blogfa.com/post-37.aspx  ، 30/3/91.

[7]به عنوان نمونه، ر. ک. طباطبائی، محمدحسين، قرآن در اسلام، صص 132 ـ 140؛ الصدر، السيد محمد باقر، "السنن التاريخيه فی القرآن"، المجموعه الکامله لمؤلفات السيد محمدباقر الصدر، المجلد الثالث­عشر، بيروت: دار التعارف للمطبوعات، 1410ق./ 1990م.، صص 47 ـ 62.

[8]در بارة سبک و سياق بيانات قرآنی به عنوان نمونه، ر. ک. فراستخواه، مقصود، زبان قرآن، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1376

[9]برای بحثی در اين زمينه، ر. ک. قنوات، عبدالرحيم، قرآن و تاريخ، http://tarikhche87.persianblog.ir/post/29/16/4/91

[10]إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسى‏ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فيما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ (آل­عمران، 55)

[11]وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً (نساء، 157)

[12]برای آگاهی از يک نمونة ديگر ر.ک. شاکر، محمدکاظم، فياض، محمدسعيد، "هامان و ادعای خطای تاريخی در قرآن"، قرآن­شناخت، سال سوم، شمارة اول، شمارة پياپی 5، بهار و تابستان 1389، صص 145 ـ 164 و نيز برای نقد ديدگاه اسطوره­انگاری گزاره­های تاريخی قرآن، ر. ک. زمانی، محمدحسن، ناطقی، غلام­حسين، بررسی ديدگاه شرق­شناسان در بارة اسطوره­انگاری گزاره­های تاريخی قرآن"، دو فصلنامة تخصصی قرآن­پژوهی و مستشرقان، سال چهارم، شمارة 7، پاييز و زمستان 1388، صص 134 ـ 162.

[13]http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=4169&urlId=894(2/5/91)

[14]گفته می­شود واژة تاريخ يا مشتقات آن از سوی پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم در عبارت "من ورّخ مؤمناً فکأنّما أحياه" (شوشتری، نورالله بن شريف­الدين، الصوارم المهرقه فی نقد الصواعق المحرقه، تهران: مطبعه النهضه، 1367ق. ، مقدمه، ص 8) و امير المؤمنين علی عليه السلام در عبارت " معاشر الناس أقيموا تاريخ الوفت و اعلموه" (الديلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب الی الصواب، قم: الشريف الرضی، چ 1، 1412ق.، ج 2، ص 273) هم به کار رفته است. در اين زمينة اخير همچنين ر. ک. وفا، جعفر، تاريخ از نگاه قرآن و نهج­البلاغه (1)، در:

 http://ketaab.iec-md.org/taarikh_negaah_quran_nahj/taarikh_negaah_quran_nahj_vafaa_01.html(2/5/91)

[15]در اين مقاله 24 واژه يا تعبير شناسائی و گزارشی کوتاه از آنها آمده است.

[16]برای واژه­هايي مثل خلا، نبأ، قصص، قرن، قريه، سلف، بين يديه، ايام الله، آيات الله، ر.ک. تاريخ نگري و تاريخ نگاري در قرآن کريم، کتاب روش، تابستان و پاييز 1383، پيش­شمارة 2 و 3، ر. ک.

       
 

 

http://www.hawzah.net/fa/magart.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=5452&MagazineArticleID=51270   (2/5/91)

[17]المصطفوی، حسن، التحقيق فی کلمات القرآن الکريم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.، ج 1، ص 187.

[18]ر.ک. يوسف، 7 : لَقَدْ كانَ في‏ يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلينَ ؛ يونس، 92: فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ ؛ کهف، 9 : أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً ؛ مؤمنون، 50 : وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً ؛ فرقان، 37 : وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً ؛ سبأ، 15 : لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ في‏ مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ ؛ ابراهيم، 5 : وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ؛ حجر، 73 ـ 75 : فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقينَ ـ فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ ـ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمينَ ؛ سجده، 26 : أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في‏ مَساكِنِهِمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ ؛ شعراء، 65 ـ 67 : وَ أَنْجَيْنا مُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعينَ ـ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرينَ ـ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنينَ ؛ شعراء، 119 ـ 121 : فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ـ ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقينَ ـ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنينَ ؛ شعراء، 139: فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْناهُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً ؛ شعراء، 158: فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً ؛ شعراء، 173 ـ 174: وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرينَ ـ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنينَ ؛ شعراء، 189 ـ 190 : فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كانَ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ ـ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنينَ ؛ نمل، 52 : فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ؛ طه، 128: أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في‏ مَساكِنِهِمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏؛ سجده، 26 : أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في‏ مَساكِنِهِمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ .

[19]ر. ک.: قلم، 15: إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ مطففين، 13 : إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ

[20]المصطفوی، همان، ج 1، صص 31 ـ 32.

[21]ر.ک. مائده، 46: وَ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ ؛ يس، 12: إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ ؛ صافات، 70: فَهُمْ عَلى‏ آثارِهِمْ يُهْرَعُونَ ؛ غافر، 21: الَّذينَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ ؛ غافر، 82: كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ ؛ زخرف، 22: بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ ؛ زخرف، 23: قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ ؛ حديد، 27: ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا

[22]المصطفوی، ج 5، ص 124

[23]المصطفوی، ج 5، ص 126

[24]ر. ک. انعام، 25: حَتَّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ انفال، 31: وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ نحل، 24: وَ إِذا قيلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ مؤمنون، 83: لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ فرقان، 5: وَ قالُوا أَساطيرُ الْأَوَّلينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى‏ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصيلاً ؛ نمل، 68: لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ احقاف، 17: إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ قلم، 15: إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ مطففين، 13: إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ .

[25]ر. ک. يونس، 102: فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَيَّامِ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ

[26]ر. ک. ابراهيم، 5: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ

[27]ر. ک. بقره، 97 : قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْريلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنينَ ؛ آل­عمران، 3 : نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ ؛ مائده، 46: وَ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقينَ ؛ مائده، 48 : وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ ؛ انعام، 92 : وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ ؛ يونس، 37 : وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ ؛ يوسف، 111 : لَقَدْ كانَ في‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى‏ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ ؛ سبأ، 31 : وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ ؛ فاطر، 31: وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ ؛ احقاف، 30 : قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَريقٍ مُسْتَقيمٍ

[28]المصطفوی، ج 1، صص 394 ـ 395

[29]ر.ک. مائده، 27: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً ؛ اعراف، 175: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا ؛ يونس، 71: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ ؛ شعراء، 69: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهيمَ ؛ قصص، 3 : نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى‏ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ

[30]المصطفوی، التحقيق، ج 2، ص 178

[31]طه، 9: وَ هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى‏؛ نازعات، 15: هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى‏

[32]ذاريات، 24: هَلْ أَتاكَ حَديثُ ضَيْفِ إِبْراهيمَ الْمُكْرَمينَ

[33]بروج، 17: هَلْ أَتاكَ حَديثُ الْجُنُودِ.

[34]يوسف، 111: لَقَدْ كانَ في‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى‏ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ

[35]مومنون، 44: ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحاديثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ

[36]سبأ، 19: فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحاديثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ

[37]المصطفوی، ج 3، صص 123 ـ 124

[38]ر. ک. بقره، 134 و 141: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ ؛ بقره، 214: وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ ؛ آل­عمران، 137: قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ ؛ آل­عمران، 144: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ؛ مائده، 75: مَا الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ؛ اعراف، 38: قالَ ادْخُلُوا في‏ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ؛ يونس، 102: فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَيَّامِ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ ؛ رعد، 6 : وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ ؛ رعد، 30 : كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ في‏ أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ ؛ حجر، 13: لا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلينَ ؛ نور، 34 : وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ؛ احزاب، 38 و 62: سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ ؛ غافر، 85 : سُنَّتَ اللَّهِ الَّتي‏ قَدْ خَلَتْ في‏ عِبادِهِ ؛ فصلت، 25 : وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في‏ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ؛ احقاف، 17 : وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلي‏ ؛ احقاف، 18 : أُولئِكَ الَّذينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في‏ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ؛ احقاف، 21 : وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ ؛ فتح، 23: سُنَّةَ اللَّهِ الَّتي‏ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ ؛ حاقه، 24 : كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ.

[39]المصطفوی، ج 3، صص 318 ـ 319.

[40]به عنوان نمونه، ر.ک. اعراف، 74: وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ؛ يونس، 71: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامي‏ وَ تَذْكيري بِآياتِ اللَّهِ؛ هود، 120: وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ في‏ هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنينَ؛ ابراهيم، 6: وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ ؛ مريم، 2: ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ؛ مريم، 16: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا ؛ مريم، 41: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا ؛ مريم، 51: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا ؛ مريم، 54: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا ؛ مريم، 56: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْريسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا ؛ ص، 41: وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ ؛ ص، 45: وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدي وَ الْأَبْصارِ ؛ احقاف، 21: وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ ؛ ق، 36 ـ 37 : وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِي الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحيصٍ ـ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيدٌ .

[41]المصطفوی، ج 4، ص 11

[42]ر. ک. بقره، 243: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ ؛ بقره، 246: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ ؛ بقره، 258: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في‏ رَبِّهِ ؛ آل­عمران، 23: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ ؛ ابراهيم، 28: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ

[43]ر. ک. کهف، 63: قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ

[44]المصطفوی، ج 5، صص 180 ـ 181

[45]زخرف، 56: فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرينَ.

[46]حاقه، 24: كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ.

[47]المصطفوی، ج 5، ص 289

[48]ر. ک. آل­عمران، 137: فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ ؛ انعام، 11: قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ ؛ يوسف، 109: أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ؛ نحل، 36: فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ ؛ حج، 46: أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها ؛ نمل، 69: قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ ؛ عنکبوت، 20: قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ ؛ روم، 9: أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ؛ روم، 42: قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكينَ ؛ فاطر، 44: أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً ؛ غافر، 21: أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ ؛ غافر، 82 : أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ ؛ محمد، 10: أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ.

[49]المصطفوی، التحقيق، ج 8، ص 18

[50]به عنوان نمونه، يوسف، 111: لَقَدْ كانَ في‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ؛ حشر ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى‏ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (111)؛ حشر، 2: فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ؛ آل­عمران، 13: إِنَّ في‏ ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ؛ نازعات، 26: إِنَّ في‏ ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى‏.

[51]المصطفوی، ج 9، صص 249 ـ 250.

[52]ر. ک. انعام، 6: أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ ؛ يونس، 13: وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا؛ هود، 116: فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَليلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ ؛ اسراء، 17: وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبيراً بَصيراً ؛ مريم، 74 : وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْياً ؛ مريم، 98: وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزاً ؛ طه، 51: قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى‏ ؛ طه، 128: أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في‏ مَساكِنِهِمْ ؛ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏؛ مؤمنون، 31: ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ ؛ مؤمنون، 42: ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرينَ ؛ فرقان، 38 : وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثيراً ؛ قصص، 43: وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولى‏ ؛ قصص، 45: وَ لكِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ ؛ قصص، 78: أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً ؛ سجده، 26: أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في‏ مَساكِنِهِمْ ؛ يس، 31: أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ ؛ ص، 3 : كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حينَ مَناصٍ؛ احقاف، 17 : وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلي‏ ؛ ق، 36: وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً.

[53]المصطفوی، ج 9، صص 253 ـ 255

[54]مواردی که برای يک آبادی خاص به کار نرفته است و شايد بتوان آن را مقياسی برای بيان سنتهای الهی دانست، چنين است: انعام، 123: وَ كَذلِكَ جَعَلْنا في‏ كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها؛ انعام، 131: ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ ؛ اعراف، 4: وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ ؛ اعراف، 94: وَ ما أَرْسَلْنا في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ ؛ اعراف، 96 : وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ ؛ اعراف، 97 : أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى‏ أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا بَياتاً وَ هُمْ نائِمُونَ ؛ اعراف، 98 : أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرى‏ أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى وَ هُمْ يَلْعَبُونَ ؛ اعراف، 101: تِلْكَ الْقُرى‏ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها ؛ يونس، 98: فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ ؛ هود، 100 : ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى‏ نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْها قائِمٌ وَ حَصيدٌ ؛ هود، 102: وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى‏ وَ هِيَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَليمٌ شَديدٌ ؛ هود، 117: وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ ؛ يوسف، 109 : وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ ؛ حجر، 4: وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ ؛ نحل، 112: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ ؛ اسراء، 16: وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً ؛ اسراء، 58: وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَديداً ؛ کهف، 59: وَ تِلْكَ الْقُرى‏ أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً ؛ انبياء، 6: ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ ؛ انبياء، 11: وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرينَ ؛ انبياء، 95: وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ ؛ حج، 45: فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ ؛ حج، 48 : وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَها وَ هِيَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَيَّ الْمَصيرُ ؛ فرقان، 51: وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا في‏ كُلِّ قَرْيَةٍ نَذيراً ؛ شعراء، 208: وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ ؛ نمل، 34: قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها؛ قصص، 58 : وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها؛ قصص، 59 : وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ حَتَّى يَبْعَثَ في‏ أُمِّها رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى‏ إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ ؛ سبأ، 34: وَ ما أَرْسَلْنا في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ ؛ زخرف، 23: وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ ؛ محمد، 13: وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتي‏ أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ ؛ طلاق، 8 : وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَديداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً

[55]و برای تحليلی در بارة کاربرد مثل در قرآن، تعريف و ويژگيهای قصه در قرآن، روش بيان قصه­های قرآنی، ساختار قصه­های قرآن، ر. ک. رضوانی، ريحانه، ساختار قصه­های قرآن،

http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=36334(2/5/91)

برای بحثی در بارة مفهوم، پيشينه، ويژگيها، کارکردها، مواجهه مستشرقان با قصص قصص قرآن و نقد ديدگاه آنها و اثبات منشأ وحيانی قصه­های قرآن، ر.ک. دانش، رخسانه، جستاری در اسلوب­شناسی قصص قرآن و منشأ وحيانی آنها

، http://intjz.net/maqalat/t-qesas-ol-Quran.htm(2/5/91)

[56]المصطفوی،  ج 9، صص 274 ـ 276

[57]ر.ک. اعراف، 176: فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ قصص، 25: وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ؛ يوسف، 3: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ؛ آل­عمران، 62: إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ ؛ اعراف، 7: فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ؛ نحل، 118: وَ عَلَى الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ؛ غافر، 78: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ؛ نساء، 164: وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ؛ يوسف، 3: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ؛ يوسف، 111: لَقَدْ كانَ في‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ؛ اعراف، 101: تِلْكَ الْقُرى‏ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها؛ هود، 120: وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ؛ کهف، 13: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ ؛ طه، 99: كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ ؛ هود، 100: ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى‏ نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْها؛ انعام، 57: إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلينَ؛ نمل، 76: إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ أَكْثَرَ الَّذي هُمْ فيهِ يَخْتَلِفُونَ.

[58]المصطفوی، ج 9، صص 338 ـ 339

[59]صرفاً به عنوان يک نمونه، ر. ک. بقره، 260: وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني‏ كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي‏ قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ

[60]ر. ک. يس، 7: لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى‏ أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ؛ يس، 70: لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرينَ ؛ احقاف، 18: أُولئِكَ الَّذينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في‏ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرينَ .

[61]المصطفوی، التحقيق، ج 10، صص 21 ـ 22

[62]مريم، 16: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ ؛ مريم، 41 : وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ ؛ مريم، 51 : وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏ ؛ مريم، 54: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعيلَ ؛ مريم، 56 : وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْريسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا

[63]ر.ک. اسراء، 58: وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَديداً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً

[64]المصطفوی،  ج 2، صص 108ـ110

[65]از جمله در يونس، 82: وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ؛ انعام، 115: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ . و تعبير يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ در انفال، 7 ؛ شوری، 24، و نيز اعراف، 137: وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى‏ عَلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ بِما صَبَرُوا؛ الصافات، 171: وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ؛ انعام، 115: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ؛ يونس، 33: كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ؛ غافر، 6: وَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ؛ شوری، 21 و هود، 110 و فصلت، 45: وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ، طه، 129: وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى؛ شوری، 14: وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ، انعام، 34: وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ يونس، 64: لا تَبْديلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ، کهف، 27: وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً.

[66]المصطفوی، ج 11، ص 26

[67]ر.ک. بقره، 214: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ؛ آل­عمران، 59: إِنَّ مَثَلَ عيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ؛ اعراف، 176: ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا ؛ اعراف، 177: ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا ؛ نحل، 76: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ؛ نحل، 112: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ؛ نور، 34: وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ؛ يس، 13: وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ؛ زخرف، 8: فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى‏ مَثَلُ الْأَوَّلينَ ؛ زخرف، 56: فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرينَ ؛ زخرف، 57: وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ ؛ زخرف، 59: إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَني‏ إِسْرائيلَ ؛ فتح، 29: ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ ؛ حشر، 15: كَمَثَلِ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَريباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ ؛ تحريم، 10: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ ؛ تحريم، 11: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ ؛ مدثر، 31: ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً.

[68]ر. ک. هود، 89: وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقي‏ أَنْ يُصيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ ؛ قصص، 48: فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى؛ قصص، 79: يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ ؛ غافر، 31: مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ ؛ فجر، 8: الَّتي‏ لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ.

[69]ر.ک. رعد، 6: وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ ؛ فرقان، 38 ـ 39: وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثيراً ـ وَ كُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ كُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبيراً ؛ محمد، 3: كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ ؛ محمد، 10: أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكافِرينَ أَمْثالُها ؛ انسان، 28: نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْديلاً.

[70]المصطفوی، ج 11، ص 127

[71]ر. ک. انفال، 38 : قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ ؛ زخرف، 8 : فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى‏ مَثَلُ الْأَوَّلينَ

[72]المصطفوی،  ج 12، صص 13 ـ 14.

[73]ر.ک. قمر، 4: وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فيهِ مُزْدَجَرٌ ؛ هود، 100: ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى‏ نَقُصُّهُ عَلَيْكَ ؛ هود، 120: وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ ؛ طه، 99: كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ ؛ اعراف، 101: تِلْكَ الْقُرى‏ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها ؛ مائده، 27: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ ؛ اعراف، 175: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا؛ يونس، 71: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ ؛ شعراء، 69: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهيمَ ؛ توبه، 70: أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهيمَ وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ ؛ ص، 21: وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ ؛ تغابن، 5: أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ ؛ انعام، 34: وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلينَ ؛ قصص، 3 : نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى‏ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ ؛ کهف، 13: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ ؛ ابراهيم، 9: أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ ؛ حجر، 51: وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْراهيمَ ؛ نجم: أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما في‏ صُحُفِ مُوسى‏.

[74]المصطفوی،  ج 12، ص 166

[75]ر. ک. انعام، 11: ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ ؛ اعراف، 86 : وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ ؛ نحل، 36: فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ ؛ نمل، 69: فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ ؛ عنکبوت، 20: فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ؛ روم، 42: فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلُ ؛ آل­عمران، 137: فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ ؛ يوسف، 109: فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ؛ روم، 9؛ فاطر، 44؛ غافر، 21؛ غافر، 82؛ محمد، 10: فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ

[76]المصطفوی، ج 1، صص 58 ـ 59

[77]به عنوان نمونه در سورة مبارکة انفال به اين موارد برمی­خوريم: 7: وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ ؛ 30 : وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ ؛ 32 : وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ ؛ 44: وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ في‏ أَعْيُنِكُمْ قَليلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ في‏ أَعْيُنِهِمْ ؛ 48 : وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ

[78]طباطبائی، قرآن در اسلام، صص 185 ـ 186

[79]ر.ک. مدخل "سير" در واژگان بخش قبلی همين مقاله.

[80]ر.ک. مدخل "رؤيت" در واژگان بخش قبلی همين مقاله

[81]برای بحث سنتها به عنوان نمونه ر. ک. الصدر، السيد محمد باقر، "السنن التاريخيه فی القرآن"، المجموعه الکامله لمؤلفات السيد محمدباقر الصدر، المجلد الثالث­عشر، بيروت: دار التعارف للمطبوعات، 1410ق./ 1990م.؛ الحکيم، السيد محمدباقر، المجتمع الانسانی فی القرآن الکريم، بيروت: المرکز الاسلامی المعاصر، ط 1، 2003م.، الباب الرابع: النظريه القرآنيه فی حرکه التاريخ؛ مصباح يزدی، محمدتقی، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامی، 1368، به ويژه بخش دوازدهم؛ حامد مقدم، احمد، سنتهای اجتماعی در قرآن کريم، مشهد: بنياد پژوهشهای اسلامی، 1379؛ نجفی علمی، محمدجعفر، برداشتی از جامعه و سنن اجتماعی در قرآن، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ 1، 1371؛ جعفری، يعقوب، بينش تاريخی قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ 1، 1366، فصل ششم و هفتم.

[82]به عنوان نمونه، ر.ک. توبه، 70: أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهيمَ وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ؛ هود، 60 : وَ أُتْبِعُوا في‏ هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ عاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ ؛ هود، 70 : فَلَمَّا رَأى‏ أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ ؛ هود، 74: فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى‏ يُجادِلُنا في‏ قَوْمِ لُوطٍ ؛ هود، 89: وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقي‏ أَنْ يُصيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعيدٍ ؛ ابراهيم، 9: أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ في‏ أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفي‏ شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريبٍ؛ حج، 42 و 43: وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ ـ وَ قَوْمُ إِبْراهيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ ؛ قصص، 76 : إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى‏ عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ ؛ ص، 13: وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ ؛ ق، 14: وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعيدِ ؛ کهف، 9 : أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً ؛ فرقان، 38 : وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثيراً ؛ ص، 13 : وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ ؛ بروج، 4 : قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ؛ بقره، 50: وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ؛ بقره، 248 : وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ ؛ آل عمران، 33 : إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ ؛ يوسف، 6 : وَ كَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ آلِ يَعْقُوبَ كَما أَتَمَّها عَلى‏ أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَليمٌ حَكيمٌ ؛ حجر، 59 : إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعينَ.

[83]  مبسوط­ترين گزارش در اين زمينه در سورة هود، آيات 36 تا 49 آمده است.

[84]ر.ک. سبأ، 15 ـ 20 : لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ في‏ مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ ـ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليلٍ ـ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازي إِلاَّ الْكَفُورَ ـ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي‏ بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ ـ فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحاديثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ـ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ

[85]برای بحثهايي در اين زمينه، بی­آزار شيرازی، عبدالکريم، باستان­شناسی و جغرافيای تاريخی قصص قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ 1، 1380.

[86]به عنوان نمونه در بارة مصر و مدين از اين آيات می­توان ياد کرد: يوسف، 21، وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمي‏ مَثْواهُ عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‏ أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ ؛ يوسف، 99 : فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى‏ يُوسُفَ آوى‏ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ ؛ زخرف، 51 : وَ نادى‏ فِرْعَوْنُ في‏ قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لي‏ مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي‏ أَ فَلا تُبْصِرُونَ ؛ قصص، 22 و 23 : وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى‏ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَني‏ سَواءَ السَّبيلِ ـ وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقي‏ حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبيرٌ . در بارة مدين آيات ديگری هم وجود دارد.

[87]تنها به عنوان يک نمونه، ر. ک. ابراهيم، 37 : رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ

[88]حدود 170 مدخل در بارة اماکن مذکور در قرآن در اين کتاب مورد بررسی قرار گرفته است: عرب، محمدحسن، دانشنامه اماکن جغرافيايي قرآن مجيد، تهران: فرهنگ مکتوب، 1387.

[89]آشنائی کلی با اين شخصيتها با مراجعه به اين کتاب به دست می­آيد: خزائلی، محمد، اعلام قرآن، تهران: اميرکبير، 1350

[90]برای کتابشناسی سرگذشت پيامبران در قرآن، ر. ک. فعال عراقی­نژاد، حسين، کتابشناسی و مقاله­شناسی قصص قرآن و تاريخ انبياء، به کوشش دبيرخانه دائمی فعاليتهای قرآنی دانشگاهها، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ 1، 1376. و برای قصص قرآن و داستان پيامبران، به عنوان نمونه ر. ک. الراوندی، قطب­الدين سعيد بن هبه الله، قصص الانبياء، تحقيق: غلامرضا عرفانيان يزدی، مشهد: بنياد پژوهشهای اسلامی، ط 1، 1409ق.؛ الجزائری، السيد نعمه الله، النور المبين فی قصص الانبياء و المرسلين، قدم له و علّق عليه: علاء الدين الاعلمی، بيروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ط 1، 1411ق. / 1991م.؛ الکسائی، ابوعبدالرحمن، قصص و موالد الانبياء، تحقيق: خالد شبل، بيروت: دار الکتب العلميه، ط 1، 2004 م.، 1424م.؛ قطب، محمدعلی، قصص القرآن، صيدا؛ بيروت: المکتبه العصريه، 1420ق. ، 2000م.؛ جاد المولی، محمد احمد؛ ابراهيم، محمد ابوالفضل؛ البجاوی، علی محمد؛ شحاته، السيد، قصص القرآن، بيروت: دار الفکر، 1420 ق.، 2000م.؛ بيومی، مهران، بررسی تاريخی قصص قرآن، 4 ج، ترجمه: سيدمحمد راستگو، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ 1، 1383.

[91]نام فرعون 66 بار در سوره­های مختلف قرآن آمده است و ظاهرا بيش از همه در سورة مبارکة اعراف از آية 103 تا 141 نُه بار به کار رفته است.

[92]سورةُ المَسَد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏ ـ تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ ـ ما أَغْنى‏ عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ ـ سَيَصْلى‏ ناراً ذاتَ لَهَبٍ ـ وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ـ في‏ جيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ

[93]لقمان، 12 و 13 : وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ ـ وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ.

[94]نام حضرت مريم که يک سوره هم به نام ايشان است، 31 بار در قرآن آمده است و بيشترين ذکر آن در سورة مبارکة مائده با فراوانی 9 بار است.

[95]ر. ک. بقره، 247 ـ 249 : وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ ـ وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ ـ فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ

[96]ر. ک. کهف، 83 : وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً و 86 : حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ في‏ عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فيهِمْ حُسْناً  و 94 : قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى‏ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا

[97]بقره، 251 : فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمينَ

[98]ر.ک قصص، 76 ـ 82 : إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى‏ عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ ـ وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ ـ قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدي أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ـ فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ في‏ زينَتِهِ قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ ـ وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ ـ فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرينَ ـ وَ أَصْبَحَ الَّذينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ.

[99]ر.ک. قصص، 6 : وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ ؛ قصص، 8: فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئينَ ؛ قصص، 38 : وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري فَأَوْقِدْ لي‏ يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لي‏ صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبينَ ؛ عنکبوت، 39 : وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى‏ بِالْبَيِّناتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ما كانُوا سابِقينَ  ؛ غافر، 24 : إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ ؛ و غافر، 36: وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لي‏ صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبابَ .

[100]در کتاب کرمی، فريدنی، علی، آموزه­هايي از پيامهای تاريخی قرآن، قم: دليل ما، 1382، بيست و هفت نکته به استناد آيات تاريخی قرآن ذکر شده است که به دليل تفاوت نگاه مؤلف محترم با آن چه اين نوشتار به دنبال آن است جز در يک مورد به آن کتاب ارجاع داده نشده است.

[101]ر. ک. ابن­عربی، محی­الدين، فصوص الحکم، قم: الزهراء، چ 2، 1370 ش.، وی در اين کتاب سير تاريخی تجلی اسماء خداوندی را تنها از جنبة عرفانی و در قالب27 شخصيت از انبياء و صلحاء بررسی کرده است و جز شخصيت بيست و ششم (خالد بن سنان) ذکر ديگر شخصيتهای موردنظر او در قرآن آمده است. نخستين اين شخصيتها حضرت آدم عليه السلام و آخرين آنها حضرت ختمی مرتبت صلی الله عليه و آله و سلم است.

[102]متن کامل اين هفت آيه چنين است: لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ في‏ مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ ـ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليلٍ ـ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازي إِلاَّ الْكَفُورَ ـ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي‏ بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ ـ فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحاديثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ـ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ ـ وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها في‏ شَكٍّ وَ رَبُّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَفيظٌ (سبأ، 15 ـ 21)

[103]انفال، 7 : وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ.

[104]وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ـ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ ـ بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ ـ وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ (آل­عمران، 123 ـ 126) و نيز إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ (انفال، 9). برای بحثی تطبيقی در اين زمينه، ر. ک. الويری، محسن، نگاه تاريخی قرآن و تاريخ­نگاری مسلمانان؛ بررسی موردی غزوة بدر، پژوهش­نامة تاريخ اسلام، شمارة 1، پاييز 1389، صص 19 ـ 37.

[105]فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليلٍ (سبأ، 16)

[106]وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ ـ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا في‏ دارِهِمْ جاثِمينَ ـ الَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فيهَا الَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرينَ ـ فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسى‏ عَلى‏ قَوْمٍ كافِرينَ ـ وَ ما أَرْسَلْنا في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ (اعراف، 90 ـ 94)

[107]لَقَدْ كانَ في‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى‏ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (يوسف، 111)

[108]مانند بقره، 63: وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ

[109]ر.ک احزاب، 21 : لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً و ممتحنه، 4 ـ 6 : قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ ـ لَقَدْ كانَ لَكُمْ فيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ .

[110]در بارة ساختار و ويژگيهای بيان گزارشهای تاريخی در قرآن، ر. ک. بستانی، محمود، پژوهشی در جلوه­های هنری در داستانهای قرآن، 2 ج، ترجمه: موسی دانش، مشهد: بنياد پژوهشهای اسلامی، چ2، 1376 ؛ السبحانی، جعفر، القصص القرآنيه, دراسه و معطيات و اهداف، قم: مؤسسه الامام الصادق عليه السلام، ط 1، 1427ق.، مقدمه، صص 9 ـ 20؛ شريفانی، محمد، تحليل قصص؛ رويکردی تحليلی به قصه­های قرآن، قم: جامعه المصطفی العالميه، دفتر برنامه­ريزی و فن­­آوری آموزشی، 1387,؛ بوکای، موريس، تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه: ذبيح­الله دبير، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368، صص 283 ـ 286 ؛ کرمی، فريدنی، علی، آموزه­هايي از پيامهای تاريخی قرآن، قم: دليل ما، 1382، بخش سوم، با عنوان " قرآن و روش ابتکاری در نمايش رويدادهای تاريخی"؛ جعفری، يعقوب، بينش تاريخی قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ 1، 1366، صص 49 ـ 52؛ اشرفی، عباس، مقايسه قصص در قرآن و عهدين، تهران: دستان، چ 1، 1382؛ حسينی، محمد، ريخت­شناسی قصه­های قرآن، تهران: ققنوس، چ 1، 1382، فعال عراقی، حسين، "داستانهای قرآن و تاريخ انبياء در الميزان"، در :  http://asmanequran.blogfa.com/post-11.aspx(2/5/91)؛الويری، محسن؛ اخلاقی، محمدحسن، "مقايسة ساختار متن قرآن و منابع تاريخی در گزارش رويدادهای منتخب عصر نبوی"، تاريخ اسلام، سال دهم، شمارة 3، پاييز 1388، شمارة مسلسل 39، صص 3 ـ 42. اين مقاله با اين جمله پايان می­يابد که " اگر اهداف و آرمان‌هاي ديني بر علوم انساني از جمله تاريخ­نگاري سايه بيفکند، چه بسا بتوان از ضرورت پي­ريزي گونه­اي خاص از ساختار گزارش‌هاي تاريخي معطوف به هدف در کنار ساختارهاي موجود سخن گفت."

[111]به عنوان نمونه، ر.ک. جعفری، يعقوب، بينش تاريخی قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ 1، 1366، صص 52 ـ 61 و برای بحثی متتبعانه در بارة ديدگاهها در بارة اخبار غيبی قرآن و نيز بررسی مورد اعجاز قرآن در بارة پيروزی روميان، رويای پيامبر برای ورود به مکه موضوع آية 27 سورة مبارکة فتح، داستان يوسف و عزيز، ر. ک. مؤدب، سيدرضا؛ شهری، قاسم، "اعجاز تاريخی قرآن"، دو فصلنامة تخصصی قرآن و علم، سال چهارم، شمارة 7، پاييز و زمستان 1389، صص 70 ـ 91.

[112]مانند خبر از باقی ماندن بدن فرعون در سورة يونس، 92: فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ ؛ و شکست و پيروزی روميان در نبرد با ايرانيان در روم، 2 ـ 4 : غُلِبَتِ الرُّومُ ـ في‏ أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ـ في‏ بِضْعِ سِنينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ

 

/پایان/

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=21562

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب