شنبه, 3 آذر , 1403 برابر با Saturday, 23 November , 2024
جستجو

چكيده

اصطلاح «تاريخ جديد» يا «تاريخ جامع» ناظر بر تغيير و تحولي است كه در دو حوزه روش و موضوعات علم تاريخ رخ داده است. البته اين طرز نگاه به تاريخ بيشتر گوياي رويكرد مورخان غربي به مقوله علم تاريخ است.

در اين پ‍‍ژوهش سعي برآن است تا با بازخواني آثار موجود مسعودي اثبات شود كه آنچه امروزه به تاريخ جديد موسوم شده كه بارزترين مشخّصه آن تنوع موضوعات و نگاه تحليلي به رويدادهاست، سابقه‌اي دست‌كم هزار ساله در تمدن اسلامي دارد.

در اين نگارش به رويكردهاي گوناگون مسعودي پرداخته شده است، هم در حوزه روش تاريخ‌نگاري كه نگاهي تحليلي به رويدادها و امور واقع داشته و هم در حيطه موضوعات علم تاريخ كه در اينجا به عمده‌ترين آن موضوعات از قبيل علوم، جغرافيا، محيط زيست، فرهنگ و اجتماع اكتفا شده است. البته دربار‌ه رويه‌هاي نظري وي نيز به اجمال بحث شده است.

كليد واژه‌ها: تاريخ جديد، تاريخ جامع، روش‌هاي تاريخ‌نگاري، تاريخ زيست محيطي، فلسفة نظري تاريخ، تاريخ اجتماعي و فرهنگي، تاريخ علوم و تاريخ جغرافيايي.

 

مقدمه

تاريخ زماني شكل گرفت كه انسان از سير زمان آگاه شد و مفهوم حال، آينده و گذشته را با توجه به تغييرات محيط درك نمود. سپس بشر خود را شناخت و حوادث گذشته را به خاطر سپرد. نتيجه اين شناخت و رويدادها به شيوه‌ها و قالب‌هاي مختلفي در جامعه ساري و جاري گرديد كه بارزترين نمونه‌هاي آن، اسطوره‌ها و قصه‌هاست كه به تدريج از شكل شفاهي خارج شد و بعد از آشنايي بشر با خط و نگارش، ثبت و ضبط گرديد. بديهي است كه موضوع اين سطح از تاريخ، رويدادهايي بسيار مهم بود كه در سرنوشت انسان‌ها و جوامع، مؤثر بودند؛ حوادثي مانند جنگ‌ها، نبردها، حماسه‌ها و قهرماني‌ها، از ‌اين‌رو تاريخ نيز معنا و مفهوم ثبت و ضبط رويدادهاي نظامي، سياسي و حماسي پيدا كرد(1)و مفهوم «بررسي رويدادهاي گذشته» مهم‌ترين معرّف اين حوزه معرفتي بشر قلمداد گرديد(2).و به همين دليل بود كه در اين مرحله، تاريخ هم‌سنگ با قصه سنجيده مي‌شد، زيرا قصه نيز در واقعيت‌هاي حيات بشري ريشه داشت. در ادبيات مسلمانان نيز بين روايات تاريخ با قصه، بسيار نزديكي است، حتي قرآن از سرگذشت بشر به «قصص» تعبير آورده است، از‌ اين‌رو به نظر ولتر، تاريخ قصه‌اي‌ است كه به عنوان حقيقت روايت مي­شود(3).

به هر حال آنچه اتفاق افتاده بود، دستيابي بشر به سطحي از آگاهي بود كه در پرتو آن رويدادها و آنچه در نظرشان مهم جلوه مي‌نمود را ثبت و ضبط مي­كردند. اما بشر به اين اكتفا نكرد و با تجربه‌اندوزي از سرگذشت پيشينيان به حوزه درك و فهم خود وسعت بخشيد و كم‌كم وارد صحنه خود آگاهي شد، ولي تاريخ همچنان تحت سيطره نگاه جزئي با موضوع و حوزه بررسي محدود قرار داشت.

آنچه مشهور است اين است كه اين روند، يعني نگرش جزئي به رويدادها و به طور كلي به تاريخ تا قرن‌هاي 17 و 18 ميلادي همچنان ادامه داشت. در اين دوران بود كه نگاه بشر، به علوم اجتماعي و از جمله تاريخ، تحت تأثير رويكردهاي سنت‌شكنانه و در سايه اعتقاد به قدرت و تسلط بر خود، و محيط و آگاهي از حق خود بر وضع قوانين حاكم بر زندگاني‌اش متحول شد. نتيجه اين نگرش جديد در حوزة موضوع تاريخ، نگاه جامع آن به كليه تحولات حيات بشري است، اعم از توليدات مادي و غير مادي. در اين ديدگاه، تاريخ، تمام عرصه‌هاي فعاليت انسان‌ها را در برمي‌گيرد و آنچه فاعلِ آن انسان محسوب مي‌شود در حيطة موضوع خود مي‌پندارد.محور اصلي و ستون فقرات تاريخ، «نوع انسان» است (نه چون تاريخ سنتي «انسان خاص»)؛ انساني كه عميقاً درگير كنش و واكنش با ديگران و محيط خود است و محصول اين كنش‌ها شكل‌گيري جامعه، ساختارها، نهادهاي معرفتي و غيرمعرفتي است كه حاصل آن، معرفت بشري است و تاريخ، همين معرفت و فرايند تحول و دگرگوني است كه برايند آن ترقي و تكامل است. موضوع تاريخ با اين تعبير طبيعتاً حيات اجتماعي بشر در بستر زمان خواهد بود؛ يعني آن بخشي از رفتارها، عملكردها، كنش و واكنش‌هاي انساني كه با رفتارها و عملكردهاي ديگر انسان‌هاي زمانه يا ادوار بعد پيوند يافته و مجموعه‌اي بسيار پيچيده از ساختار و رفتار اجتماعي و حيات انساني و انسان تاريخي را پديد آورده است(4).

به اين ترتيب، تاريخ جديد به تحليل نظام‌ها، به دگرگوني‌هاي اقتصادي و اجتماعي در دراز مدت و به تغييرات جغرافيايي ـ تاريخي در دوراني بس طولاني مي‌پردازد و رويداد چون كفي خواهد بود بر اين ساختارها.

طبق اين ديدگاه، تاريخ ديگر جولانگاه شرح و بسط رويدادهاي سياسي‌ـ نظامي و نقش آفريني‌هاي مردان بزرگ نبود، بلكه تاريخ به تحول اساسي دست يافته بود و به تعريف و تبييني جديد كه حوزه و گسترة موضوعات مورد بررسي‌اش را ـ همان‌طور كه بيان شد‌ـ به تمامي تطوّرات و تغييراتِ آنچه مربوط به بشر مي‌شد، تعميم داده بود و پابه‌پاي ساير علوم حركت مي‌كرد، حتي زماني تحت تأثير تجربه‌گرايان، رويه‌اي چون روش علماي طبيعي را در پيش گرفته بود.و اين همه متأثر از تحولاتي بود كه در افقِ بينش و نگرش انسان به جهان و انسان رخ داده بود.

هرگاه نظريه‌اي در حوزه‌هاي مختلف علمي سر بر مي‌آورد مورخان از آن غفلت نمي‌ورزيدند.براي مثال، زماني كه داروين نظرية تكاملي خود را در مورد جانوران مطرح كرد؛ جامعه شناسان و مورخان با در نظر داشت جامعه به مثابة موجودي زنده، جامعه بشري را «رو به تكامل» تلقي كردند(5). بدين گونه بود كه علوم اجتماعي و تاريخ وارد حيطة «علميت» شدند و البته اين مسئله زماني قوت گرفت كه تعريف از علم متحول شده و ازمسائل و موضوعات ايستا و بي قيدِ زمان به مسائلِ متغير و متحول تغييرِ ماهيت داده بود. با اين تحولات و تطورات، «تاريخ سنتي» جاي خود را به تدريج به قرائتي جديد از تاريخ مي‌سپُرد. آنچه امروزه در غرب از آن به عنوان «تاريخ جديد» ياد مي‌شود، حوزه‌اي وسيع از موضوعات مختلف را در بر‌مي‌گيرد و تقريباً به همه فعاليت‌هاي بشري مي‌پردازد. در اين ديدگاه هر چيزي گذشته‌اي دارد كه به طور اصولي مي‌توان آن را بازسازي كرد و به ديگر چيزهاي گذشته پيوند زد و بدين ترتيب، موضوعات گوناگون در حيطه مطالعات تاريخي قرار گرفت؛ از تاريخ انديشه گرفته تا تاريخ جنون، مرگ، آب و هوا، و حتي سكوت؛ يعني هر چيزي كه زمينه پذيرش تغيير را در زمان و مكان دارد(6).

همه اين تحولات و تطورات، جريان و سير تاريخي اين علم را در غرب نشان مي‌دهد. در واقع، تفاسير تعابير و مفاهيم جديد از تاريخ عملاً بر منابع تاريخي جهان غرب بنا شده و مسلمانان عادتاً چندين قرن است كه پيرو و دنباله‌رو غرب در همه زمينه‌ها و از آن جمله، معارف تاريخي است. آنچه آنها با توجه به وضعيت ذخاير تاريخي خود نگاشته‌اند ـ درست يا غلط ـ در همه جوامع، از جمله جامعة مسلمانان تعميم داده شده است. متأسفانه انديشمندان اسلامي هنوز نتوانسته‌اند خود را از سيطره فكري- پژوهشي غرب رها سازند و مسائل علمي و جاري جامعه‌شان را با توجه به وضعيت فرهنگي ـ اجتماعي و ديگر مسائل جوامع مسلمانان بررسي كنند.

آنچه در اين گفتار بيان شد سير تطّورِ علم تاريخ، دقيقاً از منظر غربيان بود و كسي نمي‌تواند ادعا كند كه همين مراحل و سير تطور در حوزه معارف تاريخي بر جامعه مسلمانان قابل تطبيق است.

در اين نگارش سعي بر آن رفته است كه اثبات شود اين الگوي غربي قابل خدشه و تشكيك است. اين سهم و اين هدف در صورتي محقق مي‌شود كه منابع تاريخي و خبري جوامع اسلامي، بازخواني شود. تلاش نگارنده بر دستيابي به همين هدف استوار شده و با در نظر داشت آثار گران‌سنگ مورخ و جهانگرد انديشمند ابوالحسن علي بن حسين بن علي مسعودي، به‌نام‌هاي مروج الذهب و معادن الجوهر و التنبيه و الاشراف اين مسئله پيگيري خواهد شد كه تاريخ آن گونه كه در جوامع غربي از تطور آن ياد شده، صرفاً به وضعيت تاريخي جوامع غربي اختصاص دارد، اما در جوامع اسلامي، حدود هزار سال قبل از اين دوره و زماني كه مسعودي آثارش را نگاشت، تاريخ صرفاً جنبة نقل حوادث و رويدادهاي سياسي ـ نظامي، زندگي نخبگان و حاكمان نداشته، بلكه هم بُعد اجتماعي آن پر رنگ بود و هم موضوعات و معارف مطروحه در آن متنوع، و مهم‌تر اينكه براي بررسي علل و عوامل و تحليل رويدادها ديدي جامع و ساختاري، فراتر از رويدادهاي صرفاً تاريخي به پديده‌هاي اجتماعي داشته است.

در واقع، مي‌توان گفت كه مفهوم تاريخ جديد به وضوح بر آثار مسعودي قابل تطبيق است. مسعودي به آنچه مرتبط با فعاليت، انديشه و فكر بشر است، نگاهي جامع دارد. به عبارت ديگر، «آنچه بشر از خود بر جاي نهاده» موضوع تاريخ است و تاريخ عبارت‌است از: «ثبت و ضبط فرايند انديشة بشر». اگر انسان آنچه مي‌انديشيد «ثبت و ضبط نمي‌كرد، آغاز علم نابود، و آخرش ضايع مي‌شد، چرا كه هر علمي را از اخبار تاريخ استخراج و هر حكمي را از آن استنباط كنند. فقه از آن مايه گيرد و فصاحت از آن فايده اندوزد و اصحاب قياس برآن بنا نهند و بر اصل مقالات بدان احتجاج و استدلال كنند. دانش و معرفت مردم از آن اخذ گردد و امثال حكيمان در آن يافت شود. مكارم و فضايل اخلاق از آن اقتباس گردد، آداب سياست و مملكت داري و دورانديشي را در آن جويند و نكته‌هاي غريب از آن آموزند و دقايق عجيب از آن گلچين كنند.».(7)

به هر حال، متن ياد شده، مبين اين امر است كه نتيجه فعل و فكر بشر، آنچه در خور ثبت و ضبط است همان فرايند و جريان انديشة بشر از آغاز تا انجام است كه به آن «تاريخ» گويند. آيا اين همان چيزي نيست كه بشر امروز از دست يافتن به اين تعبير از تاريخ برخود مي‌بالد و از «تاريخِ جامع» سخن مي‌راند؛ تاريخي كه گذشته از تنوع در موضوعات و بررسي زواياي مختلف زندگي جمعي و فردي بشر، وجه همت خود را كشف و تبيين و تحليل ساختار‌ها و نظام‌هاي حاكم بر جوامع بشري قرار داده، كه اين امر صرفاً بر اساس مطالعه‌ كلي و فراگير جامعه و بهره‌مندي از علوم مختلف انساني و با در نظرداشت رويكردهاي گوناگون تاريخ (تاريخ اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و…) و جغرافيا ميسر است. به عبارت ديگر، در اين ديدگاه، آثار دگرگوني‌هاي اقتصادي ـ اجتماعي(درازمدت)، جغرافيايي و اقليمي(در دوره‌اي بس طولاني) بر شكل‌گيري ساختارها و تغييرات آن بررسي مي‌شود؛(8)رويه‌اي كه در آثار مسعودي دقيقاً به‌آن عمل شده و گذشته از طرح و بررسي موضوعات گوناگون و متنوع تاريخي(تاريخ دايرة المعارفي) به آثار متقابل دگرگوني‌هاي مذكور بر شكل‌گيري پديده‌ها به كرات توجه شده است. توجه ايشان به تأثير محيط و جغرافيا بر سبك زندگي افراد و حتي فيزيولوژي اقوام و نژادها، شكل‌گيري تمدن‌ها و جوامع، تفاوت فكري و فرهنگي آنها در همين راستا قابل بررسي است. اصولاً صحبت ايشان از مباحث مختلفي چون درياها، اقيانوس‌ها، كوه‌ها، رودها، اقليم‌ها، جزر و مدها و بسياري از پديده‌هاي اقليمي و جغرافيايي ديگر و مورد توجه ايشان، براساس همين ايده، قابل پيگيري است كه در ادامه به آنها اشاره خواهد شد.

از نظر مسعودي تاريخ بدين معنا جامع است كه افضل و مرجع علوم به حساب مي‌آيد، به طوري كه «هر سخني با آن پيوند مي‌يابد و در هر مقامي با آن زينت مي‌جويند و تجمل از آن مي‌خواهند و هر محفل و انجمني به آن محتاج مي‌باشد و فايده‌اي تام بر آن مترتب مي‌گردد و مخاطب عالَم‌گيري مي‌يابد، عالِم و جاهل از استماع آن بهره‌مند مي‌گردند، احمق و عاقل از آن خشنود مي‌شوند و با آن اُنس مي‌گيرند، خاص و عام بدان راغب مي‌شوند و عرب و عجم به روايت‌هاي آن رو مي‌آورند.».(9)

براساس همين طرز فكر، آثار مسعودي، اعم از دو اثر موجود و كتاب‌هاي مفقوده ايشان در زمينة تاريخ (اخبار الزمان و الاوسط)، حاوي مطالبي است كه به‌رغم انتظار زمانة ما صرفاً رنگ و بوي سياسي ـ نظامي نمي‌دهند، بلكه مطالب متنوع و گوناگوني دارند و حوزة وسيعي از موضوعات مختلف را دربرگرفته‌اند، مانند:

ـ تاريخ زيست‌محيطي و جغرافيايي:كيفيت زمين و شهرها و شگفتي‌هاي آن، درياها، درياچه‌ها، رودها، مصب‌ها، كوه‌ها، معادن، جزاير‌، بنادر، تغييرات سطح آب‌ها، پيشروي و پسروي درياها در خشكي، جابه‌جايي رودها و علل آنها، اختلافات اقاليم و عوامل آنها و وسعت مناطق.

ـ تاريخ اجتماعي و فرهنگي:طوايف و نژادها، آداب و رسوم، عقايد و باورها، سلوك حاكمان و سرگذشت آنها، پيامبران و آموزه‌هايشان.

ـ تاريخ تمدن و علم: علوم و فنون، بناهاي مهم و متبرّك، ابداعات ملل و ملوك و ذكر تقويم و ماه‌ها.

همة اين مضامين را آنجا كه از انگيزه‌هاي خود دربارة تأليف كتابش مي‌نويسد (وكان ما دعاني الي تأليف كتابي هذا في التاريخ و اخبار العالم(10)….) از آن به «تاريخ» تعبير مي‌آورد.

روية وي در معرفي آثار مورخان نيز مبين اين مطلب است، آثاري كه عناوين آن صراحت در تاريخ ندارد، ولي ايشان آنها را جزء كتاب‌هاي تاريخي دانسته است:

الحيل و المكايد في الحروباثر جليل بن هيثم، الاغاني نگاشته اسحاق بن ابراهيم موصلي، ابيات العرب نوشته ابوسعيد سكري، المسالك و الممالك از ابن خرداد به، تاريخ الجامع لفنون من الاخبار و الكوائن في الاعصار قبل الاسلام و بعده اثر ابي‌عبدالله محمد بن حسين بن سوار، المعارف نوشته ابوعبدالله مسلم بن قتيبه دينوري، تاريخ طبري از ابوجعفر محمد بن جرير طبري كه به قول مسعودي در مقايسه با همة كتاب‌ها و تأليفات ديگر سر است كه اقسام حوادث و سرگذشت‌هاي گوناگون را فراهم آورده و از علوم مختلف سخن دارد(11).

در اين پژوهش، فشرده‌اي از رويكردهاي مسعودي در خصوص موضوعات فوق با استناد به بخش تاريخ جهاني دو اثر گران‌بهاي وي:مروج الذهب و معادن الجوهرو التنبيه والاشراف عرضه مي‌شود؛ آنچه از گفتار خود مسعودي برمي‌آيد(12).

دست‌كم چهار اثر وي كه عبارت است: از اخبار الزمان، الاوسط، مروج الذهب و التنبيه و الاشراف طبق طرح و چارچوب واحدي به نگارش درآمده كه عمده وجه تمايز آنها اجمال و تفصيل آنهاست، از‌اين‌رو، در اين پژوهش به مروج الذهب كه مفصّل‌تر و كامل‌تر از التنبيه و الاشراف است،توجه شده، هرچند التنبيه والاشراف در بعضي از موضوعات، جمع‌بندي، دسته‌بندي و تفصيل بيشتري در مقايسه بامروج الذهب دارد كه در جاي خود مورد استفاده قرار گرفته است.

رويكرد تحليلي در تاريخ‌نگاري:

اصولاً در مبحث روش‌هاي تاريخ‌نگاري دو رويكرد قابل طرح است: رويكرد روايي و رويكرد تحليلي (علمي) در رويكرد روايي، توجه مورخ به امور جزئي، شخصي و فردي است نه علم به كليات و يك سلسله قواعد و ضوابط و روابط كه درحيطة رويكرد تحليلي و علمي مطرح هستند.در رويكرد روايي، علم به بودن‌هاست نه شدن‌ها كه همگي به گذشته تعلق دارند.(13).به عبارت ديگر، رويكرد روايي، يعني نوشتن آنچه انجام شده نه آنچه انديشيده شده است كه به صورت تاريخ افكار و عقايد نمود مي‌يابد(14).در واقع، تاريخ‌نويسي روايي، دانشي است كه به گزارشِ حوادث، بدون ارائه تحليل، مي‌پردازد، هرچند ممكن است داوري‌هايي هم داشته باشد،(15) ولي برآيند گزارش‌ها، مبين صِرف حوادث است.

اما رويكرد تحليلي، علم به قواعد و سنن حاكم بر زندگي‌هاي گذشته است كه از مطالعه، بررسي و تحليل حوادث و وقايع گذشته به دست مي‌آيد.

آنچه محتوا و مسائل «تاريخ نقلي» را تشكيل مي‌دهد ( حوادث و وقايع گذشته) به منزله مبادي و مقدمات اين علم به شمار مي‌رود، و از آنها براي كشف طبيعت حوادث گذشته و روابط علّي آنها بهره‌برداري مي‌شود.

در رويكرد تحليلي، مورخ سعي مي‌كند به يك سري قواعد و ضوابط عمومي و قابل تعميم به همة موارد مشابه در حال و گذشته دست يابد.(16) بنابراين آنچه زيربناي تاريخ‌نگاري تحليلي است «به كارگيري نيروي انديشه و تعقل در كشف حقايق و رموز حاكم بر جريان تاريخ» است؛ همان عنصري كه مسعودي آن را بستر و محور تدوين آثارش قرار داده و هميشه بر اين باور است كه «هرگز از رأي صواب كه عقل بر آن بنا گرديده، نبايد منحرف شد كه هركس رأي صواب و ثمره عقل را رها كند به هلاكت افتد.».(17)

به عقيدة مسعودي رفتارِ مغاير با نظام طبيعي و ارگانيكي بدن باعث بيماري و درد است؛ يعني آنچه مهم است و غالب، افعال و اعمال ناشي از تعقل است نه رؤياها و آداب و عادات و سنن مردم. تلاش وي بر آن است كه مردم رويه‌اي در پيش گيرند كه موافق عقل باشد، هر چند سنن و رويه‌هاي اجتماعي ناشي از جهالت زيرپا نهاده شود.(18) به اين ترتيب، مسعودي رويكردي تعليلي و تحليلي در پيش مي‌گيرد و آثار خود را بر آن استوار مي‌سازد، و براي صحت و سقم باورها و گزارش‌هاي متقدمانش از پديده‌ها و رويدادها، همواره از محك و ميزان عقل بهره مي‌گيرد و به روش‌هاي گوناگون آنها را مي‌آزمايد و بدين وسيله درصدد اصلاح عقايد سلف خود برمي‌آيد. اين رويه در سراسر آثارش قابل بازيابي است؛ هرجا لازم ديده از آن نهايت بهره را برده است تا واقعيت‌ها را آن چنان كه هست نشان دهد. آيا اين سبك، همان روشي نيست كه امروزه به نام «روش تاريخ‌نگاري تحليلي» از آن ياد مي‌كنيم يا همان رويكردي نيست كه ابن‌خلدون چندين قرن بعد از وي به ضرورت آن تأكيد كرد و مورخان را به پاي‌بندي به آن ترغيب نمود؟

مسعودي از اين رويه، هم در بررسي پديده‌هاي طبيعي و جغرافيايي استفاده كرده است و هم در بررسي عقايد، باورها، افكار، گزارش‌هاي مورخان و در يك كلام رويدادهاي فرهنگي ـ اجتماعي.

وي تلاش وافري مي‌كند تا ريشة پديده‌هايي چون حوادث افكار، ايده‌ها، رويدادها، اقوام و بسياري ديگر از چيزها را بنماياند. آنجا كه صحبت از وجود «نسناس» و ساير موجودات افسانه‌اي در افواه عموم يا در گزارش نويسندگان است،(19)آن را با دليل نفي نموده و ساختة ذهن عوام مي‌داند.

وي بنا دارد هرگونه نقلي را نپذيرد، بلكه معتقد است بايد گزارش‌هاي را مورد بررسي قرار داد. براي نمونه، وي به گزارش عمرو بن جاحظ در مورد چگونگي تغذية نوزاد كرگدن شك نموده، از آن تفحص كرده و نظرية وي را رد مي‌كند(20)همچنين در مورد قوم ثمود با توجه به آثار تمدني بر جاي ماندة آنها كه در مقياس و اندازة معمول زمان خود ايشان است، نتيجه مي‌گيرد كه نبايد از لحاظ جثّه و پيكره با مردم زمانه‌شان تفاوتي داشته باشند. برعكس در مورد قوم عاد، عظمت جسمي آنها را با توجه به اينكه ابنيه‌شان غيرعادي است، تأييد مي‌كند.(21)

نقادي وي حتي حوزة عقايد و افكار عامه را نيز در برمي‌گيرد و سعي مي‌كند علت واقعي آنها را روشن سازد. وي به ويژه درباره‌ علت روي‌آوري مردم به عقايدي چون بت، آتش و ستاره پرستي به تفصيل سخن مي‌گويد،(22)همچنان‌كه باورهاي مردم را درباره كيفيت اژدها و علل بروز و ظهور آن به تفصيل بيان مي‌دارد. مسعودي زماني كه حكايت عمران بن جابر را (كه در جست‌وجوي «عين الشمس» و «سرچشمه نيل» در امتداد نيل به حركت افتاد) نقل مي‌كند آن را از قبيل خرافات محدثان قشري مي‌داند؛ راويان و محدثاني كه صرفاً نقل مي‌كنند و تعقّل به خرج نمي‌دهند. وي پس از نقل پاره‌اي از عقايد عجيب مردم كه از افواه و منابع مختلف گرفته است، مي‌گويد:

آنچه گفتم نه ممتنع است و نه واجب، بلكه ممكن و جايز است، چرا كه طريق روايت آن، خبر واحد است و به تواتر و استفاضه نرسيده است تا موجبات علم و يقين را فراهم سازد. البته اگر به دلايلي كه موجبات صحت را فراهم مي‌سازند قرين گردند مي‌بايست آن را مسلم پنداشت.(23)

دغدغة مسعودي اين است كه بايد در ميان انبوه گزاره‌ها روزنه‌اي براي رسيدن به واقعيت باز نمود؛ راهي منطقي و مبتني بر عقل كه كمترين خطا را براي ما به ارمغان آورد. بر اين اساس، ـ‌ظاهراً متأثر از علماي علم اصول فقه ـ يكي از ملاك‌هاي پذيرش خبر واحد را تواتر آن مي‌داند كه هم موجب علم به واقع است و هم در مقام عمل، شايسته به كار بستن و رافع تكليف است، اما خبر واحد معتبر را مانند اصوليون صرفاً شايسته عمل و به كار بستن مي‌داند، ولي يقين آور نمي داند. ازسوي ديگر به نظر ايشان برخي از اخبار ويژگي‌هايي دارد كه حتي در مقام عمل نيز شايسته به كار بستن نبوده، حد نصاب لازم را براي جهت‌دهي و سامان‌دهي زندگي ندارد، بلكه صرفاً احتمال صحت را به همراه دارد.(24)

سند و شاهد تاريخي براي اين تأثيرگذاري

ولي آنچه مهم است ضرورتِ تفكيك «سره» از «ناسره» مي‌باشد كه ايشان به مسئله مهم در گزاره‌هاي تاريخي پي برده است. مسعودي در جايي كه گزاره‌ها خبر واحد است براي رسيدن به واقعيت، قوه تعقل و تحليل را به كار مي‌گيرد. به طور مثال، درباره اتّصال درياها به همديگر، با استفاده از اين روش، به اين نتيجه مي‌رسد كه همة درياها جز درياي حبشه با هم مرتبط هستند؛(25)يعني با استدلال ثابت مي‌كند آن پاره چوب‌هاي كشتي كه با الياف به هم متصل شده‌اند، متعلق به محل كشف (درياي روم) نيست، زيرا در درياي حبشه صرفاً با چنين اليافي كشتي‌ها را به هم وصل مي‌كنند، از‌اين‌رو، وجود اين پاره چوب‌ها را مبين وجود ارتباط مستقيمِ اين دو درياي به ظاهر نامرتبط مي‌داند. همچنين از كشف «عنبر» در اين گونه كشتي‌ها به اين نتيجه مي‌رسد كه درياي مديترانه و چين بايد با هم ارتباطي داشته باشند.(26)

رويكرد نظري در بررسي‌هاي كلان تاريخي (فلسفه نظري تاريخ)

مسعودي علاوه بر تحليل رويدادها و پديده‌هاي جزئي، در خصوص پديده‌هاي كلان اجتماعي، شكل‌گيري جوامع و مدنيت‌ها و احياناً افول جوامع مترقي و متمدن نيز اشاره‌هايي دارد كه مبتني بر همان رويكرد تحليلي و تعقّلي است. براي مثال، به علل صحرانشيني مي‌پردازد و براي پاسخ‌گويي به اين پرسش كه چرا اقوامي چون ترك و كرد و بجه و بربر صحرانشيني برگزيده‌اند، اقوال مختلفي را به عنوان علت يا علل بيان مي‌دارد. از جلمه اينكه مي‌گويد نسل اولي بشر همه صحرانشين بوده‌اند و عده‌اي از آنها ساكن شدند و مسكن ساختند و عده‌اي ديگر همچنان صحراگرد باقي ماندند آن‌هم به ضرورت تغيير چراگاه‌ها و نيازهاي معيشتي كه تابع شرايط طبيعت بود. نظر ديگري كه مطرح مي‌كند اشاره دارد به رواج اين مسئله بعد از طوفان نوح‌(ره) با همان روية فوق. و پذيرش اين شيوه زندگي را از سوي عرب‌ها به اين دليل مي‌داند كه به آنها آزادي و اختيار بيشتري مي‌بخشيد.(27)

مسعودي همچنين به نقش و تأثير محيط بر روحيه و اخلاق انسان‌ها مي‌پردازد و روايات و دلايلي براي اثبات آن ذكر مي‌كند. اخلاق خشن و ناهنجار اقوام ساكن در كوه‌ها و درّه‌ها را متناسب با پستي و بلندي زيستگاه‌هايشان مي‌داند كه اعتدال در آنجا نيست و موجب مي‌شود اخلاق ساكنانش تند و ناهنجار شود. وي براي اين منظور، نمونه‌هايي از نواحي مختلف آب و هوايي ذكر مي‌كند. براي مثال، در مورد حجاز، و خراسان مي‌نويسد: حجاز حجاب و حاجز بين شام، يمن و تهامه است. هوايش در روز داغ، و شبش رنج آور است. جسم را لاغر و نحيف سازد و دماغ را خشك و قلب را شجاعت بخشد. همت را بلند گرداند و كينه را برانگيزد و آن سرزمين، محل قحطي، بي حاصلي و مشقت است. يا در مورد خراسان معتقد است كه سر را بزرگ، جسم را عظيم، حلم و بردباري را لطيف سازد، مردمانش عاقل و بلند همت‌اند و فهم و درك عميق و رأيي روشن و حُسن تشخيص دارند. در نهايت، بهترين سرزمين را مناطقي معتدل مي‌داند كه بر هوش، عقل، طبع، قريحه، رنگ، جسم و به طور كلي بر ميزان توانمندي مردمانش در سازندگي مؤثر است(28)

از سوي ديگر به علل نابودي يا عقب‌ماندگي برخي از اقوام مي‌پردازد؛(29)همان چيزي كه امروزه با عنوان علل و عوامل صعود يا سقوط تمدن‌ها از آنها بحث مي‌شود. مسعودي در اين خصوص علت انحطاط تمدن يونان را به صراحت سلطة دين مسيحيت بر يونان و روم مي‌داند و مي‌نويسد:

بازار علوم رونق داشت، قلمرو آن روشن و آثار آن نيرومند و بناي آن والا بود تا اينكه ديانت نصراني در روم ظاهر گشت، آثار حكمت را از بين برد و رسوم آن را زايل ساخت و راه‌هاي آن را مسدود كرد و آنچه را يوناني‌ها عيان كرده بودند به تاريكي كشاندند و آنچه را قدماي يونان توضيح داده بودند، تغيير دادند(30)

مجموع اين بيانات، متضمن سه نكته است:

اولاً: اينكه ايشان نگاهي جامع و ساختاري به رويدادها داشته و براي تبيين مسئله گذشته از روايات تاريخي و شفاهي و از شرايط اقليمي و محيطي كه در يك بستر طولاني از زمان اثر مي‌گذارند، نهايت استفاده را برده است، ثانياً: تمدنها در هر مكاني شكل نمي‌گيرند، بلكه شرايطي مي‌خواهند كه از نظر مسعودي يكي از شرايط اصلي آن، وضعيت جوي و آب و هوايي است، ثالثاً: در كنار اين زمينه محيطي و طبيعي به نقش مديريت در شكل‌گيري و به وجود آمدن عناصر تمدني اشاره‌هايي دارد، به عملكرد شاهاني مي‌پردازد كه مبدِع آداب، رسوم، آثار صنعتي و… بوده‌اند(31)

رويكرد تاريخي در بررسي‌هاي علمي

هدف اصلي مسعودي از مطرح نمودن مسائل علمي، بيان روند علم و مباحث آن و روشن نمودن سير جريان حركت‌هاي علمي است؛ اينكه چه مسائلي مطرح بوده و چه پاسخ‌هايي به آن داده شده است آن هم به ميزاني كه يك اثر تاريخي ظرفيت آن را داشته باشد. البته وي تحت تأثير اشتياق دروني يا آن توانايي علمي كه درخود سراغ داشت از اظهار نظر در آن موارد نيز غفلت نورزيده و به نقد آنها توجه كرده است. بر اين اساس، با بررسي آثار مسعودي تصويري كوچك، ولي گويا از مباحث جاري و مطرح علمي تا دوران نگارش اثرش به دست مي‌آيد.

براي نمونه، مباحث علمي كه ايشان به آنها توجه نموده است، عبارت‌اند از:

1. كرويت زمين،

2.جايگاه زمين در دل فلك همانند جايگاه زرده در تخم مرغ،

3. وجود جاذبه براي زمين همانند مغناطيس،(32)

4.مطرح نمودن ديدگاه‌هاي بطلميوس در مورد آبادي‌هاي مسكون زمين،(33)

5- علل مرگ و مير در دوره‌اي خاص و از جمله وبا،

6- اشاره به عقايد نجومي مذاهب و جابه‌جايي ستارگان و قرار گرفتن آنها در نقطه‌اي خاص كه بر آباداني يا ويراني زمين مؤثر مي‌دانستند.

مسعودي به خاصيت آهنربا نيز توجه نموده و تعجب خود را از آن مخفي نمي‌كند و ادعا دارد كه بوي سير، آن را از ربايش مي‌اندازد(34).

به منشأ شكل‌گيري علوم نيز مي‌پردازد و آن را به جاي مانده از پيامبران مي‌داند كه به عنوان نشانة نبوت خود (معجزات) آورده بودند.(35)

در التنبيه و الاشراف مهم‌ترين مباحث علمي را مطرح نموده و به تفصيل و نظم بيشتر و بهتري به آن پرداخته است. براي مثال، مي‌توان به مطالب موارد ذيل اشاره داشت)36)ذكر افلاك و هيئت و نجوم و تأثيرات آنها، عناصر و تركيبات آنها، انواع باد و جهت‌هاي وزش آنها، زمين و شكل و مقدار مساحت آن در اين مباحث به نكته‌هاي ظريف و دقيقي چون مسئله تبادل گرما و سرما در سطح و عمق زمين و نقش آن در بروز بادها مي‌پردازد(37).

رويكرد زيست محيطي و جغرافيايي

مسعودي در اصل، خود يك جغرافي‌دان و جهانگرد بود. نگاه وي به پديده‌هاي زيست محيطي و جغرافيايي بر منوال گذشته است؛ با همان رويه در مورد تغييرات خشكي‌ها، درياها و رودخانه‌ها مطالبي ارائه مي‌كند. حتي براي بستر روده‌ها عمري در نظر مي‌گيرد و آن را صاحب دوره‌هاي عمر مي‌داند؛ درست همان چيزي كه امروزه در علم جغرافيا با عناوين جواني، بلوغ و پيري بستر رودها از آن ياد مي‌شود وي مي‌نويسد: بستر رودها مانند حيوانات، نباتات، جواني و پيري، زندگي و مرگ، پيدايش و نشور و… دارند(38).

مهم‌ترين مباحث مسعودي در زمينة جغرافيا، تغيير و تحول و مباحث مربوط به رودها و درياهاست. وي به بررسي رودهاي مهمي چون نيل، گنگ، جيحون، فرات و دجله مي‌پردازد و گزارش‌هاي مفصل از درياهايي چون هند و حبشه دارد.(39) دراين بررسي تأثير و تأثرات انسان، دريا و رود به وضوح مورد كنكاش قرار گرفته و به طور مفصل درباره آن، بحث شده است؛ همان چيزي كه امروزه در مجموعه تاريخ زيست محيطي قابل طرح است.

يافتن راز پديده‌هاي طبيعي و جغرافيايي چيزي است كه مسعودي آنها را با شيوه‌هاي مختلف بيان نموده است. سرچشمة رودها، درياچه‌ها، نقش رودهايي چون نيل برحيات و معيشت مردم و بسياري از مسائل ديگر كه در حوزة جغرافيا قابل طرح است.

مسعودي اندازه طول رود نيل، مسافت قابل كشتيراني، اماكن، آبادي‌هاي مسير حركت رود، مقصد و محل ريزش نهايي نيل، وضعيت و رابطه رود نيل با شهر اسكندريه را كه بندري پر رونق بوده است، به خوبي ترسيم مي‌كند، به گونه‌اي كه محققان به راحتي مي‌توانند توسعه يا ركود اين شهر را با مطالعه تغييرات آب رود نيل تحليل يا توجيه كنند(40).

در بررسي پديده‌هاي طبيعي و جغرافيايي مثل رود، صحرا، كوه و بيابان، اشاره‌هايي نيزبه پديده‌ها و مسائل جغرافيايِ انساني وشهري دارد. به طور مثال، وقتي از رودهايي چون جيحون صحبت مي‌كند، گزارش‌هايي درباره آبادي‌هاي مسير و شهرها و مردمانِ آنجا، ارائه مي‌نمايد كه در كمتر آثاري به چشم مي‌خورد.

مسعودي اهتمام خاصي به محصولات، صيدها و توليدات دارد؛ موضوعاتي كه امروزه بخشي از جغرافياي اقتصادي را در برمي‌گيرد. حتي بادها و انواع و اقسام آن را در دريا از ياد نمي‌برد.(41) وي آنچه به نظرش مهم رسيده را بيان نموده است، از مسافات و مساحت گرفته تا معابر، تنگه‌ها، پل‌ها، جزيره‌ها، بندرها و اقيانوس ناشناخته‌اي چون اقيانوس محيط كه امروزه به اقيانوس اطلس معروف است و از كساني كه خطر كرده‌اند و در آن پا گذاشته و با غنايم بازگشته‌اند(42).وي از مقياس‌ها كه براي شناخت افزايش يا كاهش آب رود نيل استفاده مي‌شد و نيز از لايروبي خليج‌ها و تعداد آن‌ها سخن مي‌گويد(43).

مسعودي دقت نظر و جزئي‌نگري خود را در توصيف غوّاصان به حد اعلا رسانده است. شرح مسافات، نام درياها و گذرگاه‌هاي دريايي يك امر عادي در اثر مسعودي است وي دقت نظر خود را به سلسله جبال زير درياها نيز كشانده است و اينكه اين سلسله جبال چه حوادثي را براي كشتي‌ها فراهم مي‌سازد.(44)

مسعودي براي نام‌گذاري اماكن و مناطق و نيز اصطلاحات جغرافيايي از لغات و زبان بومي بهره مي‌برد(45) كه گوياي اشراف وي بر زبان‌هاي محلي و مشاهده‌هاي مستقيم وي است.

مسعودي از وحوش و پرندگان نواحي مختلف، يعني از حيات وحش مناطق مختلف غفلت نمي‌كند(46)وارد دنياي آنها مي‌شود، از توانايي‌هاي بوم زيست، ويژگي‌هاي رفتاري آنها، زاد و ولدشان و … به ويژه در مورد بوزينه و« باز» داد سخن سر مي‌دهد؛(47) اعم از توانايي‌هايي چون شكار و بهره‌‌دهي اقتصادي آنها.(48)

صنعت استفاده از باد در سيستان توجه مسعودي را به خود جلب كرده است كه طبق گفته وي از آن براي چرخاندن آسياب‌ها، كشيدن آب از چاه و آبياري باغ‌ها استفاده مي‌شده است.(49)

رويكرد فرهنگي و اجتماعي

مسعودي آينه تمام نماي عقايد، آداب و رسوم جوامع مختلف در زمينه‌هاي گوناگون است. وي به اقتضاي حجم آثارش در جاي جاي آن به اجمال يا تفصيل به آنها پرداخته است. مسعودي آثار خود را طبق معمول، از آغاز و انجام خلقت و پيدايش مخلوقات شروع مي‌كند. نه اينكه بحث، جنبه علمي داشته باشد، بلكه واگويه‌اي است از افكار و باورهاي عامه مردم در آن زمينه‌ها كه البته تا جايي كه توانسته دلايل ديني آنها را نيز ارائه كرده است.(50)وي تصريح دارد آنچه نوشته، عقايد رايج در بين مردم حال و گذشته است: «آنچه درباره آغاز خلقت گفتيم همانست كه شريعت آورده، سلف از خلف و بازمانده از رفته، نقل كرده و ما همچنان كه نشان دريافته و در كتاب‌هايشان يافته‌ايم بيان كرديم.» (51)وي ضمن بيان داستان خلقت حضرت آدم ابوالبشر و زاد و ولد فرزندان آدم و حوا سعي كرده است آن را براي توجيه و تفسير عقايد زمانه خودش به كار گيرد.براي مثال، به مسئله ازدواج با محارم در آيين زرتشت اشاره دارد و آن را برداشتي سوء از ازدواج پسران و دختران حضرت آدم(ره) با همديگر مي‌داند. و البته از توجيه و تعليل ازدواج فرزندان آدم با همديگر نيز غفلت نمي‌ورزد و آن را به حكم اضطرار و ضرورت مي‌داند.(52)جالب است كه مسعودي ريشه اسباب و لوازم لهو و لعب را نيز معين كرده و سازنده آن را قابيل (قاين) مي‌داند و ادامه نزاع و درگيري را به فرزندان قابيل نسبت مي‌دهد. يك نمونه از ادامه نسل قابيل را طبقه‌اي از هندوان كه در سرزمين قمار در ديار هند اقامت دارند، مي‌داند(53).

براي فرزندان نوح (سام، حام و يافث) بازماندگاني از سه نژاد بشري در سه نقطه جغرافيايي زمين معرفي مي‌كند و در عين حال به تنوع زباني و ريشه اين اختلاف‌هاي زباني اشاره دارد. براي فرزندانِ سه فرزند نوح: (سام، حام و يافث) به ترتيب 19، 17 و 36 زبان قائل مي‌شود.(54) حتي در التنبيه و الاشراف به ساختار واژه و معاني آنها در زبان‌هاي مختلف اشاره‌هايي دارد.(55)

مسعودي توجه ويژه‌اي به تعيين زماني تأسيس يا ابداع يا پا گرفتن ايده، ابزار يا رواج عقيده‌اي دارد. براي مثال، پرستش بت‌ها، به وجود آمدن فرقه‌ها و شكل‌گيري پاره‌اي از مشاغل و ابزارها را از زمان ساوغ بن عور مي‌داند.(56)

وي به حد فاصل دورة حضرت عيسي و پيامبر اسلام حضرت محمد(ره) نيز پرداخته و سير و جريان انديشه را در اين دوره، پيگيري مي‌كند، از عقايد و كساني كه آنها را ترويج مي‌كردند، سخن مي‌راند و ضمنِ ذكر تك تك حكماي عجم و عربِ اين دوره، مفاهيم بلند فكري آنان را ترسيم مي‌كند.(57).

مسعودي براي بيان عقايد و افكار عامه مردم به قالب‌هاي مختلفي تمسك جسته است كه بارزترين آنها را تمثيل و حكايت تشكيل مي‌دهد؛ حكايت‌هايي كه بيشتر به اسطوره مي‌ماند، ولي حاوي حقايقي است كه دست‌كم سير انديشة انسان براي رسيدن به كنه حقايق را بيان مي‌كند.(58).در واقع، اين رويه، بخشي از تلاش‌هاي اوست تا ريشه پديده‌هايي چون حوادث، افكار، ايده‌ها و حتي اقوام و بسياري از امور ديگر را بنماياند. حكايت‌ها يا واقعي است و يا تخيلي و اسطوره‌اي و برگرفته از ديگر منابع يا افواه عموم. اين رويكرد با دقت و تيزبيني وي موفقيت بي‌نظيري را در امر نگارش آثارش برايش به ارمغان آورده است. وي به دقت درباره وجه استعمال عبارت «باسمك اللهم» يا مسئله نژادپرستي در دوران خودش پرداخته است.(59)وي نظام «كاست» هندو را فراموش نمي‌كند و از عقايد دوري كردن هندوان از شراب و زنا سخن مي‌راند(60).

مسعودي از رويكرد جمعي افراد يك جامعه به منظور رسيدن به هدفي مشخص، چون رسيدن به تفوّق سياسي بر ساير جوامع يا موفقيت آنان در زمينة شكل‌گيري عناصر تمدني، مانند اسلحه‌سازي، ابنيه و معماري، استخراج آهن، روي آوردن به علومي چون نجوم، به وجود آوردن زيج‌ها، ابداع حساب و… نيز غفلت نكرده است.(61)

مسعودي ساخت بازي «نرد» را به هندي‌ها نسبت مي‌دهد و فلسفه آن را بيان مي‌دارد: «توفيق به هوشمندي و زرنگي نيست. رزق و روزي‌با زبردستي به دست نمي‌آيد و جز با كمك اقبال و بخت به چنگ نمي‌آيد». شطرنج نيز كه به دست هندي‌ها ساخته شد به قول مسعودي بازي نرد را بي‌اعتبار كرد تا نشان دهد كه توفيقات ناشي از هوشمندي است. بازي شطرنج را تمثيلي از رويدادهاي اجتماعي و فلكي مي‌پندارد. شاه را نشان تدبير و سياست و ديگر مهره‌ها را نمونة پيكره‌هاي علوم و اجسام سماوي در نظر مي‌گيرد و در ادامه، ساير رمز و رازهاي مربوط به شطرنج را مي‌شمارد.(62)

نسب شناسي و قوم شناسي مسعودي تابع همان عقيده معروف است كه نسل بشر از سه فرزند نوح منشعب شده است: سام، حام و يافث. اقوام را يك يك نام برده و به آنها منتسب مي‌سازد، همچنان‌كه سرزمينشان را مشخص و عقايد مذهبي‌شان را بر ملا مي‌كند و ويژگي‌هاي جسمي و روحي‌شان را مي‌شمارد. به طور مثال، براي سياه‌پوستان از قول جالينوس دست‌كم ده خصلت ذكر مي‌كند و اقوال رايج در عصر خود را به عنوان علل اين تفاوت ظاهري و رنگ بيان مي‌كند. وي از حرمت نياكان و اجداد در فرهنگ عامة چينيان مي‌نويسد؛ آنچه امروزه نيز وجه مميزه آنان با ساير ملل است(63). مسعودي به شكل گيري‌و ضرورت نهادهاي اجتماعي اشاره‌هايي دارد و در اين زمينه از قول حاكم چين مي‌نويسد: «مردم بايد پيرو ديانتي گردند كه ماية همگرايي است و باعث استقرار نظام‌، زيرا مُلك بدون شريعت از علل و آفت ايمن نيست و فساد و تباهي در آن داخل خواهد شد.».

مسعودي ادامه مي‌دهد كه حاكم مذكور براي مردم شريعتي را بنا نهاد و مقرراتي را وضع كرد تا روابطشان منظم شود. قصاص نفس و اعضا را وضع نمود و ترتيبات نكاح را فراهم ساخت تا تمتّع از زنان سامان يابد و نسب‌ها درست گردد. رعايت مقررات را درجه بندي كرد. «واجب» كه ترك آن موجب زحمت بُوَد، «مستحب» كه انجام آن آن مرجح باشد. براي زناكاران حد معين كرد و بر زناني كه اراده فاحشه‌گري داشتند، ماليات وضع نمود (در عين حالي كه آن عمل را جايز نمي‌دانست)، وقت كارشان را محدود ساخت و اگر از اين كار دست بر مي‌داشتند باج و ماليات را از آنها مرتفع مي‌ساخت(64)

مسعودي مسئله‌اي ظريفي چون قهرمان پرستي جوانان چيني را نيز فراموش نكرده كه تصوير فرد محبوبشان را روي پيراهنشان نقش مي‌كردند(65) حتي به نيت‌هاي مردم در خصوص عبادت و تعظيم بت‌ها نيز اشاره دارد و مي‌نويسد:

مردم چين در پرستش بت‌ها دو گونه بوده‌اند: يك دسته خردمندان كه نيتشان از تعظيم بت‌ها آفريدگار جهان بوده است و دسته ديگر، عوام الناس كه بتان را ماية تقرب به آفريدگار و شريك او مي‌دانستند.(66)

در ادامه، زمينه شكل‌گيري ديانت و عقايد چيني‌ها را بررسي مي‌كند و آن را ناشي از مجاورت با هندوان مي‌داند و همچنين مذهب ثنويان و دهريان را نيز در شكل‌گيري ديانت آنها بي‌نقش نمي‌داند و علت آن را مجاورت با اقوام «طغر غر» مي‌شمارد.

يكي از راه‌هاي مطلوب شناخت جامعه كه مطلوب جامعه‌شناسان و مورخان اجتماعي است، توجه به قصه‌ها و داستان‌ها و تمثيل‌هاست كه مملو از باورها و انديشه‌ها، پيوندها، اميال و آرزوهاست. مسعودي با واقف بودن به اين سهم، براي رساندن مقاصد و مفاهيم خود از اين مسئله به خوبي بهره مي‌برد و مطالبش را در قالب داستان و حكايت بيان مي‌كند. بنابراين، دست‌كم در بازخواني اين حكايات ما با شمه‌اي از باورهاي ديني، فرهنگ عامه، كار و پيشه و … آشنا مي‌شويم. البته به نظرمي‌رسد كه مسعودي درپي هدف ديگري از طرح چنين قالبي براي بيان مطالبش مي‌‌باشد و آن عبارت است از پند‌آموزي و الگو‌برداري از سوي حاكمان و زَبَردستان. براي مثال، ضمن بيان داستان تاجر سمرقندي كه به چين مي‌رسد، خواننده را هم با جريان تجارت و مسيرهاي طي شده آشنا مي‌سازد و هم در باطن اين هدف را مي‌پروراند كه چگونه حاكمان چيني با رعيّت و شاكيان برخورد مي‌كردند تا نمونه‌اي از رويه عدالت محوري آنها و نظم و نسق مملكت‌داري‌شان را عرضه كرده باشد(67) در نقل ساير رويدادها نيز از اين امر غفلت نمي‌ورزد، چنان‌كه در گزارش خود از كشتار بندر «خانقوا» به آمار كشتگان و سيستم آمارگيري حاكمان چيني اشاره مي‌كند تا نشان دهد كه ديگران با ما چه فاصله‌اي دارند.(68)

سراسر نقل‌هاي مسعودي در خود حكمتي نهفته دارند و خواننده با يك سلسله رويدادها و حوادث خام و سرگرم كننده روبه‌رو نيست، بلكه حكايت‌ها و گزارش‌هاي هدفمند آورده شده است. بنابراين، مي‌توان گفت كه آثار مسعودي، كتب حكمت و دانش‌اند. هر جا سخن از حادثه‌اي دارد در پي اثبات حكمتي و روشن شدن مسئله‌اي است. وقتي صحبت از شاهان پنجگانه از نظر چيني‌ها مي‌كند، اين جهت‌گيري، بيشتر هويدا مي‌شود: ملك‌الملوك (خلفاي اسلامي)، ملك الناس‌(شاهان چيني)، ملك السباع (شاهان ترك)، ملك الحكمه (شاهان هندي) و ملك الرجال (شاهان رومي). آيا اين تقسيم‌بندي مبيّن روية عمومي حاكمان و حكومت‌ها و روحيات و خلقيات جمعي حاكم بر جوامع و سرزمين‌ها نيست؟

مسعودي به مسئله روحيه عمومي ملل توجه خاصي دارد و مهم‌تر اينكه آن را متأثر از آب و هوا و محيط پيرامون مي‌داند. حتي محيط را بر ساخت و فيزيولوژي اقوام نيز مؤثر مي‌داند، مانند تأثير سرزمين تركان در چهره‌ها و تنگي چشمانشان، كوتاهي پاي و كلفتي گردن و پشم سفيد در شترانشان(69).

در نگارش مسعودي از عقايد، افكار و گفته‌ها و نقل قول‌هاي مردم عامي و (70)عادات و
سنن رفتاري مردم و باورهايي كه رفتارشان از آنها نشأت مي‌گيرد، ياد شده است. بيان
عقايد ديني مردم در جاي جاي كتاب مشهود است، از جمله در مورد عقايد هندوان آورده است كه خود را در ساحل رود گنگ قرباني مي‌كنند يا مي‌دَرَند و در نهايت، خود را در خرمني از آتش مي‌سوزانند(71).

البته مسعودي شاهان و حاكمان را از قلم نينداخته و توجه خاصي به عملكرد و نقش تمدني آنها دارد و اعمال و رفتار و آثار و صنعتي را كه از خود به يادگار گذاشته‌اند، يادآور مي‌شود، از قبيل ساخت شمشير، بنا، شهرسازي، تقسيم‌بندي ممالك به ولايات، كشف و استخراج معادن، حفر كانال و نهرها، سازمان‌دهي سپاه، استفادة پرچم‌ها در جنگ و… .(72)البته آن بخشي از سرگذشت پادشاهان برايش مهم است كه تمدن‌ساز و فرهنگ آفرين بوده است و صحبت از رويه‌هاي حكيمانه يا ظالمانه و نابود كننده است. بر اين اساس، جنبه‌هاي پندآموزي و سازندگي بررسي‌هاي تاريخي او پر رنگ‌تر است و در واقع آن قسمت از رويدادها برايش جالب و جذاب و در خور توجه است كه سازنده باشد. وقتي از كيومرث پادشاه ايراني شرحي مي‌دهد، به آن جنبه از سخنان او مي‌پردازد، كه پيامدهاي مدني و فرهنگ‌سازي دارد:

از او (خداوند) زيادتي نعمات مي‌خواهيم و مي‌خواهيم در كاري كه به ما محول نموده ما را ياري نمايد و ما را به عدل كه پراكندگي را مجتمع سازد و زندگي را صفا بخشد، هدايت كند، به عدالت ما اعتماد داشته باشيد و با ما با انصاف رفتار كنيد تا شما را به مرحلة بالاتر از آنچه در انديشه داريد برسانيم.(73)

از حوادث و رويدادهاي زمانه سلاطين نيز به آنهايي مي‌پردازد كه جنبه اجتماعي و فكري دارد، مثل بزرگداشت و مراسم نوروز و جشن مهرگان و شكل‌گيري صناعات و ابنيه و پيشه‌ها كه به گفته وي در زمان پادشاهي جمشيد اتفاق افتاد(74).

 مسعودي صراحتاً بيان مي‌دارد كه در تمام آثارش توجه صرف و انحصاري به سرگذشت حاكمان و اخبار جنگ‌ها ندارد، بلكه علاوه بر آنها و به طور مفصل‌تر يا دست‌كم هم‌سنگ آنها به مسائل فرهنگي، علمي و اجتماعي نيز توجه دارد: ما سرگذشت شاهان، سير و سياحتشان، اخبار جنگ‌ها و همچنين اخبار و سرگذشت فلاسفه، حُكما، عقايد، آراء و نظريات و ديگر اَسرار و عجايبِ اخبارشان را در كتاب‌هاي سابق‌مان ياد كرده‌ايم.(75)

از نظر مسعودي هر قومي، ويژگي‌هاي روحي و اخلاقي خاص خودشان را دارند كه آنها را از سايرين متمايز مي‌سازد. براي مثال، مردم مصر را اين گونه توصيف مي‌كند كه «طاعتشان از روي ترس باشد و صلح‌شان با فتنه قرين(76)اين همان چيزي است كه گوستاولوبون روي آن انگشت نهاده و ساختمان روحي ملل را وجه تمايز جوامع و اقوام از همديگر قلمداد مي‌كند(77).

از ديگر مطالب درخور توجه وي باورها و افكار وهمي و خيالي مردم مناطق مختلف است، از قبيل اعتقاد به طلسم، حالات روحي و رواني طبقات اجتماعي خاص،(78)نفْس، روح، غول، جن، هاتف، قيافه‌بيني و فال‌گيري، اعتقاد به سانح و بارح، كهانت و رؤياها كه اقوال مختلف را درباره صحت و سقم آن بيان مي‌دارد(79).

از ديگر مطالب اجتماعي و فرهنگي كه مورد توجه نويسنده قرار گرفته مي‌توان به موارد زير اشاره نمود:

مسأله تغيير و تبدّل زبان، مثل زبان پهلوي (فارسي اوليه) به فارسي ثانويه(80) بزهكاري‌هاي اجتماعي چون قمار، كه گاهي بر سر قطع اعضاي بدن خود شرط مي‌بستند.(81)

علل نابودي اقوام يا عقب‌ماندگي آنها كه در جاي جاي آثارش ذكر مي‌كند.(82)

بررسي وضعيت پرستش‌گاه‌ها و بررسي بعضي از فرقه‌ها.(83)

پرداختن به ريشه اختلاف بين جوامع و قبايل.(84)

به هر حال، آنچه در خصوص رويكردهاي اجتماعي و فرهنگي مسعودي مهم است، توجه و اهتمام ايشان به اين نگرش و روش در تاريخ‌نگاري است، آن هم در دوره‌اي كه جو حاكم بر نگارش تاريخي صرفاً نقل رويدادهاي سياسي ـ نظامي و مذهبي است. ايشان در مروج الذهب در مقايسه با النبيه و الاشراف گسترده‌تر بحث مي‌كند. البته اينكه اين سلسله مباحث را در بيشتر آثار خود، به خصوص در اخبار الزمان و الاوسط نيز مطرح مي‌كند، نشان از توجه جدي وي به جامعه است كه زير بناي تمام رويدادهاي فكري ـ فرهنگي، اقتصاي، سياسي است. اگر آثاري را كه خود از نگارش آنها اطلاع مي‌دهد امروزه در دست داشتيم، بي‌شك مايه كم‌نظيري براي ترسيم تصويري واضح از وضعيت جامعه آن روز و حتي قرن‌هاي قبل از عصر نويسنده بود.

نتيجه

در خصوص علم تاريخ دو رويكرد وجود دارد: تاريخ سنتي يا كلاسيك كه صرفاً به بعد سياسي و نظامي جوامع بشري مي‌پردازد و تاريخ جديد يا جامع كه مهم‌ترين وجه تمايز آن با تاريخ سنتي پرداختن به موضوعات مختلفي است كه جوامع بشري را درخود محصور نموده است. .اين تقسيم ـ آن‌گونه كه مشهور است ـ مربوط به دو قرن اخير است، ولي تمدن اسلامي با اين دو مفهوم از بدو شكل‌گيري علم تاريخ در جوامع اسلامي با آن آشنا بود، چرا كه فرهنگ و تمدن اسلامي و از آن جمله، علم اخبار و تاريخ، بر بستري از فرايند انديشه و آموزه‌هاي ديني ـ اسلامي بنا گرديده است. بديهي و طبيعي خواهد بود كه علم تاريخ نيز محتوايي از اين سنخ بيابد و موضوعات آن فراتر از آن گردد كه در قالب سنتي به آن مي‌نگريستند.

بهترين گواه بر اين مدعا آثار مسعودي است كه طيف وسيعي از موضوعات قابل بررسي را در بردارند، اعم از تاريخ علم، تاريخ اجتماعي، فرهنگي، جغرافياي تاريخي، تاريخ زيست محيطي و فلسفة نظري تاريخ، كه براي بررسي رويدادها و پديده‌هاي اجتماعي از همه اين موضوعات وگرايش‌ها به گونه‌اي دقيق بهره برده است.

روش نگارش مسعودي نيز طبق اقتضائات موضوعي است؛ يعني وي به همان سبكي عمل نموده كه امروزه آن را تاريخ‌نگاري تحليلي مي‌دانند كه مشخصة بارز آن عقل‌گرايي و بررسي‌هاي تعليلي است.

 

پی نوشت مطالب

1. حسینعلی نوذری، فلسفه تاریخ، روش‌شناسی و تاریخ نگاری،ص 109؛ دکتر رافت الشیخ، تفسیر مسار التاریخ،ص 7.

2. فاطمه قدوره الشامی، علم التاریخ تطور مناهج الفکر و کتابه البحث العلميمن اقدم العصور الی قرن العشرین، ص 12.

3. عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخ در ترازو، ص 28.

4. حسن حضرتی، تأملاتی در علم تاریخ و تاریخنگاری اسلامی، ص 18 و 15.

5. ئی اچ کار، تاریخ چیست؟، ترجمة دکتر حسن کامشاد، ص 92 و 91.

6. سهیلا ترابی فارسانی، «مقالة تاریخ جدید، گذشته و آینده»، کتاب ‌ماه تاریخ و جغرافيا، دی و بهمن 1386، ص 6.

7. ابوالحسن علی‌بن حسین‌بن علي مسعودي، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج 2، ص 298 و 297.

8. سهیلا ترابی فارسانی، «مقالة تاریخ جدید، گذشته و آینده»، کتاب ‌ماه تاریخ و جغرافيا، دی و بهمن 1386، ص6

9. مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 298 و 297.

10. همان، ج1، ص 9.

11. همان، ج1، ص9.

12. همان، ج1، ص 9 و 10 و 11.

13. همان،ج1 ص 7 و8؛ مسعودي، تنبیه الاشراف، ص17،165، 112،113و363.

14. مرتضی مطهری،جامعه وتاريخ، ص70 و71.

15. مایکل استنفورد،درآمدي برفلسفة تاريخ،ترجمه احمد گل محمدی، ص 17 و 18.

16. حسن حضرتی، تأملاتي در علم تاريخ، همان، ص78 و 77

17. مرتضی مطهری، جامعه و تاريخ، ص 71.

18. مسعودی،مروج الذهب، ج 1، ص 193

19. همان، ج 1، ص 118 و 119.

20. مسعودي، مروج الذهب، ج 1، ص 50 و 49

21. همان، ج1، ص 117.

22. همان،ج2، ص 281.

23. همان، ج 1 ،ص 84 و ج2، ص 415 و 414.

24. همان، ج1، ص 85 و 84

25. ر.ک: همان، ج2، ص408 و409.

26. همان، ج 1 ،ص 85 و 84.

27. همان، ج 1، ص 112 و 111.

28. همان، ج2، ص 335 و 334

29. همان، ج 2، ص از 294 الی 297 و 337 و 336 و 335

30. همان، ج2، ص 291 و 290 و 288.

31. همان، ج1، ص 214

32. همان، ج 1، ص 148 و 147

33. همان، ج2، ص 400.

34. همان، ج 1، ص 60 و 61 و 62.

35. همان، ج 1، ص 240.

36. همان،ج1،ص 241

37. مسعودي، التنبيه و الاشراف، ص 22 الي 44.

38. همان، ص 26 و 27

39. مسعودي، مروج الذهب، ج 1 ،ص 66.

40. مسعودي، التنبيه و الاشراف، ص 61 الي 83؛ مسعودي، مروج الذهب، ج1، ص 67 الي75.

41. مسعودي، مروج الذهب، ج1، ص 68

42. همان، ج1، ص 75.

43. همان، ج1، ص 80.

44. همان، ج1، ص 229.

45. همان، ج1، ص 103و 103.

46. همان ،ج1، ص 103.

47. همان، ج1، ص 128 و 127.

48. همان، ج1، ص 134 و 133.

49. همان، ج1، ص 259 و 253 و 252.

50. همان، ج1، ص 141.

51. همان، ج1، ص 22 و 21.

52. همان، ج1 ،ص 23.

53. همان، ج1، ص 25.

54. همان، ج1، ص 28.

55. همان، ج1، ص 30.

56. مسعودي،تنبيه الاشراف، ص 85 و 84 و 50 و 47.

57. مسعودي،مروج الذهب، ج 1، ص 31.

58. همان،ج1 ،ص 48.

59. همان، ج1، ص 50 و 49.

60. همان، ج1، ص 56 و 50 و 49.

61. همان، ج1، ص 57.

62. همان، ج1، ص 53 و 52.

63. همان ،ج1، ص 55.

64. همان، ج1، ص 91 و 90 و 56.

65. همان،ج1، ص 92.

66. همان،ج1، ص 93.

67. همان، ج1، ص93.

68. همان ،ج1، ص 96.

69. همان، ج1، ص 96 و 94.

70. همان، ج1، ص 110 و 109 و 104.

71. همان، ج1، ص 118 و 111.

72. همان، ج1، ص 142 و 141.

73. همان، ج1، ص 148 و 147.

74. همان، ج1، ص 150.

75. همان، ج1، ص 151.

76. همان، ج1، ص 205.

77. همان،ج2، ص 273 و 283 و 326.

78. گوستاولوبن، تطور ملل، ترجمه علي دشتي، ص 12 الي 25.

79. مسعودي، مروج الذهب، ج1، ص239.

80. همان، ج2، ص 357 الي 374.

81. همان، ج1، ص 243.

82. همان، ج1، ص 254.

83. همان، ج2، ص 291 وو 290 و288.

84. همان، ج2، ص از 416 الي434 وج1،ص 213،173 ،172، 161، 160، 149، 138، 137.

 

منابع

استنفورد مايكل، درآمدي بر فلسفة تاريخ، ترجمه احمد گل محمدي، بي‌جا، نشر ني، چ سوم، 1387.

ترابي فارساني، سهيلا، «مقالة تاريخ جديد، گذشته و آينده»، كتاب ‌ماه تاريخ و جغرافيا، دي و بهمن 1386ش،

حضرتي، حسن، تأملاتي در علم تاريخ و تاريخنگاري اسلامي، بي‌جا، نقش جهان، 1380.

شيخ، رأفت، تفسير مسار التاريخ، بي‌جا، نشر عين للدراسات و البحوث الانسانيه و الاجتماعيه، 2000 م

زرين‌كوب، عبدالحسين، تاريخ در ترازو، تهران، امير كبير، چاپ يازدهم، 1386ش.

قدوره الشامي، فاطمه، علم التاريخ تطور مناهج الفكر و كتابه البحث العلمي من اقدم العصور الي قرن العشرين، بيروت، دار النهضه العربيه، 2008 م، چاپ دوم

كار ئي اچ، تاريخ چيست؟، ترجمة دكتر حسن كامشاد، بي‌جا، خوارزمي، چاپ پنجم، 1378.

گوستاولوبن، تطور ملل، ترجمه علي دشتي، بي‌جا، اساطير، چاپ دوم 1377ش

مسعودي، ابوالحسن علي‌بن حسين‌بن علي، مروج الذهب و معادن الجواهر، اهتمام و تحقيق دكتر يوسف البقاعي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 2002م

مسعودي، ابوالحسن علي بن الحسين بن علي، التنبيه و الاشراف، به تحقيق لجنه تحقيق لتراث، بيروت، دار و مكتبه الهلال، 1993 م

مطهري، مرتضي، جامعه وتاريخ، تهران، صدرا، چاپ هشتم، بي‌تا.

نوذري، حسينعلي، فلسفه تاريخ، روش شناسي و تاريخ نگاري، بي‌جا، نشر طرح نو، 1379ش.

 

منبع:تاریخ در آینه پژوهش، سال هفتم، شماره اول، بهار 1389.

{jcomments on}

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=17184

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب