شرایط سیاسی و اجتماعی دوران امام حسن(ع)
زندگی سیاسی امام را دو بخش قبل از خلافت و دوران خلافت تشکیل می دهند. قبل از خلافت، زندگی امام که قسمتی از آن در کنار جد بزرگوارش رسول اکرم(ص) و پدرش علی بن ابیطالب و مادرش حضرت زهرا(س) سپری شد، و قسمتی در زمان زمامداری شیخین و عثمان گذشت.
دوران خلافت نیز که هفت ماه بیشتر نبود، با زمامداری معاویه همراه بود و این زمامداری تا شهادت ایشان ادامه یافت. معاویه توانسته بود، با ظاهر پرفریبش بسیاری از مردم عراق را با خود همراه کند و از سپاه امام کسانی را فراری دهد تا زمینه ی صلح را فراهم سازد. امام در برابر چنین دشمن خطرناکی قرار داشت. اما موضع امام در برابر این دشمن غدار سکوت نبود، بلکه با توجه به اوضاع و شرایط، در مناسبتهای گوناگون نقاب از چهره ی این دشمن غدار برکشید و با مناظرات و خطبه های گوناگون، چهره ی واقعی او را معرفی کرد و در این راه هم بسیار موفق شد.
در برابر این اوضاع سیاسی، اوضاع اجتمای نیز قابل تأمل است.در زمان امام حسن(ع)،گرچه فرقههای سیاسی و مذهبی به شکل جدی به وجود نیامده بودند،اما یک فرقهی اصلی،یعنی همان«خوارج» که از زمان حکومت امام علی(ع)(در جنگ نهروان)شکل گرفته بود،وجود داشت.توطئهی آنها در جنگ امام حسن(ع)با معاویه و در حمله به امام(ع)،عملا امام حسن(ع)را وادار به صلح کرد.البته امام حسن(ع)نیز در برابر این گروه،مانند علی بن ابی طالب(ع)موضعی مداراگونه اختیار کرد.به طور کلی غیر از خوارج،میتوان اصحاب امام حسن را به چندین دسته تقسیم کرد:
1. شیعیانی که وفادار به علی(ع)و فرزندش امام حسن(ع) بودند؛
2. طمعکارانی که به دنبال غنائم بودند.به عبارت دیگر، دنیاپرستانی که در جستوجوی مال و ثروت و مقام بودند؛
3. مردم بی بصیرتی که نمیدانستند چه کنند؛
4. کسانی که به انگیزهی عصبیت قبیلگی و بدون توجه به دین تنها تابع رؤسای خود بودند.
امام حسن(ع)علاوه بر معاویه دشمن غدار او بود،با چنین مردمی در داخل مواجه بود.همین پراکندگی مردم،باعث پذیرش صلح از جانب امام شد و شیعیان مخلص را از رهبری و خلافت امام عملا بیبهره ساخت.
گوشه هایی از فعالیتهای امام
امام حسن(ع) پس از انعقاد صلح،به طرف مدینه حرکت کرد.ایشان پس از استقرار در مدینه،رسالت الهی خویش را به شکل جدیدی آغاز کرد.تا دیروز که زمام امور مسلمانان به دست او بود،به ادارهی امور امت و برنامهریزی آیندهی جامعهی اسلامی میپرداخت و کشتی این امت را به سوی ساحل سعادت و صلاح هدایت می کرد.ولی پس از انعقاد صلح،روش جدیدی را در پیش گرفت و با ایجاد یک مکتب فکری عظیم،پایگاهی برای ترویج فکر اسلامی تشکیل داد تا از این طریق،امت اسلامی را به راه راست الهی و احکام آخرین آیین الهی هدایت کند.این پایگاه فکری،نقش فعالی در رشد و شکوفایی سطح فکر عمومی و تصحیح جهتگیریها،و نجات مردم از امواج انحرافاتی که توسط نیروهای رسمی تحت فرمان معاویه ایجاد شده بودند،ایفا کرد.آن حضرت،مردم را به اصلاح خویش و پیروی صحیح از دین و تبعیت درست از سیرهی رسول اکرم(ص) و اهل بیت(ع) دعوت میفرمود و آنها را تشویق میکرد،اعمالی را که موجب ترویج فضایل و ریشهکن شدن رذایل میشود،نصبالعین خود قرار دهند.گذشته از اینها به اصلاحات اجتماعی نیز همت گماشت؛ نظیر رسیدگی به تهیدستان،درماندگان و نیازمندان و دلجویی از آنها.
صرف نظر از نقش امام در مسائل فکری و فرهنگی،طبیعی بود که امام حسن(ع) برنامه هایی نیز برای آیندهی رسالت الهی در زمینه های اجتماعی و سیاسی در نظر داشته باشد.امام، از طریق اشتغال به فعالیتهای فرهنگی،با ایجاد یک موج اسلامی و آگاهیبخش نسبت به رسالت الهی خویش در جامعهی اسلامی،در جهت مصالح امت اسلامی گامی بلند برداشت.در نتیجهی آن،برای مردم روشن شد که امامت شرعی حق اهل بیت پیامبر و در پیشاپیش آن امام حسن(ع) است.معاویه و اذنابش صلاحیت این امر خطیر را ندارند و پیروی از آنان با راه اصیل اسلامی سازگار نیست [ابن ابی الحدید،بیتا:37].
امام حسن(ع)و مردان بزرگی که در مکتب او پرورش یافته بودند بعدها موفق شدند،امتی آگاه و آشنا به مسائل سیاسی و مخالف با حکومت اموی به وجود آورند تا علاوه بر مخالفت با فکر و روش و مسیر امویان،در طول تاریخ و پیدایش نسلهای سیاسی،از حریم اسلامی دفاع و حمایت کنند و به خاطر آن به تلاش و مبارزه برخیزند.دستگاه حکومت اموی از این جنبش اسلامی نوپا هراس داشت،آن را زیر نظر گرفته بود و عواقب آن را میسنجید.جنبش امام حسن(ع)به جایی رسید که امام راهی دمشق،پایتخت امویان شد و با معاویه به مذاکره پرداخت و نابسامانیهای حکومت و دنیاطلبی کارگزاران و دوری آنان از خط اصیل اسالم را بازگو کرد؛به گونهای که این مذاکرات باعث شد، گروهی به هواداری از اهل بیت(ع)برخیزند.اقداماتی که امام(ع) در مدینه انجام داد، عبارتاند از:
1. پیگیری نهضت فکری و پاسداری از میراث امامت؛
2. تربیت علمی و عملی مردم؛
3. انجام فعالیتهای مکتوب؛
4. مناظره؛
5. ایراد خطبه.
1. پی گیری نهضت فکری و پاس داری از میراث امامت
یکی از اصول دین از نظر شیعه،«امامت»است؛یعنی ریاست عامه در امور دین و دنیا و نیابت از پیامبر آورندهی شریعت جدید.به تعبیر دیگر،امامت پایهی نظام سیاسی اسلام است.
امام در جهت پاسداری از میراث امامت، تلاشهای مستمری داشت؛ از جمله:
الف) با معرفی خود و خاندانش،سعی داشت وجدانهای خفته را بیدار کند.او از حق غصب شدهی خلافت از خاندانش، بارها سخن گفت و این موضع،نه تنها در برابر دشمنانش به منصهی ظهور رسید،بلکه در برابر دوستانش نیز پدیدار گشت. امام این موضعگیری را در مناظرهها،خطبهها و نامههای خویش اعلام کرد.
ب) خلافت در نظر اهل بیت(ع)،همان حاکمیت تشریعی خدا در زمین است که باید عدالت همه شمول به وسیلهی آن تحقق یابد،رفاه و امنیت برای همه ایجاد شود. چنان چه این اهداف در سلطه و حاکمیت نباشد،هرگز آنان را طمع و حاجتی در آن نیست.اما همانطور که قبلا اشاره کردیم،عملا این خلافت از مسیر صحیح خود منحرف شد. غاصبان خلافت،آن را غصب کردند و با غصب آن،مشکلات فراوان و تفرقههایی برای امت اسلامی به وجود آوردند.امام حسن(ع)بارها و بارها دربارهی خلافت الهی سخنرانی و آن را به مردم گوشزد کرد.از جمله در سخنرانی خود میفرماید: «…هنگامی که رسول خدا از دنیا رفت،اعراب دربارهی به دست گرفتن حکومت نزاع کردند.قریش گفتند:ما از قبیله و خاندان پیامبریم و برای شما جایز نیست که با ما در مورد فرمانروایی محمد و حق او نزاع کنید…قریش امر(خلافت)را از عرب با انصاف و احتجاج گرفتند،اما هنگامی که ما اهل بیت محمد و اولیای او با قریش احتجاج کردیم.از آنها خواستیم با عدالت رفتار کنند،از ما دور و با یکدیگر همدست شدند تا بر ما ستم و با ما دشمنی کنند و ما را در سختی قرار دهند…»[حویزی ج 1:499].
امام به منظور اثبات امامت خود و نفی امامت دیگران در این مرحله به اموری به این شرح توجه کرد:
1. به احادیثی که از جد و پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب(ع) در رابطه با امامت خود و برادرش امام حسین(ع)باقی مانده بود، استناد کرد.از جمله حدیثی از جابربن عبدالله انصاری(ره)که در آن،رسول خدا جانشینان پس از خود را یک به یک با ذکر نامشان معرفی میکند[مجلسی،ج 43:355].
2. پس از بیعت مردم با امام،در پاسداری از مقام امامت، و اثبات امامت خود و نفی امامت دیگران،سخنانی ایراد کرد که این سخنان در قالب منظارات،خطبهها و حیدث از ایشان رسیدهاند.
3. امام پس از به دست گرفتن امور امامت به دست خودش، مسئولیتهایی را بر عهده گرفت،از جمله پاسخگویی به سؤالات از طریق نامه،فعالیتهای سیاسی نیمهمخفی،تشکیل محفل برای هدایت مردم در مدینه،تربیت عالمان و محدثان بزرگ در مدینه و نیز مسافرت به نقاط گوناگون از جمله شام و پردهبرداری از مفاسد بنیامیه و افشای اسرار.برای مثال در شام،امام به مناظراتی که با سران بنیامیه داشت،مردم شام را از خواب غفلت بیدار کرد. او به مردم تفهیم کرد که پسر پیامبر است و اگر در کرهی زمین بگردند،فرزند پیامبر را جز او و برادرش نمییابند[طوسی؛حلی؛ خویی؛کشی].
4. برای اثبات امامتش،کرامتهایی را از خود به منصهی ظهور میرساند تا اتمام حجت برای منکرین امامتش باشد.و نیز به معرفی امام پس از خود در وصیتش پرداخت و رسما حسین بن علی(ع)را به امامت و جانشینی پس از خود منصوب کرد.
2. تربیت علمی و عملی مردم
امام حسن(ع)محفلی داشت از نوع محفل درس و بحث در آن بسیاری از افاضل حضور مییافتند و امام به آنها درس میداد.با حضور امام در مدینه،محدثان،راویان و دانشمندان بزرگ در این محفل جمع شدند و از محضر مقدس آن حضرت به کسب علم و دانش بیشتر پرداختند.مکارم اخلاقی و کردارهای پسندیدهی آن بزرگوار در روح افراد لایق جلوه میکرد و بر مشعلداران نهضت فرهنگی و سیاسی اسلام افزوده میشد.یاران باقی ماندهی علی بن ابی طالب(ع)و موالیان اهل بیت(ع)،در میان خود سازماندهی جدیدی به وجود آوردند،نیروهای کارامد را شناسایی کردند و جنگ سردی را علیه نظام حاکم در پیش گرفتند.
در این مدت،افرادی که در خواب غفلت و گمراهی به سر میبردند،با روشنگری آن حضرت بیدار شدند و مبانی اصیل اسلام را از آن سلالهی پاک پیامبر آموختند.این ستارگان روزان که از مشعل تابناک امام دوم حسن بن علی(ع) کسب فضیلت و معنویت میکردند،از سه گروه تشکیل شده بودند:
الف)بعضی از صحابهی پیامبر و یاران با سابقهی علی بن ابی طالب(ع)؛
ب)تابعین و اشخاصی که در خدمت آن بزرگوار تلمذ میکردند؛
ج)کسانی که بعدها از اصحاب دیگر امامان شدند.
اصحاب امام حسن مجتبی(ع)و راویان حدیث ایشان بالغ بر 130 تن هستند.برخی از اصحاب امام حسن و علی بن ابی طالب(ع)عبارتند از:احنف بن قیس، اشعث بن سوار،اصبغ بن نباته،جابربن عبدالله انصاری، جارود بن ابیبشر،جارودبن منذر،سلیم بن قیس هلالی، رشید هجری،ظالم بن عمرو،قیس بن عباد،کمیل بن زیاد نخعی و مسلم بن عقیل.
راویان امام حسن(ع)
از امام حسن(ع)،روایاتی در بابهای متفاوت ذکر شده است.تعداد روایان براساس کتاب«مسند امام حسن(ع)»از آقای عطاردی،به 138 نفر میرسد که برخی از آنها عبارتاند از: عبدالرحمن ابن ابی لیلی،احمد بن عیسی العلوی،جبیر بن نفیر، جندب بن جنادة،حسن بن زید،محمد بن سیرین،وکیع بن جراح، ابومخنف،جابربن عبدالله انصاری و دیگرانی که در اینجا قابل ذکر نیستند[پیشین].
در بررسیهایی که به عمل آمد،نامی از برخی از راویان در کتب رجالی مشاهده نشد.برخی از آنان عبارتاند از:ابوموسی، ابووائل،ابوهشام،الاصمعی،عمر بن اسحاق،قیس مولی خباب،محمد بن یزید المبرد و موسی الجهنی.با توجه به مجهول بودن این راویان میتوان گفت،روایات ذکر شده از آنان،در زمرهی روایات ضعیف محسوب میشوند و میتوان نتیجه گرفت،با توجه به این روایات مجهول در مورد راویان امام حسن(ع)،روایاتی ضعیف نیز در روایات امام حسن(ع)یافت میشود.این موضوع میتواند ناشی از چنین عواملی باشد:نبود نظم در تدوین حدیث،منع تدوین حدیث،و نیز خفقان حاکم بر دوران امام حسن(ع)از طرف معاویه.
شاگردان ثقه ی امام
در میان شاگردان امام،برخی ثقه محسوب میشوند که در کتب رجالی نام آنها ذکر شده است؛از جمله:ابوالاحوص، حسن بن زید،ابواسحاق البیعی،حسن بن سعد،خیثمة بن ابی خیثمة،احمد بن عیسی العلوی،اسماعیل بن ابی خالد، زید بن حسن،زید بن وهب الجهنی،جارود بن المنذر، جبیر بن نفیر[ابن سعد،ج 5:25].
شاگردانی از امام(ع) که مؤلف کتاب هستند
مؤلفین کتاب که از شاگردان امام حسن(ع)محسوب میشوند، عبارتاند از: ابراهیم بن حماد،ابوالاحوص، ابوالجوزاء،ابومخنلف(لوط بن یحین)،اسماعیل بن ابی خالد، زید بن وهب الجهنی،سلیم بن قیس هلالی و هیثم بن مسروق.
شیوه ی آموزشی امام حسن(ع)
قبلا اشاره کردیم که دوران پس از صلح برای امام حسن(ع) دوران جدیدی بود.زیرا این دوران براساس تلاشهای معاویه و دشمنی او و خاندانش با اهل بیت(ع)،دورانی بود که احادیث جعلی و انواع تحریفها در جامعه رواج پیدا کرده بودند.عمال بنیامیه،علی(ع)و خاندان او را در منابر سب میکردند و تمام اینها برای دور نگه داشتن مردم از اهل بیت پیامبر و فراموش کردن آن خاندان بزرگوار بود.لذا امام(ع)در مدینه،فصل جدیدی از زندگی را آغاز کرد و در تمام این سالها به بیدارکردن این مردم تشنه در برابر تحریفهای به وجود آمده از طرف بنیامیه،و نیز مبارزه با بازگشت جاهلیت پیش از اسلام در میان مردم به واسطهی بنیامیه،و نشان دادن شکلگیری از اسلام که با اسلام راستین حضرت رسول خدا(ص)و اهل بیت گرامیشان بسیار فاصله داشت، پرداخت.پیش از این،یکی از فعالیتهای امام را در دمیدن فرهنگ اصیل نبوی در مجلس درسشان با حضور شاگردان،روات و محدثان،برشمردیم.اما در این قسمت برآنیم که به نحوهی این فعالیت بپردازیم.شیوهی آموزش امام به اطرافیان دوگونه بود:
الف) آموزش مستقیم
این نحوه از آموزش بدین شکل بود که امام(ع)با آمدن به«مسجدالنبی»و گرد آمدن افرادی در اطرافش،به تدریس و تربیت شاگردان خود میپرداخت.به روایتی در این مورد بسنده میکنیم:«روزی معاویه از افرادی که از مدینه به شام رفته بودند،پرسید:حسن بن علی(ع)چه میکند؟مردی از قریش که ساکن مدینه بود گفت:نماز صبح را در مسجد جدش برگزار میکند و تا طلوع آفتاب مینشیند و سپس تا نزدیک ظهر،به بیان احکام الهی و تعلیم و آموزش افراد مشغول است.سپس نماز میخواند و به همینگونه،زنان از احادیث و روایات و گفتههایش بعدازظهر استفاده میکنند و این برنامه کار هر روز اوست»[تاریخ ابن عساکر،ج 8:139].
ب) آموزش غیرمستقیم
بخش دیگری از آموزش شاگردان و دوستداران امام(ع)، غیرمستقیم انجام میگرفت.بدین صورت که مناسبتی پیش میآمد و کسی سؤالی را مطرح میکرد و آن حضرت پاسخ میداد.در این مورد به روایت زیر بسنده میشود:
ابن عساکر با سند خود از ابوحمزهی ثمالی از امام سجاد(ع) نقل کرده است: «[امام]حسن(ع)طواف کعبه میکرد که مردی نزد او آمد و گفت: ای ابامحمد،با من بیا برای کاری که دارم نزد فلانی برویم.پس آن حضرت طواف را رها کرد و با او رهسپار شد و چون رفت[و برگشت]،شخصی که به آن مرد درخواست کننده حسد میورزید،نزد آن حضرت آمد و گفت:ای ابامحمد،آیا طواف را رها کردی و برای کار فلانی رفتی؟فرمود: چرا نروم در حالی که رسول(ص)فرمود: هرکس برای انجام نیاز برادر مسلمان خود برود و نیاز او برآورده شود،یک حج و یک عمره در نامه ی عمل او نوشته خواهد شد.و اگر نیاز او برآورده نشود،یک عمره نوشته خواهد شد.و اگر نیاز او برآورده نشود،یک عمره نوشته خواهد شد.بنابراین،من یک حج و یک عمره به دست آوردم و به طواف خود برگشتم»[ابن سعد، ج 5:23].
3.فعالیتهای مکتوب
امام حسن(ع)با توجه به اوضاع زمان خود سعی داشت، چهرهی واقعی اسلام را به امت اسلام بشناساند و برای تحقق این موضوع از راههای متفاوت استفاده کرد. یکی از این راهها،فعالیتهای مکتوب ایشان از قبیل نگارشنامه،وصیت،دعا،و سخنانشان بود تا از این طریق، هم مردم را به راه درست رهنمون و هم در برابر دشمن اتمام حجت کند.
الف)نامه ها
یکی از راههای ارتباطی میان امام و مردم،ارسال نامههایی از جانب امام بود.مکتوبات ائمه(ع)را میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
بخش اول:نامهها،دستورالعملها و حتی پیغامهای امامان که خطاب به نمایندگان خود یا شیعیان مستقر در یک ناحیه ارسال میکردند و در آنها،وظایف و تکالیف آنان را در مقابل پیشامدهای سیاسی و اجتماعی روشن میساختند.با توجه به اوضاع زمان هر امامی،تعداد این نامهها کم و زیاد میشد.در این باره میتوان به نامههای زیادی که از امام هادی(ع)و امام عسکری(ع)باقی ماندهاند،اشاره کرد.
بخش دوم:سؤالاتی که شیعیان از نقاط متفاوت با امام در میان میگذاشتند و امام نیز متقابلا به آنها جواب میداد.
در زمان امام حسن(ع)نیز ارسال چنین نامههایی انجام میگرفت،اما این نامهها به دو بخش بعد از خلافت و پس از صلح قابل تقسیمبندی هستند.بعد از خلافت،از جانب امام حسن(ع)نامههایی به معاویه ارسال میشد و پس از صلح نیز امام نامههایی را به منظور آگاه کردن بعضی از عمال بنیامیه نسبت به وظایفشان و مظالمی که نسبت به شیعیان میکردند،میفرستاد. این نامهها در سه بخش قابل بررسی هستند:
1.نامه های ارسالی امام حسن(ع)به معاویه که بیش از پنج نامه است و در آنها امام سخن از حق مفروض خود بر مردم، یعنی وجوب دوستی و مودت امام و اهل بیت(ع)و نیز طهارت و پاکیزگی آنان و دوریشان از پلیدی و یا گفتههای صریحی در مورد خلافت و حق غصب شدهشان،و دعوت معاویه به اطاعت و تسلیم به میان آمده است.
2.ارسال نامه های امام حسن(ع)به برخی عمال بنیامیه؛از جمله نامه به زیاد در مورد رفع ظلم از یکی از دوستداران امام حسن(ع).
3.نامه هایی به دوستان که شامل پاسخ امام به نامهی حسن بصری دربارهی توحید و نیز نامهی امام به اصحاب در پاسخ تسلیت مرگ دخترش به اوست.
ب)وصایا
از ائمه(ع)وصایای بسیاری نقل شده است؛از جمله وصیت امام علی(ع)که هنگام شهادتشان به امام حسن(ع)و نیز فرزندانشان وصیت کرده است.از امام حسن(ع)نیز وصایایی نقل شده که در آنها،امام مطالبی چون مواعظ،نصایح و تعلیم امور اسلام و همچنین تعیین امام پس از خود را یادآوری کرده است.
وصیتهای امام حسن(ع)از این قرارند:
الف)وصیت به جنادة بن ابی امیه؛
ب)وصیت به محمد بن حنیفه؛
ج)وصیت به امام حسین(ع).
در وصیت به جناده،امام بسیاری از نصایح و اندرزهای خود را به همراه مطالب اخلاقی به شاگرد خود ارائه میکند.قسمتی از آن چنین است:«…اگر روزی نیاز تو را به مصاحبت و دوستی با کسی وادار کرد،با کسی مصاحبت کن که دوستی با او تو را زینت بخشد و اگر به او خدمتی کردی،تو را حفظ کند و اگر از او کمک خواست،تو را کمک کند»[ابن طاووس:10؛مجلس، ج 94:265].
در وصیت به محمد بن حنفیه نیز دربارهی پیروی از امام بعد از خود و امامت حسین بن علی(ع)بعد از خود سفارشاتی میکند. در وصیت به برادرش حسین بن علی(ع)هم به مسائلی که پس از شهادتش در مورد دفن آن حضرت پیش خواهد آمد،اشاره میکند.
ج)دعاها
دعا،کلام تذلل و خشوع مخلوق نزد خالق بزرگ است؛ کلامی که رضایت و احسان خداوند را طلب میکند.دعا و نیایش،راهی برای شناخت پروردگار و صفات جمال و جلال اوست.هموسیلهای است برای توبه و بازگشت از گناه و پاکسازی روح،و هم عاملی برای انجام خوبیها و نیکیها،و هموسیلهای برای تحرک و نشاط،و کوشش بیشتر تا آخرین حد توان.
در آیات و روایات اهل بیت(ع)،اهمیت فراوانی به موضوع دعا داده شده و کتابهای دعایی از آنها باقی مانده است؛ از جمله: «صحیفه علویه»(ادعیهی امام علی(ع)، «صحیفهی حسینیه» و «صحیفه ی سجادیه».
از امام حسن(ع)نیز دعاهای بسیاری به دست ما رسیده است که میتوان آنها را بدین شکل تقسیمبندی کرد:
-ادعیه در ثنای الهی و درخواست حوایج از او؛
-ادعیه در مورد نماز و آنچه به آن ارتباط دارد؛
-ادعیه در رفع خطرات،بیماریها و دفع دشمنان و ظالمان؛
-ادعیه در امور متفرقه.
در اینجا به ذکر دو نمونه بسنده میکنیم:
دعای آن حضرت در ثنای الهی
هشام بن عروة از پدرش نقل کرده است که امام حسن(ع) هنگام طلوع خورشید اینگونه خدا را ستایش میکرد:سمع سامع بحمداللّه الا عظم له الملک و له الحمد و هو علی کل شیء قدیر.سمع سامع بحمدالله الا مجد،لا شریک له،له الملک و له الحمد و هو علی کلّ شیء قدیر [مجلسی،ج 44:64]: گوش شنواست به حمد خدای بزرگ.برای اوست ملک و برای او حمد و ثناست و او بر تمام اشیا قادر و تواناست.گوش شنواست به حمد و ثنای خدای مجید.شریکی برای او نیست. برای اوست ملک،و حمد و سپاس مر اوراست و او بر تمام اشیا قادر و تواناست.
دعا در رفع خطرات و بیماریها
یکی از مواردی که دعا به اجابت میرسد،هنگام مشکلات و بیماریهاست.امام حسن(ع)نیز در این موارد دعایی کرده است به این شرح:بسم الله الرحمن الرحیم اللهم انی اسئلک بمکانک و معاقد عزّک و سکّان سماواتک و انبیائک و رسلک ان تستجیب لی فقد رهقنی من امری عسر اللهم انی اسئلک ان تصلّی علی محمد و آل محمد و ان تجعل لی من عسری یسرا [مجلسی، ج 43:350 و ج 72:151]:به نام خداوند بخشندهی مهربان. خداوندا!به جایگاهت و مکانهای عزت جلال تو و ساکنین آسمانها و انبیا و پیامآورانت [قسم] که دعای مرا اجابت کنی و پاسخ دهی؛زیرا به تحقیق مرا در کارم سختی رسیده است.بار خدایا!من از تو میخواهم که بر محمد و ال محمد درود فرستی و سختی مرا به آسانی تبدیل کنی.
4.احادیث و کلمات قصار
ائمه(ع)،راهنمایان انسانها به سوی صراط مستقیم و کشتی نجات هستند.سخنان آنها در گرانبهایی است که اگر در زندگی هر انسانی عملی شود،او را به صراط مستقیم رهنمون میگردد.این سخنان نسل به نسل(با وجود خفقان موجود در زمان هر امامی)،به شیعیان آنها رسیده است. در این سخنان،تعالیم اخلاقی و نصایح عالی و نیز حکمتهایی وجود دارد که در کتب دیگر یافت نخواهد شد.
از امام حسن(ع)نیز سخنان حکیمانهی بسیاری رسیده است؛ سخنانی که میخواهند شیوهی درست زندگی را به مردم بیاموزند و بزرگترین گواه مرتبهی علمی و فکری و نیز شأن و مقام اجتماعی امام(ع)هستند.
5.مناظرات امام حسن(ع)
این مناظرات در واقع احتجاج یک فرهنگ قرآنی به شمار میروند که کتاب خدا و سنت پیامبر(ص)این فرهنگ را به ما آموخته است و اهل بیت(ع)در طول زندگی مبارکشان،این خط را در دایرهی وسیعی برای ما ترسیم کردهاند.این شیوه در مقابل روشهای جاهلی و طمعکارانی که اتمام حجتها هیچگاه به مصلحتشان نیست،قرار دارد؛چرا که احتجاج،در واقع افکار و نقشههای آنان را افشا میکند و آنچه را که پشت پرده پنهان کردهاند،ظاهر میسازد.احتجاج و اتمام حجت،تأثیر عمیقی در آگاهی امت اسلامی دارد.به خصوص آن که در شرایط قهر و زورگویی و غلبهی دشمنان خدا که راهی برای سخن آزاد و گفتار بیتقید با آنها وجود ندارند،بهترین راه اتمام حجت و احتجاج است.
از همین جاست که احتجاجات قرآن کریم را بر مشرکین و کفار،و احتجاجات امیرالمؤمنین(ع)دربارهی فضایل و مناقب و حق خود،و همچنین اتمام حجتهای امام حسن(ع)و امام حسین(ع)در چارچوب وقایعی که در دوران زندگی آنان اتفاق افتاد،نقش بزرگی ایفا میکند.امام حسن(ع)پس از صلح،با توجه به تصویر وارونهای که بنیامیه از اسلام ترسیم کرده بود،برای افشای چهرهی تزویر آنان و بیدار کردن امت اسلامی از خواب غفلت،مناظراتی با معاویه و سران بنیامیه داشت.این مناظرات بر حق غصب شده از اهل بیت،و نیز بر حق بودن اهل بیت،تأکید دارند.یکی از این احتجاجات را که از قول امام سجاد(ع)است،در این جا نقل میکنیم: امام سجاد(ع)فرمود:«هنگامی که امام حسن(ع)تصمیم گرفت با معاویه صلح کند،از خانه خارج شد تا این که معاویه را دید.هنگامی که با یکدگیر اجتماع کردند،معاویه بالای منبر رفت و گفت:ای مردم،این حسن،پسر علی و پسر فاطمه است.ما را شایستهی خلافت دانسته است و خود را سزاوار آن نمیداند و آمده است تا با اختیار صلح کند.آنگاه گفت:ای حسن بایست. امام برخاست و اینگونه فرمود:«سپاس خدای را سزاست که به سبب نعمتها و پیاپی بودن آنها و برطرف ساختن شداید و بلاها نزد دانایان و غیر آنها،شایسته حمد و ستایش است…»
امام پس از معرفی خود،پیامبر و پدرش و نیز اقداماتی که او و پدرش برای برقراری اسلام کردند،چنین ادامه میدهد:«و معاویة بن صخر میپندارد که من او را شایستهی خلافت دانستهام و خود را سزاوار آن نمیدانم،اما معاویه دروغ میگوید.سوگند به خدا که ما در کتاب خدا و زبان پیامبر خدا،نسبت به مردم از خود آنان سزاوارتریم…خداوند حکم میکند بین ما و آنان که حقمان را ضایع ساختند و بر ما مسلط شدند و مردم را علیه ما شورانیدند و سهممان را از غنایم و فیء که در کتاب خدا به ما تعلق گرفته است، باز داشتند و ارث مادرمان فاطمه- سلام الله علیها- را از پدرش گرفتند…»[مجلسی،ج 43:358؛عوالم العلوم، ج 16:228].
این مناظره بر مسائلی چون غصب خلافت،محروم کردن اهل بیت از ارث خود(فدک)،و تشبیه کردن امت پیامبر با قوم موسی که سامری را به جای خدای موسی گرفتند و نیز این که امامت به ظالمان نمیرسد،تأکید میکند.
6.خطبه ها
از امام حسن(ع) سخنانی ارزنده و حکمتآمیز به جای مانده است،از جمله خطبههایی که حضرت،چه در زمان قبل از امامت و چه بعد از امامت ایراد کرده است.خطبههای مهیّج امام حسن(ع)بهترین نمونهی اعجاز هستند که از معدن فصاحت و بلاغت پیامبر(ص)سرچشمه گرفتهاند.امام حسن(ع)نیز مانند پدرش،خطبهها و کلمات مهمی دارد که با شنیدن آنها،مو بر بدن راست میشود و علاوه بر انسجام سخن و ایجاز و اعجاز کلام،حاکی از معانی عالیهی لطیفهای،مشحون بر اصول و فروع دین و تربیت اجتماعی است.
در خطبه های امام حسن(ع)، مطالب ژرف و عمیقی به چشم میخورد که راهنمایی برای رهجویان آن امامان بزگوار است.در خطبههای امام،مطالبی چون ذکر توحید،حمد الهی و فضیلت پدرش [ر.ک:طبری، ج 2:27]،فضیلت اهل بیت [ر.ک:مجلسی، ج 32:405]،در تحریض اهل کوفه به جنگ جمل [ر.ک: صدوق،ج 1:220؛مجلسی،ج 44:3]و صفین [طبرسی، ج 1:282؛مجلسی،ج 44:9؛اربلی،ج 2:151]، تحریض اصحابش به جنگ و در علت صلح [ابن ابی الحدید، ج 16:131]،در شناسایی دشمن خود و اسلام(معاویه)[ابن ابی الحدید،ج 1:251؛امین،ج 1:27]و …به چشم میخورد.یکی از این خطبهها که به هنگام پیوستن اصحابش به معاویه ایراد شده،چنین است:«با پدرم مخالفت کردید تا این که حکمیت را پذیرفت،درحالی که خواستار آن نبود. آنگاه بعد از واقعهی تحکیم(حکمیت)شما را به نبرد با شامیان برانگیخت،باز امتناع ورزیدید،تا این که به سرای دیگر شتافت.آنگاه شما با من بیعت کردید و پذیرفتید با هر که سازش کنم،سازش کنید و با هر که جنگیدم،بجنگید.اما به من خبر رسیده است که بزرگان شما به معاویه پیوسته و با او بیعت کردهاند.شما را شناختم.پس مرا در دین و جانم فریب ندهید»[ابن کثیر،ج 7:307]
وضعیت حدیث در عصر امام حسن(ع)
از مطالعه ی تاریخ حدیث در این دوران،چنین به دست میآید که با حدیث سه برخورد جدی شده است:
1.سیاست منع حدیث و نهی از نقل و نگارش آن،به ویژه احادیثی که به مناقب و فضایل خاندان پیامبر(ص)و شخص علی(ع)،و رذایل معاویه و بنیامیه مربوط شده است،از سوی بنیامیه.
2.تحریف لفظی و معنوی احادیث و تغییر در پارهای مضامین و مفاهیم روایات به وسیلهی جاعلان حدیث و مزدوران دین به دنیافروش به منظور بهرهگیری از آنها به نفع دستگاه حکومت معاویه.
3.جعل احادیث دروغین وساختن روایات بیاصل و اساس و نسبت دادن آنها به پیامبر(ص) و اصحاب آن حضرت،در راستای تحکیم و تثبیت مقام خلافت و موقعیت حکومت.
1. منع حدیث
با روی کار آمدن معاویه،او یکی از محوریترین اقدامات خود را منع نقل و نگارش حدیث در فضیلت خاندان پیامبر(ص) به ویژه علی(ع)قرار داد،تا از این طریق مردم را از اطراف حضرت پراکنده سازد.آنگونه که تاریخ گواهی میدهد،معاویه تنها به این سیاست بسنده نکرد،بلکه در این راه تا آن اندازه شدت عمل و خشونت به خرج داد که حتی در مسائل فرعی دین هم کسی جرئت نمیکرد،نام علی(ع)را بر زبان آورد.
معاویه پس از«عام الجماعة»(سال 41 هجری قمری را گویند که در آن معاویه دشمنان خود را طوعا و کرها به تبعیت با خویش واداشت)،طی بخشنامهای به کارگزاران خود نوشت:«من ذمهی خویش را از کسی که در فضیلت ابوتراب(علی«ع»)و خاندان وی حدیث نقل کند،برداشتهام و از وی حمایت نمیکنم»[عسکری، ج 1:22].
2.تحریف حدیث
از دیگر اعمال ناشایست بمعاویه در این زمینه،سیاست تحریف حدیث و تغییر در مضمون و محتوای روایات بود.این تحریف که به منظور تحکیم،تثبت و تقویت پایههای لرزان حکومت وی و سرکوب مخالفان انجام گرفت،بر دو محور اساسی تکیه داشت:نخست تحریف معنایی و محتوایی احادیث،و دیگری تحریف لفظی و تصحیف عبارت و الفاظ حدیث.مثلا در تحریف معنوی،معاویه در قتل عمار چنین شایع کرد:«درست است که عمار را طایفهای سرکش میکشند،اما ما او را نکشتیم، بلکه عمار را علی کشت که او را به این جا آورد.»این تعبیر معاویه آن چنان در روح مردم نادان اثر گذاشت که همگی از چادر بیرون میآمدند و میگفتند:«عمار را آن کس کشت که به جنگ آورد» [عسکری:141].
جعل حدیث
از دیگر اهداف شوم معاویه،جعل حدیث بود.گرچه این پدیده از زمان پیامبر(ص)آغاز شد،اما اوج آن در زمان حکومت سیاسی بنی امیه به ویژه در دورهی فرمانروایی معاویه بود [دعوات:24].جعل احادیث در دورهی بنیامیه،تنها به فضایل صحابیان و عدالت آنها منحصر نمیشد،بلکه در همهی زمینههای قابل استفاده برای دستگاه معاویه و از آن جمله دربارهی سلطنت و پادشاهی و تبدیل خلافت پیامبر(ص)به ملک و سلطنت،حدیث جعل شده است [مجلسی،ج35:339].همچنین احادیثی در زمینههای فضایل بنیامیه،فضیلت معاویه،و فضیلت شام جعل شد.
کمیت و کیفیت احادیث امام حسن(ع)
بررسی جریان تدوین حدیث نشان میدهد که در قرن اول هجری قمری،بنا به سیاستی که خلفا وضع کرده بودند،احادیث نوشته نمیشدند و اختناق حاکم بر شیعیان در این قرن،باعث نابودی بسیاری از مواریث حدیثی شیعیان شد.اما با کوششهایی که ائمه و شاگردان آنها در دورههای بعد به عمل آوردند،بخش مهمی از روایات امامانی که در قرن اول هجری قمری زندگی کردهاند،حفظ شد و به دست طبقات بعد رسید.این روایات به صورت کلمات قصار،مواعظ،خطبهها و رسائل کوتاه و بلند در کتب حدیث شیعه پراکنده شده و تاکنون تفکیک مهمی از آنان صورت نگرفته است.
احادیث امام حسن مجتبی(ع)نیز نمودار این واقعیت تلخ است که جوّ اختناق شدید از سوی معاویه و عمّالش و نیز آزاری که پس از صلح امام حسن(ع)نسبت به شیعیان مبذول شد،جریان حدیث را از راه راست خود منحرف کرد و باعث رواج جریانهایی چون تحریف و جعل حدیث شد.خود این جریانات باعث پراکندگی سخنان امام(ع)شدند که این پراکندگی هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی قابل تأمل است:از نظر کمّی،تعداد سخنان امام به حدود 500 حدیث میرسد.و از جهت کیفی،سخنان حضرت بیشتر به صورت خطبهها،مناظرات و سخنان حکمتآمیز(به تعداد اندک)،و بیان مسائل فقهی و احکام(دو سه روایت)است.همچنین با مراجعه به مصادر حدیثی از جمله:«بحار الانوار»،«اصول کافی»، «کتب اربعه»،«خصال»،«وسائل الشیعه»و دیگر کتب حدیثی، درمییابیم که سخنان رسیده از امام حسن(ع)بسیار اندکاند و بعضی از این سخنان را باید در منابع دیگری چون منابع تاریخی،از قبیل: «مقاتل الطالبیّین»،«تاریخ ابنسعد»،«کشف الغمه»،«تاریخ ابن عساکر»و …یافت.
سخنان امام(ع) را به دو شکل میتوان تقسیم کرد:
1. سخنان امام حسن(ع)به ترتیب تاریخی که خود به دو بخش قابل تقسیم است:
الف) پیش از امامت؛ ب) پس از امامت.
2. سخنان امام حسن(ع)براساس موضوع که خود در چهار بخش قابل تقسیم است:
الف) عقاید؛ ب) احکام؛ ج) اخلاق؛ د) ادعیه.
سخنان امام و گزیدههایی از آنها
شرایط حاکم بر جامعهی روزگار امام حسن(ع)،در نوع سخنان امام تأثیر به سزایی داشته است.اختناق حاکم بر جامعه در زمان معاویه،اجازهی دسترسی مستقیم و آسان به امام را به شیعیان و دوستداران ایشان نمیداد.حتی در مدینه،معاویه ایشان را زیر نظر داشت.امام حسن(ع)مردم را رهبری میکرد و آنطور نبود که امکان دسترسی به ایشان اصلا نباشد،اما این دسترسی سهل و آسان نبود.گرچه شهادت تاریخ دراینباره ناکافی است،اما قراین و شواهد بسیاری حاکی از رهبری امام حسن(ع)وجود دارد و احادیث و گفتارهای امام(ع)،شواهد فراوانی از این نوعاند.پس باید بدانیم،چنان نیست که سکوت تاریخ باعث شود تا فکر کنیم،تحرک،تلاش و کوششی هم از سوی ائمه(ع)صورت نگرفته است.ما میتوانیم نحوهی زندگی،میزان حکمت و دانش و نیز قدرت و عظمت روحی و فکری امام را از لابهلای متون ادبی استخراج کنیم.داستانها و حکایتهای منقول از آنان،و نیز احادیث و کلمات به جا مانده از امامان شیعه و نیز امام حسن(ع)،گواه بر مرتبهی علمی و فکری،و شأن و مقام اجتماعی آنان است؛گرچه در هر دورهای آنها از مردم به ظاهر دور نگه داشته شدهاند.
اگر احادیث و سخنان حکمی که دربارهی امام مجتبی(ع) به چشم میخورد،درست گردآوری شود،میتواند تصویری گویا و روشن از زندگی حقیقی آن حضرت را ارائه دهد.به این معنا که با کمک این احادیث میتوانیم،زندگی نامهی روشنی از ایشان تدوین کنیم.این احادیث اخلاقی میتوانند، سرفصلهای جدیدی را در تحقیقات دربارهی زندگی امام حسن(ع)بر روی محققان باز کنند،همچنان که ما در این مقاله با استفاده از این احادیث توانستیم،به گوشههایی از فعالیتهای امام اشاره کنیم.
در پایان، سه نمونه از روایات را ارائه کردهایم:
1.پاداش قرائت قرآن
قطب الدین راوندی میگوید:«حسن بن علی(ع)فرمود:
هرکس قرآن بخواند،یک دعای مستجاب دارد،دیر یا زود» [اربلی،چ2:152].
2. ذکر علی بن ابی طالب(ع)در قرآن
مجلسی(ره)نقل کرده است:حسن بن علی(ع)به ولید فرمود:
«چگونه علی(ع)را ناسزا میگویی با این که خدا در 10 جای قرآن او را«مؤمن»نامیده است و تو را فاسق؟!»
3.سلام پیش از کلام
اربلی نقل کرده است:«امام حسن(ع)فرمود:هرکس پیش از سلام دادن سخن گفت،پاسخش ندهید.»
منابع
1.ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، 4/202؛ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی عباده، 2/2؛ اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه،20/80؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 209؛ طبری، اعلام الوری با علام الهدی، ص 122.
2.کلینی، اصول کافی،3/329؛ طوسی،تهذیب الاحکام،6/39.
3.مجلسی،بحار الانوار،544؛صدوق،امالی،3/35؛طبری، اعلام الوری،ص125.
4.ابن اثیر،اسد الغابة فی معرفة الصحابه،2/16.
5.مجلسی،بحار الانوار،44/135؛اربلی،کشف الغمه،2/86.
6.امین،اعیان الشیعه،1/563؛مجلسی،بحار الانوار،43/258.
7.مسعودی،مروج الذهب و معادن الجوهر،2/4.
8.مجلسی،بحار الانوار،44/19.
9.ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،16/27.
10.ابن اعثم،الفتوح،4/168.
11.کلینی،الکافی،1/461 و 462.
12.طبری،اعلام الوری،ص 206.
13.ابن شهر آشوب،مناقب 2/50؛مجلسی،بحار الانوار،46/157.
14.ابن شهر آشوب،مناقب،4/34؛طبری،اعلام الوری،1/416؛ ابن صباغ،الفصول المهمه،ص166.
15.یعنی«مسلما برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند.»(الاحزاب/21).
16.قرشی،حیاة الامام الحسن،1/327.
17.همان،1/313.
18.ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،16/21؛ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین،ص37.
19.حویزی،نور الثقلین،1/499.
20.مجلسی،بحار الانوار،43/355.
21.طوسی،رجال؛حلی(علامه)؛رجال؛خویی،معجم الرجال؛کشی، رجال.
22.و نیز از کتب رجال ذکر شده در مورد 21 به دست آمده.
23.ابن سعد،طبقات،5/25،به نقل از:تاریخ ابن عساکر،8/139.
24.تاریخ ابن عساکر،ص 151،ح 253.
25.ابن سعد،طبقات،5/23.
26.ابن طاووس،مهج الدعوات،ص10؛مجلسی،بحار الانوار 94/265.
27.ر.ک به:مجلسی،بحار الانوار،44/64.
28.مجلسی،بحار الانوار،43/350 و 72/151.
29.ر.ک به:مجلسی،بحار الانوار،43/358؛عوالم العلوم،16/228.
30.ر.ک به:طبری،تاریخ طبری،20/27.
31.ر.ک به:مجلسی،بحار الانوار،32/405.
32.ر.ک به:صدوق،علل الشرایع،1/220؛مجلسی،بحار الانوار، 44/3.
33.طبرسی،احتجاج،1/282؛مجلسی،بحار الانوار،44/90؛اربلی، کشف الغمه،2/151.
34.ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،16/131.
35.ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،1/251؛امین،اعیان الشیعه،1/27. 36.ابن کثیر،البدایة و النهایة،7/307.
37.عسکری،یکصد و پنجاه صحابی ساختگی،1/22.
38.عسکری،اخبار و آثار ساختگی،ص 141.
39.دعوات،ص 24،ح 31.
40.مجلسی،بحارالانوار،35/339،ح8.
41.اربلی،کشف الغمه،2/152.
منبع : نشریه رشد آموزش معارف اسلامی -ش 65