پنجشنبه, 6 دی , 1403 برابر با Thursday, 26 December , 2024
جستجو

طریقه‌ي نقشبندیه که در حقیقت دنباله‌ي طریقه خواجگان به شمار مي‌آید، از مکاتب صوفیانه اهل سنت است که آن را به خواجه بهاءالدین محمد نقشبند بخارایی نسبت مي‌دهند. این طریقه که بیشتر در زمره‌ي طریقه‌ي جنیدیان یا صحویان است، در طول تاریخ همواره با چهره‌های برجسته‌اي استمرار یافته است، که از آن جمله: مولانا خالد نقشبندی و عبدالرحمن جامی است. عبد الرحمن جامی از پیروان رسمی طریقه‌ي نقشبندیه بود و یکی از کسانی است که آموزه‌های مکتب ابن عربی را وارد این طریقه نموده است.

قاطبه‌ي رهبران طریق عرفانی اهل سنت وقتی به حقیقت بالایی از عرفان نائل مي‌شوند، حقیقت اهل بیت(ع) بهتر و بیشتر بر آنها آشکار مي‌گردد؛ چنانکه زبان به مدح و ثنای آنها گشوده و به عظمت مقام ائمه هدی(ع) اقرار مي‌نمایند. عبدالرحمن جامی و مولانا خالد نقشبندی، هر یک قصاید غرایی در وصف علی بن موسی الرضا(ع) سروده اند و در آن قصاید، ابعاد مختلف شخصیت امام رضا(ع) را با رویکردی تأویلی و عرفانی مورد مدح و ستایش قرار داده‌اند. این مقاله در پی آن است تا با نقد و بررسی محتوای آن قصاید، امام رضا(ع) را از منظر عرفای بزرگ مکتب نقشبندیه معرفی نماید.

کلید واژه‌ها: امام رضا(ع) ؛ طریقه‌ي نقشبندیه؛ مولانا خالد نقشبندی؛ عبدالرحمن جامی.

مقدمه

طريقت نقشبندیه را، به خواجه بهاءالدين محمد نقشبند بخارايى (791-717)، نسبت مى‏دهند. طريقتى، كه در تذكره‏ها و كتب از متفرعات طریقه‌ي اكبريّه است؛ ولى حقيقت آن است، كه به‏طور جزم و قطعى نمى‏توان بهاءالدين را بنيانگذار اوليه اين طريقت دانست، بلكه با توجه به سير تاريخى فرق و به ويژه فرقه مذكور و تحقيقات صورت گرفته، در اين زمينه، طریقه‌ي او دنباله‌ي طریقه‌ي خواجگان است، طريقه و سلوكى كه خواجه يوسف همدانى (535-440) و خواجه عبدالخالق غجدوانى (متوفی:575) بنيان نهاده بودند. خواجه بهاءالدين كه خود تعليم يافته و از جانشينان خواجه غجدوانى بود، محيى و مصلح طريقت خواجگان شد، و نقشبنديه آميخته‏اى شد از تعاليم عبدالخالق غجدوانى و بهاء الدين بخارايى.[1] از آنجايي كه موضوع اين مقاله بررسي اشعار عبدالرحمن جامي و خالى نقشبندی در مدح امام رضا (ع) است به اختصار چند نکته در ابعاد زندگی فردی و سلوکی هر یک ذکر مي‌شود.

عبدالرحمن جامی

عبدالرحمن جامی به سال (817 هـ . ق) در خرجرد جام در خانه‌ي نظام الدین احمد دشتی چشم به جهان گشود و بعدها ملقب به عمادالدین و نورالدین گردید و «جامی» تخلص مي‌کرد. در حقیقت، جامی شاگرد پدر بوده و مورد تعلیم و تربیت او قرار گرفت، تا جایی که جامی در دوران کمال، ادعا مي‌کند که «ما به حقیقت شاگرد پدر خودیم که زبان از وی آموختیم.»[2] او در سال (830 هـ.. ق) یعنی حدود 13 سالگی به همراه پدرش به هرات مي‌رود و استعداد خود را در مجالس درس و محافل علم و ادب به نمایش مي‌گذارد، به گونه‌اي که استادان در همان ابتدا، استعداد وافر و توانمندی بالای او را در فهم مسائل علمی و درک علوم بلاغی و کلامی دریافتند. طولی نکشید که در علوم نقلی و عقلی دستی توانمند یافت و از همگان سبقت گرفت و شهرتی جهانی پیدا کرد .[3] جامی پس از رفتن به هرات برای فراگیری بیشتر، عازم سمرقند شد و در آنجا نیز استعداد و قابلیت خود را به خوبی نشان داد. «در بازگشت به هرات شوقی به تصوف یافت و به سعدالدین کاشغری پیوست و در طریقت نقشبندیه درآمد. خواجه کلان پسر سعد الدین، دختر خویش بدو داد و این امر بر جاه و قدر وی در نزد اهل هرات بیفزود. بعد از سعدالدین نیز که خلافت نقشبندیه به خواجه عبیدالله احرار رسید، جامی دست ارادت به وی داد.»[4] «امیر علی شیر نوایی وزیر نامدار و دانش پرور معاصر جامی، درباره‌ی او گفته که جامی در هر علوم و فنون به مقامی رسیده بود که برای پاسخگویی به مشکلات علمی و ادبی و دینی نیازی به کتب و مآخذ نداشته است.»[5]

گستره‌ي دانش و معرفت او به حدی است که در علوم مختلف (در نظم و نثر)  از جمله: تفسیر، حدیث، فقه، حکمت، عرفان، اخلاق ، فنون و شرح حال بزرگان و … تسلط و احاطه دارد. در مورد مذهب جامی مي‌توان گفت، در زمان او (قرن نهم) تشیع و طریقه‌های شیعی تصوف رو به رشد بود و علمای حنفی هرات و ماوراء النهر و عرفای حنفی نقشبندی موافق این قضیه نبودند و در ستیز با سایر مذاهب اصرار و پافشاری داشتند. اما جامی با وجود باور به حقانیت خلافت خلفای چهارگانه و محبوس بودن در قلمرو حنفی مذهبی، به ائمه معصومین(ع)  علاقه قلبی داشت؛ تا جایی که برخی صاحب نظران او را به اشتباه شیعه دانسته و برخی دیگر نیز او را مخالف و معاند ائمه دوازدگانه مي‌دانند. اما باید گفت هر دو گروه در اشتباهند و به افراط و تفریط رفته اند؛ چرا که سیری در اشعار او مي‌تواند بیانگر این مطلب باشد که او با نوعی تساهل و تسامح در عین ارادت و علاقه‌ي قلبی به حضرت معصومین(ع)  بر مذهب سنتی حنفی خود پافشاری مي‌کند.[6] بالاخره، جامی با برجای گذاشتن آثاری چند در زمینه‌های مختلف از جمله : نظم ، نثر، علوم عقلی و نقلی، حکمت و عرفان، فقه، تصوف و … در سال (898 هـ.. ق) در هرات درگذشت.

قصیده‌ي جامی در مدح امام رضا (ع):

در باب علاقه قلبی جامی به حضرات معصومین(ع)  مي‌توان به شعری اشاره کرد که او در وصف ثامن الائمه امام رضا (ع) سروده است و در آن عشق و ارادت خود را به خاندان نبوت(ع)  به زیبایی تمام و به گونه‌اي هنرمندانه به نمایش گذارده است. جامی در ابتدا، از آنجا که ادبش اقتضا مي‌کند، کلام خود را با سلام و تهیت بر خاندان نبوت و اهل بیت پیامبر(ع)  آغاز مي‌کند و آن، خاندان مطهر را با عناوینی چون «آل طه و یاسین» و «آل خیر النبیین» مورد خطاب قرار مي‌دهد.

سلام علی آل طه و یاسین
 سلام علی آل خیر النبیین

در مصرع اول طه و یاسین مي‌تواند اشاره به آیه ] سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسِين‏سَلامٌ عَلی آلِ یَاسین[[7] سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسِين‏سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسِين‏ سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسِين‏ سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسِين‏ سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسِين‏ سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسِين‏ سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسِين‏داشته باشد. جامی در ادامه به امام بودن امام رضا (ع) اشاره دارد و ایشان را مایۀ مباهات ملک و دین مي‌داند و در بیت بعد به حق بودن امام (ع) را بیان مي‌دارد:

سَلامٌ عَلــــــی روضـــَـــةٍ حَلَّ فيها
امام به حق، شاه مطلق که آمــــــــد

اِمامٌ يُباهی بهِ المُلکُ و الدين
حريم درش قبله گاه سلاطين

این مسئله جای تأمل و تعمق دارد که جامی با آنکه سنی مذهب است، چگونه موضوع امامت را پیش مي‌کشد و بر حقانیت آن تأکید دارد. امام در لغت «به معنی پیشوا و دلیل و و راهنما و در قرآن و لوح محفوظ آمده است و در اصطلاح صوفیه معمولاً کسی را گویند که در شریعت و طیقت هر دو پیشوا باشد.»[8]

جرجانی در تعریف امام مي‌گوید: «امام کسی را گویند که ریاضت دین و دنیا را با هم داشته باشد.»[9] در شرح فصوص الحکم آمده است: «امامت اسمی است از اسماء خلافت چنانکه حق سبحانه تعالی. به خلیل خویش فرمود: إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خلیفة،[10] إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما،[11] «ای خلیفة علیهکم»[12] در فتوحات مکیّه نیز آمده: «فَالسُعید مَن عَرَف اِمَامَ وَقتِه فَبایَعَه و حکمه فی نَفسِه و اَهلِه و مالِه»[13]

و اینگونه بیان مي‌دارد که خوشبخت کسی است که امام وقتش را بشناسد.

جهانگیری در کتاب ابن عربی مي‌گوید: او به امامت عامّه قائل است[14] و امام را دو نوع مي‌داند: امام باطن که قطب صاحب الوقت است که مورد نظر الهی و معصوم است و امام ظاهر که معصوم نیست و ممکن است جائر و ستمکار باشد.

از سوی دیگرعرفا و متصوفه اصطلاحات دیگری در ارتباط با امام به کار مي‌برند که از آن جمله اند: امام اعظم، امام اعلی، امام اکبر، امام مبین، امام وقت و امام مهدی که جامی در اینجا اصطلاح امام به حق را به کار برده که در معنای آشکار با امام مبین برابری معنایی دارد؛ پس در توضیح آن مي‌توان گفت، «هر گاه در امام مبین نظر کنیم به اینکه او ذات است، پس مقصود از آن کتاب یا قرآن و لوح محفوظ است. اگر به امام مبین به این اعتبار بنگریم که او اسم مرتبه است، در این صورت امام مبین مرتبه احصاء است. پس هر چیز را او احصاء کند. از جمله‌ی صفات یا حقایق برای آنچه احصاء کرده است، امام مبین مي‌باشد و از این زاویه روشن مي‌شود که عقل اول یا قلم اعلی یا انسان کامل امام مبین است؛ زیرا ذات  همه حقایقی که تفصیلش را در عالم کون مي‌بینیم احصاء کرده است.[15]

«باقلانی، یکی از متکلمان معروف اشاعره پس از ابطال مسئله نص[16] به اثبات طریقه انتخاب مي‌پردازد و مي‌گوید: «امام به وسیله و آراء مسلمانانی انتخاب خواهد شد که اهل حل و عقد و مورد اعتماد مردم باشد.»[17] پس، مسئله امام بودن امام رضا (ع) از نظر جامی و مطرح کردن آن در شیعه مسئله‌اي سوای بحث ولایت و امامت در تشیع است؛ چرا که در نظر ایشان (اشاعره) انتخاب امام طبق نظر مسلمان مورد اعتماد و صاحب نظر صورت مي‌گیرد.

شه کاخ عرفان ، گل شاخ احسان
در درج امکان، مه برج تمکین

     احسان در لغت به معنی نیکوکاری و بخشش است و در قاموس اهل دل «هو التحقیق بالعبودیة علی المشاهدة الحضرة الربوبیة بنور البصیرة ای رؤیة الحق موصوفا بصفاته معین صفته و هو یراه یقیناً و لا یراه حقیقة.»[18] به این معنا که «تحقق عبد است به عبودیت به مشاهده‌ی حضرت ربوبیت به نور بصیرت. یعنی حق را موصوف یابد و به صفت او، او را ببیند؛ پس او حق را از روی تعین مي‌بیند نه حقیقت حق را در رؤیت آثار و مظاهر»[19]

    و آنچنان که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که: «الاِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك‏»[20] «احسان این است که خدای را عبادت کنی به طوری که او را در عبادت ببینی و اگر او را نبینی، او تو را ببیند.»

در اصطلاحات صوفیۀ کاشانی که از شارحان مکتب ابن عربی است آمده است: احسان عبارت از کمال عبودیت و پرستش آفریدگار است خالصاً لوجه الله و آنچه کند با خلوص نیت و به قصد عبودیت و تقرب به انوار واهب الصور و الوجود کند.[21]

جامی در این بیت، امام رضا (ع) را شاه کاخ عرفان و گل شاخه‌ي احسان مي‌داند که این نشان از معرفت بالای جامی در عرفان دارد؛ چرا که عرفان را به طور کلی، اعم از نظری و عملی چون کاخ و قصری مي‌داند که از نظر احاطه و تسلط و شکوه و مقام والای حضرت در امور معرفتی ، ایشان را شاه و سرور این قصر معرفی مي‌کند. همچنین در مراتبی که برای ایمان در نظر گرفته شده، جامی بالاترین مرتبه از ایمان را که همان احسان است، چون درختی مي‌داند که حضرت (ع) ثمره و نتیجه آن خواهد بود؛ چرا که در باور عرفا، گل نتیجه علم[22] و عمل[23] است که در دل پیدا شود که این امر بیانگر علم و عمل حضرت (ع) در حد اعلای خود است که جامی آن را به زیبایی بیان مي‌دارد.

و در اهمیت علم و دانش از دیدگاه امام رضا (ع) همین جمله بس که مي‌فرمایند:  « لَيْسَتِ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصِّيَامِ وَ الصَّلَاةِ- وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فِي أَمْرِ اللَّهِ»[24] «عبادت، به نماز و روزه بسيار نيست؛ بلکه عبادت، انديشيدن زياد در امر خداوند عزوجل است.»

علی بن موسی الرضا، کز خدایش
رضا شد لقب، چون رضا بودش آیین

جامی امام رضا (ع) را دارای مقام رضا مي‌داند این در حالی است که در باور اهل نظر حضرت در بالاترین مرتبه و مقام یعنی در مقام تسلیم قرار دارند. اما این نکته قابل توجه است که در باور عرفای نقشبندیه «رضا» مقام بعد از توکل بوده و در بالاترین مرتبه از مراتب توبه قرار دارد و در تعریف آن مي‌توان گفت: «رضا شادی دل است به تلخی قضا. و نیز خروج است از رضای نفس و به در آمدن است در رضای حق.»[25]

ز فضل و شرف بینی او را جهانی
اگر نبودت تیره چشم جهان بین

در باور جامی اگر انسان اهل بصیرت باشد و چشم بصرتش کور نشده باشد، امام رضا (ع) را جهانی از فضل و شرف مي‌بیند.

در این باب نظر و سخنان چندی از بزرگان اهل سنت درباره فضایل و کرامات امام رضا (ع) قابل توجه بوده و خالی از لطف نیست.

مجدالدین ابن اثیر جَزَری (۶۰۶ق) در این باره مي‌گوید: «ابوالحسن علی بن موسی … معروف به رضا…، مقام و منزلت ایشان، همانند پدرشان موسی بن جعفر(ع) است. امامت شیعه در زمان علی بن موسی به ایشان منتهی مي‌شد، فضایل وی قابل شمارش نیست. خداوند رحمت خود و رضوان خود را بر ایشان بفرستد».

محمد بن طلحه شافعی (۶۵۲ق) نیز چنین مي‌گوید: «سخن درباره‌ي امیرالمؤمنین علی و زین العابدین علی گذشت و ایشان علی الرضا سومین آنها است. کسی که در شخصیت ایشان تأمل کند، درمی یابد که علی بن موسی، وارث امیرالمؤمنین علی و زین العابدین علی است و حکم مي‌کند که ایشان سومین علی است. ایمان و جایگاه و منزلت ایشان، فراوانی اصحاب ایشان، باعث شد تا مأمون وی را در امور حکومت شریک کند و ولایت عهدی را به ایشان بسپارد…».[26]

عبدالله بن اسعد یافعی شافعی (۷۶۸ق): «وی امام جلیل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل کرم ابوالحسن علی بن موسی الکاظم است. وی یکی از دوازده امام شیعیان است که اساس مذهب بر نظریات ایشان است. وی صاحب مناقب و فضایل است».[27]

ابن صبّاغ مالکی (۸۵۵ ق) به نقل از بعضی از اهل علم: «علی بن موسی‌الرضا دارای والاترین و وافرترین فضایل و کرامات و برخوردار از برترین اخلاق و صورت و سیرت است که از پدرانش به ارث برده است…».[28]

عبدالله بن محمد عامر شبراوی شافعی (۱۱۷۲ق): «هشتمین امام علی بن موسی‌الرضا است که مناقب والا و صفات اولیا و کرامت نبوی وی قابل شمارش و توصیف نیست…».[29]

یوسف بن اسماعیل نبهانی (۱۳۵۰ق): «علی بن موسی از بزرگان ائمه و چراغ فروزان امت از اهل بیت نبوی و معدن علم و عرفان و کرم و جوانمردی بود. وی جایگاه والایی دارد و نام وی شهره است و کرامات زیادی دارد…».[30]

شیخ یاسین بن ابراهیم سنهوتی شافعی: «امام علی بن موسی الرضا (رضی الله عنه) از بزرگان و از بهترین سلاله است و خداوند با خلق چنین فردی قدرت خود را به نمایش گذاشته. هیچ فردی نمی‌تواند علی بن موسی را درک کند. وی والا مقام و در فضایل شهره است و کرامات بسیاری دارد …».[31]

ابو الفوز محمد بن امین بغدادی سُوِیدی: «ایشان (علی بن موسی الرضا) در مدینه به دنیا آمد و کرامات ایشان بسیار و مناقبش مشهور است؛ به گونه‌اي که قلم از وصف تمامی آن عاجز است…».

عباس بن علی بن نور الدین مکّی: «فضایل علی بن موسی هیچ حد و حصری ندارد و…».

شنیدن این سخنان از کرامت و فضل و شرف بسیار بالای و والای ثامن الحجج (ع) از زبان بزرگان غیر شیعه و به کار بردن چنین الفاظی در وصف ایشان، بسی قابل تأمل و تعمق است ، اما جای شگفتی نیست؛ چرا که مقام و منزلت امام رضا (ع) آنچنان بلند و وسیع است که هر آن کس اهل نظر باشد و با چشم دل بنگرد، سوای مذهب و مسلک، مي‌بیند آنچه را که دیدنی است و مي‌گوید آنچه را که گفتنی است.

پس عطر، روبند حوران جنت
غبار دیارش به گیسوی مشکین

در باور جامی غبار درگاه حضرت (ع) را حوریان بهشت با گیسوی مشکین خود به عنوان عطر جاروب مي‌کنند تا عطر بویای بهشتیان باشد. از نظر عرفانی، عطر از نفحات انسی است که به هنگام اصل عرفان و عشق مي‌رسد. از تجلیات جمالیه و جلالیه که موجب این ظهور و خفاست که از مقتضیات زلف است، به عطر تعبیر مي‌نمایند.[32]  و گیسو در باور اهل نظر، طریق طلب را گویند.[33] و این گونه مي‌توان آن را در این جا تعبیر کرد که فرشتگان و حوریان بهشتی در پی عطر معرفت و عشق، و راهیابی به مقصد مقصود، غبار دیار حضرت (ع) را مي‌روبند تا شاید در طریق طلب وانمانند و آن را به عنوان شمه‌اي از تجلیات حضرت حق برای بهشتیان برند تا راه را گم نکرده و به راه خویش ادامه دهند.

اگر خواهی آری به کف دامن او
برو دامن از هر چه جز اوست، در چین

دامن به کف آوردن: متوسل شدن و تمسک جستن به کسی را گویند و دامن از هر چیز برچیدن: توجه به شخص خاصی کردن و اعراض و برحذر ماندن از غیر آن.

جامی مي‌گوید برای دست توسل به ذیل امام رضا (ع) باید ما سوای را ترک کرد تا به این توفیق دست یافت. اگر در این باب گامی فراتر نهیم، در آموزه‌های عرفانی به مبحث فنای فی‌الله و بقای بالله مي‌رسیم؛ به این معنی که هر کس که بخواهد در خدا فانی شود باید متخلق به صفات الهی گشته و از صفات انسانی تهی گردد و به عبارتی، همه او شود.

در اینجا نیز جامی در مرتبه‌اي فروتر این مسئله را عنوان مي‌کند که هر کس بخواهد در دامن امن امام رضا (ع) قرار گیرد، باید آهووار خود را در آغوش آقا رها ساخته و به امن بودن بارگاه ایشان ایمان داشته باشد؛ چرا که امن و امان لازم و ملزوم یکدیگرند و هر گاه کسی با اعتماد کامل، حضرت رضا (ع) و بارگاه ایشان را امن خود قرار داد، بدون شک آن حضرت او را امان خواهد داد و نباید در این پناه آوردن و توسل جستن بی اعتمادی باشد و به غیر نظر داشت و با معرفت و درک کامل به درگاه اهل بیت(ع)  توسل جست و یاری خواست.

چو جامی چشد لذت تیغ مهرش
چه غم گر مخالف کشد خنجر کین

در پایان، جامی ترکیبی را به کار مي‌برد که قابل توجه است و آن ترکیب «تیغ مهر» است که مهر مي‌تواند ایهام داشته باشد:

1- اشعه نورانی خورشید و شمس جمال امام رضا (ع)

2- شمشیر محبت است که بر غلبه اولیاء و احباء ائمه(ع)  وجود دارد. ودر مخالف نیز ایهام است یکی مخالفان جامی و دیگری مخالفان اهل بیت(ع) . و در اینجا جامی خود را سپر تیر مخالفان اهل بیت(ع)  مي‌داند.

خالد نقشبندی

مولانا خالد به قول اکثر نویسندگان در سال 1192 (1779 م) یا نزدیک به همین تاریخ در قصبه‌ی قره‌داغ چشم به جهان گشود. وی تحصیلات اولیه را در کانون گرم خانواده و در کنار پدر بزرگوارش مولانا احمد بن حسین عثمانی شروع کرد قرآن مجید و مقدماتی از صرف و نحو را در قره داغ آموخت و برای ادامۀ درس و استفاده از محضر استادان بزرگ راهی سلیمانیه شد.[34]

در تقوی و گوشه نشینی و گسستن از دلبستگی‌های جهان در پی زاویه نشینان عهد رسول  گام بر مي‌داشت و به خاطر کمال معنوی و نیز حرمت اجداد و خاندان خویش در نزد امرای بابان که در آن وقت در سلیمانیه فرمانروایی داشتند، همواره محترم و معزز مي‌زیست و برای کسب دانش و دیدن دار العلم‌ها و بعدها برای امر ارشاد و به روستاها و شهرهای دور و نزدیک سفر مي‌کرد. آثار هوشیاری و نشانه‌های بزرگی در سیمایش نمایان و به راستی نویسنده‌اي فصیح و بلیغ و شاعری زیرک و خوش گفتار بود.[35] آنچه معلوم است اینکه، مولانا «شرح شمسی» و «مطول» و «کلام» را در سلیمانیه و اطراف آن فرا گرفته. حاشیه‌ی جلال‌الدین دوانی بر تهذیب المنطق را در نزد ملا عبدالرحیم زیارتی خوانده است. علم حساب و هندسه و هیأت را نزد شیخ محمد قسیم مردوخی سنندجی فرا گرفته و شرح مختصر المنتهی را در بغداد آموخته است. به هر حال مولانا در همه‌ی علوم عقلی و نقلی آن عهد چون صرف و نحو، معانی و بیان و بدیع، منطق و آداب بحث و مناظره، حکمت، هیئت، حساب و هندسه، عروض و قافیه، اصول فقه و اصول دین، حدیث و تفسیر و تصوف، دارای مرتبه‌اي بلند و عالی مقام بود تا آنجا که به هر مسئله دشوار و مشکل پاسخ مي‌دهد و چنان به سر حد کمال رسیده که در میان علما و دانشمندان عصر خویش نظیر و همتایی نداشته است.

وی اگر چه با حکام و فرمانروایان معاشرتی نداشته، در تبلیغ عقاید اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر پروایی نمی‌کرده و از سرزنش بد اندیشان هراسی نداشته است. گفتارش مؤثر، رفتارش پسندیده و در عزم صاحب اراده بوده، تا آنجا که بر او رشک مي‌بردند و در مقام فقر و درویشی، عزیز و ممتاز و در صبر و قناعت، ثابت قدم بوده است.[36]

آثار مولانا خالد عبارتند از: نامه‌های فارسی و رسائل عربی (با ترجمه) ، غزل، قصیده، قطعه، مثنوی، ترکیب بند، تخمیس ، رباعی، فرد به اشعار عربی و کردی به همراه ترجمه که در میان اشعار کردی، مولانا خالد ابیاتی یافت مي‌شود که مبین اعتقاد و ارادت او به اهل بیت نبوت(ع)  است که صراحتاً به معصومیت و مظلومیت ایشان اشاره مي‌کند.

با وجود آنکه نقشبندی سنی مذهب بوده و قطب طریقه‌ی نقشبندیه نیز هست، ولی قصیده‌اي بسیار غرا دربارۀ امام رضا (ع) دارد که نکاتی را در آن بیان مي‌کند که بسیار حائز اهمیت و قابل توجه است.

نقشبندی بارگاه حضرت رضا (ع) را از عرش برتر و بالاتر مي‌داند؛ یعنی هنگامی که مي‌گوییم الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى[37] بارگاه امام رضا (ع) از آن عرش نیز برتر است و مرتبه‌اي بالاتر از آن را دارد؛ چرا که اگر عرش طوافگاه ملائکه و فرشتگان مقرب است، این بارگاه ملکوتی مسجود و محل آمد و شد افراد و انسانهای فرشته خویی است که درجه‌اي بس فراتر از فرشتگان و ملائکه دارند و به طبع با پیروی از قانون سنخیت، حال و محل باید با هم سنخیت داشته باشند؛ پس بارگاه امام رضا (ع) نیز بدون اغراق از عرش برتر است؛ چرا که طوافگاه انسانی است که ارج و مرتبه اش از کعبه بالاتر و خود مسجود فرشتگان بوده و هست.

بارگاهی که طلیعه نور گنبدش همه جا را منور کرده و نقش و تأثیر آن، تربیت انسان در عرصه‌ی هستی است.

شاید در ضمیر این مصرع این معنی نهفته باشد که اهل بیت(ع)  از جمله امام رضا (ع)، همانند قرآن مربوط به زمان و مکان خاصی نیستند و هر فرد روشن ضمیر و بیدار دل در هر زمان و هر مکان که باشد مي‌تواند از نور وجود ایشان بهره مند گردد و این سبک فیض و بهره مندی منوط به قیدی از قیود بشری نیست.

این بارگاه کیست که از عرش برتر است
وز نور گنبدش همه عالم منور است

این بارگاه در باور نقشبندی از چنان مرتبت و رتبتی برخوردار است که حتی شمسه‌های طلایین او خورشید را شرمسار ساخته و آن را در نرد چرخ چهارم به ششدر انداخته اند:

از شرم شمسه‌های درش، کعبتین شمس
در تخته نرد چهارم به شش در است

و نعمان بن منظر[38] در مقابل این بارگاه از خورنق خویش شرمسار است و کسری نوشیروان دل شکسته از ایوان معروف خویش که با ظهور اسلام و تولد رسول گرامی اسلام(ص) طاق آن شکست برداشته[39].

نعمان خجل از طرح اساس خورنقش
کسری شکسته دل پی طاق مکسر است

حتی این بارگاه چنان مرتبتی از جلال وعظمت دارد که پادشاهان چین و روم نگهبانان کفش زائران آنند.

عقیده‌ي اشاعره در کیفیت انتخاب امام

قاضی ابوبکر باقلانی یکی از متکلمان معروف اشاعره، عقیده‌ی خویش را درباره‌ی امامت چنین بیان مي‌کند: «امامت لفظ با نص و یا انتخاب باید صورت پذیر. نص، باطل است و دلیل ابطال آن این است و دلیل ابطال آن این است که اگر پیغمبر  امامی را تعیین کرد و اطاعت او را بر مردم فرض نمود و به آنها گفت: این شخص جانشین من است و بعد از من امام است، به دستورات وی گوش فرا دارید و او را فرمان برید، ناگزیر باید این گفته در حضور صحابه و یا جمهور آنان و یا با حضور یک یا دو نفر و یا کسی که خبر دادن او موجب علم قطعی نیست باشد. هر گاه این مطلب را اعلام و اظهار کرد و گفتار وی اشاعه نمود، واجب است که این مسئله همچون سایر مسائل دینی مانند نماز، حج، روزه، و دیگر عباداتی که در مشروعیت و فرض بودن آنها در بین مردم اختلافاتی وجود ندارد، منقول گردد . با توجه به اینکه فرض امامت از فرائض عامه است که برای هر کسی لازم مي‌باشد و در عین حال موضوع نص امری بزرگ و حائز اهمیت فراوان است نباید از مردم مکتوم مي‌داند کما اینکه تمام مردم از موضوع گماردن زید بن حارثه و اسامة بن زید و عبدالله بن رواحه و عمرو بن عاص و ابوموسی اشعری و عمرو بن حازم و دیگر امرا و قضات ، بر امارت و قضا اطلاع داشتند تا آنجا که این مسائل بر کسی پوشیده نماند.[40]

باقلانی پس از ابطال مسئله‌ی نص به اثبات طریقه‌ انتخاب مي‌پردازد و مي‌گوید: «امام به وسیله و با آراء مسلمانانی انتخاب خواهد شد که اهل حل و عقد و مورد اعتماد مردم باشند.»[41]

و نکته‌ی باریک‌تر اینکه در باور نقشبندی کفشداران این بارگاه برتر از خاقانان و قیصران چین و رومند.

بهر نگهبانی نقش مسافران
بر درگهش هزار چو خاقان و قیصرست

و بعد از این وصف، شاهکار باورمندی را عرضه مي‌دارد که امام رضا (ع) و بارگاه ایشان را قافله سالار اولیاء الهی مي‌داند . مي‌دانیم که اولیا جمع ولی است و در باور عرفا و از آن جمله طریقۀ نقشبندیه، ولی عبارت است از: «هو من تولی الحق امره وحفظه من العصیان ولم یخله ونفسه بالخذلان حتی یبلغه فی الکمال مبلغ الرجال».[42] قال الله تعالی: إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحينَ[43]

بعد از این ادعا اشاره مي‌کند که امام رضا (ع) نور دو چشم پیغمبر است.

این بارگاه قافله سالار اولیاست
این خوابگاه نور دو چشم پیغمبرست

و برای اینکه این ادعا کاملاً مشخص باشد و در آینده بر آن تحریف صورت نگیرد، صراحتاً مي‌گوید این روضه‌اي که این گونه وصف کردم روضه‌ي امام رضا (ع) فرزند امام موسی کاظم (ع) است، که نوگل سیرابی از گلستان جعفری و امام جعفر صادق (ع) است که ترکیب گلستان جعفر بسیار حائز اهمیت و ملاحظه است.

 در میان روایاتی که درباره‌ي تدفین امام رضا (ع) آمده، این روایت قابل توجه است که هنگام حفر قبر ایشان کتیبه‌اي در آن دیده شد با این عنوان: «هَذِه رُوضۀٌ عَلِی بنِ مُوسَی الرِّضَا (ع)  و تِلکَ حُفرَۀٌ هَارُونَ الجَبَّار»[44]. و در این روایت قبر مبارک حضرت (ع) با لفظ روضه خوانده شده که خود ایشان از قبر مبارک خویش با عنوان «بقعه» یاد مي‌کنند و مي‌فرمایند: « إِنَّ بِخُرَاسَانَ بُقْعَةً يَأْتِي عَلَيْهَا زَمَانٌ تَصِيرُ مَوْضِعَ مُخْتَلَفِ الْمَلَائِكَةِ فَلَا يَزَالُ فَوْجٌ يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ فَوْجٌ يَصْعَدُ إِلَى يَوْمِ أَنْ يُنْفَخَ فِي الصُّورِ.» فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! وَ أَيَّةُ بُقْعَةٍ هَذِهِ؟ قَالَ (ع): «هِيَ بِأَرْضِ طُوسَ وَ هِيَ وَ اللَّهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ. مَنْ زَارَنِي فِي تِلْكَ الْبُقْعَةِ كَانَ كَمَنْ زَارَ رَسُولَ اللَّهِ  وَ كَتَبَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَهُ بِذَلِكَ ثَوَابَ أَلْفِ حِجَّةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ وَ كُنْتُ أَنَا وَ آبَائِي شُفَعَاءَهُ يَوْمَ الْقِيَامَة »[45] که ایشان آن بقعه را روضه‌اي از روضه‌های بهشت مي‌خوانند و در ادامه، ویژگی‌های آن را برمی شمرند.

  و در حدیثی، امام محمد باقر (ع)  قبر مبارک حضرت رضا (ع)  را به معنای حقیقی کلمه، خود بهشت مي‌دانند و برای تأکید بر حقانیت این مسأله، به اسم جلالهُ الله سوگند یاد مي‌کنند.

   «عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (ع): مَا لِمَنْ أَتَى قَبْرَ الرِّضَا (ع)؟ قَالَ (ع): «الْجَنَّةُ وَ اللَّهِ‏»[46]

این روضه رضاست که فرزند کاظم است
سیراب نوگل ز گلستان جعفر است

و نقشبندی، امام رضا (ع) را سرو آزاده‌اي از گلستان محمد(ص) به عنوان سلطان اولیا معرفی مي‌کند و او را نوباوه‌ی حضرت خدیجه(س) و حضرت زهرا(س) و حیدر کرّار (ع) مي‌داند.

سرو سهی ز گلشن سلطان اولیاست
نوباوه صدیقه زهرا و حیدر است

در باور نقشبندی کاخ کمال امام رضا (ع) به قدری رفیع است که مرغ اندیشه بدان راه نمی‌یابد. بلکه در باور او کاخ کمال امام رضا (ع)  کعبه است و خرد، کبوترکی که مجال عبور از این کعبه را ندارد.

و شاید نقشبندی با چنین احادیثی روبرو بوده که: «مَثَلُ عَلِيٍّ (ع) فِيكُمْ أَوْ قَالَ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمَثَلِ الْكَعْبَةِ الْمَسْتُورَةِ أَوِ الْمَشْهُورَةِ النَّظَرُ إِلَيْهَا عِبَادَةٌ وَ الْحَجُّ إِلَيْهَا فَرِيضَة»[47]

مرغ خرد به کاخ کمالش مي‌پرد
بر کعبه کی مجال عبور کبوتر است

نقشبندی وجود مبارک امام (ع) را جان زمین مي‌داند؛ چرا که زمین با دربرگرفتن وجود مبارک و نازنین امام رضا (ع)  گویی جانی دوباره یافته و بر این امر بر چرخ اخضر و آسمان وافلاکیان مباهات کرده و هزاران فخر مي‌فروشد و با ضمیر«این» برای چرخ اخضر نوعی حقارت ناشی از حرمان را به تصویر مي‌کشد.

تا همچو جان زمین تن پاکش به بر گرفت
او را هزار فخر به این چرخ اخضر است

در خصوص علم امام رضا (ع) نقشبندی ابراز مي‌دارد که هر آنچه از اسرار بر اهل باطن آشکار شود در گوشه‌اي از ضمیر منور امام رضا (ع) جای دارد. و این ادعای بزرگی است که نقشبندی در پی بیان وسعت ظاهر و باطن امام رئوف است.

بر اهل باطن آنچه ز اسرار ظاهر است
در گوشه ضمیر مصفاش مضمر است

نقشبندی امام را مشتقی مي‌داند که مصدر است؛ به همین دلیل مي‌توان بوی پیامبر(ص) از تربت امام رضا (ع) شنید:

بتوان شنید بوی محمد ز تربتش
مشتق بلی دلیل به معنای مصدر است

و ناظر به حدیث: « مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق‏»[48] مي‌گوید اگر سلسله‌ی آل لنگر (اهل بیت(ع) ) وجود نداشت، زمین همچو کشتی‌ای از موج فتنه خرد مي‌شد. و این بیانگر این مطلب نیز مي‌تواند باشد که زمین هیچگاه از ذخیره خدا بر روی زمین خالی نمی‌ماند. و در صورت خالی ماندن از وجود آن زمین متلاشی شده و نابود مي‌گردد و وجود منور و مقدس و پر از خیر و برکت اهل بیت(ع)  همان ذخیره‌ای است که مانع از نابودی زمین شده و همچون لنگری باعث ثبات و پایداری آن گردیده است.

از موج فتنه خرد شدی کشتی زمین
گرنه ورا ز سلسله آل لنگر است

در باور نقشبندی بارگاه امام رضا (ع) از خیل زوار ملائکه قدس و قدسیان عرش به گونه‌اي مملو است که فرش این بارگاه شهپر ملائکه‌ی قدسی است و لذا به زوار مي‌گوید: آهسته در آن بارگاه پای بگذارید.

زوّار بر حریم وی آهسته پا نهند
کز خیل قدسیان همه فرشش ز شهپر است

جادوکشان بارگاه امام رضا (ع) غلمان خلد رضوان الهی اند و آنان این عمل را پیوسته و مداوم انجام مي‌دهند در حالی که کاکل و موی‌های خود را برای این کار آماده و مهیا ساخته‌اند.

غلمان خلد کاکل خود دسته بسته‌اند
پیوسته کارشان جاروب این در است

و به صراحت خطاب به امام رضا (ع) مي‌گوید: ای شاه خراسان! ای سلطان انس و جان! از آنجا که فضل تو از عقل برتر است، ستایش تو با عقل و زبان من ممکن نیست و در حقیقت وصف شاهی چونان تو از گدایی چونان من، به مثابه صیقل زدن بر آیینه‌ی خورشید خراسان است.

شاها! ستایش تو به عقل و زبان من
اوصاف چون تو پادشاهی از من گدا

کی می‌توان که فضل تو از عقل برتر است
صیقل زدن بر آیینۀ مهر منور است

و در این فراز از سخنش به تک تک چهارده معصوم(ع)  با تعبیرهایی بسیار عالی به حقایق تاریخی بسیار تلخی اشارت مي‌کند که هر کس نداند این شیعه از نقشبندی است فکر مي‌کند این شعله را یک شیعه‌ی علوی و شیفته و عاشق سروده است.

و در سوگند نامه‌اي به شاه مسند لولاک و تاج انبیاء[49] سوگند مي‌خورد.

جانا به شاه مسند لو لاک کز شرف
بر تارک شهان اولوالعزم افسر است

و در این سوگند نامه به نام نامی مولا علی (ع) سوگند مي‌خورد با این بیان که در خیبر را بابی از دفتر هنرش معرفی مي‌کند:

وان گه به حق آن که بر اوراق روزگار
بابی ز دفتر هنرش باب خیر است

و با صریح‌ترین لفظ به عصمت حضرت زهرا اشاره مي‌کند. کسی که نامش قفل زبان و حیرت عقل هر هنر پروران است.

دیگر به نور عصمت که نام او
قتل زبان و حیرت عقل هنرپرور است

و در سوگند به امام حسن (ع) اشاره به زهر خورانیدن ایشان مي‌نماید و هنوز دو چشم جهان را در ماتم ایشان‌تر مي‌داند.

دیگر به سوز سینه آن زهر داده‌ای
کز ماتمش هنوز دو چشم جهان‌تر است

و در اشاره به امام حسین (ع) به خون ناحق کربلا قسم مي‌خورد ، خون ناحقی که هنوز کناره‌های چرخ از خون آن قرمز است.

دیگر به خون ناحق سلطان کربلا
کز وی کنار چرخ به خونابه احمر است

و در سوگند به علی بن الحسین امام سجاد (ع) مي‌گوید : به حق آن کسی که قصیده‌ی ابوفراس در مدح و منقبت او از یک قطره کمتر است.

لازم به ذکر است که حضرت در طواف بودند که شخصی از هشام بن عبدالملک پرسید: آن شخص کیست؟ هشام خود را به نادانی زد و گفت: «نمی دانم» و در این هنگام شخصی به نام فرزدق که شاعری معروف و آزاده بود، از میان جمعیت برخاست و بی درنگ در پاسخ هشام گفت: «من او را مي‌شناسم » و قصیده‌اي طولانی و غرّا با این مطلع:

                     يَا سَائِلِي أَيْنَ حَلَّ الْجُودُ وَ الْكَرَمُ-             عِنْدِي بَيَانٌ إِذَا طُلَّابُهُ قَدِمُوا

                     هَذَا الَّذِي تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ-             وَ الْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ[50]

 در مدح امام سجاد (ع) سرود.

دیگر به خون ناحق آن که ز بحر مناقبش
انشای بوفراس ز یک قطره کمتر است

و در سوگند به امام باقر (ع) معتقد است که قلب مبارک او مخزن جواهر اسرار عالم است و این اشاره به باقر العلوم بودن امام (ع) دارد.

دیگر به روح اقدس باقر که قلب او
مر مخزن جواهر اسرار را در است

و در سوگند به امام صادق (ع) این گونه بیان مي‌دارد:

وانگه به نور باطن جعفر که سینه اش
بحر لبالب از در عرفان داور است

که سینه‌ی ایشان دریایی سرشار و مملو از عرفان الهی است.

و بعد از ایشان به فرزند بزرگوارشان امام موسی کاظم (ع) سوگند مي‌خورد که آن امام همام را سرور و سالار جمیع بزرگان و اشراف عالم مي‌داند.

در ادامه در خطاب خود به امام رضا (ع) مي‌گوید:

آنکه به قرص طلعت تو کز اشعه اش
شرمنده ماه چهارده و شمس خاور است

و به نیکی امام نقی (ع) و پاکی امام نقی (ع) و نهایتاً امام حسن عسکری (ع) که همه‌ی وجودش جوهر است سوگند مي‌خورد. و در سوگند به حضرت مهدی(عج) بیان مي‌کند: «يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»[51]

بعد از سوگندها از امام رئوف تقاضا مي‌کند که بر او رحم کند؛ چرا که در نظر او، امام محض رحم و مروت است. شاید ناظر بر این حدیث امام رضا (ع) که در باره‌ي مهربانی امام مي‌فرمایند: «الْإِمَامُ الْأَمِينُ الرَّفِيقُ وَ الْوَالِدُ الرَّقِيقُ وَ الْأَخُ الشَّفِيقُ وَ مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِي الدَّاهِيَة»[52]

«امام، امين رفيق و برادر مهربان، پناهگاه بندگان درگرفتاريست.» و در گرفتاری بزرگ که همان روز محشر است از حضرت (ع) طلب رحمت مي‌کند.

بر خالد آر رحم که پیوسته همچو بید
لرزان ز بیم زمره روز محشر است

و در اشاعره به صفات امام رضا (ع) ایشان را پادشاه دادگر و عدالت پیشه مي‌داند. (استناد عدالت امام رضا (ع)) و معتقد است که از لطف شاه خراسان بنده‌ی ستمدیده از جور دیو سیرتش نفس خلاص مي‌شود.

تو پادشاه دادگری، این گدای زار
مغلوب دیو سرکش نفس ستمگر است

و امام رضا (ع) را دارای کرم عمیم و کریمی تمامی مي‌داند که در کرامت، نااهل و اهل در برابرش یکسانند. در این باره حضرت (ع) به نقل از پیامبر اکرم(ص) مي‌فرمایند:

«عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ(ع)  قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ t اصْطَنِعِ الْخَيْرَ إِلَى مَنْ هُوَ أَهْلُهُ وَ إِلَى مَنْ لَيْسَ هُوَ مِنْ أَهْلِهِ فَإِنْ لَمْ تُصِبْ مَنْ هُوَ أَهْلُهُ فَأَنْتَ أَهْلُهُ»[53] (امام رضا (ع) نقل از پدران خود از پيامبر اكرم فرمود: نيكي كن نسبت به آنان كه شايسته‏اند و آنان كه شايسته نيستند؛ (زيرا) اگر به (انسان) شايست‌هاي دست نيافتي، تو (خود) شايسته‏ي نيكوكاري (و دست يازيدن به كار خير) هستي.

نا اهلم و سزای نوازش نیم ولی
نا اهل و اهل پیش کریمان برابر است

و در پایان قصیده با اشاره به ممدوح خویش از امام رضا (ع) وساطت مي‌طلبد.

پیکی فرست بهر من بینوا به هند
سوی کسی که خاک درش مشک اذفر است
سالار کاروان طرق هدایت است
آگاه سربندگی حی اکبر است
آسوده رهروی است به سر منزل بقا
پنهان به مکمن حرم قدس رهبر است
دیو مرید در نظر هر مرید او
مانند پشه در گذر باد صرصر است
وز نام نامیش بود این نکته آشکار
کز جان و دل ز خیل غلامان این در است
دارم ز چشم پر فن او چشم رحمتی
ما مفلسیم و دیده‌ی او کیمیاگر است
نه! نه! که من شکسته ام و دارم این امید
زر سازدم که با نگهش مس همه زر است
   

نتیجه:

با توجه به آنچه مذکور افتاد نتیجه مي‌گیریم

1- کمتر کسی است که به سطوح بالایی از عرفان نائل آید و حقیقت و شأن و منزلت اهل بیت(ع) بر او مشخص  و معلوم نشود و به مدح و ثنای ایشان نپردازد.

2- بسیاری از عرفای اهل سنت در سطوح بالای عرفانی به مدح و ثنای اهل بیت(ع) پرداخته و کتابها و آثاری در عظمت مقام و شأن و منزلت آنها به رشته تحریر درآورده‌اند.

3- قاطبه سلاسل عرفانی را سعی بر این بوده است که سلسله‌ي عرفانی خود را از طریق ائمه‌ی هدی به مولا علی (ع) برسانند و طریقه‌ی نقشبندیه نیز از این امر مستثنی نیست.

4- عبدالرحمن جامی و مولانا خالد نقشبندی که از پیروان طریقه نقشبندیه مي‌باشند، ضمن اقرار به عظمت مقام اهل بیت(ع)، به ستایش آنها پرداخته و از آن جمله قصایدی را در شأن و منزلت امام رضا (ع)سروده‌اند که در  نوع خود در ادب فارسی کم نظیرند.

5- در این قصاید عالی‌ترین تأویلات و بهترین تعبیرات ولایی و اقتدایی را از این دو فرد در حق امام رضا (ع) ملاحظه مي‌کنیم که بسیار بسیار حائز اهمیت است و مي‌تواند ضمن تبیین و تحلیل بیشتر، الگویی باشد برای جامعه اهل سنت.

6- مبانی مطرح در این قصاید، بطلانی است بر اندیشه‌های متعصبان و نحله‌هایی چون وهابیت و سلفی‌ها  و هم مشربان آنها.

 

دکتر محمّدابراهیم مالمیر؛ عضو هیأت علمی دانشگاه رازی کرمانشاه

لیلا خیرخواه؛ كارشناس زبان و ادبیات فارسي دانشگاه رازی

كتابنامه

    *   قرآن کریم.

1.        الاتحاف بحب الاشراف، عبدالله بن محمدبن عامر الشبراوى الشافعى، دارالكتاب الاسلامى، 2002 م – 1423 ق.

2.        الاحتجاج، الشيخ الطبرسي، تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، دار النعمان للطباعة والنشر، النجف الأشرف، 1386هـ، 1966 م.

3.        الأخلاق الحسينية(ع)، جعفر البياتي، معاصر، الطبعة الأولى، 1418هـ، مهر، أنوار الهدى.

4.        أسد الغابة، ابن الأثير، دار الكتاب العربي، بيروت، لبنان، انتشارات إسماعيليان، طهران.

5.        اصطلاحات الصوفيه، كمال الدين عبدالرزاق الكاشانى (القاشانى)، تحقيق: محمد كمال ابراهيم جعفر، چاپ دوم، انتشارات بيدار، قم، 1370هـ. ش.

6.        إعلام الورى بأعلام الهدى، الشيخ الطبرسي، مؤسسة آل البيت(ع)، لإحياء التراث، الطبعة الأولى، قم، ربيع الأول 1417هـق.

7.        ألقاب الرسول وعترته (ع) (المجموعة)، من قدماء المحدثين، الصدر، مكتب آية الله العظمى المرعشي النجفي، قم، طبعة حجرية، 1406هـ.

8.    الأمالي، السيد المرتضى، تصحيح وتعليق: السيد محمد بدر الدين النعساني الحلبي، الطبعة الأولى، منشورات مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي، 1325، 1907 م.

9.        الإمام علي بن أبي طالب (ع)، أحمد الرحماني الهمداني، الطبعة الأولى، المنير للطباعة والنشر، تهران، 1417 ه.

10.  إمتاع الأسماع، المقريزي، تحقيق وتعليق: محمد عبد الحميد النميسي، الطبعة الأولى، منشورات محمد علي بيضون، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان،1420هـ، 1999 م.

11.  الانوار القدسية، الشيخ محمد حسين الأصفهانى، تصحيح و تعليق: الشيخ علي النهاوندي، الطبعة الأولى، دانش، مؤسسة المعارف الإسلامية، قم، ايران، 1415هـ. ق.

12.    الأنوار اللامعة في شرح الزيارة الجامعة (شرح آل كاشف الغطاء)، السيد عبد اللّه الشبر، الطبعة الأولى، مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان، 1403هـ، 1983 م.

13.  انيس الطالبين عدة السالكين، صلاح بن مبارک بخاری، تصحیح دکتر خلیل صابری اوغلی، به کوشش: دکتر توفیق سبحانی، بی جا، انتشارات کیهان، بهار 1371ش.

14.  بحار الأنوار، العلامة المجلسي، محمد تقي اليزدي، محمد الباقر البهبودي، الطبعة الثانية المصححة، مؤسسة الوفاء، دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان، 1403 ه1983 م.

15.    البداية والنهاية، ابن كثير، تحقيق وتدقيق وتعليق: علي شيري، الطبعة الأولى، ابن كثير، دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان، 1408هـ، 1988 م.

16.    بشارة المصطفى، محمد ابن علي الطبري، جواد القيومي الإصفهاني، الطبعة الأولى، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1420هـ.

17.    تاريخ الإسلام، الذهبي، الطبعة الأولى، لبنان، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407 هـ ، 1987م.

18.    تاريخ الطبري، الطبري، مراجعة وتصحيح وضبط: نخبة من العلماء الأجلاء، الرابعة، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بيروت، لبنان، 1983-1403.

19.    تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، دراسة وتحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، الطبعة الأولى، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان، 1417هـ 1997 م.

20.    تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، علي شيري، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، لبنان، 1415هـ.

21.  تأويل الآيات، شرف الدين الحسيني، الطبعة الأولى، إشراف: السيد محمد باقر الموحد الأبطحي الاصفهاني، چاپخانه أمير، ناشر: مدرسة الإمام المهدي f، الحوزة العلمية، قم المقدسة، رمضان المبارك 1407هـ1366 ش.

22.  تحف العقول، ابن شعبة الحراني، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري، الطبعة الثانية، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1363هـ، 1404 ش.

23.    تحفة الأحوذي، المباركفوري، الطبعة الأولى، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان، 1410هـ، 1990 م.

24.    تحفه حكيم مؤمن يا تحفة المؤمنين (فارسي)، محمد مؤمن بن محمد زمان الطبيب التنكابني، مقدمه مير سيد احمد روضاتى، كتابفروشى مصحمودى، بى تا.

25.    تحقيقى در مسائل كلامى از نظر متكلمان اشعرى و معتزلى، اسعد شيخ الاسلامي، چاپ دوم، تهران، اميركبير، 1363.

26.  تذكرة الحفاظ، الذهبي، دار إحياء التراث العربي، صحح عن النسخة المحفوظة في مكتبة الحرم المكي تحت إعانة وزارة معارف الحكومة العالية الهندية، بيروت، لبنان.

27.    التعريفات ، سيد شريف على بن  جرجانى ، چاپ سوم ، طهران ، ايران ، انتشارات ناصر خسرو ، 1368.

28.  تفسير ابن عربي، ابن العربى، ضبطه وصححه وقدم له الشيخ عبد الوارث محمد علي، الطبعة الأولى، لبنان – بيروت، دار الكتب العلمية، دار الكتب العلمية، 1422هـ2001 م.

29.  تفسير ابن كثير، ابن كثير، تقديم: يوسف عبد الرحمن المرعشلي، دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، لبنان، تمتاز هذه الطبعة بالمراجعة والتنقيح والتنضيد الجديد وقد قام بفهرسة الأحاديث النبوية مكتب التحقيق بدار المعرفة، 1412هـ، 1992 م.

30.    تفسير أبي حمزة الثمالي، أبو حمزة الثمالي، الطبعة الأولى، مطبعة الهادي، 1420هـ، 1378 ش.

31.    تفسير الآلوسي، السيد محمود بن عبداللّه الآلوسي، چاپ چهارم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405  ق.

32.    تفسير الرازي، فخر الدين محمد بن عمر الرازي، بيروت، دار الكتب العلمية، 1990 م، 1369 ق.

33.    تفسير القمي، علي بن إبراهيم القمي، الطبعة الثالثة، مؤسسة دار الكتاب للطباعة والنشر، منشورات مكتبة الهدى، قم، ايران، صفر 1404هـ.

34.    تفسير كنز الدقائق، الميرزا محمد المشهدي، الحاج آقا مجتبى العراقي، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1410-1407هـ.

35.  تمهيدات، ابو المعالى عبد اللّه بن محمد بن على بن الحسن بن على الميانجى الهمدانى ملقّب به عين القضات، با مقدمه و تصحيح و تحشيه و تعليق: عفيف عسيران، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1341هـ. ش.

36.    تهذيب الأحكام، الشيخ الطوسي، تحقيق وتعليق: السيد حسن الموسوي الخرسان، الطبعة الثالثة، خورشيد، دار الكتب الإسلامية، طهران، نهض بمشروعه: الشيخ علي الآخوندي، تمتاز هذه الطبعة عما سبقها بعناية تامة في التصحيح: الشيخ محمد الآخوندي 1390، 1364 ش.

37.    الثاقب في المناقب، ابن حمزة الطوسي، نبيل رضا علوان، الطبعة الثانية، الصدر، مؤسسة أنصاريان للطباعة والنشر، قم المقدسة، 1412هـ.

38.    ثواب الأعمال، الشيخ الصدوق، الطبعة الثانية، أمير، منشورات الشريف الرضي، قم، 1368 ش.

39.    جامع أحاديث الشيعة، السيد البروجردي، المطبعة العلمية، ألف تحت إشراف آية الله العظمى حاج حسين الطباطبائي البروجردي، قم، 1409هـ.

40.    جامع الاصول في الاولياء، ج 3، معجم الكلمات الصوفيه، للسيد احمد النقشبندي الخالدي، تحقيق اديب نصرالدين، بيروت، طبعة الاولي، 1997.

41.    الجامع الصغير، جلال الدين السيوطي، الطبعة الأولى، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، 1981، 1401 م.

42.    جامع كرامات الأولياء، الشيخ يوسف بن اسماعيل النبهاني، (2 مج) مصر، دار الكتب العربية الكبرى، 1329هـ.

43.    جامى، حكمت، على اصغر، تهران، انتشارات توس، 1363.

44.  الحاشية على أصول الكافي، رفيع الدين محمد بن حيدر النائيني، تحقيق محمد حسين الدرايتي، الطبعة الأولى، دار الحديث للطباعة والنشر، 1424هـ، 1382 ش.

45.    حديث الثقلين، نجم الدين العسكري، الطبعة الرابعة، مطبعة الآداب، النجف الأشرف.

46.    حياة الإمام الرضا (ع)، السيد جعفر مرتضى، دار التبليغ الإسلامي، 1398هـ، 1978 م.

47.    خاتمة المستدرك، الميرزا النوري، مؤسسة آل البيت،(ع)، لإحياء التراث، الطبعة الأولى، ستارة، قم، ايران، ذي الحجة 1416هـ.

48.    خلاصة عبقات الأنوار، السيد حامد النقوي، الطبعة الأولى، مؤسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامية، طهران، ايران، 1405هـ.

49.    الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، دار المعرفة للطباعة والنشر، بيروت، لبنان.

50.    الدر النظيم، إبن حاتم العاملي، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة.

51.    دیوان حافظ شیرازی، تصحیح سید ابوالقاسم  انجوی شیرازی، چاپ چهارم، سازمان انبشارات جاوید، نوروز 1361.

52.  ذخائر العقبى، احمد بن عبد اللّه الطبري، مكتبة القدسي لصاحبها حسام الدين القدسي، القاهرة، عن نسخة دار الكتب المصرية، ونسخة الخزانة التيمورية، انتشارات جهان، طهران، 1356.

53.    رشحات عين الحيات، فخرالدين على بن حسين واعظ كاشفى، تصحيح و تعليق دكتر على اصغر معينيان، تهران، 1356.

54.    روضة الواعظين، الفتال النيسابوري، تقديم: السيد محمد مهدي السيد حسن الخرسان، منشورات الشريف الرضي، قم.

55.    الروضة في فضائل أمير المؤمنين(ع)، شاذان بن جبرئيل القمي، علي الشكرچي، الطبعة الأولى، 1423هـ.

56.  رياض السالكين في شرح صحيفة سيد الساجدين (ع)، السيد علي خان المدني الشيرازي، السيد محسن الحسيني الأميني، الطبعة الرابعة، مؤسسة النشر الإسلامي، محرم الحرام 1415هـ.

57.    رياض الصالحين، يحيى بن شرف النووي، الطبعة الثانية، دار الفكر المعاصر، بيروت، لبنان، 1411هـ، 1991 م.

58.    زندگي نامۀ عالم رباني، خواجه سپهرالدین ابوبكر، چاپ اول، نشر فرهنگ و ادبیات کردی، بی جا، 1378ش.

59.  سبل الهدى والرشاد، الصالحي الشامي، تحقيق وتعليق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، الشيخ علي محمد معوض، الطبعة الأولى، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان، 1414هـ، 1993 م.

60.  سنن أبي داود، ابن الأشعث السجستاني، تحقيق وتعليق: سعيد محمد اللحام، الطبعة الأولى، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، طبعة جديدة منقحة ومفهرسة، أخرجه وراجعه ووضع فهارسه: مكتب الدراسات والبحوث في دار الفكر، 1410هـ، 1990 م.

61.    السنن الكبرى، البيهقي، دار الفكر.

62.    السنن الكبرى، النسائي، دكتور عبد الغفار سليمان البنداري وسيد كسروي حسن، الطبعة الأولى، دار الكتب العلمية بيروت، لبنان، 1411هـ، 1991 م.

63.    سنن النسائي، النسائي، الطبعة الأولى، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، لبنان، 1348هـ، 1930 م.

64.    سير أعلام النبلاء، الذهبى، إشراف وتحقيق: شعيب الأرنؤوط، الطبعة التاسعة، مؤسسة الرسالة، بيروت، لبنان، 1413هـ1993 م.

65.    السيرة النبوية، ابن كثير، مصطفى عبد الواحد، دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، لبنان، 1396، 1976 م.

66.    شرح إحقاق الحق، السيد المرعشي، إهتمام: السيد محمود المرعشي، الطبعة الأولى، منشورات مكتبة آية اللَّه العظمى المرعشي النجفي، ايران، قم، 1415هـ.

67.  شرح أصول الكافي، مولي محمد صالح المازندراني، مع تعليقات: الميرزا أبو الحسن الشعراني، ضبط وتصحيح: السيد علي عاشور، الطبعة الأولى، دار إحياء التراث العربي للطباعة والنشر والتوزيع، 1421هـ، 2000 م.

68.  شرح الأخبار، القاضي النعمان المغربي، السيد محمد الحسيني الجلالي، الطبعة الثانية، مطبعة مؤسسة النشر الإسلامي، لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1414هـ.

69.    شرح الأسماء الحسنى، الملا هادى السبزواري، منشورات مكتبة بصيرتي، قم، ايران، طبعة حجرية.

70.    شرح فصوص الحكم، محمد داوود قيصري رومي، الطبعة الأولى، شركة انتشارات علمي و فرهنگي، 1375 ش.

71.    شرح مسلم، النووي، دار الكتاب العربي، بيروت، لبنان، 1407هـ، 1987 م.

72.  شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، محمد أبو الفضل إبراهيم، الطبعة الأولى، دار إحياء الكتب العربية، عيسى البابي الحلبي وشركاه، مؤسسة مطبوعاتي إسماعيليان، 1378، 1959 م.

73.    صحيح ابن حبان، ابن حبان، شعيب الأرنؤوط، الطبعة الثانية، مؤسسة الرسالة، 1414هـ، 1993 م.

74.    صحيح البخاري، البخاري، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، طبعة بالأوفست عن طبعة دار الطباعة العامرة بإستانبول، 1401هـ، 1981 م.

75.    صحيح مسلم، مسلم النيسابوري، دار الفكر، طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة، بيروت، لبنان.

76.    صحيفة الرضا (ع)، جمع الشيخ جواد القيومي، الطبعة الأولى، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1373 ش.

77.    الصراط المستقيم، علي بن يونس العاملي، تصحيح وتعليق: محمد الباقر البهبودي، الطبعة الأولى، الحيدري، المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية، 1384.

78.    الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ابن طاووس، الطبعة الأولى، الخيام، قم، 1399.

79.  العدد القوية، علي بن يوسف الحلي، السيد مهدي الرجائي، إشراف: السيد محمود المرعشي، الطبعة الأولى، سيد الشهداء (ع)، مكتبة آية الله المرعشي العامة، 1408هـ.

80.    عرفان جامي در مجموعه آثارش، سوسن آل رسول، چاپ اول، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1383.

81.    علم الامام، الشيخ محمد حسين المظفر، الطبعة الثانية، دار الزهراء للطباعة والشر والتوزيع، بيروت- لبنان، 1402 -1982 م.

82.    العمدة، ابن البطريق، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، جمادي الأولى 1407 ه. ق.

83.    عوالي اللئالي، ابن أبي جمهور الأحسائي، تحقيق: الحاج آقا مجتبى العراقي، الطبعة الأولى، سيد الشهداء، قم، 1403هـ، 1983 م.

84.    عيون أخبار الرضا (ع)، الشيخ الصدوق، تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، مطابع مؤسسة الأعلمي، بيروت، لبنان، 1404هـ، 1984 م.

85.    غاية المرام، السيد هاشم البحراني، تحقيق السيد علي عاشور.

86.    الغدير، الشيخ الأميني، الطبعة الثالثة، دار الكتاب العربي، عني بنشره الحاج حسن ايراني صاحب دار الكتاب العربي، بيروت، لبنان، 1387، 1967 م.

87.    الفايق في غريب الحديث، جار اللَّه الزمخشري، الطبعة الأولى، دار الكتب العلمية، بيروت، 1417هـ1996 م.

88.    فتح الباري، ابن حجر، الطبعة الثانية، دار المعرفة للطباعة والنشر بيروت، لبنان.

89.    الفتوحات المكية، ابن العربي، دار صادر، دار إحياء التراث العربي، بيروت، بى تا.

90.    فرهنگ اصطلاحات عرفاني محيي الدين ابن عربي، ترجمه و تأليف: قاسم ميرآخوري، حيدر شجاعي، چاپ اول، جامي، تهران، 1376.

91.    فرهنگ فارسى، محمد معين، چاپ بيست و سوم، انتشارات امير كبير، تهران، 1385.

92.    فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، سيد جعفر سجادي، چاپ سوم، انتشارات طهورى، تهران، 1362.

93.    فرهنگ نوربخش، محمد جواد نوربخش، چاپ دوم، بى جا، 1372هـ. ش.

94.  الفصول المهمة في معرفة الأئمة(ع)، ابن الصباغ، سامي الغريري، الطبعة الأولى، دار الحديث للطباعة والنشر، المؤلف: علي بن محمد بن أحمد المالكي المكي المعروف بابن الصباغ، قم، 1422هـق.

95.    الفضائل العددية، محمد حياة الأنصاري، خط المؤلف.

96.    فضائل أمير المؤمنين (ع)، ابن عقدة الكوفي، تجميع عبد الرزاق محمد حسين فيض الدين.

97.    فيض القدير شرح الجامع الصغير، المناوي، تصحيح أحمد عبد السلام، الطبعة الأولى، دار الكتب العلمية، بيروت، 1415هـ، 1994 م.

98.    فيه ما فيه، مولانا جلال‏الدين مشهور به مولوى، با تصحيحات و حواشى بديع الزمان فروزانفر، تهران، انتشارات اميركبير، 1362.

99.    قاموس الرجال، الشيخ محمد تقي التستري، الطبعة الأولى، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1419هـ.

100. قدسيه (کلمات بهاءالدّین نقشبند، خواجه محمد بن محمد پارساى بخارايى، مقدمه و تصحیح و تعلیق: احمد طاهری عراقی، کتابخانه طهوری، آذر، طهران، 1354 .

101. قرب الاسناد، الحميري القمي، مؤسسة آل البيت، عليهم السلام، لإحياء التراث، الطبعة الأولى، مهر، قم، 1413هـ.

102. قصص الانبياء(ع)، الراوندي، تحقيق: الميرزا غلام رضا عرفانيان اليزدي الخراساني، الطبعة الاولى، مؤسسة الهادي، ناشر: الهادي، 1376 – 1418.

103. کاروان حله (مجموعه نقد ادبى)، دكتر عبد الحسين زرين كوب، سازمان انتشارات جاويدان، چاپ پنجم، تهران، تابستان 1362 ش.

104. الكافي، الشيخ الكليني، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري، الطبعة الثالثة، حيدري، دار الكتب الإسلامية، طهران، 1367 ش.  الكامل، عبد اللّه ابن عدي، قراءة وتدقيق: يحيى مختار غزاوي، الطبعة الثالثة، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، لبنان، محرم 1409هـ، 1988 م.

105. كامل الزيارات، جعفر بن محمد بن قولويه، الشيخ جواد القيومي، لجنة التحقيق، الطبعة الأولى، مؤسسة النشر الإسلامي، مؤسسة نشر الفقاهة، عيد الغدير 1417هـ.

106. كتاب الأربعين، الشيخ الماحوزي، السيد مهدى رجائي، الطبعة الأولى، أمير، قم، 1417هـ.

107. كتاب الأربعين، محمد طاهر القمي الشيرازي، السيد مهدي الرجائي، الطبعة الأولى، أمير، المحقق، 1418هـ.

108. كتاب الغيبة، محمد بن إبراهيم النعماني، فارس حسون كريم، الطبعة الأولى، مهر، أنوار الهدى، قم، 1422هـ.

109. كتاب الفتن، نعيم بن حماد المروزي، تحقيق وتقديم: الدكتور سهيل زكار، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، لبنان، 1414هـ، 1993 م.

110. كذبوا على الشيعة، السيد محمد الرضي الرضوي.

111. كشف الخفاء، العجلوني، الطبعة الثالثة، دار الكتب العلمية، بيروت، 1408هـ، 1988 م.

112. كشف الغمة، ابن أبي الفتح الإربلي، الطبعة الثانية، دار الأضواء، بيروت، لبنان، 1405هـ، 1985 م.

113. كشف اليقين، العلامة الحلي، حسين الدرگاهي، الطبعة الأولى، 1411هـ.

114. الكليني والكافي، الشيخ عبد الرسول الغفار، الطبعة الأولى، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1416هـ.

115. کلیات ابو محمد نظامی گنجوی، تصحیح وحید دستگردی، تهران ، انتشارات علمی، چاپ دوم، 1363.

116. كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، محرم الحرام 1405هـ، 1363 ش.

117. كنز العمال، المتقي الهندي، ضبط وتفسير: الشيخ بكري حياني، تصحيح وفهرسة: الشيخ صفوة السقا، مؤسسة الرسالة، بيروت، لبنان، 1409هـ. 1989 م.

118. لسان العرب، ابن منظور، نشر أدب الحوزة، قم، ايران، محرم 1405هـ.

119. المجدي في أنساب الطالبين، على بن محمد العلوي، تحقيق: الدكتور أحمد المهدوي الدامغاني، إشراف: الدكتور السيد محمود المرعشي، الطبعة الأولى، سيد الشهداء (ع)، مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي العامة، قم المقدسة، 1409 ه.

120. مجمع البحرين، الشيخ الطريحي، السيد أحمد الحسيني، الطبعة الثانية، مكتب النشر الثقافة الإسلامية، أعاد بناءه على الحرف الأول من الكلمة وما بعده على طريقة المعاجم العصرية: محمود عادل، 1408هـ، 1367 ش.

121. مجمع الزوائد، الهيثمي، دار الكتب العلمية، طبع بإذن خاص من ورثة حسام الدين القدسي مؤسس مكتبة القدسي بالقاهرة، بيروت، لبنان، 1408هـ، 1988 م.

122. محيي الدين عربي، محسن جهانگيري، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، پاییز1375.

123. مدينة المعاجز، السيد هاشم البحراني، الشيخ عزة الله المولائي الهمداني، الطبعة الأولى، مؤسسة المعارف الإسلامية، قم، ايران، 1413هـ. ق.

124. مرآة الجنان و عبرة اليقطان، ابومحمد عبدالله بن اسعد بن على بن سليمان اليافعى اليمنى الملكى، قاهرة، دارالكتاب الاسلامى، 1993 م – ق 1413.

125. المزار، الشيخ المفيد، السيد محمد باقر الأبطحي، الطبعة الثانية، دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، لبنان، طبعت بموافقة اللجنة الخاصة المشرفة على المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد، 14 ه14هـ، 1993 م.

126. المزار، محمد ابن المشهدي، جواد القيومي الاصفهاني، الطبعة الأولى، مؤسسة النشر الإسلامي، نشر القيوم، قم، ايران، رمضان المبارك 1419هـ.

127. مستدرك الوسائل، الميرزا النوري، مؤسسة آل البيت‏عليهم السلام لإحياء التراث، الطبعة الثانية، بيروت، لبنان، 1988، 1408 م.

128. مستدرك سفينة البحار، الشيخ علي النمازي الشاهرودي، تحقيق وتصحيح: الشيخ حسن بن علي النمازي، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1419-1418هـ.

129. المستدرك، الحاكم النيسابوري، إشراف: يوسف عبد الرحمن المرعشلي، طبعة مزيدة بفهرس الأحاديث الشريفة.

130. المسترشد، محمد بن جرير الطبري ( الشيعي)، الشيخ أحمد المحمودي، الطبعة الأولى، المحققة، سلمان الفارسي، قم، مؤسسة الثقافة الإسلامية لكوشانبور، 1415هـ.

131. مسند احمد، احمد بن حنبل، دار صادر، بيروت، لبنان.

132. مسند الإمام الرضا (ع)، الشيخ عزيز اللّه عطاردي، تجميع وترتيب: الشيخ عزيز الله عطاردي الخبوشاني، مؤسسة طبع ونشر آستان قدس الرضوي، المؤتمر العالمي الإمام الرضا (ع)، ربيع الآخر 1406هـ.

133. مسند الرضا (ع)، داود بن سليمان الغازي، محمد جواد الحسيني الجلالي، الطبعة الأولى، 1418هـ، مطبعة مكتب الإعلام الإسلامي، مركز النشر التابع لمكتب الإعلام الإسلامي.

134. مسند الشهاب، ابن سلامة، حمدي عبد المجيد السلفي، الطبعة الأولى، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1405هـ، 1985 م.

135. مطالب السؤول في مناقب آل الرسولb، الطبعة الأولى، محمد بن طلحه الشافعى، دار البلاغ، بيروت، 1419هـق.

136. معارج الوصول إلى معرفة فضل آل الرسول (ع)، الزرندي الشافعي، ماجد بن أحمد العطية.

137. معارج اليقين في أصول الدين، الشيخ محمد السبزواري، علاء آل جعفر، الطبعة الأولى، مؤسسة آل البيت(ع)، لإحياء التراث، قم، 1410هـ، 1993 م.

138. المعجم الأوسط، الطبراني، قسم التحقيق بدار الحرمين، دار الحرمين للطباعة والنشر والتوزيع، 1415هـ، 1995 م.

139. المعجم الصغير، الطبراني، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.

140. المعجم الصوفى، سعاد حكيم، بيروت، 1981 م.

141. المعجم الكبير، الطبراني، تحقيق وتخريج: حمدي عبد المجيد السلفي، الطبعة الثانية، مزيدة ومنقحة، دار إحياء التراث العربي،1406 – 1404هـ، 1985 – 1984 م.

142. معجم المحاسن والمساوئ، أبو طالب التجليل التبريزي، الطبعة الأولى، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1417هـ.

143. مقام الإمام علي (ع)، نجم الدين العسكري، الطبعة الرابعة، مطبعة الآداب، النجف الأشرف.

144. مقدمة في أصول الدين، الشيخ وحيد الخراساني، دون تاريخ و ناشر.

145. مكتوبات، مولوى، تصحيح توفيق سبحانى، مركز نشر دانشگاهى، تهران، بى تا.

146. من أخلاق الإمام الحسين (ع)، عبد العظيم المهتدي البحراني، الطبعة الأولى، علمية، قم، انتشارات شريف الرضي، ايران، 1421هـ، 2000 م.

147. من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، الطبعة الثانية، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، 1404هـ.

148.  مناقب آل أبي طالب(ع)، ابن شهر آشوب، تصحيح وشرح ومقابلة: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، المكتبة الحيدرية، قام بتصحيحه وشرحه ومقابلته على عدة نسخ مخطوطة لجنة من أساتذة النجف الأشرف.

149.  مناقب امير المؤمنين (ع)، محمد بن سليمان كوفى، مجمع احياء ثقافة الاسلاميه، قم، 1412هـ. ق.

150.  منهاج الصالحين، الشيخ وحيد الخراساني، دون تاريخ و ناشر.

151.  مواقف الشيعة، الأحمدي الميانجي، الطبعة الأولى، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، رجب المرجب 1416.

152.  نامه‏‌هاي عين القضاة، عبدالله بن محمد عين القضاة همدانى، به اهتمام على نقى منزوى، عفيف عسيران، چاپ دوم، انتشارات زوار و كتابفروشى منوچهرى، تهران، 1362هـ. ش.

153.  نزهة الجليس، ومنية الأديب الانيس، العباس بن علي الموسوي.مجلدان.طبع في مصر 1293.

154.  نزهة الناظر وتنبيه الخاطر، الحلواني، مدرسة الإمام المهدي f، الطبعة الأولى، قم، 1408هـ.

155.  نقشي از مولا خالد نقشبندي و پيروان طريقت او، تحقيق و تصحيح و ترجمه: دكتر مهيندخت معتمدي، چاپ اول پاژنگ تهران، 1368.

156.  النهاية في غريب الحديث، ابن الأثير، طاهر أحمد الزاوي، محمود محمد الطناحي، الطبعة الرابعة، مؤسسة إسماعيليان للطباعة والنشر والتوزيع، قم، ايران، 1364 ش.

157.  نهج الإيمان، ابن جبر، السيد أحمد الحسيني، الطبعة الأولى، ستارة، قم، مجتمع إمام هادي عليه السلام، مشهد، 1418ق.

158.  نهج السعادة، الشيخ المحمودي، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بى تا.

159.  الوافي بالوفيات، الصفدي، أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، بيروت، دار إحياء التراث، 1420هـ، 2000 م.

160.  وسائل الشيعة (آل البيت)، الحر العاملي، مؤسسة آل البيت‏عليهم السلام، لإحياء التراث، الطبعة الثانية، قم، مؤسسة آل البيت، (ع)، لإحياء التراث بقم المشرفة، 1414هـ.

161.  وسائل الشيعة (الإسلامية)، الحر العاملي، تحقيق وتصحيح وتذييل: الشيخ عبد الرحيم الرباني الشيرازي، الطبعة الخامسة، دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان، 1403هـ، 1983 م.

162.  ينابيع المودة لذوي القربى، القندوزي، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، الطبعة الأولى، دار الأسوة للطباعة والنشر، 1416هـ.

163.  ینابيع المعاجز، السيد هاشم البحراني، العلمية، قم.

 

[1] – ر.ک: قدسیه، پارسا بخارايى، ص 9؛ انیس الطالبین و عدة السالکین، بخاری، ص 8.

[2] – ر.ک: عرفان جامی، آل رسول، 14-13.

[3] – همان، ص 14.

[4] – کاروان حله، عبدالحسین زرین کوب، ص 289.

[5] – جامی، حکمت، فصل 1، ص 1.

[6] – همان، ص 21-20.

[7] – سوره 37، الصافات، آیه130.

[8] – فرهنگ نوربخش، نوربخش، ج 3، ص 28.

[9] -کتاب التعریفات، جرجانی، ص 53.

[10] – سوره 2، بقره، آیه 30.

[11] – همان، آیه 124.

[12] – ر.ک: شرح فصوص الحکم، خوارزمی، ص699.

[13] – محیی الدین عربی، جهانگیری، ص 567؛ نقل از فتوحات مکیه، ج 3، ص 138.

[14] – همان، ص 567؛ نقل از فتوحات مکیه، ج 1، ص 445.

[15] – المعجم الصوفی، سعاد حکیم، ص 111.

[16]- نص در کلام آن است که جز احتمال یک معنی در آن نرود و تأویل در آن جایز نباشد. ر.ک: فرهنگ فارسی، معین، ج 4، ص 4740.

[17] – ر.ک: تحقیقی در مسائل کلامی، شیخ الاسلامی، ص 178.

[18] – معجم الکلمات الصوفیۀ، الخالد نقشبندیه، ج 3، ص 12.

[19] – ر.ک: فرهنگ نوربخش، نوربخش، ج 3، ص 17.

[20][20] – ر.ک: بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 62، ص 116؛ رياض السالكين في شرح صحيفة سيد الساجدين (السيد علي‌خان المدني الشيرازي، ج 5، ص 526؛ ج 6، ص 18؛ مسند احمد، الإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 51؛ صحيح البخاري، البخاري، ج 1، ص 18؛ ج 6، ص 20؛ صحيح مسلم، مسلم النيسابوري، ج 1، ص 29؛ سنن النسائي، النسائي، ج 8، ص 99، ص 102؛ السنن الكبرى، البيهقي، ج 10، ص 203؛ شرح مسلم، النووي، ج 1، ص 157؛ السنن الكبرى، النسائي، ج 6، صص529-528؛ صحيح ابن حبان، ابن حبان، ج 1، ص 375، ص 391؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج 11، ص 203؛ رياض الصالحين، يحيى بن شرف النووي، ص  91؛ الجامع الصغير، جلال الدين السيوطي، ج 1، ص 471؛ كنز العمال، المتقي الهندي، ج 1، ص 337؛ كشف الخفاء، العجلوني، ج 1، ص  75.

[21] – ر.ک: فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، سجادی، ص 61؛ اصطلاحات صوفیه، کاشانی، ص 356.

[22]- ر.ک: فرهنگ اصطلاحات عرفانی محیی الدین ابن عربی، میرآخوری شجاعی، ص 77.

[23]- همان، ص 57.

[24] – ر.ک: منهاج الصالحين، الشيخ وحيد الخراساني، ج 1، ص 466؛ تحف العقول، ابن شعبة الحراني، ص 442، 488؛ مستدرك الوسائل، الميرزا النوري، ج 11، ص 184؛ بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 68، ص 325؛ ج 75، ص 373؛ مستدرك سفينة البحار، الشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج 7، ص 63؛ صحيفة الرضا(ع)  جمع الشيخ جواد القيومي، ص 384؛ مقدمة في أصول الدين، الشيخ وحيد الخراساني، ص 463.

[25] – ر.ک: فرهنگ نوربخش، نوربخش، ج 5، ص 263.

[26] -ر.ک: مطالب السؤول، شافعی، محمد بن طلحه، ص ۲۹۵.

[27] -ر.ک: مرآة الجنان، یافعی، ج ۲، ص ۱۰.

[28] – ر.ک: الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص ۲۶۳.

[29] – ر.ک: الاتحاف بحب الاشراف، شبراوی شافعی.

[30] – ر.ک: جامع کرامات الاولیاء، نبهانی، ص۳۱۱.

[31]- ر.ک: الانوار القدسیه، سنهوتی شافعی، ص ۳۹.

[32] – ر.ک: فرهنگ اصطلاحات عرفانی محیی الدین ابن عربی، میرآخوری_ شجاعی، ص 25

[33] – همان، ص 51، ص 71.

[34] – ر.ک: نقشی از مولا خالد نقشبندی، معتمدی، ص 21.

[35] – همان، ص 22.

[36] – همان، صص 25-23.

[37]-  همان بخشنده‏اى كه بر عرش مسلّط است. س 20، طه، آیه 5.

[38] – ر.ک: تحفه حكيم مؤمن يا تحفة المؤمنين (فارسي)،  محمد مؤمن بن محمد زمان الطبيب التنكابني،

ص 166.

[39] – ر.ک: الفايق في غريب الحديث، جار الله الزمخشري، ج 2، ص 18؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 37، ص 361؛ أسد الغابة، ابن الأثير، ج 5، ص 52؛ تاريخ الطبري، الطبري، ج 1، ص 580؛ تاريخ الإسلام، الذهبي، ج1، ص 35؛ الوافي بالوفيات، الصفدي، ج 27، ص 132؛ البداية والنهاية، ابن كثير، ج2، ص 328؛ إمتاع الأسماع، المقريزي، ج 4، ص 60؛ قصص الأنبياء، الراوندي، ص 280؛ السيرة النبوية، ابن كثير، ج 1، ص 215؛ سبل الهدى والرشاد، الصالحي الشامي، ج 1، ص مقدمة المحقق 4؛ النهاية في غريب الحديث، ابن الأثير، ج 2، ص 201؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 2، ص 483؛ ج 6، ص 95؛ مجمع البحرين، الشيخ الطريحي، ج 2، ص 149.

[40] –  ر.ک: تحقیقی در مسائل کلامی از نظر متکلمان اشعری و معتزلی، شیخ الاسلامی، ص 144.

[41] – همان، ص 178.

[42] – ر.ک: جامع الاصول فی الاولیا، معجم الکلمات الصوفیة، النقشبندی الخالدی، ج 3، ص 96.

[43] – ولى و سرپرست من، خدايى است كه اين كتاب را نازل كرده؛ و او همه صالحان را سرپرستى مى‏كند. ولى و سرپرست من، خدايى است كه اين كتاب را نازل كرده؛ و او همه صالحان را سرپرستى مى‏كند. س 7، اعراف، آیه 196.

[44] – ر.ک: الصراط المستقیم، العاملی، ج 2، ص 199.

[45] – ر.ک: الأمالي، الشيخ الصدوق، ص 119؛ عيون أخبار الرضا (ع)، الشيخ الصدوق، ج 1، ص 286؛ من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، ج 2، ص 585؛ تهذيب الأحكام، الشيخ الطوسي، ج 6، ص 108؛ روضة الواعظين، الفتال النيسابوري، ص 233؛ وسائل الشيعة (آل البيت)، الحر العاملي، ج 14، ص 567؛ وسائل الشيعة (الإسلامية)، الحر العاملي، ج 10، ص 445؛ مدينة المعاجز، السيد هاشم البحراني، ج 7، ص 181؛ بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 48 ص 321؛ ج 99، ص 31؛ جامع أحاديث الشيعة، السيد البروجردي، ج 12، ص 598؛ مسند الإمام الرضا (ع)، الشيخ عزيز الله عطاردي، ج 1، ص من حياة الإمام الرضا(ع) 146؛ سبل الهدى والرشاد، الصالحي الشامي، ج 3، ص 321؛ معارج اليقين في أصول الدين، الشيخ محمد السبزواري، ص 93.

[46] – ر.ک: كامل الزيارات، جعفر بن محمد بن قولويه، ص 509؛ ثواب الأعمال، الشيخ الصدوق، ص 98؛ وسائل الشيعة (آل البيت)، الحر العاملي، ج 14، ص 550، ص560؛ وسائل الشيعة (الإسلامية)، الحر العاملي، ج 10، ص 440؛ المزار، الشيخ المفيد، ص 196؛ المزار، محمد بن المشهدي، ص 41؛ بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 99، ص 39؛ جامع أحاديث الشيعة، السيد البروجردي، ج 12، ص 294، 594؛ ج 26، ص 241.

[47] – ر.ک: مناقب آل أبي طالب(ع)، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 6؛ العمدة، ابن لبطريق، ص 285، ص 297، ص 302؛ الروضة في فضائل أمير المؤمنين(ع)، شاذان بن جبرئيل القمي، ص 82؛ الصراط المستقيم، علي بن يونس العاملي، ج 2، ص 75؛ بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 38، 199؛ ج 40، ص 43؛ جامع أحاديث الشيعة، السيد البروجردي، ج 16، ص 235؛ مقام الإمام علی، نجم الدين العسكري، ص 7؛ الغدير، الشيخ الأميني، ج 4، ص 38؛ الإمام علي بن أبي طالب، أحمد الرحماني الهمداني، ص 168؛ ؛قاموس الرجال، الشيخ محمد تقي التستري، ج 11، ص 633؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 42، ص 356؛ نهج الإيمان، ابن جبر، ص 569؛ كشف اليقين، العلامة الحلي، ص 98؛ شرح إحقاق الحق، السيد المرعشي، ج 5، ص 647؛ ج 7، ص 109؛ ج 17، ص 78، 146، 150؛ ج 31، ص 115؛ الفضائل العددية، محمد حياة الأن، صاري، ص 6؛ كذبوا لى لشيعة، السيد محمد الرضي الرضوي، ص 238.

و نيز ر.ك: حديث الثقلين، نجم الدين العسكرى، صص 137-146؛ قرب الاسناد، الحميرى القمى، ص 8؛ المسترشد، محمد بن جرير الطبرى الشيعى، ص 578؛ خلاصة عبقات الأنوار، السيد حامد النقوى، ج 4، ص 33، ص 48، ص 79، ص 82، صص 86-87، ص 99، ص 102، صص 120 – 121، ص 183، ص 192؛ المعجم الأوسط، الطبرانى، ج 5، ص 355؛ ج 6، ص 85؛ الدر المنثور، جلال الدين السيوطى، ج 3، ص 334؛ المستدرك، الحاكم النيسابورى، ج 2، ص 343؛ شرح أصول الكافى، مولى محمد صالح المازندرانى، ج 7، ص 219؛ نهج الايمان، ابن جبر، ص 595؛ ينابيع المودة لذوى القربى، القندوزى، ج 2، ص 101.

 و با اندك اختلاف، ر.ك: تحف العقول، ابن شعبة الحرانى، ص 113؛ شرح أصول الكافى، مولى‏محمد صالح المازندرانى، ج 6، ص 422؛ كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 239؛ شرح الأخبار، القاضى النعمان المغربى، ج 2ص 406؛ العمدة، ابن البطريق، صص 359-360؛ مناقب أمير المؤمنين (ع)، محمد بن سليمان الكوفى، ج 1، ص 296؛ ج 2، ص 148؛ الاحتجاج، الشيخ الطبرسى، ج 2، ص 147؛ الثاقب فى المناقب، ابن حمزة الطوسى، ص 135؛ مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 184؛ الطرائف، السيد ابن طاووس الحسنى، ص 132؛ ذخائر العقبى، احمد بن عبدالله الطبرى، ص 20؛ كتاب الأربعين، محمد طاهر القمى الشيرازى، ص 310 ص 158؛ بحار الأنوار، العلامة المجلسى، ج 23، ص 124، ج 29، ص 341؛ ج 87، ص 21، ص 70؛ ج 104، ص 190؛ ج 105، ص 47؛ ج 106، ص 106، ص 168، كتاب الأربعين، الشيخ الماحوزى، ص 75؛ خلاصة عبقات الأنوار، السيد حامد النقوى، ج 4، ص 32، ص 34، ص 39، صص43-44، ص 54، ص 60، ص 67، ص 69، ص 75، ص 77، ص 81، ص 82، ص 85، ص 89، صص 95-96، ص 118، ص 147 ص 165، ص 178؛ حديث الثقلين، نجم الدين العسكرى، صص 133-134، ص 136، ص 140، ص 150، ص 153، صص 155-157؛ نهج السعادة، الشيخ المحمودى، ج 7، ص 33؛ ج 8، ص 392؛ ينابيع المودة لذوى‏القربى، القندوزى، ج 1، ص 93؛ ج 2، ص 118، ص 269؛ مسند الرضا (ع)، داود بن سليمان الغازى، ص 146، ص 147؛ عوالى اللئالى، ابن ابى جمهور الأحسائى، ج 4، ص 85؛ كشف الغمة، ابن أبى الفتح الإربلى، ج 1، ص 51؛ المعجم الكبير، الطبرانى، ج 3، صص 45-46؛ ج 12، ص 27؛ مسند الشهاب، ابن سلامة، ج 2، ص 273، ص 275؛ تفسير ابن عربى، ابن العربى، ج 1، ص 322؛ شرح إحقاق الحق، السيد المرعشى، ج 9، صص 271-272، ص 292؛ ج 18، ص 313؛ ج 24، ص 491، ص 497، مجمع الزوائد، الهيثمى، ج 9، ص 168؛ خاتمة المستدرك، الميرزا النورى، ج 1، ص 356؛ كتاب الأربعين، محمد طاهر القمى الشيرازى، 368

يار مردان خدا باش كه در كشتى نوح          هست خاكى كه به آبى نخرد طوفان را

ديوان حافظ، ص 8.

حافظ از دست مده دولت اين كشتى نوح        ور نه طوفان حوادث ببرد بنيادت

ديوان حافظ، ص 15.

 

 

[49] – «لَولَاكَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاك» ر.ك: شرح أصول الكافي، مولي محمد صالح المازندراني، ج 9، ص 61؛ ج 12، ص 129؛ القاب الرسول وعترته، (المجموعة)، قدماء المحدثين، ص 9؛ مناقب آل ابي طالب(ع)، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 186؛ بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 16، ص 406؛ الأنوار اللامعة فى شرح الزيارة الجامعة، السيد عبد الله الشبر، ص 48؛ مستدرك سفينة البحار، الشيخ علي النمازي، ج3، صص 166-169؛ ج8، ص 243، ص 320؛ تفسير القمي، علي بن ابراهيم القمي، ج 1، ص17؛ تفسير كنز الدقائق، الميرزا محمد المشهدي، ج 2، ص 350؛ شرح الأسماء الحسنى، الملا هادى السبزوارى، ج1، ص 202؛ ج 2، ص 49؛ تأويل الآيات، شرف الدين الحسيني، ج1، ص437؛ ينابيع المودة لذوي القربى، القندوزي، ج 1، ص 24؛ تمهيدات، عين القضاة همدانى، ص 43، ص180، ص265؛ نامه ‌هاي عين القضاة، عين القضاة همدانى، ج 2، ص 248؛ ج 3، ص 286؛ فيه ما فيه، مولوى، ص 22، ص 85، ص 232؛ مكتوبات مولوي، مولوى، ص 130.

[50] –  ر.ک: مناقب آل أبي طالب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 306؛ مدينة المعاجز، السيد هاشم البحراني، ج 4، ص 396؛ بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 46، ص 125؛ مستدرك سفينة البحار، الشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج 8، ص 169؛ مواقف الشيعة، الأحمدي الميانجي، ج 2، ص 365؛ كشف الغمة، ابن أبي الفتح الإربلي، ج 2، ص 304؛ الفصول المهمة في معرفة الأئمة، ابن الصباغ، ج 2، 1367؛ من أخلاق الإمام الحسين (ع)، عبد العظيم المهتدي البحراني، ص 273؛ الأخلاق الحسينية، جعفر البياتي، ص 114.

[51] – ر.ك: مسند احمد، الإمام احمد بن حنبل، ج 3، ص17؛ سنن أبي داود، ابن الأشعث السجستاني، ج 2، صص309-310؛ المستدرك، الحاكم النيسابوري، ج 4، ص 465، ص514، ص 557؛ مجمع الزوائد، الهيثمي، ج 5، ص 190؛ فتح الباري، ابن حجر، ج 13، ص18، ص185؛ تحفة الأحوذي، المباركفوري، ج 6، ص 403؛ صحيح ابن حبان، ابن حبان، ج 15، ص 238؛ المعجم الأوسط، الطبراني، ج 2، ص 55؛ ج 9، ص 176؛ المعجم الصغير، الطبراني، ج 2، ص 148؛ المعجم الكبير، الطبراني، ج 10، صص 133-136؛ ج22، ص375؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج 7، ص 59؛ الجامع الصغير، جلال الدين السيوطي، ج 2، ص62، ص 438، ص 672؛ كنز العمال، المتقي الهندي، ج14، صص264-265، ص 267، ص270، ص 275؛ فيض القدير شرح الجامع الصغير، المناوي، ج4، ص 168؛ ج 5، ص 23؛ ج 6، ص362؛ تفسير أبي حمزة الثمالي، أبو حمزة الثمالي، ص82، ص 139، ص 323؛ تفسير الرازي، الرازي، ج 2، ص28؛ تفسير ابن كثير، ابن كثير، ج 3، ص 312؛ الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج6، صص57-58؛ تفسير الآلوسي، الآلوسي، ج 18، ص 206؛ تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، ج1، ص 109، ص 387؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 14، صص282-283؛ ج 53، ص421؛ ج 61، ص 195؛ أسد الغابة، ابن الأثير، ج 1، ص 260؛ ج 5، ص 155؛ تذكرة الحفاظ، الذهبي، ج 2، ص 765؛ ج 3، ص 38؛ سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج15، ص253؛ المجدي في أنساب الطالبين، على بن محمد العلوي، ص 134؛ كتاب الفتن، نعيم بن حماد المروزي، ص222، ص 231، ص 238؛ الوافي بالوفيات، الصفدي، ج 9، ص85؛ البداية والنهاية، ابن كثير، ج 6، ص 78؛ فضائل أمير المؤمنين (ع)، ابن عقدة الكوفي، ص164؛ بشارة المصطفى، محمد بن علي الطبري، ص 115، ص284، ص383؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، الشيخ الطبرسي، ج 2، ص 184، ص 193، ص 227، ص 242، صص247-248؛ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول(ع)، محمد بن طلحة الشافعي، ص482؛ الدر النظيم، إبن حاتم العاملي، ص 699، صص 753-754، ص 797، ص 799؛ كشف الغمة، ابن أبي الفتح الإربلي، ج2، ص52؛ ج 3، صص 234-235، ص 267، ص269، ص 271، ص274، ص277، ص282، ص 284، ص 288، ص 316، ص 327، ص333؛ نهج الإيمان، ابن جبر، ص219؛ العدد القوية، علي بن يوسف الحلي، صص 90-91؛ معارج الوصول إلى معرفة فضل آل الرسول(ع)، الزرندي الشافعي، ص 186، ص 189، ص190؛ الفصول المهمة في معرفة الأئمة، ابن الصباغ، ج 2، ص 1101، صص 1108-1109، ص1116، ص 1118؛ ينابيع المودة لذوي القربى، القندوزي، ج 1، ص 241؛ ج2، ص103، ص 210، صص 317-318؛ ج 3، ص 245، صص256-257، ص 263، ص285، ص 291، صص 296-297، ص 302، ص 317، ص343، صص 384-387، ص396، ص398.

[52] – ر.ک:الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 4، ص 200؛ الأمالي، الشيخ الصدوق، ص 776؛ عيون أخبار الرضا (ع)، الشيخ الصدوق، ج 2، ص 193، ص 197؛ كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 678؛ تحف العقول، ابن شعبة الحراني، ص 439؛ الاحتجاج، الشيخ الطبرسي، ج 2، ص 228؛ ينابيع المعاجز، السيد هاشم البحراني، ص 110، ص 187، ص 195؛ بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 25، ص 23؛ حياة الإمام الرضا (ع)، الشيخ باقر شريف القرشي، ج 1، ص 304؛ غاية المرام، السید هاشم البحرانی، ج 3، ص 314.

و نیز ر.ک:شرح أصول الكافي، مولي محمد صالح المازندراني، ج 1، ص 35، 36؛ ج 5، ص 156، ص 194، ص 201، ص 211، ص 235، ص 286؛ ج 6، ص 385؛ ج 8، ص 71؛ الحاشية على أصول الكافي، رفيع الدين محمد بن حيدر النائيني، ص 34، 595، 602؛ كتاب الغيبة، محمد بن إبراهيم النعماني، ص 227؛ الكليني والكافي، الشيخ عبد الرسول الغفار، ص 350، ص 354، ص 380؛ مسند الإمام الرضا (ع)، الشيخ عزيز الله عطاردي، ج 1، ص الإهداء 2، ص 98، ص 103؛ صحيفة الرضا (ع)، جمع الشيخ جواد القيومي، ص 254؛ علم الإمام، الشيخ محمد حسين المظفر، ص 12، ص 104.

[53] – منهاج الصالحين، الشيخ وحيد الخراساني، ج 1، ص 519؛ عيون أخبار الرضا (ع)، الشيخ الصدوق، ج 1، ص 38؛ مستدرك الوسائل، الميرزا النوري، ج 12، ص 348؛ بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 71، ص 409؛ جامع أحاديث الشيعة، السيد البروجردي، ج 14، ص486؛ مسند الإمام الرضا (ع)، الشيخ عزيز الله عطاردي، ج 1، ص 292؛ نزهة الناظر وتنبيه الخاطر، الحلواني، ص 35؛ صحيفة الرضا(ع)، مؤسسة الإمام المهدي (ع)، ص 104؛ معجم المحاسن والمساوئ، أبو طالب التجليل التبريزي، ص 423؛ مقدمة في أصول الدين، الشيخ وحيد الخراساني، ص 512.

منبع: برهان مبین
مجموعه مقالات همایش علمی ـ پژوهشی
امام رضا علیه السلام؛ ادیان، مذاهب و فرق
تهران ـ دوم مهرماه 1391

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14877

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب