ثَقَلَيْن، حَديث، حدیثی از پيامبر اسلام (ص) در يادکرد پايگاه ارزشی و استنادی کتاب خدا و «عترت» که براساس متن حدیث، پس از درگذشت آن حضرت راهگشای امت، و تمسک بدانها، اسباب دوری از گمراهی و ضلالت خواهد بود؛ این حدیث وصیتگونه از آخرین سخنان ایراد شده از سوی حضرت بود که به تواتر از سوی مسلمانان نقل شد. در اين حديث، مفهوم «عترت» موجد نقد و بررسيهای فراوانی از سوی فريقين بوده، و به ويژه در منظر شيعيان تدقيق تمام يافته است.
التفات خاص متن اين حديث به مرتبۀ والای اهل بيت(ع)، و در پی آن، بازخوردی همگن با آراء و اعتقادات بنيادين شيعی، موجب گشته تا حديث ثقلين نزد شيعيان در کنار احاديثی چون حديث کسا جای يابد؛ و در پيوند با برخی اعتقادات مربوط به جايگاه اهل بيت و امامان بزرگوار، و نيز مبحث امامت و مهدويت بروزی آشکار يابد. همچنين تواتر روايت اين حديث، مخصوصاً سبب شده تا در گروهی از اصلیترين مجاميع حديثی وارد گردد.
ريشۀ 3 حرفی «ث ق ل» در لغت عرب با دو صورت ثَقَل و ثِقل به معنای محموله و شیئی ارزشمند به کار رفته است (ابن دريد، 1/430؛ ابن منظور، ذیل ثقل). واژههایی از اين ريشه در اوزان مختلف با معانی و کاربردهای متنوع در قرآن کريم آمده است، اما در معنای نام برده، تنها به صورت اَثقال و ثَقَلان کاربرد يافته است (نک : نحل/16/7؛ عنکبوت/29/13؛ الرحمٰن/55/ 31؛ زلزال/99/2). اثقال قرآنی در کاربرد لغوی به کار رفته است، اما مفسران در ذيل آيۀ 31 سورۀ الرحمٰن، مصداق ثقلان را بررسی کرده، آن را به جن و انس معنا نمودهاند (مثلاً نک : ابن ابی شيبه، 7/48؛ طبری، 2/56، جم ؛ بغوی، 4/271؛ واحدی، 2/1054- 1055؛ ثعالبـی، 1/125؛ سيوطـی، 7/66، جم ؛ آلوسـی، 27/112). اين معنا در گسترهای وسيعتر به هر دوگان مهم و ارزشمندی همچون حرمين شريفين نيز اطلاق میگردد که مبنای نامگذاری تأليفی از سيدی محمد بن عراق تحت عنوان الثقلين فی فضل الحرمين (ابن عماد، 4/199) بوده است (نيز نک : ابن اثير، 1/216-217). اما از اين ريشه، واژۀ «ثقلين» در حديثی نبوی به مفهوم دو ثقلِ کتاب الله و عترت نبی بر کاربردهای دیگر غلبه دارد؛ در چرايی نامبری کتاب و عترت به عنوان «ثقل»، ، سختی و دشواری عمل کردن بدانها را ياد کردهاند (مثلاً شافعی، 1/253؛ ابن اثير، 1/216).
ثقلين در آثار حديثی اهل سنت:در مبحث مستندات و طرق روايی اين حديث نخست بايد به دورۀ صحابه توجه نمود که بنا به برخی نقليات حدود 30 تن از آنان همچون علی بن ابی طالب (ع)، ابوسعيد خُدری، زيد بن اَرقَم، زيد بن ثابت، ام سلمه و حُذيفة بن اُسيد اين حديث را روايت کردهاند (ابن طاووس، الطرائف، 113 بب ؛ دحلان، 3/336). در پیجويی سلسلۀ اسانيد حديث، با رسيدن به دورۀ تابعين نام بسياری کسان مانند اَصبَغ بن نُباته، حارث هَمْدانی، قاسم بن حسّان، عامر بن واثله و مسلم بن صُبيح يادکردنی است که هر کدام به مثابۀ حلقه ای از زنجيرۀ روايی، برانگيزانندۀ چندين طريق روايی بودهاند. ادامۀ اين زنجيره با ورود به سدۀ 2ق عملاً به انتشار آن در سرزمينهای گوناگون اسلامی و در ميان پيروان مذاهب مختلف اهل سنت و شیعه منجر گشت؛ برای راويان حديث ثقلين در اين عصر میتوان به بزرگانی همچون ابواسحاق سبيعی، سليمان بن مهران اعمش، سعيد بن مسروق، ابوحيّان تميمی، زکریا بن ابی زائده، معروف بن خَرَّبوذ و ابوعَوانه وَضّاح یشکری اشاره کرد (برای روايات و اسانيد، نک : مرعشی، 9/309 بب ).
با اين پيشينۀ روايی، از همان سدۀ نخست هجری، حديث ثقلين البته با اندک تفاوتهای لفظی در متن، به مجاميع حديثی و ديگر آثار نويسندگان راه يافت. اگرچه کمبود نوشتههای بازمانده از دو سدۀ نخست هجری تا حدی برداشتها از آن عصر را تيره ساخته، اما با توجه به همین داشتهها، در نگاهی تاريخی میتوان سير حضور اين حديث در منابع را دنبال کرد. در سدۀ 1 و 2ق به ترتيب باید به کتاب سليم بن قيس هلالی (ص 202، 300، 323)، مسند زید بن علی (ص 464) و الموطأ مالک بن انس (2/899، با قدری تفاوت در متن) به عنوان کهنترین منابع این حدیث اشاره کرد. واقعيت اين است که با تغييرات بنيادينی که در تدوين مجاميع حديثی به ویژه نزد اهل سنت در اين زمان روی داد، عملاً انباشتی از مدونهها را در جغرافيای مختلفی از جهان اسلام شاهديم. در بررسی لايهای از مهمترين نمونههای اين مجموعهها که به نحوی به ذکر اين حديث پرداختهاند، نخست در قالب مسندنويسی، افزون بر مسند احمد بن حنبل (3/14، 16، 26) بايد به برخی از کهنترين مسانيد و مصنفات در نيمۀ نخست سدۀ 3ق همچون مصنف ابن ابی شیبه (6/309)، مسند علی بن جعد (ص 397) و مسند عبد بن حميد (ص 114) اشاره کرد؛ روندی که تا پايان آن سده نيز مثلاً در مسند بزار (3/89) و مسند ابویعلى (2/297، 303) ادامه داشت. در گونهای ديگر، در متون متقدم «سنن»، چون سنن دارمی (2/524)، سنن ترمذی (5/662-663)، السنن الکبرى از نسايی (5/45، 51، جم ) و همچنين با چندی تأخر سنن بيهقی (7/30، 10/113-115) که در شمار معتبرترین آثار حدیثی اهل سنتاند، آمده است. در کنار این آثار، کتابهای «صحيح» به ويژه با توجه به شروط خاص در گزينش احاديث از ارزشمندی متفاوتی برخوردارند که برای نمونه بايد از یاد کرد این حدیث در صحيح مسلم (4/1873، 1874)، صحيح ابن خزيمه (4/63)، صحيح ابن حبان (15/236) و مستدرک حاکم (3/118) ياد کرد. در ميان آثار تحت عنوان کلی مصنف نيز میتوان از المصنف ابن ابی شيبه (همانجا) ياد کرد. بهجز اين، در متون حديثی دورههای پسين همچون معجم الکبير طبرانی (3/65 بب )، معجم الصغير همو (1/226، 232) و علل دارقطنی (6/236)، نيز اين حديث قابل پیجويی است. اما جزءهای حديثی، تکنگارها و مجموعههايی مانند فضائل الصحابۀ احمد بن حنبل (2/585-586، 779)، فتن نعيم بن حماد (1/58، 368-371)، نوادر الاصول حکيم ترمذی (1/258-259)، خصائص امير المؤمنين (ص 96) و نيز فضائل الصحابۀ نسايی (1/15)، السنن الواردة فی الفتن از ابوعمرو دانی (5/1057، 1061)، نور العين ابواسحاق اسفراينی (ص 35، 47)، النهاية ابن اثير (1/216، 3/177) و مجمع الزوائد هيثمی (1/88، 9/162-163)، از ديگر نمونههای منابع دربردارندۀ حديث ثقلين است. حتى شخصی چون ابن تيميه که به تندروی نيز اشتهار دارد، نه تنها در اصل اين حديث شبههای وارد نياورده، بلکه مصداق ثقل دوم و عترت را نيز به حسنين بازگردانده است (4/561).
بسط مفهوم در منابع پسين:با گذار از آثار حديثی بايد به منابع تاريخی، رجالی، فقهی و اصولی اشاره کرد که در انتشار حديث ثقلين دخيل بودهاند. نويسندگان منابع تاريخی هر کدام به فراخور موضوع، اين سخن نبی اکرم(ص) را ياد کردهاند؛ تنها برای نمونه يعقوبی در يادکرد از آخرين حج نبوی معروف به حجة الوداع این حدیث را آورده است (2/111، 112؛ نيز ابن کثير، 4/114) و ابن سعد در سخن از نزديکان و اقربای آن حضرت (2/194)، ابن حجر عسقلانی ( الاصابة، 4/287) و رافعی (1/89، 2/266) در مقام نقل سخنانی از صحابه و تابعين، بدان پرداختهاند؛ يا به مَثَل رجالیان و طبقات نويسانی چون خطيب بغدادی (8/442)، ذهبی (8/442) و ابن حجر عسقلانی ( لسان…، 6/240) آن را در شرح حال کسان آورده اند. واقعيت اين است که چون در برخی جوانب ريزترِ مربوط به حديث ثقلين از جمله زمان و مکان آن در ميان روايات اختلاف است، اين تنوع در اختصاص دادن آن به فصول و بخشهای مختلف در آثار هم بيشتر شده است (همانجاها؛ نيز مسلم، 4/1873؛ عياشی، 1/4،5؛ قمی، 1/173؛ ابن بابويه، محمد، کمالالدین، 234؛ ديلمی، 2/340؛ جوينی، 2/268).
افزون بر آثار ياد شده مؤلفانِ کتابهايی در موضوعاتی چون اخلاق، زهد و عرفان هم به اين حديث توجه نشان دادهاند که آثار مهمی چون حلية الاولياء ابونعيم اصفهانی (1/355) و آداب الصحبة ابوعبدالرحمان سلمی (1/118) با رويکردی در اخلاق صوفيانه از اين دستاند. در میان نویسندگان مذاهب مختلف کلامی نیز توجه به این حدیث دیده میشود و به ویژه عالمان شیعی اعم از امامی (نک : ادامۀ مقاله) و زیدی (مثلاً ابن مرتضى، شرح…، 1/17) به آن توجه کردهاند.
تحليل مفهوم حديث:در نگاهی کلی، متن حديث ثقلين با وصيت و پيامی از پيامبر اسلام(ص)، به آيندۀ مسلمانان نظر دارد و در آن به دو شاخص ارزشمند يعنی کتاب خدا و عترت آن حضرت برای تمسک امت اسلامی توجه داده شده است تا بدان وسيله از گمراهی در امان مانند. جداناشدنی بودن اين دو از يکديگر تا رسيدن به بهشت جاويدان و نزد پيامبر گرامی بر حوض کوثر از شاخصههايی است که در بيشتر روايات اين حديث ديده میشود (برای نمونه، نک : ابن بشکوال، 88؛ ابن ابی عاصم، 2/643؛ ابويعلى، 2/297؛ حکيم ترمذی، همانجا؛ هيثمی، 9/163)؛ چنان که حتى در روايتی آمده که پيامبر(ص) با کنارهم قرار دادن دستها و نزديک نمودن دوانگشت نشانه، ثقلين را اينگونه وصف کرده است. در اين روايات غالباً ثقل نخست يا ثقل اکبر يعنی قرآن کريم به ريسمانی کشيده ميان آسمان و زمين تشبيه شده، و دربارۀ ثقل دوم رسول گرامی اسلام با تبيين جايگاه عترت، نگرانی از آزار ايشان پس از خويش را مورد التفات قرار داده است (ابن طاووس، سعد…، 141).
فارغ از همسانی روایات در کلیت معنا، واژگان کلیدی چون واژۀ ثقلین و واژۀ ناظر به ثقل دوم در متون مختلف حدیث با تنوع روبهرو ست؛ در حالی که در غالب ضبطها ثقلین، کتاب الله، و «عترتی اهل بیتی» دیده میشود، گاه گونههای دیگری نیز مضبوط گشته است؛ از جمله در معدودی از روایات به جای ثقلین، از کلمۀ خلیفتین استفاده شده است (ابن ابی عاصم، همانجا؛ ابن ابی شيبه، 6/309؛ ابن بشکوال، 137؛ ابن بطريق، 68؛ طبرسی، احمد، 2/253؛ هيثمی، 9/162؛ مناوی، 3/14) و برخی گونهها دارای واژههایی دیگر به عنوان جایگزین مانند «شیئین» یا «امرین» هستند (مثلاً حاکم، 1/172؛ مالک، 2/899). کاربرد خلیفتین میتواند مفهوم ثقلین را ــ به خصوص در ثقل دوم ــ با مفهوم خليفۀ الٰهی بر زمين پيوند زند (حسن بن سلیمان، 111). دربارۀ ثقل اول، اختلاف اندک است؛ تنها در برخی روايات صريح لفظ قرآن جايگزينِ کتاب الله گشته است (مثلاً نک : نوری، 3/355). اما در سخن از ثقل دوم، به جز صورت اصلیِ «عترتی اهل بيتی»، صورتهای گوناگون «عترتی» (به تنهایـی)، «اهل بيتـی» (به تنهایـی) و «اهل بيتـی عترتـی» (با جا به جایی) در روايات ديده میشود. اين گوناگونی البته بيشتر جنبۀ لفظی دارد و آنچه در طول تاريخ برانگيزانندۀ توجه کسان بوده، مصداق اين ثقل دوم است. اما ضبط ثقل دوم در برخی گونههای حدیث، اختلافی بیش از این با ضبط مشهور دارد. در اين ميان به کارگيری «سنتی» به عنوان ثقل دوم و جايگزينی برای عترتی (مثلاً حاکم، همانجا؛ بیهقی، السنن، 10/114) تا حدی مفهوم را از ضبط مشهور دور ساخته است (نیز ضبط «سنة نبیه»، مثلاً مالک، همانجا). در مقابل، برخی گونههای روایت، مصداق اجلای عترت، یعنی امام علی(ع) را به عنوان ثقل دوم آورده است (مثلاً ابن شاذان، 161).
پيجويی مصداق حديث:در طول تاريخ سخن از ثقل اکبر کمترين شبهه را برای انديشمندان و عالمان به وجود آورده است؛ چه، ترکيب کتاب الله معنايی بهجز قرآن کريم را برنمیتابد. در مصداق يابی بخش دوم که گاه در تقابل با ثقل اکبر، از آن به ثقل اصغر ياد میشود، به رغم تصريح بيشتر روايات، از صدر اسلام اختلافاتی مشاهده میگردد (مثلاً ابن بابویه، محمد، کمالالدین، 241-242؛ ابن اثیر، 3/177؛ نیز شوکانی، 2/328). بروز این اختلاف را میتوان در پرسشهای قدیمِ صحابه و تابعان در کیستی عترت دریافت که از سویی به سبب ابهام موجود در ارزش معنایی عترت در واژگان عربی و از سوی دیگر در گسترۀ مصداق اهل بیت(ع) ریشه دارد. این دست اختلاف آراء در عصر تدوینهای کلامی نیز انگیزهای برای کسانی چون شیخ مفید بود که برای توضیح مطلب، خود را ناگزیر از تألیف آثاری مانند مسألة فی معنی قوله (ع) انی مخلف فیکم الثقلین (یا شرح حدیث انی مخلف فیکم الثقلین) (نجاشی، 402؛ آقابزرگ، 13/189، 20/394) میدانستند.
لغویان عترت را در مفهوم خاندان و عشیره و خاصترین نزدیکان و خویشاوندان به فرد دانستهاند (زمخشری، 1/150؛ ابن اثیر، 3/177) و شاید بر همین اساس است که نویسندۀ دلائل الامامة، حضرت فاطمه (ع) را نزدیکترین کس به پیامبر(ص) و نمونۀ اعلای عترت دانسته است (ص 131). اما آنچه دربرگیرندۀ مفهومـی دقیق برای معنـای «اهل بیت» اسـت ــ کـه اصطلاحـی قرآنی نیز محسوب میشود (نک : احزاب/33/33) ــ با ابتنای بر دیگر احادیث رسول گرامی(ص) قابل تبیین تواند بود. بدین ترتیب حدیث ثقلین با برخی دیگر از احادیث همچون حدیث غدیر و حدیث کسا پیوندی تام یافته، هر کدام در حکمِ مفسر دیگری به کار می آیند. همچنین سیر روایت حدیث ثقلین، خود نیز دربر دارندۀ وصفی برای اهل بیت است؛ چه، بنا بر بیشتر روایات، پیامبر (ص) در حجة الوداع پس از خطبۀ غدیر خم، مسلمانان را به تمسک به کتاب خدا و عترت و اهل بیت خود خوانده، و سپس ولایت حضرت علی (ع) پس از خویش را مطرح ساخته است.
در یک بررسی گذرا از مفهوم اصطلاح اهل بیت (ه م) در معنای عام خود و با در نظر داشتن تفسیر آیۀ تطهیر باید گفت حضرت علی، فاطمه و حسنین(ع)، فصل مشترکی برای غالب آراء هستند (مثلاً نک : طبری، 22/5-6؛ بخاری، 1/25-26؛ فرات کوفی، 121-127؛ ابن عربی، 3/571-572؛ طوسی، التبیان، 8/339-340؛ بغوی، 4/465؛ طبرسی، فضل، 7/559-560). در برخی منابع تفسیری اهل سنت، در بیان مصداق عترت از همسران پیامبر(ص) نیز یاد شده است (نک : قرطبی، 14/182؛ سیوطی، 6/602-603)، اما نه در کلام و نه در فقه اهل سنت هرگز جایگاه ویژۀ استنادی به همسران پیامبر(ص) نسبت داده نشده است و همین امر مصداقیابی یاد شده را حتى در فقه اهل سنت مورد تأمل قرار میدهد.
با گذار از معنایابی عام برای این اصطلاح، عترت در مفهوم خاص به اقتضای پیوستگی این حدیث با جریان غدیرخم سمت و سوی تعیین مصداق ثقل دوم را مشخص میکند و در همان راستا، انبوهی از احادیث و روایات جانبی نیز در یاریرسانی به این مصداق یابی، نام علی (ع) را به مثابۀ نخستین شاخص از اهل بیت معرفی میکند. در این دست روایات، در تعریف اهل بیت و عترت پیامبر(ص)، از زبان پیامبر(ص) امام علی (ع) به عنوان شاخص و نمونۀ اجلا یاد میشود (مثلاً احمد بن حنبل، فضائل، 2/634؛ طبرانی، المعجم الکبیر، 3/53، المعجم الاوسط، 3/98). صدور همین مضمون از زبان خود امام علی (ع) نیز در منابع تکرر دارد (مثلاً نک : ابوحمزۀ ثمالی، 137، 421؛ ابن رستم، 561). در این میان برخی چون نسایی، از اصحاب صحاح سته در کتاب خصائص در ذیل بابی مربوط به غدیر خم که ارتباط مستقیم با ولایت آن امام دارد، حدیث ثقلین را به عنوان نخستین نمونه آورده که مبین رأی وی نسبت به مصداق ثقل دوم است (نک : ص 96). این نکتهای است که نُعیم بن حمّاد (1/369، 371) و ابن ابی عاصم (ص 631) با بیان سخن پیامبر(ص) که علی(ع) از ما و اهل بیت ما ست، آن را به گونهای دیگر مطرح کردهاند (نیز شریف رضی، 217؛ هندی، 13/105). اما واقعیت این است که جز اهل سنت، عالمان شیعی نیز در بسیاری موارد و در سطحی وسیع همین نظر را ابراز داشتهاند (برای نمونه، مثلاً محمد بن مثنى، 87؛ طبرسی، احمد، همانجا؛ طبرسی، فضل، 4/31؛ ابن طاووس، الطرائف، 114). نیز در برخی روایات با مفروض گرفتن امام علی (ع) به عنوان مصداق اهل بیت و عترت رسول (ص)، سویۀ سخن تنها به سمت موضوع افضلیت او بر دیگر اهل بیت است (مفید، المسائل…، 41). شاخص این دست، روایتی است که در آن ثقلین به تصریح، کتاب الله و علی بن ابی طالب نام برده شده است (ابن شاذان، همانجا).
در ادامۀ سخن از تبیین مصداق ثقل دوم آنچه پیشتر به اشاره دربارۀ حدیث کسا بیان شد، وصفی از شاخص فرزند پیامبر(ص)، حضرت فاطمه (ع)، همسر آن بزرگوار، علی (ع) و فرزندان ایشان، امامان حسن و حسین (ع) است که آنان را با نام آشنای «5 تن آل عبا» می شناسیم. طبرانی در حدیثی از پیامبر(ص) چنین آورده است که وی با مشاهدۀ نگرانی حضرت فاطمه، ضمن دلداری وی، به نامبری برخی شخصیتهای عترت و اهل بیت میپردازد ( المعجم الکبیر، 3/57، المعجم الاوسط، 6/327-328). چنین مضامینی در روایاتی به نقل احمد بن حنبل ( فضائل، 2/779)، ترمذی (5/662) و ابن عدی (6/67) هم مشاهده میشود (نیز نک : ابن ابی شیبه، 6/370؛ هیثمی، 9/167؛ غزالی، 4/561). حال آنکه در برخی روایات از سوی خود امامان بزرگوار حسن و حسین (ع) نیز اشاراتی به این معنا دیده میشود (مثلاً نک : کتاب سلیم، 323؛ مفید، الامالی، 349؛ طوسی، الامالی، 121). قاضی نعمان مغربی از نویسندگان اسماعیلی نیز ضمن تبیین معنای عترت، حضرت علی، فاطمه و حسنین(ع) را نزدیکان و مصداق عترت پیامبر(ص) دانسته است (2/480). نمونۀ این روایات، خاصه در آثار امامی به مراتب بیشتر است (برای نمونه، نک : کلینی، 1/208-209، 2/293؛ صفار، 68-70؛ ابن بابویه، علی، 41-43؛ ابن قولویه، 148؛ کراجکی، 65؛ ابن طاووس، کشف…، 51-52؛ ابن نما، 8).
فارغ از آنکه در دسته ای از این روایات از امامان دوازدهگانۀ شیعه به عنوان مصداق عترت در قالب ثقل دوم یاد و نام برده شده (مثلاً کتاب سلیم، 202، 300؛ ابن عیاش، 1؛ ابن طاووس، همانجا)، ارتباط جدی روایی و نیز کلامی در وصل حدیث ثقلین به مباحث آخر الزمان، آشکارا اسباب آن را فراهم آورده تا در معنایابی ثقل دوم به نام حضرت مهدی (عج) برخوریم. در این روایات پیامبر(ص) به آن امام به عنوان عترت خویش از فرزندان فاطمه (ع) یاد کرده است که در آخر الزمان با ظهور خود جهان را از عدل و داد پر میکند. افزون بر منابع شیعی، انبوهیِ این معنا در منابع اهل سنت هم کاملاً چشمگیر و توجه برانگیز است (مثلاً نک : نعیم بن حماد، 1/58، 368-369؛ ابن حبان، 15/236؛ ابوعمرو دانی، 5/1057، 1061).
این سخن به ویژه در آثار شیعی از آن رو که با ساختار اندیشۀ ایشان همسان بوده، و دلیلی اثباتی در زمینۀ رأی و تفکر فرقهای ایشان است، سطحی وسیعتر را در بر دارد (برای نمونه، نک : خزاز، 66؛ خصیبی، 163؛ نیز مازندرانی، 11/368). در پایان گفتنی است در معدودی از روایات اهل سنت دربارۀ مصداق عترت، به گونهای از مصادیق عترت نام برده شده که در کنار اهل کسا، گاه نام همسران پیامبر(ص)، برخی از تیرههای آل عبدالمطلب چون آل عقیل، آل جعفر و آل عباس و نیز برخی از مشاهیر صحابه که گاه چون بلال و سلمان و ابوذر حتى هیچ رابطۀ نسبی و سببی با پیامبر(ص) نداشتهاند، داخل در تعریف اهل بیت شمرده شدهاند (عبد بن حمید، 114؛ ترمذی، همانجا؛ ابن خزیمه، 4/62؛ قاضی نعمان، 2/481؛ بیهقی، سنن، 7/30، 5/51، الاعتقاد…، 1/325؛ ابن عساکر، 19/258؛ ابن اثیر، 3/177؛ ابن حجر هیتمی، 2/437-438).
ثقلین و عصمت:در میان شیعیان اگرچه حدیث ثقلین به سبب منبع صدور و نیز از آن رو که در شمار آخرین وصایای پیامبر گرامی جای دارد، دارای ارزشی فراوان بوده، و بسیار مورد التفات قرار داشته است، به ویژه به سبب همسویی با پایههای تفکر شیعی از پایگاهی مضاعف برخوردار است. جز آنچه پیشتر دربارۀ مصداق عترت به عنوان ثقل دوم، از امامان شیعی یاد شد، این حدیث دستکم با دو مبحث مهم در اندیشۀ شیعی یعنی امامت و مهدویت پیوندی جدی دارد. آنچه از گستره و شمول عترت دربارۀ حضرت مهدی (ع) یاد شد، در انبوهی از روایاتِ حدیث ثقلین، بیانات نبوی به سمت و سوی آخرالزمان و ظهور یکی از فرزندان امام علی(ع) که بر پایۀ شناسهها همان حضرت مهدی (ع) است، سوق یافته است. در این دست روایات به ویژه این اندیشۀ شیعی بروز جدی مییابد که در هیچ عصری جهان از امام ــ و در لایۀ زیـرین از معنـا از ثقـل دوم ــ خالی نمیماند (مثلاً ابن بابویه، محمد، کمالالدین، 124؛ طوسی، التبیان، 1/4؛ فیض، التفسیر…، 1/55).
از سوی دیگر در مبحث امامت و در جایگاه نص و عصمت، دارا بودن جامعیت عقل، دین، علم و صفات لازم برای امام معصوم از مباحث پسینی و جانبی است که در پیرامون حدیث ثقلین مطرح میشود. آنچه یکی از متکلمان متقدم امامی در رد بر زیدیه در حدود سدۀ 4ق با بهرهگیری از حدیث ثقلین در تبیین این معنا بیان داشته، بر همین پایه استوار است. او با استفاده از این حدیث، عملاً دارا بودن این صفات، به ویژه مرتبۀ آگاهی به کتاب خدا را اساس امامت دانسته، عترت را با اتکا بر جایگاهی معنوی به دور از روابط خویشاوندی و نسب تلقی میکند (ابن بابویه، محمد، همان، 64). در واقع یکی از پراهمیتترین مبـاحث کلام امامیه ــ یعنی لزوم افضلیت امـام ــ بر این حدیث استوار است (نک : مفید، الفصول…، 220-221، الارشاد، 1/179). در خلال همین بحث است که آنچه به اعتقاد شیعی در موضوع «نص بر امام» و «عصمت امام» و نقش آن در تبیین جایگاه امامت و افضلیت آن مطرح شده، تشخص مییابد و این تا آنجا ست که حتى در برخی از منابع اصولی اهل سنت مورد نقد و بررسی قرار گرفته است (مثلاً نک : ابواسحاق شیرازی، 370؛ آمدی، 1/307).
رابطۀ متقابل ثقلین:پس از یافتن درکی روایی از چیستی این دو ثقل، به نظر میرسد آنچه در منظر روایات اهل سنت کمتر مورد التفات قرار گرفته، موضوع چرایی کنار هم آمدن کتاب خدا و عترت رسول خدا (ص) در این حدیث است. اما در رویکردی متفاوت، منابع شیعی مخصوصاً از آن بابت که تبیین این ارتباط، مبین و آشکارکنندۀ جایگاه اهل بیت گرامی و امامان بزرگوار حتى از منظر پیامبر اسلام(ص) تواند بود، به این مبحث التفاتی ویژه داشتهاند. در واقع حدیث ثقلین با همۀ اوصافی که از آن میشناسیم، به ویژه در تشخصیابی ثقل دوم، مبین و گشایندۀ بسیاری از مفاهیم کلیدی در اعتقاد شیعیان در پیرامون امامت و مهدویت است، اما با چینش برخی روایات در عرض یکدیگر میتوان قدری اسباب این کنارهمآیی را مورد تدقیق قرار داد. در بحث حدود الله موضوع حرمت نهادن به سهگانِ اسلام، پیامبر(ص) و خاندان ایشان مطرح میشود (ابن بابویه، محمد، الخصال، 146؛ فتال، 271؛ هیثمی، 1/88).
این حرمت نهادن و بزرگ داشتن، هرگاه در کنار آن دسته از روایاتی قرار میگیرد که به محبت خاندان اشاره دارد، دارای معنایی دقیقتر میگردد. در این دست روایات چنین آمده که در واقع قفل بهشت با کلید محبت عترت گشوده میشود (ابن بابویه، محمد، علل…، 1/140؛ محب الدین طبری، 1/16؛ مناوی، 3/14) و عملاً این محبت اسباب ایمان را برای فرد فراهم میآورد (مثلاً قاضی نعمان، 2/483) و او را از آتش جهنم به دور میدارد (برقی، 1/67؛ حرعاملی، 10/136). این دست روایات در گسترهای وسیعتر حتى در برخی آثار زمینۀ نامگذاری ابوابی تحت همین مفهوم کلی بوده است (مثلاً نک : هیثمی، 1/88 بب ).
در این میان برخی مفسران، موضوع محبت به خاندان و عترت نبی اکرم را با آیاتی الٰهی در همین معنا (شورا/42/23) تفسیر کرده، اقترانِ دو ثقل حدیثی را بر آن مدار یاد کردهاند (مبارکفوری، 10/197). با ابتنای سخن بر این آراء باید گفت در منظر درایی غالباً اندیشمندان شیعی با چرخش سخن به سوی تبیین جایگاه عترت، برآناند که چون فهم قرآن کریم جز به مساعدت اهل بیت(ع) امکان پذیر نیست، و ایشان در حکم مفسرِ قرآناند، این کنار همآیی در حدیث بیان گشته است. در واقع سخن از ثقل ثانی، سخن از حافظان و «مترجمان» ثقل اول است (نک : ابن بطریق، 119).
نزد برخی مفسران متأخر نیز ارتباط کتاب الله و عترت، ارتباط کتاب و حکمت (مثلاً بقره/2/129، جم ) است (طباطبایی، 1/12). بر همین اساس برای دستیابی به قرآن و دریافت درک درست از آن ناگزیر باید به عترت و اهل بیت نبی متوسل شد که آنها مبین قرآناند و بر امت است که به ایشان اقتدا کنند (عیاشی، 1/5). افزون بر تفسیر «اولی الامر» (نساء/4/59) به عترت (کلینی، 1/295؛ راوندی، 1/63) ، اساساً در اختیار داشتن دانش نبوی و علم حلال و حرام، و امکان تبیین کلمۀ توحید در میان امت مسلمان، کنار همآیی کتابالله و عترت در حدیث ثقلین را تبیین میکند (ابن بابویه، محمد، کمالالدین…، 78، 527، عیون…، 2/182؛ طوسی، الامالی، 121-122؛ سبط طبرسی، 11؛ ابن طاووس، اللهوف، 16؛ ابن نما، 10).
در منابع متقدم دربارۀ مصحف علی (ع) به مثابۀ تفسیر و شرحی بر قرآن کریم با حجمی چندین برابر قرآن و مبین و مفسرِ آن به دقیقترین سبک سخن رفته است؛ بدین مفهوم که این دانش تفسیریِ در قالب مصحف، تنها در اختیار امامان معصوم بوده تا به دست امام مهدی (ع) رسد. در اینجا این مجموعۀ اندیشه و اعتقاد، خود دارای زیرساختی از همین تفکرِ حاکم است که عترت، مفسر قرآن است.
در برخی منابع روایی، اهل بیت(ع) به عنوان قرآن ناطق در کنار قرآن صامت که ثقل اول است (مثلاً مجلسی، 39/272؛ قندوزی، 1/214) و به عنوان راسخان در علم که تأویل قرآن را میدانند (مثلاً صفار، 224؛ کلینی، 1/213) معرفی شدهاند. در همین راستا باید به سخنی از امام باقر(ع) اشاره کرد به مضمون اینکه « قرآن را کسی میشناسد که مخاطب آن است» (کلینی، 8/312)؛ عبارتی که مبین رابطه میان دو ثقل است و به عنوان شعاری در حوزۀ معارف امامیه مبنای عمل بوده است (مثلاً تونی، 137)؛ و این دانش تنها از آنِ عترت بوده، و مردم عادی را از ژرفای آن، علم و خبر نبوده است (ابن بابویه، محمد، کمالالدین، همانجا). آنچه پیامبر (ص) به اشاره و با کنار هم قرار دادن انگشتان اشارۀ دو دست، به معنای همسانی و یکدستی قرآن و عترت بیان داشته (قمی، 1/3)، خود مؤیدی بر این اندیشه تواند بود. از سویی دیگر این اقتران قرآن و عترت در حجت نهادن آنها معنا یافته، تمسک بدانها سبب دوری از گمراهی و خطا بیان گشته است. این معنا همان است که در ورود به مباحث اصول فقه روی نموده، قرآن و سنت به معنای موسع آن نزد امامیه که دربردارندۀ آموزههای پیامبر(ص) و عترت آن حضرت است به عنوان تحقق دو دلیل کتاب و سنت و به مثابۀ حجت و ادلهای متقن قابل بهرهگیری دانسته شدهاند.
ثقلین به مثابۀ ادلۀ فقهی:مباحث مربوط به ثقلین و ارتباط تنگاتنگ قرآن کریم و عترت نبی اکرم (ص) نزد عالمان و دانشمندان فقه و اصول مبحثی دقیق و کاربردی برای موضوع ادلۀ فقه است. سرخسی در تبیین بهرهگیری از سیرۀ صحابۀ گرامی و اهل بیت پیامبر(ص)، پس از کتاب الله، با یادکردی از حدیث ثقلین، عترت را بدون در نظر گرفتن مصداق آن به عنوان یکی از ادله که در زمان وی مطرح بود، مورد بررسی قرار داده است ( المبسوط، 16/69). حال آنکه در برخی روایات قدیم در مبحث پیشینِ اصول فقه، در سخن از سومین اصل پس از کتاب و سنت، اجماع عترت نبی به جهت تخصیص ایشان در قرابت با پیامبر(ص) اگرچه در برخی مکاتب مورد قبول نبوده (سرخسی، الاصول…، 1/315)، اما به هر روی از اقوال رایج بوده است (نک : همان، 1/314). معتزله بر پایۀ استناد به همین حدیث، اجماع اهل بیت را پذیرفتهاند (سید مرتضى، 80-81). روشنترین بروز این رأی را در نظرات اصولی زیدیه میتوان مشاهده نمود که برای حجیت اجماع اهل بیت(ع)، افزون بر آیۀ تطهیر (احزاب/33/33)، به حدیث ثقلین و کسا استدلال میکنند (نک : ابن مرتضى، البحر…، 1/185؛ ابواسحاق شیرازی، 369-370؛ کلوذانی، 3/278-289). در این میان امامیه آشکارا این حدیث را مبنایی برای تبیین این مبحث دانسته، و بر همین اساس لزوم تمسک به مذهب فقهی اهل بیت(ع) را بسیار مورد توجه قرار دادهاند (شهید اول، 54-57) تا آنجا که به صراحت این پرسش جدی را مطرح میکنند که این دست استفتائات از امامان کمتر مورد اقبال عام است (کراجکی، 65). البته در مقام مقایسه باید توجه داشت که مکاتب یاد شده در تبیین مصداق عترت اختلافاتی قابل ملاحظه داشتند.
ابتنای سخن شیخ طوسی در تبیین مباحث پایهای در موضوع ادله بر حدیث ثقلین گذارده شده (نک : عدة…، 1/358) و راوندی در فقه القرآن خود آن را در شمار حجت و دلیل برای درک احکام شرع بیان میدارد (1/63). ادامۀ همین اندیشه است که به نگاهی اثباتی نسبت به حجیت سنت و قرارگیری آن در شمار ادله میانجامد (نک : سیوری، 12-13؛ محقق حلی، 23). در واقع این حدیث فارغ از آنکه به علم اهل بیت(ع) نسبت به قرآن تصریح دارد (فیض کاشانی، الاصول، 49)، به سبب این علم و مفسر بودن عترت و اهل بیت نسبت به قرآن کریم، به مثابۀ یکی از ادله، برای دلالت ظنیِ کتاب در ظواهر آن، اسباب ثبوت دلالتی معتبر است (همان، 36؛ شیخ انصاری، 1/167-168؛ آخوند خراسانی، 284).
موضوع اجماع عترت که از دیرباز در مذاهب مختلف به عنوان حجت مطرح میشد (فخرالدین، 4/169بب ؛ علامۀ حلی، 195)، برای امامیه به محوریت عترت در بیان ادلۀ فقهی بازگردانده شده، و منفک از بحث اجماع مطرح است.
مآخذ:آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، قم، 1409ق؛ آقابزرگ، الذریعة؛ آلوسی، محمود، روح المعانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ آمدی، علی، الاحکام، به کوشش سید جمیلی، بیروت، 1404ق/1984م؛ ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، 1409ق؛ ابن ابی عاصم، احمد، السنة، به کوشش محمد ناصر الدین البانی، بیروت، 1400ق/1980م؛ ابن اثیر، مبارک، النهایة، به کوشش طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قاهره، 1383ق/1963م؛ ابن بابویه، علی، الامامة و التبصرة من الحیرة، قم، 1404ق؛ ابن بابویه، محمد، الخصال، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، 1362ش؛ همو، علل الشرایع، نجف، 1385ق/1966م؛ همو، عیون اخبار الرضا (ع)، بیروت، 1404ق؛ همو، کمالالدین، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، 1390ق؛ ابن بشکوال، خلف، الذیل على جزء بقی بن مخلد، به کوشش عبدالقادر محمد عطا، مدینه، 1413ق؛ ابن بطریق، یحیى، العمدة، قم، 1407ق؛ ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویة، به کوشش محمد رشاد سالم، ریاض، 1406ق؛ ابن حبان، محمد، الصحیح، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1414ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1412ق/1992م؛ همو، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، 1329-1331ق؛ ابن حجر هیتمی، احمد، الصواعق المحرقة، به کوشش عبدالرحمان بن عبدالله ترکی و کامل محمد خراط، بیروت، 1997م؛ ابن خزیمه، محمد، الصحیح، به کوشش محمد مصطفى اعظمی، بیروت، 1971م؛ ابن درید، محمد، جمهرة اللغة، به کوشش رمزی منیر بعلبکی، بیروت، 1987-1988م؛ ابن رستم طبری، محمد، المسترشد، به کوشش احمد محمودی، تهران، مؤسسۀ کوشانپور؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دار صادر؛ ابن شاذان، محمد، مائة منقبة، قم، 1407ق؛ ابن طاووس، علی، سعد السعود، قم، 1363ش؛ همو، الطرائف، قم، 1400ق؛ همو، کشف المحجة، نجف، 1370ق/1950م؛ همو، اللهوف، قم، 1417ق؛ ابن عدی، عبدالله، الکامل، به کوشش یحیى مختار غزاوی، بیروت، 1409ق/1988م؛ ابن عربی، محمد، احکام القرآن، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1392ق/1972م؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت/ دمشق، 1415ق/1995م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ ابن عیاش، احمد، مقتضب الاثر، قم، 1379ق؛ ابنقولویه، جعفر، کامل الزیارات، به کوشش جواد قیومی، قم، 1417ق؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، 1401ق؛ ابن مرتضى، احمد، البحر الزخار، بیروت، 1394ق/1975م؛ همو، شرح الازهار، صنعا، 1400ق؛ ابن منظور، لسان؛ ابن نما، جعفر، مثیر الاحزان، نجف، 1369ق/1950م؛ ابواسحاق اسفراینی، ابراهیم، نور العین فی مشهد الحسین (ع)، تونس، مکتبة المنار؛ ابواسحاق شیرازی، ابراهیم، التبصرة فی اصول الفقه، به کوشش محمدحسن هیتو، دمشق، 1403ق/1983م؛ ابوحمزۀ ثمالی، ثابت، تفسیر، قم، 1420ق؛ ابوعمرو دانی، عثمان، السنن الواردة فی الفتن، به کوشش رضاءالله مبارکفوری، ریاض، 1416ق؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیة الاولیاء، قاهره، 1351ق/1932م؛ ابویعلى موصلی، احمد، المسند، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، 1404ق/1984م؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، به کوشش وصیالله محمد عباس، بیروت، 1403ق/1983م؛ همو، المسند، قاهره، 1313ق؛ بخاری، محمد، الکنى، به کوشش هاشم ندوی، بیروت، دارالفکر؛ برقی، احمد، المحاسن، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1331ش؛ بزار، احمد، المسند، به کوشش محفوظ الرحمان زینالله، بیروت/ مدینه، 1409ق؛ بغوی، حسین، معالم التنزیل، بهکوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت، 1407ق/1987م؛ بیهقی، احمد، الاعتقاد و الهدایة الى سبیل الرشاد، به کوشش احمد عصام کاتب، بیروت، 1401ق؛ همو، السنن الکبرى، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، 1414ق/ 1994م؛ ترمذی، محمد، السنن، به کوشش احمد محمد شاکر و دیگران، قاهره، 1357ق/1938م بب ؛ تونی، عبدالله، الوافیة، به کوشش محمدحسین رضوی، قم، 1370ش؛ ثعالبی، عبدالرحمان، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی؛ جوینی، ابراهیم، فرائد السمطین، به کوشش محمد باقر محمودی، بیروت، 1398ق/1978م؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین ، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1411ق/1990م؛ حر عاملی، محمد، وسائل الشیعة، به کوشش عبدالرحیم ربانی شیرازی و دیگران، بیروت، 1391ق؛ حسن بن سلیمان حلی، المختصر بصائر الدرجات، نجف، 1370ق/1950م؛ حکیم ترمذی، محمد، نوادر الاصول، به کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، 1992م؛ خزاز، علی، کفایة الاثر، قم، 1401ق؛ خصیبی، حسین، الهدایة الکبرى، بیروت، 1411ق/1991م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ دارقطنی، علی، العلل، به کوشش محفوظ الرحمان زین الله سلفی، ریاض، 1405ق/1985م؛ دارمی، عبدالله، السنن، به کوشش فواز احمد زمرلی و خالد السبع العلمی، بیروت، 1407ق؛ دحلان، علی، السیرة الحلبیة، بیروت، 1400ق؛ دلائل الامامة، منسوب به ابن رستم طبری، قم، 1413ق؛ دیلمی، حسن، ارشاد القلوب، قم، 1368ش؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1405ق/1985م؛ رافعی، عبدالکریم، التدوین فی اخبار قزوین، حیدرآباد دکن، 1985م؛ راوندی، سعید، فقه القرآن، به کوشش احمد حسینی، قم، 1397ق؛ زمخشری، محمود، الفائق، به کوشش علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالمعرفه؛ زید بن علی، المسند، بیروت، دارالحیاة؛ سبط طبرسی، علی، مشکاة الانوار، نجف، 1385ق/1965م؛ سرخسی، محمد، الاصول، به کوشش ابو الوفا افغانی، حیدرآباد دکن، 1372ق؛ همو، المبسوط، قاهره، مطبعة الاستقامه؛ سلمی، ابوعبدالرحمان، آداب الصحبة، به کوشش مجدی فتحی سید، طنطا، 1410ق/1990م؛ سید مرتضى، علی، الانتصار، قم، 1415ق؛ سیوری، مقداد، نضد القواعد الفقهیة، به کوشش عبدالله کوهکمری، قم، 1403ق؛ سیوطی، الدر المنثور، بیروت، 1993م؛ شافعی، محمد، الام، بیروت، 1393ق؛ شریف رضی، محمد، المجازات النبویة، به کوشش طه محمد زینی، قاهره، مکتبة البصیرتی؛ شوکانی، محمد، نیل الاوطار، بیروت، 1973م؛ شهید اول، محمد، الذکرى، قم، 1419ق؛ شیخ انصاری، مرتضى، فرائد الاصول، قم، 1419ق؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات، تهران، 1363ش؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، قم، جماعة المدرسین؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الاوسط، به کوشش طارق بن عوضالله و عبدالمحسن بن ابراهیم حسینی، قاهره، 1415ق؛ همو، المعجم الصغیر، به کوشش محمد شكور امریر، بیروت/عمان، 1405ق/1985م؛ همو، المعجم الکبیر، به کوشش حمدی بن عبدالمجید سلفی، موصل، 1404ق/1983م؛ طبرسی، احمد، الاحتجاج، به کوشش محمدباقر موسوی خرسان، نجف، 1386ق/ 1966م؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، 1415ق؛ طبری، محمد، التفسیر، بیروت، 1405ق؛ طوسی، محمد، الامالی، قم، 1413ق؛ همو، التبیان، به کوشش قصیر عاملی، نجف، 1383ق/ 1964م؛ همو، عدة الاصول، به کوشش محمد مهدی نجف، قم، 1403ق؛ عبد بن حمید، المسند، به کوشش صبحی بدری سامرایی و محمود محمد خلیل صعیدی، قاهره، 1408ق/ 1988م؛ علامۀ حلی، حسن، مبادئ الاصول، به کوشش عبدالحسین محمدعلی بقال، نجف، 1404ق/1984م؛ علی بن جعد، المسند، به کوشش عامر احمد حیدر، بیروت، 1410ق/1990م؛ عیاشی، محمد، التفسیر، قم، 1380-1381ق؛ غزالی، محمد، فضائح الباطنیة، به کوشش عبدالرحمان بدوی، کویت، دارالکتب الثقافیه؛ فتال نیشابوری، محمد، روضة الواعظین، به کوشش محمد مهدی خرسان، نجف، 1386ق؛ فخرالدین رازی، المحصول، به کوشش طه جابر فیاض علوانی، ریاض، 1400ق؛ فرات کوفی، التفسیر، تهران، 1410ق؛ فیض کاشانی، محسن، الاصول الاصیلة، قم، 1412ق؛ همو، التفسیر الصافی، قم، مؤسسة الهادی؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، به کوشش محمد حسینی جلالی، قم، جماعة المدرسین؛ قرآن کریم؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، 1972م؛ قمی، علی، التفسیر، قم، 1404ق؛ قندوزی، سلیمان، ینابیع المودة، به کوشش علی جمال اشرف حسینی، قم، 1416ق؛ کتاب سلیم بن قیس هلالی، به کوشش محمد باقر انصاری، قم، 1415ق ؛ کراجکی، محمد، التعجب، قم، 1410ق؛ کلوذانی، محفوظ، التمهید فی اصول الفقه، به کوشش محمد بن علی بن ابراهیم، مکه، 1406ق/1985م؛ کلینی، محمد، الکافی، تهران، 1363ق؛ مازندرانی، صالح، شرح اصول الکافی، با تعلیقات ابوالحسن شعرانی، بیروت، 1421ق؛ مالک بن انس، الموطأ، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، 1370ق/1951م؛ مبارکفوری، محمد عبدالرحمان، تحفة الاحوذی، بیروت، دار الکتب العلمیه؛مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، 1403ق/1983م؛ محبالدین طبری، احمد، ذخائر العقبى، قم، 1356ق؛ محقق حلی، جعفر، المختصر النافع، به کوشش قمی، قاهره، 1376ق؛ محمد بن مثنى، «الاصل»، ضمن الاصول الستة عشر، قم، 1405ق؛ مرعشی، نورالله، احقاق الحق، به کوشش شهابالدین مرعشی، قم، مکتبة آیتالله مرعشی؛ مسلم بن حجاج، الصحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1955م؛ مفید، محمد، الارشاد، نجف، 1382ق؛ همو، الامالی، به کوشش علیاکبر غفاری و حسین استاد ولی، بیروت، 1411ق/1993م؛ همو، الفصول المختارة، به کوشش میرعلی شریفی، بیروت، 1414ق/1993م؛ همو، المسائل الجارودیة، به کوشش محمدکاظم مدیرشانه چی، بیروت، 1414ق/1993م؛ مناوی، محمد عبدالرئوف، فیض القدیر، به کوشش احمد عبدالسلام، بیروت، 1415ق/1994م؛ نجاشی، احمد، الرجال، به کوشش موسى شبیری زنجانی، قم، 1407ق؛ نسایی، احمد، خصائص امیر المؤمنین (ع)، به کوشش محمد هادی امینی، تهران، مکتبة نینوی الحدیثه؛ همو، السنن الکبرى، به کوشش عبدالغفار سلیمان بنداری و سیدکسروی حسن، بیروت، 1411ق/1991م؛ همو، فضائل الصحابة، بیروت، 1405ق؛ نعیم بن حماد، الفتن، به کوشش سمیر احمد زهیری، قاهره، 1412ق؛ نوری، حسین، مستدرک الوسائل، قم، 1408ق؛ واحدی، علی، تفسیر، به کوشش صفوان عدنان داوودی، دمشق/ بیروت، 1415ق؛ هندی، علی، کنز العمال، به کوشش بکری حیانی و صفوت سقا، بیروت، 1409ق/ 1989م؛ هیثمی، علی، مجمع الزوائد، قاهره، 1356ق؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1397ق/1960م.
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی.