اشاراتی چند
1ـ بدون تردید موضوع غدیرخم از مهمترین نقطه های عطف در تاریخ رسالت پیامبر اکرم(ص) است. هر چند معرّفی امیرالمؤمنین(ع) به عنوان امام و خلیفه، بارها و به مناسبتهای مختلف حتی از نخستین سالهای بعثت از طرف پیامبر اکرم(ص) انجام یافته بود، امّا آنچه پیامبر(ص) در غدیرخم مأموریت انجام آن را داشت، جایگاهی بس عظیم و روشن دارد. اگر به موقعیت تاریخی این حادثه و روش ابلاغ و تأکید مجدد این مأموریت و جوانب آن عنایت شود، و اگر به حجم عظیمی از تاریخ و فرهنگ اسلامی که این واقعه درخشان به خود اختصاص داده نگریسته شود، به عظمت این نقطه عطف، بیشتر پی خواهیم برد
آنچه در هجده ذو الحجه رخ داد علاوه بر آنکه بخش وسیعی از کتابهای تاریخی و حدیثی مسلمانان را به خود اختصاص داد، حجم عظیمی از آفرینشهای ادبی را از همان ساعات نخست تاکنون به وجود آورده است. شعرهای بسیاری سروده شد و هنوز نیز این چشمه، جوشش دارد. سخنان بسیاری از پیامبر اکرم(ص) در مقاطع مختلفِ بیست و سه سال رسالت وحتی بیش از آن برجای مانده است. بسیاری از رهنمودهای آن حضرت نیز گرفتار سیاستهایی شد که از سر عمد و گاه برخاسته از جهل، نقل و نشر آنها را به صلاح نمی دیدند! دراین میان آنچه در غدیرخم پیش آمد با اینکه از جانب دستهای آشکار و پنهان، بیشترین انگیزه برای به فراموشی سپرده شدن آن وجود داشت، امّا به خواست الهی، پیامبر اکرم(ص) به گونه ای این مأموریت را به انجام رساند که هیچ روایتی را نمی توان نشان داد که سلسله سند و طرق روایت آن به زیادی طرق روایت غدیر باشد.
2ـ حدیث غدیر را احمد بن حنبل از چهل طریق، و طبری از هفتاد و چند طریق، و ابن عقده از صد و پنج طریق، و ابوسعید سجستانی از صد و بیست طریق، و دیگری از صد و بیست و پنج طریق نقل کرده است. برخی نیز گفته اند که صد و پنجاه طریق دارد. ابوالعلاء عطّار همدانی، (متوفای569) می گفته است:من این حدیث را از دویست و پنجاه طریق روایت می کنم.1
مرحوم علاّمه امینی، که کتاب گرانقدر و حجت بالغه «الغدیر» را در همین زمینه نوشته است، نام صدوده نفر از صحابه رسول خدا(ص) را آورده که ماجرای غدیر را به اجمال یا تفصیل گزارش نموده اند. هیچ یک از وقایع و سخنان پیامبر(ص) را نمی توان یافت که این تعداد از صحابه حضرت(ص) آن را بازگو نموده باشند. همو نام هشتادوچهار نفر از تابعین را برشمرده است که جزء راویان غدیرند. همّت این عالم سترگ توانسته است نام سیصدوشصت نفر از دانشمندانی که حدیث غدیر را گزارش کرده اند نیز فهرست نماید و این تعداد جدای از آنچه است که عالمان شیعه به انجام رسانده اند. اگر به آنچه گفته شد، فهرست دهها کتابی که مستقلاً در این باره از نخستین قرنهای اسلامی نگاشته شده است اضافه شود، عظمت غدیر را در دستگاه فکری، اعتقادی، تاریخی و فرهنگی مسلمانان بیش از پیش درخواهیم یافت.
3ـ از جمله موضوعات مورد توجه درباره حدیث غدیر استدلالها و احتجاجهایی به آن بوده است که در مراحل و به مناسبتهای گوناگون صورت گرفته است. از جمله توسط خود اهل بیت(ع) که بارها بدان استناد و استشهاد جسته اند. احتجاج حضرت فاطمه(س) از این جمله است.2 امیرالمؤمنین(ع) نیز در مقاطعی چند به آن استناد فرموده است و حتی حاضران را در خصوص آن به گواهی طلبیده است. از جمله می توان به جلسه معروف «رحبه» درکوفه اشاره کرد: به اجمال آنکه به امیرالمؤمنین(ع) خبر رسید که برخی در این باره که پیامبر(ص) او را بر دیگران مقدّم داشته باشد، ایجاد تردید می کنند. حضرت(ع) درمیان جمعیتی که در رحبه محل گردهمایی مردم، حضور یافت و از کسانی که در همان جلسه بودند و شاهد ماجرای غدیر بوده اند نسبت به موضوع غدیر گواهی خواست. براساس گزارش احمد بن حنبل، در آن روز، سی نفر ـ که جمعی از آنان از مبارزان جنگ بدر بودند و طبعاً از چهره های معروف در جامعه اسلامی به شمار می رفتند ـ به نفع حضرت(ع) شهادت دادند که نام بیست و چهار نفر از آنان در کتاب «الغدیر» ثبت شده است.3 این در حالی بود که این ماجرا در اوایل ورود حضرت(ع) به کوفه اتفاق افتاد؛ یعنی حداقل بیست و پنج سال از ماجرای غدیرخم گذشته بود و در این فاصله جمع زیادی از شاهدان آن رخداد فوت کرده یا در جنگها کشته شده بودند؛ بسیاری از آنان در شهرهای مختلف پراکنده شده بودند و مرکز اصلی حضور صحابه نیز شهر مدینه بود و تنها آن دسته از صحابه که به تبع و در پشتیبانی از حضرت(ع) دردوره خلافتش به کوفه آمده بودند در کوفه حضور داشتند و این جلسه نیز بدون پیش بینی و اعلام قبلی اتفاق افتاد و لذا به گونه ای نبود که گواهان دیگر بتوانند خود را به آن برسانند. با این همه، این تعداد افراد بر جریان غدیر در همان جلسه شهادت دادند. البته برخی نیز تغافل نموده و حاضر به شهادت دادن نشدند که به نفرین حضرت(ع) گرفتار آمدند و رسوایی آنان برای همیشه باقی ماند.
4ـ آنچه در این مقاله می آید اشاره ای است به یکی از زوایای گزارش حدیث غدیر، و آن حضور زنان در نقل این واقعه مبارک است. اگر تعداد بانوانی که نام آنان به عنوان «راوی» داستان غدیر در تاریخ و کتب حدیث مانده است با آنچه در موارد دیگر که توسط آنان گزارش شده مقایسه گردد، خواهیم دید که حضور زنان در نقل ماجرای غدیرخم و یا استدلال به آن، حضوری چشمگیر است و حتی بیش از موضوعات دیگری است که آنان در طریق نقل آن قرار گرفته اند.
از نکات قابل توجه در همین زمینه، که شرح آن خواهد آمد ، سلسله سندی است که در میان بانوان اهل بیت(ع) درخصوص حدیث غدیر وجود دارد: بترتیب پنج «فاطمه» که هر یک عمّه دیگری است در طریق روایت قرار گرفته اند، آغاز آنان ظاهراً فاطمه معصومه(س) و در نهایت فاطمه زهرا(س) است که ششمین «فاطمه» درطریق روایت است.
درمقام احتجاج به حدیث غدیر نیز به عنوان نمونه باید از بانوی «دارمیّه حجونیه» نام برد که شرح آن در ادامه خواهد آمد. اینان زنانی هستند که در کتب اهل سنّت نیز به عنوان راوی حدیث غدیر به شمار رفته اند.
با توجه به عنایت ویژه پیامبر(ص) به حضور مسلمانان در این رخداد، به همراه آوردن همه همسران خود و اهل بیت خویش و نیز شیوه ای که آن حضرت(ص) درابلاغ مأموریت الهی معرّفی مجدّد علی(ع) درروز غدیر، اتخاذ کرد، طبیعی بود که زنان بسیاری نیز مستقیماً شاهد ماجرا باشند.
دربرشماری بانوانی که حدیث غدیر را روایت کرده اند، نخست به معرّفی کسانی می پردازیم که جزء صحابه پیامبر(ص) به شمار می روند؛ آنگاه نام چند نفر از تابعین را بازگو می کنیم و سپس از دو تن از زنانی که در مقام احتجاج و استدلال به این حدیث شریف استناد جسته اند یاد می کنیم.
زنان صحابه
1ـ حضرت فاطمه زهرا(س)
روایت غدیر به نقل از حضرت فاطمه(س) را «ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی» معروف به «ابن عقده» (متوفای333هـ.ق) درکتابی که ویژه حدیث غدیر نگاشته آورده است. این کتاب همان است که مرحوم سید بن طاوس به نسخه ای از آن اشاره می کند که تاریخ کتابت آن سه سال پیش از درگذشت مصنّف، یعنی در سال 330هـ.ق است و خطّ شیخ طوسی و بزرگانی از علمای اسلام بر آن نقش بسته است و در نزد ابن طاوس بوده است.4 او حدیث غدیر را در این کتاب از یکصدوپنج طریق نقل می کند، از جمله از صدیقه کبری(س).5
شمس الدین محمد بن محمد شافعی، معروف به ابن الجزری، (متوفای 833هـ.ق) که کتاب «اسنی المطالب فی مناقب علیّ بن أبی طالب» را درباره اثبات تواتر حدیث غدیر نگاشته و حدیث را از هشتاد طریق نقل کرده نیز روایت غدیر را از طریق آن حضرت(س) نقلکرده است.6 و نیز شیخ منصور رازی، دارنده کتاب«حدیثغدیر» آن را از حضرت(س) روایت کرده است.7
شهاب الدین سیّد علیّ بن شهاب بن محمد همدانی (متوفای 786هـ.ق) صاحب کتاب «مودة القربی» نیز این روایت را از حضرت فاطمه(س) نقلمی کند:قالت: قال رسول اللّه(ص):« من کنت ولیّه فعلیّ ولیّه، ومن کنت امامه فعلیّ امامه».8
احتجاج حضرت(س) به حدیث غدیر را نیز در ادامه خواهیم آورد.
2ـ امّ سلمه، همسر پیامبر(ص)
«ابن عقده» به سند متصل از امّ سلمه این روایت را بازگو می کند:
اخذ رسول اللّه(ص) بید علیّ بغدیرخم فرفعها حتی رأینا بیاض ابطیه فقال: من کنت مولاه فعلیّ مولاه. ثمّ قال: «أیها الناس! انّی مخلّف فیکم الثقلین کتاب اللّه وعترتی ولن یتفرقّا حتی یردا علیّ الحوض».
این روایت را همچنین شیخ احمد بن فضل بن محمد باکثیر شافعی، (متوفای 1047هـ.ق) درکتاب «حسن المآل فی مناقب الآل» خویش به نقل از «ابن عقده» آورده است. نیز همین روایت را نورالدین علی بن عبداللّه بن احمد سمهودی شافعی، (متوفای911هـ.ق) درکتاب «جواهر العقدین» به نقل از «ینابیع المودّة»، از امّ سلمه روایت می کند.10
3ـ امّ هانی، خواهر علی(ع)
حافظ احمد بن عمرو بصری، معروف به بزاز (متوفای 292هـ.ق) در«مسند» خویش به نقل از امّ هانی چنین روایت کرده است:
رجع رسول اللّه(ص) من حجّته حتّی نزل بغدیرخمّ ثمّ قام خطیباً بالهاجرة فقال: أیّها الناس!…11
همین روایت را سمهودی شافعی به نقل از بزّاز، به نقل از قندوزی حنفی در «ینابیع المودّة» آورده است و ابن عقده نیز به سند خویش، همان را از امّ هانی نقل می کند.12
4ـ فاطمه بنت حمزة بن عبدالمطلب
فاطمه دختر حمزه سید الشهدا(س) نیز از راویان حدیث غدیر است و روایت او را «ابن عقده» درکتاب یاد شده او و نیز شیخ منصور رازی در کتاب «الغدیر» خود آورده اند.13
5ـ أسماء بنت عمیس
أسماء بنت عمیس، همسر جعفر بن ابی طالب است که به همراه شوهرش از مهاجران به حبشه بود و پس از شهادت جعفر(ع) به همسری ابوبکر درآمد. عبداللّه بن جعفر، همسر زینب(س)، فرزند او از جعفر(ع) است و محمد بن ابی بکر، فرزند دیگر او از ابوبکر است. او بانویی بزرگوار و مورد احترام بود. گفته اند سه فرزند خویش عبداله، محمد و عون را در سالهای هجرت به حبشه به دنیا آورد. ابن سعد این روایت را درباره او نقل می کند که أسماء به پیامبر(ص) گفت:
یا رسول اللّه! انّ رجالاً یفخرون علینا ویزعمون انّا لسنا من المهاجرین الاوّلین. فقال: بل لکم هجرتان.14
که ظاهراً اشاره پیامبر(ص) به هجرت از مکه به حبشه به مدینه است.
حدیثاسماء درباره غدیر را ابن عقده به سندی متصل روایت می کند.15
6ـ عایشه بنت ابی بکر
یکی دیگر از راویان حدیث غدیر، عایشه همسر پیامبر اکرم(ص) است که روایت او را ابن عقده در همان کتاب ویژه ای که درباره این حدیث نگاشته آورده است.16 جای شگفتی نیست که عایشه نیز این حدیث مبارک را نقل کرده باشد؛ چرا که پدرش ابی بکر نیز از راویان غدیر است.17 چنانکه عمر بن خطّاب نیز حدیث غدیر را نقل کرده است؛ از جمله این مفاد را که شهاب الدین همدانی در «مودّة القربی» از عمر روایت کرده است:
قال: نصب رسول اللّه(ص) علیّاً علماً فقال:« من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهم والِ من والاه، و عاد من عاداه، واخذل من خذله، وانصر من نصره. اللّهم أنت شهیدی علیهم». قال عمربن الخطّاب: یا رسول اللّه! و کان فی جنبی شابّ حسن الوجه طیّب الریح، قال لی: یا عمر! لقد عقد رسول اللّه عقداً لایحلّه الاّ منافق. فأخذ رسول اللّه بیدی فقال: یا عمر! انّه لیس من وُلد آدم لکنّه جبرائیل أراد یؤکّد علیکم ما قلته فی علیّ.18
تابعین
7ـ ام کلثوم بنت امیرالمؤمنین(ع)
از بانوانی که حدیث غدیر را به واسطه نقل می کند ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علی(ع) است. ام کلثوم که در زمان رحلت پیامبر اکرم(ص) طفل کوچکی بود ماجرای احتجاج مادر بزرگوارش حضرت فاطمه(س) به حدیث غدیر را نقل کرده است که شرح آن خواهد آمد.
8و9ـ فاطمه و سکینه دختران سید الشهدا(ع)
این دو نیز حدیث غدیر را از عمه شان ام کلثوم روایت می کنند و شرح آن در روایت «فاطمه ها» خواهد آمد.
10ـ عایشه بنت سعد بن ابی وقّاص
او حدیث غدیر را از پدرش «سعد» شنیده است و برای مهاجربن مسمار نقل کرده است. روایت سعد را بیش از ده نفر از راویان روایت کرده اند که یکی از آنان دخترش عایشه (متوفای 117هـ.ق) است. مضمون این نقلها نشان می دهد که سعد به مناسبتهای مختلف به بیان مناقب امیرالمؤمنین(ع) از جمله داستان غدیر می پرداخته است.19روایت عایشه را سفیان بن عیینه نیز نقل کرده است ولی ظاهراً به واسطه همان مهاجر بن مسمار؛ زیرا سفیان در زمان درگذشت عایشه ده ساله بوده است، مگر اینکه بپذیریم سعد بن ابی وقّاص دو دختر به نام «عایشه» داشته است: عایشه بزرگ و عایشه کوچک. چنانکه «ابن حجر» بر آن تأکید دارد و عایشه بزرگ را متولّد زمان پیامبر(ص) می داند و معتقد است عایشه کوچک پس از آن متولّد شده است و عایشه کوچک همان است که مالک بن انس (متولّد 93هـ.ق) نیز او را درک کرده است.20 در این صورت باید گفت حدیث غدیر را هر دو دختر سعد روایت کرده اند. چنانکه عامر و مصعب، پسران او نیز آن را از پدر خویش روایت نموده اند. به هر روی، روایت مهاجر بن مسمار را احمد بن علی نسائی، صاحب سنن معروف نسائی، (متوفای 303هـ.ق) درکتاب «خصائص علیّ» دردو جا آورده است: نقلنخست آن با سندی که به مهاجر بن مسمار دارد چنین است:
مهاجر بن مسمار بن مسلمة عن عایشة بنت سعد، قالت:سمعت أبی یقول: سمعت رسول اللّه(ص) یوم الجحفة فأخذ بید علی فخطب فحمداللّه وأثنی علیه ثمّ قال: أیها الناس انّی ولیّکم، قالوا: صدقت یا رسول اللّه، ثمّ أخذ بید علی فرفعها
فقال: «هذا ولیّی ویؤدّی عنّی دینی، وأنا موالی من والاه، ومعادی من عاداه.»
ودر نقل دیگر با همان سند آورده است:
عن مهاجر بن مسمار قال: أخبرتنی عایشة بنت سعد عن سعد قال: کنّا مع رسول اللّه(ص) بطریق مکّة وهو متوجه الیها [المدینة] فلمّا بلغ غدیرخم وقف للناس ثمّ ردّ من تبعه ولحقه من تخلّف فلمّا اجتمع الناس الیه قال: ایّها الناس من ولیّکم؟ قالوا:اللّه ورسوله. ثلاثاً ثمّ أخذ بید علی فأقامه ثمّ قال: «من کان اللّه ورسوله ولیّه فهذا ولیّه، اللّهم وال من والاه، وعاد من عاداه».21
11ـ عُمیرة بنت سعد بن مالک
برخی «عمیره» دختر سعد بن مالک را نیز در شمار تابعینی شمرده اند که حدیث غدیر را به نقل از صحابه روایت کرده اند. به این بیان که «عمیره» از جمله کسانی است که ماجرای معروف اجتماع «رحبه» درکوفه را ـ که پیشتر آوردیم ـ بازگو کرده است و مرحوم علاّمه امینی نیز بر همین اساس وی را در شمار تابعین راوی حدیث آورده است.22 ولی در ادامه تأکید ورزیده که این موضوع اشتباه است و «عمیره»ای که راوی ماجرای رحبه است پسر سعد همدانی کوفی است و نه دختر سعد بن مالک مدنی، و این اشتباه ناشی از تصحیفی است که صورت گرفته است.23 بر این اساس نباید عُمیره را فردی جز عمیرة بن سعد همدانی شمرد.
یکی دیگر از بانوانی که به حدیث غدیر اشاره دارد و باید او را از تابعین به شمار آورد «دارمیه حجونیه» است که در بخش بعدی به عنوان استدلال کنندگان به حدیث غدیر شرح جریان او بتفصیل خواهد آمد.
استدلال کنندگان
12ـ فاطمه زهرا(س)
چنان که پیشتر اشاره شد ماجرای غدیر به دلیل شهرت و اهمیت و دلالت روشنی که بر حقّانیت و فضیلت بی نظیر علی(ع) می کند، بارها و بارها در همان سالهای نخست توسط شخصیتهای مختلف و در موارد گوناگون مورد استدلال و احتجاج قرار گرفته است. مرحوم علاّمه امینی نام حدود بیست نفر از آنان را با تفصیل احتجاجهایشان آورده است. درمیان آنان نام کسانی چون خود علی(ع) درموارد مختلف، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، عبداللّه بن جعفر، عمار یاسر، قیس بن سعد، و نیز عمرو بن عاص، عمر بن عبدالعزیز و مأمون عباسی به چشم می خورد. از جمله بانوانی که در اثبات حقانیت امیرالمؤمنین علی(ع) به حدیث شریف غدیر احتجاج کرده است حضرت صدیقه کبرا(س) است. از آنجا که سلسله سندی که احتجاج حضرت(س) را روایت کرده ویژگی منحصر به فردی دارد شرح آن را در بخش بعدی این بحث، جداگانه خواهیم آورد.
13ـ بانوی دارمیه حجونیه
یکی از بانوانی که از شیعیان امیر المؤمنین(ع) بود و به جریان غدیر در اثبات فضیلت و حقانیت آن حضرت(ع) استناد جسته است، شخصی است که نام اصلی وی ذکر نشده و به نام «دارُمیه حجونیه» 24 معروف است.
ابوالقاسم جاراللّه محمود بن عمر، معروف به زمخشری، (متوفای 538هـ.ق) و صاحب تفسیر معروف «کشّاف» درباب چهل و یکم کتاب «ربیع الابرار» داستان مقابله و احتجاج این بانوی گرامی در برابر معاویه را بتفصیل آورده است که بخشی از آن را علاّمه امینی در «الغدیر» بازگو کرده است. 25 اصل احتجاج با تفاوتهایی در نقل، در برخی منابع دیگر اهل سنت نیز آمده است.26
این جریان بر شهرت، صلابت، شجاعت و توانایی حضرت گواهی می دهد و ما مشروح آن را به همین انگیزه و براساس نقل زمخشری بازگو می کنیم:
سالی معاویه به حج رفت و در پی زنی که به نام «دارمیه حجونیه» خوانده می شود فرستاد. این زن از شیعیان علی(ع) بود. زنی سیاه چهره وقوی هیکل. معاویه پرسید: حالت چطور است ای فرزند حام؟27
گفت: به خیرم، و «حام» نیستم. من زنی از قبیله بنی کنانه ام.
گفت: درست گفتی؛ آیا می دانی برای چه تو را فراخواندم؟
گفت: سبحان اللّه! من غیب نمی دانم.
گفت: تا از تو بپرسم چرا علی را دوست داشتی و مرا دشمن، و با او دوستی کردی و با من دشمنی؟
گفت: آیا مرا از پاسخ معاف می داری؟
گفت: نه.
گفت: حالا که نپذیرفتی پس بگویم که من علی را به دلیل عدالتش در مردم و تقسیم یکسانش دوست داشتم، و با توجه به دلیل درگیری و مخالفتت با کسی که از تو برای حکومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چیزی که برای تو نیست، دشمنی و عداوت ورزیدم، [و اضافه کرد:] و والیت علیّاً علی ما عقد له رسول اللّه(ص) من الولایة یوم خمّ بمشهد منک. برای محبتش نسبت به بیچارگان و بزرگ داشتن دینداران، و با تو دشمنی کردم به
دلیل خونریزی ها و تفرقه اندازیت و به علت متفرق ساختن صفوف یکپارچه مسلمانان و ستم پیشگی ات در قضاوت و داوری ات براساس هوای نفس.
معاویه گفت: فلذلک انتفخ بطنک وعظم ثدیاک وربت عجیزتک [وبدین گونه مرتکب اهانت به این بانوی بزرگوار شد.]
دارمیه گفت: به خدا سوگند این مطلب، ضرب المثلی بود که درباره هند [مادر معاویه] درنزد پدرم زده می شد! [یعنی آنچه گفتی بروشنی شایسته مادرت هند است.]
معاویه گفت: به خودت ارفاق کن و خودداری کن. ما که حرف خوبی گفتیم. «انّه اذا انتفخ بطن المرأة ثمّ خلق ولدها و اذا عظم ثدیاها تروی رضیعها واذا عظمت عجیزتها رزن مجلسها». [و بدین وسیله خواست اهانت خویش را توجیه کند.] دارمیه آرام گرفت و ساکت شد.
معاویه گفت: آیا علی را دیده ای؟
گفت: بله، به خدا سوگند.
گفت: او را چگونه یافتی؟
گفت: به خدا سوگند او را دیدم در حالتی که حکومتی که تو را مفتون ساخته او را مفتون نکرده بود و نعمتی که تو را مشغول ساخته او را به خود مشغول نکرده بود.
گفت: آیا سخن او را نیز شنیدی؟
گفت: آری، به خدا سوگند، کوری را از قلبها می زدود همان گونه که روغن، زنگار ظرف را می برد.
گفت: راست گفتی. آیا نیازی نیز داری؟
گفت: آیا اگر از تو درخواست بکنم انجام می دهی؟
گفت: آری.
گفت: یکصد شتر سرخ موی نر به همراه چوپانشان.
گفت: با اینها چه می کنی؟
گفت: با شیر آنها کودکان را تغذیه می کنم و با خود آنها بزرگسالان را زندگی می بخشم و کسب کرامت می کنم و میان خویشان صلح و صفا برقرار می کنم.
گفت: اگر اینها را به تو بدهم، آیا پیش تو جایگاه علی بن ابی طالب را خواهم یافت؟ [دارمیه در پاسخ یادآور چند ضرب المثل گویا و دندان شکن شد:] آب، امّا نه چون «صدّاء» [که گواراترین چشمه است] چراگاه، امّا نه چون «سَعْدان» [که از بهترین گیاهان چراگاهی برای شتر است] و جوان، اما نه چون مالک [که الگوی جوانمردی در میان ضرب المثلهای عرب بوده است.] ای عجب! بلکه حتی پایینتر از اینها.
[با این پاسخ کوبنده دارمیه، معاویه دو بیت شعر گفت با این مضمون که: اگر من بر شما بردباری نکنم، پس از من از چه کسی باید امید بردباری داشت! اینها را به گوارایی بگیر و رفتار فرد بزرگواری را یاد کن که در مقابل عداوت و دشمنی، به تو پاداش آشتی و سلامتی می دهد!]
بعد اضافه کرد: به خدا سوگند اگر علی زنده بود از اینها هیچ چیزی به تو نمی داد.
دارمیه گفت: نه به خدا نمی داد، و حتی یک موی از مال مسلمانان را!28
[و بدین گونه فهماند که اینها حق مسلمانان است و تو از مال خودت چیزی نداری که به این و آن بدهی].
حدیثغدیر در روایت فاطمه ها
چنان که اشاره شد یکی از نکات بسیار جالب توجه در نقل حدیث غدیر، روایت آن از طریق سندی است که ویژگی آن در نقل حدیث غدیر، منحصر به فرد است و نشان دهنده عنایت خاصی است که در خانواده امامان شیعه(ع) به نقل این حدیث با حفظ سلسله سند وجود داشته است. یک ویژگی این روایت این است که راویان آن همه از بانوان ارجمند و از خاندان اهل بیت(ع) اند. ویژگی دیگر این که در تمام سند نام بانوانی که از عمّه خویش روایت می کنند «فاطمه» است.
ویژگی سوّم این که همه راویان، روایت را از «عمّه» خویش نقل می کنند تا به ام کلثوم، دختر فاطمه زهرا(س) می رسد و او نیز گفته مادرش فاطمه(س) را نقل می کند. دیگر اینکه این روایت در یکی از کتابهای اهل سنت آمده است و با بیست واسطه به پیامبر اکرم(ص) می رسد و در سلسله مشایخ صاحب کتاب نیز یکی از بانوان اهل فضل به نام «زینب» و با کنیه «ام محمد» دختر احمد بن عبدالرحیم، اهل بیت المقدس قرار گرفته است. دربرخی منابع شیعی روایتی در فضل امیرالمؤمنین(ع) و شیعیان حضرت(ع) با همین سند و البته با افزایش یک «فاطمه» دیگر آمده است که متن آن را نیز در پایان خواهیم آورد.
نکته دیگر در سند این حدیث این است که آخرین راوی این حدیث از خاندان اهل بیت(ع) که روایت را برای شخصی به نام «بکر بن احمد»، نقل کرده است، سه نفر از دختران امام موسی بن جعفر(ع) از جمله «فاطمه» هستند که ظاهراً همان فاطمه معصومه(س) است و این از معدود روایاتی است که حضرت معصومه(س) آن را روایت کرده است. وامّا متن روایت:
14ـ روایت فاطمه ها
شمس الدین محمد بن محمد دمشقی شافعی، معروف به ابن الجزری، (متوفای 833هـ.ق) روایت غدیر را به طرق مختلف در کتاب خود «اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابیطالب» آورده است؛ از جمله طریق مورد بحث را. مناسب است رشته کلام را به خود «ابن الجزری» واگذار کنیم:
وألطف طریق وقع لهذا الحدیث وأغر به ما حدّثنا به شیخنا خاتمة الحفّاظ أبوبکر محمد بن عبداللّه بن المحبّ المقدسی مشافهةً، أخبرتنا الشیخة امّ محمد زینب ابنة أحمد بن عبدالرحیم المقدسیة، عن أبی المظفّر محمد بن فتیان بن المثنّی، أخبرنا أبوموسی محمد بن أبی بکر الحافظ، أخبرنا ابن عمّة والدی القاضی أبوالقاسم عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد المدنی بقرائتی علیه، أخبرنا ظفر بن داعی العلویّ باستراباد، أخبرنا والدی وأبو أحمد بن مطرف المطرفی قالا: حدّثنا أبوسعید الادریسی أجازة فیما أخرجه فی تاریخ أستراباد، حدّثنی محمد بن محمد بن الحسن أبو العباس الرشیدی من ولد هارون الرشید بسمرقند و ما کتبناه الاّ عنه، حدّثنا أبوالحسن محمد بن جعفر الحلوانی، حدّثنا علی بن محمد بن جعفر الأهوازی مولی الرشید، حدّثنا بکر بن أحمد القصری29، حدّثتنا فاطمه وزینب و امّ کلثوم بنات موسی بن جعفر(ع) قلن حدّثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق حدّثتنی فاطمة بنت محمد بن علی، حدّثتنی فاطمة بنت علیّ بن الحسین، حدّثتنی فاطمة وسکینة ابنتا الحسین بن علی عن امّ کلثوم بنت فاطمة بنت النبیّ عن فاطمة بنت رسول اللّه ـ صلّی اللّه علیه وسلّم ورضی عنها ـ قالت:
أنسیتم قول رسول اللّه(ص) یوم غدیرخمّ، مَن کنت مولاه فعلیّ مولاه؟ وقوله(ص): أنت منّی بمنزلة هارون من موسی ـ علیهما السلام؟30
همین حدیث را با این سند، یکی دیگر از علمای اهل سنت به نام ابوموسی مدینی در کتاب خویش که ویژه چنین روایاتی است آورده و آن گاه افزوده است:
هذا الحدیث مسلسل من وجه وهو انّ کلّ واحدة من الفواطم تروی عن عمّة لها، فهو روایة خمس بنات أخٍ کلّ واحدة منهنّ عن عمّتها.31
چنانکه اشاره شد حدیث دیگری نیز با همین سند ولی با اضافه یک «فاطمه» دیگر درباره فضیلت امیرالمؤمنین(ع) و شیعیانش وارد شده است. آن «فاطمه» نیز دختر امام علی بن موسی الرضا(ع) است که روایت را از سه عمّه بزرگوارش فاطمه معصومه، زینب و امّ کلثوم(س) نقلمی کند. این حدیث را مرحوم علاّمه مجلسی از کتاب «مسلسلات» جعفر بن علی بن احمد قمیّ این گونه نقل کرده است:
حدّثنا محمد بن علی بن الحسین قال: حدّثنی أحمد بن زیاد بن جعفر قال: حدّثنی أبوالقاسم جعفر بن محمد العلویّ العریضی، قال: قال أبوعبداللّه أحمد بن محمد بن خلیل: قال: أخبرنی علیّ بن محمد بن جعفر الأهوازی32 قال: حدّثنی بکربن أحنف33 قال: حدّثتنا فاطمة بنت علیّ بن موسی الرضا(ع) قالت: حدّثتنی فاطمة وزینب و امّ کلثوم بنات موسی بن جعفر(ع)، قلن: حدّثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد(ع) قالت: حدّثتنی فاطمة بنت محمد بن علی(ع) قالت: حدّثتنی فاطمةبنت علی بن الحسین(ع) قالت:حدّثتنی فاطمة وسکینة ابنتا الحسین بن علی(ع) عن امّ کلثوم بنت علی(ع) عن فاطمة بنت رسول اللّه(ص) قالت: سمعت رسول الله(ص) یقول: لمّا أسری بی الی السماء دخلت الجنّة فاذا أنا بقصر من درّة بیضاء مجوّفة، وعلیها باب مکلّل بالدرّ والیاقوت، وعلی الباب ستر فرفعت رأسی فاذا مکتوب علی الباب: «لا اله الاّ اللّه محمد رسول اللّه علیّ ولیّ القوم» واذا مکتوب علی الستر: «بخّ بخّ مَن مثله شیعة علیّ؟»فدخلته فاذا أنا بقصر من عقیق أحمر مجوّف، وعلیه باب من فضة مکلّل بالزبرجد الأخضر، واذا علی الباب ستر، فرفعت رأسی فاذا مکتوب علی الباب: «محمّد رسول اللّه، علیّ وصیّ المصطفی» واذا علی الستر مکتوب: «بشّر شیعة علیّ بطیب المولد».
فدخلته فاذا أنا بقصر من زمرّد أخضر مجوّف لم أر أحسن منه، وعلیه باب من یاقوتة حمراء مکلّلة باللولؤ وعلی الباب ستر فرفعت رأسی فاذا مکتوب علی الستر: «شیعة علیّ هم الفائزون»، فقلت: حبیبی جبرئیل لمن هذا؟ فقال: «یا محمد لابن عمّک ووصیّک علیّ بن ابی طالب(ع) محشر الناس کلّهم یوم القیامة حفاة عراة الاّ شیعة علیّ ویدعی الناس بأسماء أمّهاتهم ماخلا شیعة علیّ فانّهم یدعون بأسماء آبائهم»، فقلت: حبیبی جبرئیل وکیف ذاک؟ قال: «لانّهم أحبّوا علیّاً فطاب مولدهم».34
1. الغدیر فی الکتاب والسنّة والأدب، علاّمه امینی، ج1، ص158
2. همان، ص196
3. همان، ص166ـ186
4. اقبال الأعمال الحسنة، سید بن طاوس، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ج2، ص239
5. الغدیر، ج1، ص58
6. همان، ص58 و156
7. همان، ص58
8. همان.
9. همان، ص17
10. همان.
11. همان، ص18
12. همان.
13. همان، ص58
14. الأصابة فی تمییز الصحابة، ج8، ص9
15. الغدیر، ج1، ص17
16. همان، ص48
17. همان، ص16
18. همان، ص56ـ57
19. تفصیل این موارد را می توانید در الغدیر، ج1، ص 38ـ42 ملاحظه کنید.
20. الاصابة فی معرفة الصحابة، ج8، ص141
21. الغدیر ،ج1، ص38
22. همان، ص69
23. همان، ص182
24. منسوب به «داروم» قلعه ای در فلسطین که بعد از «غزه» درساحل دریا واقع شده و «بنوحام» درآن ساکن بودند. «حجون» نیز محلّه ای معروف در شهر مکه است که کشتار وحشیانه ششم ذوالحجه توسط حکام سعودی در همین منطقه صورت گرفت. این بانو به خاطر سکونتش در این قسمت مکه با عنوان «حجونیه» معروف شده است.
25. الغدیر، ج1، ص208
26. ر.ک: بلاغات النساء، ص72؛ العقد الفرید، ج1، ص352؛ صبح الاعشی، ج1، ص259؛ اعیان الشیعة، ج6، ص364؛ اعـــلام النســاء المـؤمنــات، ص333
27. احتمالاً با توجه به شهرت این زن به عنوان «دارمیه» معروف به انتساب به قبیله «بنی حام» شده است و یا معاویه تنها به انگیزه عیب جویی و بیان اینکه تو از عرب نیستی، این گونه او را مخاطب ساخته است. لذا در نقل عقدالفرید در پاسخ او به معاویه آمده است که: اگر مرادت عیبجویی از من است، من ازحام نیستم؛ من زنی از بنی کنانه ام.
28. ربیع الأبرار، باب 41؛ اعلام النساء المؤمنات، ص333؛ اعیان الشیعة، ج6، ص364 (به نقل از عقد الفرید).
29. بکر بن احمد که در اینجا با عنوان «قصری» آمده است، ظاهراً همان «بکر بن احمد العصری» است که در کتب رجال از او نام برده شده و دارای کتاب مناقب بوده است. او از «عَصْر» شاخه ای از «عبدالقیس» است و گفته شده است که نیای او «أشجّ» بر پیامبر اکرم(ص) وارد شد و حضرت(ص) نخستین بار او را با عنوان «أشجّ» مخاطب ساخت.
30. الغدیر، ج1، ص196ـ197
31. همان، ص197
32. همان «علی بن محمد بن جعفر الاهوازی» است که در سند «ابن الجزری» با عنوان «مولی الرشید» نام برده شد.
33. به نظر می رسد «بکربن احنف» همان «بکر بن احمد» است که در سند «ابن الجزری» واقع شده بود و کلمه «احنف» تصحیف همان «احمد» است. چنانکه راوی از «بکر» نیز در هر دو روایت یکی است و در کتب رجال نیز نامی از «بکر بن احنف» برده نشده است. شاهد دیگر اینکه مرحوم شیخ صدوق روایتی را از «بکر بن احمد بن محمد» از «فاطمه بنت الرضا(ع)» نقلمی کند که کسی جز همین «بکر بن احمد» نیست. (ر.ک: عیون الاخبار الرضا(ع)، ج2، ص71؛ بحارالأنوار، ج71، ص388. درپاورقی بعد، متن حدیث خواهد آمد. چنانکه گفتیم کلمه «القصری» نیز در روایت «ابن الجزری» مصحّف همان «العصری» است.
34. دراینکه آیا اساساً حضرت رضا(ع) فرزندی به جز امام محمد تقی(ع) داشته است یا نه، میان مورخان و ارباب تراجم اختلاف است. برخی تا شش فرزند (پنج پسر و یک دختر به نام عایشه) برای حضرت(ع) ذکر کرده اند و برخی نیز چون شیخ مفید در الارشاد، به جز حضرت جواد(ع) فرزند دیگری را برای حضرت(ع) ثابت نمی دانند. ابن شهرآشوب، فقط یک فرزند برای حضرت(ع) قائل است که همان حضرت جواد(ع) باشد. برخی نیز علاوه بر امام جواد(ع) از فرزند دیگری به نام موسی نام برده اند، و برخی نیز پنج فرزند بر شمرده اند (چهار پسر به نامهای محمد، جعفر، حسن، ابراهیم، و یک دختر)؛ ر.ک: اعیان الشیعة، ج2، ص13؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص367.
از روایت در متن و نیز روایت دیگری که مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا(ع) آورده و به آن اشاره شد، به صراحت استفاده می شود که حضرت رضا(ع) دختری به نام «فاطمه» داشته است. متن روایت صدوق چنین است:
محمد بن احمد بن الحسین، عن علی بن محمد بن عنبسة، عن بکر بن احمد بن محمد، عن فاطمة بنت الرضا، عن أبیها، عن أبیه، عن جعفر بن محمد، عن أبیه و عمّه زید، عن أبیهما علی بن الحسین، عن أبیه وعمّه، عن علیّ بن ابی طالب ـ علیهم السلام ـ عن النبی ـ صلی اللّه علیه وآله ـ قال: «من کفّ غضبه کفّ اللّه عنه عذابه ومن حسن خلقه بلّغه اللّه درجة الصائم القائم». (عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص71؛ بحارالأنوار، ج71، ص388).
از این رو با توجه به مجموع گفته های یاد شده و با عنایت به نامهایی که برای فرزندان حضرت(ع) برشمرده اند می توان گفت امام رضا(ع) را دارای حداقل یک فرزند و حداکثر هشت فرزند دانسته اند.
به نقل از فصلنامه علوم حدیث، شماره 7.