جمعه, 7 دی , 1403 برابر با Friday, 27 December , 2024
جستجو

حقیقت غدیر، تصحیح  و شرح رساله «الخلافة الکبری بعد رسول الله ص»از حکیم متأله آقای محمد رضا قمشه ای (صهبا)

آنچه که در این مقاله از نظر خوانندگان محترم می گذرد عبارت است از:

الف : شرح مختصر از زندگی حکیم متألّه و عارف نامدار مرحوم آقا محمدرضا قمشه ای «صهبا» و معرفی آثار وی و چند تن از شاگردان دانشمند ایشان.

ب ‍: معرفی نسخی که در تصحیح و مقابله از آنها استفاد شده است.

 

ج : مفاد رساله ی الخلافه که در رد شبهه و اشکال مرحوم امام فخر رازی بر عقیده تشیع در منصوص بودن نصب امام علی «علیه السلام» از طرف خداوند متعال به جانشینی حضرت «رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم».

د : قسمت نتیجه گیری، که تمامی افادات آن استاد کل، در چهارده بند مرتب و به علاوه آنچه که به نظر ذکر شده است.

هـ. : متن تصحیح شده رساله الخلافه است که همراه ذکر اختلافات نسخ در ذیل آن، آمده است.

واژه های کلیدی:

ولایت، امامت، نبوت، رسالت، شریعت، عصمت، حجت، اجتهاد، منصوص، قطب.

مقدمه:

رساله خلافت کبری پس از رسول الله خدا (ص) از حکیم آقا محمدرضا قمشه ای «صهبا» (ره) است. او یکی از اعاظم عرفاء و حکمای متألّه در قرون اخیر است که در عرفان، محیی الدینی، و در حکمت، صدرایی می اندیشد. در صداقت ابوذر دوران و در علم و ایمان سلمان عصر است. او آنقدر بی تعیّن و بی تشخص زندگی کرده، و دأب و انگیزه او اصرار بر این موضوع بوده، که آدمی را در فراهم آوردن احوال و آثارش، دچار شک می کند که نکند روح او را، در این کار، بیازارد.

او با این اندیشه همچون ریشه ی  درخت تنومند فرهنگ اسلامی ایران زمین است که علم و ادب و حکمت و عرفان این خطه را ببار نشسته است. بر این مدعا همین کافی است که حضرت امام خمینی «رضوان الله تعالی علیه» او را استاد مشایخ خود می داند ودر سلوک علمی و عملی، خود را پیرو او دانسته و بر آن مواظبت نموده است و دیگر بزرگان خود را ریزه خوار خوان پر فیض او خوانده اند و بر آن افتخار نموده اند.

این عارفِ به عرفان ولوی اسلام، در جای جای آثار خود از حریم ولایت علوی(ع) دفاع کرده است از آن جمله است رساله « الولایه» ایشان است که در ذیل فصل شیئی کتاب عظیم فصوص نگاشته شده است و در آن رفع ابهام از کلام شیخ اکبر، محیی الدین عربی، نموده و اشکالات شارح بزرگوار آن کتاب، یعنی علامه داوود قیصری را، در عدم فهم صحیح کلام شیخ گرفته و توضیح مستوفی بر آن داده است.

و در دیگر جای رساله «الخلافه»  را بر فصل اول مقدمه علامه قیصری بر فصوص الحکم نگاشته و در نوشتن آن بیشتر شبهات مرحوم امام فخررازی را مدنظر داشته که در منصوص بودن خلافت ائمه هدی «سلام الله علیهم» بالاخص در خلافت حضرت علی (ع) پس از رسول خدا (ص) شبهه ایجاد کرده است.

برماست که آثار این بزرگان علم و دین را از جای جایِ این مملکت اسلامی پیدا کنیم و غبار غربت آنها را با اشک جانسوز شوق، پس از مدت مدیدی فترت و اغتراب بشوییم و گرد مدفن نورانی آنان را، سرمه دیدگان خود سازیم و دمی بر مزار آنان به تماشاگه راز بنشینیم و ندانیم و به دیگران بفهمانیم که نبودن ولایت و امامت مفهوماً و مصداقاً  در اسلام و امت اسلامی، یعنی تفرقه، پراکندگی و شرک و در نتیجه نکبت و بدبختی برای اسلام و مسلمین و به انحراف کشیده شدن اسلام و انقلاب اسلامی و در نتیجه پیروزی حکومت یهودیت و تجارت یعنی آمریکا.

مگر نه این است که اسلام و عصاره ی  آموزشهای آن وحدت است؟ و ولایت و امامت محور این وحدت در درون و برون هر فرد مسلمان است، پس بیاییم وحدت در نظر و عمل را، یعنی وحدت شخصیت را، و میوه آن، صداقت را، از آقا محمدرضا قمشه ای و سابقان بر او تا رسول الله (ص) و از لاحقان او تا حضرت امام خمینی (ره) و علمای و شهدای پیروان او، فرا گیریم،  تا به دیار آن وجود لم یزلی، سرزمین یگانگی و توحید، بهشت سعادت و رضوان بشتابیم. ان  شاء الله تعالی.

روش تحقیق:

روش به کار رفته در نگارش این مقاله، از نوع اسنادی و کتابخانه ای بوده است. به اینصورت که در آغاز نسخ خطی موجود در کتابخانه های معتبر کشور شناسایی شده و پس از اخذ تصویر آنها،  مقابلات لازم صورت گرفته و تصحیح به عمل آمد و در پایان مطالب از کتب استادان فن جمع بندی و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

زندگینامه ی عارف و حکیم الهی استاد آقا محمدرضا قمشه ای (ره)

عارف نامدار و حکیم الهی استاد آقا میرزا محمدرضا قمشه ای (صهبا) قدس سره، در سال 1241 هـ.ق، در شهرستان قمشه (شهرضا)، از توابع استان اصفهان،

در یک خانواده روحانی، چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار وی فاضل بلند مرتبه، شیخ ابوالقاسم قمشه ای است. او مقدمات را نزد والد خویش و دیگر فضلای این شهر به پایان رسانید. سپس همراه پدر که در حوزه اصفهان نیز تدریس می نمود، رهسپار آن دیار شد. استاد فرزانه جناب سید جلال الدین آشتیانی در این باره چنین می نویسد:

«پدر آقا محمدرضا، شیخ ابوالقاسم از نزدیکان و مقربان سید الفقهاء و المجتهدین آقا میرزا سید حسن مدرس اصفهانی، استاد میرزای شیرازی بود. این میر سید حسن در حکمت متعالیه، از تلامیذ و شاگردان آخوند ملا علی نوری بود؛ که بعد از ملاصدرا، احدی به مرتبة او نرسیده است. میر سید حسن مدرس به پدر آقا محمدرضا فرمود؛ قدر این پسر را بشناس و بر او لازم است که جزءِِِ تحصیل علم به امر دیگر نپردازد. آقا محمدرضا در حد لزوم به تحصیل فقه و اصول پرداخت. جاذبه میرزا سید رضی استاد بزرگ عرفان و حکمت؛ میرزا محمدرضا را به خود جذب نمود؛ و میرزا محمدرضا بعد از مدتی، جای خالی استاد را پر نمود و به مقامی رسید که دست احدی به آن نرسید.»[3]

در اصفهان از محضر استادان بزرگی همچون آقا سید رضی لاریجانی مازندرانی (م 1270 ه‍. ق) و حاج محمد جعفر لنگرودی (متوفی بین 1255 تا 1294ه‍. ق)[4] و آقا میرزا حسن نوری[5] بهره مند گردید و به مقامات عالیه علمی و اخلاقی نائل آمد. و در آنجا به تدریس پرداخت. هر چند او در علوم مختلف معارف الهی متبحر بود، ولی الگو پذیری او از آقا سید رضی لاریجانی و فطرت پاک و عشق وی به علم توحید، موجب شد بیشتر به سمت عرفان و تدریس کتب مهم در این زمینه، از قبیل شرح فصوص الحکم قیصری (م 751 ه‍. ق) ، تمهید القواعد ابن ترکه اصفهانی (م 835 ه‍. ق)، مشاعر ملاصدرا (م1050 ه‍. ق)، مصباح الانس محمدبن حمزة فنّاری (م 834 ه‍. ق) و …بپردازد.

او در کمال بی تعینّی و به دور از تجملات دنیوی تا سن پنجاه و پنج سالگی زمستانها را در اصفهان و تابستانها را در قمشه، در حال خود سازی و تعلیم گذراند، و در سال 1288 ه‍. ق، اموالی را که از پدر به ارث برده بود به علّت قحط سالی فروخت و صرف حوائج نیازمندان کرده بعد از سال 1294 هـ.ق، به تهران رفت[6]. از دلایل به تهران رفتن او می توان هجرت استادان و دوستان از قبیل مرحوم میرزای جلوه (م 1314ه‍. ق) و آقا حسین سبزواری[7] و آقا سید رضی لاریجانی ( م 1270ه‍. ق) و آقا علی مدرّس زنوری (م 1307ه‍. ق) دانست. دلیل دیگر این که خوانین شهرستان قمشه املاک او را غصب کرده و او برای استیفای حق خویش به مسئولین امر در آن زمان شکایت نمود و چون حاکمان آن زمان (قاجار) به شکایت او رسیدگی نکردند، برای پیگیری موضوع به تهران رفت، با اینکه در تهران پاسخی از احقاق حق خود نشنید ولی فضا را در مدرسه صدر تهران مناسب حال خود دیده، اشتغال به تدریس پیدا کرد و ماندگار شد.

مَدرس آن بزرگوار، محفل انس بیش از هشتصد نفر از عاشقان عرفان می گردید که مانند شاخسار شجره ای طیبه به بار نشست و ثمرات آن تاکنون تشنگان وادی توحید و ولایت را سیراب نموده است.

آن بزرگوار سرانجام پس از عمری تهذیب و تدریس و تربیت بسیاری از حکما و عرفا در عصر روز یکشنبه غره ماه صفر 1306ه‍. ق[8] رحلت کرد و در مقبره مشهور به سر قبر آقا محل دفن ائمه ی جمعه ی تهران، واقع در جنوب تهران مدفون شد و پس از مدتی که مقبره وی در مسیر خیابان قرار گرفت، مرحوم میرزا مهدی محیی الدین الهی قمشه ای (م1352 ه‍. ش) ـ صاحب کتاب حکمت الهی و ترجمه قرآن کریم ـ و چند تن از شاگردان، جسد او را از آنجا به قبرستان ابن  بابویه منتقل و در کنار قبر آخوند محلّاتی دفن نمودند.[9]

از آن استاد فرزانه آثار متعددی به جای مانده که اکثراً حواشی بر کتب مورد تدریس وی بوده است. بعضی از آنها به علّت توضیح مستوفی به شکل رسالهای جداگانه در آمده است که کلاً به قرار ذیل است:

1 ـ رساله الولایه. 2 ـ رساله فی موضوع الخلافه الکبری. 3 ـ رساله فی الفرق بین الاسماء الذات و الصفات. 4 ـ رساله فی شرح الحدیث الزندیق. 5 ـ رساله فی وحده الوجود بل الموجود. 6 ـ رساله فی موضوع العلم. 7 ـ رساله فی تحقیق الاسفار الاربعه. 8 ـ رساله فی تحقیق جوهر و عرض فی لسان اهل الله. 9 ـ رساله فی الرد علی الاعتراض علی دلیل امتناع مفهوم واحد من الحقائق المختلفه. 10 ـ حواشی اسفار اربعة صدرالمتألّهین شیرازی. 11 ـ حواشی بر تمهید القواعد ابن ترکة اصفهانی. 12 ـ حواشی بر شواهد الربوبیة ملاصدرا. 13 ـ حواشی بر شرح فصوص الحکم علامه داود قیصری. 14 ـ حواشی بر مصباح الانس محمدبن حمزه فنّاری. 15 ـ حواشی بر شرح اشارات و تنبیهات خواجه نصیر الدین طوسی. 16 ـ شرح فقراتی از دعای سحر. 17 ـ مجموعه اشعار.

برخی از مهمترین شاگردان وی:[10]

1 ـ آقا میرزا هاشم اشکوری گیلانی (م 1332ه‍. ق)، که وارث کرسی استاد در مسائل عرفانی است. 2 ـ آقا میرزا حسن کرمانشاهی (م 1336 هـ.ق)، که وارث کرسی آن بزرگوار در فلسفه مشاء می باشد. 3 ـ آقا میرزا شهاب الدین نیریزی شیرازی (م 1320 هـ.ق)، که وارث کرسی استادی وی در زمینه حکمت متعالیه است. 4 ـ آقا میرزا محمود کهکی قمی، متخلّص به رضوان (م 1304 هـ.ق)، که وارث حکمت متعالیه استاد خویش است. 5 ـ آقا میرزا جهانگیرخان قشقایی دهاقانی (م 1328 هـ.ق)، که وارث کرسی تدریس استاد در اصفهان. گردید 6 ـ حکیم ملا محمد کاشانی معروف به آخوند کاشی ( م 1333ه‍. ق). 7 ـ آقا میرزا محمد طاهر طبرسی تنکابنی (م 1360ه‍. ق). 8 ـ  آقا میرزا ابراهیم ریاضی زنجانی (م 1351ه‍. ق). 9 ـ آقا میرزا حسن نجم آبادی (م 1347ه‍. ق). 10 ـ آقا میرزا علی اکبر حکمی یزدی (م 1345ه‍. ق)، استاد فلسفه حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره). 11 ـ آقا شیخ علی نوری (شیخ شوارق) (م 1335ه‍. ق). 12 ـ آقا میرزا علی محمد اصفهانی (حکیم) (م 1343ه‍. ق). 13 ( آقا میرزا صفای اصفهانی (م 1322ه‍. ق). 14 ـ آقا میرزا عبدالله ریاضی رشتی (م 1311ه‍. ق). 15 ـ شهید میرزا محمد باقر اصطهباناتی (شهید 1326ه‍. ق). 16 ـ آقا میرزا محمود بروجردی (مقتول 1337ه‍. ق). 17 ـ میرزا نصرالله حکیم قمشه ای (م 1324ه‍. ق). 18 ـ آقا میرزا محمد مهدی قمشه ای (م 1330ه‍. ق). 19 ـ آقا شیخ حیدرخان نهاوندی (م 1320ه‍. ق). 20 ـ میرزا ابوالفضل بن ابوالقاسم تهرانی (کلانتر) (م 1316ه‍. ق). 21 ـ آقا سید علی اکبر طباطبائی (م 1315 ه‍. ق به بعد). 22 ـ …

خداوند روح ملکوتی حکیم صهبا و شاگردان فرزانه اش را که همچون ستارگانی بر آسمان علم و معرفت ایران زمین می درخشند، قرین رحمت خویش قرار دهد.[11] بلطفه و منّه.

پس از این مختصر درباره ی زندگی آن عارف بالله، به اصل موضوع یعنی تصحیح و شرح رساله الخلافه می پردازم:

الف: تصحیح و مقابلات نسخ:

از این رساله نفیس، پس از تفحص در اکثر کتابخانه های بزرگ کشور، پنج نسخه مطبوع و خطّی بدست آمد، که در مقابله ی این نسخه ها به شکل ذیل عمل نمودم:

1 ـ نسخه خطی نفیس با نوشتاری زیبا موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، با عنوان مجموعه شماره 2239 در 12 برگ همراه با حدیث کمیل بن زیاد که در آن نفس تعریف شده و تقسیمات آن به شکل بدیعی نگاشته شده است. در مقابله نسخه ها از این نسخه  به عنوان نسخه اصل استفاد کرده ام و دیگر نسخ بر اساس آن سنجیده شده است.

2 ـ نسخه ی گرانبها به خطّ میرزا احمد لاریجانی، که در سال 1315 ه‍. ق، از روی خط مرحوم محمد صادق طباطبائی استنساخ شده و به چاپ سنگی همراه رساله ی (الجمع بین الرأیین معلّم ثانی، شیخ ابی نصر فارابی) به چاپ رسیده است. این رساله را که در آن مجموعه از صفحه 80 تا 88 ، مندرج است، با رمز اختصاریه ی (مص) از نام مستنسح بزگوار آن، (محمد صادق)، یاد کرده ام.

3 ـ نسخه خطّی بسیار ارزشمند که به خطّ  حکیم و استاد بزرگوار آقا سید علی اکبربن سید عبدالحسین بن مرحوم آقا سید محمد صادق طباطبایی (م 1315 هـ.ق به بعد) از فضلای شاگردان حکیم آقا محمدرضا قمشه ای است و در دوره شاگردی خود محضر درس عزیزترین شاگردان مرحوم قمشه ای، یعنی حکیم و عارف بزرگوار، آقا میرزا هاشم اشکوری گیلانی (م 1332 هـ.ق) را نیز درک کرده است. این فقید سعید نیز همچون میرزا محمود بروجردی (مقتول 1337 هـ.ق) عشق و ارادت به استاد، باعث شده که بسیاری از نوشتار دو استاد مذکور خود را جمع آوری و به یادگار بگذارد؛ و در پایان هر رساله یا تعلیقه چه با عظمت از آنان یاد می کند. این بیانات عجیب، آدمی را به مسئلة الگو و نقش آن و الگو پذیری شاگرد از استاد د رمسئله تربیت در مکتب اسلامی تداعی می کند که آموزش تنها بدون نقش مؤثّر نفس مزکّای استاد، و تبیین و تقریرات وی با آن روح قدسی و ملکوتی، پرورش واقعی را بدنبال نخواهد داشت. این نسخه به شماره ( 311 ج دانشکده الهیات دانشگاه تهران) در کتابخانه مرکزی آن دانشگاه، موجود است. در این مقاله از آن با رمز (اک) اختصاراً از نام (علی اکبر) اسم برده ام.

4 ـ نسخه ی مطبوع که اولین بارهمراه رساله الولایه ی استاد حکیم آقا محمدرضا قمشه ای در سال 1354 ه‍. ش به همت استاد والامقام آقای منوچهر صدوقی « سها» (زید عزّه) صِهر ارجمند علامه فقید محمد تقی جعفری (رحمه الله تعالی علیه)، (متوفی دوشنبه 25 آبان ماه 1377 ه‍. ش) ـ صاحب شرح نهج البلاغه و مثنوی معنوی ـ چاپ شده است از این نسخه با رمز (س) به اختصار از (سها) نام برده ام.

5 ـ نسخه مطبوع به همت احیاگر عرفان محی الدینی و حکمت صدرایی در ایران، استاد توانا آقا سید جلال الدین موسوی آشتیانی (دام عزّه) همراه رسائلی دیگر از علامه داوود قیصری شارح فصوص الحکم بنام «رسائل قیصری» چاپ شده است. از این نسخه به اختصار با رمز «آش» از استاد «آشتیانی» یاد کرده ام.

ب : مفاد این رساله:

یکی از این اجلّه علماء، مرحوم فخر رازی (543 ـ 606 هـ.ق)، صاحب تفسیر کبیر است. که اکثر طالبان معارف حقّه الهیه و کسانیکه که سلوک علمی در این وادی را دارند، او را در عظمت علمی و حدّت ذهن می شناسند، در اِشکال کردن به مطالب و تطور مطالب در قوه ی حافظه و فاکره ی او و دلیل آوردن در مقابل دیگر بزرگان، از هر قوم و فرقه، او را، زبانزد محافل کرده و نام«ام المشکّکین» را بر خود، به میراث برده است.

از نمونه کارهای این دانشمند ایراد بر ولایت و امامت مولی الموحدین امام المتّقین حضرت علی بن ابیطالب «سلام الله و ملائکته و جمیع المؤمنین علیه» است که اگر علی (ع) جانشین بلافصل حضرت رسول الله (ص) است چرا صریحاً خداوند متعال در قرآن اعلام نکرده است؟

سخن او در ایراد بر عقیده تشیع و تعبیر از این گروه مظلوم ـ بنا به بیان اقا سید علی اکبر طباطبایی م 1315 هـ.ق به بعد ـ بدین گونه است:

«…یحتمل ان یقال لونصّ الله تعالی، علی امامه شخص معیّن، لاستنکفوا عن طاعته و لتمردوا.. و کیف یبعد ذلک؟»

والروافض!!![12] یقولون انّ الله تعالی لما نصّ علی امامه علیّ «علیه السلام» تمّردوا القوم و أبوا طاعته، و اظهر و امنازعته و مخالفته.

و اذا اثبت هذا، فنقول: المقصود من نصب الامام، رعایه مصلحه الخلق، فلّما علم الله تعال أنّ التنصیص، یفضی الی الفتنه و اثارة المفسده، کان الاصلح ترک التنصیص و تفویص الأمر الی اختیارهم.[13] و[14]

همانگونه که اهل فکر و ذوق مشاهد می کنند اگر این ایراد بر عقیده تشیع گرفته شود، پس بر بعثت تمامی انبیاء و مرسلین باید ایراد وارد کرد چرا که حضرت ابراهیم (علیه السلام) و دیگر انبیاء عظام (سلام الله علیهم) نیز تنصیص خداوند متعال بوده اند و مستقیماً از سوی حضرتش مبعوث شده اند ولی مردم تمرد ورزیدند و از پیروی و متابعت آنان خودداری کردند و حتی علناً  مخالفت خود را به شکلها مختلفی (که در قرآن کریم و یا در تاریخ انبیاء و دیگر منابع موجود است)، ظاهر کردند. اگر این مخالفت و عدم متابعت، دلیل باشد بر اینکه خداوند امر نبوت و رسالت را، به این جهت، در اختیار امت گذاشته و به جای انتصاب از سوی خود، انتخاب مردم را شایسته دیده است بعثت انبیاء زیر سوال می رود.

و دیگر این که ایراد امام فخر بر مسئله ی «وجوب اثبات عصمت امام (ع)» است که اوّل باید به این اصل رسید و پاسخش را از وی خواست زیرا اگر وجوب ثبوت عصمت امام حلّ شد، این نوع ایرادات محلّی برای بحث پیدا نمی کند، به عبارت دیگر اگر ما با دلیل و برهان ثابت کردیم که امام و جانشین رسول خدا باید معصوم باشد و عصمت وعلم بدان، از امور غیبیه و خفیه است که غیر از خداوند کسی بدان راه ندارد، نتیجه بدست می آید که امام و خلیفه باید منصوص از سوی خداوند باشد و آنچه که مرحوم آقا محمدرضا قمشه ای در جواب امام فخر رازی فرموده است بس فراتر از این پاسخهاست. او در ابتدای رساله طریق پاسخگویی خود را بر اساس سلوک علمی که در علوم عقلیه و عرفانیه داشته است، گذاشته و فرموده است:

«تقریر اخر فی تعیین موضوع الخلافه الکبری بعد رسول الله (ص) ببراهین عقلیة مستفاده من اذواق المکاشفین و اصول عرفانیة مأخوذه عن طریق الحق و الیقین».[15]

پس از این تمهید بنده (نگارنده) به بررسی واژه ی خلافت می پردازم به اینکه:

خلافت به معنای نیابت از غیر است که در اثر غیبت منوب عنه یا در اثر مرگ یا عجز وی و یا به علّت شرافت نائب ـ یعنی به سبب شرافت خلیفه و جانشین ـ تحقّق می یابد و سرچشمه ومنشأ جانشینی اولیاء الهی در زمین از سوی خداوند همین شرافت و بزرگواری انسان در نزد او تعالی بوده است، که در قرآن کریم بدان اشاره فرموده است:

«و اذ قال ربّک للملائکة انّی جاعل فی الارض خلیفة، قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یفسک الدماء و نحن نسبّح بحمدک و تُقَدّس لک، قال انّی أعلم مالاتعلمون».[16]

و یا:

«و هو الّذی جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لِیبلوَکم  فی ما اتیکم، انّ رِّبک سریع العقاب وانّه لَغفور رحیم».[17]

و به همین جهت است که مفسران خلافت را منحصر در حضرت آدم (ع) ندانسته اند، بلکه فرزندان و مجموعه ذریه ی او را نیز در این امر شریک دانسته اند بدین معنا که انسان در اسماء حسنی و صفات علیای الهی، خلیفه و جانشین خداوند در زمین است و هر انسانی به مقدار سعة وجودی و قابلیت و استعداد خود، بهره از آن اسماء و صفات برده است و قهراً  حضرات معصومین سلام الله علیهم از انبیاء و ائمه، مظهریتشان نسبت به سایر انسانها اکمل است و آنان در اظهارات و اسماء  حق بالاتر از دیگران بوده و هستند، بویژه در مورد حضرت رسول اکرم (ص) و امامان شیعه (ع)، مخصوصاً حضرت امیرالمؤمنین (ع) وارد شده است که نمود اتّم و اکمل صفات و اسماء حضرت حق اند.

و خلاصه آنکه هر موجودی مظهری از مظاهر حق است، خصوصاً انسان که ،  خدا صفت است و در قرآن کریم آیات متعددی بر این امر گواه است و خلیفه الله بودن انسان را تأیید می کند، از جمله:

«هو الذی جعلکم خلائف فی الارض، فمن کفر فعلیه کفره و لا یزید الکافرین کفرهم عند ربّهم لا مقتاً و لا یزید الکافرین کفرهم الاخساراً.»[18]

و یا آیة مبارکه:

«ثم جعلناکم خلائف فی الارض من بعدهم لننظر کیف تعملون».[19]

و یا آیة مبارکة:

«یا داود انّا جعلناک خلیفة فی الارض، فأحکم بین الناس بالحقّ و لاتتبّع الهوی فیضلّک عن سبیل الله انّ الّذین یضلّون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بمانسوا یوم الحساب.»[20]

و به علّت همین خلافت است که انسان را خداوند، تعلیم اسماء فرموده، و برّ و بحر را در برابر او رام و مسخّر ساخته و قدرتی به او اِعطاء نموده که قادر است در کائنات دخل و تصرف کند، ابداع و اختراع نماید و از رموز و اَسرار خلقت آگاه شود و پرده بردارد، و به حکومت و قضاوت بپردازد.[21]

حال که سخن بدین مقام رسید شایسته است برای تعمّق و تأمّل بیشتر، مطلب بسیار مهم دیگری را که خلافت انسان از طرف خداوند منوط بدان است، عنوان نمایم و آن مسئله «قرب به حق» است.

قرب آدمی به حق، قرب وجودی است: زیرا حق را ماهیتی نیست، حدی نیست، در مکان و در زمان نیست، بلکه او محیط و حاکم و خالق همه چیز است. و با همه چیز معیت قیومی دارد و بر همه احاطه ی وجودی دارد، پس از او «نزدیکترین نزدیکها» به همه چیز است، زیرا معلول و مخلوق اوست. همه چیز تجلی و جلوه و ظهور و مظهر اوست و هیچ حجابی میان حق و خلق نیست چون هر حجابی به وجهی آیینه ی جمال اوست. پس او بطور یکسان به همه چیز قریب است و در همه چیز متجلّی است. به عبارت دیگر، ولّی مطلق است ولایت مطلقه ی حق همچون چتری است از رحمت، که بر ممکنات سایه افکنده و از وجود بهره مندشان ساخته است.

بنابراین، وجود ممکنات از اشرف تا اخس، از عالی تا دانی و از عقل تا هیولی، همه نور و ظهور و تجلّی و نمود واحد حق اند، و حق را شریکی نیست، مثلی نیست، ندی نیست و شبیهی نیست. در نتیجه حق را حجابی نیست، یعنی او قریب و محیط و به هر چیزی اقرب و اولی است و همه چیز متولّی به ولایت اوست، همه چیز متجلی به تجلی فعلی و اشراقی اوست و او نور همه چیز است زیرا:

«انه بکلّ شیء محیط[22] ـ انّ الله علی کل شیءٍ شهید[23] ـ انّ ربی قریب مجیب[24] ـ الله نور السموات و الارض[25] ـ والاخر و الظاهر و الباطن…»[26]

بنابراین قرب به حق، وصف انسان سالکی است که به مقام ولایت رسیده و از تنگنا و ظلمات انانیّت رسته، و به مرحله ی تسلیم محض و فنای در حق رسیده است و به بقای حق، بقا یافته است تعینّات را نفی کرده، محدودیت ظلمات و حجابها را طی کرده و به مقام خلافت الهیه در اسماء و صفات رسیده و آیینه ای از اسماء و صفات حق شده، بطوری که، دیدن او، دیدن حق است شنیدن او، شنیدن حق است، کلام او، کلام حق است، فرمان او، فرمان حق است. غضب او، غضب حق است، و رضایت او، رضایت حق، است و او، براستی «ولی الله» است.

پس از این خلافت، خلافت در ظهور است، ظهور اسماء و صفات، ظهور کمالات ذات. این خلافت، خلافت در ظاهر است، زیرا، ذات حق، منزّه و مقدس از تعیّن و کثرت، منزّه و مقدس است از امکان و ممکن، منزّه و مقدس است از اسم

و رسم و ذات حق، باطن است در عین ظهور. اینجاست که باید به پیروی از خلیفه الله الاعظم «اارواحنا فداه» چنین سرود:

یا باطناً فی ظهوره و ظاهراً  فی بطونه ـ ای آنکه در عین پیدایی، ناپیدایی، و در عین ناپیدایی، پیدایی.»[27]

نگاهی به «رساله الخلافه الکبری بعد الرسول الله (ص)»

استاد کل و عارف بالله الاعلی، آقا محمدرضا قمشه ای اصفهانی مبحث خلافت پس از رسول الله (ص) را ضمن بیان شش مقدمه تبیین فرموده اند که در اینجا خلاصه الترجمه ای از آن را از منظر جویندگان حقیقت، می گذرانیم و سپس نتایج حاصله را در چهارده بند، تقسیم می کنم:

موضوع خلافت پس از رسول الله (ص)، با استفاد از ذوق مکاشفین و اصول عرفانی گرفته شده از راه حق و یقین:

مقدمه

1 ـ سرچشمه اخذ رسالت و خلافت و احکام و دستورات آن، گنجینه های علم و دانش حضرت حق تعالی است که این گنجنیه ها عبارتند از:

الف. مرتبه الهیّه و اسماء و صفات حق تعالی و احکام و لوازم آن.

ب. عالم اعیان ثابته در علم حق تعالی.

ج. مرتبه علم اعلی و قضاء اجمالی.

د. عالم عقول مجرده و ارواح مقدسه.

ه‍. مرتبه لوح محفوظ و قضاء تفصیلی که از آن جمله، نفوس کلّیه باشد.

و. مرتبه لوح محو و اثبات و قدر علمی، که نفوس برزخیه را می توان از آن نوع دانست.

2 ـ خداوند دارای اسمهای مستأثری است که آنها را برای خود برگزیده است و کسی جز او از آنها خبر ندارد (و لا یحیطون بشیء من علمه الّا بماشاء)[28] و آن اسمائی است که باعث خشیت بعضی از بندگان دانشمند خداست، مانند؛ انبیا و مرسلین و اولیاء مقرب آنها. چرا که آنان علم به این اسماء  دارند و مقتضیات آنها را می دانند و شاید به همین جهت است که از (عظمت) آن اسماء به خداوند پناه می برند (الهی اَعوذُ بک منک).

3 ـ رسول کلّ (و پیامبر همه خلائق) مخصوصاً  اگر خاتم آنان باشد، لازم است که به عنوان «قطب زمان» مطرح باشد، بلکه با بودن خاتم رسل باید «قطب دائره ی امکان»  نیز باشد، چرا که ممکن نیست این قطب متعدد و مربوط به چند نفر باشد، همانگونه که اهلش بجای خود مقرر داشته اند.

4 ـ رسول کلّ، مخصوصاً  اگر خاتم رسل باشد باید که رسالت و خلافت خود را از مرتبه حضرت الوهیت و اسماء الهی و صور آن که عبارتند از اعیان ثابته در علم حق، دریافت نماید.

5 ـ خلیفه، جانشین است و جانشین به معنای این است که تمام اختیارات مستخلّفّ  عنه خود را داراست.

پس از علم به این مسئله باید متوجه باشیم، پیامبر، پیامبر تمامی احاد مردم است و خاتَم پیامبران، رحمت برای تمام جهانیان است یعنی باعث رساندن همه، به کمالات شایسته اشان می باشد. پس واجب و لازم است که همه را با دلائل کافی و لازم بسوی حضرت حق دعوت نماید و اگر پیروی نکردند. با توسل به شمشیر آنان را وادار سازد.

6 ـ از لوازم خاتَم النّبیین بودن این است که شریعت او، تا روز قیامت ادامه و دوام داشته باشد و شریعتی چنین داشتن، مستلزم آن است که سرچشمه و مأخذ رسالت و خلافتش اوّل گنجینه، از گنجینه های علم الهی باشد تا بدان وسیله از احوال اعیان جهانیان و احکام و دستورات لازم و کمالات لائق آنان آگاهی داشته و بداند چگونه و به چه وسیله می توان آنان را بدان مقام رسانید. و از طرفی باید به نظام کلّ جهان آگاهی داشته باشد تا متوجه باشد به چه وسیله می توان آنان را بدان مقام رسانید. و چون توان و قدرت، ناشی از علم و فرع آن است و خلیفه ی خداوند در میان مخلوقات باید از طرف آن بزرگوار: مدار و قطب عالم باشد و این قطب جز یکی را نمی طلبد. چرا که اگر چنین نباشد نمی تواند دعوت خود را به کلّ جهانیان ابلاغ نماید. و در صورتیکه بتواند، قادر به اقامه ی دلیل و حجّت نخواهد بود و وقتی نتوانست با دلائل کافی و حجت قاطع قیام کند، اجازه ی اجبار و وادار نمودن آنان در تلّقی دعوت خود را نخواهد داشت.

و به عبارت دیگر شریعت چنین خاتَمی تا روز قیامت پایدار است و این پایداری با اقامه ی حجت و دلیل و رویارویی با بدعت گذارانی که پس از او می آیند باید حفظ و تداوم یابد، بنابراین واجب و بایسته است که چنین پیامبر خاتمی، جانشینی داشته باشد و داعی حق را در دعوت خلق بسوی خدا اجابت کرده و شریعت او پذیرفته باشد و راه او را ادامه دهد، بر مردم اقامه حجت نموده و شریعت آن پیامبر را تداوم بخشیده و حفظ نماید و در صورتیکه نپذیرفتند و از آن تخلّف ورزیده و اطاعت نکردند با آنان مقابله نماید.

بنابراین، بر چنین خلیفه ای هم لازم است که مأخذ خلافتش و سرچشمه ای علمش همان سرچشمه و منشا اخذ خلافت رسول باشد تا توانایی آنرا داشته باشد که بر آنچه رسول اقتدار دارد، او نیز داشته باشد لذا آن فردی که دارای چنین شرائطی است، قائم مقام پیامبر است و در تمامی احکام اختیارات او را داراست.

و چون همانطور که گفته شد قدرت، برگرفته شده از علم و فرع آن می باشد پس چنین خلیفه ای نیز قطب و مدار دایره ی امکان بوده و نمی شود در یک زمان متعدد باشند و دارای اختیار جهاد و مبارزه با مشرکان بوده و جز او کسی چنین حقّی را ندارد زیرا جهاد و مبارزه و کشیدن شمشیر پس از اقامه ی حجت و دلیل (بر منکران و عدم پذیرش آنان) است و در آوردن حجت و دلیل کافی، کسی بپای او نمی رسد. بعضی از عرفا گفته اند خلافت به خلافت ظاهری، و باطنی تقسیم می گردد که این درست نیست و برخی از حکما نیز قائل به تعدد خلفا از لحاظ اعلم و اعقل بودن شده اند که پذیرفته نیست، چرا که نمی شود خلیفه و قطب در زمان واحد، متعدد (چند نفر) باشند.

پس از آوردن این مقدمه و دانستن آن عرض می کنیم که انتخاب چنین خلیفه ای را به چند صورت می توان تصور کرد:

الف. از طرف مردم مؤمن ومسلمان.

ب. از طرف حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم.

ج. از طرف خداوند تبارک و تعالی.

قول اول باطل است چرا که مردم به جایگاه و سرچشمه اخذ و اقتدار چنین خلافتی علم ندارند و مضافاً اینکه آدمی را بر اسماء ویژه خداوند و اسرار آن راهی نیست.

قول دوم نیز باطل است. بدلیل وجوه اسماء مستأثره که ویژه ی خداوند است و حتّی حضرت رسول (ص) هم از اَسرار و احکام آنها خبر ندارد در حالیکه خلافت پیامبر (ص) ناشی از اَسرار آن مقام است.

می ماند قول سوم و آن اینکه تعیین خلافت شایسته ساحت اقدس خداوندی است و بر اساس آیه ی شریفه ی (ما کان لبشر ان یکلّمه الله الا و حیاً  او من وراء حجاب)[29] که فرد مورد نظر پیامبر است، بر خداوند واجب است که چنین جانشینی را برای پیامبر خود تعیین فرماید و امر خلافت و تعیین آنرا بر او وحی نماید و بر پیامبر واجب است که آنرا به مردم ابلاغ کند (یا ایّها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس).[30]

این آیه ی شریفه دلالت می کند که نفس رسول خدا (ص) از قٍبال بعضی از اصحاب منافق، در این رابطه ترسان بوده است.

پس بر پیامبر (ص) تعیین جانشین برای خود واجب است و این مسأله (بنابر دلائلی که گفته شد) از طرف خداوند مشخص و تعیین شده است.

و هنگامیکه از متن آیه ی شریفه، پیامبر (ص) استفاد کرده و بر جانشینی هیچیک از اصحاب و غیر اصحاب، غیر از علی (علیه السلام) تأکید نکرده، پس جای شکّی باقی نمی ماند که علی (علیه السلام) است که، منصوص از طرف حق تعالی است و به جانشینی پیامبر اکرم (ص) تعیین شده است.

بنابراین اینجا بود که پیامبر بزرگوار فرمود: (من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه وانْصُرْ مَنْ  نَصَره و اخذل من خذله).[31]

آن بزرگوار (ص) تنها نفرمود که هر که من مولای اویم پس علی را به عنوان مولا برایش تعیین کردم (فهذا علی مولاه) فرمود تا به این مسئله اشاره فرماید که تعیین او (علیه السلام) برای جانشینی من از طرف و شخض خودم نبود بلکه از طرف خداوند بود که بر من وحی گردید.

لذا (با توجه به مطالب مذکور) لازم و واجب است که کسی بجز علی (علیه السلام) منصوص برای موضوع خلافت کبرای رسول الله (ص) نباشد چرا که رسول خدا، خلیفه ی خداست و جانشین نیز دارای مقام خلیفه الهی است و حجت خداوند بر تمامی خلایق آسمانها و زمین است.

و به این موضوع نیز باید اشاره کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله حق ندارد مردم را وادار به عملی کند، مگر اینکه به اجازه ی خداوند تعالی باشد، زیرا رسول خداوند از اسرار و رموز اسماء آگاهی ندارد و بر ولّی و جانشین او، اضافه بر این مطلب که از اسماء مستأثره همچون رسول (ص) و متابعت از او، دریافت دارد و او نمی تواند هیچ حرامی را که رسول خدا (ص) از آن نهی کرده حلال و هیچ حلالی را که رسول خدا (ص) بدان امر فرموده، حرام نماید.

و در پایان اضافه کنم که جانشین پیامبر (ص) مدار و قطب زمان است و قطب بالاترین و نیکوترین اهل زمان خود است و از او بهتر در آن زمان پیدا نمی سود پس آنکه عمر، متعتین را حرام کرد، و ابوبکر، اقرار کرد در حالیکه علی در میانشان است، او بهترین اهل زمانش نیست. دلیل باطل بودن خلافت آن دو، است.

و این مطلب را گفتم که مزید بر آن دلیل باشد که تعیین جانشین برای پیامبر (ص) حق مردم نیست.

نتیجه:

الف. چون حضرت خَتمی مرتَبت، خاتم الانبیاء است، باید شریعتش دائمی باشد.

ب. باید علم او اوسع و اکمل از جمیع باشد و مأخذ علم او مقام اعیان ثابته و اسماء و صفات است و مقام فناء او مقام احدیت است.

ج. باید قدرت کامل بر اقامه ی حجت بر حقّانیت طریقه ی خود داشته باشد و پس از آن، معاندان را به قوه ی قهریه، تسلیم کند.

د. موجودی که، رابط بین حق و خلق می باشد، او «قطب» است.

ه‍.: خلیفه ی رسول خدا (ص) نیز باید همان قدرت و اقتدار او را داشته باشد، چون قائم مقام اوست.

و. چون شریعت خاتم، دائمی و کامل است، پس انقطاع نُبوت تشریع، ملازم انقطاع ولایت نیست.

ز. پس از پیامبر (ص) باید صاحب اسم اعظمی در عالم باشد تا وارث شرع احمدی و مقام علم او باشد.

ح. چنین شخصی را صاحب اسم اعظم و وارث شرع احمدی و مقام علم او (ص) است، امام زمان و قطب دایره ی امکان است و در مقام بیان حلال و حرام و معارف الهیه و اقامه ی حجت و برهان، و پس از آن می تواند قیام به سیف کند.

ط. قطب وقت واحد است و هرگز متعددّ نمی شود.

ی. خلافت و رسالت به ظاهری و باطنی و اعلم و اعقل منقسم نمی شود و این خود دلیل دیگری بر واحد بودن قطب است.

ک. تعیین چنین خلیفه ای فقط از جانب حق است، چون تنها حق بر باطنها، علم دارد و معصوم را می شناسد؛ یعنی این که خلیفه ی رسول خدا (ص) همانند او (ص) باید باشد و شناخت معصوم، تنها فعل خداوند است.

ل. پیامبر (ص) به اذن حق و از طریق وحی، با قاطعیت خلیفه ی خود را معرفی فرموده است.

م. خلیفه مأمور به ابلاغ احکام نبی (ص) است و بر او نیست که حلال رسول (ص) را حرام کند و یا حرام رسول (ص) را حلال کند پس او فقط مأمور به تبلیغ احکام نازل بر رسول (ص) است لذا اینکه عمربن خطّاب، حکم به تحریم متعتین نموده است، بهترین دلیل بر بطلان خلافت اوست.

ن. عمر بن خطّاب و ابوبکر از یک سوی در مقابل نصّ، اجتهاد کردند، و از سوی دیگر، به برتری علی (ع) اقرار نمودند. پس زعامت آنها باطل است.

نتیجه انیکه تعیین خلیفه به عهده ی مردم نیست، بلکه امری الهی است و به همین سبب علی (ع) خلیفه ی رسول الله (ص) است و بر این امر آیات کریمه ی قرآنی و احادیث شریفه ی نبوی (ص) گواه است.[32] [33]

مرزبان کریمی سورشجاعی[1]،بهرامی قصر چمی، خلیل[2]

 

پی نوشت:

[1] . عضو هیأت علمی دانشکده ی الهیات و معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر کرد

[2] . دکترای عرفان اسلامی و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد دهاقان

[3] . نامه استاد سیدجلال الدین آشتیانی خطاب به دست اندرکاران کنگره بزرگداشت عارف نامدار استاد الاساتید در حکمت متعالیه میرزا محمدرضا قمشه ای ، پاییز 1376

[4] . مطهری مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم 1357 ش، ص600

[5] . سال وفات او مشخص نیست. وی پسر ملا علی نوری (م 1246 هـ. ق) است. «مدرسی چهاردهی، مرتضی، منتخبی از تاریخ فلاسفه ایران،  تهران. کتابفروشی فرعی، چاپ سوم 1353 ش، ص372»

[6] . آشتیانی، سیدجلاالدّین، مقدّمه شواهد الربوبیه، مشهد، دانشگاه 1346، ص 127

[7] . وفات این بزرگوار نامعلوم است. گویا حاج ملاهادی سبزواری(ره) باشد و سهواً نام ایشان آمده باشد. «صدوقی سها، مقدمه اساس التوحید میرزا مهدی مدرس آشتیانی»

[8] . احتشام الدوله، عبدالعلی میرزا ـ حاشیه بر اشارات و تنبیهات ـ تهران ـ کتابخانه مجلس شورای اسلامی ـ خطّی، شماره 1818

[9] . صدوقی «سها»، منوچهر ـ تاریخ حکماء و عرفای متأخر بر صدر المتألهین، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، 1359، بخش حکیم آقا محمّدرضا قمشه ای.

[10] . ایضاً بخش حکیم آقا محمدرضا قمشه ای. همچنین به رساله دکتری اینجانب (خلیل بهرامی) با عنوان (بررسی احوال و آثار آقا محمدرضا قمشه ای) که تعداد 40 تن از مهمترین شاگردان آن بزرگوار با زندگی نامه آنها، آمده است، مراجعه کنید.

[11] . برای اطلاع بیشتر از شرح حال حکیم صهبا و شاگردان و آثار وی به پایان دوره دکتری اینجانب(خلیل بهرامی) موجود در ادراه فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان شهرضا و کتابخانه دانشگاه آزاد اسلامی دوره عالی تحقیقات در تهران و کتابخانه دانشگاه آزاد اسلامی واحد دهاقان، مراجعه نمایید. منابع مربوطه کاملاً معرفی شده است.

[12] . عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید(یک جلدی) حرف راء ـ ص 638. «روافض جمع رفاض: گروهی از شیعه که با زید بن علی بن حسین(ع) بیعت کردند و بعد بدو گفتند از ابوبکر و عمر تبّراکن، تا با نو همراهی کنیم و چون زید امتناع کرد او را ترک گفتند و تنها گذاشتند تا حجاج وی را شهید کرده اهل تسنن تمام فرقه های شیعه را رافضه یا رافضی می گویند. زیرا که شیعه رأی اصحاب صحابه را در بیعت با ابوبکر و عمر رد کردند و امامت را بعد از حضرت رسول(ص) ،  خاص علی بن ابیطالب(ع) دانستند.»

[13] . طباطبائی علی اکبر، 1311 هـ. ق، مقدمة رسالة الخلافه الکبری بعد الرسول الله، نسخه 311 ج الهیات، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ـ مرحوم میرزا علی اکبر طباطبائی فرموده اند: قال الفخر الرازی فی بعض مصنفاته متعرضاً علی قول الشیعه بوجوب النص علی امامه شخص معین، ولم یکن بغیر علی(ع) ـ بنده عین این عبارت را در آثاری که از مرحوم فخر رازی در دست داشتم ندیدم. فقط در تفسیر کبیر،  جلد 12 تا ص 29،  مطالبی است که مضمون آن، تقریباً مطالب فوق می باشد و شاید مرحوم طباطبائی در آثار دیگر ایشان عین این مطلب را یافته باشد. و شاید مفاد گفته های او را به شکل قضیه فوق آورده باشد. و الله اعلم.

[14] . ترجمه: (در مورد وجوب نص بر امامت شخص معین)، احتمال آن می رود که گفته شود اگر خداوند شخص معینی را به امامت برگزیند، مردم از اطاعت و پیروی وی سرباز زنند و خصومت و مخالفت با او را پیشه گیرند؟ بعید به نظر نمی رسد؟

در حالی که روافض (مقصود فخر رازی شیعیان است) می گویند خداوند چون علی(ع)  را بر امامت برگزید، مردم از پیروی او تمرد کرده و از فرمان او سرپیچی کردند و بنای دشمنی و مخالفت را گذاشتند

اگر این مسئله ثابت شد، می گوییم: مقصود از نصب امام، رعایت مصلحت خلق است، وخداوند می دانسته که اگر کسی را، خود، به امامت نصب نماید، باعث فتنه و برپایی مفسده و تباهی می شود، و شایسته قرآن است که کسی را نصب ننماید و کار را به انتخاب خود مردم واگذارد !!!

[15] . بیانی دیگر در تعیین موضوع خلافت کبری پس از رسول خدا(ص) که با استفاده از استدلالات برهانی و اصول عرفانیه ای که از طریق دریافتهای اهل کشف و؟؟؟ یقین بدست آمده است.

[16] . (بیاد آر) آنگاه که پروردگار تو به ملائکه فرمود: من در زمین خلیفه بر گماردم ملائکه گفتند: پروردگارا می خواهی کسانی را بگماری که فساد کننده و در زمین خونها بریزند و حال آنکه ما خود تو را تسبیح و تقدیس می کنیم خداوند فرمود من می دانم چیزی (از اسرار خلقت بشر) که شما نمی دانید. «سوره مبارکه بقره،  آیه 30»

[17] . و او (خدایی) است که شما را جانشین گذشتگان اهل زمین مقرر داشت و رتبه بعضی را از بعضی بالاتر قرار داد تا شما را در این تفاوت رتبه ها، بیازماید، که همانا خدا سخت زود کیفر و بخشنده و مهربان است «سوره مبارکه انعام آیه 165».

[18] . اوست (خدایی)  که شما را در زمین جانشین قرارداد، اینک هر کس کافر شود. زیان کفر بر خود اوست و کفر کافران نزد خدا چیزی جز خشم و غضب حق نیفزاید و کفر کافران چیزی جز خسارت و زیان بر آنها نخواهد افزود. «سوره مبارکه فاطر، آیه 39».

[19] . پس ما بعد از (هلاک) آنها شما را در زمین جانشین کردیم تا بنگریم که تا چه حد عمل خواهید کرد. «سوره مبارکه یونس، آیه 14»

[20] . ای داود ما تو را در روی زمین مقام خلافت دادیم تا میان خلق خدا، به حق حکم کنی و هرگز هوای نفس را پیروی نکنی که تو را از راه خدا گمراه سازد، و آنانکه از راه خدا گمراه شوند چون روز حساب را فراموش کرده اند به عذاب سخت معذب خواهند شد. «سوره مبارکه ص، آیه 26»

[21] . قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج 2، صص 286 ـ 290

[22] . براستی او ـ تعالی ـ را بر همه موجودات عالم احاطه کامل داشته است ـ «سوره مبارکه فصلت، آیه 54»

[23] . براستی خداوند تعالی، بر احوال همه موجودات عالم (بصیر و ) گواه است. «سوره مبارکه حج، آیه 17»

[24] . براستی پروردگار من به همه نزدیک و دعای خلق را اجابت می کند. «سوره مبارکه هود، آیه 61»

[25] . خداوند، متعال نور (وجود بخش) آسمانها و زمین است . «سوره مبارکه نور آیه 35»

[26] . او ـ تعالی ـ اول در آخر هستی و پیدا و پنهان (وجود همه) است. «سوره مبارکه حدید، آیه 3»

[27] . موسوی خمینی امام روح الله ، مصباح الهدایه …. ترجمه احمد فهری ـ ص 106

[28] . سوره ارکه بقره آیه 255 (آیه الکرسی)

[29] . سوره مبارکه شوری آیه 50

[30] . سوره مبارکه مائده آیه 67

[31] . حدیث متواتر و معروف غدیر

[32]. آشتیانی ـ سید جلال الدین ـ شرح مقدمه قبصری بر فصوص الحکم صص 896 ـ899

[33] . کریمی سور شحانی شهر کردی ـ مرزبان ـ نگاهی به رساله ولایت و خلافت کبری از آقای محمدرضا قمشه ای ، بلاطبع صص 6 ـ 10

 

فصلنامه دانشگاه اسلامی،شماره 15.

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=15061

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب