سه شنبه, 13 آذر , 1403 برابر با Tuesday, 3 December , 2024
جستجو
hussainali rahimi

hussainali rahimi

نویسنده: حسین‌علی رحیمی

دانشجوی کارشناسی ارشد؛ رشته روابط بین الملل _ دانشگاه بین المللی اهلبیت(علیهم السلام)، تهران

 

چکیده

 هویت‌ملی مفهومی ذهنی از تعلق به یک گروه‌ملی خاص و ویژه است که با مجموعه پیچیده­ای از شرایط و احساسات همراه است که نگرش یک فرد را نسبت به آن گروه خاص و دیگر گروه‌ها بیان می‌کند. هدف این پژوهش بررسی عوامل اجتماعی، فرهنگی مرتبط با هویت ملی در افغانستان است. پرسش که در اینجا مطرح می‌گردد، عوامل تأثیرگذار در هویت ملی (ملت شدن) در کشور افغانستان چیست؟  فرضیه در پاسخ به این پرسش مطرح می گردد. اولا؛ حل بحران هویت برای فرایند ملت سازی امر بسیار حیاتی است. ثانیا؛  بحران هویت به شدت خاص با موضوع وحدت و انسجام ملی مرتبط است.

این مقاله با استفاده از روش اسنادی به گرد آوری داده‌ها پرداخته و با روش  توصیفی- تحلیلی آن ها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. استفاده از الگوی جامعه شناسی و روانشناختی شکافهای اجتماعی، زمینه سازها، و ریشه‌های این معضل خطرناک که باعث واگرایی قومی، نژادی و آسیب‌های اجتماعی شناسایی شده و راهکاری عملی  برای ایجاد هویت ملی شدن  ارائه می گردد.

کلید واژها: هویت‌ملی، تعارضها، مشکلات، راهکارها و افغانستان

 

مقدمه

در آغاز هزاره سوم میلادی که کشورهای پیشرفته دنیا به سوی جهانی سازی اقتصادی، فرهنگی، سیاسی،  اجتماعی، زیست محیطی، امنیتی و … در نتیجه جهانی شدن فرهنگ به پیش تازی اند و بسیاری از کشورهای دیگر جهان در فکر ایجاد و تقویت هویت‌های منطقه‌ای و فراملی شدند، ما افغانستانی‌ها به عنوان عضو کشورهای جهان در حال توسعه، که هنوز فکر ویا دغدغه (هویت ملی) را داریم که با این معضل دست پنجه نرم می کنیم.

جنگ‌های داخلی و شکاف‌های قومی، مذهبی و زبانی  در افغانستان در چندین دهه یکی از عوامل واگرایی در شکل گیری هویت ملی در این کشور بوده است. این همه زمینه ساز مداخلات کشورهای همسایه، منطقه و قدرت‌های بزرگ شده و عده­یی به عنوان ابزار و آله دست بیگانه‌گان قرار گرفته برای برهم زدن امنیت و اختلاف‌ها و فراهم کردن نفوذ دشمنان در کشور شدند.  هویت ملی، فرایند جامعه شناختی ـ تاریخی است که از طریق آن، با کم رنگ شدن تمایزهای قومی، قبیله‌ای، نژادی، جنسیتی، زبانی و… تعداد معتنابهی از «مردم»، در «سرزمینی مشخص»، به «هویت مشترک تاریخی» دست می یابند و حفظ ارزش های آن را از وظایف حیاتی خود تلقی می‌کنند.

فرایند دولت-ملت سازی در افغانستان بعد از حادثه 11سپتامبر 2001 آغاز می‌گردد. جامعه جهانی، به رهبری ایالات متحده امریکا وارد عرصه شد و رژیم طالبان را سقوط دادند و مردم افغانستان خوش بین بر این بودند که کشورهای جهان برای بازسازی و ساخت و ساز وارد افغانستان شدند. معارف ومکاتب برای شاگردان بازشده و روزنه امید برای مردم بود. ولی با تأسف بعد از مدت 17 سال مردم ما نتوانستند به صلح و ثبات برسد و نه به یک هویت ملی که همه اقوام در کنارهم یک ملت واحد را تشکل بدهد. هر از گاهی نفاق کینه در بین اقوام بیشتر می‌شود و شکاف‌های اجتماعی زیادتر می شود. در این راه تلاش اصلی صرف زدودن همه‌ی تفاوت­های قومی، محلی و گویش از طرق ایجاد یک نظام آموزشی فراگیر و برنامه ریزی شده و گسترش مطبوعات در قالب یک زبان مشترک بود. در این مقاله تلاش براین شده تا با راه حل‌های زمینه ساز بیداری و آگاهی مردم و رسیدن به یک ذهنیت هم‌دیگر پذیر و درد و درک مشترک را احساس نموده و هویت ملی را تمثیل نماییم.

مفاهیم وکلیات

تعریف هویت ملی:  به لحاظ لغوی واژه هویت از (Identity) و واژه ((Identitas مشتق شده و به دو معنای شخصیت، ذات و حقیقت چیز، اطلاق می گردد.  در اصطلاح عبارت است از مجموعه خصایص ویژگی‌های که یک شی، یک شخص، یک گروه و یک جامعه و… را از دیگر اشخاص و اشیاء، و گروه‌ها، جوامع و… متمایز می‌کند. به این ترتیب امکان شناخت و تعریف را فراهم می‌کند. یا به عبارت دیگر از حقیقت شی یا شخص بوده که مبتنی بر صفات جوهری آن است، صفات که سازنده شخصیت یک فرد، یک خانواده، یک قوم و یک ملت است. یا برخی هویت را بسیار ساده تعریف می­کنند که عبارت از شناسایی بنام هویت یاد می‌گردد. این شناسایی باعث شناخت، معرف و آشنایی با عنعنات یک‌جامعه و ملت می‌شود. یا به تعبیر دیگر هویت ملی عبارت از تصور افراد یک جامعه از خود به عنوان عضو از یک اجتماع سیاسی که بر اساس زمینه‌های مشترک با رضایت مندی هر چه بیشتر برای تأمین مصالح و حقوق اساسی انسانی شان با هم تعاون و تعامل دارند(احمدی، 1389: 222).

هویت ملی را می توان از بُعدهای، فلسفی، فرهنگی، فردی، اجتماعی، سیاسی و… بررسی کرد. نگارنده در این مقاله فقط به بُعد هویت ملی که زیر مجموعه هویت اجتماعی می‌شود مورد پژوهش قرار می‌دهد.

هویت اجتماعی: هویت اجتماعی در فرایند اجتماع شدن و ارتباط گروه‌ها، پایگاها، رده‌های اجتماعی موجود در یک جامعه کسب کرده و هویت و یا ضمیر “ما” شدن را به خود کسب کند که از ابعاد مختلف استفاده می‌شود و این ما شدن را به مشابه هویت اجتماعی خویش در نظر بگیرد. بنابر این کی بودن؟ یا چه کسی بودن؟ ما در چشم مردم و تاحدی زیاد در چشم خودمان تابع عضویت گروه، یک اجتماع، پایگاه ویا سازمان را بگیریم. هویت اجتماعی سطوح مختلف دارد. (احمدی، 1389: 224) هویت جمعی دورکهایم این طور تعریف می کند که مجموعه‌ای از عقاید و احساسات مشترک حد وسط اعضای جامعه که یک نظام خاص را می سازد که زندگی خاص خود را دارد و می توان آن را و جدان جمعی نمامید(ربانی، 1381: 71). ویا در تعریف دیگر می توان را نوعی ادارک یا خود ادراکی می دانیم که محصول زندگی اجتماعی است.(محمدی،1395: 6)

الف) هویت خانوادگی، که کوچک‌ترین سطح یک اجتماع را تشکل می‌دهد. خانواده زمینه ساز تحول و تکامل در یک جامعه می‌باشد. در واقع خانواده رشد و بالندگی برای یک مملکت می‌شود. خانواده می­تواند هم برعکس عمل کند و باعث سر افگندگی یک جامعه و یک کشور شود. این سیر سلکوک خود از سه مرحله عبور می کند: خانواده، جامعه مدنی و دولت. خانواده شهروند مدنی می پروراند و شهروند مدنی، جامعه مدنی را می‌سازد و دولت نماد منسجم و برتر یک جامعه است. این شهروند مدنی از دل خانواده‌ها شکل گرفته است(فاضلیار، 1395: 10).

ب) هویت انسانی که عام ترین و بزرگترین سطح آن به شمار می‌‌آید. در میان این هویت ما شدن را احساس کنیم و بجای هویت قومی (هزاره،ها، پشتوها، تاجیک‌ها، ازبیک‌ها و …)، هویت محلی (غزنی، مزاری، هراتی، قندهاری، شمالی‎ها و…) اطلاق می‌گردد. هویت ملیکه متعلق به آن سر زمین قرار داریم را استفاده کنیم یعنی، افغانستانی‌ها، امریکای‌ها، فرانسوی ‌ها و… که عام ترین سطح هویت اجتماعی در هر کشور است. این هویت در صورتی تحقق می یابد که افراد در وهله نخست، صرف نظر از خانواده، قوم، مذهب و غیره خود را متعلق و منتسب به آن بدانند و در برابر آن خود را مکلف و متعهد بدانند. ما در شرایطی قرار داریم که برای رسیدن به هویت ملی رسیدن در وهله اول به جای که یک پشتون، یک تاجیک ویک هزاره باشیم باید یک افغانستانی باشیم. در بیرون و یا خارج از کشور ما به عنوان یک افغانستانی شناخته می‌شویم. تا به جای هویت قومی و نژادی، و یا هویت ملی ما را بیشتر بهم نزدیک و یک پارچه می کند. یگانه راه که ما را به این هویت ملی نزدیک می‌سازد باید اول یک برساخته ذهنی برسیم چون تا زمانی که در فکر و اندیشه ما این فکر خلق نشود، به هویت ملی نزدیک شده نمی توانیم. روی هم رفته باید ما به جای هویت قومی، نژادی، لسانی به فکر هویت جهانی و انسانی باشیم که همه ما به فکر هم بوده و تا در یک جهان آرام، آباد و دور از دغدغه ذهنی و فکری زندگی کنیم(مجموعه محققین افغانستان، 1381: 27-26).

معنا و مفهوم ملت

ملت واژه­ی است عربی _ قرآنی، که در اصل به معنای دین، شریعت و پیروان آن بکار رفته است. تعبیر دیگر به معنای زاده شدن آمده و در اصل معنای نژاد، قوم و مردم را داشته است که در اصطلاح عبارت است از گروه بزرگی از اجتماع انسانی است که دارای میراث فرهنگی _ تاریخی مشترگ بوده، و با اراده آگانه و آزاد، زیست جمعی در کنار هم تجمع حاکمیت دولت مستقل و خودی، بر روی سرزمین زندگی می کنند

آیا واقعا چیزی بنام هویت ملی در افغانستان داریم؟ در پاسخ باید بیان کرد که همان طوری که در تعریف هویت ملی گفتیم که احساس “ما”یی که دارای سرزمین مشترک و تاریخ مشترک است. حال این مسئله را به صورت عینی در افغانستان بررسی می­کنیم. (مشرقی،1389: 12-13).

الف) سرزمین مشترک: یکی از شرایط تحقق |”ملت” و هویت ملی داشتن سرزمین ملی است، سرزمین و کشور افغانستان با مرزهای جغرافیایی، از نظر کشور دیگری دولت­های خارجی متعلق به ملت و دولت افغانستان بوده، و هیچ کشور دیگری ادعای حاکمیت آن را ندارد. آیا واقعیت نیز چنین است؟ به قول میر غلام محمد غبار قدیمی ترین نام افغانستان که از عهد اویستا به این سرزمین اطلاق می‌گردد. یعنی سرزمین افغانستان به همه مردم آن تعلق دارد؟ نگاهی کوتاه به نقشه قومی با پراکندگی جغرافیایی اقوام مختلف باشنده افغانستان، نشان می دهد که اقوام مختلف افغانستان همانند موزاییک هایی کف یک سالن، منتها با رنگ های و اندازه­های مختلف در داخل مرزهای این کشور قرار گرفته اند. حتی شهرهای افغانستان نیز که اختلاط و ارتباط اقوام بیشتر است این حالت موزاییکی قومی حاکی از این واقعیت است که از نظر اقوام ساکن کشور، افغانستان، هنوز یک سرزمین ملی نیست. به طور مثال یک آلمانی خود را قبل از هر چیز آلمانی و متعلق به کشور آلمان می داند و از طرف دیگر آلمان را نیز متعلق به خود می داند و تمام آن سر زمین به یک اندازه برایش عزیز است.

آیا در افغانستان نیز چین است؟ واقعا یک هزاره بامیانی و یک بدخشانی به یک اندازه عزیزاند؟ آیا یک تاجیک، یک ازبیک، یک ترکمن و… خود را قبل از آنکه متعلق به شهر و منطقه خودش بداند به افغانستان می‌داند؟ پاسخ دادن مثبت به سوالات مشکل به نظر می­رسد(مشرقی، 1389: 25).

ب) میراث فرهنگی مشترگ: گذشته تاریخی افغانستان، به معنای واقعی کلمه تنها چیزی است که مردم و اقوام افغانستان در آن اشتراک دارند و به طور مساوی آن را متعلق به خود می‌دانند. زیرا پیشینه تاریخی افغانستان، گذشته جمعی و مشترک اقوام ساکن افغانستان بوده اند. تاریخ، یعنی گذشته تاریخی این سرزمین، با تمام تلخی‌ها وشیرین‌هایش، از پیشینه که متعلق به همه مردم افغانستان است(مجموعه محققین افغانستان، 1381: 36).

ج) دولت ملی: دولت ملی؛ به آن ساخت و سازی  از قدرت گفته می‌شود که یک ملت آنرا بنیانگذاری می‌کند. این ساخت ساز قدرت هم قانون گذار است و هم مجری قانون. هریک از افراد ملت از داده نسبت شهروندی در برابر آن دارای حقوق و تکالیفی است که آنها را وادار به اطاعت از اقتدار دولت می‌نماید.  به قول گیدنز دولت ملی را می توان این طور تعریف کرد که بر آمده از آراء ملت بودن و در خدمت ملت خود قرار داشته باشد. دولت ملی در جوامعی به وجود می‌آید که به معنای واقعی ملت شده باشد یا ملت باشد. در افغانستان در ادوار مختلف تاریخی هیچ دولت را نمی توان پیدا کرد که تمثیل کننده اراده واقعی مردم بوده باشد. در عصر گفته می‌شود دولت ملی، قدرت فرمان‌ روایی بر آمده از خواست ملت است. در تاریخ افغانستان قدرت فرمان فرمائی دولت‌ها نه تنها بر آمده از خواست مردم نبوده بلکه بر علیه آن نیزه بوده اند. بنابراین می‌توان به جرعت اعلان نموده که ما نه دولت ملی واقعی داشتیم و نه ملت واقعی داشته ایم که دولت ملی داشته باشیم. بلکه باید صادقانه آنرا پذیرفت که ما ملت نه شده ایم و عملا گام‌های جدی و موثر را در راستای ملت شدن بر داریم(مشرقی، 1389: 58). هابز، برای اینکه انسان وارد مرحله مدنیت بشود، نیازمند اراده‌ای برتر است؛ نیازمند یک دولت، یک قالب متجسد فراگیر و یک اراده مطلقه است( آرامین، 1379:26)

موانع شکل گیری هویت ملی در افغانستان

در این بخش نگاهی به موانع شکل گیری هویت ملی در افغانستان اشاره می شود که دلایل فقدان هویت در این سرزمین چیست؟ موانع گوناگونی چون، موانع اقتصادی، فقر، بیکاری، فرهنگی، اجتماعی، جغرافیایی، زیست محیطی و… را می توان در نظر گرفت. در این مقاله به چند تا از عوامل اجتماعی فرهنگی اشاره می‌گردد.

  1. 1.    نام افغانستان: واژه افغانستان به معنای مسکن وجایگاه افغانها است. که این کلمه در عرف مردم افغانستان، برابر است با قوم پشتون. بنابراین افغانستان در این معنی پشتونستان نیزهست که گویا جایی برای سکون سایر اقوام باشنده افغانستان نبوده  و نیست. از این رو سایر اقوام کشور مانند هزاره‌ها، تاجیک‌ها، ازبیگ‌ها، ترکمن‌ها و… خود را افغانی نمی دانند. هر چند قانونی اساسی افغانستان تعریف جدیدی از این واژه به عمل آورده است و کلیه کسانی که در تابعیت افغانستانی را داشته باشند، افغان به حساب آورده است. ولی متاسفانه این واقعیت تا حالا جامه عمل به آن چیزی که باید می‌بود و می شد به خود نگرفته. دیگر اقوام  باشنده کشور، آن را نه تنها به عنوان یک هویت ملی نپذیرفته بلکه آن را توطئه برای نابودی هویت های قومی خود میداند(مجموعه محققین و طلاب افغانستان، 1381: 40). 
  2. تعدد هویت‌های قومی: در دوران انقلاب اسلامی مردم افغانستان در مقابل اتحاد جماهیر شوروی سابق(1371-1357)، دین به عنوان نیروی قدرتمند در ایجاد و تقویت وحدت ملی نقش بازی می‌کرد. تمام احزاب و گروه‌ها و اقوام را در زیر یک چتر برای مبارزه با نیروهای متجاوز شوروی جمع کردند بعد از پیروزی انقلاب مردم و مقاومت شان در مقابل یکی از برزگترین قدرت‌های دنیا نتوانست به یک اجماع ملی دست پیدا کند و برای رسیدن به یک هویت ملی که قابل قبول برای همه اقوام و گروه‌ها باشد. به تعبیر دیگر این خود خواهی‌ها زمینه سازی محرکه جنگ و نزاع بین اقوام، احزاب و گروه ها آغا گردید که ویرانی و کشتارها زیاد را به بار آورد؛ برخی از گروه ها و احزاب که سال ها در راس حکومت قرار داشته بود حاضر نبود که از دیگر اقوام در راس قدرت قرار داشته باشند. در این صورت کشور به صحنه نزاع بین گروه‌ها متخاصم که برای کسب قدرت می جنگیدند، تبدیل شد(سجادی، 1391: 145).

در این عرضه تمام تلاش یک قوم خاص بر این بوده است که پادشاهی به صورت مراثی از پدر به پسر و یا عمو انتقال پیداکند که تا امروز این حس ناسیونالیستی پشتون مطرح می‌باشد (شاران، رضایی،1395: 80-81)

  1. 3.    تعارض فرهنگی: مانعی دیگری  برای شگل گیری هویت ملی به شمار می­آمده و شکل دیگری از بحران هویت را موجب شده است که سالهای متمادی و جدان بخش عظیمی از جامعه ما را آزار داده است. این بحران هویت به جوامعی مربوط است که در آن فرهنگ سیاسی نخبگان می‌کوشد تا بنیان مشترکی برای هویت ملی ایجاد نماید. اما اشکال و صور خاصی از این فرهنگ به طرد عناصر مهمی از مردن نامطمئن سازی آنها نسبت به جایگاه مناسب خود در درون ملت، گرایش دارد. در این صورت احساسی از هویت فرو ملی ایجاد می‌گردد. اقلیت‌ها در سنگر هویت اقلیتی و فروملی خود قایم می‌شوند و احساس می‌کنند که هویت آنها مورد تهدید واقع شده است. این نوع از بحران هویت به کشورهای تعلق دارد که داری اقلیت‌های قومی، دینی و مذهبی زیاد بوده و گروهی قومی و مذهبی مسلط، در عرصه شکل دهی فرهنگ سیاسی نخبگان، تضعیف و تهدید گروههای اقلیت را، بخاطر وحدت ملی ضروری می دانند. چنانکه متأسفانه در افغانستان همیشه تلاشی از طرف اکثریت سنی این کشور،که جهت حذف و طرد اقلیت شیعه در جریان بوده است، این امر بخصوص در سالهای اخیر یکی از علت‌های اصلی جنگ داخلی و تداوم آن بوده است. شیعیان و اقلیت‌های قومی خواهان حق سیاسی و مذهبی خود هستند. حقی که از طرف اکثریت اهل سنت همیشه مورد انکار بوده است (مجموعه محققین افغانستان، 1381: 41).

راهکارهای ایجاد و تقویت هویت ملی

در این بخش از مقاله چند راهکار برای هویت ما شدن انسجام وحدت را فراهم می‌کند تا زمینه ساز هویت ملی را بتوانیم عملا تمثیل کنیم. از راه آشنایی موضوعات که باعث منسجم شدن و به تفاهم رسیدن، آگاهی عمومی از طرق مختلف چون، رسانه، معارف، اجلاسیه های عمومی وشایسته سالاری و مسایلی عاطفی را به صورت واقعی فراهم سازیم.

  1. شناسایی باموضوع:  اول این که بحران موجود را قبول کنیم  و سپس آن را کالبد شکافی کرده و علل بروز، و پیامدها و نتایج آنها را موشکافانه تحلیل و تجزیه کینم وآنگاه به فکر راه آن حل باشیم. در این زمینه ما به یک درک مشترک که آن عبارت از بی سوادی و کوتاه فکری بوده و عدم توجه روی مسائل بنیادی که ریش در جهل و تاریکی دارد( یوسفی، 1396: 1)
  2. توسعه آموزش عمومی: جهت رسیدن به تقویت هویت ملی، از ابزار های فرهنگی ازطریق کتابها (به خصوص کتاب های مکتب)، مجلات، فیلم‌ها، روزنامه‌ها، تلویزیون، بنرها، پوسترها و… برعناصر مشترک بین اقوام مختلف افغانستان، از قبیل دین، میهن و… تأکید گردد. و عناصری که باعث ایجاد اختلاف می‌شود کم‌کم به فراموشی سپرده شود. این دو وظیفه مهم بیشتر به عهده مسولین آموزش و پروش(معارف)، اطلاعات فرهنگ و حج اوقاف و نخبگان فکری جامعه می باشد(رحمانی، 1388: 175). یکی از دلایل عدم شکل گیری هویت ملی در افغانستان را می توان این عوامل را نام برد: بی سوادی وکوتا فکری
  3. 3.   توسعه ارتباطات رسانه‌ای: با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی کشور ما افغانستان، که از یک طرف آمار بسیار بالای از مردم ما سواد خواندن و نوشتن را ندارد و از طرف اکثریت مردم ما روستا نیشین می باشند، توسعه دو رسانه صوتی و تصویری (رادیو، تلویزیون، فیلم، تئاتر، سینما و…) از اهمیت فوق العاده‌ای بر خور دارند و روزنامه‌ها، مجلات، پوسترها و کتابهای آموزنده، در درجه دوم اهمیت قرار دارند. از این طریق می‌توان با فرهنگ هم دیگر آشنا شد و زمینه هم‌گرایی را تقویت کرده وتا به یک ذهنیت مثبت رسید(ساروخانی، 1385: 83_66).

هرولد لاسول در باره ارتباطات پنج عنصر را مهم می داند: که منع پیام، خود پیام، کانال که به وسیله آن پیام انتقال می یابد و گرنده پیام، اما برای پویایی فرایند ارتباط و برای فرا تر رفتن از انتقال تنها یک پیام لازم است عامل پنجمی را که همان بازخورد یا واکنش یا پاسخ در یافت کننده پیام می باشد. که در مناظره انتخاباتی ازش استفاده می کند( راش، صبوری، 1391، 172).

  1. 4.   توسعه ارتباط کشوری: از قبیل راهها، میدان هوایی‌ها، شهرها و… که باعث تماس نزدیک میان اقوام و اقلیت های مذهبی و دینی می‌گردد.
  2. 5.   توجه به شایسته سالاری: در نظام های سنتی و پادشاهی نقش افراد بر اساس خانواده، قوم و حسب نسب تعین می گردید که در راس چی کاری قرار بگیرد که ما و شما نمونه شان را می‌بینیم ویا شنیدیم. ولی در نظام جوامع مدرن نقش افراد بر پایه موفقیت‌ها وشایستگی‌هایش تعریف می‌شود. بدون که این شخص از کدام گروه، قوم قبلیه و یا مذهب تعلق داشته باشد مسولیت‌های که در خور وشأن شان باشد قرار می‌گیرد. در نتیجه جامعه به سوی تحرک، تلاش و رقابت‌های سالم برای کسب موفقیت‌ها و بدست آوردن پایگاه‌های بالاتر، وادار می گردد. نخبگان در جریان توسعه سیاسی و اجتماعی، حرف آخر را می زنند. که در بسیج قومی و ساختن و پرداختن هویت قومی نقش اساسی دارد(سجادی،1391: 49 و 50).
  3. 6.   استفاده از نمادهای جمعی مشترک: نمادهای جمعی زمینه ساز وحدت و هم دیگر پذیری  را فراهم می کند مانند سرود ملی، پرچم، بازهای ملی، نمازهای عیدها، مراسم‌های ملی،  اینها برای هویت ملی امر حیاتی به نظر می رسد.

نتیجه گیری

در فراجام این تحقیق می توان این طور خلاصه کرد که افغانستان منحیث یک‌کشور در حال توسعه و تعدد قومی، زبانی و مذهبی بوده که دارای یک گذشته نابسمان داشته و در بحران های داخلی دچار بوده است. نیازمند است که از درون این نابسمانی ها به شکل یک ملت واحد در بیاید و بجای قوم، نژاد، زبان و فقط هویت افغانستانی برایش ارزش‌مند و محترم شود.  برای رسیدن به آرمان دیرینه که سال‌ها در انتظار شان هستیم از اول موانع و مشکلات را درک کرده که موانع نام افغانستان، تعارضات فرهنگی و تعدد قومی بوده اند. و از طرفی می توان شناخت و درک که ما دچار جهل مرکب هستیم.  اطلاع رسانی عامه و آگاهی و دانا شدن  مردم؛ و زمینه سازی نسل نو که در خور و اندیشه شاگردان معارف، رسانه هاصوتی، تصویری و مطبوعات و مسؤلیت عظیم به عهده نخبگان سیاسی، فرهنگی، و زعمای ملی که به یک تفاهم و آگاهی واقعی برسد که تنها را فلاح ورستکاری ما در انسجام و هویت ملی می‌باشد.

منابع و مأخذ

  1. فاضلیار، فضل الرحمن(1395)، “جامعه جهانی و دولت _ ملت سازی در افغانستان 2015-2001” کابل: نشر سرور سعادت، چاپ اول.
  2. ساروخانی، باقر(1385)، “جامعه شناسی ارتباطات” تهران: نشراطلاعات، چاپ هفتم.
  3. یزدری رحمانی، علی جان(1388)، “علل عقب ماندگی افغانستان و راه های بیرون رفت” قم: نشر میراث ماندگار (با حمایت دفتر مطالعات اندیشه دینی)، چاپ دوم.
  4. رحمانی، علی جان(1388)، “افغانستان و مشکلات اجتماعی عوامل و راهکار ها”  قم: نشر مشهور/ میراث ماندگار چاپ اول.
  5. مجمع محققین و طلاب افغانستان(1381)، “مجموعه مقالات و سمینار  افغانستان و نظام سیاسی آینده” چاپ اول،
  6. مشرقی، دیدارعلی(1389)، “بحران هویت ملی در افغانستان راهکار‌ها وراه حل‌ها“، کابل: انتشارات سعید، چاب اول.
  7. سجادی، عبدالقیوم(1391)، “جامعه شناسی سیاسی افغانستان” کابل: نشر فرهنگ، چاپ اول.
  8. ربانی، حعفر(1381) ” هویت ملی” تهران: نشر انجمن اولیا و مربیان، چاپ اول.
  9. محمدی، احمدگل(1389)، ” جهانی شدن فرهنگ، هویت” تهران: نشر نی، چاپ چهارم.

10. آرامین، محسن و دیگران(1379)، “نسب دین و جامعه مدنی” تهران : نشر موسسه تحقیقات ذکر، چاپ دوم.

11. محمدی، گل احمد(1395)، “هویت سازی دولت پسندانه هویت اسلامی در داستان‌های« کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» فصلنامه دولت پژوهی، سال دوم، شماره ششم.

12. یوسفی، علی ظفر (1396)، “علت بحران در افغانستان

13. شاران، تیمور(1395)، ” دولت شبکه‌ای رابطه قدر و ثروت در افغانستان پس از سال 2001″ مترجم حسن رضایی، کابل: نشر واژه، چاپ اول.

14. راش، مایکل(۱۳۹۱)، “جامعه وسیاست مقدمه‌ای برجامعه شناسی سیاسی”ترجمه منوچهر صبوری، تهران:  نشر سمت چاپ یازدهم.

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=21996

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب