تنش میان کربلا و نجف به دلیل افزایش اختلاف میان انقلابیون ایران و متنفذین نجف، متوجه درون خود نجف شد و حضور امام خمینی در نجف و افزایش فعالیتهای سیاسی ایرانیان در این شهر از یک سو و افزایش فشار بعثیها بر شیرازیها از سوی دیگر سبب شد که این تنش به حاشیه رانده شود. حوزه علمیه کربلا هرچند در سایه درخشش حوزه علمیه نجف و بعدها قم، از رونق و تأثیرگذاری زیادی برخوردار نبوده است، اما زمانی جزو مراکز درجه یک فکری شیعه به حساب میآمده و محوریت داشته است.
حوزه فکری
در قرن میانه؛ از قرن ششم تا نهم هجری که دوره رکود حوزه نجف است، به علت تحرک و توقف بسیاری از بزرگان علما در حوزه علمیه کربلا و حوزه حله، این شهر مقدس شیعه محوریت یافت (۱) در قرون یازدهم و دوازدهم بار دیکر شاهد اوجگیری مباحثات و گفتگوها بین اخباریها و اصولیها در حوزه کربلا هستیم (۲)
قرن سیزدهم شاهد گسترش حضور ایرانیان است و کربلا دچار رکود نسبی میشود. بنا به یک گزارش جمعیتشناختی، بررسی الگوهای سکونتی در عتبات در طول قرن سیزدهم حاکی از آن است که محل مراکز علمی و آموزشی بیشتر ایرانیها از کربلا به نجف تغییر کرده است؛ «از ۲۹۳ عالم ایرانی که در عتبات سکونت داشتند، ۱۷۸ نفر در نجف ساکن بودند، در حالی که ۱۱۵ نفر ساکن کربلا بودند. در طول نیمه اول قرن سیزدهم، از مجموع علمای ایرانی، ۴۷ نفر در نجف و ۴۹ نفر در کربلا سکونت داشتند، در حالی که در نیمه دوم همان قرن از مجموع علمای ایرانی، ۱۳۱ نفر در نجف و ۶۶ نفر در کربلا سکونت داشتند.»(۳)
قرن چهاردهم هجری در کربلا بر تعداد ایرانیان فعال افزوده میشود. از اسامی روزنامههای ایرانی منتشره در کربلا همچون روزنامههای انتباه، انتقام، غیرت و حقایق که در سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۳۴ از سوی میرزا علی آقا لبیبالملک شیرازی [از مخالفان مشروطه، متوفی ۱۳۳۶] در کربلا منتشر میشد، میتوان به نفوذ ایرانیها در فضای فکری و فرهنگی این شهر پی برد. (۴)
حوزه سیاسی
انقلاب مشروطه ایران و عثمانی همانگونه که حوزه نجف را متلاطم کرد، بر حوزه کربلا نیز تأثیرات بنیادین گذاشت؛ با این تفاوت که کربلاییها موضع منفی و خصمانهای نسبت به مشروطه داشتند. همین سبب شده بود که از جدالهای نجفیها پیرامون مشروطه اجتناب کنند. در اثر همین فضا بود که علمایی چون مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی برای دوریگزینی از سیاست در دوره حضور در عراق و عصر انقلاب مشروطه به کربلا نقل مکان کردند. بنا به نقل مرحوم آیتالله سید احمد زنجانی؛ شیخ عبدالکریم «در سنه ۱۳۲۴ به ملاحظه انقلاب مشروطیت از ایران مهاجرت به نجف نمود ولی چون هوای سیاست نجف با مزاج او سازش ننمود در کربلا رحل اقامت افکنده در آنجا مشغول تدریس … گردید.»(۵)
البته این بدان معنا نبود کربلاییها غیر سیاسی یا جملگی مشروطهستیز بودند. مرحوم سید اسماعیل صدر عاملی (۱۳۳۸ – ۱۲۵۸) از فقهای بزرگ شهر کربلا که کاملاً از دخالت در امور غیردینی خودداری میکرد، زمانی که رفتارهای استبدادی محمد علی شاه شیوع پیدا کرد و خون بیگناهان ریخته شد او نیز فتوا به وجوب محاربه با محمد علی شاه داد. (۶)
با این حال طبق گزارشهای موجود از جمله گزارش موثق و مفصل مرحوم آقا نجفی قوچانی، غالب کربلاییها میانه خوبی با مشروطهخواهان نجفی نداشتند و رفتارهای تندی علیه آنها بروز دادهاند. از جمله در یک نشریه نجفی مشروطهخواه چنین آمده است:
«طلبه فقیر که از نجف سواره یا پیاده با یک حالت مخصوص راه افتاده، وارد کربلا شده میخواهد مشرف به حرمین بشود به محض اینکه داخل بازار میشود (خاصه چهارسوق بازار بزازها) به جرم اینکه غالب طلاب نجف مشروطهخواهاند یک وقت میبیند که مردکه از دکان صدا میکند که بابیها آمدند. یک چند قدم دیگر که رد میشود میبیند بزاز به مجرد اینکه این رادید نیم زرعش را از دست انداخته و از دکان پایین آمده و مقابلش ایستاده با صدای بلند میگوید: زنده باد محمد علی شاه! … اجمالاً تا آخر بازار چندین گونه حرکات وقیحانه و حرفهای ناشایسته که قلم از تحریرش عاجز است از این مردمان نجیب کربلا دیده و میشنود و از این اوضاع غریبه که در این بلد مشاهده مینماید افسردگی و پریشانی فوقالعاده حاصل گشته و یک حالت تأثر و تألم روی آورده و متعجبانه به خود میگوید: خدایا! … اینها بوئی از انسانیت و نجابت نشنیدند یا اینکه لذت استبداد را خاصه چهار ساله پیش از این نچشیدند؟ آیا اینها نیستند که قوه استبداد جمعیت اینها را در روز روشن به گلوله بسته و تقریباً هشتاد نفر آنها را کشت و هیچ کس سؤال و جواب نکرد؟»(۷)
گزارش آقا نجفی در سیاحت شرق بسیار اعجابانگیزتر است:
«چون کربلاییها (غالباً) عالم و عامیشان مستبد بودند، حتی در فوت حاج میرزا حسین حاج میرزاخلیل که از مجتهدین بزرگ بود چون امضای مشروطیت را نموده جشن گرفتند و چراغانی نمودند و شربت وشیرینی گذاردند در این ایام… بسیار از دوست و دشمنِ کربلائیها سرزنش و دشنام میشنیدیم. متصل مشغول به همز و لمز و سخریه بودند. یکی از پیشنمازان که پیرمرد هندی بود … مشروطه را مساوق با کفر و آخوند را کافر میدانست … و از طرف دیگر همیشه از انگلیس تمجید و تعریف میکرد و اگر میگفتیم که انگلیس مشروطه است بسیار تحاشی مینمود که خدا نکند انگلیس مشروطه باشد. انگلیس پارلمان دارد و به واسطه پارلمان، نظام احنی را اتخاذ نموده و رعیت در امن و رفاه است و مشروطه بلائی است که فقط بر سر ایران و عثمانی نازل شده … اهالی کربلا اغلب خیلی رذالتمآب هستند و غالباً هم عجم هستند.»(۸)
حوزه مبارز
با پایان جدالهای عصر مشروطه و آغاز دوره زعامت مرحوم سید محمد کاظم یزدی که از رهبران ضد مشروطه بود، فضای ضد اشغالگری بر حوزههای علمیه شیعه عراق مستولی شد و سید یزدی تا سال ۱۹۱۸ محوریت مبارزاتی داشت. با این حال پس از شکست شورش نجف در سال ۱۹۱۸ و محاصره شش هفتهای نجف، سید یزدی مجبور شد شرایط بریتانیاییها را بپذیرد. این امر منجر به ناامید شدن انقلابیون از سید یزدی و مخالفت شدیدشان با وی شد.
اگر چه گزارشهای برخی مقامات بریتانیایی حاکی از آن است که در بغداد، کربلا، حله و کاظمین مخالفت عمومی با با قیام ۱۹۱۸ نجف وجود داشته است (۹)، اما یکی از مورخین عراقی در این باره نوشته است: «پس از آنکه انقلابیون [عضو حزب انقلاب عراق] در نجف از اقناع یزدی نا امید شده و از طرفی نیز به حمایت علما برای موفقیت خود نیاز داشتند تعمداً دست به ایجاد سوءتفاهم و تفرقه بین سید یزدی و سران عشایر زدند و تلاش کردند مقلدین را از مرجع تقلید خود جدا کنند. به همین دلیل تحت لوای دین، اتهاماتی همچون همکاری با انگلیسیها را علیه وی منتشر کرده و چنین وانمود کردند که سید یزدی آنگونه که دربارهاش گفته میشود نیست. لقب «یزیدی» را دربارهاش به کار بردند. [در اثر این اتهامات] سید نور السید عزیز الیاسری از مقلدین مهم و داغ سید به عنوان نخستین نفر از تقلید وی عدول کرده و گروه زیادی از بزرگان نیز از او تبعیت کردند. حزب همچنین تصمیم گرفت دیدگاه مردم را متوجه مجتهد دیگری بکند. آنها برای این منظور، میرزا محمد تقی شیرازی را که مقیم کاظمین بود در نظر گرفتند و فرزندش محمد رضا و نیز شیخ عبدالکریم جزائری را واسطه کردند … و از او خواستند که به نجف بیاید تا رهبری حرکت را بر عهده گیرد. میرزا پاسخ مثبت داد و از آنها خواست که خانهای را برای سکونت وی در نظر بگیرند تا کتابها و اثاث خانهاش را به آنجا منتقل کند. در اینجا نظر سران حزب تغییر پیدا کرد و تصمیم گرفتند برای آنکه شائبه رویارویی با سید یزدی پیش نیاید مقر میرزای شیرازی را به کربلا منتقل کنند. میرزا نیز موافقت کرد و هنگام ورود وی به کربلا استقبال باشکوهی از وی به عمل آوردند. سپس اعضای حزب بیش از چهارصد نامه را جعل کرده و آنها را با پست فرستادند تا اینگونه وانمود کنند که اعضای حزب از تقلید سید یزدی به تقلید از میرزای شیرازی عدول کردهاند. این ترفند آنها با موفقیت همراه شد زیرا ارتباطات در آن زمان پیشرفته نبود و امکان آگاهی مردم به حقیقت بسیار کم بود. موفقیت آنها با درگذشت سید یزدی در چند ماه بعدی تکمیل شد.»(۱۰)
به تدریج کربلا به مرکز مبارزه شیعه علیه اشغال عراق بدل شد. «در کربلا شیخ محمد رضا فرزند میرزا محمد تقی شیرازی سازمانی به نام «جمعیت اسلامی» ایجاد کرد که روحانیون سرشناسی چون سید هبةالدین شهرستانی، عبدالکریم عوّاد، حسین قزوینی و دیگران در آن شرکت داشتند. هدف این گروه مبارزه با قیمومیت انگلستان و آزادسازی عراق بود. آنان در نظر داشتند پس از استقلال، عراق را تحت ریاست پادشاهی مسلمانان درآورند … هنوز مدت کوتاهی از آغاز فعالیت جمعیت اسلامی نگذشته بود که انگلستان تصمیم به دستگیری و تبعید اعضای فعال آن گرفت و در ذیقعده ۱۳۳۷ شش تن از سران آن جمعیت بازداشت و از آنجا به بغداد فرستاد تا به هندوستان تبعید شوند. میرزای شیرازی پس از آگاهی از این حادثه، نامهای برای آرنولد ویلسون حاکم انگلیسی عراق نوشت و ضمن اعتراض به تبعید آن عده، درخواست آزادی آنان را نمود. ویلسون در پاسخ، تبعید آنان را توجیه کرد وقتی نامه وی به میرزا رسید بسیار افسرد شد و اعلام داشت که به ایران مهاجرت میکند تا از آنجا فتوای جهاد بر ضد انگلستان صادر نماید. چون این خبر منتشر شد نامههای بسیاری مبنی بر همراهی با میرزا برای مهاجرت به ایران از نجف و کاظمین و دیگر شهرها ارسال گردید. این اقدامات باعث شد که تبعیدشدگان در کمتر از چهار ماه به وطن خویش بازگردانده شوند.»(۱۱)
میرزا محمدتقی حائری شیرازی که وارث مرجعیت سید یزدی شده بود، علم مبارزه را از کربلا برافراشت و با استقبال با شکوه اهالی کربلا و با حضور انبوه زنان و مردان کربلایی از سامرا به این شهر آمد (۱۲)
روحانیون کربلایی موفق شدند تحت رهبری میرزای شیرازی دوم، اداره خودمختار و مستقل شهر کربلا را تجربه کنند. «اهالی کربلا با حمله به فرمانداری و تصرف آن رسماً به انقلاب پیوستند و پس از آزادی شهر به دست انقلابیون در ۲۹ شوال ۱۳۳۸ به منزل میرزا محمد تقی شیرازی رفتند و درباره نحوه اداره شهر با وی مذاکره کردند. در پی آن مقرر شد شهر توسط دو مجلس اداره شود: مجلس علمی و مجلس ملی. اهداف مجلس علمی رسیدگی به امور دینی و ترویج آن و حکمیت در منازعات داخلی شهر و عشایر آن بود. این مجلس متشکل از سید هبةالدین شهرستانی، سید ابوالقاسم کاشانی، میرزا احمد خراسانی، سید حسین قزوینی و میرزا عبدالحسین شیرازی فرزند میرزای شیرازی بود. مأموریت مجلس ملی؛ گرفتن مالیات از مردم، تعیین مسؤولان نظامی و اداری و برقراری امنیت در شهر و راههای اطراف و مانند آن بود. اعضای این مجلس ۱۷ تن بودند و آیتالله شیرازی وظیفه نظارت بر دو مجلس را بر عهده داشت.»(۱۳)
حوزه حاشیهنشین
پس از سرخوردگی گسترده ناشی از شکست مبارزات ضداشغالگری در میان شیعیان عراق، یکی از مقامات مهم بریتانیایی حاضر در عراق گزارش داده که علمای کربلا و کاظمین بر حرام بودن تشکیل حکومت غیر اسلامی در عراق پس از انقلاب ۱۹۲۰اصرار داشتهاند (۱۴) این نشان میدهد که این حوزه همچنان بر روحیه مبارزاتی خود تأکید داشته و میکوشید در تأثیرگذاری بر فضای عراق از نجف عقب نماند. در نیمه دوم قرن بیستم شاهد شکلگیری جریانی به زعامت برخی اولاد میرزای شیرازی در کربلا هستیم که به رهبری مرحوم آیتالله سید محمد شیرازی و خاندانش شعله مبارزه سیاسی را در کربلا روشن نگه داشتند.
هرچند آغاز تأثیرگذاری حوزوی این خاندان، با افزایش تنش دوباره میان نجف و کربلا همراه شد. یکی از این تنشها به اختلاف نظر میان آیتاللهالعظمی سید محسن حکیم با طیف شیرازیها بر سر مسأله عزاداریها به ویژه قمهزنی بود که مرحوم سید محسن حکیم نظر مساعدی نسبت به این مسأله نداشت (۱۵)افزایش تنشها منجر به استفتای جمعی از اهالی کویت از علمای نجف درباره جایگاه علمی مرحوم سید محمد شیرازی شد. سه تن از فقهای برجسته نجف (حضرات آیات سید ابوالقاسم خویی، سید محمود شاهرودی و سید مرتضی آلیاسین) در پاسخ نوشتند که برای آنها ثابت نشده که آقای شیرازی مجتهد است. حتی آقای خویی نوشت که شیخ یوسف خراسانی حائری که استاد سید محمد شیرازی بوده است، وی را مجتهد نمیداند (۱۶) آقای خویی در نوشته دیگری گفت که امر سید محمد شیرازی را مشکوک میداند.
در پاسخ به این مواضع نجفیها، برخی حامیان شیرازی حملاتی را متوجه علمای مذکور کرده و از جمله سیادت آقای خویی را زیر سؤال بردند، سخن مرحوم شاهرودی را نیز به دلیل کهولت سن وی فاقد اعتبار دانستند و توهینهایی به شیخ یوسف خراسانی کردند (۱۷)؛ حملاتی که یادآور گزارش آقانجفی قوچانی از رفتار کربلاییها در قبال مشروطهخواهان نجفی بود.
در نامهای که شهید آیتالله سید محمدباقر صدر خطاب به شیخ علی کورانی نوشته، از حملات تند حامیان سید محمد شیرازی به علمای نجف و از جمله جسارت به حضرات آیات حکیم و خویی گلایه کرده و آنها را «بیاعصاب» خوانده است (۱۸)شهید صدر در این نامه خود اشاره کرده که فعالیت سیاسی حزبالدعوه به مذاق کربلاییها خوش نیامده و آنها معتقدند که این حزب برای تبلیغ مرجعیت فقهای نجف تأسیس شده و فعالیت میکند.
تنش میان کربلا و نجف به دلیل افزایش اختلاف میان انقلابیون ایران و متنفذین نجف، متوجه درون خود نجف شد و حضور امام خمینی در نجف و افزایش فعالیتهای سیاسی ایرانیان در این شهر از یک سو و افزایش فشار بعثیها بر شیرازیها از سوی دیگر سبب شد که این تنش به حاشیه رانده شود. حوزه کربلا به تدریج به حاشیه رفت و حوزه نجف به دلیل وجود مرجع قدرتمندی چون آیتاللهالعظمی خویی توانست در عین رکود سیاسی، به فعالیت حوزویاش ادامه دهد. تبعید مرحوم آیتالله سید محمد شیرازی از عراق سبب شد که کربلاییها فعالیت سیاسی خود را در بیرون از مرزهای کشورشان ادامه دهند.
پاورقیها
- الدجیلی، جعفر، موسوعة النجف الاشرف، الجزء السادس، بیروت: دارالاضواء، ۱۴۱۵، ص ۱۱۵ – ۱۰۵
- غروی، سید محمد، الحوزة العلمیة فی النجف، صص ۱۹، ۱۳۱ – ۴۲
- میرلیتواک، بررسی جمعیتشناختی علمای نجف و کربلا در خلال سالهای ۱۲۰۵– ۱۳۲۲ق، ترجمه نصرالله صالحی، مجله شیعهشناسی، ش ۱۰، تابستان ۱۳۸۴، ص ۱۶۲
- نجفی، موسی، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، ص ۳۱ – ۱۲۹
- زنجانی، سید احمد، الکلام یجر الکلام، ج ۱، ص ۱۰۵
- الجبوری، کامل سلمان، السید محمدکاظم الیزدی …، ص ۱۶۷
- نشریه نجف، سال دوم، شماره ۱۷، ۹ شعبان ۱۳۲۹ ق
- نجفی قوچانی، سید محمد حسن، سیاحت شرق، ص ۲ – ۴۷۱
- بل، گرترود، فصول من تاریخ العراق القریب، الخیاط، جعفر، بغداد: وزارة التربیة و التعلیم، ۱۹۷۱، ص ۱۲۵
- الجبوری، همان، ص ۹ – ۴۶۸
- رجبی، محمد حسن، علمای مجاهد، صص ۴۹۲ و ۴۹۳
- الوردی، علی، لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث، ج ۵، بخش اول، ص ۶۳
- رجبی، همان، ص ۴۹۵
- بل، همان، ص ۳۸۸
- العاملی، احمد عبدالله ابوزید، محمد باقر الصدر؛ السیرة و المسیرة فی حقائق و وثائق، بیروت: العارف، ۲۰۰۶ م، ج ۲، ص ۴۵۷
- همان، ص ۴۵۸
- همان، ص ۴۵۹
- همان، ص ۴۶۱
/پایان/
منبع: وب سایت مباحثات.