در مورد زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا علیه الاف التحیه و الثنا کتابها و مقاله های بسیاری نوشته شده و هرکس به اندازه توان خود از این دریای بیکران معرفت ذرهای چشیده است. ویلفرد مادلونگ از اسلام شناسان برجسته جهان است و در زمینه تشیع و کلام شیعی پژوهشهای زیادی کرده و شاگردان بسیاری پرورده است.از جمله آثار او جانشینی حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و از آثار شاگردان او اندیشه های کلامی شیخ مفید و اندیشه های کلامی علامه حلی است که رساله دکترای دو تن از شاگردان او بوده و همه به فارسی ترجمه شده است.علاوه برآن او بیش از یکصد مقاله در مسائل و موضوعات اسلامی در دایرة المعارف های معتبر جهانی نوشته و مقاله«علی بن موسی الرضا» علیه السلام یکی از آنها است که از دایرة المعارف ایرانیکا به فارسی ترجمه شده است.لازم است به این نکته اشاره شود که دیدگاه های نویسنده در مواردی هماهنگ با عقاید شیعیان نیست و مترجم در پاورقی به آن اشاره کرده است.
علی[بن موسی الرضا]،ابو الحسن بن موسی بن جعفر امام هشتم شیعیان،در منابع شیعی از او به نام ابو الحسن الثانی نام میبرند تا او را از پدرش امام موسی الکاظم که به ابو الحسن اول شهرت دارد متمایز سازند.او در مدینه تولد و پرورش یافت .سال تولد او را به اختلاف 148،153،151 هجری قمری/765،768،770 میلادی ذکر کرده اند. نخستین تاریخ از اعتبار کمتری برخوردار است و استنباطی از پیشگویی منسوب به جدّش می باشد،که در همان سال درگذشت.و گفته بود جانشین پسرش موسی به زودی متولد خواهد شد .نشانههایی در دست است که علی[بن موسی الرضا]پیش از سال 159 هجری قمری/76-775 میلادی به دنیا آمده بود،زیرا به گفته یعقوبی،او در سن چهل و چهار سالگی درگذشت و به گفته واقدی در بیست سالگی فتوا دادن را آغاز کرد. مادرش کنیزی(ام ولد)احتمالا از مردم به نو بود که نام او را به صورتهای مختلف:تکتم،نجمه ،شقراء،شهد،ام البنین،خیزران،سکن،اوری یا سمّان ذکر کردهاند.
پدرش که در رجب 183/سپتامبر 799 در زندان بغداد درگذشت،او را وارث خود قرار داد و علی [بن موسی الرضا]ما ترک پدر در صریّاء(؟)2، در اطراف مدینه را بدون سهم بردن برادرانش به ارث برد.اما رحلت امام موسی را تنی چند از وکیلانش انکار کردند و نذوراتی را که از پیروان امام موسی گرفته بودند نزد خود نگاه داشتند و از پذیرفتن امامت علی[بن موسی الرضا]خودداری کردند و نوید بازگشت پدرش را در مقام مهدی دادند.این[ادعا]سبب گمراهی بسیاری از پیروان پدرش،مخصوصا در کوفه و بغداد شد؛آنان بعدا،در مواردی،او را متهم به انحراف از تعالیم اجدادش کردند.ظاهرا هیچ یک از برادرانش برای خود ادعای امامت نکردند اما عقیده به زنده بودن پدرشان را دامن زدند.
به گفته واقدی او از پدر و عموهای خود حدیث نقل میکرد و در مسجد مدینه فتوا می داد.گرچه واقدی او را راویی ثقه میداند،اما محدثان سنی مدینه از نقل روایات او اجتناب می کردند و راویان او تنها شیعیان او بودند.نشانهای در دست نیست که او پیش از عزیمت به خراسان مدینه را به قصد سفری طولانی ترک گفته باشد. هرچند روایتی شیعی از دیدار معجزهآسای او با اقلیتهای پیرو خود در بصره و کوفه بعد از رحلت پدرش حکایت دارد.
چند تن از برادراش و عمویش محمد بن جعفر در قیام علویان عراق و جزیره العرب بعد از مرگ امین شرکت داشتند،اما او از هرگونه دخالتی خودداری میکرد.در سال 200 هجری قمری /16-815 میلادی خلیفه مأمون نامهای نوشت و او را به مرو فرا خواند،و رجاء بن ابی الضحاک، خویشاوند فضل بن سهل وزیر و فرناس خواجه را برای همراهی او در این سفر فرستاد.منابع شیعی به جای فرناس از یاسر خواجه نام میبرند که بعدا به صورت خادم خصوصی امام درمیآید و پس از شهادت امام از او در قم روایت میکند.گفته ابو الفرج اصفهانی و مفید که در راه مرو امیر عیسی جلودی امام را همراهی
میکرد بهطور مسلّم اشتباه است.عیسی در این سال قیام محمد بن جعفر را سرکوب کرد و او را با خود به عراق آورد و در آنجا او را تسلیم رجاء بن ابی الضحاک کرد(طبرسی،ج 3،ص 993-995)و رجاء اینگونه هر دو علوی را به خراسان برد.ظاهرا امام در این سال با پسر پنج سالهاش محمد[بن علی الجواد]به حج رفت. او در اوایل سال 201،تابستان 816 رهسپار مرو شد.بیشتر منابع سفر او را از راه بصره،اهواز و فارس ذکر کردهاند و این طبیعی مینمود زیرا بغداد و کوفه در این زمان در دست شورشیان بود .بنابراین نظر یعقوبی که معتقد است رجاء از راه بغداد و نهاوند(ماه
البصره)سفر کرد اشتباه است.یقینا امام از قم نگذشت.او به نیشابور رفت،که در آنجا محدثان مشهور سنی مانند ابن راهویه،یحیی بن یحیی،محمد بن رافع،و احمد بن حرب به دیدار او شتافتند و او مدتی در آن شهر ماند.منابع شیعی روایت کردهاند که او در خانهای که در همسایگی او بود درخت بادامی کاشت که میوهء آن بهطور معجزهآسایی شفابخش بود.در ناحیهء محل سکونت او حمامی بود که در زمان ابن بابویه به حمام الرضا شهرت داشت و مردم برای غسل و نوشیدن آب از چشمهای که امام در آن غسل کرده و نماز خوانده بود به آنجا میرفتند.طبق فرمان جدیدی از سوی مأمون امام به راه خود به سوی مرو ادامه داد.
برحسب روایات شیعی مأمون ابتدا پیشنهاد کرد به نفع امام رضا از خلافت کنار رود.امام در حدود دو ماه از پذیرفتن پیشنهادهای او خودداری کرد،اما سرانجام منصب ولایتعهدی را با اکراه پذیرفت.مأمون به او لقب«رضا»داد که پیش از آن برای شورشیانی از آل محمد به کار میرفت که انتخاب آنان برای خلافت مورد قبول امت اسلامی بود.ادعای شیعیان مبنی بر اینکه پدرش او را به این لقب نامید ظاهرا بیاساس است.3
به نقل طبرسی بیعت امیران و فرماندهان لشکر با این وارث ملک در 2 رمضان،201 هجری قمری/23 مارس 817 میلادی و به روایت صولی در 5 رمضان/27 مارس انجام گرفت.اولین کسی که لباس سبز پوشیده و با[امام]رضا بیعت کرد عباس پسر کهتر مأمون بود از جمله شاعرانی که در این موقعیت در مدح او شعر سرودند ابراهیم بن عباس صولی و دعبل خزائی بودند.هرکدام 10000 درهم جایزه از سکههایی گرفتند که به نام آل علی ضرب شده بود .عباسیان و علویان به نوبت انعام گرفتند.عباس بن مأمون در پیشاپش عباسیان بود و محمد بن جعفر در پیشاپیش علویان.پس از مراسم،در 7 رمضان/30 مارس،مأمون نامهای رسمی دربارهءاین انتصاب نوشت و فرمان داد آنرا در مساجد سرتاسر مملکت بخوانند.او دستور داد در همه جا نام ولیعهد در خطبهها ذکر شود و رنگ شعارها و لباسهای رسمی و پرچم از سیاه،شعار رسمی عباسیان،به سبز تغییر یابد.رنگ سبز پیش از آن ارتباطی با علویان نداشت و هدف او احتمالا پایان دادن به اختلاف بین علویان و عباسیان بود نه تسلیم شدن به ادعاهای آنان.
این تصیم شگفتانگیز خلیفه را که بیدرنگ موجب مخالفتهای شدیدی مخصوصا در بین عباسیان شد،در همه جا،حتی در خراسان در نتیجه نفوذ فضل بن سهل وزیر ایرانی او دانستند. مورخان بعدی از جمله صولی و سلاّمی،در اخبار خراسان،آنرا تأیید میکنند.صولی از عبید اللّه بن عبد اللّه بن طاهر امیر طاهری نقل میکند که او تأکید بر این داشت که فضل این انتصاب را به مأمون پیشنهاد کرده بود،اما منابع دیگر ابتکار عمل را منسوب به خود خلیفه میدانند و روایت شده که فضل در آغاز با این انتصاب مخالف بود و خطر بزرگ این اقدام را به او یادآوری میکرد ،این روایت با آرای شناخته شده سیاسی خلیفه و وزیر هماهنگی بیشتری دارد.
روایتهای دیگر حکایت از آن دارد که خلیفه این تصمیم را در وفا به عهدی انجام داد که پیشتر نذر کرده بود اگر پیروزی بر برادرش امین نصیب او شود خلافت را به آل علی بازگرداند.او در نامه رسمیاش بیان میکند از میان فرزندان عبد اللّه بن عباس و علی بن ابی طالب،علی[بن موسی] الرضا را برترین و مناسبترین نامزد برای این امر میداند و اظهار امیدواری میکند که این انتخاب هماهنگی و اتفاق را به جامعه اسلامی بازگرداند. [امام]رضا در موافقتی که در ذیل این سند نوشت چنین آرزویی کرد و از مأمون خواست در جبران ظلمهایی که پیشتر نسبت به علویان شده بود بکوشد و قول داد که اگر او وارث خلافت شود با عباسیان به عدالت رفتار کند.لازم بود فضل بن سهل در مورد تصمیم خلیفه اطمینان حاصل کند. این حقیقت با نوشتن نامه دیگری از مأمون به فضل در همان روز آشکار میشود.مأمون در آن نامه از خدمات وزیرش در گذشته تحسین کرد و به او و برادرش حسن قدرتی نامحدود بخشید و علاوه بر آن گوهرها و املاک وسیعی به آنان عطا کرد و به ایشان اجازه داد که هرگاه بخواهند با سربلندی و افتخار از کار کنارهگیری کنند.
مأمون و[امام]رضا در مرو روابط صمیمانه ای داشتند.روایت شده که[امام]در خانهای همجموار با اقامتگاه خلیفه زندگی میکرد و ظاهرا آن دو هر روز به ملاقات یکدیگر می رفتند.از قرار معلوم مأمون آرزو داشت[امام] رضا بیدرنگ در حکومت و در مراسم رسمی شرکت کند.اما روایت شده امام شرط کرده بود که در کارهای حکومتی دخالت نکند.او علاوه بر پردهدار(حاجب)و دبیر(کاتب)دارای نیروی امنیتی(شرط)و نگهبان(حرس)بود که زیر نظر خراسانیان وفادار به مأمون کار میکردند.خلیفه به داوری او در مسائل دینی اعتماد داشت و علاوه بر مناظره با پیروان ادیان دیگر،مجالس بحثی بین او و دانشمندان مسلمان برگزار میکرد.در آغاز سال 202 هجری قمری/اواخر تابستان 817 میلادی پیوندهای بین خلیفه و[امام]رضا محکمتر شد. در این فرمان مأمون دختر خود ام جیب را به عقد [امام]رضا درآورد و دختر دیگرش ام الفضل را با پسر امام رضا،محمد[الجواد]عقد بست(که تنها شش سال از عمر او میگذشت و در مدینه بسر میبرد)و پوران دختر حسن بن سهل را به عقد خود درآورد.تنها وصلت بین[امام] رضا و ام جیب بیدرنگ انحام شد.
[امام]رضا و فضل بن سهل هرگز روابط خوبی با یکدیگر نداشتند.بنابر روایاتی وزیر وخامت مخالفت در عراق را از مأمون پنهان میکرد و [امام]رضا بود که متوجه آن شد و مأمون را تشویق کرد که با بازگشت به بغداد و حضور خود در آن جا آرامش را به آن شهر بازگرداند.ارزشیابی[امام] رضا از این بحران را بسیاری از امیران لشکری تأیید کردند و مأمون تصمیم گرفت به عراق برود. فضل بن سهل که هدفش به جای ماندن پایتخت در شرق بود،با اشاره به نفرت شدید عباسیان بغداد از شخص او(فضل بن سهل)درخواست کرد مأمون او (فضل بن سهل)را از وزارت معاف کند و او را به حکومت در خراسان بگذرد.
مأمون دوباره وزیر را از اطمینان کامل خود نسبت به او مطمئن ساخت و از او خواست نامه دیگری به نام خلیفه بنویسد و بر امتیازات استثنایی خود تأکید کند.مأمون این نامه را که بر حمایت نامحدود خلیفه از وزیر و تدبیر او تصریح میکرد و متن کامل نامه پیشین را دربرداشت در صفر 202 هجری قمری/اوت-سپتامبر 817 میلادی امضاء کرد و به خواهش فضل رسما به تأیید[امام] رضا رسید و دستور داد آنرا در سرتاسر کشور بخوانند.
شش ماه بعد هنگامی که مأمون و درباریانش در راه بودند،در 2 شعبان 202/12 فوریه 818 چند تن از امیران سپاه وزیر را در سرخس به قتل رساندند .خلیفه بیدرنگ فرمان قتل آنان را داد،در حالی ایشان ادعا داشتند این کار را به دستور خود او انجام دادهاند.[امام]رضا هنگامی که به طوس رسید بیمار شد و چند روز بعد درگذشت،بیشتر روایات معتبر رحلت او را آخرین روز از ماه صفر 203 هجری قمری/4 سپتامبر 818 میلادی میدانند .دیگران از تاریخهایی بین صفر 202/سپتامبر 817 تا ذو القعده 203/می 819 میلادی نام میبرند.
خلیفه از گروهی از خویشاوندان[امام]رضا از جمله عموی او محمد بن جعفر خواست برای اینکه بتوانند شهادت دهند که او به مرگ طبیعی مرده است پیکر او را معاینه کنند و دستور داد که او را کنار قبر پدر خودش هارون الرشید،در منزل حمید بن قحطبه در سناباد،نزدیک نوقان دفن کنند.او غم شدیدی از خود نشان داد و نقل شده که با پای پیاده و سر برهنه در مراسم دفن شرکت کرد و سه روز در کنار قبر[امام]ماند.با وجود این بیشتر منابع او را متهم به مسموم کردن[امام] رضا کردهاند.درگذشت ناگهانی وزیر و ولیعهد او که حضور آنها هرگونه سازش با گروه مخالف و قدرتمند عباسی در بغداد را عملا غیرممکن می ساخت به این بدبینی شدید دامن زد که مأمون در قتل هر دو دست داشته است.البته این بدان معنی نیست که اندوه او برای آل علی که نسبت به آنان وابستگی و احترام زیادی احساس میکرد ریاکارانه بود.اما مانند موارد دیگری در حکومتش ظاهرا محاسبات صرف سیاسی بر احساس و خواسته او غلبه داشت.
راویان امامی معجزات زیادی به امام علی[بن موسی]الرضا نسبت دادهاند که از آگاهی او از این قتلها و دیگر حوادث،قدرت او برای خواندن افکار دیدارکنندگانش،تعبیر خواب و پیدا کردن شمشهای طلا در دل زمین،نیروی شفابخشی او و دانستن زبان همه اقوام و حیوانات و اجابت سریع دعاهای او حکایت دارد.چند کتاب کوچک را نیز منسوب به او میدانند.
1-الرساله الذهبیّه(یا المذّهبه)فی الطب: رسالهای دربارهء درمانهای طبی و حفظ سلامت که گفته میشود به درخواست خلیفه مأمون برای او نوشته شده است(متن آن در بمبئی چاپ شده و مجلسی آنرا بهطور کامل در بحار الانوار،ج 62، ص 308-328 نقل کرده است).از آن جهت آن را«رساله ذهبیه»نامیدهاند که مأمون دستور داد آنرا با آب طلا بنویسند.رجال امامی سده 5/11 نخستین راوی این رساله را محمد بن حسن جمهور عمّی میدانند که راوی امامی بصری و غیر ثقه و غالی بود.شرحهای زیادی بر آن نوشته شده و این کتاب به فارسی و اردو ترجمه شده است.
2-صحیفه الرضا:مجموعه 240 حدیث که ابتدا عبد الله بن احمد بن عامر به روایت از پدرش احمد نقل کرده است که او آنرا در 194 هجری قمری/10-809 میلادی از[امام]رضا شنیده بود.نجاشی،عبد الله بن عامر را راوی نسخهای از [امام]رضا میداند.
3-فقه الرضا:این کتاب تا سده دهم/شانزدهم در بین علمای امامی ناشناخته بود تا اینکه گروهی از دانشمندان اهل قم نسخهای از آنرا که شامل اجازههای بسیاری بود به مکه بردند.دو مجلسی رأی به اعتبار آن دادند.اما علمای امامی بعدی به دو گروه در این مورد تقسیم شدند و اکثریت آنان در صحت آن تردید کردند.سید حسنصدر قاطعانه ثابت کرده است که بخش اعظم این کتاب برگرفته از کتاب التکلیف محمد بن علی شلمغانی (322/934)عالم مرتد امامی است که در غیر این صورت این کتاب از بین میرفت.ر.ک«فصل القضاء فی کتاب المشتهر بفقه الرضا در آشنایی با
چند نسخه خطی،ج 1،قم.1396/1976،ص 389-422.
فهرست دیگر کتابهای منسوب به[امام]رضا در اعیان الشیعه،ج 4/2،ص 180 و بعد و سزگین تاریخ نگارشهای عربی،ص 536 آمده است. مناظرات او در مسائل دینی و سخنان و اشعار او به تفصیل در منابع شیعی نقل شده است.
کتابنامه:
-نیزرک:خلیفه بن خیاط،تاریخ به اهتمام ضیاء عمری،بغداد،1386/1967،ص 508 و بعد.
-ابن جیب،اسماء المغتالین به اهتمام ع. هارون در نوادر المخطوطات،چاپ دوم،قاهره، 1393/1973،ج 2،ص 201 و بعد.
-یعقوبی،تاریخ (Historiae) به اهتمام م.ت. هوتسما لیدن 1883،ج 2،ص 544 و بعد.550 و بعد.
-نوبختی،فرق الشیعه،به اهتمام ریتر،استانبول، 1931،ص 67-74.
-طبری،کتاب اخبار الرسل و الملوک به اهتمام م.ج.دو خویه و دیگران،15 جلد،لیدن،1879
-1901،ج 3،ص 1000-1012 و بعد،1025 و بعد،1029 و بعد.
-کلینی،الکافی،به اهتمام ع.ا.غفاری،تهران، 1381/1961،ج 1،ص 311-319،486-492.
-مسعودی،مروج الذهب،ترجمه و تصحیح س.باربیه دومینار و پاوه دو کورتی،پاریس،9 جلد،1861-1917،ج 7،ص 3،59-62.
-همو،کتاب التنبیه و الاشراف،به اهتمام م.ج. دوخویه، BGA ،لیدن،1894،ص 349 و بعد.
-ابو الفرج اصفهانی،مقاتل الطالبین به اهتمام الف. صقر،قاهره،1368/49-1948،ص 561-572.
-همو،الاغانی،بولاق،1285/69-1868،ج 9،ص 25 و بعد،ج 18،ص 29،42 و بعد.
-بلعمی،تاریخ (Chronique) ،تاریخ طبری ترجمه فارسی ابو علی محمد بلعمی،ترجمه و تصحیح زوتنبرگ،4 جلد،پاریس،74-1867،ج 4،ص 508-518.
-ابن بابویه،عیون اخبار الرضا،به اهتمام م.ح.
-آخوندی،قم،1377/58-1957.
-مفید،الارشاد،به اهتمام ک.موسوی میاموی، تهران،1377/58-1957.ص 2284-296.
-سمعانی،الانساب،به اهتمام عبد الرحمان الیمانی،حیدر آباد،7 جلد،86-1382/76-1962. ج 6،ص 139 و بعد.
-ابن الجوزی،تذکره الخواص،نجف،1383/64
-1963،ص 351 358،ابن خلّکان،وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان،به اهتمام احسان عباس، 8 جلد،بیروت،72-1968،ج 3،ص 269-271.
-اربلی،کشف الغمه،به اهتمام ا.میانجی، تبریز،1381/62-1961.ج 3.ص 70-184.
-ابن حجر،تهذیب التهذیب،حیدر آباد،27- 1325/9-1907،ج 7،ص 387-389.
-مجلسی،بحار الانوار،تهران،1956،ج 39.
-هـ.ا.حسن،«المأمون و علی الرضا»، مجله کلیه الآداب،قاهره،سال یکم،1933،ص 84-94.محسن امین عاملی،اعیان الشیعه،دمشق، 1935،ج 4/2،ص 77-214.
– F.Gabrieli,Al-Mamun e gli Alidi,LeiPzig. 1929,PP.35ff
– D.M.Donaldsom,The shiite Religion,London, 1933,PP.169-161.
– D.Sourdel,ẒLa Politique religieuse du calife Abbaside al-MamumẓREI 30.1962 PP 33 ff.
– W.Madelung New Documents concerning al
– Mamun,al-Fadl b.Sahi and All al-Rida in Studia Arabica et Islamica,Festschrift for Ihsan Abbas,ed.W. al-Qadi,Beirut,1981,PP.46-333.
شهریور.متفرقه.مقاله نمایی 16.1387,0001 P
پی نوشتها:
(1) Wilfred Madelung,All ali-Reza,EncycloPaedia, Iranica,vol,1,PP.880.877
(2)صریاء روستایی است در سه میلی جنوب شرقی مدینه که امام موسی الکاظم علیه السلام آنرا بنیاد نهاده بود.نویسنده مقاله آنرا صریّاء نوشته که صریاء درست است.ضمنا در هیچیک از منابع اسلامی ذکر نشده است که امام بدون سهم بردن برادرنش آنرا به ارث برد .عباس بن موسی جعفر،برادر امام رضا بر وصیتنامه پدر اعتراض داشت و به نزد ابن عمران قاضی رفت و گفت:درون این نامه گنج و جواهر است و او،حضرت رضا،میخواهد همه را برای خود بردارد.امام با کمال صبر و بردباری فرمود:برادر میدانم ضرر و بدهکاری تو باعث این حرفها شده است.او به عامل خود فرمود: برو ببین چه مقدار بدهی دارد و آنرا پرداخت کن و اسناد بدهی آنهارا پس بگیر و در مقابل مدرک تصفیه دریافت کن.ابن بابویه،عیون اخبار الرضا،ترجمه حمید رضا مستفید،علی اکبر غفاری،تهران،1372.ج 1، ص 68-69(مترجم).
(3)امام جواد علیه السلام این مطلب را رد میکند و میفرماید:خداوند-تبارک و تعالی-او را رضا نامید، زیرا او برای خداوند عزّ و جل-در آسمانش،برای رسولش و ائمه بعد از او علیهم السلام در زمینش مرضی بود.همان،ج 1،ص 25(مترجم)
اطلاعات حکمت و معرفت » شماره 32 (صفحه 6)
URL : http://www.noormags.com/view/fa/ArticlePage/532887