جمعه, 2 آذر , 1403 برابر با Friday, 22 November , 2024
جستجو

 

دکتر فاطمه جان­ احمدی[1]

 

علی درزی[2]

 

چکیده:

 

علی­رغم زمان­بَر بودن فرایند تحولات فرهنگی تلاش­های مستمر رسول گرامی اسلام(ص) درجهت ایجاد جامعه­ای مبتنی بر مبانی اسلامی و ارزش­های انسانی در کم­ترین زمان ممکن محقق شد. ساختار نا­به­سامان و رفتارها و عادات ناهنجار حاکم بر جامعه مدینه و واپسماندگی متأثر از فرهنگ جاهلی مهم­ترین عامل کندی آهنگ تحولات فرهنگی در مدینه بود. هدایت فراگرد اجتماعی به تغییر مناسبات فرهنگی و جایگزینی ارزش­های اسلامی به جای هنجارهای جاهلی منجر شد. آن­چه مقرر است در این پژوهش بدان پرداخته شود بررسی سازوکارهای اجتماعی پیامبر اسلام(ص) در ایجاد تحولات فرهنگی در مدینه  است. اینکه نبی مکرم اسلام(ص) از چه برنامه و سازوکاری برای ایجاد تحولات فرهنگی بهره جست و به چه نتایجی نائل آمد از مهم­ترین دغدغه­های پژوهش پیش روست. وضع قوانین جدید مطابق با آموزه­های قرآنی، برنامه­ریزی اجتماعی سازگار با ارزش­های اسلامی و تولید هنجارهای نوین و ترسیم نقش­های اجتماعی مطابق با فرهنگ نوخاسته اسلامی ،تاسیس نهادهای جدید با کارکردهای فرهنگی و تعریف نمادهای منزلتی، جذب اقلیت­های دینی و تغییر روابط میان گروه­های اجتماعی قومی و نژادی همه از سازوکارهای اجتماعی است که پیامبراکرم(ص) برای تحولات فرهنگی ازآن ها بهره جست. دستامد ده سال حیات فرهنگی پیامبر اکرم(ص)همه­گیر شدن فرهنگ اسلامی بود هرچند تداومش نیازمند برنامه­ریزی مداوم فعالان سیاسی و فرهنگی پس از پیامبر اکرم (ص)بود     

 

واژگان کلیدی:

 

پیامبراکرم (ص)، سازو کارهای اجتماعی، تحول فرهنگی، مدینه.

 

طرح مساله:

 

از مختصات جامعه جاهلی خرافه پرستی، شرک و بت پرستی ، رسوم مرتبط با جوامع بسته و قوم پرستی و روابط درون گروهی ناکارآمد و خرده فرهنگ های منحرفی چون دخترکشی  بود که زمینه های تآخر و پس افتادگی فرهنگی را در حجاز و فراحجاز بوجود آورده بود.بعثت و نبوت برگزیده ای آشنا به معضلات فرهنگی از میان  همین قوم با سلاح و ابزاری کارآمد چون وحی الهی با سرفصل  تزکیه و تعلیم[3] و تغییر مناسبات اجتماعی به تحولات فرهنگی دامن زد و زمینه ساز انقلاب فرهنگی اسلام شد.هجرت پیامبر(ص) به یثرب به تسریع روند تحول فرهنگی انجامید. چنانکه ساختار بی هنجار قبیله ای و نزاع های بی اساس و جنگ های طولانی اوس و خزرج و رقابت های پیدا و پنهان با قبائل یهود جامعه ی یثرب را ملتهب و آماده ی پذیرش هرگونه تحولی نمده بود هرچند تلاش نقبا و سفیران فرهنگی پیامبر نیز بر سازه ی شهری یثرب و بافت فرهنگی آن تآثیر نهاده بود و یثرب را در بدو ورود پیامبر اکرم (ص) مهیای تغییراتی اساسی کرده بود. تشویق شهروندان در اجرای رفتارهای مناسب آنان را مشتاقانه به سوی جریان اجتماعی شدن سوق می داد.برنامه هدفمند پیامبر اکرم (ص) جهت تغییر عوامل اجتماعی و فرهنگی و انتقال و تسری  بسیاری از مفاهیم قرانی توام با تشریح بسیاری از قواعد و تشریع فرایض و ابلاغ مجموعه ای از قوانین عبادی بود. تغییر و نوسازی جامعه ی جاهلی تنها با تلاش هایبی وقفه و بکارگیری آیات الهی و پشتوانه ی قوی خداوندی میسر بود. [4]با این توصیف مطالعه ی برنامه و ساز و کارهای اجتماعی پیامبر(ص)در تحولات و تغییرات فرهنگی مدینة النبی  بسیار ضروری به نظر می رسد چنانکه این سازکارها به عنوان الگوهای رفتاری در فراخنای تاریخ اسلام دستمایه ای گرانقدر برای تحولات فرهنگی  دولت های اسلامی خواهند بود  و قابلیت اجرا و حصول نتیجه را در همه ی ادوار خواهند داشت.

 

حوزه ی نظری وسیع علوم انسانی و وجود تعاریف متنوع و متعدد از واژه هایی چون فرهنگ ،تحول فرهنگی و نظم اجتماعی ضرورت لزوم تعاریفی واحد را بیشینه می کند. از این رو در همین بحث مقدماتی ابتدا از واژه ی فرهنگ که معنایی گسترده و کلان دامنه دارد تعریفی متناسب با چارچوب تحقیقاتی این پژوهش ارائه می شود.علی رغم تنوع تعاریف فرهنگ در یک معنای کلی شامل همه ی دستاوردهای معنوی و فکری بشر است کهمیراث تاریخی و اعتقادی یک جامعه محسوب شده عناصر عینی و ذهنی سازمان اجتماعی بشر و مجموعه ای از ارزشها، اعتقادات و باورها و آداب و رسوم، زبان  را در بر می گیرد.[5] تغيير نیز در لغت به معني از حالي به حالي برگردانيدن و دگرگون كردن است.[6] و اصطلاحاً تغییر فرهنگی یعنی دگرگونی در رفتارها و اخلاقيات و برخی سازه های اجتماعی[7].تحول نیز از ريشه ی«حَوْل» ماخوذ است و در لغت به معني دگرگونى چيزى و جدا شدن از غير آن آمده‏ است[8]. در اصطلاح علوم اجتماعي، براي تحول دو معني ذكر شده است: نخست: هر نوع تغيير در جهت افزايش يا كاهش و دوم :گسترش منظم هر چيز مانند يك نظريه يا يك نظام فكري[9].کنترل اجتماعي هم یعنی سازوکارهايي که حاکمیت به وسيلة آن تسلط خود را بر اشخاص اِعمال مي کند و آنان را وا مي دارد تا با ارزش­ها و هنجارها ي جامعه همنوا شوند[10].ارزش هاي اجتماعي هم زير بناي هنجارها، نهادها، و ساخت اجتماعي را تشکيل مي دهند و چهارچوبه­هايي براي مشروع ساختن رفتارهاي انساني هستند[11] را شامل می شوند . بدین ترتیب پیامبر عظیم الشأن اسلام با مجموعه ای از الگوهای رفتاری با دستمایه ای غنی از آموزه های وحیانی به تغییرات فرهنگی مبادرت کردند و برخی از هنجارها و مناسبات فرهنگی را تاسیس و پاره ای را اصلاح و ترمیم کردند. آنچه در پی خواهد آمد بررسی جامعه شناختی از رفتارهای اصلاح گرایانه ی پیامبر (ص) و سازوکارهای اجتماعی آن خواهد بود.

 

ساز و کارهای اجتماعی و تغییر مبادی رفتاری

 

به روایت منابع و سیَر پیامبر اکرم (ص)از ساز و كارهاي متنوع و کارآمدی برای تحقق اصلاح اجتماعی و تحول فرهنگی بهره بردند.از انجا که کاربست ساز و كارهای بی واسطه و استفاده از شیوه های غیر مستقیم در نظام اصلاحی اهداف فرهنگی را محقق می کرد الگوهای رفتار فرهنگی پیامبر و حصول نتایج در کمترین زمان ممکن حائز اهمیت می نماید. زیرا بدرستی پیداست زمان بَر بودن فعاليت هاي فرهنگي و دير بازده بودن راهکارهای اصلاحی، و البته کمی فرصت دولت نبوی ابزارها و ساز و كارهاي کارامدی را طلب می کرد که دستامد بررسی این سازوکارها حصول الگویی عملی و رفتارهایی بی بدیل در تحول سازه های فرهنگی جوامع اسلامی خواهد بود.

 

آنچه از منابع تاریخی بر می آید اینکه جامعه جزير­ه­العرب، داراي ساختاری قبيله­اي با ارزش های قوم مدارانه بود. ميراث كهن و ریشه دار فرهنگ جاهلی با رویکردی قبيله­اي با ارزشها و فرهنگ اسلامي قابلیت جمع نداشت. آموزه­هاي قرآني و مجموعه ی قواعد فرهنگ اسلامي در مواجهه با ساختار عقيدتي، سياسي و اجتماعي جامعه جاهلي تعارض و تقابلی اساسی یافتند.

 

نقبای نبوی  نخستین گام تحول فرهنگی را در یثرب برداشتند و جامعه را به چالشی تقابلی برای پذیرش مفاهیم اسلامی واداشتند. دومین گام اساسی، ورود پيامبراكرم(ص) و مسلمانان مهاجر به يثرب بود که روند تحولات فرهنگی را تسریع کرد و  قبائل اوس و خزرج را به تعامل و مودتی معنا دار فراخواند. تنوع آداب و رسوم متناسب با گوناگوني قبائل به تعدد کارکرد های اجتماعی و فرهنگی در جامعه ی یثرب انجامیده بود.  

 

مهمترین و کارآمد ترین ابزار عملی نبي مكرم اسلام(ص) برای تحقق تحول فرهنگي آيات قرآن کریم بود[12]. رویکرد آرام و بطیء و در عین حال حساب شده و هدفمند رهبر فرهمند جامعه ی اسلامی آیات  نازل شده را با  مسائل اعتقادي پیوند داد و جامعه ی آماده ی تحول را  براي پذيرش اصلاحات فرهنگی با مجموعه ای از احكام مرتبط با هنجارها و ارزش های اسلامی و تكاليف فردي و اجتماعي مواجه کرد.

 

ترك آداب و عادات و رسوم رسوخ شده ی جاهلي به يك باره ممكن نبود. بهترين روش براي جايگزيني ارزش هاي اسلامي روش تدريج توام با آموزش بود.سرمطلع اقدامات فرهنگی دولت نبوی برای طرح زیر ساخت های اجتماعی  ساخت نهاد های فرهنگی، ايجاد مودت اجتماعی ، طراحی پيمان برادري،انجام  اقدامات عام المنفعه و وضع قوانين عادلانه برای تأمین و حفظ حقوق انسانی بود.

 

تاسیس نهاد دینی و اجتماعی مسجد و تحول در الگوهای فرهنگی:

 

بعثت پیامبر اکرم بیش از هر چیز تبعات فرهنگی تعیین کننده ای در بر داشت. دستامد عصر مکی تغییرات مهم فکری و انگیزشی بود که هرچند در مکه پاگرفت اما در مدینه با هجرت پیامبر و طراحی الگوی تغییر با تمسک به نهادهای اجتماعی با کاردهای عبادی و تعلیمی به بار نشست. تاسیس مسجد به عنوان نهاد و پایگاه فرهنگی نخستین اقدام پیامبر اکرم(ص) برای ایجاد تغییرات و تثبیت دگرگونی های فرهنگی بود. درک این مطلب چندان دشوار نیست که دریابیم مسجد مهمترين و كارآمدترين عنصر اجتماعي در تثبیت الگوهای رفتار دینی ، عبادی و اجتماعی است زیرا این کانون فرخنده با نمادهای توحیدی از بدو تاسیس با دارا بودن نقش های محول و محقق بسیار توانست سهمی درخور در تحولات فرهنگی و ریشه افکنی بنیاد شرک و پیوند عناصر نامتجانس فرقه ای گرد هم به عهده داشته باشد و به محلی برای تأمین نخستین تمنیات علمی و گفتگو های فرهنگی حتی در عصر پیامبراکرم تبدیل شد.[13]

 

انتخاب و کاربرد واژه فاخر نام مسجد که می توانست تمامی عبودیت حق تعالی و سائیدن پيشاني بر زمین را  تجلی کند [14]هم خود به تنهایی تمامی پیام انقلاب فرهنگی پیامبر را به ذهن متبارد می کرد.  راغب اصفهانی در عباراتی مختصر مسجد را از سجده و جمع آن را «سُجُود» به معني  آرامش و فروتنى و اطاعت آورده است.پس چنانکه در متون تاریخی آمده است، مسجد مكاني براي ابراز فروتنى، عبادت و پرستش خداوندخواهد بود[15].مؤید ادعای ارجمندی مسجد به عنوان کانون تحول فرهنگی رویکرد قرآنی به واژه «مسجد» است که دست کم با مشتقات متعددش  «نود و دو» بار در قرآن به كار گرفته شده است. اين فراوني استعمال مي تواند مؤيد اهميت کانون فرهنگی مسجد در تمدن اسلامی باشد.

 

اطلاق لفظ مسجد در قرآن کریم به همه ي زمين [16] مطابق تفسير آيه کریمه ی «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّه‏[17]» “و اينكه مساجد از آن خداست‏” شاید بتوان بی دشواری پذیرفت که در فرهنگ اسلامی مسجد محل و کانونی عام و بی پیرایه  برای اجرای عبادت و سجده ی باریتعالی و انجام فرایض و تکالیف شرعی هم چون  نماز و یا عبادات معمول[18] بوده است. روايتي مشهور از پيامبراكرم(ص) نیز مبنی بر این كه «جُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُورا[19]» زمين همه‏اش براي من مسجد و طهور (يعنى جاى نماز و پاك) قرار داده شده  مؤید این مدعاست که اسلام رویکردی عام و فراگیر به محل عبادت مسلمانان دارد. آیات قرآنی با رویکرد تشويقی مسلمانان  را به ساختن و آباد كردن مسجد تحریض می کند “إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسى‏ أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدين‏”[20] چنانکه بیشترین و البته نخستین اقدام رسول گرامي اسلام(ص) به محض  ورود به محله ی قباء[21] و سپس یثرب نیز بر مدار ساخت مسجد گردیده است.

 

فعالیت ها و اقدامات پرشماری چون اجرای امور عبادی, امور فرهنگی و آداب و مناسک ویژه, تعاملات اجتماعی و البته محل سکونت نبی مکرم اسلام (ص) در مسجد موجب شده است تا کارکردهای چند منظوره مسجد هرگز از چشم تیزبین محققان بدور نباشد. 

 

حضور بی سرپناهان مدینه یعنی اصحاب صفه در مسجد و رسیدگی پیامبر به آنان [22] و اشارات قرآن کریم [23]مطابق روایات ائمه اطهار (علیهم السلام) [24]  زمینه ای شد تا همواره مسجد مأمن و سرپناهی برای آواره گان و بی سرپناهان و نیازمندان  و فقرا باشد.

 

نکات فرهنگی نهفته در انتخاب محل مسجد

 

1-   مانع شدن از اختلاف

 

  افزون بر کاربری مسجد و رفع حوائج مادی و معنوی آن که در سیره و قرآن کریم بدرستی فلسفه ی آن نهفته است شیوه ی انتخاب محل آن نیز شایان توجه است. چنانکه این شیوه خود توانست به عنوان یک اقدام فرهنگ ساز از بسیاری مشکلات اجتماعی و معضلات آتی جلوگیری نماید. چنانکه رسول مكرم اسلام(ص) در بدو ورود به مدينه با مشاهده ی التهابات اجتماعی و تمایل انصار به استقرار پیامبر(ص) در محله های آنها به منظور جلوگیری از هرگونه شبهه و درگیری اجتماعی فرمودند: «إني أمرت بقريه تأكل القرى،‏ خلوا سبيلها فإنها مأموره[25]» سپس در  محل مسجد بنى سالم نماز جمعه برگزار كردند[26].

 

2-   توجه به حفظ حقوق ایتام در جامعه

 

پس از گذر از محله هاي مختلف، شتر پيامبر(ص) كنار زميني كه متعلق به دو يتيم  از بني نجار به نام هاي سهل و سهيل نشست و پيامبر(صه اطراق ایشان ) آن مكان را براي ساخت مسجد خريداري نمود[27].

 

در مورد جمله« إني أُمرت بقرية تأكل القرى» مي توان گفت اكل قري، كنايه از فتح شدن مي باشد، يعني قريه اي كه ساير قريه ها و قبائل را فتح مي كند. بنابراين محل و قبيله مذكور بايد تناسب معقولي با ساير محله ها داشته باشد. به تعبير ديگر «تأكل القري» مي تواند كنايه از محلي باشد كه داراي موقعيت جغرافيايي مناسب و كليدي است. توجه به محله بني نجار كه مسجد پيامبر(ص) در آن واقع شده است نشان مي دهد، فاصله اين منطقه از شمال تا احد و از جنوب تا قبا، شش كيلومتر و در وسط راه است. از نظر شرقي و غربي نيز ميان دوحره كه شش كيلومتر است، باز مسجد در نقطه مياني قرار گرفته است. بنابراين مفهوم«بقرية تأكل القرى» انتخاب مكاني است كه از آنجا امكان دست رسي به نقاط مختلف آسان باشد[28].

 

رسول گرامي اسلام(ص) از ابتداي ورود به مدينه مردم را نسبت به حُسن رفتار اجتماعي و استحكام پيوند ميان شان[29] و توجه به نماز و مسجد [30]سفارش مي نمود. گويا بين اين دو ارتباط خاصي وجود دارد و هر دو از سفارشات مهم دين اسلام است.

 

فرهنگ مودت و دوستی :

 

پيامبر مكرم اسلام(ص) از قبائل متعدد كوچك وبزرگي كه دائماً با يكديگر اختلاف و جنگ داشتند، ملت واحدي بوجود آورد. رسول گرامي اسلام (ص) توانست براي نخستين بار ملت واحدي بوجود آورد كه به جاي پيوند قبيله اي، تحت نيروي مذهب با يكديگر متحد شده بودند.

 

پيامبر(ص) با رفتار محبت آميز خود افراد و قبائل مختلف را به سمت اسلام جذب و آنها را به محبت و نيكي نسبت به هم سفارش مي نمود. از عبدالله بن سلام نقل شده است هنگام ورود پيامبر(ص) به مدينه مردم به استقبال ايشان رفتند، به مردم ‏فرمود:« اى مردم به يكديگر سلام كنيد و به مردم غذا بدهيد و پيوند خويشاوندى را رعايت كنيد و به هنگامى كه مردم خفته‏اند نماز بخوانيد تا به سلامتى وارد بهشت شويد[31]».

 

آنچه مسلم است، رسول گرامي اسلام(ص) با رفتار محبت آميز خويش، به صورت عملي ديگران را به مودت نسبت به یکدیگر تشويق مي نمود، و همين رفتار ايشان در افراد تأثير مي گذاشت.

 

طايفه بنى سعد بن بكر، ضمام بن ثعلبه را به نزد پيامبر اسلام(ص) فرستادند تا از طرف آنها در مورد پيامبر(ص) و اسلام تحقيق كند و نتيجه را به آنان اطلاع دهد. او به مدينه رفت و در مقابل در مسجد شتر خود را خواباند و زانويش را بست و نزد پيامبر(ص) كه با مسلمانان نشسته بود رفت. او به سوى حاضران آمد و پرسيد: كدام يك از شما پسر عبد المطلب است؟ پيامبر(ص) فرمود: من پسر عبد المطلب ام. پرسيد: آيا محمد(ص) تو هستى؟ گفت: آرى. گفت: اى پسر عبد المطلب، من از تو پرسش هائى دارم و در پرسش پافشارى مى‏كنم. اين را بر من عيب نگير. پيامبر(ص) فرمود: هر چه مي خواهي بپرس. گفت: تو را به الله، خداى تو و خداى پيشينيانت و خداى هر كه پس از تو  است سوگند مى‏دهم، آيا خداوند تو را بعنوان پيامبر به سوى ما فرستاده است؟ پيامبر(ص) فرمود: به خدا سوگند آرى[32].

 

گفت: تو را به الله خداى تو و خداى پيشينيانت سوگند مى‏دهم كه آيا خداوند به تو فرمان داده تنها او را بپرستيم و چيزى را با او شريك نگيريم و اين همتايان را كه پدرانمان آنها را مى‏پرستيدند دور بريزيم؟ فرمود: آرى.  مرتبه سوم نیز سوگند پیشین را تکرار کرد و گفت: آيا خداوند به تو فرمان داده كه پنج نماز بگذارى؟ فرمود: آرى. سپس ضمام يك به يك واجبات را بر شمرد و هيچ‏چيز را كه اسلام واجب نموده بود ذكر نكرد مگر آنكه پيامبر(ص) را درباره آن سوگند داد. چون شمردن واجبات تمام شد گفت: گواهى مى‏دهم كه خدائى جز الله نيست و محمد(ص) بنده و رسول اوست. و خدا را گواه گرفت كه همه آنچه را اسلام واجب كرده به قومش بگويد، و هر چيزي كه اسلام نهى كرده ترك كند. سپس از مسجد بيرون رفت[33].

 

هنگامي كه ضمام به قومش رسيد، دورش جمع شدند. نخستين سخنى كه به آنها گفت اين بود: چه بد هستند لات و عزى!  مردم گفتند: اى ضمام ساكت باش، از پيسى و خوره و ديوانگى بترس. ايشان بر اين باور بودند كه هر كس به آن دو بت اهانت كند دچار اين بيماريها خواهد شد. ضمام گفت: واى بر شما، به خدا سوگند اينها نه زيان مى‏رسانند و نه سود مى‏دهند. خداوند پيامبرى برگزيده و كتابى بر او فرود آورده كه شما را از آنچه درآن هستيد نجات مى‏دهد. من گواهى مى‏دهم كه خدائى جز الله نيست و او يگانه و بى شريك است و محمد(ص) بنده و فرستاده اوست و من از جانب او آنچه را كه فرمان داده و آنچه را كه نهى فرموده براى شما آورده‏ام. آن روز هر كدام از افراد قبيله ضمام نزد او رفت، مسلمان شد[34].

 

يكي ديگر از تغييراتي كه رسول گرامي اسلام(ص) ميان مردم مدينه ايجاد نمود، تغيير در مفاهيمي چون دوستي ها و دشمني ها بود. از آنجا كه اساس علائق، دوستي ها و دشمني ها در ميان عرب هاي عصر جاهليت، از منافع قبيله اي و گاه پيمانانشان فرا تر نمي رفت و ارتباطاتشان بر اساس منافع شان تعريف مي شد، به نظر مي رسد در مواجه با تعاليم اسلام و آموزه هاي نبوي(ص) بسياري از اين مفاهيم تغييرات فراواني كردند. به عنوان نمونه در ماجراي عزيمت مهاجرين مكي به مدينه، آنچه مسلم است تلاش هاي نبي مكرم اسلام(ص) به منظور ايجاد وفاق و دوستي ميان افرادي با شرايط متفاوت بسيار كارساز بود. چنانچه پيامبر(ص) زمينه هاي ايجاد همدلي ميان مسلمانان مكي و مدني را فراهم نمي آورد، وضعيت اجتماعي آن چنان كه مطمع نظر رسول گرامي اسلام(ص) بود، تغيير نمي كرد.

 

هنگامي كه مهاجرين به مدينه آمدند، مردم مدينه به پيامبر(ص) عرض كردند: اي رسول خدا(ص) نخل هاي ما را بين ما و مهاجرين تقسيم كن. پيامبر(ص) كه مي دانست، نخل مهم ترين منبع درآمد انصار است، فرمود: نه، شما وسايل زندگي شان را فراهم كنيد و در خرما شريك شان كنيد. آنها گفتند: اطاعت مي كنيم[35].

 

پس از جنگ با بني نضير هنگامي كه رسول مكرم اسلام(ص) مي خواست غنايم بدست آمده را تقسيم نمايد، به انصار فرمود: به درستي كه برادران مهاجر شما اموالي ندارند، اگر بخواهيد اين اموال را بين شما و آنها تقسيم نمايم و اگر خواستيد چيزي نگيريد و تنها بين آنان تقسيم كنم. انصار گفتند: ما نمي خواهيم، بلكه ميان آنان تقيسم كنيد و از اموال ما هر چه خواستي ميان آنها تقسيم كنيد. در اين هنگام اين آيه نازل شد[36]:«وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْايمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يحُِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيهِْمْ وَ لَا يجَِدُونَ فىِ صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلىَ أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ كاَنَ بهِِمْ خَصَاصَةٌ  وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏[37]» (و براى كسانى است كه در اين سرا [سرزمين مدينه‏] و در سراى ايمان پيش از مهاجران مسكن گزيدند و كسانى را كه به سويشان هجرت كنند دوست مى‏دارند، و در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى‏كنند و آنها را بر خود مقدّم مى‏دارند هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند كسانى كه از بخل و حرص نفس خويش باز داشته شده‏اند رستگارانند).

 

راهکارهای ایجاد مودت و نتایج آن

 

اوس و خزرج پس از جنگ هاي خونين و طولاني در پرتو تعاليم اسلام و ارشادات رسول خدا(ص) كينه ها را كنار گذاشته با يكديگر دوست و مهربان شدند. اما پس از اسلام نيز گاهي ريشه ي اختلافات گذشته سر بر مي آورد و كينه هاي جاهلي آشكار مي گشت. در چنين مواقعي نبی مكرم اسلام(ص) با تدبير خاص، ميان آنان آشتي و دوستي برقرار مي نمود. يكي از آن موارد پس از جريان افك بود.

 

بعد از مراجعت پيامبر اسلام(ص) از جنگ بني المصطلق، گروهي از منافقان به سركردگي عبدالله بن ابيّ و چند نفر از خزرج شايعه اي در مورد يكي از همسران پيامبر(ص) پخش مي كردند. رسول خدا(ص) ضمن خطبه‏اى فرمود: چيست افرادي را كه درباره خانواده ام مرا مي آزارند و سخنان ناروائى درباره آنها مي گويند، در صورتى كه به خدا سوگند من جز خير از ايشان چيزى نديده‏ام، و نيز به مردى تهمت مي زنند كه به خدا سوگند از او نيز جز خير چيزى نديده‏ام. در اين هنگام اسيد بن حضير (كه جزء بزرگان اوس بود) برخاست و عرض كرد: اي رسول خدا(ص) اگر اين ياوه گويان از قبيله اوس هستند ما شر آنها را كفايت خواهيم كرد، و اگر از قبيله خزرج اند هر دستورى درباره آنها صادر كنى انجام مي دهيم،  به خدا آنها سزاوار هستند كه گردنشان را بزنند[38].

 

سعد بن عباده (رئيس خزرج) به طرفدارى از قبيله خود برخاست و به اسيد بن حضير گفت: بخدا دروغ ميگوئى و هرگز ما گردن آنها را نمي زنيم و خدا ميداند كه تو چون ميدانستى تهمت‏زنندگان از خزرج هستند اين سخن را گفتى و اگر از قوم خودت بودند اين حرف را نمي زدى؟ اسيد گفت: تو دروغ ميگوئى و شخص منافقى هستى كه طرفدارى از منافقين مى‏كنى. اختلاف زياد شد و نزديك بود  ميان دو قبيله در گيري ايجاد شود[39].         

 

چند روز پس از جريان افك كه بين اوس و خزرج اختلاف ايجاد شد و كينه هاي جاهلي سر باز كرد، پيامبر(ص) همراه چند نفر دست سعد بن معاذ را در دست گرفت و او را به خانه سعد بن عباده برد، و به اتفاق همراهان ساعتى در خانه سعد بن معاذ  ماندند. سعد بن عباده هم خوراكى تهيه كرد و پيامبر (ص) و سعد بن معاذ و همراهان همان جا غذا خوردند. چند روز ديگر پيامبر (ص) به اتفاق تنى چند دست سعد بن عباده را گرفته و او را به خانه سعد بن معاذ آوردند و ساعتى نشستند و صحبت كردند. سعد بن معاذ هم غذا تهيه كرد و پيامبر (ص) و سعد بن عباده و همراهان آن جا غذا خوردند. پيامبر (ص) اين كار را به منظور رفع كدورتى كه در جر و بحث ميان ايشان حاصل شده بود انجام دادند[40].

 

برخي از منابع ذكر كردند، افراد دو قبيله اوس و خزرج پس از مسلمان شدن، مانند دو قوچ در خدمت به پيامبر اسلام(ص) با هم مسابقه مي دادند. هر زمان اوسيان خدمتي انجام مي دادند، خزرجيان مي گفتند: به خدا به اين فضيلت نزد پيامبر(ص) و مسلمانان از ما سبقت نگيريد. و تا زماني كه كاري نظير آن انجام نمي دادند، آرام نمي گرفتند. و هر گاه خزرجيان خدمتي مي كردند، اوسيان همين سخن را مي گفتند[41].

 

يكي ديگر از آيات قرآن مجيد كه به دوستي اوس و خزرج پس از دشمني هاي ديرينه اشاره مي کند اين آيه مي باشد: «وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ[42]» (و دلهاى آنها را با هم، الفت داد! اگر تمام آنچه را روى زمين است صرف مى‏كردى كه ميان دلهاى آنان الفت دهى، نمى‏توانستى! ولى خداوند در ميان آنها الفت ايجاد كرد! او توانا و حكيم است‏).

 

رسول خدا(ص)، با نرمى و ملايمت و از روي رفق و مدارا دل‏ها را متحوّل و به حق متمايل گردانيد. تأليف قلوب و پيوند نفوس كارى است سخت و دشوار، به ويژه نسبت به افرادي كه دير زماني به جنگ و كشتار يكديگر مشغول بودند.

 

يكى از معجزات بزرگ پيامبرمكرم اسلام(ص) اين بود كه بسوى مردمى مبعوث شد كه اگر به فردي از آنان يك سيلى زده مى‏شد، بخاطر آن جنگ‏ها و خونريزى‏ها بر پا مي كردند. اما به وسيله ايمان به خداوند، اين دشمنى‏ها و خود سرى‏ها از ميان رفت و ميان آنها تفاهم و دوستى ايجاد شد و در راه ايمان از كشتن پدر و پسر و برادر خود امتناع نداشتند. خداوند اعلام مى‏كند كه اين ايجاد محبت بين مسلمانان را خودش انجام داده است‏[43].

 

 ساز و کار پیمان برادری و نتایج آن

 

يكي از اولين اقدامات پيامبر(ص) پس از ورود به مدينه ايجاد پيمان برادري ميان برخي از مهاجران و انصار بود. اين پيمان آن چنان محكم و قوي بود كه بر اساس آن قرار شد، آنان بعد از مرگ همچون خويشاوندان از يكديگر ارث برند. اين پيمان برادرى ميان نود نفر كه چهل و پنج تن از مهاجران و چهل و پنج تن از انصار بودند- و بنابر قولي ميان صد نفر يعني از هر گروه پنجاه نفر- برقرار شد[44]. پيامبر(ص) با اين اقدام از يك سو مشكلات مالي مهاجرين را برطرف كرد يا كاهش داد و از سوي ديگر از دلتنگي هاي عاطفي آنان كاست و روابط اجتماعي عميق تري ميان آنان به وجود آورد.

 

اين پيمان پيش از غزوه بدر بود و هنگامي كه در غزوه بدر، خداوند اين آيه را نازل فرمود:«النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ في‏ كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‏ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً[45]».(پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها [مؤمنان‏] محسوب مى‏شوند و خويشاوندان نسبت به يكديگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرّر داشته اولى هستند، مگر اينكه بخواهيد نسبت به دوستانتان نيكى كنيد (و سهمى از اموال خود را به آنها بدهيد) اين حكم در كتاب (الهى) نوشته شده است‏).

 

حكمى كه در صدر اسلام اجراء مى‏شد و افرادي كه با يكديگر پيمان عقد اخوت بستند از يك ديگر ارث مي بردند نسخ شد، و خداوند فرمود: از اين به بعد تنها خويشاوندان از يكديگر ارث مى‏برند[46].

 

سازوکارهای عام المنفعه و بازخورد فرهنگی آن

 

رسول گرامي اسلام(ص) با انجام كارهاي عام المنفعه، بين مردم محبت و دوستي ايجاد مي كرد.

 

در مدينه غير از چاه «رومه» كه از آن مردي از بني مزينه بود[47] آب گوارايي، وجود نداشت و براي استفاده از آن مي بايست آب مي خريدند. پيامبر(ص) فرمود: چه كسي چاه رومه را مي خرد تا خودش و ديگر مسلمانان از آن استفاده كنند و در مقابل خداوند بهتر از آن را در بهشت به او بدهد. يكي از مسلمانان آن را خريد و در اختيار همه مسلمانان اعم از فقير و غني قرار داد[48].

 

رسول خدا(ص) با تشويق مردم به انجام كارهاي عام المنفعه، علاوه بر رفع نياز هاي ضروري جامعه و ايجاد رابطه محبت و احساس مسئوليت ميان مسلمانان، روحيه و فرهنگ مال دوستي را در آنان از ميان مي برد. همچنين با اشاره به ثواب كارهاي خدا پسندانه ارزش هاي اسلامي را در نهاد مسلمانان دروني مي فرمود.

 

حقوق انسانی در فرهنگ نبوی

 

يكي از اقدامات اجتماعي رسول گرامي اسلام(ص) كه مي توانست تأثيرات شگرف فرهنگي در جامعه بر جاي گذارد، اصلاح يا وضع قوانين اجتماعی بود. زنان از جمله اقشار آسيب پذير جامعه بودند كه در موارد مختلف از جمله ارث حقوق شان رعايت نمي شد. پيامبر(ص) بر اساس آموزه هاي قرآني، به مبارزه با اين ستم ها برخاست و حقوق زنان را احياء نمود. به برخي از آياتي كه درباره نازل شده است اشاره مي شود.

 

«لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثرَُ  نَصِيبًا مَّفْرُوضًا[49]» (براى مردان، از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان از خود بر جاى مى‏گذارند، سهمى است و براى زنان نيز، از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان مى‏گذارند سهمى،  خواه آن مال، كم باشد يا زياد، اين سهمى است تعيين شده).

 

اين آيه در حقيقت گام مهمي در جهت مبارزه با چنين عادات و رسوم جاهلي بود كه مي توانست زنان و كودكان را از حق مسلّم ارث خود محروم سازد، زيرا عرب ها با رسم غلط و غير عادلانه اي كه داشتند، زنان و فرزندان خردسال را از حق ارث محروم مى‏ساختند. قرآن مجيد با خط بطلان كشيدن بر اين قانون  غير عادلانه ارث، فرمود؛ مردان مي بايست سهمى از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان بجاى مى‏گذارند  را به زنان بپردازند كم باشد يا زياد. و بر اين تأكيد دارد كه هيچ يك حق ندارد سهم ديگرى را غصب نمايد[50].

 

  در شأن نزول اين آيه منابع آورده اند: اوس بن ثابت انصارى از دنيا رفت، در حالي كه زنش به نام« امّ كحة» و سه دخترش زنده بودند. دو پسرعموى اوس به نام سويد و عرفجة كه وصيّش بودند مالش را تصرف كردند و به زن و دخترانش چيزى ندادند. زیرا در جاهليت رسم بود كه به زن و فرزند صغير (گر چه پسر باشد) ارث نمى‏دادند و فقط مردان ارث مى‏بردند. در آن دوران مى‏گفتند تنها كسى ارث مي برد كه قادر به اسب سوارى و غنيمت گيرى باشد. ام كحة نزد رسول اللّه (ص) رفت و ماجرا را بيان نمود و اظهار كرد بچه‏هايش خرجى ندارند، در حالى كه پدرشان مال قابل توجهى به جا گذاشته كه در اختيار سويد و عرفجة است و از آن مال به آنان نمى‏دهند. پيغمبر (ص) آن دو را احضار نمود. گفتند: يا رسول اللّه (ص)، بچه‏هاى برادرمان نمي توانند اسب سوارى كنند و اسلحه بگيرند و توان جنگيدن ندارند. پيغمبر (ص) فرمود: باز گرديد تا ببينم خداوند در اين باره چه مى فرمايد. سپس آيه فوق الذكر نازل شد[51].

 

يكي ديگري از آياتي كه در دفاع از حقوق زنان بر پيامبراكرم(ص)نازل شده آيه مباركه ذيل است:

 

«يُوصِيكمُ‏ُ اللَّهُ فىِ أَوْلَادِكُمْ  لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَينْ‏ِ  فَإِن كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَينْ‏ِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ  وَ إِن كاَنَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ  وَ لِأَبَوَيْهِ لِكلُ‏ِّ وَاحِدٍ مِّنهُْمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كاَنَ لَهُ وَلَدٌ  فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ  فَإِن كاَنَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ  مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصىِ بهَِا أَوْ دَيْنٍ  ءَابَاؤُكُمْ وَ أَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكمُ‏ْ نَفْعًا  فَرِيضَةً مِّنَ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ كاَنَ عَلِيمًا حَكِيمًا[52]»

 

(خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش مى‏كند كه سهم (ميراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما، (دو دختر و) بيش از دو دختر باشند، دو سوم ميراث از آن آنهاست و اگر يكى باشد، نيمى (از ميراث،) از آن اوست. و براى هر يك از پدر و مادر او، يك ششم ميراث است، اگر (ميت) فرزندى داشته باشد و اگر فرزندى نداشته باشد، و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند، براى مادر او يك سوم است (و بقيه از آن پدر است) و اگر او برادرانى داشته باشد، مادرش يك ششم مى‏برد (و پنج ششم باقيمانده، براى پدر است). (همه اينها،) بعد از انجام وصيتى است كه او كرده، و بعد از اداى دين است- شما نمى‏دانيد پدران و مادران و فرزندانتان، كداميك براى شما سودمندترند!- اين فريضه الهى است و خداوند، دانا و حكيم است).

 

برخي از مفسران معتقدند اين آيه درباره عبد الرحمن برادر حسان، شاعر معروف، نازل شده است. هنگامى كه وى از دنيا رحلت كرد، داراي يك همسر و پنج برادر بود. برادران آمدند و اموال وي را گرفتند و زن را از ارث محروم كردند. زن خدمت پيامبر (ص) شكايت كرد و آيه فوق  در این رابطه، براي تعيين ميزان ارث نازل شد[53].

 

اينكه خداوند در بيان حكم ارث دختر وپسر، فرمود:« لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» ( ارث پسر دو برابر ارث دختر است). به منظور اشاره كردن به رسم جاهليت (كه ارث بردن زنان را ممنوع مى‏دانست) بود كه در اسلام باطل شده است. گويا اين رسم و نيز حكم خداوند يعنى ارث بردن زنان را يك حكم معروف بيان نمود و فرمود: مردان مثل زنان ارث، مى‏برند ولى دو برابر. به عبارت ديگر ارث زن را اصل در تشريع قرار داده و ارث مرد را به طفيل آن ذكر كرده تا مردم براى فهميدن اينكه ارث مرد چه مقدار است محتاج باشند بفهمند ارث زن (يعنى دختر ميت) چه مقدار است، با مقايسه با آن دو برابرش را به پسر ميت بدهند[54].

 

در اواخر اين سوره خداوند مي فرمايد:

 

«وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ وَ ما يُتْلى‏ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ في‏ يَتامَى النِّساءِ اللاَّتي‏ لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامى‏ بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَليماً[55]» (از تو درباره حكم زنان سؤال مى‏كنند بگو: «خداوند درباره آنان به شما پاسخ مى دهد: آنچه در قرآن درباره زنان يتيمى كه حقوقشان را به آنها نمى‏دهيد، و مى‏خواهيد با آنها ازدواج كنيد، و نيز آنچه درباره كودكان صغير و ناتوان براى شما بيان شده است، (قسمتى از سفارشهاى خداوند در اين زمينه مى‏باشد و نيز به شما سفارش مى‏كند كه) با يتيمان به عدالت رفتار كنيد! و آنچه از نيكيها انجام مى‏دهيد خداوند از آن آگاه است (و به شما پاداش شايسته مى‏دهد)).

 

اين آيه و آيات پس از آن در حقيقت ناظر به مطالب اول سوره است، از آنجا كه در آيات آغازين اين سوره نيز قرآن مجيد مطالبي در مورد حفظ حقوق زنان بیان فرموده بود، و رسوم ريشه دار عرب جاهلي كه حقوق زنان را از بين مي برد، را لغو و باطل اعلام نمود، مردم پس از شنيدن اين آيات از رسول خدا (ص) سؤال‏هايى پرسيده بودند. خداوند به رسول گرامى اسلام(ص) دستور داد تا در پاسخ ايشان بگويد: احكامى كه در شريعت اسلام به نفع زنان و به ضرر مردان تشريع شده، احكامى است الهى و خود آن پيامبر(ص) در تشريع آنها هيچگونه دخالتى نداشته است و نه تنها در تشريع اين احكام دخالت ندارد، بلكه در تشريع هيچ حكم ديگري از جمله تشريع احكام مربوط به زنان بي سرپرست هيچ دخالتى ندارد. علاوه بر اين خداوند بطور كلى در باره ايتام به آنان دستورداده كه به قسط و عدالت رفتار كنند[56].

 

نتیجه

 

 ساختار فرهنگی مدینه عصر نبوی مبتنی بر مبانی اسلامی و ارزش های انسانی بود. این تحول اساسی نتیجه یتلاش های مستمر نبی مکرم اسلام(ص) بود که در کمترین زمان ممکن محقق شد. ساختار نا بسامان فرهنگی مدینه جدای از فرهنگ جاهلی حاکم بر جزیرة العرب نبود .رفتارهای زشت  و عادات ناهنجار حاکم بر جامعه مدینه مظهر واپسماندگی متاثر از فرهنگ جاهلی بود که همین عامل مهمترین ریشه ی کندی آهنگ تحولات فرهنگی در مدینة النبی بود.امر دشوار فراگرد اجتماعی به تغییر مناسبات فرهنگی و جایگزینی ارزش های اسلامی به جای هنجارهای جاهلی کاری بس دشوار و در ظاهر ناممکن بود که تنها به مدد آیات الهی میسور شد. یافت پاسخ این پرسش اساسی که راهکار و سازو کار بنی مکرم اسلاو(ص) در ایجاد تحولات فرهنگی در مدینه چه بود؟ دستامد پژوهش حاضر است. آنچه در پایان این پژوهش حاصل شدآنکه پیامبراکرم (ص) برای تحقق اهداف تربیتی  فعالیت  مطابق با قرآن را آغاز کرد .ایشان از تمامی ظرفیت های آیات الهی قرآنی و از همه ی برنامه ها و سازوکارهایی فرهنگی بهره جست تا نمونه ای کامل از شهری فرهنگی را به جهانیان عرضه کند. آنچه مسلم است آنکه در سرمطلع این برنامه اصلاحی و انقلابی، سازوکارهای اجتماعی هم چون وضع قوانین اجتماعی مطابق آموزه های قرآنی ، برنامه ریزی اجتماعی سازگار با ارزش های اسلامی و تولید هنجارهای نوین و ترسیم نقش های اجتماعی مطابق با فرهنگ نوخاسته اسلامی ،تاسیس نهادهای جدید فرهنگی  با کارکردهای غنی و در بسیاری از موارد چند منظوره  تعریف نمادهای منزلتی ، جذب اقلیت های دینی وتغییر روابط میان گروههای اجتماعی قومی و نژادی قرار داشت. دستامد 10 سال حیات فرهنگی پیامبر اکرم(ص)همه گیر شدن فرهنگ اسلامی بود هرچند تداومش نیازمند برنامه ریزی مداوم فعالان سیاسی و فرهنگی پس از پیامبر اکرم (ص) بود.    

 

فهرست منابع و مطالعات:

 

1.      ‏ ابن حجر عسقلانى‏، احمد، الإصابة في تمييز الصحابة، بيروت‏: دار الكتب العلمية، 1415هـ.ق.

 

2.      ابن شعبه حرانى‏، تحف العقول عن آل الرسول (ص)،( قم‏: جامعه مدرسين‏،1404 هـ.ق.‏)، ص 112.

 

3.      ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم(معروف به تفسير ابن كثير)، تحقيق: محمد حسين شمس الدين‏، بيروت‏: دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون،1419 هـ.ق‏.

 

4.      ابن كلبي، هشام‏، الاصنام، تحقيق احمد زكى باشا، قاهرة: افست تهران (همراه با ترجمه)، نشر نو،  1364 هـ.ش.

 

5.      ابن هشام، عبد الملك‏، السيرة النبوية، ترجمه‏:سيد هاشم رسولى‏، تهران: انتشارات كتابچى،1375 هـ.ش.

 

6.      بلاذرى‏، أحمد بن يحيى ، فتوح البلدان‏، بيروت: دار و مكتبة الهلال، 1988م.

 

7.      راغب اصفهاني، مفردات ألفاظ القرآن‏،(دمشق- بيروت‏:دار القلم- الدار الشامية،412هـ.ش.)، ج1 ، ص266.

 

8.      الشافعي، علي بن الحسن( معروف به ابن عساكر)، تاريخ مدينة دمشق‏، بيروت‏: دار الفكر، 1415 هـ.ق.

 

9.      طباطبايى، سيد محمد حسين‏، الميزان فى تفسير القرآن‏، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم،‏1417 هـ.ق.

 

10. طبرسى، فضل بن حسن‏، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: با مقدمه محمد جواد بلاغى‏، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1372 هـ.ش‏.

 

11. طبرسى، فضل بن حسن‏، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: با مقدمه محمد جواد بلاغى‏، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1372 هـ.ش‏.

 

12. طبرى،‏ ابو جعفر محمد بن جرير ، تاريخ الأمم و الملوك‏، بيروت‏: دار التراث،1387 هـ.ق.

 

13. عجاج كرمى،‏ احمد، الإدارة في عصر الرسول صلى الله عليه و آله و سلم‏، قاهره: ‏دار السلام،‏1427 هـ.ق‏.

 

14. خركوشى نيشابورى، ابو سعيد، شرف المصطفى،(مكه‏:دار البشائر الإسلامية، 1424 هـ.ق.)

 

15. لوئيس کوزر، نظريه هاي بنيادي جامعه شناختي، ترجمه فرهنگ ارشاد (تهران، نشر ني، 1378) ص107.

 

16. مقريزى‏، تقى الدين، إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، بيروت: دار الكتب العلمية،1420هـ.ق.

 

17. محمد منصور و ديگران، لغت نامه روان شناسي، (تهران، بي جا، 1356هـ.ش.) ص 102.

 

18. النميرى، عمر بن شبه، تاريخ المدينة المنورة، قم: دار الفكر، 1368 هـ.ش.

 

19. محسني، منوچهر،جامعه شناسي عمومي، تهران: كتابخانه طهوري،1368هـ.ش.

 

20. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه،(تهران: دار الكتب الإسلامية، 1374 هـ.ش.)،ج‏3، ص 274.

 

21. قرائي مقدم، امان الله، مباني جامعه شناسي، (تهران، ابجد، 1374) ص200.

 

22. بروس كوئن، مباني جامعه شناسي، توسلي،(قم:مهر،1376هـ.ش.) ص59؛

 

23. ولايتي، علي اكبر، فرهنگ و تمدن اسلامي،(قم:نشر معارف،1385هـ.ش.) ص19.

 

24. شيخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال،(قم‏:دار الرضى‏، 1406 هـ.ق.)،‏ ص30.

 

25. واقدى، ‏محمد بن عمر، المغازي‏، بيروت‏: اعلمى‏،1409 هـ.ق.

 

26. واحدى نيشابورى‏، أسباب النزول، بيروت: دار الكتب العلمية،1411هـ.ق.

 

27. ابن منظور، حقبة، لسان العرب، بيروت:‏دار الصادر،1414هـ.ق.

 

28. عبد السلام مقبل مجبرى‏،إذهاب الحزن و شفاء الصدر السقيم، ناشر دار الإيمان‏، قاهره، بی تا.‏

 

مقاله :

 

1.      منتظر القائم، اصغر، مجموعه مقالات همايش بين المللي سيره شناختي پيامبر اعظم(ص)،

 

2.      رسول جعفريان ،(مقاله حكمت انتخاب محل مسجد النبي(ص) در مدينه)،ج1، ص305-307.

 

 

 

 

 



[1] . استادیار گروه تاریخ دانشگاه الزهرا

[2] . کارشناس ارشد تاریخ و تمدن اسلامی، دانشگاه معارف اسلامی

[3] – هُوَ الَّذِى بَعَثَ فىِ الْأُمِّيِّنَ رَسُولًا مِّنهُْمْ يَتْلُواْ عَلَيهِْمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الحِْكْمَةَ وَ إِن كاَنُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِين. جمعه/2.

[4] . هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً. فتح/28.

[5] – بروس كوئن، مباني جامعه شناسي، توسلي،(قم:مهر،1376هـ.ش.) ص59؛ علي اكبر ولايتي، فرهنگ و تمدن اسلامي،(قم:نشر معارف،1385هـ.ش.) ص19.

 

[6] – دهخدا،علي اكبر ، لغت نامه دهخدا،) تهران:موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران،1373هـ.ش.( ج4، ص5987.

[7] – محسني، منوچهر،جامعه شناسي عمومي،(تهران: كتابخانه طهوري،1368هـ.ش.)، ص478.

[8] – راغب اصفهاني، مفردات ألفاظ القرآن‏،(دمشق- بيروت‏:دار القلم- الدار الشامية،412هـ.ش.)، ج1 ، ص266.

[9] – محمد منصور و ديگران، لغت نامه روان شناسي، (تهران، بي جا، 1356هـ.ش.) ص 102.

[10] – لوئيس کوزر، نظريه هاي بنيادي جامعه شناختي، ترجمه فرهنگ ارشاد (تهران، نشر ني، 1378) ص107.

[11]– امان الله قرائي مقدم، مباني جامعه شناسي، (تهران، ابجد، 1374) ص200.

[12] – لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ. آل عمران/164.

[13] – عبد السلام مقبل مجبرى‏،إذهاب الحزن و شفاء الصدر السقيم ،ص45.

[14] – ابن منظور، ابن منظور، حقبة، لسان العرب، بيروت:‏دار الصادر،1414هـ.ق.،ج3،ص204.

[15] – راغب اصفهاني، مفردات، همان، ص396.

[16] – طبرسي، فضل بن حسن‏، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: با مقدمه محمد جواد بلاغى‏، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1372 هـ.ش‏.)، ج‏10، ص 560.

[17] – سوره جن،آيه 18.

[18] – دهخدا، همان،ج12،ص18417.

[19] – شيخ صدوق، أمالي الصدوق‏،( بيروت:اعلمى،1400 هـ.ق.)،‏ ص 216.

[20] – سوره توبه، آيه18. “مساجد خدا را تنها كسى آباد مى‏كند كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده، و نماز را برپا دارد، و زكات را بپردازد، و جز از خدا نترسد اميد است چنين گروهى از هدايت‏يافتگان باشند.

[21] – ابن هشام، همان، ج‏1،ص494.

[22] – ابن سعد، همان،ج1،ص196.

[23] – سوره بقره، آیه 273″” للْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فىِ الْأَرْضِ يحَْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لَا يَسَْلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا  وَ مَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيرٍْ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ»

[24] – طبرسي، مجمع البيان، همان، ج‏10، ص 560.

[25] – ابو سعيد‏ خركوشى نيشابورى، شرف المصطفى،(مكه‏:دار البشائر الإسلامية، 1424 هـ.ق.)،ج‏2،ص67؛ بيهقي، دلائل النبوه، ج‏2،ص504.

[26] – بلاذري، أنساب‏الأشراف‏، همان،ج1،ص263؛ مقريزي، مقريزى‏، تقى الدين، إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، بيروت: دار الكتب العلمية،1420هـ.ق.)،ج1،ص66.

[27] – ابن هشام،عبدالملك‏، السيرة النبوية، ترجمه‏:سيد هاشم رسولى‏، تهران: انتشارات كتابچى،1375 هـ.ش.ج‏1،ص495.

[28] – اصغر منتظر القائم، مجموعه مقالات همايش بين المللي سيره شناختي پيامبر اعظم(ص)، رسول جعفريان ،(مقاله حكمت انتخاب محل مسجد النبي(ص) در مدينه)،ج1،ص305-307.

[29] – ابن شعبه حرانى‏، تحف العقول عن آل الرسول (ص)،( قم‏: جامعه مدرسين‏،1404 هـ.ق.‏)، ص 112.

[30] – شيخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال،(قم‏:دار الرضى‏، 1406 هـ.ق.)،‏ ص30.

[31] – ابن سعد، همان،ج1،ص181.

[32] – نميري، تاريخ المدينة المنورة ،ج2،ص521؛ ابن كثير دمشقى‏، البداية و النهاية ، ج‏5،ص60.

[33] – طبري، تاريخ الأمم و الملوك، ج‏3،ص125.

[34] – نميري، همان،ج2،ص521؛ابن هشام، همان،ج2،ص573.

[35] – عجاج كرمي،‏ احمد، الإدارة في عصر الرسول صلى الله عليه و آله و سلم‏، قاهره: ‏دار السلام،‏1427 هـ.ق‏.)ص78.

[36] – نميري، همان،ج2،ص489.

[37] – سوره حشر،آيه9.

[38] – ابن هشام، همان،ج‏2،ص300.

[39] – طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج‏2،ص614-615.

[40] – واقدي، واقدى، ‏محمد بن عمر، المغازي‏، (بيروت‏: اعلمى‏،1409 هـ.ق.)،ج2، ص435.

[41] – طبري، تاريخ الامم و الملوك،ج2،ص495.

[42] – سوره انفال،آيه63.

[43] – طبرسي، مجمع البيان، همان، ج‏4، ص 854.

[44] – ابن سعد، همان،ج1،ص184.

[45] – سوره احزاب،آيه6.

[46] – علامه طباطبايي، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏16، ص 277.

[47] – ابن سعد، همان،ج1،ص392.

[48] – شافعي، علي بن الحسن( معروف به ابن عساكر)، تاريخ مدينة دمشق‏، بيروت‏: دار الفكر، 1415 هـ.ق.

،ج2،ص104.

[49] – سوره نساء،آيه7.

[50] – ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه،(تهران: دار الكتب الإسلامية، 1374 هـ.ش.)،ج‏3، ص 274.

[51]– عسقلاني، ابن حجر عسقلانى‏، احمد، الإصابة في تمييز الصحابة، بيروت‏: دار الكتب العلمية، 1415هـ.ق.

،ج‏1،ص293؛ واحدي نيشابوري، أسباب النزول، بيروت: دار الكتب العلمية،1411هـ.ق.)،ص155.

[52] – سوره نساء،آيه11.

[53] – طبرسي، همان، ج‏3،ص24.

[54] – علامه طباطبايي، همان، ج‏4، ص 207.

[55] – سوره نساء،آيه127.

[56] – علامه طباطبايي، همان، ج‏5، ص98.

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14281

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب