پنجشنبه, 6 دی , 1403 برابر با Thursday, 26 December , 2024
جستجو

چكيده
بت‌خانه معروف سومنات از مشهورترين معابد هندو، بود كه جايگاه والايي در نزد هندوان داشت. از این بت-خانه عظیم، بعدها توصیف های خیال انگیزی در برخی روایات تاریخ نگاران، از جمله الکامل ابن اثیر(م630 ق)، نخبه الدهر دمشقی(م727 ق) و غیره آورده شد. محمود غزنوي كه از او با عنوان غازي ياد مي‌ کنند، در لشكركشي‌هايش به هند، با نماد‌هاي مذهبي هندوان به شدت برخورد كرد و اين معبد را نيز ويران نمود.

طبق پاره‌اي از نقل‌ها، قطعاتي از آن به سرزمين‌هاي اسلامي از جمله شهر غزنين انتقال یافت. اين مقاله، پس از بررسي سرگذشت اين بت، به جايگاه آن در نزد هندوان و سرنوشت آن مي‌پردازد.
واژگان كليدي
 بت، سومنات، هندو، محمود غزنوي، جامع غزنين.
مقدمه
پس از بعثت حضرت محمد(ص) در مكه و هجرت ايشان به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي، مرزهاي اسلام تا پايان عمر ايشان، به مرزهاي شبه جزيره عربستان رسيد ودر دوره هاي خلفاي راشدين و امويان، اين قلمرو بسيار وسيع شد و از مرز چين تا كرانه هاي اقيانوس اطلس گسترده گشت. مركز خلافت در اين مدت، از قدرت تقريباً بلامنازعي در سرزمين هاي اسلامي برخوردار بود. اما پس از سپري شدن عصر اول عباسي، قدرت مركزي خلافت با ظهور حكومت هاي مستقل و نيمه مستقل در سرزمين هاي اسلامي رو به ضعف نهاد. با اين حال، خليفه از مشروعيت خاص خود در سرزمين هاي اسلامي برخوردار بود و اين حكومت هاي نوبنياد، سعي داشتند تا نظر خليفه را در مورد خويش با انحاي مختلف جلب كنند و نشان و لوايي از خليفه در مورد مشروعيت حكومت خويش دريافت دارند. غرنويان و به خصوص سلطان محمود غزنوي(388 ق- 421 ق) از جمله اين حكومت-ها بود. كه سعي داشت تا ارادت خاصي از خويش نسبت به خليفه عباسي نشان دهد. وي پس از مستحكم كردن حكومت خويش در شرق سرزمين هاي اسلامي، فتوحات خويش را به سوي شبه قاره هند جلو برد. وي از اين طريق، سعي نمود تا به مطامع سياسي و اقتصادي خويش، يك جا برسد و خود را يك مسلمان و سني متعصب نشان دهد. وي با فتوحات در هند، هم به غنايم و ثروت هاي فراوان آن منطقه دست يازيد و هم تأييد و تشويق خليفه را براي خويش به دنبال آورد.
از اقداماتي كه محمود در هند به آن دست زد، تخريب آثار مذهبي هندوان و بت پرستان در آن مناطق بود. كه شهرت زیادی را براي وي در سرزمين هاي اسلامي به ارمغان آورد و با عنوان غازي بت شكن شهرت يافت و ثروت بسياري را نيز نصيب وي كرد.
مفهوم شناسي
سومنات در سانسکریت، سومناتها تلفظ مي‌شود؛ تركيبي از كلمات سومه به معناي ماه و نات به معناي صاحب گویند. این لغت هندویي است که مفرس شده و معنای ترکیبی آن سوم نات است یعنی صنمی است مانندٔ قمر؛ زيرا سوم به هندی قمر را گویند و نات نشانه تعظیم است.
بیرونی در وجه نام گذاري این نام، از افسانه های هندی و چنین نقل می کند:
… و گفته اند که منازل ماه دختران «پرجاپت» اند که ماه با ایشان مزاوجت کرد و پس از اندک زمانی، از میان ایشان به روهینی بیشتر مایل شد و دیگر خواهران پیش پدر از او شکوه بردند. پرجاپت ماه را پند داد که بر جمله دختران به یک دیده نظر کند، ولی ماه پند او را نشنید؛ پس او را نفرین کرد تا رویش پیس شد و از کرده پشیمان گشت و از گناه خویش استغفار کرد. پرجاپت او را گفت که از گفته خود باز نمی توانم گشت ولی رسوایی تو را در نیمی از ماه پوشیده خواهم داشت. ماه گفت: «پس نشان این گناه چگونه از من محو تواند شد؟» گفت: «صورت «لنگ مهادیو» را برپا ساز و ستایش کن.» ماه چنین کرد و لنگ مهادیو همان سنگ سومنات است. «لنگ» یا «لنگا» به زبان سانسکریت به معنای آلت مردی است و «لنگه مهادوه»، به معنای «نره مهادیو» (یکی از خدایان ) است که بت سومنات بدان شکل بوده است.
معبد سومنات
سومنات در ایالت گجرات هند واقع بود که در آن، معبد و پرستش گاه معروف شیوا قرار داشت. اين معبد از رودخانه گنگ كه گمان مي‌كردند مصب آن در بهشت است، دويست فرسخ فاصله داشت و هر روز از آن آب براي شستن بت مي‌آوردند.
معبد سومنات، بت خانه‏ای بزرگ بود كه چهارده گنبد طلا داشت و دو هزار کس از براهمه در آن بت خانه مشغول عبادت ‏بودند و زنجیری از طلا به وزن دویست من در آن خانه آویخته بودند و جرس‏های طلا در آن تعبیه کرده، در زمان هاي معین، خدّام بت خانه آن زنجبر را حرکت می دادند و جرس‏ها را به صدا درمي‌آوردند و براهمه به عبادت مشغول می‏گشتند. همواره سیصد سرتراش و سیصد مغنی و پانصد کنیزک رقاص، شبانه روز در آن بت خانه آماده خدمت بودند. در هنگام خسوف، مراسم بزرگي در اين معبد برگزار مي‌شد كه بيش از يك صد هزار هندو در آن شركت مي‌جستند. گرديزي اعتقاد دارد كه معبد سومنات براي هندوان، به منزله مكه براي مسلمانان است. هندوان از مسافات بسيار دور به زيارت آن مي آمدند و در هنگام شرف يابي، از يك منزلي بت به پهلو مي‌غلتيدند تا به پاي آن برسند.
 معبد پنجاه و شش ستون داشت و در آن، بت بزرگ سومنات عبادت می‏شد که تمثالی از نرینه مهادیوا محسوب می‏شد و گفته شده که خود وی آن بت را ساخته است؛ صنمی بود از سنگ تراشیده، طولش مقدار پنج گز و سه ذرع آن ظاهر بود و دو ذرع در زمین مخفی. برخي ديگر طولش را به پنج متر بالغ می‌دانند. به نقل از گرديزي، اين بت بزرگ بر كرسي اي از طلا و رو به دريا قرار گرفته و سرش به مشك اندود است؛ گردن بند‌هاي ياقوت و گوهرين بر گردن دارد و روبه رويش طبق هاي زرين، پر از سنگ هاي گران بها نهاده اند. آن بت و كرسي‌اش بر سكويي گرد، بر بلندي قرار گرفته كه به اندازه ده مرد جا دارد و از طريق پله هايي گرداگرد آن قابل دست رسي است و در هر پله، بت هايي به صورت مردان گوناگون قراد داده‌اند و در بين آن پله‌ها، نردبان‌هاي كوچك است كه از طريق آن دربانان و خدمت كاران بالا و پايين مي‌روند. بر پيكر برخي از بت ها نيز درهايي از سنگ و چوب روغن مالي شده ساخته اند، اين بت ها بيشتر پيكرهاي پادشاهان و بزرگان هندوانند. جواهرات فراوانی نذر بت بزرگ می شد و حتی صدها روستا و به نقلي ده هزار قريه وقف این بت بود. بنا بر اعتقاد هندوان، اين بت روزي دهنده، حيات بخش، ميراننده، شنوا و بينا بود. آنان به زيارتش مي‌رفتند و هداياي نفيس برايش مي‌بردند؛ به طوري كه اموال بسياري از اين طريق در نزد آن بت جمع گرديده بود كه از وصف خارج مي‌نمود. اين بت هر روز با آب، شير و عسل شست شو مي‌شد. گويند محمود غزنوی از این ثروت هاي نثار شده براي معبد و بت بزرگ آن بیست هزار هزار (بیست میلیون) درهم زر سرخ و شش ستون مرصع به یواقیت و لعل و زمرد به خزانه خود برد.
جايگاه سومنات در آيين هندو
خدايان تثليث هندو عبارتند از:
1. « برهما» خداى خلقت و آفريدگار كل كه او را با عنوان رب الارباب ياد مي كنند؛ هندوان اين خدا را به دليل آن كه پس از آفرينش جهان ديگر در روي زمين فعاليت و كار ديگري ندارد، نسبت به ديگر خدايان كم تر می-پرستند. آنان مجسمه او را مانند پادشاهي با چهار سر، نقش مي كنند كه غالباً برروي مرغابي سفيدي قرار دارد.
2. «شيوا» خداى فانى كننده و مهلك كل كه لقب رب اكبر نيز به او داده‌اند؛ مجسمه چهار دست و در حال رقص او فراوان است. رقص شيوا نقش او را در ايجاد و انهدام نشان مى دهد.
3. «ويشنو» خداى زندگي و حفظ كننده كه منشأ خيرات و مبرات دانسته مي‌شود . جلوه ها و هبوط هاي ده گانه اين خدا براى مردم كه «اوتاره» خوانده مي‌شود، در طول تاريخ عبارت است از: ماهى، لاك پشت، گراز، موجود نيمه آدم و نيمه شير، كوتوله، رامای تبر به دست، راما(پهلواني كه مظهرمردانگي است)، كريشنا (پهلوان خوش حالت افسانه‌اي كه با صدها زن ازدواج كرده است)، بودا شارع و باني شريعت بودايي در جهان كه آخرين جلوه خداي ويشنو بوده است. او دهمين جلوه ظهور وي به نام كالكى در زمان آينده ظاهر خواهد شد و منجي عالم است. او شمشيري از آتش در دست دارد و بر اسبي سفيد سوار است. وي حق را برقرار و باطل را محو مي‌كند و پس از آن دنيا به آخر خواهد رسيد.
آيين هندو فرقه هاى بى شمارى دارد كه با يك ديگر در صلح و صفا به سر مى برند؛ البته سيستم طبقاتي (كاست) در جامعه ايشان وجود دارد و به تناسخ‌ و انتقال ارواح قائل هستند و به آن «سَمساره» مي‌گويند. قانون علت و معلول نيزدر بين آنها رسوخ فراوان دارد و از آن با نام «كِرمه» ياد مي‌كنند آنان تنها راه علم را نيز حس مي‌دانند. پيروان هر يك از اين فرقه ها بر جنبه خاصى از دين تأكيد مى كنند و معمولاً به يكى از خدايان روى مى آورند. طرف داران هر يك از خدايان شيوا و ويشنو، جمعيت بزرگى را تشكيل مى دهند.
شيواپرستان عورت شيوا را نيز مى پرستند و آن را لينگا مى نامند. مجسمه هاى لينگا و معابد آن نيز فراوان است. از جمله دوازده بت خانه بزرگ و باشكوه معبد سومنات است كه به افتخار لينگا و براى پرستش آن بنا كرده بودند. هندوان اعتقاد داشتند که ارواح بعد از جدایی از اجساد، به خدمت سومنات می‏آیند و آن بت بنا بر مذهب اهل تناسخ، آنها را دوباره به صورتي ديگر زنده مي‌گرداند. هم چنین معتقد بودند، دریا سومنات را عبادت می‏کند و جزر و مد دریا به واسطه آن واقع می‏شود. هندوان دسته دسته به زیارت این بت می‌رفتند و صدها برهمن نیز به دعای آن مشغول بودند. هندوان حمله هاى سابق محمود به بت‌خانه‌هاى ديگر را به علت خشم گرفتن بت معبد سومنات به آن معبد توجيه مى كردند.
افرادى از شيواپرستان، به نام لينگاوات يعنى حاملان لينگا كه مسلكشان در قرن دوازدهم ميلادى پايه گذارى شد، پيوسته مجسمه اى از لينگا را كه داخل كيف كوچكى است، به گردن آويخته اند. مطالب شگفت آورى در مورد بعضي از رسوم و عبادات برخي از فرقه هاي شيوايي وجود دارد؛ برای مثال، فرقه هاي شكتى به معناى نيروي انوثيت، معتقدند قوه الهى در جنس لطيف قرار دارد و به اين جهت، به پرستش زوجه و يا زوجه هاي شيوا مي‌پردازند؛ در معابد آنان زنان برهنه مي‌رقصند و خون و شراب به هم آميخته مي‌نوشند و به پاره‌اي از اعمال جنسي مي‌پردازند و كارهايي را كه در مذهب هندو حرام است، در محافل محرمانه خويش مباح دانسته، انجام مي‌دهند.
سرانجام معبد سومنات
اولين مسلماني كه توانست به داخل شبه قاره هند رخنه كند، سلطان محمود غزنوي(388 – 421 ق) بود. وي بارها به هند لشكر كشيد، اما هيچ‌گاه علاقه اي براي ماندن در آن پيدا نكرد و پس از هر حمله، به پايتختش غزنه بازمي‌گشت. وي در يكي از اين حمله‌ها، با هدف دست يابي به ثروت هنگفت و خيال انگيز بت‌خانه سومنات، در سال 416 قمرى به سوى آن لشكر كشيد تا در مشهورترین و پر آوازه‏ترین جنگ ها و فتوحات خويش، خزاین انباشته از زر و سيم و گوهرهاى گران بهاى آن را كه طى قرن ها گرد آمده بود، تاراج كند. محمود پس از تحمل مشقت فراوان و عبور از گذرگاه های پر خطر، به آن ولایت دست یافت (416 ق / 1025 م). او این بت خانه عظیم را ویران کرد که بعدها توصیف های خیال انگیزی از آن در برخی روایات تاریخ نگاران، از جمله الکامل ابن اثیر(م630ق) و نخبه الدهر دمشقی(م727ق) نقل شد. تا قبل از حمله غزنویان به سومنات، هندوان برای توجیه بی قدرتی بت‏هایی که به دست سپاه غزنویان نابود می‌شد، می‌گفتند که سومنات به این بتان قهر کرده است. هنگامی که سپاه سی هزار نفری غزنویان به قصد سومنات حرکت کردند و در بين راه قلعه ها و شهرهاي بسياري را فتح نمودند و بت‌هاي موجود در آنها را شكستند، هندوان به پای سومنات افتادند که جلوی سپاه محمود را بگیرد اما سومنات برای جلوگیری از نابودی خود نیز توانایی کاری را نداشت. بزرگان شهر نيز گريخته بودند و تا زمان حضور لشكريان محمود، به شهر باز نگشتند. عده‌اي در شهر به مقابله با محمود برخاستند، اما به زودي مقاومت آنها در هم شكسته شد و عده‌ بسياري كشته شدند.
محمود پس از شكستن بت اعظم، آن را چهار قسمت نمود: دو قسمت را به مكه و مدينه فرستاد و دو قسمت ديگر را به غزنين برد و يكي را بر در جامع غزنين و ديگري را در كوشك سلطنت نصب نمود. البته بيروني كه معاصر محمود است، از قطعه‌هاي ارسالي به مكه و مدينه و يا جاي ديگر ياد نمي‌كند و مي‌گويد: پس از شكستن بت سومنات، قسمت فوقاني آن را به هم راه گردنبند طلايي جواهرنشانش به غزنين برد؛ قسمتي از آن را در ميدان غزنين به هم راه بت «جَكَرسَوام» قرار داد و ديگري را بر در جامع غزنين نصب نمود تا مردم با آن خاك ها و كثافات كفش هايشان را زايل كنند. در جايي ديگر نيز بيان مي‌دارد كه هم‌اكنون سر بت سومنات به هم راه بت «جكرسوام» در ميدان غزنين موجود است. اما گرديزي مي‌گويد كه پس از آن كه بت را شكستند، قسمت هايي از آن را بر استر نهاده، به شهر غزنين بردند و بر در جامع غزنين افكندند وی سخني از ميدان غزنين و غیره به ميان نياورده است.
به نظر مي‌رسد كه هندوان نيز در صدد واكنش به تخريب بت سومنات برآمدند و شورش هايي را بر سر راه بازگشت محمود ترتيب دادند. او در راه بازگشت از سومنات، در ناحيه «كاتياوار» در صحراهاي «راجپوتانا» شكست سختي خورد؛ به همين جهت سال بعد، برای تنبیه طوایفی که هنگام بازگشت وي از سومنات، در صدد منازعه با او برآمده بودند، لشکر به هند برد (417 ق / 1026 م) که این آخرین هجوم محمود به هند بود و ظاهراً پس از آن دیگر فرصت حمله به آن حدود را پیدا نکرد.
پس از اين تاريخ، ديگر هيچ ردي از سرانجام پاره‌هاي بت سومنات در مكه و مدينه و يا غزنين وجود ندارد و معلوم نيست كه پس از آن، تا چه زماني بر در جامع غزنين و ميدان آن شهر قرار داشته و در دوره هاي پس از شكوه غزنويان و تصرف اين شهر به دست غوريان در سال 545قمری، در آتش سوزي چند روزه غزنين از بين رفته و يا سرانجامي ديگر داشته است.
سعدي و بت‌خانه سومنات
سعدی در بوستان، سرگذشت سفر خود به هندوستان را تعریف می‌کند که معلوم نیست تا چه اندازه واقعیت دارد. شاید بیشتر داستانی تخیلی باشد که او برای بیان نظرهایش ساخته است. در این داستان، سعدی به معبدی در سومنات هند می‌رود. اگر سفر سعدي به اين بت خانه درست باشد، حتماً این معبد بعدها بازسازی شده و سعدی به معبد تازه‌ سومنات رفته نه آن که محمود غزنوی ویران کرده بود.
سعدی می‌گوید: به سومنات رفتم و دیدم که مردم بتی را می‌پرستند و بر آن بوسه می‌دهند و برایش هدیه می‌آورند. به مسئولان معبد گفتم: چرا صورت بی‌جان را می‌پرستید. آنان ناراحت شدند و به من حمله کردند. بعد من به فریب گفتم پس بگویید چرا این بت را می‌پرستید تا من هم پرستنده ‌شوم. گفتند شب این جا بمان و فردا صبح ببین. فردا صبح هم زمان با برآمدن آفتاب، دستان بت هم به مناجات به سوی آسمان بلند شد. سعدی در ظاهر پشیمان می‌شود و پوزش می‌خواهد و دست بت را می‌بوسد. سپس مدتی آن جا می‌ماند تا بدو اطمینان کنند. بعد یک روز که در معبد تنها می‌شود، می‌رود درها را می‌بندد و می‌گردد و می‌بیند که شخصی در درون بت نشسته و ریسمانی به دست دارد که وقتی آن را می کشد، دستان بت بلند می‌شود. سعدی که سر از راز بت و مسئولان بت خانه در می آورد، آن شخص را می‌کشد که مبادا سعدی را لو بدهد! بعد هم از راه یمن به حجاز می‌گریزد.
در این که سعدی استاد سخن است و سخن چون موم در دست او قرار دارد، به ویژه در زیبایی غزل‌هایش شکی نیست. اما در این داستان، واژه‌ها و مفهوم‌های بت‌پرست (کافر) و برهمن (دین هندو) و مغ و موبد و گبر (دین زرتشتی) و مطران و کشیش (دین مسیحی) و پیر (عرفان اسلامی) را با هم اشتباه می‌کند و در هم می‌آمیزد و همه را یکسان و به جای هم به کار می‌برد و در مورد بت خانه و دیر و بقعه نيز وضع چنين است (البته شاید بتوان گفت که پیر و بقعه به معنای کلی به کار رفته‌اند). در درون بت هندوان، مطران (اسقف مسیحی) و آذرپرست (زرتشتی) نشسته اند. در نظر سعدی مغان زرتشتی بدون وضوی مسلمانی نماز می‌خوانند. با اين توصيفات، به نظر مي‌رسد كه در واقع سفري در كار نبوده و سعدي خواسته با قوه تخيل خويش، داستاني را پردازش كند و در پايان به نتيجه مطلوب خويش دست يابد. براي همين اين چنين بي‌پروا واژه ها و مفهوم هاي متفاوت را به جاي يك ديگر به كار برده است.

نتيجه
بت‌خانه سومنات و بت اعظم آن، از جايگاه ويژه‌اي در نزد هندوان به خصوص شيواپرستان داشت و قدرت هاي خاصي را براي آن قائل بودند، اين جايگاه را تا حدي مي‌توان با جايگاه مكه و كعبه براي مسلمانان مقايسه كرد. فقدان برخورد و مقاومت هندوان در مقابل محمود نيز ناشي از آن بود آنان كه اعتقاد داشتند بت اعظم قدرت مند و به دفاع از خويش قادر است. نكته ديگر در اين بحث عدم تساهل و تسامح مذهبي سلطان محمود غزنوي در برابر هندوان و بت پرستان است؛ البته اين عدم تسامح، هم‌كيشان غير سني محمود را نيز شامل مي‌گردد، اما نبايد دیدگاه بعضي را در مورد بت شكني محمود از نظر دور داشت كه وي در پي ثروت نيز بود؛ ولي روش محمود، با تعصب مذهبيِ سني‌گري او قابل تركيب است به ویژه كه در بعضي موارد با یک دیگر هم سو نيز هستند. نكته سوم در اين نوشتار، سرانجام بت بزرگ سومنات است. بی شک محمود قطعاتي از اين بت را به غزنين مركز حكومت خويش منتقل نمود و بر در جامع غزنين قرار داده و در منابع اتحاد نظر وجود دارد؛ اما درباره انتقال قطعاتي از آن به ديگر نقاط سرزمين اسلامي هم چون مكه و مدينه، فقط در برخي منابع مطالبي وجود دارد که نمی توان آنها را قاطعانه تأیید کرد.
منابع
1. ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء اسماعيل بن عمر، البدايه والنهايه، بيروت، دارالفكر، 1407 ق.
2. ادموند كليفورد باسورث، تاريخ غزنويان، ترجمه حسن انوشه، تهران، انتشارات اميركبير، 1385.
3. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ديوان المبتداء و الخبرفي تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوي الشان الاكبر،( م808)، تحقيق، خليل شحاده، چاپ دوم، بيروت، دارالفكر، 1408 ق.
4. ابن عماد، شهاب الدين ابوالفلاح عبد الحي بن احمد العسكري الحنبلي الدمشقي، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، بيروت، دار ابن كثير، چاپ اول، 1406 ق.
5. ابوالفرج عبدالرحمن بن علي بن محمد ابن الجوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، تحقيق، محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا، چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1412 ق.
6. الايجي، المواقف، تحقيق، عبدالرحمن عميره، چاپ اول، بيروت، دارالجيل، 1417 ق.
7. ابن کثیر، عزالدين ابوالحسن علي بن ابي الكرم، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، 1385 ق.
8. بيروني، ابوريحان محمدبن احمد، تحقيق ماللهند، چاپ دوم: بيروت،عالم الكتب، 1403ق.
9. جان باير ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، چاپ دوازدهم: تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1381.
10. جرفادقاني، ابوالشرف ناصح بن زفر (نوشته در603)، ترجمه تاريخ يميني، تحقيق، جعفر شعار، چاپ سوم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1374ش.
11. جان.ر هينلز، راه نماي اديان زنده، ترجمه عبدالرحيم گواهي، ج1، چاپ اول، قم، بوستان كتاب، 1385.
12. جواهر لعل نهرو، كشف هند، ترجمه محمود تفضيلي، تهران، انتشارات اميركبير، 1361.
13.
14. دمشقي، شمس الدين محمد بن ابي‌طالب انصاري، نخبه الدهرفي عجائب البر و البحر، ترجمه، سيدحميد طبيبيان، چاپ اول: تهران، 1382ش.
15. ذهبی، سير اعلام النبلاء، تحقيق، شعيب الارنؤوط، چاپ نهم: بيروت، مؤسسه الرساله، 1413ق.
16. سعدي، مصلح بن عبدالله، بوستان، چاپ اول: تبريز، انتشارات آيدين، 1386ش.
17. علي اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، چاپ دوم: تهران، دانشگاه تهران، 1377ش.
18. گرديزي، ابوسعيد عبدالحي بن ضحاك ابن محمود، زين الاخبار، تحقيق، عبدالحي حبيبي، چاپ اول: تهران، دنياي كتاب، 1363ش.
19. گودوين، ويليام، هندوستان، ترجمه، فاطمه شاداب، تهران، انتشارات ققنوس،1383.
20. مستوفي قزويني، حمدلله بن ابي بكربن احمد (نوشته در730)، تاريخ گزيده، تحقيق عبدالحسين نوايي، چاپ سوم تهران، اميركبير، 1364 ش.
21. منهاج سراج، طبقات ناصري، تحقيق، عبدالحي حبيبي، چاپ اول: تهران ، دنياي كتاب، 1363 ش.

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14674

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب