اسلام یک دین است و از آخرین آن و به همین دلیل کامل ترین دین الهی است.این دین، بر اصول و فروعی استوار است.اصول دین اسلام عبارت است از توحید،نبوت و معاد.توحید یعنی اعتقاد به این که خدایی وجود دارد و آن خدا یکتاست و شریکی ندارد.
نبوت یعنی اعتقاد به این که آمدن پیامبران از جانب خدا ضروری است و خدا پیامبران زیادی را در گذشته فرستاده است و آخرین پیامبر خدا، حضرت محمد (ص) است و بعد از او پیامبری نخواهد آمد و معاد یعنی اعتقاد به این که خداوند متعال عالم دیگری آفریده است که مردگان در آن عالم زنده می شوند و به جزای نیک وبد اعمال خود می رسند . افزون بر این سه اصل،دو اصل دیگر نیز وجود دارند که آن ها از اصول مذهب شیعه امامیه است که عبارتند از : عدل و امامت.عدال یعنی اعتقاد به این که کار خدا بر اساس عدل است و ظلم از خدا سر نمی زند و امامت یعنی اعتقاد به این که علی و یازده نفر از نسل او جانشینان پیامبر اسلامند و آخرین آنها مهدی است که زنده و در پرده غیبت است و روزی ظهور خواهد نمود.فروع دین عبارتند از احکام فقهی مثل واجبات، محرمات،مستحبات و مکروحات و حلال و حرام و نجاسات و مطهرات و…که در رساله های عملیه مراجع تقلید ذکر می شوند مثل وجوب نماز ، روزه ، حج ، جهاد ، امربه معروف ونهی از منکر، حجاب ومثل حرمت غیبت و دروغ و …
هر یک از این اعتقادات،با ظلم و ستم،فساد و تباهی به مخالفت اند.مثلا:عادل بودن از صفات خدای واحد(توحید) است.خدای عادل نه ظلم می کند و نه ظلم را می پذیرد و لذا اعتقاد به خدای واحد،فرد معتقد را مبارزه دائم با ظلم می کشاند.ایمان به نبوت،فرد مسلمان را به پیروی از پیامبری وامی دارد که علیه بیداد برخاست.معاد این باور را در مسلمان پدید می آورد که دفاع از عدالت اگر در این دنیا پاداش نیابد در دنیای دیگر بی پاداش باقی نمی ماند.در فروعات هم چنین است.امر به معروف از او می خواهد که ستم کاران را دوری از ستم دعوت نماید و نهی از منکر مسلمان را در یک مبارزه دائمی در نفی و طرد نواهی چون فساد قرار می دهد.جهاد،تبری و تولی نیز چنین اند.این تأثیرات هم فردی است و هم جمعی.گاهی فردی را علیه جور برمی انگیزد و گاهی جمعی را به قیام برمی خیزاند،اما این اسلام،گاه تحریف شده و گاه به دست نااهلان افتاده و …و لذا نتواسته است به نقش خود در جدال با ظلم و ستم به خوبی جامه عمل بپوشاند بنابراین،ارائه چهره جديدى از اسلام كه از آن به اسلام حسينى(ع) ياد مىشود، از مهمترين عوامل قیام ها و نیز قیام علیه رژیم پهلوی بوده است.
در حقيقت، اسلامى را كه امام خمينى(ره) به كار گرفت، با اسلام محمدرضا پهلوی، تفاوت داشت،اما اسلام حسينى(ع) و اسلام خمينى(ره) چه تفاوتهايى با اسلام پهلوى داشت. به برخى از اين تفاتها بنگريد:
بدعت زدايى: اسلام امام قيام كربلا و اسلام امام قيام پانزده خرداد، با بدعتگزارى دينى به مخالفت برخاستهاند. امام حسين(ع)در نامهاى به بزرگان بصره نوشت: "شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مىكنم همانا سنت مرده و بدعت زنده شده است."[1] امام خمينىقدس سره نیز که با بدعت هایی چون"حجاب، در اسلام، واجب نیست.""اسرائیل،مصداق سلطه جورنیست.""دین و دولت، پیوندی با هم ندارند.""فروش شراب، منع شرعی ندارد." و … مواجه بود به قیام علیه رژیم شاه برخاست و در افشای بدعت های دینی رژیم با معرفی چهره واقعی اسلام کوشید.مثلا:
الف- امام خمینی(ره) بارها بر این که اسلام با ترقی زنان مخالف نیست بلکه با فساد مخالف است،تلاش کرد تا با تکیه بر لزوم و ضرورت حفظ حجاب، فعالیت سالم زنان را در عرصه اجتماعی نشان دهد.
ب- امام خمینی(ره) اسلام را یک دین سیاسی می دانست و بر آن بود که در اسلام،هیچ جدایی بین دین و سیاست وجود ندارد و لذا کسانی که معتقد بودند در اسلام سیاست نیست را ناآگاه از دین یا مغرض برمی شمرد.
شهادتخواهى: اسلام حسينىعليه السلام و اسلام خمينىقدس سره، بر عنصر شهادتطلبى استوارند. در يكى از نيايشهاى امام حسينعليه السلام در روز عاشورا چنين مىخوانيم: "خدايا! دوست دارم كه كشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در كشته شدنم نصرت دين تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شريعت تو نهفته باشد."[2]امامقدس سره نيز به تاثير از قيام عاشورا گفت: "مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگى سياه است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهايم تا فردا فرزندانمان در مقابل كفر جهانى با سرافرازى بايستند."[3]
حكومت اسلامى: يكى از مهمترين انگيزههاى قيام مردمى، ميل به استقرار حكومت اسلامى بود. حكومت اسلامى، از يك سو به آنان، ساختار سنتى – اسلامى و نقشى دائمى در زندگى سياسى – اجتماعى عطا مىكرد و از طرف ديگر، اين امكان را فراهم مىكرد تا آنها بتوانند معنويت را در زندگى سياسى – اجتماعى خود وارد كنند. به اين طريق، آنان از يك دوره تقريباً طولانى كه اجازه عمل آشكار به احكام اسلامى را به طور واقعى نداشتند، رهايى مىيافتند. از اين رو، حكومت اسلامى در نزد آنان، يك ايدهآل و آرمان قلبى و تاريخى بود و تجلى و تبلور حكومت پيامبرصلىاللَّه عليهوآله و على عليهالسلام به شمار مىآمد.
عدالتطلبى: حركت امام حسينعليه السلام و قيام امام خمينىقدس سره بر پايه عدالت قرار داشتند. در زيارت اباعبدالله الحسينعليه السلام مىخوانيم: "شهادت مىدهم كه تو به قسط و عدالت دستور دادى و به اين دعوت كردى."[4] مسلم هم پس از دستگيرى، خطاب به ابن زياد فرمود: "ما آمدهايم تا به عدالت فرمان دهيم و به حكم قرآن فرا بخوانيم."[5] امام خمينىقدس سره سخنى مشابه به اين سخنان دارد: "مگر خون ما رنگينتر از خون سيدالشهدا است. ما چرا بترسيم از اين كه خون بدهيم يا اين كه جان مىدهيم؟ آن هم در ماجراى دفع سلطان جائرى كه مىگفت مسلمانم. مسلمانى يزيد هم مثل مسلمانى شاه بود. اگر بهتر نبود، بدتر نبود."[6]
نفی سبیل:خداوند راهی را برای سلطه کفار،مشرکین،یهود و نصاری بر مسلمانان باقی نگذاشته[7] بلکه از مسلمانان خواسته است به سلطه آنان تن ندهند و سیطره شان را براندازند،این اعتقاد،ایرانیان مسلمان را نسبت به حاکمیت بهائیان و یهودیانی چون القانیان ها،پاسال ها و هویداها از یک سو و آمریکایی های نصرانی و اسرائیلی های صهیونیست برانگیخت.نقض مکرر و مستمر قوانین اسلامی که ناشی از نفوذ مخالفان اسلام در کشور بود از دیگر دلایل مخالفت مردم و روحانیون با نظام پهلوی به شمار می رفت.احیاء شعارهای مجوسی،تغییر تاریخ هجری،آزادی زنان و نظایر آن تنها بخشی از رخنه اجانب را بر ایران نشان می داد که مردم را ناخشنود می ساخت.[8]
عزادارى ها: گردآمدن در مراسم عزادارى سالار شهيدان، امام حسين عليه السلام، قدرتى عظيم به مردم مىداد وآن را به صورت يكى از صحنههاى نمايش قدرت مردم ايران درمىآورد. امام خمينى نيز محرم و صفر را عامل و وسيلهاى براى پيشبرد قيام عليه رژيم پهلوى مىدانست. حتى يكى از مشاوران هيئت حاكمه آمريكا گفته بود كه اگر در محرم و صفر 1357 مقاومت كنيم و بتوانيم شاه را در اين دو ماه بر سر قدرت نگه داريم، همه چيز را مىتوان نجات داد. قدرت مراسم عزادارى در جمعآورى و به حركت درآوردن مردم، به حدى بود كه حتى قشرهاى نه چندان مذهبى را به خيابانها مىكشاند. عزادارى در گسترهاى وسيع، در سراسر ايران به پا مىشد و اين عامل، توانست همه مردم را در سراسر كشور، به قيام عليه استبداد شاهنشاهى برانگيزد.
تقيه: تقيه كه ريشه در قرآن و سنت دارد، يك حكم قطعى براى همه زمانها و مكانها نيست. به همين دليل، امام حسين(ع) و امام خمينى(ره) سکوت را در شرایطی که بیداد، بیداد می کرد، حرام و قيام عليه حكومت ظلم و جور را آغاز و ادامه دادند.
"روز هشتم ذىالحجه 61 هجرى، با تبديل حج تمتع به عمره تصميم به قيام علنى عليه يزيد گرفت و عزم خروج به سوى كوفه را داشت. عمرو بن سعيد ايشان را از اين كار خطرناك!منع كرد و پرسيد: "اى حسين از خدا تقيه نمىكنى؟ از جماعت بيرون مىآيى و بين امت تفرقه مىاندازى؟ امامعليه السلام در پاسخ، اين آيه را قرائت فرمود:"لى عَمَلى وَ لَكُم عَمَلُكُمْ أنتُم بريئونَ مِمّا اَعمَلُ وَ اَنَا بَرىٌ مِمّا تَعْمَلُون؛ عمل من براى من، و عمل شما براى خودتان، شما از كار من بيزاريد و من از كارهاى شما بيزارم"[9]
پاسخ امام حسین(ع) نشان می دهد که تقیه به معنای ترس را از عمرو بن سعید نمی پذیرد بلکه به معنای رایج تقیه هم تن نمی دهد و به درستی کار خود در آن شرایط که ظلم فراگیر شده بود، تأکید می کند.
امام خمينى(ره)نيز، پس از حمله دژخيمان شاه به مدرسه فيضيه در1342 در تلگرافى به آيات عظام تهران نوشت:
"اينان با شعار شاه دوستى به مقدسات مذهبى اهانت مىكنند. شاه دوستى يعنى غارتگرى، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، سوزاندن نشانههاى اسلام، محو آثار اسلاميت، شاه دوستى يعنى تجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن كريم، شاه دوستى يعنى كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت، حضرات آقايان توجه دارند، اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با اين احتمال، تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب (ولو بلغ ما بلغ)"[10]
حرمت تقیه در کلام و اندیشه امام خمینی(ره)در صورتی است که احتمال تأثیر وجود نداشته نباشد و کاربست تقیه به خطر بزرگ تری برای اسلام و مسلمین نینجامد.
تبلیغ پیوند دین و سیاست:سال ها تبلیغ جدایی دین از سیاست،نتیجه ای جز شکست برای رژیم شاه نداشت.در واقع،سکولاریسم ریشه در غرب مدرن داشت که از سوی نظام پهلوی متمایل به غرب، به شدت به کار گرفته می شد.آنان برای خارج کردن مخالفان دین دار،القاء می کردند که دین، امری جدا از سیاست است زیرا: سیاست سخن روز است اما سخن دین، ازلی و ابدی است.سیاست،امروز چیزی می گوید و فردا سخنی دیگر در حالی که دین در همه حال، یک سخن دارد و اگر این دو جدا از هم نباشند ترقی های دنیای غرب در ایران پدید نمی آید ولی مردم تنها فساد غرب را می دیدند و از ترقی آنان خبری نبود به علاوه،مردم متأثر از سخنان امام خمینی(ره) باور نداشتند که اسلام دینی است که به سکولاریسم تن داده است!
برای تبیین و شناخت بیشتر نقش و جایگاه اسلام در پیروزی انقلاب اسلامی،،به گوشه ای از پیام ها و سخنرانی های امام خمینی(ره) نظر می افکنیم شخصیتی که که به پشتوانه اسلام،انقلاب را رهبری کرد و به پیروزی رساند:
"این قدرت اسلام بود که همه را با هم صدا کرد و همه را با هم بسیج کرد برای این که پیروز بشود و پیروز شد.ملت ما عاشق اسلام بود که در همه اطراف با دست تهی سینه های خودشان را سپر کردند جوان های خودشان را بردند در میدان،زن ها و مردها رفتند و مبارزه کردند و پیروز شدند."[11]
"اسلام این کار[انقلاب] را انجام داد مگر غیر اسلام می توانست یک مملکتی را از اول تا آخر از بچه تا بزرگ بسیج کند."[12]
"ملت ایران مسلمان است و اسلام را می خواهد،آن اسلامی که در پناه آن آزادی و استقلال است،رفع ایادی اجانب است.هدم پایگاه ظلم و فساد است،قطع کردن دست های جنایت کار و جنایت کاران است."[13]
[1]– جواد محدثى، پيامهاى عاشورا (قم: پژوهشكده تحقيقات اسلامى، 1377) ص 44، به نقل از: حياة الامام الحسين بن على، ج 2، ص 322.
[2]– محدثى، همان، ص 115.
[3]– امام خمينى، همان، ج 14، ص 266.
[4]– محدثى، همان، ص 182. به نقل از مفاتيح الجنان.
[5]– همان. به نقل از: شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 39.
[6]– امام خمينى، همان، ج 2، ص 218.
[7]– نساء/141.
[8]– حمید روحانی،بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی(ره)،ج1(تهران:موسسه تنظیم و نشر امام خمینی،1383)ص283.
[9]– رضا موسوى ،"اسوه تقيه و مقتداى متقين،" مجموعه مقالات دومين كنگره بينالمللى امام خمينى(ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره)، 1376) ص 599.
[10]– عليرضا زهيرى، عصر پهلوى به روايت اسناد (تهران: معارف، 1379) ص 222.
[11]– امام خمینی(ره)،همان،ج13،ص308.مرجان کاظم زاده،بلاغ؛سخنان موضوعی امام خمینی،ج3(تهران:امیرکبیر،1366)ص99-98.
[12]– امام خمینی(ره)،همان،ص27.کاظم زاده، همان،ص107.
[13]– امام خمینی،همان،ج1،ص250.
{jcomments on}