دوشنبه, 10 دی , 1403 برابر با Monday, 30 December , 2024
جستجو

چکیده
تا قبل از امامت حضرت امام رضا(ع) غالباً مسائل مربوط به امامت، در ميان خواص و محافل علمي شيعي مطرح‏ مي‏شد، اما حضرت رضا(ع) با مناسب ديدن شرايط و در نظر گرفتن مصالح جامعه شيعي، به شکل آشکار و بدون هيچ پروايي به علني کردن مفهوم امامت مبادرت ورزيدند. به عنوان نمونه هنگامي‏که امام در مرو حضور داشتند، خطبه‏اي در باب امامت و امام ايراد کردند که مي‏توان از آن به «منشور امامت» ياد کرد. حضرت رضا(ع) در آن خطابه، امامت را امري بسيار خطير و والا دانسته و براي اثبات اين امر به داستان ابراهيم(ع) اشاره کردند که وي پس از مقام نبوت و خلَّت ـ به مقام خليل نائل آمدن ـ در مرحله سوم و پاياني از عمرشان به امامت رسيدند.

روش‌های دیگر امام در دفاع از مذهب امامیه را می‌توان در سرفصل هایی همچون: تبیین امامت برپایه قرآن کریم، برشمردن ويژگي‏هاي امام، اشاره به نحوه انتخاب امام، اشاره به جريان امامت پس از رحلت پيامبر(ص) اشاره به حقانيت خود، مناظره‏هاي علمي و پاسخ‏هاي مستدل و نیز وجوب اعتقاد به ولايت و امامت به بحث گذاشت.
 از سوی دیگر، تفکر «وقف» که از زمان امام هفتم (ع) آغاز شده بود از یک سو و ایجاد زمینه برای شبهه‌های مختلف موجب تردید در بین شیعیان می‌شد و تمهیدات و زمینه سازی لازم را توسط امام هشتم(ع) می‌طلبید. همین امور، تأکید بر ولادت و امامت امام جواد(ع) را در رفتار و گفتار پدر بزرگوارشان فراوان ساخته است.  با بررسی سرفصل‌های فوق و تبیین و تحلیل آن ها، تلاش خواهیم کرد مبانی، اصول و روش‌های امام رضا (ع) را در دفاع از مذهب امامیه تشریح نماییم.
واژگان کلیدی:  امام رضا(ع)، امامیه، واقفیه، ویژگی‌های امام
مقدمه
در دين اسلام، امامت شأن و منزلت والايي دارد که عقل و انديشه‌ بشري از درک آن قاصر بوده و نمي‌تواند با بينش محدود خود، مقام آن را درک نمايد. امامت، زمام دين و قوام بخش نظام مسلمانان است و باعث عزّت و سرافرازي مؤمنان، اساس مستحکم اسلام است و شاخه‌ رفيع آن. با امامت نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، حدود الهي اجرا و کامل می‌شود.
امامت جانشيني خدا و پيامبر (ص) و مقام اميرالمؤمنين است. منزلت امامت آن قدر والاست که خداوند پيامبرش، ابراهيم(ع) را بعد از نبوّت و خليل اللهي، به اين مقام شرفياب کرد و تأکيد نمود که امامت به ظالمان نخواهد رسيد.
اختلاف نظر مردم درباره‌ امامت در عصر امام رضا(ع) باعث شد که آن حضرت به تبيين مقام امامت بپردازند چگونگی تبیین این مقام و مبانی حضرت در دفاع از مذهب امامیه در این مقاله مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
1-گفتمان امامت
گفتمان امامت مهم ترين گفتمان در انديشه امام رضا(ع) است؛ چرا که روايت‏هاي زيادي از ايشان در جوامع روايي ضبط شده است. همچنين گزارش‏هاي تاريخي که در ادامه مقاله به آن استناد خواهد شد، نشان خواهد داد که اين مسأله به يک چالش جدي فکري آن دوره تبديل شده بود. گفتمان امامت در انديشه امام رضا(ع) را مي‏توان از چند سطح مورد توجه قرار داد، از جمله:
1-1-    تبیین امامت بر پایه قرآن
بعضی ازمفسران «نعیم» را در آیه «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ»(تکاثر،8)  به آب گوارا تفسیر می‌کنند و بعضی دیگر منظور از آن را غدای پاک و شیرین عنوان می‌نمایند. اما امام رضا(ع) در این باره تاویل نموده اند که خداوند نعمت هایی را که تفضلا به بندگانش عطا می‌نماید، هرگز درباره آن از کسی بازخواست نمی‌نماید و منظور از نعیم را حبّ اهل بیت و ولایت آنان می‌دانند.
از استدلال‌هاي مهم امام درباره امامت و علم امام آیه «وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ »(انبیا،7) می‌باشد.بر خلاف بسیاری از مفسران، حضرت منظور از ذکر در این آیه را پیامبر و اهل بیت ایشان می‌دانند. البته از این نوع تفاسیر از جانب امام زیاد به دست ما رسیده است.(حسینی اجداد نیاکی،78:1387)
1-2-    ترويج علني مفهوم شيعي امامت
تا قبل از امامت حضرت رضا(ع) غالباً مسائل مربوط به امامت، در ميان خواص و محافل علمي شيعي مطرح‏ مي‏شد، اما حضرت رضا(ع) با مناسب ديدن شرايط و در نظر گرفتن مصالح جامعه شيعي، به شکل آشکار و بدون هيچ پروايي به علني کردن مفهوم امامت مبادرت ورزيدند. به عنوان نمونه هنگامي‏که امام در مرو حضور داشتند، خطبه‏اي در باب امامت و امام ايراد کردند که مي‏توان از آن به «منشور امامت» ياد کرد. حضرت رضا(ع) در آن خطابه، امامت را امري بسيار خطير و والا دانسته و براي اثبات اين امر به داستان ابراهيم(ع) اشاره کردند که وي پس از مقام نبوت و خلَّت ـ به مقام خليل نائل آمدن ـ در مرحله سوم و پاياني از عمرشان به امامت رسيدند (کليني، 1365: 1/ 199؛ طبرسي، 1403: 2/ 433). در اين روايت امامت اين چنين توصيف شده است:
«امامت زمام دين، نظم بخش امور مسلمانان، صلاح دنيا، عزت مومنان و منبع رشددهنده اسلام معرفي شده است. همچنين معتقدند با وجود امام است که نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، صدقات و ديگر احکام تمام مي‏شود و حدود برپا مي‏شود. سپس اضافه کردند: امام چونان خورشيد نورافشاني است که با نور خود جهان را روشن کرده و آب گوارايي است که پس از تشنگي و عطش نوشيده مي‏شود» (کليني، 1365: 1/ 199-203؛ ابن بابويه، 1395: 2/ 676-681).
حضرت رضا(ع) تمام ويژگي‏ها و مشخصات امام را غير اکتسابي دانسته، آن را جزء استثنائاتي مي‏شمرند که از سوي خداوند وهاب اعطا شده است (کليني، 1365: 1/ 201؛ نعماني، 1397: 220). تئوريزه کردن علني مفهوم امامت را علاوه بر روايات منقوله از ايشان، در گزارش‏هاي تاريخي نيز مي‏توان مشاهده کرد. به عنوان نمونه «محمد بن سنان» در زمان خلافت هارون خدمت حضرت رسيده و از اينکه حضرت، امامت خود را ـ در زماني‏که هارون به خون‏ريزي از اهل‏بيت(ع) مشغول است ـ آشکار کرده است، سوال مي‏کند. امام نيز به عدم تعرض ابوجهل به پيامبر(ص) استناد جسته، فرمودند: اگر هارون توانست شاخه مويي از سرم برکند، شهادت دهيد که من امام نيستم (کليني، 1365: 8/ 257-258؛ ابن شهر آشوب، 1379: 4/ 339). چنين نگراني از صفوان بن يحيي نيز نقل شده است. او در حضور امام مي‏گويد:
«شما امر عظيمي را آشکار کرده‏ايد و ما از اين بابت بر جان شما از دست هارون هراسناکيم که امام فرمودند: او هر تلاشي انجام دهد، قادر نيست بر من چيره شود.» (مفيد، 1413: 2/ 255)
اقدام علني امام در مطرح کردن امامت چنان شيوع پيدا کرده بود که حتي به گوش دشمنان نيز رسيده بود. در منابع آمده هنگامي‏که اقدام امام مبني بر اظهار امامت به گوش يحيي بن خالد برمکي ـ وزير هارون ـ رسيد، به خليفه گفت: «اين علي بن موسي الرضاست که پا پيش گذاشته و ادعاي رهبري مي‏کند». او به نوعي قصد داشت با اين سخنان هارون را بر مبارزه با اما تهييج کند. اما هارون به او توجهي نکرده و گفت: «آنچه بر سر پدرش آورديم براي ما کافي است» (إربلي، 1381: 2/ 315؛ طبرسي، بي‏تا: 325؛ مجلسي، 1404: 49/ 113). بنابراين امام رضا(ع) از جهت ترويج اين مفهوم در ميان عامه مردم نقش به سزايي را ايفا نمودند.
1-3-    برشمردن ويژگي‏هاي امام
حضرت رضا(ع) در مسير آشکار ساختن مفهوم امامت، به ويژگي‏ها و اوصافي که امام بايد واجد آن‌ها باشد اشاره مي‏کنند. در يکي از اين روايات، حضرت به بيش از سی ويژگي و خصوصيت امام اشاره مي‏کنند؛ از جمله اينکه امام بايد از جهت علم، حکمت، تقوا، صبر، شجاعت، عبادت و سخاوت از همگان برتر باشد. نيز به مستجاب‏الدعوه بودن و مهربان بودن ـ حتي بيش از پدر و مادر نسبت به فرزندانش ـ اشاره مي‏کنند (ابن بابويه، 1413: 4/ 418-419؛ طبرسي، 1403: 2/ 437). در جاي ديگر حضرت با تمسک به آيه «…لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين» (بقره، 24) معتقدند امامت به ظالم نخواهد رسيد (کليني، 1365: 1/ 199) و در حديثي ديگر به صراحت، عصمت از گناه و اشتباه را از شرايط لازم يک امام معرفي مي‏کنند (ابن بابويه، 1395: 678) چون معتقدند امام بايد معصوم باشد تا دليل و شاهدي بر بندگان خدا باشد (کليني، 1365: 1/ 203). 
اشاره به نحوه انتخاب امام
امامت در بين شيعيان، يک منصب الهي است و مردم در انتخاب امام نقشي نداشته و مي‌بايست اين انتخاب و انتصاب از سوي پروردگار عالم انجام شود. اما گفتمان غالب آن زمان و با جمعيت حداکثري عامه ـ در مقابل خاصه ـ امر ديگري بود، از جمله اينکه انتخاب بايد به وسيله رأي مردم انجام گيرد. اين گفتمان را مي‏توان در مقدمه يکي از روايات معتبر شيعه پي‏جويي نمود. در اين روايت آمده است وقتي حضرت رضا(ع) وارد مرو شدند، در ميان مردم بحث از امامت مطرح شده و نظريه‏هاي متعددي به وجود آمد (ابن بابويه، 1361: 96). شخصي به نام عبدالعزيز پيش امام آمد و از بحث و گفتگو و اختلاف نظر مردم درباره امامت خبر آورد. امام تبسمي زده، فرمودند: «اي عبدالعزيز، اين گروه گرفتار ناآگاهي هستند و با ‏نظريه‏پردازي‏هاي گوناگون، خود را گول زده‏اند». سپس امام درباره انتخاب امام به وسيله مردم فرمودند:
«آيا اينان اساساً اهميت و جايگاه امامت را در ميان امّت اسلامي مي‏دانند و ويژگي‏هاي امام و رسالتي که بر دوش اوست را تشخيص مي‏دهند تا بتوانند براساس آن معيارها، کسي را براي امامت انتخاب کنند؟ امامت، ارزشي والاتر، شأني بزرگ‏تر، جايگاهي برتر، موقعيتي فراتر و ژرفايي فزون‏تر از آن دارد که مردم بتوانند با ملاک‏هاي عقلي خويش، امامي را به اختيار برگزينند» (کليني، 1365: 1/ 198-199؛ نعماني، 1397: 216-217).
در اين روايت به روشني ديده مي‏شود که حضرت رضا(ع) امامت را امر دنيوي نمي‏دانند تا در نتيجه آن رأي و نظر مردم جايگاهي داشته باشد.
1-4-    اشاره به جريان امامت پس از رحلت پيامبر(ص)
يکي از بخش‏هاي گفتمان امامت در انديشه امام رضا(ع) به تاريخ امامت در اسلام و بيان جزئيات آن اختصاص دارد. امام در گام اول، ابتدا اين تصور عامه مسلمانان که پيامبر(ص) امر رهبري جامعه را به بعد از رحلت خويش موکول کرد را مردود دانستند. در روايتي حضرت ابتدا اشاره مي‏کنند که خداوند جان پيامبر(ص) را نگرفت مگر آنکه او دين را کامل گردانيد. سپس به آيه «…الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ…» (مائده، 3) اشاره کرده و در ضمن معرفي امامت به عنوان عنصر تمام‏کننده دين، نصب اميرالمومنين(ع) را به زمان حيات پيامبر(ص) برمي‏گردانند (کليني، 1365: 1/ 199؛ نعماني، 1397: 217). در گام دوم، اشتباه ديگر غير شيعيان مبني بر واگذاري انتخاب خليفه از سوي پيامبر(ص) به امت را محل ترديد قرار داده، با دلايلي بطلان آن را اثبات نمودند (ابن بابويه، 1378: 1/ 217؛ ابن شعبه حراني، 1404: 437). امام رضا(ع) علاوه بر معرفي مشخصات امام و نحوه انتخاب آن، به صورت مصداقي وارد بحث شده و پرده از امامان واقعي پس از پيامبر(ص) برداشتند. در روايتي آمده است که «ابوالهذيل» از نشانه‏هاي امامت و اينکه در چه کسي متحقق مي‏شود سوال کرد. حضرت در جواب، امام را کسي خواندند که حجت بر مومنان، ناطق قرآن، عالم به احکام باشد. سپس به صورت مصداقي، جانشين بلافصل پيامبر(ص) را اميرالمومنين علي(ع) معرفي‏کردند. حضرت در اين گفتگو به آيات 59 سوره نساء و 55 سوره مائده و همچنين حديث غدير خم و روايت منزلت استناد جستند (ابن بابويه، 1378: 1/ 54-55؛ همو، 1403: 2/ 478-479). در روايت ديگري به روشني امامت را مختص به علي(ع) و فرزندان ايشان مي‏داند (کليني، 1365: 1/ 200؛ نعماني، 1397: 218). صريح‏تر از مورد پيشين، روايتي است که نام تک‏تک امامان را از ابتدا تا پايان بيان مي‏کنند. در اين روايت آمده است:
«أبان وارد بر امام شد و از معناي آيه «…أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ…»(نسا، 59) سوال کرد. امام در جواب فرمودند: منظور علي بن ابي طالب(ع) است، سپس مدتي طولاني سکوت اختيار کرده، و بعد فرمودند: سپس حسن … و تا نام امام آخر را برشمردند» (عياشي، 1380: 1/ 251).
1-5-    اشاره به حقانيت خود
حضرت رضا(ع) در بحث از مصداق امام و اينکه امام بازه زماني دوران حياتشان چه کسي مي‏باشد، به حقانيت خود به عنوان امام اشاراتي داشته‏اند. تلاش امام(ع) را مي‏توان در دو حوزه تقسيم‏بندي نمود:
1-6-1-    اثبات حقانيت خود در برابر فرقه‏هاي منحرف شيعي
دوران امامت امام هفتم و هشتم، خصوصاً دوران حضرت رضا(ع) (183-203ق) را می‌توان از حیث فعالیت‌های فرقه‌های درون شیعی بسیار پر رواج دانست. جریانات درون شیعی در این ایام عبارتند از: غالیان، زیدیه، اسماعیلیه، فطحیه و واقفیه.
 اگرچه غالیان در این عصر هنوز فعال بودند، ولی مراحل اصلیِ تطور خود را گذرانده بودند. در عرصه‌های مختلف، مخالفت آنان با حضرت رضا(ع) قابل مطالعه است، ولی مبارزات سرسختانه و شدت عمل ائمه(ع) به ویژه حضرت صادق(ع) و نصوص صریح از سوی اهل بیت(ع) در باره انحراف آنان، موجب شده بود که باطل بودن اعتقادات آنان روشن باشد و به اندازه فرقه‌های دیگر، موجب انحراف نشوند؛ و از همین رو فعالیت اعتقادیِ حضرت رضا(ع) بر ردّ و تقبیح آنان متمرکز نباشد. گفتنی است به جهت پایمال کردن همه هنجارهای تشیّع از سوی آنان، نباید جزء فرقه‌های شیعه به حساب بیایند و فقط بستر ایجاد آنان تشیع بوده است.
فرقه زیدیه نیز در این عصر فعال بوده و بیشتر فعالیت آنان در بُعد نظامی خلاصه می‌شد. لذا موضع آنان در مسئله ولایت عهدیِ امام هشتم(ع) همچنین موضع امام نسبت به قیام‌های آنان هدف این نوشتار نیست، ولی جالب توجه است.
فرقه اسماعیلیه که سابقه شان کمتر بوده و در عصر امام صادق(ع) ایجاد شده بود، قائل به امامت اسماعیل بودند. اسماعیل، بزرگ ترین پسر امام ششم(ع) و مورد محبت ایشان بود و لذا برخی گمان کردند که او جانشین پدر می‌شود، ولی در حیات پدر از دنیا رفت و حضرت صادق(ع) در تشییع او چندین بار چهره اش را به همگان نشان داد تا از شبهه نمردن او پیشگیری فرماید. با این حال، گروهی بدو ایمان آورده و پس از وفاتش، دچار انشعابات درون فرقه ای شده و دو دسته شدند: هسته اصلی ایشان معتقد به امامت “محمد” فرزند اسماعیل بن جعفر و سپس “عبدالله مستور” فرزند “محمد” شد. فعالیت اینان نیز به صورت مخفی بود و لذا در مراکز اصلی شیعه یعنی مدینه و کوفه فعال نبوده و حضور چشمگیری نداشتند. دسته دوم معتقد شدند که اسماعیل نمرده و غائب شده است. ایشان نیز تعدادی نبودند که دردسر جدی در عصر مورد بحث ایجاد کنند.
فرقه بعدی فَطَحیه است که ویژگیِ آنان اعتقاد به امام کاظم(ع) به عنوان امام هشتم می‌باشد. آنان به امامت عبدالله معروف به “اَفطَح” پسر بزرگ امام ششم(ع) قائل شدند که اعتقادات درستی نداشت و به مرجئه تمایل یافته بود (مفید، 1413: 554). دستاویز فطحیه روایتی بود که امامت را در فرزند بزرگ هر امام منحصر می‌دانست. البته گروه فراوانی از شیعه ابتدا به امامت عبدالله روی آوردند، زیرا ادعای امامت کرد، اما پس از امتحان وی، چون پاسخ صحیحی برای سؤالات خود نگرفتند، او را انکار کرده و به امامت موسی بن جعفر(ع)گرویدند. عبدالله طبق پیش بینیِ پدرش امام ششم(ع) بیش از هفتاد روز زنده نماند و اغلب معتقدانش به راه حق آمدند، ولی عده کمی جانشینی او را پذیرفته و سپس به امامت حضرت کاظم(ع) معتقد شدند. از این رو در سلسله امامان آن‌ها که “فَطَحیه” نامیده می‌شوند، حضرت کاظم(ع) امام هشتم و حضرت رضا(ع) امام نهم می‌شوند. آنچه برای این مقاله مهم است این است که ایشان نیز مشکلی برای امام رضا(ع) نبودند؛ زیرا اولاً اگر چه با یک فاصله، ولی با امامت حضرت مخالفتی نداشتند و امامان را دوازده نفر از فرزندان امیرالمؤمنین(ع) برشمرده و هیچیک را انکار نمی‌کردند. ثانیاً در فروع فقهی با امامیه اختلافی نداشتند؛ زیرا امامشان عبدالله افطح، هیچ فتوائی ارائه نکرده بود. عمده دردسر امام هشتم(ع) واقفیان بودند که علاوه بر نپذیرفتن امامت ایشان، در فروع فقهی نیز نظر داده و خطرناک ترین گروه در جهت از هم پاشیدن انسجام شیعیان بودند. از همین رو بیشترین فعالیت حضرت رضا(ع)که موضوع این نوشتار نیز هست، ناظر به فرقه واقفیه می‌باشد که در باره آن‌ها به زودی سخن خواهیم گفت .
از آنجا که طرح موضوع “امامت و رهبری” بزرگ ترین زمینه سازی برای استمرار هدایت مردم است، لذا از سوی پیامبر اکرم(ص) پرچمدار هدایت بشر، از همان آغاز رسالت مورد تأکید قرار می‌گرفت و نام و تعداد امامان پیوسته به اَشکال مختلف مطرح می‌شد اما در طول تاریخ شیعه، همواره این مسئله مهم، به ترفندهای مختلف شیطانی، مورد هجوم، تردید و یا انکار واقع شده و این کارشکنی‌ها اختصاصی به امامت امام نهم نداشت. ولی در این عصر، به سبب دست به دست دادن چندین بهانه که به زودی خواهد آمد، شکاکان بیشتر بودند، و آن‌ها را می‌توان به سه گروه تقسیم نمود:
الف. توقف کنندگان بر امام کاظم (ع)
ب. معتقدان به امامت حضرت رضا (ع) و توقف بر ایشان
ج. معاندان و دشمنان از بنی امیه و بنی عباس
1-6-1-1- خاستگاه‌های انکار امامت حضرت جواد الائمه (ع)
دلائل و موجبات انکار امامت امام ابوجعفر(ع) را می‌توان در سه علت مهم خلاصه نمود.
1. ادامه جریان وقف
شاید در طول زندگی هیچ امامی به اندازه زندگی حضرت رضا(ع) تأکید بر امامت امام پس از خود دیده نشود. این نکته به سبب ماجرای “وقف” است که از زمان شهادت پدر ایشان امام موسی بن جعفر(ع) شروع شده و همچنان ادامه داشت. در این باره سخن خواهیم گفت.
2 . بدون فرزند ماندن امام رضا (ع) تا بعد از چهل سالگی
همه امامان(ع) در آغاز ازدواج و در دوران جوانی صاحب فرزند ذکور می‌شدند و از این لحاظ دستاویزی برای دشمنان باقی نمی‌ماند. اما حضرت رضا(ع) تا سال 195قمری و سن  چهل و چند سالگی صاحب فرزند نشده بودند. از همین رو جاهلان و منکران همین را بهانه کرده و با استناد به روایتی از حضرت صادق(ع) که «امام نمی‌باید عقیم باشد» می‌گفتند: او امام نیست زیرا اگر بود، باید نسلش باقی می‌ماند.
 3 .کودکی امام جواد(ع) هنگام رحلت پدر گرامی
دیگر منشأ شک برای مشککان، سن کم جواد الائمه(ع) در هنگام شهادت پدر بزرگوارشان بود زیرا چنانکه گفته آمد، ایشان تنها هفت سال داشت.
تذکر یک نکته ضرورت دارد و آن اینکه چه بسا بتوان علت دوم و سوم را نتیجه و دستاورد علت اول دانست. به عبارت دیگر، زمینه دستاویز قرار دادنِ این دو علّت، همان جریان واقفیّه است. ولی به جهت لزوم طبقه بندی بحث و نیز گونه شناسیِ تمهیدها و تأکیدهای امام رضا(ع)نسبت به هر یک از زمینه‌ها و خاستگاه‌های فوق الذکر، تفکیک آن‌ها لازم می‌آید.
1-6-1-2- تمهید امام رضا(ع) در تخریب سه سنگر مخالف، با عکس العمل متناسب
طبق وظیفه الهی، حضرت رضا(ع) برای هدایت شیعیان از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نکرده و در برابر هر یک از سه خاستگاه فوق، عکس العمل متناسب با آن را ارائه فرمود.
چنانچه در مقدمه گذشت، نسبت به امامت حضرت جواد(ع) در بین دیگر ائمه معصومین(ع) تأکید مضاعف به چشم می‌خورد. امامت در بین شیعیان، یک منصب الهی است و مردم در انتخاب امام نقشی نداشته و می‌بایست این انتخاب و انتصاب از سوی پروردگار عالم انجام شود. بر این مهم، در نصوص متعدد شیعی تصریح و تأکید شده از جمله حضرت رضا(ع) در روایت معروف خویش می‌فرماید: مردم کجا و انتخاب امام کجا؟ مردم جاهل چگونه با آراء خود می‌توانند امام را انتخاب کنند! و حال آنکه امام، جایگاه انبیاء و ارث اوصیاء و خلافت خداوند و جانشینیِ رسول اوست (مجلسی،1404: 25/122). بنابراین یکی از شروط وقوع امامت، نص صریح و روشن از سوی معصومان پیشین است تا دلالتی بر انتصاب الهی باشد. نصوص ناظر بر امامت ائمه معصومین(ع) در مکتب شیعه بسیار است و اولین کتاب از کتب اربعه شیعه، تعدادی از آن‌ها را تحت بابی با عنوان «ما نَصَّ اللهُ عزَّ و جلًّ و رسولُهُ علی الائمه واحداً فواحداً» گرد آورده است (کلینی،1407: 1/286به بعد). در کتب روائیِ شیعه، نصوص و تأکیدهای مستقیم و غیر مستقیم  که ناظر بر امامت امام نهم(ع) بوده و از سوی پیامبر(ص)  و همه معصومان صادر شده، فراوان است، اما آنچه فقط از سوی امام هشتم(ع) صادر شده، در جهت مبارزه با سه خاستگاه فوق است.
 ابتدا این اقدام‌ها را در سه گروه کلّی طبقه‌بندی نموده و سپس در بند ششم مقاله، بخش گونه‌شناسی، مصادیقی از آن‌ها ارائه می‌دهیم.
1-6-1-2-1-تأکید امام رضا(ع) بر امامت خویش، در برابر شبهه وقف (مبارزه با منشأ اوّل)
در میان فرقه‌های انشعابی از شیعه اثنی عشری، واقفیان ویژگی هائی دارند که ضرورت مبارزه با آنان را ایجاب کرده و علت شدتِ مبارزه امام هشتم(ع) با ایشان را روشن می‌سازد. مهم ترین ویژگیِ آن‌ها این بود که سردمداران این فرقه، از بزرگان فقهای شیعه بوده و از احترام خاصی برخوردار بودند. موضع انکار از سوی آنان در  برابر حضرت رضا(ع) موجب ملحق شدن شیعیان بدان‌ها و یا دست کم، افکندن شعله‌های شک و تردید در دل ایشان می‌شد. دیگر آنکه ایشان از اندیشه مهدویت که از تئوری‌های عمیق و مورد توجه پیامبر و ائمه(ع) بود، سوء استفاده نمودند و بر امام وظیفه بود که این اندیشه راستین را از شوائب و شاخه‌های انحرافی برهاند. ویژگی دیگر این بود که به سرعت در حال گسترش بودند و اگر فکری برای آن‌ها نمی‌شد، غالب شیعیان را منحرف نموده و اعتبار پنج امام را مورد تشکیک قرار می‌دادند. این خصائص باعث شد که مبارزه با آنان، عمده مشغله فکریِ امام هشتم(ع) شود تا شیعیان گمراه را نجات داده و از انحراف دیگران جلوگیری فرماید.
1-6-1-2-2-تأکید امام رضا(ع) بر فرزنددار شدن خویش (مبارزه با منشأ دوّم)
شبهه عقیم بودن امام رضا(ع) دوباره فتنه واقفیه را رونق داد و شیعیان سست اعتقاد نیز تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفته و پریشان شدند. از این رو پیوسته امام هشتم(ع) بشارت می‌داد که خداوند به او فرزند عنایت خواهد نمود، و از آن فرزند، نوزادی با برکت‌تر نخواهد بود (کلینی،1407: 1/321؛ مفید،1413: 299)، از آن رو که باعث تثبیت ایمان بسیاری از مردم شد. اصرار و یقین امام رضا(ع) در این تأکیدها تعجب آفرین است و غیر از “علم به آینده” هیچ توجیهی ندارد، چنانکه از کلام خود ایشان نیز برمی‌آید. آنجا که حضرتش در حالی که فرزندی نداشت، در جواب پسر ابو نصر بزنطی فرمود: امام بعدی پسر من است. سپس چنین گفت: ” هَلْ يَجْتَرِئُ أَحَدٌ أَنْ يَقُولَ ابْنِي وَ لَيْسَ لَهُ وَلَد ؟! “(کلینی،1407: 1/320؛ مفید،1413: 2/277؛ حرّ عاملی،1425 : 3 /247) یعنی آیا کسی که فرزند ندارد، جرأت می‌کند بگوید پسرم چنین است و چنان!

1-6-1-2-3-تأکید امام رضا(ع) بر عدم لزوم شرط سنّی در نبوّت و امامت (مبارزه با منشأ سوّم)
گرچه امام رضا(ع) در مناظره‌های علمی با دلائل محکم شبهات واقفیان را یکی پس از دیگری نابود می‌ساخت، اما در طول زمان، مسائلی پیش می‌آمد که تنور وقف را دوباره شعله‌ور می‌ساخت. دو عامل بی فرزندی حضرت رضا(ع) و کودکی امام جواد(ع) از این نوع بود. هر کدام از این دو عامل، می‌توانست برای بیماردلان انگیزه ای باشد تا دچار “وقف” شوند. چه بسا اگر فقط یکی از این دو مسئله در آن عصر پیش می‌آمد، زمینه گمراهی شیعیان کمتر فراهم می‌شد. چنانکه اگر امام هشتم(ع) در همان سن بزرگسالی صاحب فرزند می‌شدند، ولی سال‌ها می‌زیستند تا امام جواد(ع) به سنِ جوانی می‌رسیدند، یا اگر امام رضا(ع) مثل دیگر امامان، در آغاز جوانی صاحب فرزند می‌شدند و شبهه “بی فرزندی” نقل مجالس نمی‌بود، سنّ کمِ امام جواد به این اندازه مشکل ساز نمی‌شد.
به هر حال پس از فرزند دار شدن حضرت رضا(ع)آتش انحراف افول کرده و بسیاری از شیعیان نجات یافتند، چون دیگر دستاویزی برای منکران وجود نداشت. اما پس از شهادت ایشان، هفت ساله بودن امام جواد(ع) بهانه به دست واقفیان شد و دوباره به جای اول خود باز گشتند. امام رضا(ع) در همان هفت سال معاصرت با جواد الائمه(ع) همواره امام بودن ایشان را به رخ کشیده و با دلائل قرآنی و عقلی، شبهه “کودک بودن” را برطرف می‌ساختند. 
1-6-2- اثبات حقانيت خود در برابر تمامي مسلمانان
بر اساس اصول اعتقادي اماميه، امام منحصراً عهده‏دار امور ديني و اخروي شيعيان خود نيست بلکه نسبت به تمامي مسلمانان احساس تکليف مي‏کند. لذا امام رضا(ع) به عنوان امام واقعي تمام انسان‏ها و با مناسب ديدن شرايط اجتماعي، به معرفي خود به عنوان امام مبادرت ورزيدند. اين کوشش امام را در موارد متعددي مي‏توان مشاهده کرد. مشهورترين مورد، مربوط به روايت سلسلة‏الذهب است. در منابع شيعه و اهل‏سنت آمده است، هنگامي‏که امام در مسير مرو، به منطقه نيشابور رسيدند، مردمان بي‏شماري از جمله محدثان بسياري از جمله «حافظ أبوزرعه رازي» و «ابن أسلم طوسي» به استقبال امام آمده (مناوي، 1415: 4/ 641) و از ايشان درخواست نقل روايت کردند. حضرت نيز به نقل از پدران خود از پيامبر(ص) و ايشان از جبرئيل و جبرئيل از خداوند روايت کردند: « كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي‏» (ابن عساکر، 1415: 5/ 462). در برخي از منابع آمده است که  امام پس از بيان اين روايت، تکمله‏اي را به آن افزودند. آن عبارت از اين قرار است: « بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» (ابن بابويه، 1364: 7؛ طبري، 1383: 269) که حضرت، شرط قرار گرفتن در پناه و حصن الهي و دور ماندن از عذاب را مشروط به خود کردند. بسياري از اين عبارت چنين برداشت کرده‏اند که حضرت رضا(ع) در مقام بيان اين سخن بوده‏اند که امامت و رهبري جامعه حق ايشان است. اين در حالي بود که مأمون نيز ادعاي امامت کرده و خود را «امام الهدي» مي‏خواند (Cooperson, 2000: 67؛ براي مشاهده بازتاب اين لقب در اشعار، ر.ک: عسکري، 1419: 119؛ ابن عبدربه، 1404: 6/ 214)
همچنين حضرت رضا(ع)که به سرگرداني شيعيان در يافتن امام بعدي پس از رحلت امام قبلي واقف بودند، به صراحت امام بعدي ـ که فرزندشان محمد بن علي الجواد(ع) ـ بودند را به عنوان وصي و جانشين خود انتخاب نمودند (ابن بابويه، 1378: 2/ 240).
1-2-    وجوب اعتقاد به ولايت و امامت
علاوه بر امام، از ديگر واژه‏هايي که امام رضا(ع) در مباحث مربوط به امامت در عبارات خود به کار مي‏بردند، «ولايت» است. به عنوان نمونه حضرت روايتي از آباء خود از علي بن ابي طالب(ع) نقل مي‏کنند که پيامبر(ص) به کساني بشارت بهشت داده که علاوه بر اطاعت از خودشان، به ولايت علي بن ابي‏طالب(ع) نيز اقرار نمايند. همچنين دوزخيان را کساني مي‏داند که آن ولايت را نپذيرفته، نقض عهد نموده و با او به پيکار برخيزند (طوسي، 1414: 363-364؛ طبري، 1383: 120). در روايتي ديگر امام رضا(ع) امانت ذکر شده در آيه 72 سوره احزاب را ولايت دانسته، مدعيان دروغين آن مقام را کافر معرفي نموده‏اند (ابن بابويه، 1378: 1/ 306). همچنين امام رضا(ع) در تفسير آيه «…فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها…» (روم، 30) به نقل از امام سجاد(ع) فرمودند: « قَالَ هُوَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيُّ اللَّهِ إِلَى هَاهُنَا التَّوْحِيد» (قمي، 1404: 2/ 155). يعني دين فطري را شهادت بر وحدانيت الله، رسالت محمد(ص) و ولايت اميرالمومنين علي(ع) مي‏دانند. عبارت « إِلَى هَاهُنَا التَّوْحِيد» تأکيدي است بر اينکه ولايت نيز جزء جدايي‏ناپذير توحيد است. امام در ذيل آيه «…وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدي مِنَ اللَّهِ…» (قصص، 50) لزوم پيروي از امامان معصوم و دريافت دين از آن‏ها را گوشزد نموده‏اند و ضلالت را دريافت دين از پيشوايان غير حق دانسته‏اند (حميري، بي‏تا: 153؛ کليني، 1365: 1/ 374).
1-8- ظهور کرامات و معجزات
در منابع کلامی، تعریف کاملاً روشن و جامعی از کرامت نیامده است، ولی بیشتر منابع، تعریفی نزدیک به این عبارت از اصطلاح کرامت ارائه کرده‏اند: «خارق عادتی که به دست شخصی، به‏ویژه یکی از اولیای خدا ظاهر شود، بدون اینکه در آن ادعای پیامبری مطرح باشد. اما اگر چنین امری با ادعای پیامبری همراه باشد، معجزه نام می‏گیرد»(مهدوی،82:1389). به دیگر بیان، کرامت، انجام امری است که به ظاهر مطابق قوانین طبیعی و شناخته شده نیست ولی، در حقیقت این پدیده‏های غیر عادی نیز دارای اسباب و عللی فراحسّی هستند که به قدرت خداوند دانا و توانا و بر طبق نظامی خاص صورت می‏گیرند. اغلب عالمان امامیّه بر این باورند، ظهور کرامات ائمه(ع) محدود به زمان خاصی نیست و می‏تواند حتی پیش از ولادت ایشان رخ داده باشد و نیز پس از رحلت آنان ادامه یابد.
یکی از برکات حضور امام رضا(ع) در خراسان، ظهور برخی کرامات از ایشان بود. کراماتی از قبیل جوشش چشمه کهلان در نیشابور و شفابخشی آن به برکت امام رضا(ع) (ابن‌بابويه، 1378:‏2/ 135-136). کاشتن نهال بادام در خانه بسنده در نیشابور و شفابخشی آن(ابن‌بابويه، 1378ق، ج‏2: 132-133) ظهور چشمه آب در ده سرخ(ابن‌بابويه، 1378:‏2/ 136). ظهور برکت در کوه به دعای حضرت در هنگام ورود به سناباد و نفع بخشی آن برای مردم(ابن‌بابويه، 1378:‏2/ 136-137). در مرو نیز می‌توان به نماز باران اشاره کرد. آن حضرت با توجه به کمبود نزول باران و درخواست مأمون از ایشان به همراه مردم برای نماز باران به صحرا رفتند و خداوند دعای ایشان را مستجاب نمود و باران را نازل کرد، این امر نه تنها در میان مردم بسیار امری شگفت به نظر می‌رسید بلکه در دربار مأمون نیز بازتاب ویژه ای داشت و برخی از درباریان ابا داشتند از اینکه نزول باران را معجزه آن حضرت بدانند(ابن‌بابويه، 1378:‏2/ 168-171). علاوه بر آنچه گفته شد ماجراهای دیگری نیز از آن حضرت در خراسان نقل شده است(به عنوان نمونه نک: ابن‌بابويه، 1378:‏2/ 171-172؛ ابن‌شهر آشوب، 1379: 4/ 370؛ اربلی، 1381: 2/ 260). بی تردید اموری چون نزول باران که بسیاری از مردم مرو آن را به خوبی می‌دیدند، خبر آن در میان مردم رواج یافت و نیز ظهور برکت در آن کوه به دعای حضرت در هنگام ورود به سناباد (ابن‌بابويه، 1378:‏2/ 136-137). یکی از ویژگی‌ها و ابعاد وجودی آن حضرت را برای مردم نشان داد و آن استجابت دعای آن حضرت بود. اهمیت این امر به اندازه‌ای است که در یکی از مناظراتی که در دربار مأمون با حضور وی و فقهاء و متکلمان فرقه‌های گوناگون صورت گرفت، امام رضا(ع) در پاسخ به سؤال یکی از حاضران در خصوص امامت، علم و استجابت دعا را یکی از دلائل امامت برشمرد(نک: ابن‌بابويه، 1378:‏2/ 200؛ ابن‌شهر آشوب، 1379: 4/ 370). از سوی دیگر بی تردید ظهور چنین کراماتی از امام رضا(ع) که سرشار از برکت و رحمت در زندگی عموم مردم بود محبت و علاقه مردم خراسان را روز به روز به ایشان بیشتر می‌نمود و به تدریج موجب روی آوردن مردم به ایشان و گسترش تشیع در آن دیار می‌شد.
1-9- مشاهده سیره عملی امام رضا(ع)
        یکی دیگر از ابعاد اساسی حضور امام رضا(ع) در میان مردم، مشاهده لحظه به لحظه سیره عملی ایشان در زندگی بود، در واقع سیره آن حضرت همچون سیره امامان دیگر، نمونه بسیار عالی و الگویی کامل در همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی، اخلاقی، عبادی، فرهنگی و سیاسی بود و نمونه کاملی از پیاده سازی اسلام به معنای حقیقی خویش بود که این امر با توجه به حضور امامان پیشین در حجاز بیشتر برای مردم مدینه و مکه رخ داده بود اما با توجه به حضور امام رضا(ع) در خراسان این امکان برای مردم خراسان نیز رخ داد که به سیره آن حضرت، لحظه به لحظه بنگرند و به آن تأسی نمایند. سیره زندگی ایشان نه تنها توجه عموم مردم بلکه توجه افرادی همچون «رجاء بن ابی ضحاک» که از ناحیه مأمون مأمور بود حضرت را از مدینه به مرو بیاورد، به خود جلب می‌نمود وی که در مدت چند ماه در همه اوقات و شرائط همه جزئیات امور حضرت را در تحت نظر داشت برخی از فضائل، مکارم و سیره حضرت در این مسیر طولانی را برای مأمون نقل کرده و مأمون او را از بازگو کردن اموری که از حضرت دیده نهی کرد که فضیلت حضرت به جز از زبان مأمون ظاهر نشود.(ابن‌بابويه، 1378:‏2/ 183).
2- گونه شناسی تأکیدهای امام رضا(ع) بر امامت حضرت جواد(ع)
2-1- بشارت‌های حضرت رضا(ع) در مورد ولادت امام جواد(ع)
از آنجا که بیشترین مخالفت‌ها و انکارهای مردم، ناظر بر اولاد نداشتنِ امام هشتم بوده است، لذا در متون تاریخی و روائی به احادیث متعددی بر می‌خوریم که این شبهه را برطرف ساخته و بر موضوع پسر دار شدن امام رضا(ع) تأکید می‌کند. چون تولد امام جواد(ع) نگرانی شیعیان را از اینکه امام هشتم(ع) جانشین ندارد، برطرف ساخته و ایمان آنان را از آلودگی به شک و تردید نجات داد، از این جهت ولادت حضرتش بسیار مسرّت آفرین بود و حضرت رضا(ع) بارها به آمدن این مولود مبارک بشارت داد.اینک نمونه ها:
الف: ابن قیاما واسطی که از واقفیان بود، در نامه ای به امام رضا(ع)نوشت: چگونه می‌توانی امام باشی در حالی که فرزندی نداری؟ حضرت جواب داد: از کجا می‌دانی فرزند ندارم! به خدا قسم چندی نمی‌گذرد که خداوند پسری به من عطا خواهد نمود تا جداکننده حق از باطل باشد (کلینی،1407: 1 /257؛ مفید،1413: 2 /277).
ب: شخص مزبور یعنی ابن قیاما هنگامی دیگر و این بار در حضور امام رضا(ع) تردید خود را به نوعی دیگر مطرح کرده می‌پرسد: آیا ممکن است دو امام در زمان واحد باشند؟ حضرت فرمود: خیر؛ مگر آنکه یکی امام صامت باشد و دیگری امام ناطق. ابن قیاما گفت: این شما هستی که امام صامت نداری! (کنایه از آنکه بدون فرزند هستی و کسی نیست تا جانشین شما باشد). حضرت فرمود: به خدا قسم یقیناً پروردگار از نسل من کسی را قرار می‌دهد که به واسطه او حق، ثابت شده و باطل نابود شود. ابن قیاما می‌گوید: یک سال گذشت و ابوجعفر متولد شد.(مفید،1413: 2/278؛ طبرسی،1413: 331؛ مجلسی،1403: 50/23)
ج: کلیم بن عمران می‌گوید که به امام رضا(ع) عرض کردم دعا کنید تا خداوند فرزندی به شما عنایت فرماید. حضرت در پاسخ من فرمود: به من یک فرزند روزی خواهد شد که از من ارث خواهد برد. در ادامه این روایت، علی بن موسی(ع) همسرش را چنین توصیف می‌فرماید: مادری که فرزندم را می‌زاید قدیسه ای است که طاهره و مطهره خلق شده است (مجلسی،1403: 50/15؛ بحرانی اصفهانی،1413: 23/21؛ بحرانی، حلیة الابرار،1411: 4/525) .
2-2- معرفی و نص بر امامت جواد الائمه(ع) به عنوان امام بعدی
سرانجام بشارت‌ها به وقوع پیوست و این نوزاد پربرکت پای به جهان هستی گذاشت. پدر بزرگوارش حضرت رضا(ع) برنامه ای همه جانبه برای معرفی فرزندش به شیعیان تدارک دید و هیچ موقعیتی را در این مهم نادیده نمی‌گرفت. ایشان پیوسته، چه در مدینه و چه بعد از ترک مدینه و در خراسان، نیز چه در جواب سؤال مردم و چه به صورت ابتدائی، بر جانشینی و امامت فرزند عزیزش تأکید نموده و با اسم و رسم، پسرش “محمد” را معرفی می‌نمود.

2-3 – رضایت به انجام «قیافه شناسی» از سوی منکران
سومین گونه روشن سازی مسئله امامت امام جواد(ع) مبارزه با شبهه “عدم شباهت” بود. کسانی بودند که با وجود تمام نصوص پیشینیان و نیز دیدن کرامات و معجزات فراوان از سوی امام هشتم(ع) باز هم برای اعراض از امر امامت و بهانه گیری، به شبهه ای دیگر در آویختند. شدتِ گندمگون بودن جواد الائمه(ع) موضوعی است که گاه حتی شیعیان مخلص را هم دچار تعجب می‌کرد (ابن شهر آشوب،1379: 4/387). مخالفان، این مطلب را بهانه ساخته و جنجال به پا نمودند. آن‌ها عدم شباهت پدر و پسر را مطرح کرده و ایشان را فرزند افرادی دیگر برشمرده و کار را به نسب دانان و قیافه شناسان واگذاردند. دو گونه روایت، حاکی از آن است که این عمل، حدّاقل دو بار صورت گرفته است.
روایت اول: پسران امام هفتم(ع) نزد برادر خویش حضرت رضا(ع) رفته و گفتند که در میان ما امامی که رنگ پوستش گندمگون باشد، وجود ندارد! امام هشتم(ع) تأکید فرمود که “محمد” پسر من است. آنان گفتند می‌بایست قضاوت را به قیافه شناسان بسپاریم. امام فرمود: من چنین کاری نمی‌کنم، اما مانع نمی‌شوم. وقتی قیافه شناسان حاضر شدند، همه عموها و برادران و خواهرانِ حضرت رضا(ع) در حیاطی نشستند، ولی امام(ع) خود، با لباس هایی خاص و کلاهی بر سر، در میان باغ مشغول کار شد، گوئی که باغبان است و ارتباطی با حاضران ندارد. مخالفان، حضرت ابوجعفر(ع) را حاضر نموده و از قیافه شناسان خواستند تا پدر ایشان را شناسائی کنند. آنان به اتفاق گفتند: پدر کودک در جمع حاضر نیست، اما فلانی عمویش است و دیگری عموی پدر اوست و … اگر کسی پدر او باشد، باید آن مردی باشد که باغبانی می‌کند؛ چرا که ساق پای این دو مشابه است. در این هنگام امام رضا(ع) وارد جمع شدند و قیافه‌شناسان یک صدا گفتند: پدر این طفل، همین مرد است (کلینی،1407: 1/322؛ عریضی،1409: 321؛ مجلسی،1403: 5/9؛ بحرانی، حلیة الابرار،1411: 4/533؛ اربلی،1381: 285). ناقل این روایت جناب علی بن جعفر فرزند بزرگوار امام صادق(ع) و عموی امام رضا(ع) می‌باشد. در شأن و مقام او رجالیان شیعه و سنی فراوان سخن گفته و او را ستوده اند (نصوص متعدد را ببینید در عریضی،1409: 43).
روایت دوم: گروهی از شکاکان گفتند که ابوجعفر فرزند سیف (یا سنیف)، غلام سیاهِ حضرت رضا(ع) است و نمی‌تواند فرزند ایشان باشد. مخالفان در حالی که امام جواد(ع) بیش از یک سال و سه ماه نداشت، ایشان را به مسجد الحرام برده و به قیافه شناسان نشان داده و جواب دندان شکن شنیدند. آنان به رو در افتاده و به شکاکان گفتند: وای بر شما! آیا ستاره ای چنین درخشان و نوری چنین تابنده را بر افرادی چون ما عرضه می‌کنید؟! به خدا سوگند او جز از اصلاب پاک و ارحام مطهر به وجود نیامده است. به خدا او جز از نسل رسول اکرم(ص) و امیر المؤمنین(ع) نمی‌باشد. در آن هنگام حضرت جواد(ع) با زبان فصیح به سخن آمده و به طور کامل پدر و اجداد طاهرینش را برشمرد و فرمود: آیا در کسی مثل من شک می‌کنید! و به پدر من افتراء می‌زنید! و مرا به قیافه شناسان نشان می‌دهید!؟ سپس دست بر دهان خویش نهاد و به خود فرمود: ای محمد؛ سکوت و صبر را پیشه کن چنانکه پدرانت چنین کردند … وقتی خبر این مجلس به حضرت رضا(ع) رسید، فرمود:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فِي ابْنِي مُحَمَّدٍ أُسْوَةٌ بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ ابْنِهِ إِبْرَاهِيمَ» وسپس قصه ابراهیم فرزند پیامبر(ص) و ماریه را برای مردم بیان فرمود که چگونه مردم به رسول خدا(ص) نیز تهمت زده و گفتند ابراهیم فرزند “جریح” خادمِ ماریه است (بحرانی اصفهانی،1413: 23/14).
2-4-  ارجاع شیعیان در امور مختلف به امام جواد(ع)
در این گونه، علاوه بر تصریح‌ها و تأکید‌های مذکور در معرفی امام جواد(ع) به عنوان امام و پیشوای بعدی، حضرت رضا(ع) هنگامی که مردم پرسش و یا حاجتی از ایشان داشتند، آن‌ها را به سوی فرزند خویش که کودکی با سنّ کمتر از هفت سال بود، ارجاع می‌دادند. این عمل سمبلیک، به جهت تبیین جایگاه متعالیِ جواد الائمه(ع) و تصریح بر شایستگیِ ایشان در همه امور، حتی قبل از شهادت پدر می‌باشد. جالب است که چنین رفتاری را در بین اهل بیت(ع)   فقط در مواردی می‌بینیم که امام قبلی، می‌داند در آینده در اصل وجود فرزندش و یا در شایستگی و سزاواریش برای امامت، فضای شک و تردید پیش خواهد آمد (مانند زمینه‌سازی‌های امام عسکری(ع) به عنوان نمونه:
الف: اسماعیل بن ابراهیم می‌گوید به امام رضا(ع) عرض کردم پسرم زبانش روان نیست و درست نمی‌تواند صحبت کند. می‌خواهم او را نزد شما بیاورم تا دستی بر سرش کشیده و برایش دعا فرمائی. امام فرمود: او را نزد ابوجعفر بفرست.(کلینی،1:1407/322).
ب: یحیی بن زیّات از قول کسی که در مجلس امام رضا (ع)حاضر بوده نقل می‌کند هنگامی که همه حاضران برخاستند، امام به ایشان فرمود: بروید و با ابوجعفر دیدار نموده و بر او سلام کرده و عهدی تازه کنید (کلینی،1407: 1/320؛ مفید،1413: 2/280). این سخن امام اگر چه نص بر امامت نیست، اما دلالت التزامی بر آن دارد، چنانکه ادامه فرمایش امام دلیل این مدّعاست، زیرا فرمود: خدا رحمت کند مفضّل را که به کمتر از این هم قانع بود. کنایه از اینکه همین مقدار اشاره کافیست تا عاقل، دلالت آن را بر شایستگی شخص برای امامت بفهمد.
2-5 – لعن و نفرین بر وقف کنندگان و مخالفان
امامان(ع) این پرچمداران هدایت، پیوسته از سِلاح طرد و لعن پرچمداران ضلالت و گمراهی، در جهت واضح شدن خط حق و باطل استفاده می‌نمودند. این موضع گیری به مردم این امکان را می‌داد که به درستی جبهه‌های حق و باطل را تشخیص داده و تأویل‌ها و توجیه‌ها در فهمشان خللی وارد ننماید. چه، اگر غیر از این بود و عکس العمل ائمه(ع) بدین شکلِ تند و صریح نبود، گفتار ایشان توسط مخالفان با تبرئه و مسامحه گری‌های مغرضانه، معانی دیگری می‌یافت. اگر چه مشی و مرام و منطق اهل بیت(ع) بر وفق و مدارا و الفت و محبت استوار بوده (مجلسی،1403: 66/170) ، ولی عمومیت نداشت. بر همین اساس از سوی اهل بیت(ع) در مقابل اشخاص و افکار مخرّب، مواضع تندی در تاریخ دیده می‌شود، مانند موضع گیریِ شدید امام صادق(ع) در مقابل غالیان که به ائمه نسبت الوهیت داده و حبّ ایشان را در حوزه ایمان، به قدری کارآمد می‌شمردند که با وجود آن هیچ عمل واجب و مستحبّی لازم نیست. نیز اقدام تند و صریح امام کاظم(ع) در مقابل شخصی به نام محمد بن بشیر که ادعاهای عجیبی می‌کرد و مردم را گمراه می‌نمود. مثلاً گاه می‌گفت موسی بن جعفر غایب شده و من تا زمان خروج او، امام مفترض الطاعه هستم و باید زکات خود را به من بپردازید و پس از من نیز فرزندم محمد امام شماست و گاه دیگر می‌گفت موسی بن جعفر خداست و من پیغمبر. امام کاظم(ع) بارها او را لعن فرموده و نفرین کرد و خونش را مباح شمرده دستور قتلش را صادر نمود و این قتل را مصداقی از نصرت خدا و رسول دانست (کَشی،1363: 478تا482). همین حربه را امام هشتم(ع) نیز به کار برده و منکران امامت خود و فرزندش را لعنت نمود. به عنوان نمونه:
الف: محمد بن فضیل از امام رضا(ع) می‌پرسد کسانی که بر پدر شما وقف کردند چگونه‌اند؟ امام می‌فرماید خدا لعنت کند ایشان را که گمان می‌کنند من عقیم هستم و فرزندی که در آینده خواهد آمد را انکار می‌کنند (بحرانی اصفهانی،1413: 21/494؛ مجلسی،1403: 48/265). قابل توجه اینکه سؤال پرسشگر از وقف بر امام هفتم(ع) بود، اما چنانکه می‌بینید، جواب امام ناظر بر ریشه تفکر واقفان معاصر و تأکید بر ولادت امام جواد(ع) و در نتیجه امامت ایشان است؛ چرا که بهانه آنان عقیم بودن حضرت رضا(ع) بوده است.
ب: محمد بن سنان محدث و عالم شیعه (شبستری،231:1421) نقل می‌کند که یکی از واقفیان به اسم “علی بن ابی حمزه” نزد امام رضا(ع) نامش به میان آمد. امام او را لعنت نموده و با استناد به آیه 32سوره توبه، وی را از کسانی شمرد که نمی‌خواهند خدا در آسمان و زمین عبادت شود، ولی خداوند نورش را تمام می‌کند اگر چه مشرکان را خوش نیاید (بحرانی اصفهانی،21:1413/490). این نمونه علاوه بر لعن، مشتمل بر کافرشمردن واقفیان نیز هست، چنانکه در انتها سائل با تعجب می‌پرسند: آیا کافر هستند؟ و امام دوباره بر مطلب تأکید می‌فرماید.
ج : سلیمان جعفری نقل می‌کند که در مدینه در محضر حضرت رضا(ع) نشسته بودیم که شخصی از امر واقفیان سؤال کرد. امام فرمود آنان ملعون هستند و به آیه 61 سوره احزاب استناد فرمود (کَشی،1363: 457؛ مجلسی،1403: 48/264).
د: امام رضا(ع) نه تنها خود واقفیان را لعن و نفرین می‌نمود، بلکه به دیگران نیز چنین دستور می‌داد. ابراهیم بن عقبه گوید که به امام گفتم من این ممطوره‌ها را می‌شناسم. آیا در قنوت نمازم ایشان را نفرین کنم؟ فرمود: آری نفرین کن (کشی،1363: 461).
2-6- معرفیِ واقفیان و منکران به عنوان “کافر” و “مشرک”
از آنجایی که این گونه افراد خود را مسلمان می‌دانستند، لذا می‌توانستند در صفوف مردم رخنه کنند. امام رضا (ع)با کافر شمردن آنان، به مردم فهماند که مسلمان آنست که همه دین را بپذیرد، نه آنکه به بخشی ایمان آورده و بخشی را رها کند. اینک نمونه ها:
الف: در بخش پیشین در روایت محمد بن سنان، تصریح امام هشتم (ع)بر شرک و کفر علی بن ابی حمزه گذشت.
ب : عمرو بن فرات از امام رضا(ع) در باره واقفیان می‌پرسد. حضرت می‌فرماید: ایشان در حیرت زندگی کرده و در حالت کفر و زندقه می‌میرند.(کشی،1363: 460؛مجلسی،1403: 48/267،بحرانی اصفهانی،1413: 21/494).
ج : گروهی از اصحاب نیز از امام هشتم(ع) همان سؤال را پرسیده و همان جواب را می‌شنوند. سپس با یکدیگر در این باره گفتگو کرده و یکی از ایشان می‌گوید شک را قبول داریم، اما چطور ممکن است که کافر باشند! همان شخص می‌گوید که هنگام احتضار یکی از واقفیان حاضر بودم و شنیدم که گفت: اگر موسی بن جعفر مرده باشد، من کافرم. در این هنگام به درستیِ سخن امام رضا(ع) یقین کردم (کشی، 456؛ بحرانی اصفهانی،1413: 21/492). گفتنی است که امام صادق (ع)افرادی را که بر پسرشان موسی بن جعفر وقف می‌کنند را “بدتر از ناصبیان” می‌شمارند (مجلسی،1407: 48/266).
د : ابراهیم بن ابی بلاد می‌گوید نام “مَمطوره” را نزد امام رضا(ع) بردم. فرمود آنان در حیرت و شک زندگی کرده و در حالت کفر می‌میرند (کشی،1363: 461). مشابه همین ماجرا از فضل بن شاذان نیز نقل شده است (کشی،1363: 456؛ بحرانی اصفهانی،1413: 21/492؛ مجلسی،1403: 48/263).
هـ : علی بن عبد الله زبیری طی نامه ای از حضرت رضا(ع) در باره واقفیه پرسش می‌کند. امام می‌فرماید: چنین شخصی مانع حق و ثابت قدم در گناه است. اگر بر همین حال بمیرد، جهنم (به سبب کفرش) مأوای اوست که بد جایگاهی است (کشی،1363: 455؛ بحرانی اصفهانی،1413: 21/492).
و: ابراهیم بن یحیی می‌گوید که امام رضا(ع) در باره یکی از واقفیان به نام حمزه بن بزیع چنین گفت: «حمزه شقیّ سر انجامش چه شد؟ او گمان کرد پدرم زنده است. او امروز در شک زندگی کرده و فردا بر کفر و زندقه خواهد مرد» (بحرانی اصفهانی،1413: 21/490؛ ابن شهرآشوب،1379: 3/448؛ مجلسی،1403: 48، 256).
ز: در حدیث یحیی بن مبارک خواهد آمد که امام رضا(ع)کفر ایشان را به شکلی دیگر بیان نموده می‌فرماید: واقفیان نه مؤمنند و نه مسلمان.
ح: در سخنی دیگر امام رضا(ع) واقفیان را از زمره مسلمانان خارج نموده و آنان را تشبیه به یهودیان می‌فرماید. بکر بن صالح می‌گوید امام رضا(ع) از من پرسید که مردم درباره آیه 64 سوره مبارکه مائده چه می‌گویند؟ عرض کردم سخنان مختلفی دارند. فرمود: درباره واقفه است (که مصداقی از آیه هستند)، زیرا اینان دست خدا را بسته دانسته و می‌گویند: امامی بعد از موسی نیست (کنایه از عقیم شمردن امام هشتم(ع))، و حال آنکه خداوند سخن ایشان را رد کرده و می‌فرماید: “بل یداه مبسوطتان” چرا که دست خدا باز است (کشی،1363: 456؛ بحرانی اصفهانی،1413: 21/456).
ت: در سخنی دیگر حضرت رضا(ع) به تبع نیای بزرگوارش امام پنجم(ع)، وقف کنندگان را نه تنها از دائره شیعیان خارج نموده، بلکه در زمره کسانی می‌داند که از همه امامان(ع)روی برتافته‌اند.حمزه بن زیّات نقل کرده که حمران بن اعین از امام باقر(ع) می‌پرسد: آیا من از شیعیان شما هستم؟ امام فرمود آری. نام تمام شیعیان در نزد ما موجود است، مگر آنهايی که از ما روی بگردانند. حمران می‌پرسد: آن‌ها کیانند؟ امام فرمود: در زمان تو نیستند و تو آن‌ها را نخواهی دید. حمزه که راوی این روایت است می‌گوید که من با گروهی در باره این روایت به بحث نشستیم و سرانجام طی نامه ای از حضرت رضا(ع) درخواست نمودیم تا کسانی که جدّشان امام باقر (ع)از گروه شیعیان مستثنی فرموده بود را برای ما معرفی فرماید. امام رضا (ع)در جواب ما نوشت: اینان وقف کنندگان بر موسی بن جعفر هستند که نامشان در گروه شیعیان ثبت نشده است ( کشی،1363: 462؛ بحرانی اصفهانی،1413: 21/490).
2-7 – طرد واقفیان و قرار دادن ایشان در انزوای اجتماعی و اقتصادی
یک گونه دیگر از تمهیدات حضرت رضا (ع)این بود که شیعیان و اصحاب را از مراوده و رفت و آمد با واقفیان باز داشته و آنان را در تبعید روانی قرار می‌دادند. این عمل بدان سبب بود که مردم به واسطه نشست و برخاست با چنین افرادی، تحت تأثیر تبلیغات سوء ایشان قرار نگیرند. اگر چه کافر شمردن واقفیان که نمونه هایش گذشت، خود بهترین ترفند برای باز داشتن مردم از معاشرت با ایشان بود، اما دستورهای صریح نیز گاهی این موضوع را تقویت می‌نمود. اینک نمونه ها:
الف: حضرت رضا(ع) به محمد بن عاصم فرمود: شنیده ام با واقفیان مجالست می‌کنی؟! گفت بلی اما مخالف ایشان هستم. امام امر فرمود که “لا تُجالِسهُم”. سپس با استناد به آیه 140 سوره نساء کفر واقفیان را ثابت فرموده و علت آن را نپذیرفتن وصایت امام شمرد که از آیات الاهی است (کشی،1363: 457؛ بحرانی اصفهانی،1413: 21/494؛ مجلسی،1403: 48/264)
ب : یحیی بن مبارک طی نامه ای از امام هشتم(ع) سؤالاتی پرسید. امام پس از پاسخ پرسش ها، در آخر نامه با استناد به آیه 143 سوره مبارکه نساء مرقوم فرمود: مصداق آن واقفیه هستند. نه مؤمنند و نه مسلمان. تکذیب آیات الاهی می‌نمایند، در حالیکه ما “اَشهُر معلومات” هستیم و در ما جدال و عصیانی نیست. ای یحیی، تا می‌توانی نسبت به ایشان دشمنی نما (کشی،1363: 461؛ مجلسی،1403: 48/268).
ج : دستور امام به ابراهیم بن عقبه گذشت که امر به نفرین کردن واقفیان در قنوت نماز فرمود. این خود ترغیب بر طرد و دوری از ایشان بود.
د : امام هشتم(ع) شیعیان را نه تنها از معاشرت با واقفیان باز میداشت، بلکه از مراودات اقتصادی نیز منع می‌نمود که خود دلیلی بر طرد آنان است. یوسف بن یعقوب می‌گوید که از امام پرسیدم آیا به کسانی که گمان می‌کنند پدر شما زنده است زکات بدهم؟ امام فرمود: خیر؛ ایشان کافر و مشرک و زندیق هستند (کشی،1363: 456 ؛ بحرانی اصفهانی،1413: 21/493).
2-8 – ردّ و انکار شبهات واقفیه با دلائل قرآنی و عقلی
پس از سخن گفتن در باره هفت گونه از تأکیدهای امام رضا(ع) اینک نوبت بدان رسیده که در باره گونه هشتم بگوییم. اگر چه برخی از گونه‌ها را به سبب اهمیت ویژه، به طور مجزا آوردیم، اما همه آن‌ها به نوعی از گفتار واقفیان سرچشمه گرفته بود. حال به شبهه هائی می‌پردازیم که به نظر می‌رسد وجه مشترک آنها، تکیه و استدلال وقف کنندگان بر یک روایت خاص و یا عمل نکردن به روایتی دیگر باشد. امام هشتم (ع)نیز با استدلالی مناسب و با استناد به روایات دیگر و نیز دلائل عقلی و قرآنی با آنان برخورد می‌نمود. این گونه عملکرد، گاه به شکل رساندن پیغام و جواب نامه بود و گاه در مناظراتی صورت می‌گرفت که آغاز کننده آن‌ها غالباً بزرگان و سردمداران واقفیه بودند.
2-8-1 عقیم بودن امام رضا(ع)
عمده تلاش‌های واقفیان بر علیه امام رضا(ع) در دوران بی فرزندی ایشان بود. پیروان وقف به روایتی از امام ششم(ع) استناد کردند که امام نباید عقیم باشد. لذا با وجود معجزات و نصوص در باره امام رضا(ع) ابتدا برخی ایمان آوردند ولی پس از گذشت چهار دهه از عمر امام هشتم و با استناد به روایت فوق، در امامت ایشان شک کردند که خود مقدمه ای برای ردّ امامت حضرت جواد (ع)بود. امام با تأکید بر پدر شدن خویش که نصوص آن در بخش “بشارت ها” گذشت، شبهه عقیم بودن را عقیم نمود.
2-8-2 .عدم امکان «امامت» در سنّ کودکی
دانستیم یکی از شبهه‌های منکرانِ امامت جواد الائمه(ع) این بود که اینچنین کودکی نمی‌تواند پیشوا و امام باشد. امام رضا(ع) با دلیل قرآنی و با تکیه بر آیات الهی این مسئله را حل فرمود. به نمونه‌های زیر توجه کنید:
الف : در حدیث خیرانی که ذکر شد، پس از آنکه امام هشتم(ع) فرزندش ابوجعفر را به عنوان امام بعدی، به سؤال کننده معرفی فرمود، حالت استعجاب را به خاطر سنِ کمِ ابوجعفر(ع) در وی دریافت. امام حتی قبل از آنکه وی اقدام به پرسش کند، فرمود: خداوند به عیسی نبوت و پیغمبری و شریعت جدید عطا نمود، در حالی که سنّ عیسی از سنِ کنونی ابوجعفر کمتر بود (کلینی، 1407: 1/322).
ب : در ادامه حدیثی که به مناسبت گذشت صفوان بن یحیی پس از تصریح امام رضا(ع) به امامت فرزندش با تعجب پرسید: ایشان که سه سال بیشتر ندارد؟ امام فرمود: چه ضرری دارد؟ در حالی که عیسی حجت الهی و پیامبر شد و سنّش کمتر از این  بود(مفید،1413: 2/276).
ج : در حدیث معمّر بن خلّاد که امام رضا(ع) او را به امام جواد(ع) ارجاع نمود، در ادامه فرمود:َ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ يَتَوَارَثُ أَصَاغِرُنَا عَنْ أَكَابِرِنَا الْقُذَّةَ بِالْقُذَّةِ. (کلینی،1407: 1/320؛ طبرسی،1390: 332؛ مفید،2/276)؛ یعنی ما اهل بیتی هستیم که کودکان ما از بزرگان عیناً ارث برده و هیچ تفاوتی ندارند. دقت در معنای واژه “قُذَّة” شبهه سن را به طور کامل حل می‌کند.
جمع بندی
امام رضا(ع) در جهت تبیین مبانی مذهب امامیه با استفاده از قرآن کریم به عنوان ثقل اکبر، روشنگری‌های جامع و مانعی درباره نقش اهل بیت(ع) به عنوان جانشینان پیامبر و مفسران آیات الهی داشته‌اند.
ترویج علنی مفهوم شیعی امامت، برشمردن ویژگی‌های امام، اشاره به نحوه انتخاب امام و جریان امامت پس از رحلت پیامبر(ص) اشاره به حقانیت خود ، تاکید بر ولایت، تاکید بر امامت حضرت جواد(ع) و طرد واقفیان و… مسیرکلی روش امام در دفاع از مذهب امامیه را ترسیم می‌کند.

علی شریفی
عضو هيئت علمي پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
 
كتابنامه
1.    علاوه بر قرآن کریم
2.    ابن بابويه، محمد بن علي (1378ق) عيون أخبار الرضا(ع).بي‏جا: انتشارات جهان.
3.    ـــــــــــــــــــــــ (1395ق) كمال الدين. قم: دار الكتب الإسلامية.
4.    ابن شهرآشوب مازندراني (1328ش) متشابه القرآن. بي‏جا: انتشارات بيدار.
5.    ابن عبد ربه آندلسي (1404) العقد الفريد. بيروت: دار الكتب العلمية.
6.    ابن شعبه حرّانی(1404) تحف العقول. تحقیق و تصحیح علی اکبر غفاری. قم: جامعه مدرّسین
7.    إربلي، علي بن عيسي (1381ق) کشف الغمة. تبريز: مکتبه بني‏هاشمي
8.    اجدادنيا كي، ‌اسماعيل (1387) مجموعه مقالات نخستين همايش علمي ـ پژوهشي جلوه‌هاي مهنتي در مناظرات و بيانات رضوي، اداره كل ارشاد اسلامي استان زنجان.
9.    اخوان، زهره (1391)تاکید امام رضا(ع) بر امامت جوادالائمه(ع)،منتشرنشده
10.    بحرانی، سید هاشم، (1411).حلیه الابرار من احوال محمد و آله الاطهار (5جلد).قم: مؤسسه المعارف الاسلامیه
11.    حميري قمي، عبدالله بن جعفر (بي‏تا)، قرب الإسناد. تهران: انتشارات كتابخانه نينوي.
12.    شبستری، عبد الحسین، سبيل الرشاد الی اصحاب الامام الجواد(ع)(1421). المکتبه التاریخیه المختصه
13.    طبرسي، ابو منصور احمد بن علي (1403)، الإحتجاج. مشهد: نشر مرتضي
14.    طبري، عمادالدين (1383ق)، بشاره المصطفي. نجف: کتابخانه حيدري.
15.    طوسی ــــــــــــ (1414)، الأمالي. قم: انتشارات دارالثقافه.
16.    عریضی، علی بن جعفر (1409). مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، تحقیق و تصحیح موسسه آل البیت(ع) الاحیاء التراث. قم: نشر موسسه آل البیت
17.    عسكري، ابوهلال (1419)، الصناعتين. بيروت: مكتبه عنصريه.
18.    عياشي، محمد بن مسعود (1380ق)، تفسير. تهران: چاپخانه علميه.
19.    قمي، علي بن ابراهيم (1404)، تفسير. قم: دارالکتاب
20.    کشّی، محمد بن عمر (1363)، اختیار معرفه الرجال (یا رجال کشی در 2جلد)، تحقیق و تصحیح مهدی رجائی. قم: موسسه آل البیت(ع)
21.    مجلسي، محمدباقر (1404ق)، بحار الانوار. بيروت: موسسه الوفاء.
22.    مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (1413) الف، الأمالي. قم: انتشارات كنگره جهاني شيخ مفيد.
23.    ـــــــــــ . (1413) ب، الإرشاد. قم: انتشارات كنگره جهاني شيخ مفيد.
24.    مهدوی، محمدجواد(بهار 1389)«کرامات رضوی»، مشکوه، شمارة 106
25.    میرحسینی،یحیی،(1391) «گفتمان‌های غالب در عصر امام رضا(ع)»، دست نوشته.

منبع: برهان مبین
مجموعه مقالات همایش علمی ـ پژوهشی
امام رضا علیه السلام؛ ادیان، مذاهب و فرق
تهران ـ دوم مهرماه 1391

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14866

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب