چكيده
كتاب النقض، از آثار كلامي شيعه از نوع رديهنويسي، موضوع اين مقاله است. این کتاب در قرن ششم قمری در شهر ري و در پاسخ به کتاب بعض فضائح الروافض نگاشته شده كه با تهمت و سخنان ناشايست، درصدد ايجاد تفرقه ميان شيعيان و سنيان بوده است.
كتاب النقض با روي كرد كلامي تدوين يافته، اما با توجه به اطلاعات تاريخي پراكندهاي كه درآن بهچشم ميخورد، اهميت تاريخي یافته است. اطلاعات تاريخي منعكس شده در النقض سه دستهاند:
1. تاريخ صدر اسلام.
2. اوضاع سياسي- اجتماعي عصر نویسنده.
3. تاريخ تشيع.
شيخ عبدالجليل قزويني رازي نويسنده النقض، از متكلمان، عالمان و سخن وران نام دار ري به شمار می آید. هميت تاريخي کتاب به اخبار و گزارش هایی بر می گردد كه درباره اوضاع سياسي- اجتماعي زمان نویسنده است.
واژگان كليدي
النقض، عبدالجليل قزويني رازي، محدث ارموي، تاريخ اسلام، ري.
مقدمه
تاريخ، تجربه گذشتگان درجهت بهتر زيستن است و كتاب، انتقالدهنده اين تجربه از نسلي به نسل ديگر. بايد با كتاب قرين شد، آن را شناخت و به ديگران شناساند. آشنايي با كتاب يعني آشنا شدن با دنيايي ديگر و تجربياتي ديگر كه نويدبخش فردايي بهتر است.
در ميان كتاب ها برخي ارزش مندند و بهسان دُرّي ثمين، چشمنوازند و دل را شيفته هم نشيني خويش ميكنند. كتابي كه در نوشتار حاضر بررسي و معرفي ميشود، از جمله همين كتاب هاست. اين نگاشته، كه مخاطبان خويش را در حدّ توان، با اين اثر ارزش مند و نفيس تاريخي آشنا می كند.
عصر نگارش كتاب
كتاب النقض يادگار عصري است كه تمدن اسلامي رو به زوال نهاد، امپراتوري عباسي از هم پاشيد و قدرت سياسي در دست تركان سلجوقي بود. خلفاي عباسي از مقام خلافت، فقط نام و تشريفات آن را داشتند و كاركردي بيش از اعطاي خلعت و تأييد امارت سلسلههاي حاكم نداشتند. سرزمينهاي اسلامي، بستر رقابت-هاي سياسي و اختلافات سلجوقيان بر سر قدرت بود. هركدام از آنان در بخشي از قلمرو پهناور سرزمين اسلامي، قدرت يافته و آن را به طريق وراثت، در خاندان خويش تداوم بخشيده وحكومت هاي سلاجقه روم، شام، كرمان و سلاجقهي عراق و كردستان را شكل داده بودند. افزون بر اينها، سنت اتابكگزيني در ميان آنان، سبب گشته بود سلسلههاي كوچك جديدي با عنوان اتابكان، در دل اين دولت ها رشد كنند و سلسلههاي اتابكیّه متعددي را با نام هاي اتابكانِ آذربايجان و همدان، اتابكان فارس، اتابكان شبانكاره فارس، اتابكان لرستان كبرا و اتابكان لرستان صغرا به وجود آورند.
با آغازجنگ هاي صليبي و حملات صليبي ها به جهان اسلام ، قلمرو اسلامي دچار هرج و مرج سياسي و ازهمگسيختگي شديدي شد كه جريان سياسي- مذهبي اسماعيليان نزاري ايران، نمونه بارزي از اين پراكندگي بود. آنان در دژها و قلعههاي مستحكم مناطق كوهستاني مأوا گرفتند و با در پيش گرفتن سياست ترور، عرصه را براي كارگزاران دولت سلجوقي و مخالفان مذهب خويش نا امن كردند. شدت عمل آنان به قدري بود كه اين اقدام آنان، شيعيان امامي را نيز كه در كنار اهل سنت ميزيستند، دچار مشكل کرد. سنيان در همين جهت، اسماعيليان را ملاحده و كافر ميخواندند و براي اعمال فشار بر شيعيان ميگفتند: « رافضي دهليز ملحدي است.»؛ يعني مردم ابتدا شيعه امامي ميشوند، سپس از اين مجرا به مذهب اسماعيلي ميپيوندند.
در اين عصر، علاوه بر جريان اسماعيليان، تنش ها و اختلافات مذهبي متعددي دامن گير جامعه اسلامي شد كه اختلاف فراگير مذهبي ميان حنفيان و شافعيان از آن جمله بود. برخي نيز در اين بحبوحه، سعي می کردند تا به اختلاف بين شيعيان و سنيان دامن بزنند كه كتاب بعض فضائح الروافض نمونهاي از اين تلاش تفرقهانگيز است.
كتاب النقض بازمانده چنين عصري به شمارمی آید و تعارضات وتنش هاي مذهبي آن زمان را نشان می دهد. اقدام نویسنده، تلاشي است عالمانه و مسالمتآميز در جهت كاهش اين تنش ها و زدودن برخي توهمات موجود ميان سنيان و شيعيان. این کتاب در امتداد سير رشد يافته نگارش كتاب هاي كلامي و عقيدتي شيعه در سدههاي پنجم تا هفتم قمری و نمونهاي از كلام عقلي شيعه است كه در ادامه شرح و بسط آراي شيخ توسي، سيد مرتضي و شيخ مفيد قلمداد ميشود.
نويسنده كتاب
نصيرالدين عبدالجليل بن ابي الحسين بن ابي الفضل قزويني رازي، نگارنده اين كتاب است كه از عالمان شيعي و متكلمان برجسته سده ششم قمری از ديار ري . وي شخصي دانش مند، فصيح و دين دار بود و به تعبير قاضي نورالله شوشتري:
از ازكياي علماي اعلام و اتقياي مشايخ كِرام بوده و در زمان خود به علوّ فطرت و جودتِ طبع از ساير اقران امتياز داشته است.
او از سخن وران و وعاظ معروف زمان خود به شمارمی آید و توصيف شيخ منتجب الدين رازي(م585ق.) از او با عنوان« الشيخ الواعظ» اين ويژگي را بیان می کند. شيخ عبدالجليل، سخناني نافذ و گيرا و مجالس وعظ و منابر متعددي داشت كه شيعه و سني در آن شركت ميكردند. او در بخشي از كتاب النقض بنابر مناسبتي، به يكي از اين مجالس اشاره ميكند و مينويسد:
در شهور سنه خمسين و خمسمائه، مرا روز آدينه به مدرسه بزرگ خود نوبت مجلس بود. در آن ميانه، بر مذهبِ صبّاحيان طعني ميرفت و مردم به لعنت و نفرين آن قوم شوم، زبان ها دراز كرده، در آن ميانه مجبّري متعصب برخاست و گفت: «خواجه امام! اين قوم در “خيرالعمل” سر به گريبان تو برآوردهاند.» گفتم:« در خيرالعمل سر به گريبان من برآوردهاند، اما در وجوب معرفت، زبان به دهان تو به در كردهاند؛ پس من پيرهن بركنم تا گريبان بنماند كه او سر بركند، تو را دشخوارتر است كه آن دهان باشد، در آن دهان زبان باشد.».
در جايي ديگر نيز اشاره ميكند كه در سراي سيد فخرالدين كه از بزرگان شيعه و رؤساي سادات ري و منزلش محفل عالمان و دانش مندان بوده ، نوبت مجلس و وعظ براي او تعيين ميشده است.
نام و نسب او به طور مشهور، نصير الدين عبدالجليل بن ابي الحسين بن ابي الفضل قزويني است، نويسنده رياض العلما مينويسد:
از بعضي مواضيع نسب وي به گونهاي ديگر برداشت ميشود و من خودم بر پشت كتاب المثالب يادشده توصيف او را چنين ديدهام: « اين كتاب را صدر الامام نصيرالدين ركن الاسلام سلطان العلماء ملك الوعاظ عبدالجليل بن الحسين ابي الفضل القزويني تأليف كرده است.
اساتيد و مشايخ او بر ما ناشناس مانده و آگاهي چنداني از آنها نداریم؛ فقط از برخي قراین، استنباط ميشود كه عدهاي از علما كه نویسنده، زمانشان را درك كرده و نامشان را در النقض آورده، به ویژه عالمان شهر ري، از مشايخ اويند و برادر بزرگ تر وي ، اوحد الدين، شيخ روايت اوست، زيرا در اواسط كتاب به روايت خويش از او تصريح ميكند.
از تاريخ تولد و وفات او اطلاعي در دست نيست، اما از پارهاي قراین مشخص ميشود كه تولد وي در اواخر قرن پنجم ووفاتش در نيمه دوم سده ششم قمری يعني پس از سال 560 بوده است.
شيخ عبدالجليل علاوه بر كتاب النقض، آثار ديگري هم داشته است كه عبارتند از:
الف) تنزيه عایشه
اين كتاب هم چنان كه از عنوان آن استفاده ميشود، براي اثبات پاك دامني عايشه و مبرّا نمودن از نسبت ناشايست آلوده داماني است؛ هم چنان كه نویسنده روضات الجنات تصريح ميكند:
كتاب تنزيه عایشه يعني ]پاكنمودن عایشه[ از فواحش عظيمه، همانسان كه محل وفاق اماميه است.
نویسنده رياض العلما نيز خاطرنشان مي کند:
پوشيده نماند كه منظور او از تنزيه عايشه، تنزيه او از زناست نه از معاصي؛ زيرا نزد شيعه، او مبراي از زناست البته و هم چنين تمامي همسران پيامبر خدا(ص) و هم چنين همسران ديگر انبياء.
اين كتاب همان مجموعهاي است كه به تصريح نويسنده آن، در سال 533 قمری در زمان حكومت اميرعباس غازي ، حاكم ري، به دستور سيد سعيد فخرالدين بن شمس الدين حسيني، رئيس و مقتداي سادات و شيعيان، نوشته شده و قاضي القضات سعيد عمادالدين حسن استرآبادي حنفي بر آن تقريظ نوشته و نسخه اصل آن به خزانه امير عباس اهدا شده است. به توصيه شيخ عبدالجليل قزويني:
هركس از فريقين كه خواهد كه اعتقاد شيعه در عايشه و ام سلمه و همه زنان مصطفي بداند، بايد كه كتاب في تنزيه عايشه كه ما در دولت امير عباس غازي و عهد قاضي القضات، سعيد حسن استرآبادي، به اشارت امير سيد شمس الدين الحسيني- رحمة الله عليه- ساختهايم، برگيرد و بخواند.
ب) مفتاح الراحات في فنون الحكايات
در نام اين كتاب، اختلاف شده است و برخي منابع از آن، با عنوان مفتاح التذكير ياد كردهاند كه به نظر ميرسد دليل اختلاف اين باشد كه كتاب مذكور نظر به تنوع موضوعش، مطلوب فضلاي آن دوره و غالباً براي مذاكرات سودمند بوده است؛ بنابراين، در نتيجه كثرت اطلاق مفتاح التذكير بر آن كتاب، نام اصلي آن يعني مفتاح الراحات في فنون الحكايات مهجور شده و نام دوم كه به جهت اختصار مطلوب تر بوده، وضع تعيني يافته است.
اين كتاب ميگويد:
من در كتاب مفتاح الراحات في فنون الحكايات شرح ايمان عمر به نوعي بيان كردهام لطيف و بسي از معروفان فريقين آن را نسخه كردهاند و ديده و برخواندهاند؛ و اعتقاد شيعه در حق زهّاد و عبّاد و مفسران، چنين به غايت نيكو باشد و چون مفصل خواهد كه بداند، كتاب مفتاح الراحات كه ما جمع كردهايم در فنون حكايات، سيپاره كاغذ است، مطالعه بايد كردن تا فايدت حاصل شود و شبهت زايل گردد.
ج) البراهين في امامة امير المؤمنين
اين كتاب در سال 537 قمری نگاشته شده و گرچه از نام آن چنين انتظار ميرود كه فقط در برگيرنده ادلّه امامت امام علي(ع) باشد، اسامي همه خلفا و القاب آنان، به ویژه خلفاي عباسي را شامل ميشود.
د) السؤالات و الجوابات
اين كتاب حاوي سؤالاتي است كه به طور كتبي از نویسنده پرسيده شده و او به آنها پاسخ می گوید. اين كتاب هفت جلدي ، به خوبي مشخص ميكند كه او در زمان خود، از معاريف و مشاهير علما بوده و از مراجع حل مشكلات به شمار ميرفته است.
معرفي كتاب
نام كامل اين اثربعض مثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض، يعني برخي از معايب ناصبيان، در ردّ كتاب برخي از رسوايي هاي رافضيان است كه بنابر اختصار، آن را كتاب النقض ميخوانند.
اين مجموعه ، از آثار ارزش مند كلامي- تاريخي شيعه به شمارمی آید كه به زبان فارسي شيواي سده ششم قمری نگارش يافت. موضوع آن، پاسخ گويي و ردّ تهمت ها و نسبت هاي ناروايي است كه يكي از نويسندگان سني مذهب ساكن ري در كتابي با نام بعض فضائح الروافض به شيعيان ايراد ساخته است.
بعض فضائح الروافض نيز به زبان فارسي بود و در سال 555 قمری نگارش يافت. برخي براين باورند، نويسنده اين كتاب ،شهاب الدين تواريخي شافعي رازي از بني مشاط بوده كه سعي در پنهان داشتن نام خود داشته است. بنابر گزارش النقض، اين نويسنده مطالب سست و بياساسي را به شيعيان نسبت می دهد و چنين وانمود می کند كه در ابتدا شيعه مذهب بوده و پس از روي گرداني از تشيع، به عقايد اهل سنت گرويده است. او كوشيده، تشيع را مذهبي ضالّه، دورشده از اسلام و ناآشناي با منطق و استدلال جلوه دهد. نويسنده مذكور، نام و لقب خويش را بر روي كتاب ننوشته و نوشتهاش به شكل مجموعهاي مجهول المؤلف منتشر شده است.
عبدالجليل پس از اطلاع از نشر اين اثر ، نسخهاي از آن را تهيه نمود و پس از مطالعه و بررسي دقيق، كتاب بعض مثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض را در ردّ آن نگاشت.
او پاسخ خويش را بر استدلالات زيبا و تعبيرات روان بنا گذاشت و دراین باره می نویسد:
چون اين عزم مصمم شد، دل مژده به جان داد و جان، پيغام به زبان و زبان به بَنان و بَنان، به بيان كه اگر ميخواهي كه اين لعل را طَرفِ كمر ِ ايمان كني، صواب آن باشد كه ديباچه كتاب به نام آخرينِ امامان كني. در حال، قدم در راه فرمان نهادم و بعد از استخاره- تقربّاً الي ربّ العباد ووسيلةً و ذخيرةً ليوم المعاد- شروع افتاد. در اين جوابِ ملزم به نام و تأييد صاحب-الزمان، مهدي بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب- عليهم الصلوه و السلام- آن امام مفترض الطاعة كه به فضل و علم و عصمت، از اهل زمانه خود مخصوص است و به فرضِ طاعت، از حق تعالي منصوص است و به اقبال آن امام همام عليه السلام، اين كتاب بر وجهي مرتّب شد كه خواص را دافع شبهات باشد وعوام را مثمر دلالات؛ به عبارتي سهل و آسان، نه بر قاعده ديگر مصنفات ما كه دقتي و رقتي دارد كه قبول چنين كتاب، نه از رقّت عبارت باشد، بل از شرف حوالت و دلالت باشد تا هر خواننده كه بخواند و هر نويسنده كه بنويسد و هر شنونده كه بشنود، از آن بهره تمام برگيرد و فايده بسيار حاصل كند- و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و هوحسبي و نعم الحافظ والمعين و الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.
از اين عبارت، روشن ميشود كه نویسنده كوشيده تا كتاب را به قلمي ساده و عباراتي همگان فهم بنويسد و مطالب عاليه و مضامين بلند و معاني دل نشين را با بياني روان ادا كند تا هركس به فراخور فهم و استعداد خويش، بهره ببرد. به تعبير محدث ارموي:
واضحترين دليل و اجلي شاهد بر اين امر، مقايسه تفسير ابوالفتوح رازي و كتاب النقض با هم ديگر است؛ زيرا اين دو اثر، هردو نمونه نثر فارسي يك قرن و تأليف دو عالم متعاصر است.
گفتني است، النقض معروف ترين اثر شيخ عبدالجليل بوده و ديگر آثار او، شهرت كمتري دارد.
آغاز نگارش النقض بنابر تصريح نويسنده آن در زمان سلطنت محمد بن محمود سلجوقي بوده كه در اواخر سال 547 قمری برتخت نشست و در ذي القعده 554 از دنيا رفت. زمان اتمام آن نيز طبق بيان خود نویسنده در محرم سال 555 بود و در سال 556 هم منتشر شد.
اهميت كتاب
اين تأليف در وهله نخست، اثري كلامي از نوع رديهنويسي است، اما به سبب گزارش ها و اخباري كه از اوضاع سياسي- اجتماعي عصر نگارش خود ميدهد و آداب و رسوم و موارد مختلفي از جنبههاي زندگاني مردم و جامعه انساني ديار ري را منعكس ميكند، اهميت تاريخي دارد. به همين دليل، در زمره آثار مهم وكليدي تاريخ كهن ري، به ویژه سدههاي پنجم و ششم قرار گرفته است.
نویسنده ضمن پاسخ به تهمت ها و ردّ اكاذيبِ بعض فضائح الروافض، نام شهرها و محلههاي متعدد شيعي نشين جغرافياي امروزين ايران را در سدههاي نخستين قمری ذكر ميكند، به اسامي محلههاي شيعي نشين و سني نشين ، اسامي مدارس، مساجد و كتاب خانههاي ري ونيز نام بسياري از بقاع متبركه و زيارتگاه هاي مربوط به اخلاف و اعقاب معصومان در نقاط مختلف كه در سده ششم داير بوده است، اشاره ميكند. هم چنين نام علما، بزرگان، خيران، دانش مندان، نويسندگان، شاعران، وزيران ودولت مردان شيعي و غير شيعي را بيان مينمايد. بدين ترتيب، مجموعهاي رجالي، تاريخي، كلامي، جغرافيايي و ادبي در اختيار ما قرار ميدهد.
شيخ عبدالجليل هم چنین در لابهلاي نوشتار خويش، حوادث و رويدادهاي مهمي از صدر اسلام را بازگو ميكند كه اين امر نیز بر ارزش و اهميت کتاب ميافزايد. صرف نظر از همه اين توصيفات، كه اين اثر، از مهم ترين آثار در زمينه ادبيات منثور شيعه به شمار می آید و به سبب نثر شيوا و دل نشين ، اديبان و هنر دوستان به آن عنایت دارند.
مرحوم عباس اقبال آشتياني، نويسنده، اديب و دانش مند فارسي، از اين كتاب به گوهر گرانبها و دُرّ ناياب تعبير كرده ، درباره آن می گوید:
اين كتاب شيخ عبدالجليل قزويني، اگرچه مذهبي و در نقض كتاب يكي از علماي سنت است كه بر شيعه تاخته بوده، ليكن از آن لحاظ كه يكي از متون قديم فارسي است كه فقط چند سالي بعد از چهار مقاله نظامي عروضي و مقامات حميدي تأليف شده و مشتمل بر بسياري از مطالب مهم تاريخي و ادبي است، نسخهاي بسيار نفيس و گران بهاست.
مرحوم علامه ميرزا محمد خان قزويني، در نامهاي كه براي استاد علي اصغر حكمت نگاشته، از اين اثر با تعبير« كتابِ بسيار بسيار نفيسِ مهم مفيد متمتّع دل كش، ضالّه منشوده چندين سالهي اين حقير، يعني كتاب مستطاب جليل القدر عظيم الشأن نادر الوجود اعزّ از كبريت احمر» ياد می کند و مينويسد:
كتاب مزبور يعني بعض مثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض كه از اين به- بعد حبّاً للاختصار- در طي اين عريضه، هميشه از آن به كتاب النقض الفضائح تعبير خواهم نمود، از جمله كتب بسيار مهم شيعه است.
شادروان دكتر سيد جلال الدين حسيني، معروف به محدث ارموي، با تلاش چشم گير و خستگي ناپذير، پس از قريب به سي سال تحقيق و پژوهش، در سال 1328 شمسي، امر تصحيح اين اثر بيبديل را به اتمام رساند و سپس به نشر آن اقدام نمود. نتيجه اين تلاش هاي بيشائبه، چاپ و انتشار اين كتاب در جلد وزيري، با حجم 743 صفحه به ضميمه پانزده صفحه مقدمه مصحح بود كه به سال 1331 انجام شد.
تلاش پي گير مصحح ادامه يافت و وي در همين زمینه، كتاب كوچكي با نام مقدمه النقض و تعليقات آن در 160 صفحه به سال 1335 شمسي و نيز نوشته ديگري با عنوان كليد النقض و تعليقات آن به سال 1336 منتشر كرد. او با علاقه بسياري كه به اين كتاب داشت، به آن مقدار بسنده نكرد و درصدد تصحيح مجدد و تعليقات مفصل بر آن برآمد. سرانجام دست آورد تلاش علمي خويش را در سال 1358 شمسي در سه جلد كه بر يك جلد متن كتاب و دو جلد تعليقات آن بود مشتمل، آماده نشر نمود، اما اجل به او فرصت نداد و هنگام تنظيم مقدمه كتاب، عمرش پايان يافت.
پس از او فرزندش، علي محدث، نگارش مقدمه كتاب را تكميل كرد و يادگار تلاش علمي پدر را بهدست چاپ و نشر سپرد. در نهايت، كتاب النقض با تصحيح جديد محدث ارموي در اسفند ماه سال 1358 در يك جلد وزيري، به همت انتشارات انجمن آثار ملي تهران، در شمارگان 1500 نسخه منتشر شد. از مزاياي اين چاپ، هفتاد صفحه مقدمه از مرحوم سيد جلال الدين محدث ارموي و نيز فرزندش است كه در آن به شرح حال نويسنده كتاب، آثار او و تاريخ تأليف آن اشاره دارد. فهرستگان آيات، احاديث، امثال، اشعار، لغات و اصطلاحات، اشخاص، فِرَق، مكان ها و كتاب ها از جمله ضمايم اين كتاب در چاپ مورد نظر به شمارمی آید.گفتني است، تعليقات النقض كه در مجموع حجمي حدود 1470 صفحه را دربر ميگيرد نيز در دوجلد مجزا منتشر شده است. مجموع سه جلدي مذكور كه در كل بالغ بر دو هزار صفحه را شامل ميشود، حاصل يك عمر تلاش انساني وارسته است كه سعي خويش را بر خدمت به علم و دين گزارده بود. روانش شاد ونامش ماندگار باد!
بررسي كتاب
تااین جا كتاب النقض از حيث ساختار بيروني، يعني اوضاع سياسي- اجتماعي زمان نگارش، نويسنده آن، انگيزه نویسنده، چاپ و تصحيح و امثال آن معرفي شد. اكنون سزاوار است با توجه به محتوياتش از لحاظ سبك و شيوه نگارش، اطلاعات تاريخي و نظاير آن بررسي گردد.
1. سبك و شيوه نگارش
نويسنده بعض فضائح الروافض كتابش را به قصد تحريك احساسات و اغواي مردم عوام نگاشت و نسخه ای از آن را به قزوين فرستاد كه غالب جمعيت آن سني مذهب بودند و نسخه ديگري را براي خود نگه داشت و به صورت پنهاني براي مردم عوام ميخواند تا آنها را عليه شيعيان برانگيزاند. عبدالجليل درمقابل، کتاب بعض مثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض را به زباني ساده و به دور از تكلفات علمي و ادبي، اما بر پايه استدلالات محكم نگاشت تا فتنه وي را پاسخ داده باشد.
او النقض را با خطبهاي فارسي، مشتمل بر حمد و سپاس خدا، آغاز می کند و در ادامه، به سبب نگارش آن اشاره می نماید و سپس به ارائه پاسخ به ادعاهاي بعض فضائح الروافض می پردازد. بدين شيوه، جملات كتاب مذكور را از “بسم الله” آغازين تا عبارت پاياني آن مجموعه كه دربرگيرنده تاريخ پايان نگارش آن است، ذكر و اشاره ميكند و به نقد آن ميپردازد و چنين آغاز ميكند:
در اول كتاب، اين مجبّر ابتدا كرده است به بسم الله الرحمن الرحيم و چون به مذهب مجبّر، اسم و مسمّي يكي باشد، فايده “بسم الله” معلوم نشود و فرقي ظاهر نباشد ميان خدا و نام خدا. پس نميتوان دانستن كه ابتدا به خداي كرده است يا به نام خداي؛ چنان كه در اثبات صفات، نه قديم لازم است، بلكه به عدد اسامي هزار و يك خدايش لازم باشد و چون نام را منكر است و خداي خود قديم است به اجماع، به مذهب بدِ مجبّران، اين اجرا خطا باشد كه خود فرقي نميداند كه “بسم الله” خداست يا نام خداست. آن گه بعد از تسميه، ابتدا كرده است به خطبهاي به تازي و اين مايه از عرف معلوم نكرده كه كتاب به پارسي را خطبه به تازي معهود و معتاد نباشد.
او تمام سطرهای كتاب مورد نظر خود را نقل ميكند و برايش چندين سطر پاسخ مينويسد؛ عقايد خويش را عقايد اصوليه اماميه ميشمارد و مطالب بعض فضائح الروافض را برخي لعن و شتم، برخي را بهتان و بيپايه، برخي را آراي اخباريهاي امامي و برخي را ساخته نویسنده ميداند و ميگويد:
گروهي از علماي هر طايفه، به استقصای تمام تفخص اوراق آن كتاب نمودهاند و بر كلمات نيك و بدش وقوفي يافتهاند و استبعاد و تعجب نموده كه اصول و فروع مذاهب، بر علما و فضلا پوشيده نباشد و شتم و لعن و زور و بهتان در كتب، معتاد و معهود نبوده است بيدليل و الزام. و در اثناي آن مؤلف حوالاتي و اشاراتي به متقدمان اماميه اصوليه كرده كه پُري از آن مذهب غلات و اخباريه و حشويه است علي اختلاف آرائهم؛ و نفي و تبرّا از آن و از ايشان در كتب اصوليان اثنا عشريه ظاهر است و بعضي خود وضع و تمويل كرده كه مذهب كسي نبوده است.
این متكلم امامي، به دفاع از اعتقادات و باورهاي شيعه اماميه و ردّ اكاذيب ميپردازد و از آن جايي كه علم كلام با تاريخ اسلام پيوندي عميق دارد و بسياري از شبهات كلامي، رنگ و بوي تاريخي به خود ميگيرند، دست ياري به سوي علم تاريخ دراز ميكند و از اندوخته تاريخي خويش مدد ميگيرد. به همين مناسبت، به ذكر روي دادهاي مختلفي از صدر اسلام تا عصر حيات خويش ميپردازد و اطلاعات بسيار سودمندي در زمينه تاريخ اسلام در اختيار مخاطبان قرار ميدهد. اما از آن جايي كه به عموم مردم خطاب کرده، از آوردن سند، استنادات و ارجاعات خسته كننده ميپرهيزد. وي به جز در پارهاي موارد كه كلام خويش را با ذكر منبع آن مستند ميسازد، در ساير موارد، بر اختصار و اقتصار بسنده ميکند. با اين حال، در مواردي به تحليل، تعليل و تبيين حادثه ميپردازد و ظهور و نمود عقلگرايي را به خوبي در آثار خويش نشان ميدهد.
2. بررسي محتواي تاريخي كتاب
عمده اطلاعاتي كه النقض در باره تاريخ به خوانندگان خود عرضه می کند در سه محور خلاصه ميشود:
نخست. اوضاع سياسي- اجتماعي عصر نویسنده: وی در اين زمینه، به اسامي شهرها، مناطق مهم اهل سنت(اصفهان، همدان، ساوه، قزوين و آذربايجان) و در مقابل، شيعيان آن روز(قم، كاشان، آبه، مازندران و سبزوار) اشاره ميكند؛ اوضاع سياسي نامناسب گذشته شيعيان را یادآور ميشود؛ از اوضاع نسبتاً مطلوب عصر خويش سخن ميگويد؛ قدرت و توانايي سياسي – اقتصادي شيعيان ري، عالمان و بزرگان آنان، رويارويي مردم و حكومت با فتنه اسماعيليان الموت، فرق و مذاهب اسلامي موجود در ري، محلههاي شيعهنشين و سني-نشين ري، مساجد، كتاب خانههاي ري مانند کتاب خانه صاحبی و ديگر شهرها مانند كتاب خانه بزرگ اصفهان، كتاب خانه بوطاهر خاتوني ساوه و مدارس معروف شيعي(مدرسه بزرگ سيد تاجالدينمحمد كيسكي در كلاه-دوزان، مدرسه شمس الاسلام حسكابابويه، مدرسه خانقاه زنان، مدرسه بُلفتوح، مدرسه فقيه علي جاسبي در كوي اصفهانيان، مدرسه خواجه عبدالجبار مفيد، مدرسه كوي فيروز، مدرسه خواجه امام رشيد رازي در دروازهي جاروب بندان، مدرسه شيخ حيدر مكي در مصلحگاه)، كتاب هاي فقهي متداول آن زمان(مُقنعه، عويص، فرائض، مصباح مرتضي، شرايعِ عليِ حسينان، من لايحضره الفقيه، علل الشرايع، عمل و يوم ليله، هداية المسترشد، المراسم العلويه في الاحكام النبويه، الجمل و العقود، المغني في الفقه، فقه القرآن، مناسك الزيارات، عروض العدوي، وفاق العامه و الخاصه، المهذب، تهديب الاحكام، المبسوط) ، آداب و رسوم مردم و امثال آن را برميشمارد.بدين ترتيب، آگاهي هاي بسيار ارزش مندي در اختيار ما قرار ميدهد. براي مثال، از سنتي به نام «منقبتخواني» در ميان شيعيان ياد ميكند كه عدهاي با عنوان« منقبتخوان»، در كوچه و بازار و مناطق پرعبور و مرور حاضر ميشدند، مناقب و فضايل اميرالمؤمنين(ع) را ميخواندند و با استقبال و تكريم بزرگان و متمولان شيعي مواجه ميشدند. در مقابل، جمعي از اهل سنت با عنوان « فضايل خوان» در كوي و برزن به راه ميافتادند و به فضيلتخواني خلفاي سهگانه و لعن و شتم دیگران ميپرداختند.
دوم. حوادث صدر اسلام: شيخ عبدالجليل به مناسبت هاي مختلف، موارد متعددي از رويدادهاي صدر اسلام را نقل ميكند كه برخي از آنها عبارت انداز: غزوه خيبر، ماجراي سقيفه، واقعه ردّالشمس، تشييع جنازه امام حسن(ع).
سوم. تاريخ تشيع: تاريخ تشيع را نميتوان جداي از آن دو محور پيشين دانست؛ اما از آن جايي كه برخي از موارد، روي دادهاي تاريخي بين دو مقطع تاريخي ذكرشده را شامل ميشود، ميتوان آن را عنواني جدا و قسيم دو عنوان مذكور قرار داد؛ بهویژه كه نويسنده، مطالبي را در باره تاريخ پيدايش شيعه و امثال آن ذكر ميكند. برای مثال، به نام برخي از راويان ثقه ائمه(ابوبصير، زيد شحام، علي بن يقطين، سدير الصراف، معلي بن خنيس، معاوية بن عمار، جابر جعفي، عمار الدهني، محمد بن الصلت، هشام بن حكم، ابوجعفر بصري و امثالهم) و دانش-مندان و عالمان شيعي اشاره مي نماید.
3. تأثيرپذيري از جوّ سياسي حاكم
شيعه در زمان نگارش كتاب النقض، داراي جمعيت چشم گیر و تأثيرگذاري بودند(بهویژه در ري)،اما از لحاظ سياسي، اهرم قدرت در دست حاكمان و فرمان روايان سلجوقي قرار داشت كه تابع مذهب اهل سنت بودند. با توجه به اين نكته و با بررسي برخي از آراي نویسنده، به نظر ميرسد در برخي موارد، فضاي سياسي حاكم در آن دوره، بر برخي از آراي تاريخي و كلامي علماي شيعه آن زمان تأثير گذاشته كه عبدالجليل يكي از آنان است. البته عقايد مذكور در النقض، به نویسنده آن اختصاص ندارد، بلكه گروهي از علماي شيعه، بهویژه عالمان ري، در اين عقايد با وي همانديشه بودهاند و همين امر، ادعاي یادشده را در فراگير بودن اين انديشه تاییدمی کند.
براي نمونه، وي حديث« افك» را كه بنابر شواهد، قراين و باورهاي شيعي، به ماريه قبطيه مربوط است، طبق باور اهل سنت بر عايشه تطبيق ميكند و ميگويد:
و اگر جماعتي منافقان در عهدِ رسول(ص) چون مِسطَح بن اَثاثة بن عبّاد بن عبدالمطلب و حسان بن ثابت و عبدالله بن اُبيّ، عايشه را تهمت نهادند- حاشا عنها- هفده آيت محكم از قرآن بيامد به برائت ذمّت وي و كذب ايشان و در آخر آيت بگفت كه لعنوا في الدنيا و الآخرة تا اين همه تهمت و شبهت- بحمدالله و منّه – از اسلام و اسلاميان زايل شد.
نمونه ديگر اين جريان، موضع گيري وی در برابر اعتقاد به رجعت است. نويسنده سني از قول “مؤمن الطاق” ميگويد:
و حسين بن علي و شهيدان كربلا پيش از قيامت به چهارصد سال زنده شوند و يزيد و ابن زياد و قاتلان ايشان، همه زنده شوند تا حسين و شهيدان ايشان را بكشند و به قيامت، به دوزخ فرستند.
عبدالجليل پاسخ ميدهد:
و حديث زنده شدن حسين و شهداي كربلا به دنيا، مذهبِ محققانِ شيعت خود آن است كه هم در آن حال كه كشته شدند، زنده شدند به دلالت قرآن كه و لا تحسبن الذين قتلو في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون فرحين بما آتاهم الله من فضله، وجوهِ تأويلاتِ آيت(را) اين موضع احتمال نكند. چون خواهند، رجوع با تفاسير و كتب شيعت ميكنند تا شبهت زايل ميشود و مقصود به حاصل ميآيد. اما آن چه گفته است كه«پيش از قيامت، يزيد و زياد و خوارج باز زنده كنند و بكشند» اصلي ندارد و از جمله خرافات و تُرَّهات باشد و با اصول راست نيست، بلكه به قيامت زنده شوند و جزای اعمال بد خود بستانند و با فرعون و قارون، ابد در عقوبتِ دوزخ بمانند.
وقتي كه نويسندهي “بعض فضائح الروافض” از زبان شيعيان نقل ميكند:
عمر در بر شكم فاطمه زد وكودكي را در شكم او كشت كه رسول او را محسن نام نهاده بود.
چنين پاسخ ميگويد:
اين خبري ست درست؛ و بر اين وجه نقل كردهاند و در كتب شيعي و سني مذكور و مسطور است. اما خبر مصطفي است كه« انماالاعمال بالنّيّات». اگر غرض عمر آن باشد كه علي را به در برد تا بيعت كند بر خلافتِ بوبكر، نه آن بوده باشد كه جنين سقط شود و يمكن كه خود نداند كه فاطمه در پسِ در ايستاده است، اگرچنين باشد، آن قتل را خطأ گويند و اگر عمداً كرده باشد هم نه معصوم است، حاكم خداست در آن نه ما؛ و در اين فصل بيش از آن نتوان گفت- والله اعلم باعمال عباده و بضمائرهم و بسرائرهم.
او در باره پرچم هاي رسول الله در غزوات اظهار ميدارد كه به باور شيعيان، رسول خدا سه رنگ پرچم داشت:
سياه به عباس داد و اولاد او، اقتدا به پدر خود كردند؛ و سبز به عثمان عفان داد، ملوك و سلاطين اقتدا بدو كردند؛ و سفيد و زرد در روز فتح مكه از سعد عباده انصاري بازستد و به اميرالمؤمنين علي داد.
کارشناس ارشد تاریخ اسلام
1. نك: عماد الدين محمد بن محمد حامد الاصفهاني، تاريخ دولت آل سلجوق، مقدمه يحيي مراد ص 323- 384، چاپ اول: دارالكتب العلميه بيروت ، 1425ق، كليفورد ادموند بوسورث سلسلههاي اسلامي، ترجمه فريدون بدرهاي ص 177- 183 مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي تهران ، 1371ش؛ سهيل طقوش، تاريخ سلاجقه الروم في آسياي الصغري؛ بيروت، دارالنفائس، 1423ق، فصلهاي ششم، هفتم و هشتم، ص 119- 207.
2. سلسلههاي اسلامي؛ چاپ اول: ص 187- 193؛ رسول جعفريان ؛ تاريخ ايران اسلامي، ج2، ص 298چاپ سوم: تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1381.
3 . عبدالجليل قزويني رازي، نقض؛ تصحيح جلال ا لدين محدث ارموي، چاپ دوم: ص 175 انجمن آثار ملي، تهران 1358ه.ش.
4. منتجب الدين علي بابويه رازي، الفهرست، تحقيق سيد جلال الدين محدث ارموي، كتاب خانه عمومي آيت الله العظمي مرعشي نجفي، ص 87قم 1366ش.
5 . اسماعيل باشا بغدادي ؛ هدية العارفين، ج5، ص 500، دارالكتب العلميه، بيروت1413ق.
6. همان، ص 87؛ حر عاملي، امل الآمل، تحقيق سيد احمد حسيني، ج2، ص 143 دارالكتاب الاسلامي، قم 1362ش.
7. قاضي نورالله شوشتري، مجالس المؤمنين، چاپ چهارم: ج1، ص 482 انتشارات اسلاميه، تهران ، 1377ش.
8. ميرزا عبدالله افندي، رياض العلماء و حياض الفضلاء، بهاهتمام سيدمحمود-مرعشي، تحقيق سيداحمدحسيني، ج3، ص 72 چاپخانه خيام، قم1401ق.
9. الفهرست، ص 87.
10. رافعي؛ تدوين؛ نسخه عكسي اسلامبول، ص 241، به نقل از النقض، مقدمه مصحح، ص 19.
11. النقض،ص 137.
12. همان، ص 143.
13. همان، ص 451.
14. ج3، ص 72.
15. الفهرست تعليقات محقق، ص 264.
16. النقض، ص 3 ، 211 و 495.
17. همان، مقدمه مصحح، ص 23.
18. الفهرست؛ ص 87.؛ ميرزا محمدباقر موسوي خوانساري، روضات الجنات في احوال العلماء والسادات،ج4،ص186،چاپ اول: الدار الاسلاميه، بيروت 1411ق.
19. ج4، ص 186.
20. رياض العلماء، ج3، ص 72.
21. الفهرست، تعليقات محقق، ص 261.
22. النقض، ص 115.
23. همان، ص 295.
24. آقا بزرگ طهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج21، ص 330 دارالاضواء بيروت.
25. هدية العارفين؛ ج5، ص 500؛ روضات الجنات، ج4، ص 186؛ امل الآمل، ج2، ص 143؛رياض العلماء، ج3، ص 71.
26. الفهرست، تعليقات محقق، ص 261.
27. النقض، ص 177.
28. همان، ص 239.
29. الفهرست، ص 87؛ هدية العارفين؛ ج5، ص 500؛ روضات الجنات، ج4، ص 186؛ امل الآمل، ج2، ص 143؛ رياض العلماء، ج3، ص 71؛ الذريعه، ج21، ص 330.
30. النقض، ص 376.
31. الفهرست، ص 87؛ هدية العارفين،ج5، ص 500؛ روضات الجنات، ج4، ص 186؛ امل الآمل، ج2، ص 143 ؛ رياض العلماء، ج3، ص 71؛
32. الفهرست، تعليقات محقق، ص 260.
33 . النقض؛ مقدمه مصحح، ص 21.
34. الذريعه، ج24، ص 284.
35. النقض، ص 15.
36. همان، ص 5.
37. همان، ص 6- 7.
38. الفهرست، تعليقات محقق، ص 264.
39. همان، ص 257.
40. النقض، ص 12.
41. همان، ص 646.
42. همان، مقدمه مصحح، ص 21.
43. همان، ص 9.
44. همان، ص 10.
45 . همان، ص 11.
46. همان، ص11-12.
47 . همان، ص 16.
48. همان، پيش گفتار ناشر.
49 . همان، ص 70.
50. همان، ص 3.
51 . همان، ص 7.
52. همان، ص 3.
53. همان، ص 111.
54 . همان، ص 77 و 111.
55. النقض، ص 18.
56 . همان، ص 35-36.
57 . همان، ص 38- 39.
58 . همان، ص 77، 108.
59 . النقض، ص 64- 65، 77و 108.
60. همان، ص 59 ، 288 ، 289 ، 297 و 602.
61. همان، ص 27.
62. همان، ص 209.
63 . همان، ص 209- 213.
64 . به همين جهت، برخي از پژوهش گران شيعه در مورد كتاب مفتاح الراحات وي گفتهاند: « او اين كتاب را از روي تقيه نوشته است و تقيه او از حكام بوده است». ( الذريعه؛ ج24، ص285)
65 . سوره نور،آیه23.
66 . النقض، ص 115.
67 . همان، ص 285.
68. سوره آل عمران،آیه169-170.
69. نقض، ص 286-287.
70 . همان، ص 298.
71. همان.
72 . همان، ص 559-560.