یکشنبه, 4 آذر , 1403 برابر با Sunday, 24 November , 2024
جستجو

این پژوهش ضمن بررسی معانی متعدد عقاید تفویضی، نوعی از تفویض را در نظر دارد که با مباحث غلوآمیز درباره پیامبر و ائمه در ارتباط است. ائمه اعتقاد غلو در میان شیعیان و نسبت خدایی به امامان را به شدت رد نموده‌اند. بر طبق مدعاي این پژوهش از دوره امام رضا (ع) تمایلات غلو نسبت به ائمه (امام اللهی) به اندیشه‌ی تفویض تنزل یافته و در قالب آن ارائه می‌شده است. از این رو، ترویج عقاید شرک آمیزِ تفویضی بر اعتقاد کفرآمیز غلو تفوق می‌یابد. معتقدان به این نوع از تفویض، ائمه را روزی رسان و مدبر عالم پس از آفرینش بوسیله خداوند می‌دانستند،

از این گروه در اکثر منابع قرون بعد، تحت عنوان مفوضه یاد شده ‌است. این پژوهش ضمن تبیین نگرش و دیدگاه امام رضا نسبت به عقاید تفویضی، به طرح این پرسش اساسی می‌پردازد که عملکرد اهل تفویض غلوآمیز در دوره امام رضا(ع) و پس از آن در چه قالبی انجام می‌شده است؟ در پاسخ، با مراجعه به منابع فرق نویسی، این متون به دو دسته تقسیم گردیدند: نخست آن دسته از منابع که ذکری از مفوضه نیاورده‌اند و دسته دوم منابعی که از این فرقه یاد کرده‌اند. در تحلیل و ارزیابی این دو دسته، به همراه آثار محدثان برجسته شیعی، این مدعا مطرح می‌گردد که تفویض غلوآمیز در دوره امامان صادق و رضا علیهما السلام در قالب اندیشه و نه فرقه وجود داشته است و از دوره امام رضا(ع) گسترش وسیعی در قالب فرا فرقه‌اي پیدا کرده است. در حقیقت تفویض در قالب فکری و اعتقادی و نه منحصرا محدود به فرقه‌اي خاص، توانست نفوذ عمیقی در عقاید فرق شیعی از خود بر جای گذارد.

واژه‌های کلیدی: اندیشه تفویض، غلو، مفوضه، امام رضا(ع)، فرقه.

مقدمه

غلو به معنای از حد گذشتن و افراط کردن در چیزی است و غالیان افرادی هستند که بنا به دلایلی، انسانی را از مرتبه بشری خود فراتر برده و به مقام خدایی رسانیده‌اند. هر چند محدوده مورد نظر این پژوهش در مذهب تشیع صورت می‌پذیرد؛ اما باید اذعان نمود که در طول تاریخ همواره علاقه به غلو در حق اشخاص خاصی وجود داشته و این امر اختصاص به شیعه ندارد. معروف‌ترین غلو در ادیان و مذاهب دیگر مربوط به مسیحیت است که عیسی را فراتر از مقام انسانی خود تصور نموده و او را به مقام خدایی رسانیده‌اند. در سایر ادیان غلو مشاهده می‌شود، ولی تشیع در میان مسلمانان بیشترین حضور غالیان را علیرغم مبارزات امامان شیعی با آنها و عقایدشان تجربه نموده است.

دغدغه این پژوهش، دلایل، نوع و زمان شکل‌گیری غلو در میان شیعیان نیست. از این رو تنها به بیان این اعتقاد رایج می‌پردازد که شکل‌گیری این جریان در میان شیعیان، از زمان حضرت علی(ع) صورت پذیرفته است. آنان اعتقاد داشتند ذات الهی در بدن جسمانی پیامبر و امام آشکار می‌شود و آن شخص مظهر ذات الهی می‌گردد. از این رو، علی (ع) را خدا می‌دانستند. عقاید کفرآمیز این افراد به شدت توسط ائمه طرد گردیده و غالیان را تکفیر و لعن می‌نمودند. مبارزه سخت ائمه با این نوع عقاید که هر کدام مبنا و منشأ و دلایل خاصی داشت منجر به عقب نشینی اکثریت غالیان تندرو از عقاید خدایی دانستن و روی آوردن به قالب فکری دیگری بود که نسبت به الوهیت ائمه، اعتقادی تنزل یافته محسوب می‌شد. این اعتقاد، تفویض بود. به تدریج در پایان قرن دوم و از دوران امامت علی بن موسی الرضا به خصوص بعد از ایشان، این اعتقاد گسترش یافته و عقاید غالیانه به سمت و سوی اندیشه تفویض گرایش یافت. از این رو است که در برخی کتب ملل و نحل و منابع شیعی مشاهده می‌شود، از آنان به عنوان فرقه یاد شده است. در واقع، این امر  مربوط به دوره‌های متأخرتر است. هر چند که بنا به استنادات این پژوهش در این  دوران نیز نمی‌توان صبغه فرقه اي برای آنان قائل شد.

بر طبق این اندیشه که در میان غالیان گسترش یافت خداوند پس از خلق پیامبر و یا ائمه، امور خلق، آفرینش، روزی رسانی و مدبریت عالم را به آنها تفویض نموده است. مهمترین ویژگی اعتقادی آنها تفویض امور عالم توسط خداوند به پیامبر و امامان است. طبق این ادعا ائمه حادثند و مخلوق اما پس از خلقتشان توسط خداوند متعال، خلقت و مدبریت عالم را بر عهده دارند. در آثار زیادی از محققان معاصر اعم از کتب[1] و مقالات با فرض‌های متعدد و گاه متضاد مفوضه را به عنوان یک فرقه معرفی نموده‌اند؛ اما مدعایی که این پژوهش در نظر دارد بر این مبنا است که مفوضه اندیشه غالیانه‌ای بوده است که با تخفیف و تحول در عقاید غلوآمیز توسط اکثر گروه‌ها و فرق غالی دنبال شده، گستردگی و نفوذ این اندیشه نیز به دلیل عمل‌کرد فرا فرقه‌اي و قرار گرفتن در قالب اندیشه و تفکر است که به خوبی توانست خود را در متن شیعه وارد نماید.

برای بررسی این مدعا روشی که انتخاب شده بر پایه تحلیل و بررسي داده‌ها از دو دسته اصلی از منابع یعنی آثار فرق نویسی و آثار محدثان شیعی قرن چهارم استوار است. منابع ملل و نحل نویسی با توجه به ذکر و یا عدم ذکر مفوضه به دو دسته تقسیم شدند. دسته اول منابع فرق نویسی که از این فرقه در اثرشان ذکر  نکرده‌اند، علیرغم ادعای برخی محققان که فرقه اي به نام مفوضه در زمان ائمه و یا پس از آن وجود داشته است. مصداق بارز آن المقالات و الفرق یا تاریخ عقاید و مذاهب شیعه است که توسط صحابی امام حسن عسگری، اشعری قمی نوشته شده و کتاب دیگر الملل و النحل، تالیف شهرستانی است که در قرن ششم یعنی در زمان نضج و گسترش بسیاری از فرق به رشته تحریر درآمده است. این منابع به مفوضه به عنوان یکی از فرق غالی شیعی اشاره‌اي نكرده‌اند. دسته دوم کتبی که مفوضه را در اثر خود ذکر نموده‌اند، و به دلیل نوع نگرشی که مولف اثر راجع به مفوضه ارائه داده است؛ از اهمیت خاصّي برخوردار است. بنابراين، می‌توان این نظر را طرح نمود که دسته دوم نماینده نوع دیدگاهی هستند که می‌تواند ناقد نظریه عملکرد فرقه‌اي مفوضه باشد. در نهایت، با تفحص در آثار محدثان مشهور شیعی قرن چهارم شیخ صدوق (381-306 هجری) و شیخ مفید (413-336 هجری) دیدگاه امام رضا راجع به تفویض همراه با تحلیل نگرش مولفان اثر، ادعای مطروحه مورد سنجش و ارزیابی قرار مي‌گیرد.

وجه تسمیه و معانی تفویض

تفویض در لغت به معنای واگذار کردن و تسلیم کردن امر به دیگری و حاکم کردن وی بر آن کار است.[2] اعتقاد تفویض با معنای غلوآمیز آن مردود علما و امامان بوده است ولی نباید نفی این معنا از تفویض را با معانی صحیح آن خلط نمود. اصل تفویض در کلام، به معانی متفاوت به کار می‌رود:[3]

الف) در مسأله اختیار که مقابل نظریه جبر به کار می‌رود: به این معنا که خداوند افعال بندگان را به خودشان تفویض کرده است و بندگان با قدرت اعطایی از جانب خدا افعال خود را ایجاد می‌کنند. مفوضه‌ای که از قدریه هستند قائل به تفویض امور به خود انسان‌ها هستند که اعتقاد مقابل جبر است و غیر مرتبط با تفویض مورد نظر این تحقیق می‌باشد. حدیث معروف امام صادق «لاجبر و لاتفویض؛ بل امر بینهم»[4] ناظر به این معنی از تفویض است، و با تفویض به معنای غلو آمیز که مورد نظر پژوهش حاضر است نباید خلط شود.

این معنا را تفویض تشریعی خدا به انسان‌ها هم می‌نامند و به این معنا است که آنان را در تکالیف و اعمالی که باید انجام دهند یا ترک کنند به خودشان واگذار کرده و تکلیف از آنها برداشته شده است. تفویض در این معنا می‌تواند دو صورت داشته باشد: یکی این که همه افعال مباح است و انسان هر کاری که بخواهد انجام می‌دهد. این معنی اباحی‌گری و نفی تکلیف است. دوم آن که انسان‌ها دارای تکالیفی هستند؛ اما انجام آنها بر عهده خودشان است و خود می‌توانند به کمک عقل خویش حسن و قبح را دریابند و نیازی به احکام دینی ندارند. شیخ مفید در معنای حدیث امام صادق(ع) معروف به امر بین الامرین تفویض را به صورت اباحی‌گری نفی می‌کند، و نظر خود را در حواشی اعتقادات صدوق چنین می‌آورد که تفویض با اعتقاد به برداشته شدن منهیات از افعال انسان‌ها و مباح بودن هر عملی که بخواهند، قول زنادقه و طرفداران اباحی‌گری است. واسطه میان جبر و تفویض این است که خداوند انسان‌ها را بر افعال خویش قادر ساخته و در عین حال، حدودی را نیز برای افعال در نظر گرفته است. پس به دلیل متمکن ساختن انسان‌ها بر اعمالشان آنها را مجبور نساخته و به دلیل منع و نهی از اکثر افعال امور را به انسان‌ها تفویض نکرده است.[5]

شیخ صدوق در توضیح حدیث امام صادق(ع)، منظور از جمله مذکور را این می‌داند که خداوند بندگانش را مجبور به گناه نکرده و امر دین را نیز به آنان واگذار نکرده تا به آرا و قیاسات خود درباره آن سخن بگویند زیرا خداوند حدود، وظایف و … را معین نموده و دین را کامل کرده است.[6] ایشان روایتی از امام در توضیح امر بین الامرین آورده است: «این مثل آن است که تو مردی را مشرف بر معصیتی دیده منعش نموده باشی و او باز نایستاده باشد از آن معصیت، پس تو او را به حال خود باز گذاشته باشی و او آن معصیت را کرده باشد، پس در آن مقام که قبول منع ننمود و تو او را واگذاردی نه این است که تو باشی آن کسی که او را امر به معصیت نموده‌ای.»[7]

ب) تفویض در معانی صفات الهی: بدین منظور به کار می‌رود که معنای جمیع صفات خداوند یا صرفا صفات خبریه معلوم نیست، و از این رو مساله را باید به خداوند متعال تفویض کرد. انسان‌ها مکلف به فهم معانی صفات نیستند و تنها موظف به ایمان آوردن آنها هستند. علمای اهل حدیث از تاویل آیاتی که حاکی از صفات خبری خداوند مانند ید الله و … بود؛ به شدت اجتناب می‌نمودند.

ج) تفویض در مبحث غلو: بحث این پژوهش تفویض با معنی غلو آمیز آن است که خود به مصادیق مختلفی تقسیم می‌شود.

مصادیق تفویض در قالب غلوآمیز

1-  تفویض در خلق و روزی: خداوند پس از خلقت پیامبر و امامان، خلق عالم و هر آنچه را در آن است به آنها واگذار نموده است و آنان وظیفه روزی رسانی به خلق و مدبریت عالم را به عهده دارند.

2-  تفویض در امر دین: دو معنا برای آن می‌توان در نظر گرفت: معنای اول بدین گونه مطرح شود که خداوند امر دین را به طور کامل به پیامبر و امامان واگذارده و آنان بدون دخالت وحی و الهام هر چه را خواستند حلال یا حرام کنند و آن چه را به ایشان وحی می‌شود با آراي خود تغییر دهند. معنای دوم این که پیامبر چیزی را انتخاب نمی‌کند مگر حق و وحی «ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی»[8] از این رو خداوند بعضی امور را به ایشان واگذارده است. معنای اول خلاف عقل و نقل است؛ اما برای معنای دوم نصوصی از جمله رکعات نماز و نوافل و روزه‌های مستحبی وجود دارد.

3-    تفویض امور مخلوقات: مفوضه مورد بحث این پژوهش به آن معتقدند.

4-  واگذاری بیان علوم و احکام دین به امامان: شکی در صحت این معنا از تفویض وجود ندارد، و به استناد برخی احادیث «… خدای تعالی تفویض کرد بر رسول که حکم کند در امور شرعی به علم خویش هر جا که در آن موضع نصی از قبل خدای نباشد.»[9]

پیدایش اهل تفویض و اعتقاد تفویضی با معنای غلو آمیز آن در میان شیعه به اواسط قرن دوم هجری باز می‌گردد. کسانی را که به این اندیشه اعتقاد دارند مفوضه نامیده‌اند. در نخستین تحلیل با توجه به عنوان مفوضه می‌توان گفت آنان برخلاف بسیاری از فرقه‌های دیگر به شخص یا مکان خاصی وابسته نیستند و نام‌گذاری آنان بر اساس قالب اعتقادی صورت پذیرفته است و در منابع نیز این‌گونه معرفی شده‌اند که از غالیان هستند و عموما ذکری از نام افراد یا رهبران آنها برده نشده است. عنایت به این نکته می‌تواند وجه تمایز مهمی را مشخص نماید. شايان یادآوری است اعتقاد به تفویض منحصر به مفوضه نیست و تفویض با معانی متعدد و صحیح و ناصحیح آن از اعتقادات گروه‌ها و فرقه‌های دیگر نیز بوده که در کتب ملل و نحل به آنان نیز اشاره شده است.

شاخصه‌های عقاید تفویض غلوآمیز

1. خداوند پس از خلقت امور آفرینش، روزی رساندن خلق را به پیامبر و پس از آن به ائمه واگذار کرده است.

2. با توجه به استدلال فوق، معرفت و شناخت پیامبر کفایت می‌کند و معرفت خداوند وجوبی ندارد.

3. منکر شهادت و درگذشت امامان هستند که این موضوع به طور مشخص در مورد امام حسین و انکار شهادت ایشان و مشتبه شدن امر و عروج ایشان همچون عیسی مسیح در منابع گزارش شده است. این طرز تفکر را با اعتقاد مدبریت عالم توسط امامان توجیه می‌نمودند. حیات ایشان را برای خلق و اداره عالم ضروری دانسته، در نتیجه امام امکان ندارد از دنیا برود.

4. نفی سهو در نماز پیامبر و ائمه[10]  

5. اعتقاد به عصمت و علم غیب[11]

گزارش منابع ملل و نحل از مفوضه

شاهدان اصلی مدعای این پژوهش، دو دسته از کتب فرق نویسی هستند: دسته اول کتبی که مفوضه را در متن اثر خود قید ننموده‌اند و دسته دوم منابعی که از مفوضه یاد کرده‌اند. این دو دسته هر کدام به نوعی مورد تحلیل و ارزیابی قرار می‌گیرند. نخست این که چرا در کتب دسته اول از مفوضه نامی برده نشده‌ است، و دیگر آن که در کتب دسته دوم چگونه یاد شده‌اند. از دسته اول دو کتاب مهم فرق نویسی در دوره‌های متفاوت تاریخی مورد بررسی قرار گرفته، که مهمترین ویژگی مشابه هر دو این است که نامی از این فرقه در اثر خود ذکر ننموده‌اند. در این قسمت، کتاب المقالات و الفرق اشعری قمی از محدثان و فرق نویسان معروف شیعی قرن سوم هجری که مهمترین ویژگی آن تقدم زمانی نسبت به سایر کتب از این نوع می‌باشد و کتاب ملل و نحل شهرستانی که در قرن ششم نوشته شده است، بحث و بررسی مي‌گردد.

1-    المقالات و الفرق؛ تاریخ عقاید و مذاهب شیعه

کتاب المقالات والفرق نوشته سعد بن عبدالله ابی خلف الاشعری القمی[12] متوفی در سال 299 یا 300 یا 301 هجری است. این کتاب از این رو اهمیت دارد که در فرق نویسی شیعه تقدم زمانی دارد و از جمله قدیمی‌ترین کتاب‌های فرق اسلام نیز به شمار می‌رود که تاکنون به چاپ رسیده است.

اشعری قمی از بزرگان محدثان شیعه و از شیوخ روایت محمد بن جعفر بن قولویه و در عداد رجال حدیث شیخ الطائفه ابو جعفر محمد ابن حسن طوسی و از اصحاب حضرت امام حسن عسکری بوده است. نام وی در رجال شیخ طوسی و کتاب الفهرست و در رجال نجاشی و کمال‌الدین و تمام النعمه شیخ صدوق آمده است.[13] ایشان در اثر خود که از دقیق‌ترین آثار فرق نویسی محسوب می‌شود فرق متعدد شیعی اعم از غالی و غیره را توضیح داده‌ است، اما از فرقه اي به نام مفوضه ذکری به میان نیاورده است.

شايان يادآوري است که محمد جواد مشکور، مصحح کتاب المقالات و الفرق در بخش تعلیقات خود که به کتاب اشعری قمی اضافه کرده، در بحث فرقه 179 شیعه «هسمویه» (در اصل عربی فرقه 178) بنا به جمله‌ای در توصیف رهبر این فرقه به این گمان رسیده است که این همان مفوضه‌ای است که نوبختی و سایر منابع از آن یاد کرده‌اند، و لذا مفوضه را در تعلیقات خود توضیح داده است. در حالی که تفویضی که در این جا مطرح شده هیچ گونه مناسبتی با تفویض مورد نظر فرقه مفوضه ندارد؛ بلکه منظور اشعری قمی توصیف محمد بن بشیر رهبر فرقه «هسمویه» است که پس از رحلت امام کاظم به پیروانش این گونه باوراند که امام کاظم کلیه امور و وظایف خود را به محمد بن بشیر تفویض نموده است، و او را در مقام خود قرار داده است. از این رو محمد بن بشیر امام بعد از امام کاظم است.[14] این نوع تفویض که عموما با مقاصد خاصی در میان رهبران مدعی صورت می‌گرفت با مفوضه غلوآمیز که اعتقاد داشتند خداوند امور را به ائمه تفویض نموده ارتباطی ندارد. در حالی که مشکور با مشاهده کلمه تفویض به این تحلیل رسیده است که این همان فرقه مفوضه است که مؤلف از قول محمد بن بشیر ابراز کرده است، از این رو در بخش تعلیقات خود بر این اثر، مفوضه را با استناد به منابع متعدد به عنوان یک فرقه توضیح داده است.[15] در ادامه همین بحث در اصل عربی متن المقالات و الفرق در مورد مذهب سمیع بن محمد و پیروانش  این گونه آمده است: «و مذاهبهم في التفويض مذاهب الغلاه المفرطه و هذه الفرقه من الرافضه تلقب بالممطوره …»[16]. مشکور در تصحیح متن عربی این اثر در پاورقی به استناد از نوبختی «الغلاه المفرطه» را به مفوضه تعبیر نموده است: «و مذاهبهم مذاهب الغاليه المفوضه فى التفويض-النوبختى 48»[17] در نتیجه یوسف فضایی مترجم عربی به فارسی آن با توجه به پیش فرض ذهنی مصحح در ترجمه‌اش نام مفوضه را در متن اصلی به جای کلمه غلات مفرطه وارد نموده است: «عقاید مذهبی آنها در مساله تفویض مانند عقاید فرقه‌ی مفوضه است. این فرقه از رافضیان، غالبا به نام ممطوره-باران خورده و‌تر شده- شایع و ملقب هستند»[18] بدین گونه به نظر می‌آید که اشعری قمی از فرقه اي به نام مفوضه یاد کرده است؛ در حالی که در مطابقت با اصل عربی، اشتباه مترجم این اثر و قید آن به عنوان فرقه کاملا واضح است. از سوی دیگر تعمق در متن اثر به زبان اصلی خود شاهدی بر این مدعا است که اصطلاح مفوضه و عملکرد فرقه اي آن در کل اثر اشعری به کار برده نشده است تنها در یک مورد آن هم قالب اندیشه‌ای (مذاهبهم فی التفویض) از آن یاد شده است که در میان غلات از جمله «ممطوره» وجود داشته، که خود تاییدی بر ادعای تحقیق است.

بنابراین با توجه به خطای مشکور و فضایی در تشخیص کلمه تفویض که در توصیف فرقه هسمویه و ممطوره آمده است، می‌توان نظر داد که فرقه اي به نام مفوضه و یا حتی نام آن در اولین فرقه نگاری شیعی که نزدیک‌ترین به زمان ائمه نیز محسوب می‌شود، ثبت نشده است. پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چگونه می‌توان عدم ثبت این فرقه توسط اشعری قمی را که از تمام فرق نویسان بعدی به دوره ائمه نزدیکتر بوده و در فضای حضور ائمه و به طور مشخص امام حسن عسگری زیسته است توجیه نمود. با توجه به این که در مقالات الفرق به تعداد زیادی فرق شیعی و اسامی و عقاید آنها اشاره شده است که در منابع متأخر حتی نام آنان نیز ذکر نشده است، این نکته، دقت عمل و توجه مولف مقالات الفرق را می‌رساند. پس نمی‌توان پذیرفت در دوره ایشان مفوضه به عنوان يك فرقه، حضور منسجم و تشکیلاتی داشته باشند و اشعری از آن یادی نکند.

2-    ملل و نحل شهرستانی

شهرستانی که کتاب معروف خود را در قرن ششم نوشته است، علیرغم آن که از غالیان صحبت نموده، ذکری از فرقه مفوضه نمی‌برد. فقدان نام مفوضه در این کتاب که نسبت به کتاب اشعری با تأخر زمانی حدود سه قرن نوشته شده است در حالی که کتب ملل و نحل دیگر از آنان یاد کرده‌اند، تأمل برانگیز است. شهرستانی علیرغم این که بابی مستقل از فرق شیعه آورده و آنها را  به چهار دسته‌ی کیسانیه، زیدیه امامیه و غالیه تقسیم كرده، و فصلی نيز برای هر کدام اختصاص داده است از مفوضه یادی نمی‌کند.[19] وی فصل چهارم باب شیعه را به غالیان اختصاص می‌دهد،[20] ولی ذکری از مفوضه، اسامی، پیروان یا رهبران آن نمی‌برد. این عمل شهرستانی این سئوال را در ذهن متبادر می‌نماید که دلیل فقدان ثبت این فرقه توسط نویسنده شهیر فرقه نویسی چه بوده است؟ آیا می‌توان آن را به غفلت و یا عدم آگاهی نسبت داد ،یا از آن رو  که اندیشه تفویض در قالب فکری ارائه می‌شده شهرستانی ویژگی‌های فرقه اي بر آن متصور ندیده است، و آن را جزو فرق  ذکر نکرده است. ظن اخیر در تایید مدعای پژوهش است البته لازم به توضیح است، نمی‌توان عدم ذکر مفوضه در کتاب اشعری قمی را با  شهرستانی یکسان فرض نمود، قطعا از نظر زمانی تمایز اساسی در فقدان ثبت مفوضه در این دو کتاب باید لحاظ نمود.

دسته دوم منابعی هستند که مفوضه در آن به عنوان فرقه ثبت شده است. این دسته از منابع فرق نویسی غالبا آنان را از غالیان یا صنفی از غالیان نام برده‌اند. در این بخش از نحوه ثبت این فرقه در این دسته از آثار تحلیل و ارزیابی مي‌گردد.

1- فرق الشیعه نوبختی

نوبختی از ملل و نحل نویسان معروف شیعی در قرن سوم و اوایل قرن چهارم با توجه به نزدیکی زمانی با دوره ائمه در کتاب خود مفوضه یا مفوضیه را گروهی از غالیان شیعه نام می‌برد. تنها توضیحی را که درباره‌ی آنان می‌دهد عقیده اصلی آنها در این امر است که امور عالم را به حضرت رسول و یا به علی و یا به یکی از ائمه مفوض می‌داشتند.[21] توضیح بیشتری درباره‌ی عقاید آنها و یا نام رهبر و افراد شاخص را ذکر نمی‌کند. در فحوای کلام نوبختی، مفوضه در قالب فکری معرفی می‌گردد.

2- مقالات الاسلامیین اشعری

ابوالحسن اشعری نویسنده کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین که از جمله کتب مهم فرقه نگاری محسوب می‌شود. در نیمه دوم قرن سوم و اوایل قرن چهارم می‌زیست. وی صنف اول از شیعه را غالیان نامیده و مفوضه را صنف پانزدهم غالیان به حساب آورده است. وی همچون نوبختی بدون ذکر نام رهبر یا پیروان و افراد شاخص تنها به ذکر اعتقاد آنها درباره پیامبر و حضرت علی می‌پردازد، به این صورت که غالیان می‌پندارند خداوند پس از خلقت پیامبر، کل امور و مدبریت جهان را به او واگذار کرده و چیزی از جهان را خداوند خلق نکرده است و پیامبر را بر خلق جهان قادر ساخته و تعداد کثیری از آنها همین اعتقاد را به حضرت علی (ع) نیز نسبت می‌دهند.[22]

مدرسی طباطبایی به استناد ابوالحسن اشعری در مقالات الاسلامیین، پایه‌گذار مفوضه را مفضل بن عمر صیرفی از هواداران پیشین ابوالخطاب و از شاخه‌های خطابیه معرفی می‌کند که اندکی پس از کشته شدن ابوالخطاب بنیاد نهاده شد و صورت متطورتری از همان فکر را در برداشت.[23] در حالی که اشعری در مقالات الاسلامیین مفضل صیرفی را پایه گذار فرقه مفضلیه که صنف پنجم از خطابیه و دهم از غالیان است یاد کرده و اشاره‌ای به بنیان‌گذاری مفوضه توسط وی ننموده است.[24] حسین صابری در کتاب تاریخ فرق اسلامی ضمن اشاره به این نکته تنها به دلیل همانندی عقاید دو گروه، اصل استنتاج مدرسی طباطبایی را می‌پذیرد.[25] در حالی که بنا به استنادات این پژوهش نتیجه‌گیری مدرسی طباطبایی و تاییدیه صابری نمی‌تواند موید رهبری این فرقه توسط مفضل باشد. به خصوص آن که نوبختی در فرق الشیعه، مفضل صیرفی را به عنوان بنیان‌گذار فرقه مفضلیه که قائل به الوهیت امام صادق(ع) بودند، معرفی کرده است.[26] صابری در ادامه مفضل جعفی[27] و ابوجعفر محمد بن سنان زاهری[28] را به عنوان پرچمداران تفکر مفوضه یاد می‌کند، اما استنادی برای آن ذکر نمی‌کند.

3. النقض

این اثر ارزشمند عبدالجلیل قزوینی رازی در پاسخ غلات، سنیان شهر ری و ناصبیانی که در رد مذهب شیعه تصنیفاتی تالیف کرده بودند، به رشته تحریر درآمده است. این نوشته به تصدیق و خواهش علمای شیعه که ایشان را اولی و احق در تالیف کتابی در پاسخ مصنفات غیرمنصفانه مخالفان شیعه می‌دانستند، صورت پذیرفته است و ارزش کار قزوینی را به دلیل تاییدیه علمای شیعی افزون می‌دارد. در این اثر مفوضه در دو معنا به طور بسیار محدود و مختصر به کار رفته است. مفوضه‌ای که در معنای مقابل جبر[29] است و در حوزه این پژوهش قرار ندارد و تفویضی که غالیان ارائه می‌دهند. ایشان دراین اثر ارزشمند خود پاسخ‌هایی متقن و مستند برای رد اتهام شبهات مغرضانی که شیعه را متهم به مفوضه در هر دو معنا نموده بودند ارائه می‌دهد. در سراسر این کتاب در دو جا از مفوضه به معنای غالیانه آن صحبت شده است، در اولین مورد، برای رد اتهام از شیعه‌ی امامیه که توسط مخالفین مفوضه نامیده شده‌اند، ضمن بیان شبهه آنان می‌نویسد: «مفوّضه‏ گويند زيرا كه گويند: خداى تعالى در قيامت كارها به على مفوّض گرداند و ازين سبب‏ على را قسيم النّار و الجنّه گويند و خداى مى‏گويد: یعذب من یشاء و یغفر من یشاء، من آمرزم آن را كه خواهم، و من عذاب كنم آن را كه خواهم؛ رافضى گويد: على كند، … و حلولى خوانندشان زيرا كه روح إله گويند در على شد و ازين بود كه خلق از كردارها و علم او عاجز بودند… «اثنا عشرى» گويندشان، زيرا كه به دوازده امام گويند…»[30] اتهام آنها به سبب اعتقاد شیعه در تقسیم آتش دوزخ به حکم علی بوده است. مولف النقض در پاسخ به این ادعا تعریف و همچنین تحلیل دیگری از تفویض ارائه می‌دهد که قابل اعتنا است: «اولا اجماع امت است که باری سبحانه و تعالی را فرشتگان هستند در دنیا و قیامت که حوالت ارزاق عباد و حصر اعمال مکلفان و حساب قطرات باران و مانند این بدیشان است و فرشتگان رحمتند و زبانیه دوزخ که امور مفوض است بدیشان»[31]

عبدالجلیل قزوینی در مورد تفویض امور به پیامبر و امام، تنها اعتقاد رایج تفویض امور دین و شریعت به آنها را می‌پذیرد و نه خلق و روزی رسانی «و شریعت و کتاب به دنیا مفوض است به انبیاء و اولیا … امور عظام در دنیا و آخرت حق سبحانه و تعالی تفویض کرده است به ملائکه و انبیاء و ائمه هدی و علما»[32] سپس مثالی که برای این امور عظام می‌آورد امر به معروف و نهی از منکر است و مصداق امور مفوضه به فرشتگان را نیز تقسیم ارزاق توسط میکائیل، حساب قطرات توسط اسرافیل و ارواح به حکم عزرائیل ذکر می‌کند. در مورد حدیث تقسیم نار به حکم علی ایشان می‌نویسد: «مشارکت با خدای تبارک و تعالی لازم نمی‌آید و شیعه مفوضه نباشند»[33] و اعتقاد دارد که «کسی را تفویض لازم نیست»[34] وی در اثر خود عملا به قالب فکری اندیشه تفویض تحت عنوان کلی مفوضه اشاره نموده است و نه تحت عنوان یک فرقه. در قسمت انتهایی این بحث نیز مجبران را مفوضه می‌داند،[35] که در این اظهار نظر اخیر، قزوینی، مفوضه‌ای را در نظر دارد که در مقابل جبر آورده می‌شود و اساسا با مفوضه از نوع غلوآمیز متفاوت است، که در قسمت معانی مختلف تفویض راجع به آن بحث شده است.

4. الفرق بین الفرق بغدادی

بغدادی متوفای 429 هجری، حدود یک قرن پیش از شهرستانی، مفوضه را در الفرق بین الفرق معرفی کرده و آنان را گروهی از رافضیان می‌داند که معتقدند خدای تعالی محمد را آفرید و سپس آفرینش و تدبیر جهان را به علی واگذار کرده و او کارگذار دوم جهان است. بغدادی این دسته را بدتر از مجوس که اعتقاد داشتند خدا اهریمن را آفرید و اهریمن بدی‌ها را وآن‌ها از عیسویان که عیسی را کارگزار جهان خواندند می‌داند[36] و اعتقاد دارد که «هر که مفوضان را از فرق اسلام برشمارد مانند آن است که مجوس و ترسایان را از فرق اسلام شمرده باشد.»[37] بغدادی نیز از شاخصه‌های عملکرد فرقه‌اي یعنی رهبر، نام پیروان و افراد معروف و نام محل و مکان رشد و ترویج و … سخنی به میان نمی‌آورد، و تنها به ذکر اعتقاد آنان می‌پردازد.

5. اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین

فخرالدین رازی فیلسوف و متکلم قرن ششم و معاصر شهرستانی راجع به مفوضه چنین می‌نویسد: «مفوضه می‌گفتند خداوند روح علی و ارواح اولاد او را آفرید و جهان را به آن‌ها واگذار کرد و آنها زمین و آسمان‌ها را آفریدند و نیز گفتند: به همین جهت است که در رکوع نماز می‌گوییم سبحان ربی الاعلی منظور از رب الاعلی حضرت علی و اولاد، و مقصود از رب العظیم خداست که تدبیر امور جهان را به آنها تفویض کرده است.»[38]

6. تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام

مولف تبصره العوام فرقه پانزدهم را مفوضه معرفی می‌کند و همچون اسلاف خود این عقیده را در مورد آنها ذکر می‌کند که «این قوم دعوی کردند که خدای تعالی امور عالم را تفویض با محمد و امامان کرد. ایشان آمر و ناهی و حاکمند در جمله امور شریعت و قومی دیگر ازیشان گفتند که تفویض خلق و احیا و اماتت بدیشان کرد و رسول و امامان مستحق عبادتند و ایشان را نام‌ها نهند به اسمای خدای تعالی و معتزله و جمله نواصب این حکایت بر علمای امامیان بندند.»[39] ایشان نیز بدون ذکر شاخصه‌های فرقه اي تنها به بیان اعتقاد آنها می‌پردازد.

گزارش علمای شیعه از مفوضه

اندیشه تفویض به طور مشخص و معین در زمان علما و محدثان معروف شیعی در قرن چهارم هجری گسترش وسیعی داشته است، به حدی که علمای شیعی از آنان و نفوذشان شکوه می‌نمایند. از این رهگذر نظرات و دیدگاه‌های دو تن از علمای برجسته شیعی یکی از قم و دیگری از بغداد که سمت استاد و شاگردی نیز داشته‌اند مورد بحث و تفحص قرار می‌گیرد. شیخ صدوق و شیخ مفید در دوره حضورشان هر کدام به نوعی در مخالفت و مبارزه با عقاید غلوگرایانه و تفویضی نقش مهمی ایفا نمودند. دوره‌ آنان اوج فعالیت غالیان و مروجان اندیشه تفویض محسوب می‌شد و عقایدشان به شدت در سطح وسیعی از جامعه شیعی و فرق مختلف آن گسترش و نفوذ می‌یافت. از این رو این دو محدث مشهور، نقش بزرگی در مبارزه با این نوع از عقاید ایفا نمودند. نخست دیدگاه ابن بابویه معروف به شیخ صدوق و سپس محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید در مورد مفوضه و همچنین دیدگاه امام رضا با استفاده از آثار این دو مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد.

1- شیخ صدوق

حضور پر رنگ مفوضه و یا به عبارت صحیح‌تر اندیشه تفویض غالیانه در دوره محدثان معروف شیعی در قرن چهارم هجری و مواجهه فکری اعتقادی آنها زمینه را در آثار آنان به گونه‌ای فراهم آورده است که به نظر می‌رسد مفوضه فرقه‌اي با منشایت پیدایش از دوره امام صادق و امام رضا بوده است. از این رو با بازخوانی تحلیلی متن کتب روایی اعتقادی این دو شخصیت مشهور، نحوه حضور مفوضه در آثارشان بازنگری و ارزیابی می‌گردد.

    از جمله اولین اشارات ثبت شده تفویض به معنای مورد نظر این تحقیق، در روایات مربوط به امام صادق آمده است که از آن نه به عنوان گروه و فرقه خاصی بلکه به عنوان کسانی که به امر تفویض قائلند، یاد شده است. در روایتی از زراره بن اعین آمده است که ایشان با امام صادق درباره مردی از اولاد عبدالله بن سبا سخن می‌گوید که قائل به تفویض است. امام صادق می‌پرسد که تفویض چیست؟ زراره تفویض را این گونه توصیف می‌کند که «حق تعالی آفرید محمد و علی علیهما السلام را بعد از آن امر را به ایشان تفویض کرد، پس آفریدند و روزی دادند و زنده نمودند و میرانیدند، فرمود: دروغ گفته دشمن خدا»[40] و امام او را بر اساس آیاتی از قرآن[41] مشرک خواند. این سوال و جواب میان امام صادق و زراره که شیخ صدوق آن را در کتاب اعتقادات آورده، نشانگر این نکته مهم است که در زمان امام صادق مفوضه به شکل فرقه وجود نداشته بلکه عده‌ایی از غالیان بر اساس اعتقاد خاص خود از معنای تفویض معرفی می‌شدند. بر اساس روایت فوق امام صادق از چیستی آنان پرسش می‌نماید، گویا از اهل تفویض و عقاید آنان آگاه نبوده است و این مساله خود تامل برانگیز است و از زوایای گوناگون قابل بحث، ولی از منظر مدعای این پژوهش که مفوضه در زمان ائمه و حتی بعد از آن در قالب و الگوی فکری و فرا فرقه اي ارائه می‌شده است، مصداق مناسبی محسوب می‌شود.

شیخ صدوق در کتاب اعتقادات در باب نفی غلو و تفویض، از واژه تفویضیان و نه مفوضه استفاده نموده است و آن را در ردیف غالیان به کار برده است و اعتقاد دارد آنان همچون غالیان کافرند: «اعتقاد ما درباره غالیان و تفویضیان آن است که آنها کافر به خدایند و بدتر از یهود و نصاری و مجوس و قدریه و حروریه و از کل اهل بدعت‌ها و میل‌های گمراه کننده و آن که کوچک نشده است خداوند به چیزی مثل کوچک نمودن ایشان…»[42] کاربرد عبارت تفویض و تفویضیان توسط شیخ صدوق نمایان‌گر قالب فکری و نه فرقه اي است . شیخ صدوق تفویض امر دین به پیامبر را تنها صورت صحیح تفویض می‌داند. «و به تحقیق که حق تعالی تفویض فرمود امر دینش را به پیغمبرش صلی علیه و آله و فرمود: هر چه داد شما را رسول، بگیریدش و از هر چه نهی‌تان نمود باز ایستید.»[43] و ایضا حق تعالی فرمود: از حد به در مروید در دینتان و نگویید بر خدا مگر حق را.[44]

از جمله علائمی که صدوق برای مفوضه برمی‌شمارد مقصر معرفی کردن مشایخ قم در شان ائمه است. «علامت مفوضه این است که مشایخ قم را متهم به تقصیر می‌کنند.»[45] البته ایشان در اعتقادات، علامت مفوضه و غالیان و اصناف آنها را در این می‌داند که پیران و جوانانشان را نسبت به معرفت صحیح پیغمبر و ائمه تقصیر می‌دهند و کوتاهی می‌کنند،[46] که این دو علامت متفاوت از یکدیگر هستند. بعدها شیخ مفید در حاشیه‌ای که بر کتاب استادش صدوق وارد می‌نماید، علامتی را که صدوق از مفوضه معرفی می‌کند، نمی‌پذیرد و علائم دیگری مطرح می‌نماید که در قسمت بعدی به آن اشاره خواهد رفت. در مجموع شیخ صدوق با استناد به حدیثی از رسول خدا(ص)  نوعی از تفویض را می‌پذیرد که منحصر در امر دین باشد، وی تفویض به غیر از این  معنا را کفر و کوچک نمودن خداوند می‌داند، و آنان را حتی بدتر از خوارج و یهود و مجوس معرفی می‌کند.

2. شیخ مفید

محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید نماینده تفکر علمای شیعه بغدادی و شاگرد شیخ صدوق در تصحیح اثر استاد خود مطالبی بر آن حاشیه می‌زند که در این قسمت از پژوهش به استناد بر این حواشی دیدگاه وی درباره مفوضه طرح و بررسی مي‌گردد. ایشان در باب (سى و هفتم) اعتقاد در نفى غلو و تفويض، غالیان را چنین معرفی می‌نماید: «غلو در لغت گذشتن از حد است و بيرون رفتن از ميانه روى، فرموده است خداوند تعالى: يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَ‏ تا آخر آيه (سوره نساء آيه 171) پس نهى فرموده است خداوند تعالى از در گذشتن از حد در باب مسيح عليه السّلام و حذر فرموده است بيرون رفتن از ميانه‌روى در گفتار را و گردانيده است آنچه را كه ادعا نمودند آن را نصارى در باب عيسى عليه السّلام غلو، به جهت تجاوز نمودن ايشان از حد به نحوى كه بيان نموديم ما آن را و غاليان از كسانى كه ظاهرا اسلام را بر خود بسته بودند كساني‌اند كه نسبت دادند اميرالمؤمنين و امامان از ذريه او را عليهم السّلام به سوى خدائى و پيغمبرى و وصف نمودن ايشان را در فضيلت در دين و دنيا به سوى آنچه تجاوز نمودند در آن از حد، و بيرون رفتند از ميانه‌روى و ايشان گمراهان و كافرانند و حكم نموده درباره ايشان امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه به كشتن و سوزانيدن به آتش و حكم نمودند امامان عليهم السّلام بر ايشان به كافر بودن و بيرون رفتن از اسلام»[47]

شیخ مفید مفوضه را گروهی از غلات می‌داند که تمایز آنها از بقیه غلات اعتراف به حدوث و مخلوق بودن امامان است و نفی قدم از ایشان می‌نمایند. علیرغم معترف بودن به حدوث، نسبت خلق و روزی به امامان می‌دهند و مدعی‌اند که خداوند تنها ایشان را خلق نموده است و آنگاه خلق عالم را به آنان محول نموده است. شیخ مفید آنان را از اصحاب اباحه معرفی و مجوس و نصاری را به شریعت و عبادات نزدیک‌تر از آنان در نظر می‌گیرد.[48]

شیخ مفید در اظهار نظری در تضاد با استاد خود شیخ صدوق علامت غلو را مقصر دانستن مشایخ قم نمی‌داند، بلکه علائم غلو را این گونه معرفی می‌نماید: «و كافى مي‌باشد در علامت غلو آن كه هر كس كه قائل به غلو مي‌باشد نفى مي‌كند از ائمه عليهم السّلام علامات حدوث را و حكم مي‌كند از براى ايشان به خداوندى و قديم بودن صريحا، يا آنچه اقتضاى آن مي‌نمايد از خلق اعيان و اجسام، و اختراع نمودن جواهر و آنچه نيست مقدور عباد از اعراض، و احتياجى نيست با اين علامت غلو كه مذكور شد، به حكم نمودن بر ايشان و تحقيق امر ايشان، به سوى آنچه قرار داده است آن را ابو جعفر[شیخ صدوق] رحمه اللَّه سمه (علامت) در غلو در هيچ حال»[49] شیخ مفید در اوائل المقالات در بخش 49 درباره میزان تحمل رسولان و انبیا نسبت به آلام و حالات ایشان پس از مرگ، بحث از عدم سازش اهل تفویض و غالیان در این اعتقاد می‌نماید. اصل عبارت عربی شیخ مفید این گونه است: « … و على هذا القول إجماع أهل التوحيد و قد خالفنا فيه المنتمون إلى التفويض و طبقات الغلاه … »[50] در تحلیل گفتمانی جمله فوق، چند نکته روشن می‌گردد. نخست، تقدم واژه تفویض بر طبقات غلات، گویای تقدم معنایی خاصی نزد مولف است. دوم: عدم کاربرد واژه مفوضه، زیرا این کلمه از نظر تحلیل واژگانی و سابقه تاریخی صبغه فرقه‌ای را در اذهان متبادر می‌سازد. در حالی که واژه تفویض بیشتر نمایانگر قالب اندیشه‌ایی است، از این رو، می‌توان در فحوای کلام شیخ مفید در این عبارات، تفویض را اندیشه‌ای فراتر از فرق و طبقات غلات دانست.  

نگرش امام رضا (ع) به اندیشه تفویض و راهکار مقابله با آن

در دوره امام رضا عقیده خدایی دانستن ائمه به عقیده تفویض امور و مدبریت ایشان سوق یافت، و اکثریت غالیان که ائمه را خدا و خالق و قدیم می‌دانستند به اندیشه حدوث و مخلوق بودن و به دست گرفتن مدبریت عالم در دست ائمه پس از خلقت توسط خدا روی آوردند. این مساله در دوره امام رضا حائز اهمیت است که به نوبه خود به انجام یک پژوهش مستقل نیاز دارد. فرصت تحلیل و دلایل روی‌آوری و چرخش این عده در این مجال مختصر وجود ندارد، اما از آنجا که این اتفاق در دوره امام رضا نمود خاصی یافت بررسی دیدگاه آن امام به این اندیشه در تایید مدعای اصلی پژوهش اهمیت می‌یابد. از این رو، با تکیه بر مهمترین منابعی که به دوره زندگی امام پرداخته‌اند سعی در تبین نگرش و روش‌های مواجهه ایشان با اهل تفویض و غلوگران می‌شود.

از جمله مهمترین کتبی که در قرون متقدم اسلام درباره امام رضا به رشته تحریر درآمده کتاب عیون اخبار الرضا از شیخ صدوق در قرن چهارم هجری است. این کتاب که در حدود هفتاد باب و دو مجلد به چاپ رسیده است به حوادث زندگی امام به طور مشخص و با ذکر جزئیات پرداخته است. شیخ صدوق در باب چهل و ششم این کتاب تحت عنوان «آنچه از امام رضا(ع) مروی است در ادله امامان و رد بر غلات و مفوضه لعنهم الله» گفتگوی میان مامون و امام رضا را شرح می‌دهد که مامون از امام می‌پرسد که یا ابا الحسن به من رسیده که قومی در حق شما غلو کرده و از حد در گذشته، امام روایتی از پیامبر ذکر می‌کند که ایشان فرمودند: «مرا برتر از حق مپندارید زیرا خدا پیش از رسالت مرا بنده قرار داده…»[51] و در ادامه فرمایشات خود از امیرالمومنین روایتی ذکر می‌کند که «… من بیزاری می‌جویم به خدا از کسی که غلو کرده و ما را از اندازه‌مان برتر دارد چنانچه مسیح بیزار شد…»[52] ابن بابویه در همین کتاب از محمد بن موسی بن متوکل از حسین بن خالد صیرفی روایت کرده که گفت: «امام رضا فرمود: هر کس قائل به تناسخ باشد، کافر است، سپس فرمود: خدا لعن کند غالیان را چرا مجوس نشدند؟ چرا مرجئه نشدند؟ چرا حروریه نشدند؟ سپس فرمود: با ایشان ننشینید، به ایشان دوستی نکنید، بیزار شوید از ایشان که خدا از ایشان بیزار است.»[53] در این روایت، امام اظهار نظر تندی درباره غالیان، می‌نماید و با آنان سخت‌تر از هر دین و مذهب دیگری برخورد کرده و حتی مجوس و مرجئه و حروریه را بر آنان ترجیح داده است، و نه تنها هیچ‌گونه سفارشی جهت بحث و هدایت آنان نمی‌نماید بلکه از اختلاط و هم‌صحبتی آنان به شدت نهی کرده و اعلام بیزاری می‌نماید. به نظر می‌رسد، مطابق با این روایات، امامان شیعه شدیدترین و سختگیرانه‌ترین نگرش و روش را – برخلاف رویه هدایت و مدارا با تمام گروه‌های فکری و حتی الحادی- نسبت به غالیان و تفویضیان داشته‌اند و هیچ‌گونه اغماضی را در مورد آنان روا نداشته‌اند.

صدوق با ذکر اسناد و رجال روایتی از امام رضا می‌آورد که امام در پاسخ سوال درباره مفوضه و غالیان فرمود: «غالیان کافرانند و مفوضه مشرکان هستند، هر که نشیند با ایشان یا مخالطه کند یا (بخورد و بیاشامد)، یا مواصلت کند یا زن دهد و یا بستاند، یا ایمن گرداندشان یا امین سازدشان بر امانتی یا باور دارد سخنانشان را یا به کلمه‌ای اعانت نمایدشان، بیرون زده از ولایت خدای عزوجل و ولایت رسول و ولایت ما اهل بیت»[54] در روایتی، یاسر خادم از امام رضا می‌پرسد: «چه می‌گویید در تفویض؟ فرمود: خداوند به نبی خود امر دین خود را تفویض کرد و فرمود: آن چه رسول بدهد و بیاورد، شما فرا گیرید و از آن چه نهی کند باز ایستید و اما آفریدن و روزی رساندن را تفویض نکرده…»[55]در این روایت، به تفویض و نه مفوضه اشاره شده است، که از منظر تحلیلی و مدعای این پژوهش استعمال کلمه تفویض قالب فکری و نه انحصارا فرقه را مد نظر دارد. امام نیز در این عبارات منحصرا تفویض امر دین به رسول‌خدا را مورد قبول می‌شمرد، و آفرینش و روزی رسانی و … را از جمله  مصادیق نادرست تفویض معرفی می‌کند. در ادامه روایت امام جهت تاکید بر خالقیت خداوند و نفی هر گونه دخل و تصرف بشری در روزی دادن، میراندن و زنده کردن می‌فرماید: «خدای عزوجل فرمود: خداوند خالق هر چیز است و فرمود: خداوندی که شما را خلق کرد، پس روزی داد، پس بمیراند و زنده کرد. آیا آنان را که خدا پنداشته‌اید چنین کارهایی می‌توانند بکنند خدا از آنچه برای او شریک قرار داده‌اند منزه است.»[56]

شیخ صدوق در باب نوزدهم از عیون اخبار الرضا در روایتی که در آن حضرت رضا(ع) علامات امام[57] را برمی‌شمرد دو نکته را از عقاید مفوضه رد می‌نماید: 1- اعتقاد به عدم سهو توسط (پیامبر) امامان 2- مشتبه شدن امر شهادت و عدم اعتقاد به مرگ امامان، شیخ صدوق به صراحت در بخش علامات امام از قول امام رضا می‌نویسد: «… سهو و نسیان از برای او [امام] است… و هر امامی را طاغی زمان خودش شهید کند و جریان این امر بر آنها از روی حقیقت و صحت است نه آنچنان که غلات و مفوضه گویند چه ایشان گویند که از روی حقیقت کشته نشوند بلکه بر مردم چنین نماید و دروغ گویند. از رحمت خدا دور باشند، امر احدی از پیغمبران و حجت‌های خدا بر مردم اشتباه نشد مگر امر عیسی که او از زمین زنده بالا رفت…»[58] در این عبارات غلات و مفوضه را چنان در کنار هم به کار برده است، گویی در عرض یکدیگرند و از نظر اهمیت و ظرفیت فکری هم وزن محسوب می‌شوند.

شیخ صدوق باب چهل و ششم عیون اخبار الرضا را اختصاص به رد غلات و مفوضه داده است، تحت عنوان «آنچه از امام رضا مروی است در ادله امامان و رد بر غلات و مفوضه لعنهم الله»[59] در انتهای این باب می‌نویسد: «و من آنچه در این معنی روایت کرده‌ام، ذکر کرده‌ام در کتاب ابطال الغلو و التفویض»[60] دو نکته با اهمیت در تایید مدعای پژوهش در این عبارت شیخ صدوق به نظر می‌آید. نخست آن که شیخ صدوق کتاب مستقلی درباره رد غلو و تفویض نوشته است، دوم آن که علی‌رغم استعمال کلمه غلات و مفوضه در عنوان این باب، در کتاب اصلی آن، از واژه غلو و تفویض استفاده کرده است، که نشان‌گر قالب فکری و اعتقادی و نه فرقه‌ای برای هر دو واژه غلو و تفویض است، و تفویض در این عنوان در واقع هم عرض و هم وزن غلو به کار رفته است.

همچنان‌که در متون واکاوی شده از شیخ صدوق و شیخ مفید اثری از شاخصه‌های عملکرد فرقه‌اي و یا ذکری از مفوضه به عنوان فرقه مشاهده نشده است، در روایاتی نیز که از امام رضا (ع) نقل نموده‌اند نیز نام رهبر یا فردی که جزو فرقه مفوضه باشد عنوان نکرده‌اند، یا لعن و طرد ننمو‌ده‌اند، بلکه ایشان این سنخ از اندیشه را مورد تکفیر و تکذیب قرار داده‌اند، و از تمام کسانی که از این نوع عقاید برخوردارند برائت جسته‌ و از پیشگاه پروردگار متعال عذر خواسته‌اند.

شیخ صدوق در روایتی از اباصلت هروی نقل می‌کند، که ایشان با امام رضا (ع) درباره قومی در اطراف کوفه صحبت می‌نماید که اعتقاد دارند پیامبر در نماز سهو نکند، امام در پاسخ ایشان فرمود: «دروغ می‌گویند خدا آنان را لعنت کند آن که سهو نمی‌کند خدا است که معبودی جز او نیست.»[61] در این روایت، نکته حائز اهمیت این است که امام ضمن رد اندیشه آنان در این مورد، به صراحت آنان را دروغ‌گو می‌داند، و این‌گونه  عملکرد عامدانه طراحان این نوع از افکار و عقاید را معلوم می‌سازد. امام آنان را جاهل و یا علاقه‌مندانی که در اظهار علاقه‌شان افراط دارند، اما به خطا رفته‌اند، خطاب نمی‌کند، بلکه با دروغ‌گو خواندنشان به نیات اصلی این افراد، اشاره می‌نماید. مطابق با این روایت، این نوع اظهار نظر صریح و لعن آنان اهداف و اغراض کسانی را که اعتقاداتی این‌چنین را نشر می‌دهند، بیان می‌دارد.

 شیخ صدوق در ارزیابی خود از کسانی که در امر ائمه از حد خود تجاوز نمودند، و شهادت و مرگ ائمه را انکار نمودند، زیرا اعتقاد داشتند [به دلیل تفویض مدبریت عالم به آنان] جایز نباشد که امر ائمه به نظر خلق چنین نماید که آنها را کشتن،[62] ضمن پاسخ به شک این عده می‌نویسد: «اینها جرات نمی‌کردند بر اظهار مذهب خودشان در این باب»[63] و در ادامه‌ی روایت، امام، درباره گروهی از آنان که گمان می‌کنند حسین بن علی کشته نشد و چون عیسی به آسمان رفت، چنین نظر می‌دهد: «دروغ می‌گویند، غضب و لعنت خدا بر ایشان باد، کافر شدند که نبی را باور نداشتند در خبر او، که فرمود حسین بن علی کشته شود. به خدا حسین کشته شد و کشته شد آن که از او بهتر بود…»[64] در این روایت به صراحت امام ضمن لعن آنان، اهل تفویض را کافر معرفی می‌کند و نه مشرک، دلیل کفر آنان را نیز در این می‌داند که خبر رسول را در مورد کشته شدن حسین قبول نکرده‌اند. علاوه بر آن، امام آنان را مجددا دروغگو نیز لقب می‌دهد، یعنی دلایل مروجان این نوع اعتقادات، از منشاء ناپاکی و کفر سرچشمه می‌گیرد، کسانی که حقایق را بنا به دلایل و اهدافی غیر از ارادت به ائمه می‌پوشاندند و دگرگون می‌ساختند.

حسن ختام این پژوهش دعای زیبایی از امام رضا (ع) است که در قالب نیایش به بهترین وجه دیدگاه خود را درباره غلوکنندگان و تفویض‌اندیشان مشخص نموده، و جایگاه ائمه را برای جستجوگرانی که در طی اعصار و قرون در پی کسب معرفت حقیقی شان امامان هستند تبیین می‌نماید:

«پروردگارا من تبری و تحاشی می‌کنم به خدمت تو از قدرت و قوت که نیست یارا و قوتی مگر به تو. پروردگارا من تبری می‌نمایم به سوی تو از آن کسانی که درباره ما سخن می‌گویند سخنی را که ما در خود ندانسته‌ایم، پروردگارا من بیزارم از آن کسانی که ادعا می‌نمایند برای ما چیزی را که حق ما نیست، خداوندا من بیزاری می‌جویم به خدمت تو از آنها که درباره‌ی ما گفتند سخنی را که ما نگفته‌ایم درباره خودمان، خدایا آفرینش مر تو را است و روزی دادن مر تو را، تو را بندگی می‌نماییم و از تو مدد می‌جوییم، خدایی تویی خالق ما و خالق پدران ما که سابق می‌بوده‌اند خداوندا سزاوار نمی‌شود خداوندی مگر به تو و درست نمی‌آید خدایی مگر برای تو … ما بندگان توایم و بندگان زادگان تو. اختیار نداریم برای خودمان ضرری را و نه نفعی را و نه مرگی و نه زندگی‌ای و نه زندگی بعد از مردنی را، خداوندا هر که پنداشت ما خدایانیم ما از او بیزاریم و هرکه پنداشت که رجوع آفریدن به سوی ما است و عهده روزی دادن بر ما است، ما از او بیزاریم، چون بیزاری عیسی بن مریم علیه السلام از نصاری. خدایا ما دعوت نکرده‌ایم آنها را به آنچه می‌پندارند، مگیر ما را  به آنچه می‌گویند و بیامرز ما را گناه آنچه می‌پندارند. پروردگار من مگذار بر روی زمین دیاری از کافرین را که اگر تو بگذاریشان گمراه می‌کنند بندگانت را و فرزند نمی‌آورند مگر نابکار کفر شعاری»[65]

امام در این عبارات زیبا که در قالب دعا بیان شده است، آفرینش، روزی رسانی، خالقیت و قدرت را به خداوند نسبت داده، و خود و پدرانش را بنده خدا می‌داند و هر نوع دفع ضرر و رساندن نفع و مرگ و زندگی پس از مرگ و روزی رسانی را از شانیت امامان سلب نموده و از آنان که این سخنان را بیان می‌کنند بیزاری و تبری جسته و مثل آنان را چون مسیحیان و نسبت‌های ناروایی که به عیسی مسیح وارد نمودند برمی‌شمرد، و از خداوند برای خود از این سخنان ناروا که فراتر از منزلت امامان است، طلب بخشایش و عذر تقصیر می‌نماید.[66]  

نتیجه گیری

عقاید غلو آمیز که همواره در جوامع انسانی به صور مختلف بروز یافته است در میان شیعیان نیز با اعتقاد بر قدم ائمه و خالقیت و حلول ذات الهی و نفی مرگ آنان بنا به دلایل متفاوت که در مجال این پژوهش نیست، فرصت ظهور یافت. امامان شیعی با این نوع عقاید کفر آمیز به شدت مبارزه نموده‌اند. عقاید تندروی غلو به تدریج با اندیشه تفویض در میان اکثریت غالیان تنزل و تخفیف یافت و آنان با پذیرش حدوث و مخلوقیت امامان به نشر افکار و عقاید خود پرداختند، به خصوص از دوره امام رضا (ع) عقاید غالیانه امام اللهی بیشتر به سمت و سوی گرایش تفویض امور عالم و روزی رسانی به پیامبر و امامان ترویج مي‌شد. از این رو همچنان که در فحوای برخی منابع اشاره شده است، اندیشه تفویض در واقع، قالب فکری گروهی از غالیان است و نه فرقه‌اي از غالیان. بنابراین طبق تحلیل و بررسی گزارش منابع، می‌توان به این جمع بندی رسید که عملکرد فرقه‌اي به طور سازمان یافته و ساختاری در مفوضه دیده نمی‌شود. عملکرد فرا فرقه‌اي اندیشه تفویض از جمله دلایل فرصت حضور و ادغام عقاید آنان در دیگر فرق شیعی می‌باشد. در حالی که از همان دوره امام رضا و حتی پیشتر، از دوره امام صادق مواجهه فکری با این نوع از تفویض صورت پذیرفته بود. امام رضا بر شرک و حتی طبق گزارشی بر کفر آنها تایید می‌نماید، و شانیت امام را بری از هر گونه عقایدی که اهل تفویض در نظر داشتند معرفی می‌کند. ایشان از طرق گوناگون از جمله دعا سعی در مبارزه با عقاید آنان و شناساندن حقیقت ائمه می‌نمودند. بر طبق روایات محدثان شیعه در قرن چهارم، ائمه بزرگوار شیعی علیرغم منش مدارا، مباحثه‌ای و هدایتی خود در مواجهه با گروه‌های دیگر حتی الحادی، چنین عملکردی در مواجهه با اندیشه غلو و تفویض نداشته‌اند و هیچ‌گونه اغماضی را در مورد آنان روا نداشته‌اند.

سیدمحمدرحیم ربانی‌زاده؛ استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
نیره دلیر؛ دکترای تاریخ ایران دوره اسلامی

كتابنامه

1.       ابن غضائری، احمد بن حسین، رجال، قم: دارالحدیث، 1380.
2.       ابن منظور، ابوالفضل جمال‌الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، ج7، قم: نشر ادب حوزه، 1405.
3.       اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، چ3، اشتاینر: آلمان، 1400.
4.    اشعری قمی، سعد بن عبدالله ابی خلف، (المقالات و الفرق)؛ تاریخ عقاید و مذاهب شیعه، تصحیح محمدجواد مشکور، ترجمه یوسف فضایی، تهران: آشیانه کتاب، 1381.
5.       ــــــــــ . المقالات والفرق(زبان عربی)، چ2، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1360.
6.       اقبال، عباس، خاندان نوبختی، تهران، کتابخانه طهوری، چ2، 1345.
7.       بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، اهتمام محمدجواد مشکور، تهران: کتابفروشی اشراقی، 1367.
8.       پزشکی، علی، دانشنامه فرق و مذاهب اسلامی، نجف آباد: انصار الامام المنتظر، 1389.
9.       خمینی، سید حسن، فرهنگ جامع فرق اسلامی، ج2، تهران: انتشارات اطلاعات، 1389.
10.    رازی، سیدمرتضی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، تصحیح عباس اقبال، تهران: انتشارات مجلس،1313.
11.    الرازی، فخر الدین محمد بن عمر الخطیب، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، قاهره: مکتبة الکلیات الازهریه، 1978.
12.  شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، توضیح الملل؛ ترجمه الملل و النحل، ترجمه مصطفی خالقداد هاشمی، تصحیح جلالی نائینی، ج1، چ3، تهران: اقبال، 1361.
13.    صابری، حسین، تاریخ فرق اسلامی، ج2، تهران: سمت، 1384.
14.    صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، اعتقادات، ترجمه محمد علی بن محمد الحسنی، خوی: رهروان قلم، 1384.
15.    ــــــــــ . التوحید، تصحیح هاشم حسینی، قم: جماعه المدرسین، 1357.
16.    ــــــــــ . عیون اخبار الرضا، ترجمه محمد تقی اصفهانی، ج1، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.    
17.   ــــــــــ . عیون اخبار الرضا، ترجمه محمد صالح روغنی قزوینی، ج2، قم: مسجد مقدس جمکران، 1389.
18.   ــــــــــ . کمال‌الدین و تمام النعمه، ج2، چ2، تهران: اسلامیه، 1395.
19.    طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، الفهرست، قم: کتابخانه محقق طباطبایی، 1420.
20.    ــــــــــ . رجال، قم: جامعه مدسین، 1415 .
21.    قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض، تهران: انجمن آثار ملی، 1358.
22.    مبلغی آبادانی، عبدالله، تاریخ و ادیان و مذاهب جهان، ج3، چ 2، انتشارات حر، 1376.
23.    مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1387.
24.    مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزد پناه، تهران: کویر، 1386.
25.    مفید، محمد بن نعمان، اعتقادات صدوق به ضمیمه حواشی شیخ مفید، ترجمه سید محمد علی قلعه کهنه‌ای، تهران: راه علم، 1386.
26.    ــــــــــ . اوائل المقالات فی المذاهب المختارات،(زبان عربی) قم: کنگره شیخ مفید، 1413.
27.    ــــــــــ . اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، ترجمه سجاد واعظی، تهران: آذینه گل مهر، 1387.
28.    نجاشی، ابوالحسن احمد بن علی، رجال، قم: جامعه مدرسین، 1407.
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ترجمه محمد جواد مشکور، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353.
 

 

[1] – مدرسی طباطبایی از جمله محققانی است که در کتاب مکتب در فرایند تکامل به مفوضه به عنوان یک  فرقه نگریسته است. ر.ک: سید حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزد پناه، تهران: کویر، 1386. و در اکثر کتب فرق نویسی معاصر نیز جزو فرقه‌ها آمده است. ر.ک: حسین صابری، تاریخ فرق اسلامی، ج2، تهران: سمت، 1384، صص293-292؛ سید حسن خمینی، فرهنگ جامع فرق اسلامی، ج2، تهران: انتشارات اطلاعات، 1389؛ عباس اقبال از محققین معاصر نیز با تکیه بر منابع کلامی، مفوضه را نخست در معنای غلو و تفویض امور تکوینیه عالم و مسائل تشریعیه به پیامبر یا یکی از ائمه و در معنای دیگر آن یعنی قدری در مقابل جبر که انسان را مختار به نفس شمرده است تعریف نموده است. عباس اقبال، خاندان نوبختی، تهران، کتابخانه طهوری، چ2، 1345، صص 265-264؛ مبلغی آبادانی از آنان تحت عنوان گروه تفویضیه یاد می‌کند که همان تفویض در معنای غلوآمیز است. عبدالله  مبلغی آبادانی، تاریخ و ادیان و مذاهب جهان، ج3، چ 2، انتشارات حر، 1376، ص1380؛ علی پزشکی، دانشنامه فرق و مذاهب اسلامی، نجف آباد: انصار الامام المنتظر، 1389، صص 305-304. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1387، صص425-424.
[2] – ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج7، قم: نشر ادب حوزه، 1405، ص 210.
[3]- اولین معنای تفویض در معنای دینی و قرآنی آن این است که انسان امور و تدابیر خویش را به خداوند واگذار نماید. در این حوزه می‌توان گفت تفویض امور به خداوند و توکل بر خدا قریب یکدیگراند. در احادیث وارد است که به وسیله تفویض امور خویش به خدا بر او توکل کنید.
[4] – صدوق، اعتقادات به ضمیمه حواشی شیخ مفید، ترجمه محمد علی قلعه کهنه ای، تهران: راه علم، 1386، ص34.
[5]-همان.
[6] – صدوق، التوحید، تصحیح هاشم حسینی، قم: جماعه المدرسین، 1357، ص206.
[7] – صدوق، اعتقادات، خوی: رهروان قلم، 1384، ص 16.
[8] – سوره نجم، آیات 4-3.
[9]- رازی، سید مرتضی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، تصحیح عباس اقبال، تهران: انتشارات مجلس،1313، ص177.
[10] – برای مطالعه بیشتر به تصحیح الاعتقاد شیخ مفید، باب سهو النبی رجوع شود.
[11] – برای مطالعه آراء شیخ مفید درباره عصمت و حد و حدود اعتقاد به علم غیب به اوائل المقالات رجوع شود؛ شیخ مفید، اوائل المقالات فی‌المذاهب والمختارات، ترجمه سجاد واعظی، تهران: آذینه گل‌مهر، 1387، صص 56-53.
[12]- سعد بن عبدالله ابی خلف اشعری قمی، المقالات و الفرق؛ تاریخ عقاید و مذاهب شیعه، تصحیح محمد جواد مشکور، ترجمه یوسف فضایی، تهران: آشیانه کتاب، 1381، ص343؛ از کتاب‌های متعدد سعد بن عبدالله چیزی در دست نیست، جز یک کتاب که به دست ما رسیده است و شاید از نظر موضوع و تاریخ زمان وی مهمترین کتابش باشد. این کتاب کتاب المقالات و الفرق، در فرق شیعه است. از این کتاب تا چند سال پیش اثری در دست نبود و گمان می‌رفت از میان رفته باشد حتی مرحوم اقبال آشتیانی تصور می‌کرد کتابی را که به نام «فرق الشیعه نوبختی» خاورشناس آلمانی هلموت ریتر تصحیح کرده همان فرق الشیعه سعد بن عبدالله ابی خلف اشعری باشد. بر روی این فرض فصلی را در کتاب خود «خاندان نوبختی» به فرق الشیعه اختصاص داده مقاله مفصلی در ردّ عقیده شیخ الاسلام زنجانی (متوفی در فروردین 1333 شمسی) که فرق الشیعه طبع ریتر را از ابومحمد حسن بن موسی نوبختی می‌دانست نوشته است؛ عباس اقبال، خاندان نوبختی، تهران: 1311، صص161-140. با کشف نسخه کتاب المقالات والفرق این شبهات ازمیان برخاست و معلوم شد  که آن کتاب غیر از کتاب فرق الشیعه نوبختی است.
[13]- طوسی، رجال، قم: جامعه مدسین، 1415 ص427؛ طوسی، الفهرست، قم: کتابخانه محقق طباطبایی، 1420، ص213؛ النجاشی، رجال النجاشی، قم: جامعه مدرسین، 1407، ص 177؛ کمال‌الدین و تمام النعمه، ج2، چ2، تهران: اسلامیه، 1395،ص 454.
[14] – اشعری قمی، ص 167.
[15]- همان، ص343.
[16] – سعد ابن عبدالله اشعری، المقالات والفرق(زبان عربی)، چ2، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1360، ص92.
[17] – همان.
[18] –  اشعری قمی، (ترجمه فارسی)، ص 169.
[19] -ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی، توضیح الملل؛ ترجمه الملل و النحل، ترجمه مصطفی خالقداد هاشمی، تصحیح جلالی نائینی، ج1، چ3، تهران: اقبال، 1361،  صص 253-191.
[20] – برای مطالعه بیشتر ر.ک: همان، صص255-231.
[21]- نوبختی، فرق الشیعه، ترجمه محمد جواد مشکور، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران،  ص 214.
[22] – ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، چ3، اشتاینر: آلمان، 1400ق، ص16.
[23] – مدرسی طباطبایی،  ص69.
[24] – اشعری، همان، ص 13.
[25] – حسین صابری، تاریخ فرق اسلامی، ج2، تهران: سمت، 1383،ص 293.
[26] – نوبختی، ص214.
[27] – مفضل جعفی طبق روایت رجال نجاشی و ابن غضائری از خطابیه محسوب شده است. نجاشی، رجال، قم: جامعه مدرسین، ص1407؛ ابن غضائری، رجال، قم: دارالحدیث، 1380، ص87.
[28] – در بین علمای شیعه در غلو ابوجعفر محمد ابن سنان زاهری که صابری وی را از پرچمداران تفکر مفوضه می‌داند، تردید اساسی وجود دارد.
[29] – عبدالجلیل قزوینی رازی، نقض، تهران: انجمن آثار ملی، 1358، صص 508-507 و ص 539.
[30] – عبدالجلیل قزوینی، صص 539-538.
[31] – همان، ص 542.
[32] – همان.
[33] – همان.
[34] – همان.
[35] – همان، ص 543.
[36] – ابومنصور عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، اهتمام محمدجواد مشکور، تهران: کتابفروشی اشراقی، 1367، ص183.
[37]. همان
[38] – فخر الدین محمد بن عمر الخطیب الرازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، قاهره: مکتبه الکلیات الازهریه، 1978، ص90.
[39] – سید مرتضی رازی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، تصیحیح عباس اقبال، تهران: انتشارات مجلس،1313، ص176.
[40] – صدوق، اعتقادات، ص 92.
[41] – سوره رعد- آیه 17.
[42] – صدوق، اعتقادات، ص 88.
[43] – همان، ص93.
[44]- همان، ص89.
[45] – همان، ص140.
[46] – همان، ص93.
[47] – مفید،  ترجمه الاعتقادات و تصحيح الاعتقاد، ص119.   
[48] – همان.
[49] – همان، ص120.
[50]- مفید، اوائل المقالات فی المذاهب المختارات، قم: کنگره شیخ مفید، 1413، ص 72؛ در ترجمه فارسی این اثر توسط سجاد واعظی که پیشتر به آن  ارجاع داده شده است، از کلمه مفوضه به جای التفویض استفاده شده است، کاربرد این واژگان در  ترجمه به جای یکدیگر و چرایی آن در حالی که هر کدام بار معنایی خاصی را در ذهن متبادر می‌سازند، قابل بحث و بررسی است. برای مقابله با اثر فارسی به: مفید، اوائل المقالات، (ترجمه سجاد واعظی)، ص 60.
[51] -صدوق، عیون اخبار الرضا، ج2، صص 379-378.
[52] – همان، ص379.
[53]- همان، ص 382.
[54] – همان، ص383. رجال سند بدین ترتیب است: «محمد بن علی بن بشار گوید: روایت کرد برای ما ابوالفرج مظفر بن احمد بن حسن قزوینی از عباس بن محمد بن قاسم بن حمزه بن موسی بن جعفر از حسن بن سهل قمی از محمد بن خالد از ابی هاشم جعفری» همان، ص 383.
[55]- همان، ص 382.
[56]- همان، صص383-382.
[57]- شیخ صدوق در بخش توصیف علامات امام که از قول امام رضا روایت می‌کند، علائمی را برای امام برمی‌شمارد که تامل برانگیز است و به نظر می‌رسد بی تاثیر از اندیشه‌های تفویضی نیست. ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج1، ص 155-154.
[58] -صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، صص156-155.
[59]- همان، ج2، ص377.
[60]- همان، ج2، ص 385.
[61] – همان، ص384.
[62] – همان، ج1، ص 156.
[63] – همان.
[64] – همان، ج2، ص384.
[65] – صدوق، اعتقادات، صص92-91.
[66] – در نهایت، آن که چون این تتبع به مناسبت برگزاری کنگره امام رضا (ع) صورت پذیرفته است، اگر در نزد خداوند متعال از ارزشی برخوردار باشد تقدیم روح پاک آن امام همام می‌گردد و امید است که در جهت کسب معرفت حقیقی شان ائمه بزرگوار موثر افتد.

منبع: برهان مبین
مجموعه مقالات همایش علمی ـ پژوهشی
امام رضا علیه السلام؛ ادیان، مذاهب و فرق
تهران ـ دوم مهرماه 1391

 

 

 

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14862

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب