چهارشنبه, 5 دی , 1403 برابر با Wednesday, 25 December , 2024
جستجو

تأکيد قرآن بر توجه به تاريخ و عبرت آموزي از آن سبب توجه مسلمانان به علم تاريخ و تاريخ نگاري گرديد. تاريخ نگاري اسلامي در آغازين مرحله خود با سيره نگاري رونق گرفت. شيعيان نيز با وجود همه موانع، سعي خود را به کار بسته و علاوه بر نگارش سيره، در ديگر گونه هاي تاريخ نگاري از جمله مقتل­ نگاري نيز تلاش كردند و آثار با ارزشي را به وجود آوردند. کتاب هاي مقتل­ نگاري شيعيان، بيشتر بيان شرح حال شهادت امامان معصوم (عليه السلام) و شخصيت­هاي برجسته شيعه از جمله حجر بن عدي است. اين نوشتار تلاش دارد تا با مراجعه به منابع فهرست نويسي شيعيان از جمله نجاشي، شيخ طوسي و ديگران به گردآوري و بيان شرح حال و شخصيت مقتل نگاران شيعه از آغاز تا پايان قرن پنجم هجري بپردازد.

کليد واژگان: شيعيان، تاريخ، تاريخ نگاري، مقتل نگاري.

  

 سير تاريخ نگاري شيعه

 

    توجه و تأكيد قرآن كريم بر تاريخ و قصص تاريخي و سفارش به عبرت آموزي از آنها، عاملي شد كه مسلمانان به حفظ و تدوين سيره پيامبر•براي الگو گرفتن از آن بپردازند. سيره‌نگاري نيز زمينه توجه مسلمانان به علم تاريخ را فراهم ساخت و مورخان از اهل سنت و شيعه موضوعات جديد تاريخي را دست مايه پژوهش و امعان نظر خود قرار دادند. يكي از گونه‌هاي اصلي تاريخ نگاري مسلمانان مقتل نگاري است. به ويژه با عنايت به نحوه شهادت بعضي از امامان شيعه، اين گرايش از تاريخ‌نگاري در ميان شيعيان مورد توجه خاص قرار گرفت.

    در دوره پيدايي تاريخ نگاري اسلامي، شيعيان به موازات اهل سنت، تاريخ نگاري را با رويكرد خاص خود آغاز كردند. موضوعات گوناگون سيره نبوي، جنگ‌هاي پيامبر، مقاتل، وقايع عصر ائمه(عليهم السلام) و نيز تاريخ تحولات عراق و مدينه از موضوعاتي بود که شيعيان به آنها علاقه‌مند بودند و به هيچ روي خود را جداي از آن تحولات نمي ديدند. در اين ميان، جنبش‌هاي شيعي يا متمايل به تشيع و يا حتي مخالف دولت اموي براي شيعيان مهم تر بود، زيرا آنها شاهد بودند که به هر روي سيره نبوي نگارش مي يابد، اما اخبار علويان و جنبش‌هاي شيعي از ميان مي رود يا تحريف مي‌شود. از سوي ديگر، موضوعاتي نظير تاريخ خلفا نمي‌توانست توجه شيعيان را به خود جلب کند؛ زيرا شيعه پيوندي ميان تاريخ خود و تاريخ آنها نمي­ديد.[1] با وجود همه مشکلات و موانع بر سر راه تاريخ نگاري شيعه، تلاش محققان شيعه به ثمر نشست و تاريخ پر از ظلم عليه شيعيان به ثبت رسيد و به نسل هاي بعد منتقل گرديد.

    اولين رگه هاي تدوين و نگارش تاريخ توسط شيعيان در قالب سيره، تک نگاري (مقتل و وقايع نگاري) و … شكل گرفت؛ از برجسته ترين مورخان شيعه در عصر ائمه اطهار مي­توان از ابان بن عثمان بجلي ياد کرد. وي کتاب با ارزشي در اخبار انبيا و نيز سيره رسول خدا •نوشت که متأسفانه تنها بخشي از آن بر جاي مانده است.[2]

  

 موانع تاريخ نگاري شيعي

    تاريخ و تاريخ نگاري با عنايت به اهميتي که در اسلام دارد، مورد توجه خاص ائمه اطهار(عليهم السلام) و شيعيان بوده است. امام علي(عليه السلام) در نامه‌اي به امام حسن(عليه السلام) بر توجه به تاريخ و درس آموزي تأكيد كرده و مي‌فرمايد:

    اي پسرم، من اگر چه به اندازه پيشينيان زندگي نکرده ام، اما با نظر به اعمال آنها و تفکر در تاريخ و سير در آثار باقي مانده از آنها، گويي يکي از آنها هستم.[3]

    با وجود تأکيد اسلام و ائمه(عليهم السلام) به مطالعه تاريخ، ادعا مي‌شود كه شيعيان نسبت به ديگر مسلمانان اقبال كمتري به تاريخ داشته‌اند؛ اما با امعان نظر در تاريخ نگاري اسلامي و شيعي، روشن مي‌شود كه شيعيان به اين امر بي‌توجه نبوده اند و دليل آن هم آثار مفيد و ارزشمندي است که در زمينه تاريخ از خود به جاي گذاشته­اند.[4] ليكن پر کار نبودن آنها در حوزه تاريخ نگاري، در آغاز کار دلايل مختلفي دارد. اولاً، بخشي از محتويات تاريخ عبارت است از بيان و نقل حق و باطل و معرفي پيروان هر يک از آنها، كه با عنايت به اوضاع سياسي پس از رحلت پيامبر•كه حتي تا مدتي نگارش و بيان سنت پيامبر •هم ممنوع بود، امکان بيان حقايق، کمتر وجود داشت؛ زيرا طرفداران حق، به خصوص شيعيان، تحت انواع فشارهاي سياسي، نظامي و تبليغاتي قرار داشتند و در برخي موارد شيعيان براي حفظ جان و مال خود مجبور به تقيه مي­شدند و عقايد خود را پنهان نگه مي‌داشتند؛ براي مثال خالد بن عبدالله قسري از ابن شهاب زهري درخواست تدوين سيره كرد. ابن شهاب در پاسخ وي گفت: «احيانا در لابه‌لاي سيره از علي(عليه السلام) سخن به ميان مي­آيد. آيا با وجود اين مي­توانم به اين کار بپردازم؟» خالد بن عبدالله گفت: «اگر ذکر نام او با آميزه اي از تنقيص و خرده گيري باشد، مانعي ندارد».[5]

    همچنين در گزارش ديگري آمده است: «نصر بن علي جهضمي به علت نقل يک روايت در فضيلت علي و فاطمه و حسنين(عليهم‌السلام) از طرف متوکل عباسي محکوم به هزار ضربه شلاق شد».[6]

    اين گونه گزارش‌ها حاکي از اوج فشارهاي حاکمان اموي و عباسي بر روند نگارش تاريخ تشيع و امامان شيعه حتي از سوي اهل سنت است تا چه رسد به تاريخ‌نگاري شيعيان.

    با همه موانع و مشکلات پيش‌روي شيعيان در نگارش تاريخ شيعه و امامان معصوم(عليهم السلام)، شيعيان گونه­هاي مختلف و بي‌نظيري از تاريخ‌نگاري را خلق كردند از جمله؛

    سيره نويسي؛[7] تاريخ دودماني؛[8] تک نگاري[9]، مقتل نويسي، فتن و حروب؛[10] تاريخ عمومي[11] و … .

   

تک نگاري در وقايع مهم تاريخي

 

    تک نگاري حادثه ها، يک گونه از نوشته­هاي تاريخي است که مسلمانان در ثبت وقايع مهم از آن بهره جسته­اند. چنين نوشته­هايي اغلب درباره روزهاي پر حادثه و سرنوشت‌ساز مسلمانان بود. تک نگاري از اين جهت شباهتي با ايام العرب دارد. نظم موجود در اين تک نگاري ها بر اساس حوادثي است که منجر به يک واقعه مهم شده است، به طوري که در شکل بيان حادثه، تنها ترتيب داخلي تحولات ريز آن حادثه رعايت مي شود.[12]

    در قرون نخستين اسلامي تک نگاري­هاي تاريخي در ميان شيعه[13] و سني رواج داشت. البته اين گونه از تاريخ نگاري منحصر به ثبت حوادث نظامي و سياسي نبود بلکه آنچه از موضوعات اجتماعي و مذهبي را که مي­توانست از زاويه تاريخي مورد علاقه مورخ قرار گيرد، شامل مي‌شد، همانند کتاب المعمرين كه براي شناساندن کساني که عمر طولاني کرده­اند نگارش يافت.

    در تک نگاري، قالب­هاي مختلفي وجود دارد. يکي از تلاش­هاي جدي مورخان در تدوين تک نگاري، مقتل نويسي است.

   

مقتل نگاري

 

    در بررسي تاريخ تشيع، آنچه روشن است ظلم و ستم و فشارهاي سياسي حاکمان اموي و عباسي بر شيعيان است. شروع اين فشارها از زمان رحلت پيامبر•بود که به شهادت بانوي دو عالم فاطمه زهرا(سلام الله عليها) منجر گرديد. محروميت­ها و رنج‌هاي 25 ساله امام علي(عليه السلام) که خاري در چشم و استخواني در گلو داشت و نيز تبعيد و شهادت افرادي مثل ابوذر، نمونه­هايي از اين فشارها بود. اوج اين مصيبت­ها بعد از شهادت امام علي(عليه السلام) اتفاق افتاد. معاويه به محض صلح با امام حسن(عليه السلام) و به دست گرفتن قدرت، به تعقيب شيعيان پرداخت. از جمله جنايات معاويه در اين زمان شهادت مظلومانه حجر بن عدي و يارانش بود. بعد از معاويه نيز روش خصومت عليه شيعيان و علويان ادامه يافت، تا آن که در محرم سال 61 حادثه کربلا به وجود آمد و بزرگترين مصيبت را بر خاندان پيامبر•و شيعيان وارد کرد. بعد از شهادت امام حسين(عليه السلام) سرکوبي شيعيان شدت بيشتري پيدا کرد و دوره خلافت مروانيان دوره اوج خفقان بود به گونه‌اي كه براي اولين بار در تاريخ اسلام، بر دهان آزادي خواهاني چون ميثم تمار، لگام زدند. جنايت عليه شيعه مخصوص بني اميه نبود؛ بني عباس هم كه با شعار «الرّضا من آل محمّد» روي كار آمدند به گونه اي بدتر عمل مي کردند.

    مقتل نگاري شيعيان بازگو کننده تاريخ سرخ و خونين شيعه است که علما و مورخان شيعه براي پاسداشت بخشي از تاريخ شيعيان نگاشته‌اند.

    در آغازين مرحله از نگارش تاريخ شيعه، انديشمندان شيعه کتاب‌هايي با عنوان مقتل نگاري و عمدتاً درباره شهادت امام علي(عليه السلام) تأليف كردند. بعد از شهادت امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) مقتل نگاري رونق بيشتري يافت. بيشتر کتاب هاي نوشته شده تحت عنوان «مقتل الحسين» امروزه فقط يا نامي از آنها در فهرست نگاري ها باقي است و يا بخشي از آنها به صورت پراکنده در متون متأخر نقل شده است.

    نکته قابل توجه در خصوص شيوه بحث در اين مقاله اين است كه مقتل نگاري شيعيان از آغاز تدوين و نگارش، بر اساس تاريخ حيات و وفات آنها به همراه شرح مختصري از زندگي اين نويسندگان و وضعيت فعلي آثار آنان در منابع رجالي و فهرست نگاري ارائه شده است.

   

مقتل نگاران شيعه

    1. اصبغ بن نباته (زنده در زمان امير المؤمنين علي(عليه السلام))

 

    ابوالقاسم «اصبغ بن نباته المجاشعي التميمي الحنظلي» از اصحاب خاص امام علي(عليه السلام) بود و بسياري از روايات خويش را از آن حضرت نقل كرده است. از جمله روايت‌هاي نقل شده از وي، عهدنامه مالک اشتر نخعي و وصيت نامه آن حضرت به محمدبن حنفيه است.[14]

    اصبغ بن نباته در جنگ‌هاي جمل و صفين در کنار حضرت علي(عليه السلام) حضور داشت و به علت تقوا و اعتمادي که امام به او داشت، او را «شرطة الخميس» قرار داده بود. [15]

    او به ثبت و ضبط تاريخ شيعه نيز همت گماشت. از او در زمينه تک نگاري، کتاب مقتل ابي عبدالله الحسين نقل شده، كه اکنون تنها رواياتي از آن در برخي منابع تاريخي باقي مانده است. مشهور است كه مقتل الحسين ابن نباته كهن‌ترين مقاتل است. آقا بزرگ طهراني در الذريعه درباره مقتل الحسين اصبغ بن نباته مي‌نويسد:

    «اقول و الظاهر انه اول من کتب مقتل الحسين و کتابه اسبق کتب المقاتل»؛[16] به نظر من چنين برمي­آيد اولين کسي که به نگارش کتاب مقتل الحسين اقدام كرد اصبغ بن نباته است و کتابش از ديگر کتب مقتل قديمي تر است.

    شيخ طوسي نيز در الفهرست، کتاب مقتل الحسين بن علي را از آثار وي مي داند.[17] براساس گزارش شيخ صدوق، اصبغ بن نباته شهادت امام حسين(عليه السلام) را درک کرده[18] اما نكته قابل تأمل اين كه در گزارش هاي تاريخي، هيچ خبري درباره واقعه عاشورا از او نقل نشده است، از اين رو آنچه صحيح به نظر مي رسد آن است که قاسم فرزند اصبغ که راوي برخي از اخبار واقعه عاشورا است، داراي کتاب مقتلي بوده است[19]، چنان که طبري،[20] ابوالفرج اصفهاني،[21] شيخ صدوق[22] و سبط بن جوزي،[23] اخباري را به يک يا چند واسطه از قاسم نقل مي کنند.

    درباره تاريخ تولد و وفات اصبغ بن نباته، منابع رجالي زمان دقيقي را ثبت نکرده اند. نجاشي درباره وي چنين مي گويد: «بعد از امام علي(عليه السلام) در قيد حيات بوده است».[24] اما مؤلف الذريعه تاريخ وفات او را بعد از صد سال مي داند.[25]

 

    2. جابربن يزيد الجعفي (وفات حدود 128 ه .)

 

    جابر يکي از بزرگان کوفه بود. وي مورخ، مفسر و از نخستين مؤلفان تک نگاري­هاي متعدد شيعه بوده که شيخ طوسي[26] و نجاشي[27] وي را در زمره اصحاب امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) مي­دانند. شيخ مفيد نيز او را از ياران صادقين(عليه السلام) دانسته و معتقد است هيچ گونه طعن و ذمي درباره او پذيرفتني نيست.[28] اما نجاشي او را توثيق نکرده و به ذکر تضعيف ديگران درباره وي پرداخته است.[29]

    رجاليون اهل سنت نيز علاوه بر معرفي وي به عنوان راوي شيعه مذهب، او را تضعيف کرده و از او با تعبير«احد العلماء الشيعه، رافضي[30] و يعتقد بالرجعه…» ياد کرده اند. اما با اين وصف، اهل سنت تعداد زيادي از روايت هاي جابر را نقل كرده و به او اطمينان دارند. به نظر مي رسد يکي از دلايل تضعيف جابر نزد رجاليون سني، تشيع و اعتقاد او به اصل شيعي رجعت است.

    با اين اوصاف، جابر از بزرگان و اصحاب ائمه بوده و جاي هيچ گونه ترديدي درباره شخصيت وي وجود ندارد. و امام صادق(عليه السلام) درباره جابر مي گويد: «رحمت خدا بر جابر که بر ما راست مي­گويد و لعنت خدا بر مغيرة بن سعيد که بر ما کذب مي گويد».[31]

    جابر در زمينه فقه، تفسير، تاريخ و معارف اسلامي صاحب تأليفاتي است. او درباره تاريخ، به ويژه مقتل نگاري، کتاب‌هاي ذيل را نگاشته است:[32]

    کتاب الجمل؛ کتاب صفين؛ کتاب نهروان؛ کتاب مقتل اميرالمؤمنين(عليه السلام)؛ کتاب مقتل ابي عبدالله الحسين(عليه السلام)؛

    روايت­هاي بسياري از جابر در منابع روايي و تاريخي از جمله در کتاب وقعة الصفين نصر بن مزاحم و هم­چنين كتاب تاريخ طبري باقي مانده است. اما اثر ارزشمند وي با نام مقتل الحسين اکنون موجود نيست. تاريخ وفات او را سال‌هاي 127، 128 و 129 هجري گزارش كرده‌اند.

 

    3. جعفر بن عفان طائي(وفات150 ه .)

 

    جعفربن عفان از مرثيه سرايان و شاعران بنام شيعه است که توفيق مرثيه سرايي در محضر امام صادق(عليه السلام) را يافته بود. گفته مي شود کتاب وي به نام المراثي در دويست ورقه بوده است.[33] اين اثر نيز اکنون در دسترس نيست.

 

    4. ابو مخنف لوط بن يحيي بن سعيد بن سالم الازدي الغامدي (وفات157ه .)

 

    لوط بن يحيي از آخرين تاريخ نگاران عصر اموي بود. او عمدتاً درباره تحولات تاريخي اين دوره به تأليف تک نگاري‌هايي همت گماشت که تاريخ نگاران بعدي از آنها بهره برده­اند. به گفته ولهازن:

    ابو مخنف با علاقه خاص و به تفصيل، موضوعات مربوط به خوارج و قيام هاي شيعه و شورش عراقيان را مورد بررسي قرار مي دهد و بيشتر، روايت هاي کوفي را نقل مي کند. همدلي او معطوف به عراق و علي(عليه السلام) است.[34]

    ابو مخنف، بنابر گفته نجاشي، «بزرگ مورخان کوفه بوده است».[35]

    شيخ طوسي در الفهرست بعد از معرفي شخصيت ابو مخنف، يحيي پدر او را از اصحاب امام حسن و حسين(عليه السلام) مي­داند.[36] بنابر گفته نويسنده قاموس الرجال، يحيي بن سليم از طرف امير المؤمنين(عليه السلام) والي همدان تا اصفهان بوده که امام علي(عليه السلام) با ارسال نامه اي او را به شرکت در جنگ صفين فرا خواند.[37]

    استاد يوسفي غروي در مقدمه کتاب وقعة الطف لابي مخنف، درباره شخصيت ابي مخنف مي‌نويسد:

    «انه لم يکن شيعياً و من صحابة الائمة بالمعني المصطلح الشيعي الامامي، الذي يعبر عنه العامه بالرافضي، و إنّما کان شيعياً في الرأي و الهوي کأکثر الکوفيين»؛ او از جمله شيعيان و اصحاب ائمه به معناي مصطلح و معروف در نزد شيعه امامي که اهل سنت از آن به رافضي تعبير مي کنند، نيست بلکه به درستي او در نظر و گرايش شيعه بود همانند اکثر کوفيان… .[38]

    اما تعبيراتي که رجاليون سنّي درباره ابومخنف به کار برده­اند، بر تشيع او دلالت مي‌کند:

    «ابو مخنف لوط بن يحيي اخباري شيعي تالف، متروک»؛[39] ابومخنف لوط بن يحيي از مورخان شيعه بوده كه تأليفاتي دارد، اما روايات وي را معتبر نمي­دانند.

    نجاشي و شيخ طوسي اگر چه درباره امامي بودن وي سکوت کرده‌اند، اما او را در زمره مصنفين شيعي در آثار خود ذکر کرده اند؛ زيرا اصل تأليف کتاب نجاشي براي ذکر شيعيان امامي است و اگر از غير امامي‌ها نام ببرد، تذکراتي مثل فساد مذهب و… را مي‌دهد؛ بنابراين نجاشي در مورد وي مي­گويد: «و کان يسکن الي ما يرويه روي عن جعفر بن محمد(عليه السلام)».[40] سکوت نجاشي مي تواند مؤيدي براي شيعه بودن ابو مخنف باشد. در مجموع به نظر مي­رسد که تشيع او همانند ديگر شيعيان عراق و کوفه، اعتقادي نبوده است، اما او را جزو شيعيان محبتي قرار داده­اند، زيرا علاقه‌مند به ثبت و ضبط اخبار ائمه هدي(عليهما السلام) بود.

 

    تأليفات ابو مخنف

 

    از ابومخنف 29 اثر ذکر کرده شده که در ذيل به برخي از آنها اشاره مي شود:

    کتاب المغازي؛ کتاب السقيفه؛ کتاب مقتل عثمان؛ کتاب الجمل وصفين؛ کتاب مقتل الحسن بن علي(عليه السلام)؛ کتاب مقتل امير المؤمنين(عليه السلام)؛ کتاب قتل حجربن عدي؛ کتاب قتل محمد؛ کتاب اخبار مختار؛ مقتل عبدالله بن زبير؛ مقتل ابن اشعث؛ مقتل محمد بن ابي بکر؛

    کتاب ديگري که به وي نسبت داده اند مقتل ابي عبدالله الحسين(عليه السلام)[41] است.

    نسخه هايي که اکنون در کتابخانه هاي جهان از مقتل ابي عبدالله الحسين وجود دارد و به نام‌هاي اخبارمقتل الحسين يا مصراع الحسين نيز ناميده شده، با روايت طبري از ابو مخنف در همين موضوع متفاوت است. از اين رو برخي از محققان اين اثر را مجعول دانسته اند. اين ترديد در صحت انتساب و اوصاف کتاب باعث شد تا کساني منقولات طبري از ابو مخنف درباره واقعه کربلا را استخراج و کتابي با عنوان مقتل الحسين را منتشر کنند.[42]

    تستري در قاموس الرجال در بيان شرح حال ابو مخنف مي گويد:

    «کتابه في مقتل الحسين- يروي عنه الطبري[43] و ابو الفرج- اصح مقتل فانه يروي الوقائع غالباً بواسطة واحدة»؛[44] کتاب ابو مخنف درباره مقتل الحسين(عليه السلام) است ـ که طبري و ابوالفرج اصفهاني از اين کتاب نقل روايت کرده اند. اين کتاب صحيح ترين کتاب مقتل است، زيرا او روايت‌هاي عاشورا را غالباً با يک نفر واسطه نقل مي کند.

    مقتل الحسين[45] شامل روايات مفصلي درباره واقعه کربلا و همچنين زمينه هاي پيدايش آن تا حرکت امام حسين(عليه السلام) از مدينه، فعاليت شيعيان در کوفه و مقابله عبيدالله بن زياد، جنگ سپاه شام با امام در سرزمين كربلا و پس از آن قيام کوفيان به خونخواهي او مي باشد.

    در پايان چاپ اخير اين کتاب فهرستي از شيوخ و راويان ابو مخنف با بعضي توضيحات تهيه و عرضه شده است.

    ابو مخنف در سال 157 ه . در شهر كوفه درگذشت.

 

    5. ابومنذر هشام بن محمدبن السائب بن بشربن زيد بن عمرو بن الحارث (وفات 205ه ).

 

    هشام بن محمد، مورخ و نسّاب و عالم به اخبار و سرگذشت و مثالب و وقايع عرب بود. او اين دانايي‌ها را پيش پدرش و گروهي از راويان عرب فرا گرفت.[46]

    نجاشي درباره وي مي نويسد:

    «الناسب، العالم بالايام، المشهور بالفضل و العلم و کان يختص بمذهبنا»؛ او نسب دان، عالم به علم ايام، مشهور به فضل و علم و از پيروان مذهب شيعه است.

    هشام بن محمد از اصحاب امام صادق(عليه السلام) بود و حديث مشهور او را نجاشي چنين نقل مي­کند:

    «اعتللت علة عظيمة نسيت علمي فجلست الي جعفربن محمد(عليه السلام) فسقاني العلم في كأس فعاد الي علمي»؛ به مرض شديدي دچار شدم و تمام علمم را فراموش کردم. خدمت امام صادق(عليه السلام) نشستم، آن حضرت علم را در کاسه اي به من نوشانيد پس علم من بازگشت.[47]

    هشام علاوه بر آن که راوي مقتل ابي مخنف است،[48] در تاريخ اسلام و به ويژه در تاريخ تشيع و نيز علوم ديگر داراي آثار با ارزشي است. اين آثار به بيش از 135 اثر مي‌رسد. بخشي از کتاب هاي تاريخي وي، به «مقتل نگاري» اختصاص دارد.[49] از جمله:

    کتاب مقتل امير المؤمنين؛ کتاب حجربن عدي؛ کتاب مقتل رشيد و ميثم و جويرية بن مسهر؛ کتاب مقتل الحسين؛ کتاب قيام الحسين؛ کتاب مقتل عثمان؛

    از آثار فوق، كتاب مقتل الحسين اکنون در دسترس مورخان قرار ندارد.

    تاريخ وفات هشام را سال‌هاي 204 و 205 و 206 ه . ذکر كرده‌اند.

 

    6. ابوالفضل نصربن مزاحم بن سيار المنقري التميمي الکوفي (وفات212 ه .)

 

    نصربن مزاحم منقري کوفي نيز در زمينه تاريخ به ويژه تاريخ تشيع آثار ارزشمندي از خود به يادگار گذاشته است که بارزترين آنها کتاب وقعة الصفين است.

    نجاشي در مورد او مي­گويد:

    «ابوالفضل کوفي مستقيم الطريقه، صالح الامر، غير انه يروي عن الضعفاء»؛[50] ابوالفضل كوفي فردي مستقيم الطريقه (در مذهب تشيع منحرف نبوده) درست كردار بوده الا اينكه از افراد ضعيف در حديث روايت نقل كرده است.

    به نظر مي­رسد تنها ايراد وي نقل روايت از ضعفا است و نه تشيع وي، زيرا اگر در شيعه بودن وي ترديدي وجود داشت نجاشي به آن اشاره مي‌كرد. علاوه بر آن، نقل روايت از ضعفا که نجاشي به آن اشاره مي­کند، نمي­تواند براي نصر بن مزاحم تضعيف باشد؛ زيرا معمولاً آن دقتي که فقها در اسناد اخبار خويش مي‌كردند مورخان چنين دقتي را اعمال نمي­کردند. اساساً چنين دقت‌هايي در باب تاريخ گاه دشوار است.

    ابن ابي الحديد درباره وي چنين مي­گويد: «فهو ثقة ثبت، صحيح النقل، غير منسوب الي الهوي».[51]

    نکته قابل توجه در تشيع وي اين است که ذهبي در ميزان الاعتدال و ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان او را سني نمي دانند و از او به رافضي ياد مي کنند و در ذيل شرح حال نصر بن مزاحم، قول العقيلي درباره تشيع او را تذکر مي دهند.[52] بنابراين به نظر مي رسد انديشه شيعي وي غلبه داشته که او را به اين وصف معرفي کرده اند.

    از او نُه اثر ثبت شده است كه تعدادي از آنها در مقتل است و اکنون موجود نيست. از جمله مقتل نگاري‌هاي او مي‌توان به موارد زير اشاره كرد:

    مقتل ابي عبدالله الحسين؛ مقتل حجربن عدي؛ اخبار مختار[53]؛

    نصربن مزاحم منقري در سال 212 ه . در گذشت.

 

    7. ابواسحاق ابراهيم بن اسحاق الاحمري النهاوندي (حيات269 ه .)

 

    در رجال نجاشي و فهرست شيخ طوسي، سه کتاب تاريخي به ابو اسحاق نسبت داده شده است که عبارتنداز:[54]

    کتاب مقتل ابي عبدالله الحسين(عليه السلام)؛[55] نفي ابوذر؛ کتاب الغيبه.

    ابواسحاق از علما و راويان بزرگ و صاحب تأليفات متعدد در فقه، تاريخ، نوادر و غيره است. بسياري از بزرگان شيعه مثل محمدبن حسن صفّار و احمدبن محمد بن عيسي قمي از او حديث نقل کرده اند.[56]

    نجاشي و شيخ طوسي او را تضعيف کرده اند. شيخ طوسي درباره وي مي­گويد:

    «ابراهيم بن اسحاق الاحمري النهاوندي، کان ضعيفاً في حديثه، متهماً في دينه و صنف کتباً قريبة من السداد»؛[57] ابراهيم بن اسحاق الاحمري النهاوندي در نقل حديث مورد اطمينان نبوده و در دينداري متهم بوده اما كتابهاي زيادي را نوشته كه خالي از استحكام نيست.

    در اين عبارت با وجود تضعيف او، کتاب‌هايش نزديک به صحت قلمداد شده‌اند.

    درباره شخصيت ابواسحاق بايد گفت كه در منابع رجالي وي فردي ضعيف و متهم در دين معرفي شده، اما کتاب‌هايي به او نسبت داده شده که به تصريح نجاشي و شيخ طوسي از استحکام و اتقان برخوردار است. از اين رو بعضي تضعيف نهاوندي را دور از واقعيت و دليل ضعف او را کثرت روايات صادره از او، که نزد ديگران استفاده غلو آميز از آنها مي­شود، قلمداد نمايند. اما به گفته عده­اي ديگر حقيقت اين است که روايات مذکور قابل تأويل بوده و معناي درستي دارند. اين گروه شواهد بسياري بر استواري شخصيت ابواسحاق و صحت روايات او ارائه مي­دهند.[58]

    نكته قابل توجه آن که نام احمري نهاوندي مشترک بين دو نفر است. شيخ طوسي در الفهرست پس از تضعيف نهاوندي، فرد ديگري با همين نام را در رجال خود توثيق کرده و او را از اصحاب امام هادي(عليه السلام) بر شمرده است. [59] بيشتر علماي رجال نيز قائل به تعدد اين شخصيت هستند، زيرا از نهاوندي ثقه، محمد بن خالد برقي روايت نقل مي­کند.

    پس به نظر مي­رسد که کتاب­هايي که وي نوشته و روايت­هاي او در برخي از آثارش همچون نفي (تبعيد) ابوذر، حاکي از تشيع و نشان از سلامت اعتقاد اوست.

    درباره وفات او تاريخ مشخصي در کتب رجالي ذکر نشده است. تنها نجاشي در ضمن نقل روايتي مي‌گويد: «راوي، اين روايت را در سال 269 از ابراهيم بن اسحاق شنيده است».[60] اين سخن بر حيات او تا اين تاريخ دلالت مي‌کند.

 

    8. ابوالفضل سلمة بن الخطاب البراوستاني ازدورقاني (م 250)

 

    ابوالفضل سلمة بن الخطاب از فقيهان و محدثان شيعه در سده سوم هجري است. او منسوب به براوستان از روستاهاي قديم ري است.

    نجاشي علاوه بر ذکر نام او در فهرست دانشمندان شيعه، درباره وي مي گويد: «کان ضعيفاً في حديثه».[61]

    او در فقه و معارف کتب زيادي داشته است، اما در تاريخ دو کتاب از او نقل شده است که عبارتند از:

    وفات النبي؛ کتاب مولدالحسين و مقتله.

    اگرچه شيخ طوسي از کتاب اخير با نام مقتل الحسين ياد کرده است،[62] اما اين اثر اکنون موجود نيست.

    درباره وفات او در تراجم ذكري به ميان نيامده است؛ ولي با توجه به اشخاصي که از او روايت نقل کرده اند، بايد وفات او در نيمه دوم قرن سوم يعني حدود سال250ه . باشد.

 

    9. ابراهيم بن محمد بن سعيد هلالي الثقفي(283 ه .)

 

    هلالي ثقفي، اهل کوفه بود و مدتي هم در اصفهان سکونت داشت. او در آغاز زيدي مذهب بود اما پس از مدتي به عقيده شيعه دوازده امامي روي آورد. [63]

    ابي اسحاق ابراهيم الثقفي و هو من ولد عم المختار بن ابي عبيدة الثقفي و کان يسکن باصفهان و سألوه الانتقال الي قم.

    سبب انتقال وي از کوفه به اصفهان تأليف کتابي با نام المعرفه در مناقب اهل بيت و مثالب سلف بود. بزرگان کوفه وي را از نشر اين کتاب منع کردند؛ اما او بر خلاف سنّت تقيه سوگند ياد کرد اين کتاب را در بين دشمنان اهل بيت انتشار دهد.[64]

    او داراي آثار زيادي است، اما اکنون معروف‌ترين اثر موجود از او کتاب الغارات است. برخي از آثار تاريخي وي عبارتند از:

    «کتاب المبتداء، سيره، اخبار المختار، مغازي، سقيفه، جمل، صفين، مقتل اميرالمؤمنين و کتاب مقتل الحسين».[65]

    نجاشي درباره تاريخ وفات او مي گويد: «ابراهيم بن محمد الثقفي در سال 283 وفات يافت».[66]

 

    10. ابوعبدالله محمد بن علي بن حمزة بن الحسن بن عبيدالله بن العباس بن علي بن ابي طالب (وفات287 ه .)

 

    محمدبن علي از اصحاب امام هادي و امام عسكري(عليهماالسلام) بوده و از آنها روايت نقل کرده است. او مورخ، محدث و شاعر بوده است.

    نجاشي درباره وي مي گويد:

    «ثقة، عين في الحديث، صحيح الاعتقاد… و في داره حصلت ام صاحب الامر(عليه السلام) بعد وفاة الحسن(عليه السلام)»؛[67] او ثقه و از نظر اعتقادي فردي سالم است… مادر امام عصر(عج) بعد از وفات امام عسكري(عليه السلام) در خانه او زندگي مي کرده است.

    كتابي به نام مقاتل الطالبيين در زمينه تاريخ و مقتل نگاري به او منسوب است. اين کتاب از منابع و مصادر مهم کتاب مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهاني بوده است.[68]

    او در سال287 ه . وفات يافت.

 

    11. احمد ابن اسحاق ابي يعقوب، ابن واضح يعقوبي (وفات292يا294 ه .)

 

    يعقوبي مورخ نامدار اسلام و صاحب آثار با ارزشي چون تاريخ يعقوبي است. او به غير از تاريخ و جغرافيا، در علم نجوم، شعر و ادبيات نيز دستي داشته است. [69]

    در تاريخ وي، بارها به مطالبي درباره امام علي(عليه السلام)، روز غدير، شأن نزول آيه «اليوم اکملت لکم دينکم» و ذکر داستان هجوم به خانه حضرت زهرا(سلام الله عليها) بر مي­خوريم که به خوبي از نگرش شيعي وي حکايت دارد.[70]

    يعقوبي داراي آثار برجسته اي بوده که برخي از آنها مفقود شده و بعضي نيز وجود دارد که از آن جمله مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:

    1- البلدان. اين کتاب با همين نام چاپ و منتشر شده است؛

    2- تاريخ. اين اثر نيز با نام تاريخ يعقوبي مشهور و در چاپ هاي مختلفي نشر يافته و مشتمل بر تاريخ عمومي است؛

    3- مقتل ابي عبدالله الحسين.

    آقا بزرگ طهراني درباره تعلق کتاب مقتل الحسين به يعقوبي مي‌نويسد:

    «مقتل ابي عبدالله الحسين للاخباري الشهير بابن واضح صاحب تاريخ اليعقوبي المتوفي بعد سنة294 و 292 و هو متأخر عن ابي مخنف صاحب مقتل ابن اشعث».[71]

    مقتل ابي عبدالله الحسين نيز اکنون موجود نيست، اما بخش­هايي از آن در تاريخ يعقوبي در ضمن بيان حرکت و شهادت امام حسين(عليه السلام) آمده است.

    در فهرست نگاري‌ها در بيان فهرست آثار وي چنين نوشته‌اي ديده نمي‌شود. بلکه تنها گزارش وي از مقتل امام حسين(عليه السلام)، در چند صفحه به صورت مختصر است.[72] به نظر مي­رسد اين مطالب يعقوبي را طهراني در الذريعه به عنوان کتاب مستقلي فرض كرده است.

 

    12. محمدبن زکريا بن دينار الغلابي- ابو عبدالله صاحب مولي بني غلاب البصري (وفات 298 ه .)

 

    نجاشي او را از بزرگان شيعه و عالم به علم تاريخ دانسته و از او تأليفاتي در اين باره نقل مي‌کند.[73] ابن نديم در الفهرست، او را اين گونه معرفي مي‌کند: «أحد الرواة للسير… و کان ثقة، صادقاً و له من الکتب،کتاب مقتل الحسين».[74]

    اکثر تأليفات تاريخي محمدبن زکريا در زمينه تاريخ تشيع است. او نيز همانند ديگر مورخان تاريخ شيعه بخشي از نگاشته هاي خود را به مقتل اختصاص داده و در اين راه براي پاسداري از ميراث شيعه تلاش كرده است؛ از جمله آثار تاريخي او عبارتند از:

    الجمل و الناهضين الي وقعته؛ وقعة صفين؛ مقتل امير المؤمنين؛ مقتل ابي عبدالله الحسين؛ اين كتاب اكنون در دسترس نيست. اخبار فاطمه و منشأها و مولدها؛ اخبار زيدبن علي.

    محمدبن زکريا در سال 298 ه . در شهر بصره وفات يافت. [75]

 

    13. ابوجعفر محمد بن احمد بن يحيي الاشعري القمي (وفات نيمه دوم قرن سوم ـ به احتمال299 ه .)

 

    نجاشي و نيز شيخ طوسي نيز در الفهرست، از او به بزرگي ياد کرده و مي گويند:

    وي محدثي ثقه بود، جز اين که از محدثان ضعيف نيز روايت مي کرد؛ چون وي شخصي سليم النفس بود اهميت نمي داد که از چه کسي روايت اخذ کند:

    «محمد بن احمد كان ثقه في الحديث. الا ان اصحابنا قالوا: كان يروي عن الضعفا و يعتمد علي المراسيل و لا يبالي عمن اخذ و ما عليه في نفسه مطعن في شي و كان محمدبن الحسن بن الوليد يستثني من رواية»؛ محمدبن احمد در حديث ثقه است؛ الّا اين که اصحاب ما گفته اند که از ضعفا نقل روايت مي کند و به روايات مرسله اعتماد مي کند و در اين که از چه کسي روايت نقل مي کند، مبالات ندارد. خلاصه آن که در نفس خود هيچ عيبي وجود ندارد. بعضي از اصحاب بين روايات او استثناء قائل شده اند.[76]

    ابن نديم در الفهرست او را از راويان و فقيهان شيعه دانسته و سه کتاب او را بر مي­شمارد.[77]

    در ذکر آثار تاريخي وي از سه کتاب به نام‌هاي مقتل ابي عبدالله الحسين و کتاب الملاحم و کتاب ما نزل القرآن في الحسين بن علي ياد شده است.[78] کتاب مقتل الحسين وي اکنون در دست نيست. وفات محمد بن احمد حدود نيمه قرن سوم هجري اتفاق افتاده است.

 

    14. ابواحمد عبدالعزيز بن يحيي بن احمد بن عيسي الجلودي الازدي البصري (وفات332 ه..)

 

    جدّ اعلاي او، عيسي، از اصحاب امام باقر(عليه السلام) بوده است و خود او از مورخان برجسته شيعه به حساب مي­آيد که بيشترين آثار خود را در اين زمينه نگاشته است. آثار جلودي اکنون وجود ندارد و شيعيان نيز به آن آثار توجه نشان نداده‌اند؛ زيرا رنگ و بوي نگارش آثار جلودي بر خلاف ديگر نوشته­هاي مورخان شيعه، تاريخي محض است و به کلام توجه نداشته است.

    نجاشي درباره وي مي­نويسد: «بزرگ بصره و مورخ آن جا بوده است».[79]

    از اين بيان نجاشي استفاده مي شود که او فاسد المذهب نبوده است در غير اينصورت اگر درباره شخصيت وي مطلب قابل توجهي وجود داشت، آن را ذکر مي­کرد.

    شيخ طوسي نيز در الفهرست از او چنين ياد مي‌کند: «از اهالي بصره و امامي مذهب است.کتاب هايي در تاريخ، سيره و فقه دارد».[80]

    نجاشي حدود 77 اثر از او نقل مي­کند و مي گويد: «اين همه کتاب هاي جلودي است که من در فهرست ها ديده ام».[81]

    آثار جلودي عمدتاً در سه قالب مي­گنجد: وقايع نگاري، تک نگاري و شخصيت نگاري. از جمله نگارش هاي وي در مقتل عبارت است از:

    مقتل ابي عبدالله الحسين؛ مقتل امير المؤمنين؛ في امر الحسن؛ اخبار مقتل عثمان؛ مقتل محمد بن ابي بکر.

    جلودي در سال 332 ه . از دنيا رفت. اثر وي، در مقتل ابي عبدالله(عليه السلام) موجود نيست.

 

    15. محمدبن يحيي- ابو جعفر العطار القمي

 

    نجاشي درباره وي مي گويد:

    شيخ اصحابنا في زمانه، ثقة، عين،کثير الحديث، له کتب منها کتاب مقتل الحسين و کتاب النوادر»؛[82] محمد بن يحيي از علماي شيعه در زمان خود است. او ثقه است و احاديث زيادي را نقل کرده و داراي کتاب‌هايي است؛ از جمله آنها مي توان به مقتل الحسين و کتاب نوادر اشاره کرد. کتاب مقتل وي در دسترس نيست.

 

    16. علي بن الحسين بن محمد بن الهيثم بن عبدالرحمن القرشي معروف به ابوالفرج اصفهاني (وفات356 ه .)

 

    شهرت و بزرگي او بيش از آن است که در چند سطر بگنجد. کتاب الاغاني[83] او دائرة المعارفي از تاريخ و ادب و فرهنگ است. همين اثر، شهرت او را دو چندان کرده است.

    بيشتر علماي علم رجال شيعه، او را زيدي مذهب[84] دانسته و به دليل نزديکي که بين تشيع زيدي و تشيع اثني عشري وجود دارد، دانشمندان اماميه نيز او را جزو رجال شيعه ذکر کرده اند.

    مهم‌ترين آثار او دو کتاب معروف است که هر يك در موضوع خود ارزشمند و کم نظيرند و آنها عبارتند از:

    1ـ الاغاني؛ 2ـ مقاتل الطالبيين؛ 3ـ ما نزل من القرآن في امير المؤمنين(عليه السلام)؛[85]

    کتاب مقاتل الطالبيين اکنون موجود است. در اين اثر تاريخي به گزارش و جريان شهادت ائمه(عليهم السلام) و بزرگان شيعه اشاره شده است. تاريخ وفات او را سال356 ه . ذکر كرده‌اند.

 

    17. زياد تستري

 

    زياد تستري پيش از شيخ صدوق مي‌زيست. شيخ صدوق در مجلس سي ام كتاب امالي که سراسر آن مقتل امام حسين(عليه السلام) است از کتاب او نقل مي­کند.[86]

    صاحب الذريعه درباره زياد چنين مي­نويسد:

    «مقتل ابي عبدالله الحسين، لزياد التستري ينقل عنه الصدوق في المجلس الثلاثين من الامالي»؛[87] زياد تستري مقتلي دارد با نام مقتل ابي عبدالله الحسين(عليه السلام) كه شيخ صدوق در مجلس سي­ام كتاب امالي خويش از او روايت نقل كرده است.

 

    18. محمد بن علي بن فضل بن تمام بن سکين (زنده در قرن چهارم هجري)

 

    شيخ نجاشي درباره وي مي گويد: «و کان ثقة، عيناً، صحيح الاعتقاد، جيد التصنيف، له کتب: منها کتاب الکوفه… و کتاب مقتل الحسين».

    وي هم طبقه با شيخ صدوق و ابن غضائري بوده است.[88]

 

    19. ابو جعفر محمدبن علي بن الحسين بن موسي بن بابويه قمي مشهور به شيخ صدوق (وفات381 ه .)

 

    در جلالت شيخ صدوق همين بس که شيخ طوسي او را با واژه هايي چون فقيه و عمادالدين وصف کرده است.[89] شيخ صدوق به عنوان روايت گري بزرگ و بسيار راستگو شناخته شده است. اثر ارزشمند وي به نام من لا يحضره الفقيه، از کتب اربعه شيعه، به اجماع علماي شيعه در شمار روايات صحيح قرار دارد. شيخ صدوق علاوه بر تأليفات ارزشمند فقهي و روايي، کتابهايي نيز در زمينه تاريخ دارد که عبارتند از:[90]

    اخبار فاطمه؛ کتاب التاريخ؛ اخبار جعفر بن طيار و فضائله؛ اخبار زيد بن علي؛ مقتل ابي عبدالله الحسين(عليه السلام).

    در ميان کتاب­هاي شيخ صدوق، آقا بزرگ طهراني کتابي با نام مقتل الحسين(عليه السلام) را به او نسبت داده است.[91] شيخ صدوق در ضمن برخي از آثار خود از اين کتاب نام برده و به آن ارجاع داده است؛ براي مثال در فصل حج و باب زيارات کتاب من لا يحضر الفقيه مي­نويسد: «من در کتاب الزيارات و در کتاب مقتل الحسين(عليه السلام) انواعي از زيارت ها را آورده‌ام».[92]

    اين مقتل تا قرن ششم هجري موجود بوده و ابن شهرآشوب از آن روايت نقل کرده است. [93]

    اين عالم برجسته شيعه در سال 382 ه . دعوت حق را لبيك گفت.

 

    20. ابوجعفر محمدبن حسن الطوسي معروف به شيخ طوسي (وفات460 ه .)

 

    شيخ طوسي از علماي برجسته شيعه و از شاگردان شيخ مفيد و معاصر نجاشي بوده است. او در زمينه‌هاي فقه، اصول فقه، کلام، رجال، تراجم و تاريخ آثار با ارزشي را از خود به يادگار گذاشت که شيعه ساليان متمادي از آن آثار بهره برده است. از معروف ترين آثار تاريخي وي، کتاب الغيبه درباره امام زمان(عج) است.

    نجاشي که معاصر وي بوده در مورد شخصيت شيخ طوسي مي گويد:

    «جليل في اصحابنا، ثقة عين من تلامذه شيخنا ابي عبدالله(شيخ مفيد) له کتب منها: الرجال من روي عن النبي و الائمه(عليهما السلام) و الفهرست لکتب الشيعه و اسماء المصنفين».[94]

    شيخ طوسي درباره خود در کتاب الفهرست مي نويسد: «محمدبن الحسن بن علي الطوسي مصنف هذا الفهرست له عدة کتب منها…».[95]

    اما کتاب هاي تاريخي وي عبارت است از:

    کتاب الغيبه؛ کتاب اختيار معرفة الرجال؛ کتاب مقتل ابي عبدالله الحسين(عليه السلام).

    در حال حاضر کتاب مقتل شيخ طوسي در دسترس مورخان قرار ندارد.

    شيخ طوسي در سال460 ه . بعد از سال‌ها ارائه خدمات علمي و فرهنگي به شيعيان و تلاش در تأسيس حوزه علميه نجف، به لقاي حق شتافت.

 

    21. ابو اسحاق ابراهيم بن سليمان بن عبدالله(عبيدالله) بن حيان النهمي خزاز الکوفي

 

    ابواسحاق از رجال و محدثان شيعه است. چنانچه شيخ طوسي در الفهرست درباره وي مي‌گويد: «ثقة في الحديث سکن الکوفه».[96]

    در کتب رجال و تراجم غير از توضيح در مورد نسب او، اطلاعات بيشتري ذکر نگرديده است. صاحب تنقيح المقال در مورد وثاقت او اقوال مختلفي را نقل و پس از آن مي‌نويسد:

    «تضعيف ابن الغضائري، لا يقاوم توثيق هؤلاء و روايته عن الضعفاء(ان ثبت) لا تنافي الوثاقه. و في الجمله، لا ينبغي التوقف في وثاقته»؛[97] تضعيف ابن عقائري در برابر توفيق ديگران توان برابر را ندارد. و روايت نقل شده وي از ضعفا اگر ثابت شود با وثاقت وي منافاتي ندارد و در نهايت ترديد در وثاقت وي سزاوار نيست.

    با توجه به مطالب فوق، شيعه بودن ايشان روشن است. ابن حجر در مورد او گفته است: «و قد ذکره ابو جعفر الطوسي في رجال الشيعه و هو اعلم به».[98]

    در منابع رجالي تاريخي از دوره حيات و وفات وي سخني به ميان نيامده است و لذا نام اين انديشمند در زمره آخرين مقتل نگاران ثبت گرديد.

    شرح حال نويسان تأليفات تاريخي متعددي را به او نسبت داده‌اند؛ از جمله:

    اخبار ذي القرنين؛ کتاب ارم ذات المعاد؛ مقتل اميرالمؤمنين(عليه السلام)؛[99] کتاب جزهم.

 

    نتيجه‌ گيري

 

    با شهادت امام علي(عليه السلام) گونه­اي از تاريخ نگاري با عنوان «مقتل نگاري» در ثبت وقايع و نحوه شهادت امام علي(عليه السلام) و ياران با وفاي او همچون حجربن عدي از سوي شيعيان رقم خورد. از طرف ديگر ثبت تاريخ خلفا و حاکمان بني اميه نيز آنها را اقناع نمي­کرد.

    اين نوع از تاريخ نگاري، با هدف ثبت وقايع اتفاق افتاده در جنگ‌ها و با محوريت شهادت ائمه اطهار، با شهادت امام حسن(عليه السلام) و بعد از او امام حسين(عليه السلام) رونق يافت؛ به گونه­اي که مورخان اهل سنت نيز علاوه بر نوشتن مقتل خلفا و ائمه(عليهما السلام)، از روايت­هاي راويان شيعه در تدوين آثار خود استفاده مي­کردند.

    از مجموع مطالب مقاله حاضر، مي‌توان چنين نتيجه‌گيري كرد:

    1- طبق بررسي آثار فهرست نويسان، اولين مورخ و مقتل نگار شيعه، اصبغ بن نباته و يا فرزند او قاسم است.

    2- مقتل نگاران، همگي مورخ نبوده بلکه با توجه به ضرورت ثبت سيره ائمه(عليهما السلام) و ظلم­هايي که حاکمان بني اميه و بني عباس بر آنان روا داشتند، اقدام به نگارش اين گونه از تاريخ نگاري کردند.

    3- آثار مقتل نگاري برخي از مورخان، اکنون به صورت مستقل وجود ندارد؛ در واقع جمع‌آوري مطالب نقل شده از اين مقتل نگاران در ديگر منابع تاريخي موجود است. براي نمونه مقتل الحسين شيخ صدوق در آثار ديگر شيخ صدوق و مقتل الحسين ابومخنف در تاريخ طبري والارشاد شيخ مفيد نقل شده است.

 

    پي نوشتها

    * دانش­ آموخته حوزه علميه قم و دانشجوي ارشد تاريخ تشيع

    1. رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه (قم، نشر انصاريان، چاپ چهارم، 1381)، ص13.

    2. نجاشي، رجال نجاشي، تحقيق سيد موسي شبيري زنجاني (قم، جامعه مدرسين، چاپ پنجم، 1416ق)ص13.

    3. نهج البلاغه، ترجمه عبدالحميد آيتي (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ سوم، 1378) نامه31.

    4. ر. ک: آقا بزرگ طهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، (بيروت، دارالاضواء، چاپ دوم، بي­تا[) و ديگر منابع رجالي و فهرست.

    5. ابو الفرج اصفهاني، الاغاني، (بيروت، داراحياءالتراث العربي، بي­تا[) ص15ـ 22.

    6. خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، (بيروت، دارالکتب العربي، بي تا) ج13، ص287.

    7. امام سجاد(عليه السلام) مي­فرمايند: «کنّا نعلم مغازي رسول الله کما نعلّم السورة من القرآن» در پي اين سخن، آثاري در اين زمينه از سوي شيعيان به وجود آمد. از برجسته ترين مورخان شيعه در عصر ائمه اطهار مي توان از ابان بن عثمان بجلي ياد کرد. وي کتاب با ارزشي در اخبار انبياء و نيز سيره رسول خدا نوشته که متأسفانه تنها بخشي از آن بر جاي مانده است. (نجاشي، پيشين، ص13). اثر ديگر، کتاب مبعث النبي و اخباره از عبدالله بن ميميون القداح است که وي و پدرش راوي اخبار باقرين(عليه السلام) هستند و نجاشي وي را از ثقات مي­داند. همان، ص213.

    8. در زمينه آثار دودماني همانند احمد بن اسماعيل بن عبدالله، که مهم‌ترين اثر وي کتاب العباسي است. به گفته نجاشي اين کتاب در اخبار خلفا و دولت عباسي است که در آن اخبار امين عباسي را ديده است. همان، ص97.

    9. در زمينه تک نگاري آثار زيادي از نويسندگان برجسته شيعه وجود دارد، از جمله اين افراد مي توان به عبيدالله بن ابي رافع اشاره نمود که آثاري چون الجمل، صفين و نهروان را تأليف نموده است. شيخ طوسي، الفهرست، به کوشش محمود راميار (مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسي، 1351) ص157.

    10. در زمينه نگارش مقتل به نويسندگان و آثار آنان اشاره مي شود و نيز در زمينه نگارش حروب مي توان به عبيدالله بن ابي رافع اشاره کرد که کتابي با عنوان تسميه من شهد مع اميرالمؤمنين دارد. وي از کاتبان اميرالمؤمنين(عليه السلام) بوده است. همان، ص157.

    11. در زمينه نگارش تاريخ عمومي به آثار با ارزشي از نويسندگاني چون يعقوبي مي­توان اشاره کرد.

    12. رسول جعفريان، سيره رسول خدا (قم، انتشارات دليل ما، چاپ اول، 1380) ج1، ص25.

    13. در اين زمينه با مراجعه به کتاب‌هاي رجال نجاشي و فهرست شيخ طوسي و ديگر آثار شيعي به خوبي مي توان اين نويسندگان را با عناوين آثار علمي آنها رصد کرد؛ براي نمونه در زمينه تک نگاري آثار زيادي از نويسندگان برجسته شيعه وجود دارد؛ از جمله اين افراد مي توان به عبيدالله بن ابي رافع اشاره نمود که آثاري چون الجمل، صفين و نهروان را تأليف نموده است. ر. ک: شيخ طوسي، پيشين، ص157. همچنين محمد بن زکريا بن دينار داراي آثاري چون الجمل، وقعة صفين و اخبار زيد بن علي(عليه السلام) است. ر. ک: نجاشي، پيشين، ص346.

    14. همان، ص8، و ر. ک: شيخ طوسي، پيشين، ص62 و63.

    15. آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص23 و ج22، ص23.

    16. همان، ج22، ص24.

    17. شيخ طوسي، الفهرست، پيشين، ص62-63.

    18. شيخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تحقيق سيد محمد مهدي (قم، انتشارات شريف رضي، 1368) ص219.

    19. استاد يوسفي غروي مي فرمايد: وقتي به کتاب هاي فهارس مراجعه مي کنيم در زمينه معرفي مقتل نگاران مي بينيم که به عنوان اولين نوشته سخن از مقتل الحسين از اصبغ بن نباته است. اين اثر صورت خارجي ندارد. احياناً تکه خبري منسوب به اصبغ بن نباته يا احياناً قاسم بن اصبغ نباته در لابه‌لاي کتاب­هايي که الآن در دست ماست به دست مي­آيد و نه بيشتر، و بالأخره چيزي که بشود شناخت و معرفي کرد که مصداق اين سخن باشد در دست نيست. (سايت اينترنتي مدرسه امام خميني، «همايش سير مقتل نگاري سالار شهيدان و بررسي اعتبار مقاتل»، با همکاري مرکز پژوهش مدرسه عالي فقه و معارف اسلامي، تاريخ13/12/1383).

    20. محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، (بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بي­تا[) ج4، ص343: «قال هشام عن أبيه محمد بن السائب عن القاسم بن اصبغ بن نباته قال حدثني من شهد الحسين في عسکره. . . ». «قال. . . القاسم بن اصبغ لقد رأي تني فيمن يروح عنه. . . ».

    21. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، (قم، مؤسسه دار الکتاب، 1385ق) ص78: «قال المدائني عن هارون بن سعد عن القاسم بن الاصبغ بن نباته قال. . . ».

    22. شيخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، پيشين، ص218.

    23. سبط ابن جوزي، تذکرة الخواص من الامة بذکر خصائص الائمة، تحقيق حسين تقي زاده (بي­جا، مرکز الطباعه و النشر للمجمع العالمي لاهل البيت، 1426ق) ج2، ص252 و 253: «حکي هشام بن محمد عن القاسم بن اصبغ المجاشعي، قال. . . ».

    24. نجاشي، پيشين، ص8.

    25. آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص23.

    26. شيخ طوسي، رجال طوسي، تحقيق جواد قيومي اصفهاني، (قم، جامعه مدرسين، 1415ق) ص129و176.

    27. نجاشي، پيشين، ص129.

    28. شيخ مفيد، الاختصاص، تحقيق علي اکبر غفاري (قم، جامعه مدرسين، بي­تا[) ص67.

    29. نجاشي، پيشين، ص 128و 129.

    30. الذهبي، ميزان الاعتدال، تحقيق علي محمد البجاوي (بيروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1382ق) ج1، ص379و383. ذهبي اقوال مختلفي را درباره ثقه يا ضعيف بودن وي نيز نقل کرده است.

    31. شيخ طوسي، اختيار معرفة الرجال، تحقيق ميرداماد (قم، مؤسسه آل البيت، 1404ق) ج2، ص436.

    32. نجاشي، پيشين، ص129؛ آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص24.

    33. ابن النديم، الفهرست، ترجمه و تحقيق محمدرضا تجدد (تهران، نشر اميرکبير، چاپ سوم، 1366) ص275.

    34. فؤاد سزگين، تاريخ نگارش هاي عربي، ترجمه مهران ارزنده (تهران، چاپ اول، 1380) ص437، به نقل از: امپراطوري عرب و سقوط آن (برلين:1902م).

    35. نجاشي، پيشين، ص875.

    36. شيخ طوسي، الفهرست، پيشين، ص261.

    37. محمد تقي تستري، قاموس الرجال (قم، تحقيق و نشر مؤسسه النشر الاسلامي، چاپ دوم، 1417ق) ج8، ص617.

    38. محمد هادي يوسفي غروي، وقعة الطف لابي مخنف (قم، جامعه مدرسين، 1367)، ص19.

    39. محمدتقي تستري، پيشين، ص619، ر. ک: محمد بن اسحاق النديم، پيشين، ص157، ذيل نام ابي مخنف.

    40. نجاشي، پيشين، ص875؛ شيخ طوسي، الفهرست، پيشين، ص261.

    41. آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22ص27؛ محمد بن اسحاق النديم، پيشين، ص157.

    42. سيد صادق سجادي، تاريخ نگاري در اسلام (تهران، انتشارات سمت، چاپ پنجم، 1382) ص113.

    43. بيشتر روايات طبري از ابو مخنف به تحرير هشام بن محمد کلبي به شيوه«وجاده»است. «قال هشام قال ابو مخنف»، اما اين که طبري مي گويد: حدثنا هشام بن محمد عن ابو مخنف و اين که او معمولاً براي نقل قول از کتابي معين چنين مي­کند صحت ندارد. اين احتمالاً تصحيف«حدثنا»يا بهتر بگوييم«حدثت عن»است. چنان که ساير روايات پيشين آن را تأييد مي­کند. فواد سزگين، پيشين، ص437.

    44. محمدتقي تستري، پيشين، ص620.

    45. اين كتاب در سال 1398 ه. ق، به كوشش حسن غفاري در قم به چاپ رسيد و در سال 1368 ه . ش. با تحقيق و مقدمه استاد يوسفي غروي به نام وقعة الطف لأبي مخنف منتشر گرديد.

    46. محمد بن اسحاق النديم، پيشين، ص161.

    47. نجاشي، پيشين، ص 434و 435.

    48. محمدبن جريرطبري، تاريخ الامم و الملوک (بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بي­تا) ج4، ص343: «قال هشام عن أبيه محمد بن السائب عن القاسم بن اصبغ بن نباته قال حدثني من شهد الحسين في عسکره. . . » و«قال. . . القاسم بن اصبغ لقد رأي تني فيمن يروح عنه. . . ».

 

    49. نجاشي، پيشين، ص435؛ آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص31و32.

    50. نجاشي، پيشين، ص428.

    51. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (دار احياء الکتب العربيه، بي­تا) ج1، ص147.

    52. الذهبي، ميزان الاعتدال، پيشين، ج4، ص253. و ر. ک: ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان (بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بي­تا) ج6، ص157.

    53. نجاشي، پيشين، ص428؛ آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص29؛ ابن نديم، پيشين، ص158؛ شيخ طوسي، الفهرست، پيشين، ص347.

    54. نجاشي، پيشين، ص19؛ شيخ طوسي، الفهرست، پيشين، ص10؛ آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص23.

    55. اين اثر اکنون موجود نيست.

    56. عبدالله مامقاني، تنقيح المقال (قم، نشر آل البيت، چاپ اول، 1423ق) ج3، ص284 به بعد.

    57. نجاشي، پيشين، ص19؛ شيخ طوسي، الفهرست، پيشين، ص10؛ عبدالله مامقاني، پيشين، ج1، ص13، سيد محسن امين، اعيان الشيعه (بيروت، دارالتعارف، بي­تا[) ج2، ص111.

    58. رحيم ابوالحسني، عالمان شيعه (قم، نشر شيعه شناسي، چاپ اول، 1384) ص27و28؛ عبدالله مامقاني، پيشين، ج3، ص284 به بعد.

    59. رجال شيخ طوسي، شيخ طوسي (تحقيق: جواد قيومي اصفهاني، قم، جامعه مدرسين، چاپ اول، 1415 ق) ص383.

    60. رجال نجاشي، ص 19.

    61. نجاشي، پيشين، ص187؛ شيخ طوسي، الفهرست، پيشين، ص158.

    62. شيخ طوسي، الفهرست، پيشين، ص79؛ آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص25.

    63. نجاشي، پيشين، ص17؛ شيخ طوسي، الفهرست، پيشين، ص16و17؛ آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص23.

    64. رحيم ابوالحسني، عالمان شيعه (قم، نشر شيعه شناسي، 1384) ص33.

    65. نجاشي، پيشين، ص17؛ شيخ طوسي، الفهرست، پيشين، ص37؛ آقا بزرگ طهراني، پيشين ج22، ص23. کتاب مقتل الحسين وي اکنون موجود نمي باشد.

    66. رجال نجاشي، ص 18.

    67. نجاشي، پيشين، ص347 و 348.

    68. نجاشي. پيشين، ص347و348؛ آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج21، ص377.

    69. آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص23. به نظر مي رسد که يعقوبي و اجداد او نيز از شيعيان بودند. دليل بر اين مدعا اين است، هنگامي که جد اعلاي او، يعني«واضح»از طرف هادي عباسي عامل بريد مصر بود، ادريس بن عبدالله بن حسن را که از واقعه فخ جان به در برده و به مصر فرار کرده بود، به سرزمين مغرب فرستاد و به اين سبب هادي عباسي او را به جرم خيانت به قتل رساند.

    70. ابن واضح، يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي(تهران، علمي فرهنگي، 1371) ج1، ص502 ـ 508.

    71. آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص23.

    72. رک: يعقوبي، پيشين، ج2.

    73. نجاشي، پيشين، ص346.

    74. محمد بن اسحاق النديم، الفهرست، پيشين، ص121؛ و نجاشي، پيشين، ص346.

    75. نجاشي، پيشين، ص346؛ و محمد بن اسحاق النديم، پيشين، ص121؛ و آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص28 و 31.

    76. نجاشي، پيشين، ص348، شيخ طوسي، الفهرست، پيشين، ص273و274.

    77. محمد بن اسحاق النديم، پيشين، ص406.

    78. نجاشي، پيشين، ص348؛ شيخ طوسي، الفهرست، پيشين، ص 273و274؛ آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص27.

    79. نجاشي، پيشين، ص240 ـ 244.

    80. شيخ طوسي، الفهرست، ص191.

    81. نجاشي، پيشين، ص240.

    82. نجاشي، پيشين، ص353.

    83. محمد بن اسحاق النديم، پيشين، ص234.

    84. شيخ طوسي، الفهرست، ص379.

    85. آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج21، ص376؛ شيخ طوسي، الفهرست، ص379.

    86. شيخ صدوق، امالي (بيروت، چاپ پنجم، 1400ق) ص150.

    87. آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22ص25. اين اثر نيز اکنون موجود نيست، بلکه روايات آن چنان که اشاره شد در برخي منابع موجود است.

    88. نجاشي، پيشين، ص385؛ آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص28. کتاب مقتل الحسين وي موجود نيست.

    89. شيخ طوسي، الاستبصار (بيروت، دارالاضواء، چاپ سوم، 1406ق) ج4، ص318.

    90. نجاشي، پيشين، ص 389 و 392.

    91. آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص28.

    92. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، تصحيح علي اکبر غفاري (قم، جامعه مدرسين، بي­تا) ج2، ص598. در اين پژوهش بنا بر گفته محقق آن به تأسي از شيخ صدوق، عناوين فصول و ابواب و احاديث را از متن اخبار و روايات برگزيده است. در اين متون احاديث خود يکديگر را توضيح و تفسير مي کنند. اين محقق تلاش نموده تا بيشتر اطلاعات اين کتاب را از آثار شيخ صدوق استخراج نمايد و در موارد اندکي رواياتي را به رابطه ديگر دانشوران شناخته شده شيعه همچون شيخ طوسي و شيخ مفيد که از صدوق نقل کرده اند استناد دهد.

    93. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، تحقيق يوسف بقاعي (قم، انتشارات ذوالقربي، 1379ش) ج4، ص64 و 95.

    94. نجاشي، پيشين، ص403.

    95. شيخ طوسي، الفهرست، ص287و288؛ و آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص27.

    96. شيخ طوسي، الفهرست، ص13 و نجاشي، پيشين، ص18.

    97. عبدالله مامقاني، پيشين، ج12، ص 34 –51.

    98. ابن حجر عسقلاني، پيشين، ج1، ص66.

    99. نجاشي، پيشين، ص18 و آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج22، ص29.

 

    فهرست منابع

    – قرآن.

    – نهج البلاغه، ترجمه عبدالحميد آيتي، تهران، چاپ سوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378.

    – آقا بزرگ طهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت، چاپ دوم، دارالاضواء، ]بي­تا[.

    – ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء الکتب العربيه، ]بي­تا[.

    – ابن النديم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه و تحقيق محمدرضا تجدد، تهران، چاپ سوم، نشر اميرکبير، 1366.

    – شيخ صدوق، ابو جعفر محمد بن علي، من لا يحضره الفقيه، تصحيح علي اکبر غفاري، قم، مركز انتشارات اسلامي، ]بي­تا[.

    – ابن حجر عسقلاني، شهاب الدين ابي الفضل احمد بن علي، لسان الميزان، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ]بي­تا[.

    – ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، تحقيق يوسف بقاعي، قم، انتشارات ذوي القربي، 1379ش.

    – ابن قتيبة الدينوري، ابي محمد عبدالله بن مسلم، المعارف، بيروت، دارالکتب العلميه ـ منشورات محمد علي بيضون، 1424ق.

    – ابوالحسني، رحيم، عالمان شيعه، قم، نشر شيعه شناسي، 1384.

    – ابو الفرج اصفهاني، علي بن حسين، الاغاني، بيروت، داراحياءالتراث العربي، ]بي­تا[.

    – __________، مقاتل الطالبيين، قم، مؤسسه دار الکتاب، 1385ق.

    – امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف، ]بي­تا[.

    – تستري، محمد تقي، قاموس الرجال، قم، نشر مؤسسه النشر الاسلامي، چاپ دوم، 1417ق.

    – جعفريان، رسول، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، قم، نشر انصاريان، 1381.

    – _________، سيره رسول خدا، قم، انتشارات دليل ما، 1380.

    – خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، بيروت، دارالکتب العربي، ]بي­تا[.

    – الذهبي، ميزان الاعتدال، تحقيق علي محمد البجاوي، بيروت، دار المعرفه، 1382ق.

    – سبط ابن جوزي، يوسف بن قزعلي بغدادي، تذکرة الخواص من الأمة بذکر خصائص الائمه، تحقيق حسين تقي­زاده، بي­جا، مرکز الطباعة و النشر للمجمع العالمي لاهل البيت، 1426ق.

    – سجادي، سيد صادق، تاريخ نگاري در اسلام، تهران، انتشارات سمت، 1382.

    – شيخ صدوق، ابوجعفر محمدبن علي، من لا يحضره الفقيه، تصحيح علي­اكبر غفاري، قم، مركز انتشارات اسلامي، ]بي­تا[.

    – _________، مقتل الحسين، تحقيق و جمع آوري، محمدصحتي سردرودي، قم، نشر هستي، 1381.

    – _________، امالي، بيروت، دارالمعرفه، 1400 ق.

    -_________، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تحقيق سيد محمد مهدي، قم، انتشارات شريف رضي، 1368.

    – شيخ طوسي، ابو جعفر محمد بن حسن، الاستبصار، بيروت، دارالاضواء، 1406ق.

    – _______، رجال طوسي، تحقيق جواد قيومي اصفهاني، قم، جامعه مدرسين، 1415ق.

    – _______، الفهرست، به کوشش محمود راميار، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسي، 1351.

    – _______، اختيار معرفة الرجال، تحقيق ميرداماد، قم، مؤسسه آل البيت، 1404ق.

    – شيخ مفيد، الاختصاص، (منسوب به شيخ مفيد)، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، جامعه مدرسين، ص1367.

    – طبري، محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوک، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، ]بي­تا[.

    – فؤاد سزگين، تاريخ نگارش هاي عربي، ترجمه مهران ارزنده، تهران، چاپ اول، 1380.

    – مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال، قم، نشر آل البيت، 1423ق.

    – مدرسي طباطبايي، سيد حسين، ميراث مکتوب شيعه، ترجمه علي قرائي و رسول جعفريان، قم، اعتماد، 1386.

    – نجاشي، ابو العباس احمدبن علي، رجال نجاشي، تحقيق سيد موسي شبيري زنجاني، قم، جامعه مدرسين، 1416ق.

    – يوسفي غروي، محمد هادي، وقعة الطف لابي مخنف، قم، جامعه مدرسين، 1367.

 

منبع: فصلنامه تاریخ اسلام شماره32.

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=19121

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب