احزاب سیاسی دهه 20، شکل نو و جدید احزاب تاریخ معاصر است.از سال های قبل از مشروطه، سه گرایش سیاسی اسلامی،کمونیستی و ملی گرایی شکل گرفت که شکل گیری گرایش التقاطی یا ترکیبی را باید به آن افزود.
این گرایش ها در قبل از مشروطه به صورت نیمه آشکار یا نیمه رسمی و در دوره مشروطه،به شکل رسمی و فعال در صحنه سیاسی کشور حضور داشتند اما به تدریج و با افزایش استبداد،از میزان فعالیت و تأثیر گذاری آنان کاسته شد.در پی کودتای 1299، مطبوعات و احزاب به شدت تحت کنترل قرار گرفتند و این وضعیت،در سال های نخستین پادشاهی رضاشاه تشدید شد تا این که با وضع قانون ممنوعیت فعالیت های کمونیستی هم فعالیت احزاب مارکسیستی متوقف شد و هم تلاش سیاسی احزاب و دستجات اسلامی.[1]رضاشاه حتی به احزاب ملی گرا و لیبرالیست هم اجازه فعالیت نداد.با فرار یا تبعید رضاشاه و کاهش دیکتاتوری و در پی بی تجربگی یا اقدام مصلحت جویانه شاه جوان و به تأثیر از حضور قدرت های خارجی در ایران،فضایی پدید آمد که گرایش های سیاسی بار دیگر و البته در حجم وسیع تر در عرصه سیاسی جوشیدند که مهم ترین آن ها به نمایندگی از سه گرایش،حزب توده،جمعیت فدائیان اسلام و جبهه ملی بود.
حزب توده در مهر 1320 از بقای حزب عدالت دوره مشروطه(مانند حیدر عمواوغلی)،حزب کمونیست تأسیس 1299(چون احسان الله خان دوستدار) و از پنجاه سه نفر[2] کمونیست آزاد شده از زندان های رضاشاه(مثل عبدالصمد کامبخش) و در سالروز مرگ دکتر تقی ارانی و با سخنرانی سلیمان میرزای اسکندری-شاهزاده قاجاری و رهبر سابق گروه سوسیالیست در مجلس- شکل گرفت.این حزب، از آغاز به دو مشکل اساسی مواجه بود.اول- با چراغ سبز نیروهای متجاوز روسی و دولت اشغال گر روسیه متولد شد. دوم-عقاید حزبی آن با آموزه های دین اسلام مغایرت داشت اما تأیید مشروطیت،تأکید بر قانون اساسی،مبارزه با فاشیسم،مخالفت با امپریالیزم و مخفی نگاه داشتن عقاید ماتریالیستی خود، مردم و فعالان سیاسی را نسبت به خود به تردید انداخت.[3]
حزب توده در 1321 با برگزیدن شعار اتحاد چهار گروه کارگران،دهقانان،روشنفکران و پیشه وران،طرفدارانی پیدا کرد.در انتخابات مجلس چهاردهم،شش عضو حزب توده به نمایندگی برگزیده شدند.در 1322 جبهه آزادی را از تعدادی روزنامه نگار شکل داد تا از رسانه برای پیشبرد اهداف خود سو ببرد.حزب،اولین کنگره خود را در 1323 تشکیل داد و در آن دولت های پس از شهریور 1320 را فاسد، جائر و مخالف اصول مشروطیت، قانون اساسی و مجری نیات خصوصی دانست،[4]اما این حزب، در میتینگ ها و تظاهرات از یک سو از استقلال ایران دفاع می کرد و از سوی دیگر،شرط اصلی خروج نیروهای خارجی را اطمینان آنان از منافع مشروع شان در ایران می دانست.[5]در همین سال(1323)از اعطای امتیاز نفت شمال به روس ها رسما حمایت کرد.
حزب توده که در آغاز، عقاید کمونیستی خود را مخفی نگاه می داشت به تدریج، با بروز انشعاباتی چون گروه خلیل ملکی و گروه فریدون کشاورز آن را آشکارتر ساخت،به ویژه با حمایت حزب توده از جمهوری خودمختار آذربایجان و کناره گیری جناح غیرکمونیستی آن،گرایش کمونیستی بسیار پررنگ در صحنه باقی ماند.[6]
در تیر 1325 از ائتلاف حزب توده و حزب ایران،جبهه مؤتلف احزاب آزادی خواه تشکیل شد تا در مسائل مهم سیاسی به اخذ تصمیمات مشترک بپردازند.این جبهه با حزب دموکرات قوام ائتلاف کرده و یک دولت ائتلافی تشکیل گردید.دکتر یزدی،دکتر کشاورز و ایرج اسکندری از حزب توده به وزارت بهداری،فرهنگ و بازرگانی دست یافتند اما وزاری توده ای در اعتراض به سیاست های ضدروسی قوام،75 روز بعد از دولت خارج شدند.بعد از این،روابط قوام با فرقه دموکرات آذربایجان روبه سردی نهاد.این فرقه، هوادار سیاست های روس ها در آذربایجان بود.
حزب توده انتخابات دوره پانزدهم را به دلیل دخالت های دولت قوام، تحریم کرد اما از طرح قوام برای رسمیت بخشیدن به موافقت نامه وی با مولوتف حمایت کرد زیرا بر آن بود "چون ایران امکانات فنی و مالی ندارد باید به وسیله شوروی این کار را انجام دهد. البته همین حزب در ابتدای مجلس چهاردهم مخالف هر نوع امتیاز بود."[7]حزب توده پس از سوءقصد ناصرفخرآرایی(5 بهمن 1325)به شاه،غیرقانونی اعلام شد و عده ای از رهبران حزب(رادمنش،طبری،کشاورز و …)به شوروی فرار کردند و برخی از آن ها هم روانه زندان شدند که ده نفر آنان در 14 آذر1327 از زندان قصر گریختند.حزب که با نخست وزیری مصدق مجددا به صحنه فعالیت های سیاسی برگشت تظاهراتی برای یادبود کشته شدگان 25 تیر 1325 خوزستان[8] در 23 تیر 1330 ترتیب داد که منجر کشته شدن تعدادی و اعتراض شدید حزب به مصدق گردید.ضربه نهایی به حزب در پی کشف سازمان افسری و دستگیری 600 عضو و اعدام 20 نفر از آنان از جمله روزبه،مبشری و وکیلی روی داد.[9]
حزب توده به دلیل تفسیر مارکسیستی حوادث،مخالفت با ملی شدن نفت بود زیرا،ملی کردن نفت منجر می شد تا روس ها هم نتوانند به نفت ایران دسترسی داشته باشند،لذا این حزب،موافق حمایت آشکار و پنهان از شوروی،عدم همراهی با خواسته های مذهبی مردم و .. بود و به این دلایل،نتوانست محبوبیت های اولیه خود را حفظ نماید و به تدریح مورد نفرت مردم قرار گرفت.این نفرت در پی احساس مردم به تأثیر اقدامات حزب در زمینه سازی کودتا، به اوج خود رسید. [10]
جمعیت فدائیان اسلام از گروه های فعال دهه 1320 است.داستان تأسیس این جمعیت از نجف اشرف آغاز شد. نواب صفوی روزی به مسجد هندی نجف می رود.ناگهان روزنامه ای از ایران به دست وی می دهند که مقاله ای از احمد کسروی در آن درج بود.این مقاله، حاوی طعن هایی به اسلام است.او با نارحتی خدمت یکی از اساتید حوزه می رسد تا رأی استاد را در باره نویسنده بداند.استادش،کسروی را کافر دانست و قتلش را جائز نواب به تهران می آید تا حکم استادش را جاری نماید.در مدرسه سپهسالار منزل گرفت و زمانی که گوشه ای از افکار خود را برای جوانان متدین مدرسه بیان نمود عده ای از آن ها از جمله عبدالحسین واحدی با وی همراه شدند و جمعیت فدائیان اسلام را تشکیل دادند. اولین اقدام این جمعیت ترور احمد کسروی در کاخ دادگستری بود.[11]این گروه، ترور موفق عبدالحسین هژیر(نخست وزیر)،حاج علی رزم آرا(نخست وزیر) و ترور ناموفق حسین فاطمی و حسین علاء(نخست وزیر) را در پرونده خود دارند.آن ها مهره های وابسته به اجانب را ترور می کردند.آن ها از حمایت همه مراجع از جمله آیت الله بروجردی رخوردار نبودند ولی با آیت الله ابوالقاسم کاشانی روابط نزدیکی داشتند.[12]
حزب اراده ملی از دیگر احزاب این دوره است.این حزب، از سوی سیدضیاءالدین طباطبایی تأسیس شد.او بعد از فرار یا تبعید رضاشاه، از تبعید رضاخانی در لبنان به ایران بازگشت و در فضای نسبی باز سیاسی اوایل دهه 1320 به کار حزبی پرداخت.وی با پشتوانه این حزب، به مخالفت های خود با رضاشاه ادامه داد.وی در روزنامه رعد،عکسی از رضاشاه منتشر ساخت و در ذیل آن نوشت: آمر به توپ بستن حرم مطهر امام رضا و مسبب قتل عام مردم مسلمان در مسجد گوهرشاد.[13] او بدین سان یا در واقع،با طرح شعارهای ملی و اسلامی،خود را از یک سو،مدافع مشروطیت و از سوی دیگر،قربانی رضاشاه نشان داد.
حزب اراده ملی دارای سیاست های متناقضی بود. از یک طرف،به تقدیر از سیاست بلشویک ها می پردازد و می گفت:آنچه آنان به ایران دادند از جمله افکار سوسیالیستی،هیچیک از پادشاهان،وزیران،مجلسیان و نویسندگان ایرانی انجام ندادند. از طرف دیگر،حزب توده را به بی دینی و نوکری روس ها متهم می کرد،در عوض،حزب توده،سیدضیاء و حزب اراده ملی را وابسته به انگلیسی ها نشان می داد.[14]حزب اراده ملی همانند حزب توده،جمعیت فدائیان اسلام و جبهه ملی ادامه نیافت بلکه با افول خورشید اقبال سیدضیاء،غروب کرد.[15]
قوام الدوله حزب دموکرات را در تیر 1325 تشکیل داد اما او دموکرات نبود.شاید مخالفتش با استبداد، او را به انتخاب نام دموکرات هدایت کرد.گرچه قوام با رضاخان نبود و این موضوع او را موجه نشان می داد ولی سابقه درخشانی در دوره مشروطه نداشت و بیش از آن که ناسیونالیست به نظر برسد سرسپرده به شمار می رفت.حزب ایران را مجموعه ای از فن سالاران تحصیل کرده اروپا با تمایلات آزادی خواهی و سوسیال دموکرات از جمله الهیار صالح،کریم سنجابی،کاظم حسیبی و …بود.این حزب مانند حزب توده انشعاباتی یافت که مهم ترین آن گروهی با گرایش های پان ایرانیستی و فاشیستی و به رهبری محسن پزشک پور به حمایت از شاه پرداختند و گروهی با گرایش های ناسیونالیستی به رهبری داریوش فروهر، مدافع مصدق و افکار وی باقی ماندند.حزب زحمتکشان ملت ایران از دو گروه انشعابی حزب ایران به رهبری مظفر بقایی و حزب توده به رهبری خلیل ملکی تشکیل شد که حامی مصدق بود البته ملکی از سال 1331 از مصدق و حزب زحمتکشان دست کشید و یک حزب کوچک تری به نام نیروی سوم را بنیاد نهاد. [16]
کاشانی تا سال 1331 مدافع مصدق باقی ماند اما پس از آن و به دلیل کناره گیری مصدق از نیروهای مذهبی،مورد بی مهری قرار گرفت.آیت الله هایی چون فیروزآبادی،زنجانی،محلاتی و …به حمایت از نهضت ملی شدن نفت برخاستند و نیز،آیت خوانساری بر ضرورت ملی شدن نفت در سراسر کشور فتوا داد که اغلب با فتاوای مراجعی چون صدر،فیض و حجت همراه بود[17] در عوض، روحانیونی چون آیت الله بهبهانی و چهل ستونی آشکارا به مخالفت با مصدق دست زدند. [18]
[2]– چهره برجسته گروه پنجاه و سه نفر،دکتر تقی ارانی بود.ارانی در 1316 دستگیر و در 1318 در زندان کشته شد.
[4]– همان،ص302.
[5]– همان، ص302.
[6]– کاتوزیان،همان،ص190.
[8]– در این روز کارگران شرکت نفت ایران و انگلیس در اعتراض به سلطه نفتی این شرکت دست به اعتراض زدند که تعدای از آن ها توسط قوای دولتی کشته شدند.
[9]– کاتوزیان،همان، ص410.
[11]– جلال الدین مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج1(قم: دفتر انتشارات اسلامی،پاییز 1386)ص341.
[14]– همان،ص304. آبراهامیان،همان،ص143.
[16]– کاتوزیان، ص215.