در میان فعالان حوزه فرهنگ و تاریخ، این نظر رواج دارد که حوزه علمیه نجف، کمتر به مقوله سیاست نظر دارد و حضور در نهاد سیاست را چندان به دیده رضا و رغبت نمینگرد. تکیه بر سیاستگریزی یا حتی سیاستستیز بودن حوزه نجف را بویژه میشود در خاطرات و گفتههای روحانیون انقلابی و تبعیدی ایران که در دهه چهل و پنجاه شمسی در نجف زندگی و فعالیت میکردهاند مشاهده کرد.
این پرسش دستمایه پژوهشی شد که سال گذشته در قالب پایاننامهای 221 صفحهای در گروه تاریخ دانشگاه بهشتی انجام و از آن دفاع شد. آنچه در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفت این است که سیاستگریزی حوزه علمیه نجف در هفتاد سال گذشته از پدیدههای اثرگذار و البته بحثبرانگیز در میان جریانهای سیاسی و مذهبی شیعه بوده است. این در حالی است که این نهاد علمی –مذهبی تا حدود هفتاد سال پیش یک مرکز بسیار فعال، جریانساز و مولد اندیشههای سیاسی گوناگون بوده است. رویکرد مهم این پژوهش بر این اساس بنا شده که بسترهای چنین پدیدهای را باید در تحولات متعدد نیمه اول قرن بیستم جستوجو کرد که توانست حوزه علمیه نجف را با چالشهای بنیادینی روبهرو کند.
یکی از مهمترین پرسشهایی که در مقام مقایسه میان دو حوزه علمیه نجف و قم به ذهن میآید، چند و چون غیرسیاسی بودن حوزه نجف در قیاس با حوزه قم است که طی نیم قرن گذشته از نظر سیاسی بسیار فعال و تأثیرگذار بوده است. حوزه علمیه نجف که از میانه قرن پنجم هجری با مهاجرت اجباری شیخ طوسی از بغداد به شهر نجف تأسیس و یا تقویت شد، با احیای حوزه علمیه قم و گسترش اقتدار و جمعیت آن در دهههای اخیر از یک سو و فشارهای شدید دولت بعثی عراق از سوی دیگر، شاهد افول محسوس قدرت خود در سه دهه اخیر بوده است.
این سؤال اصلی فراروی ماست که آیا حوزه علمیه نجف پس از سالها نقشآفرینی در عرصه سیاست و اجتماع، به ناگهان در مقام یک نهاد قدرتمند مدافع تفکیک نهاد دین از نهاد سیاست ظاهر شده است؟ و آیا چنین گزارهای دارای پشتوانه تاریخی و مستندات معتبر است؟ همچنین به عنوان پرسش فرعی و در صورت پذیرش چنین گزارهای، علل و زمینههای چنین پدیده مهمی چیست؟ علاوه بر این باید به این پرسش هم پاسخ داد که آیا وضعیت متأخر حوزه نجف، محصول مسائل سیاسی است یا مسائل مذهبی نیز در وضعیت سیاسی این حوزه نقش داشته است؟
اگرچه درباره وقایع عراق در نیمه نخست قرن بیستم، پژوهشهای فراوانی در قالب کتاب، رساله و مقاله انجام شده است، ولی پژوهشگران معمولاً پیرامون مسأله و پرسش تحقیق پیش رو یعنی دلایل کنارهگیری حوزه نجف از فعالیتهای سیاسی در دوره معاصر با هیچ پژوهش خاصی مواجه نمیشوند. منابع عربی و فارسی که درباره تاریخ سیاسی و مذهبی حوزه نجف در بازه زمانی مورد نظر در این پژوهش وجود دارد، به بررسی وقایع تاریخی این دوره پرداخته و از تأثیرگذاری آن بر دورههای متأخر و معاصر کمتر سخن گفته شده است. در میان تحقیقات فارسی، کتاب عبدالهادی حائری (تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق) از اهمیت بیشتری برخوردار است. در میان منابع عربی نیز آثار پژوهشگران عراقی همچون علی الوردی، فریق مزهر آلفرعون، حسن عیسی الحکیم و کاظم سلمان الجبوری تنها به بررسی وقایعنگارانه بخشهایی از تاریخ این دوره زمانی پرداختهاند و نگاه آنها نیز معطوف به اثرپذیری دوره متأخر از بازه زمانی مورد نظر این پژوهش نبوده است. بدین ترتیب میتوان ادعا کرد که کمتر کسی به نقش وقایع نیمه نخست قرن بیستم در شکلگیری سامان سیاسی حوزه نجف در نیمه دوم این قرن التفات داشته است. عمده پژوهشها نیز معطوف به وقایعنگاری و تکنگاری در قالب تراجم و شخصیتشناسی بوده است.
فرضیه اصلی
فرضیه اصلی بر این استوار است که ناکامیهای پیدرپی سیاسی حوزه نجف در وقایع سه دهه نخست قرن بیستم (پس از دو انقلاب مشروطه ایران و انقلاب 1920 عراق) و نیز دلمشغولیهای چالشبرانگیز این حوزه نسبت به امور سیاسی، مانع از شکلگیری یک تفکر سیاسی در سامان فکری این حوزه و علمای آن شد و در نتیجه، آنها ترجیح دادند که حتیالمقدور از مسائل سیاسی دوری کرده و به وظایف صنفی و مذهبی خود اکتفا نمایند. آنها به این نتیجه رسیدند که عدم آگاهی به پیچیدگیهای وادی سیاست، سبب غفلت آنها از رسالتهای دینیشان شده و توده مردم را نیز که پشتوانه اصلی مشروعیت اجتماعی روحانیت شیعه بودهاند، به آنان بدبین و بیاعتماد کرده است. پیامدهای این وضعیت، تا ابتدای دهه چهل شمسی گریبانگیر حوزه قم نیز بود و حضرات آیات حائری یزدی و بروجردی با دقت تمام کوشیدند حوزه قم را از جدالهای سیاسی متعدد و مهم دوره رضاشاه و نیمه نخست دوره محمدرضاشاه دور نگه دارند.
آغازی معطوف به سیاست
در میان شیعیان، شهر و حوزه علمیه نجف همواره به قداست و احترام شناخته شده و بخش زیادی از تأثیرگذاری روحانیون این شهر نیز مرهون همین قداست بوده است. چنین گمان میشود که حوزه علمیه نجف در تاریخ هزار ساله خود همواره منشأ اثر بوده است، از همین رو برای بررسی وضعیت جریانهای سیاسی و مذهبی این حوزه در قرن گذشته لازم است که به این گزاره نگاه دقیقتری داشته باشیم و بررسی کنیم که آیا حوزه نجف به عنوان یکی از مهمترین نهادهای مذهبی شیعه، در تمامی دوران فعالیت خود اثرگذار و جریانساز بوده است یا خیر و نیز باید بررسی شود که وضعیت سیاسی و مذهبی حوزه علمیه این شهر در طول تاریخ هزار ساله تا چه میزان بر وضعیت جریانهای این نهاد در قرن بیستم اثر گذاشته است؟
اگرچه از مهاجرت اجباری شیخ طوسی به نجف در سال 448 هجری به عنوان آغازگر حرکت علمی در نجف یاد میشود، اما بعید به نظر میرسد که تا پیش از مهاجرت شیخ طوسی به نجف، این شهر خالی از علمای شیعی بوده باشد. با این حال، میراث قابل توجه تشکیلاتی و سازماندهیشدهای از آنان به یادگار نمانده و از همین روست که شیخ طوسی به عنوان پایهگذار محیط علمی نجف شناخته میشود.
بدین ترتیب شیخ طوسی که رهبر دینی شیعیان شناخته میشد، تصمیم گرفت به نجف پناه ببرد و با بهرهگیری از وجود مرقد امام علی(ع) در این شهر، محوریت علمی شیعه را به آنجا منتقل کند. اگر بپذیریم که شیخ طوسی و خاندان او نخستین خاندان علمی نجف بودهاند باید این ملازمه را نیز قبول کنیم که تغییر نظام سیاسی حاکم بر بغداد و دستگاه خلافت، نتیجه ناخواسته ویژهای نیز برای اقلیت شیعه در پی داشته است. از کتاب أمالی شیخ طوسی نیز پیداست که حضور وی در نجف، به تشکیل حلقههای علمی قابل توجهی در این شهر منجر شده است.
اگرچه این اقدامات شیخ طوسی معلول دگرگونیهای سیاسی بود، اما خود وی ترجیح داد به فعالیتهای علمی اکتفا کند تا بتواند محوریت علمی شیعه را در برابر قدرت سیاسی دستگاه خلافت که بار دیگر سر ناسازگاری با شیعیان گذاشته بود، تقویت کند. به همین دلیل، شاهد فعالیت سیاسی خاصی از سوی وی و جانشینان او در نجف نبودهایم. پس از او نیز بر طبق سنتهای مرسوم، فرزندان وی تا اوایل قرن هفتم در این شهر به فعالیت علمی خود ادامه دادهاند.
قرون هفتم، هشتم و نهم سالهای کمتحرکی برای حوزه نجف بود. در قرن دهم و با ظهور مقدس اردبیلی، حوزه نجف دوباره اوج گرفت، اما این بار کربلا در قرن یازدهم و دوازدهم هجری محل بحثها و کانونهای علمی شیعه شد و اوج مباحث و جدالها بین اخباریون و اصولیون در حوزه این شهر انجام گرفت. در این چند قرن، با وجود توجه ویژه ایلخانان و جلایریان به نجف، اثرگذاری علمی چندانی از محافل علمی این شهر را شاهد نیستیم. با فرا رسیدن دوره قاجار، همانقدر که موقعیت سیاسی و اجتماعی علمای مقیم تهران افزایش یافت، میزان دخالت و اثرگذاری علمای مقیم نجف نیز به تناوب افزایش یافت و عالمان این شهر روندی را که از حمایت از بقای قاجار در اوایل سلطنت آن آغاز کرده بودند تا تلاش برای براندازی یکی از پادشاهان آن ادامه داده و کارکرد نظری و عملی خود را در مسائل سیاسی بهطور جدی تغییر دادند.
در این دوره، حوزه نجف به تدریج و با تلاشهای سید مهدی بحرالعلوم (شاگرد محمد باقر وحید بهبهانی) توانسته بود از سیطره طولانیمدت اخباریها رها شود و بار دیگر روند صعودی فعالیت خود را در پیش گیرد. رهایی از سیطره اخباریها توانست پویایی اولیه حوزه نجف را به آن بازگرداند.
نخستین نقشآفرینی سیاسی مهم حوزه نجف را میتوان در پشتیبانی تمامعیار این حوزه از حکومت قاجار در جریان جنگهای ایران و روس مشاهده کرد. در این دوره، علمای درجه اول عراق یعنی شیخ جعفر کاشفالغطاء و سید محمد مجاهد نقش مؤثری در بسیج مردمی علیه حملات روسیه ایفا کردند.
تجربه تلخ شکست از روسیه و ملامتهای حکومتی و اجتماعی که علمای فعال در جنگ تحمل کردند، تا مدتها حوزه نجف و دیگر حوزههای شیعی را به حاشیهنشینی و گوشهگیری سیاسی سوق داده است. نقطه بارز آن را میتوان در دوره صاحبجواهر و شیخ انصاری مشاهده کرد که عملاً کمتر نشانهای از فعالیت سیاسی علما میبینیم.
البته سیاستهای محمد شاه قاجار و صدراعظم او حاج میرزا آقاسی نیز در این گوشهگیری بیتأثیر نبوده است. اما همه این موانع نتوانستند سدی در برابر نفوذ روحانیت باشند.
پس از جنگهای ایران و روس و به حاشیه رفتن روحانیت، تکاپوهای علمی در حوزه نجف اوج گرفت و نهاد مرجعیت تقویت شد. در واقع میتوان این دوره را «دوره شکلگیری سازمان روحانیت و نهاد مرجعیت به شکل نوین آن» نامید. زیرا از یک سو شاهد دوری نسبی حوزه از هیاهوهای سیاسی هستیم و از سوی دیگر برخی چالشهای مذهبی نیز در عراقِ تحت حاکمیت عثمانی بروز پیدا کرد. تعداد طلاب و روحانیون نجف نیز به موازات افزایش اقتدار و موقعیت اجتماعی مرجعیت، روند تصاعدی داشت. گفته شده است که در آن دوران تعداد طلبهها به ده هزار نفر میرسید. این تعداد از تبارهای گوناگون ایرانی و ترکی و هندی وتبتی و افغانی و بحرینی و عاملی و احسایی علاوه بر عراقیان بودند لیکن نسبت ایرانیان بیشتر از همه بود. شیخ ابراهیم زنجانی نیز که در دوره ناصری از طلاب حوزه نجف بوده، چنین آماری از محل تحصیل خود ارائه کرده است: « میتوانم بگویم هفت، هشت هزار عالم و مدرس و متعلم و طلبه در آنجا هستند.» این در حالی است که جمعیت نجف در ابتدای قرن بیستم، بنا بر آنچه در اسناد اداری انگلیسی آمده، حدود چهل هزار نفر بوده است. این بدان معناست که شهر نجف در قرن 19 میلادی عملاً به یک شهر حوزوی تمامعیار تبدیل شده بود. بررسی الگوهای سکونتی در عتبات در طول قرن سیزدهم مؤید این حقیقت است که محل مراکز علمی و آموزشی عمده ایرانیها از کربلا به نجف تغییر کرده بود. از 293 عالم ایرانی که در عتبات سکونت داشتند، 178 نفر در نجف ساکن بودند، در حالی که 115 نفر ساکن کربلا بودند. در طول نیمه اول قرن سیزدهم، از مجموع علمای ایرانی، 47 نفر در نجف و 49 نفر در کربلا سکونت داشتند، در حالی که در نیمه دوم همان قرن از مجموع علمای ایرانی، 131 نفر در نجف و 66 نفر در کربلا سکونت داشتند.
نجف در مسیر مشروطه
در دوره میرزای شیرازی بزرگ اگرچه میرزا دانشآموخته جلسات درس شیخ انصاری در نجف بود، اما با تغییر محل اقامت مرجع اصلی شیعیان از نجف به سامرا، حوزه نجف به یکی از توابع سامرا در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی (از جمله جنبش تنباکو) بدل شد و این وضعیت تا زمان رحلت میرزای شیرازی و آغاز مرجعیت آخوند ملا محمدکاظم خراسانی ادامه یافت. حوزه نجف اگرچه در جریان جنبش تنباکو محوریت اصلی نداشت، اما تبعات اجتماعی و سیاسی پیروزی جنبش تنباکو حوزه نجف را بیش از هر حوزه دیگری تحت تأثیر قرار داد و اعتماد به نفسی که پس از این پیروزی، مردم و روحانیت را فراگرفته بود در خیزش دوره مظفرالدینشاه مؤثر بود.
بدین ترتیب، تجربه تلخ شکست جنگهای ایران و روس به فراموشی سپرده شد. افزایش فعالیتهای مطبوعاتی در نجف میتواند یکی از نشانههای این شتاب باشد و به عنوان مرکز سیاسی از قرن چهاردهم وزانت دیگری یافت. نجف در زمره نخستین شهرهای عراق است که در آن جراید و نشریات فراوان منتشر میشد. ضمن اینکه مطبوعههای خارج از کشور در کوتاهترین زمان به نجف میرسید. در این شهر نشستهای علمی، مباحثه و جدالهای دینی، گعدههای سیاسی، جنگ ادبی و مجالس مشاعره رایج بود. اختلافات شهروندان با پادرمیانی بزرگان و حکم آنان فیصله مییافت. حاکم سیاسی نجف در سال 1918م (1336ق) نوشت: «به رغم انزوای ظاهری نجف، مردم شهر تقریباً از تمامی خبرهای کشور، منطقه و تا حدودی جهان اطلاع داشتند. بسیاری خبرها از رهگذر آمد و رفت زائران به آگاهی آنان میرسید.» جمعیت نجف در این برهه حدود چهل هزار نفر بود. بر مبنای سرشماری سال 1919 میلادی (سال 1337 قمری) که از سوی دولت انگلستان انجام شد، عراق دو میلیون و هفتصد هزار نفر سکنه داشت. نسبت جمعیت آن زمان چنین بود: 55 درصد عرب شیعه، 19 درصد عرب سنی، 18 درصد کرد، 18 درصد یهودی، مسیحی و دیگر طوایف.
از آنچه گفته شد، میتوان دریافت که فتوای جهاد در جریان جنگهای ایران و روس و نیز واقعه تنباکو نخستین نقشآفرینیهای سیاسی مهم این حوزه محسوب میشوند. همچنین میتوان گفت تا پیش از انقلاب مشروطه، هیچ جریان قابل توجه سیاسی در این حوزه شکل نگرفته بود.
مرجعیت و شرایط مشروطه
شواهد تاریخی گویای آن است که باید سخن آیتالله محمدحسین کاشفالغطاء را پذیرفت که جنبش تنباکو یک استثنا و اتفاق نادر و غیرمتعارف در سپهر سیاست حوزه نجف بود. ضمن آن که نمیشود منکر تأثیرات آن در این حوزه شد، اما باید انقلاب مشروطه را نخستین فعالیت جدی حوزویان نجف در تاریخ هزار ساله این حوزه برشمرد.
فعالیت اثرگذار و جدی حوزه نجف در زمینه سیاست، از آغاز نیمه نخست قرن بیستم و با حمایت از مشروطه ایران و عثمانی (سالهای 1908 و 1909 میلادی) آغاز شد و با ناکامیهای پی در پی به انقلاب 1920 و تبعید علمای نجف به ایران کشیده شد و از آغاز دهه بیست قرن بیستم، کمسو شده و سرانجام با سیاستگریزی و انزواطلبی پایان یافت. بدین ترتیب باید 25 سالِ نخست قرن بیستم را تنها دوره طلایی فعالیت سیاسی علما و طلاب نجف در تاریخ این حوزه دانست. دورهای که با دو انقلاب و یک جنگ سپری شد و در هر سه اتفاق، تلخکامیهای بزرگی نصیب فعالان سیاسی نجف گشت. بنابر این برای شناخت رفتار و اندیشه سیاسی حوزه نجف، باید عنایت ویژهای به این ربع قرن داشت و بسترها و تبعات آن را واکاوی کرد. نخستین جریانهایی که در ابتدای قرن بیستم در حوزه نجف شکل گرفتند، دو جریان مشروطهخواه و مشروطهستیز بودند که تا چندین سال، به عنوان دو جریان سیاسی اصلی این حوزه فعال بودند و با آغاز جنگ جهانی اول، اگرچه این جریانبندی رنگ باخت، ولی فعالان این جریانها همچنان اثرگذارترین نیروهای سیاسی حوزه نجف بودند.
جریان مخالف مشروطه تنها در زمان مرجعیت سید محمد کاظم یزدی توانست اداره حوزه نجف را به دست گیرد که آن هم به دلیل غلبه وقایع جنگ جهانی بر دغدغههای مشروطهمحور حوزویان نجف، نقش چندانی در بسط اندیشه سیاسی مشروطهستیزان نداشت. در بقیه سالهای نیمه اول قرن بیستم، سران جریان مشروطهخواه به عنوان مراجع اصلی حوزه نجف فعال بودند که آنها نیز فارغ از جریانبندی ابتدای قرن بیستم رفتار کردند و عملاً حوزه نجف به عنوان یک جریان سیاسی منسجم در برابر اشغال عراق عمل کرد.
در اینکه حوزویان نجف چگونه با «مشروطه» آشنا شدهاند روایت دقیقی وجود ندارد، همانگونه که درباره رواج این مفهوم در ایران نیز اقوال متعددی بیان شده است. شاید بشود ادعا کرد که نخستین بار در کتاب «بستانالحق» شیخ ابراهیم زنجانی به واژه و مفهوم مشروطه پرداخته شده است. وی که از شاگردان اولیه درس خارج آخوند خراسانی در نجف بود، یک سال پیش از صدور فرمان مشروطه به تعریف مفهوم حکومتهای «جمهوریه» و «سلطنت مشروطه» در کتاب «بستانالحق» پرداخته و سلطنت مشروطه را بر حکومت جمهوریه ترجیح داد. شیخ ابراهیم در خاطرات خود نوشته که پس از بازگشت از نجف و در سالهای فعالیت در زنجان و تهران با آخوند مکاتبه داشته و استادش را از اوضاع ایران مطلع میکرده است. بر این اساس، نزدیکان آخوند نیز محتمل میدانند که زنجانی در آگاهی دادن به آخوند نقش داشته است.
در نجف نیز بر اساس گزارشی که آقا نجفی قوچانی به عنوان یکی از شاگردان آخوند در زمان انقلاب مشروطه نوشته است، لفظ مشروطه پیش از افتتاح مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی در میان طلاب نجفی رواج یافته بود. از گزارشهایی که آقا نجفی درباره آگاهیهای سیاسی طلاب نجف در این دوره داده است چنین برمیآید که آنها نگاه بسیطی به مفاهیم مدرن همچون دموکراسی، مشروطیت و جمهوریت داشتهاند و همانند نائینی سعی داشتهاند یک پیوند ظاهری میان این مفاهیم با اسلام برقرار کنند. به گفته آقا نجفی، در نجف قرائتخانهای برای مطالعه کتب و مطبوعات تأسیس شده بود و او همیشه در آنجا «پلاس» بوده و روزنامه و مجله میخوانده است.
هیجانی که در جریان انقلاب مشروطه در نجف پدید آمده بود، حتی بازیهای کودکانه خردسالان این شهر را نیز درگیر خود کرد و پیروزی مشروطهخواهان عثمانی در استانبول بر شدت هیجانات نجفیها افزود به گونهای که از تعداد مأمومین نماز جماعت و شاگردان درس سید کاظم یزدی به طرز محسوسی کاسته و به تعداد پیروان، مأمومین و شاگردان آخوند خراسانی افزوده شد. میزان اشتیاق نجفیها به حدی رسیده بود که شهرستانی در مجله العلم پیشنهاد داد تا شهر نجف به عنوان «شهر آزادیخواهان» معرفی شود.
آنچه چهار فقیه درجه یک نجف را به پیگیری مستمر مسائل ایران واداشته بود، دغدغههای آنها نسبت به وضعیت دین و متدینین ایران بود که انگیزه اصلی فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی روحانیون شیعی در طول تاریخ بوده است. آیتالله بروجردی که خود از شاگردان برجسته آخوند خراسانی در دوره مشروطه بود، مشابه چنین تحلیلی را درباره دلیل ورود استادش به قضیه مشروطه ارائه میکرد و معتقد بود که آخوند با درک تحولات دنیای جدید و اجتنابناپذیر بودن تغییرات، درصدد بود با دخالتهای خود نقش دین را در دنیای جدید حفظ کند. آیتالله بهجت (شاگرد نائینی) نیز بر این باور بود که اگر علما در جریان مشروطه دخالت نکرده بودند، وضعیت دینی ایران دچار چالش اساسی شده بود. در تلگرافها و مکتوبات آخوند خراسانی و دیگر فقهای مشروطه نجف شواهد متعددی از آگاهی آنها نسبت به مفاهیم و تبعات مدرنیته وجود دارد. مخالفت مطلق با «نسبت ملعونه استبداد»، دفاع از حق آزادی و «حریت طبیعی و خدادادی» مردم، آگاهی از مطلقه نبودن آزادی نزد سایر ملل، لزوم وضع قانون عرفی برای اداره جامعه، آگاهی نسبی به تبعات انقلابها در جوامع، دفاع از آزادی مقید به قانون مصوب منتخبان مردم، مخالفت با قدرت غیرمسئول، اشاره به نهادینه شدن استبداد در روحیات مردم ایران، ضرورت پذیرش اقتضائات دنیای مدرن، تبیین تبعات مطلقه بودن حکومت از جمله افزایش بیعدالتی، فساد و دیکتاتوری، ضد دینی و ضد مذهبی بودن سلطنت و لزوم حاکمیت شورایی از جمله مؤلفههایی است که نشان از آگاهی نسبی روحانیون مشروطهخواه نجف نسبت به مفاهیم مدرن یا حداقل، استعداد پیشینی آنها برای کنار آمدن با مدرنیته بوده است. اما به هر حال باید پذیرفت که روند رشد فکری فقه و اندیشه سیاسی حوزه نجف در همین اندازه متوقف شد و این حوزه در طول دو دههای که از مشروطه گذشت، آنقدر درگیر فعالیت سیاسی شد که توان تولید فکری در آن باقی نماند و این درست همان دلیلی است که حمید عنایت برای توقف و ناکامی جنبش تجددخواه اهل سنت ذکر میکند.
با فروکش کردن آتش انقلاب مشروطه و شعلهور شدن جنگ جهانی اول، جناحبندی مشروطهخواه –مستبد به سرعت در نجف به فراموشی سپرده شد. در کنار این عامل مهم، دوری علما از ایران به پارهای سوءتفاهمها و تلخکامیها نیز منجر شده بود. اعدام ناگهانی شیخ فضلالله نوری که مروج مرجعیت آخوند خراسانی و مشوق مهم وی در رهبری انقلاب بود ضربه مهمی به حیثیت مشروطهخواهان نجف وارد کرد.اگرچه نزدیکان آخوند میگویند که وی خواهان حفظ حرمت شیخ نوری بوده و از فاتحان تهران خواسته بود گزندی به وی نرسانند ولی مشروطهخواهان پیروز تهران، با استناد به فتوای منسوب به علمای نجف « که سواد آن در همه ایران منتشر شده» و نوری را مفسد فیالارض خوانده بود، حکم اعدام شیخ را صادر کردند. خبر تأثر شدید آخوند پس از شنیدن خبر اعدام شیخ فضلالله و اعلام مجلس ترحیم از سوی آخوند در نجف پذیرفتنی است ، ولی نمیتوان انکار کرد که علمای نجف و شیخ فضلالله در خلال دوره مبارزه با محمد علی شاه، سخنان و نوشتههای تندی را علیه هم منتشر کرده بودند.
منبع: روزنامه ایران به نقل از پایگاه دایره المعارف بزرگ اسلامی.