افغانستان کشوریست که از استقلال رسمی آن به عنوان یک کشور مستقل در حدود نود و شش سال (۹۶ ) می گذرد که در سال ۱۹۱۹ میلادی توسط امیر امان الله خان به استقلالیت خود دست یافته است. و از جانب دیگر کلمه « افغانستان» نامیست که در حدود یک صد و پنجا (۱۵۰) سال قبل از امروز، نام رسمی این کشور قرار گرفته است.
بدون شک؛ نام یک کشور هویت ملی آن است و هویت شهروندان یک سرزمین از آن منشعب می شود. این نام باید حضور تاریخی و فرهنگی تمام ساکنین آن را بازتاب دهد و تمام شهروندان یک کشور توسط آن شناخته شده و وابستگی فرهنگی- تاریخی داشته باشند و در غیر آن منجر به نارضایتی، از خود بیگانگی فرهنگی – تاریخی وگسست اجتماعی گردیده وبحران هویت خلق می کند.
بنا براین درافغانستان؛ « قدیمی ترین نام این کشور«آریانا» بوده که ازهزار سال قبل ازمیلاد تا قرن پنجم میلادی در طول یکنیم هزار سال بر این مملکت اطلاق شده ومفهوم مسکن آریایی ها را افاده می کرده است.» (۱: ۹)
با گذشت زمان؛ «دومین نام افغانستان خروسان است و خروسان به معنی مشرق ومطلع آفتاب می باشد و از قرن پنجم میلادی تا قرن نزدهم عیسوی درطی یکنیم هزار سال نام مملکت فعلی افغانستان بوده است.» (۱: ۹)
درتاریخ؛ خروسان نام کشوریست که بسیار وسیع تر از افغانستان امروزی بوده و درجریان رود خانه تاریخ جغرافیای آن تغییرات زیادی را شاهد است و مرزبندی های کنونی این کشور، درجریان بیشتر ازصد سال اخیر رسمیت پیدا کرده و جا افتاده است.
سومین نام این سرزمین افغانستان است که در دهه های اول قرن نزدهم اسم این کشور از خروسان به افغانستان تبدیل گردید. اما دلایل تغییر نام (ازخروسان به افغانستان) درتاریخ روشن نیست که چرا و توسط چه کسی این تغییر نام صورت گرفته است و عوامل داخلی و خارجی د ران محتمل است. داکتر سید عسکر موسوی به این باور است که بدلیل حساسیت پشتون های حاکم، هیچ گونه تحقیقی جامع در این زمینه صورت نگرفته است تا نشان دهد که چرا این کشور تغییر نام داده است:
« اما علی رغم شواهد فراوان، به دلیل حساسیت پشتونهای حاکم انجام هیچ نوع مطالعۀ جدی ویا جامعی در دهه های اخیر اجازه داده نشد تا نشان دهد که نام افغانستان ازچه زمانی، توسط چه کسانی، و به چه دلیل جای نام خروسان را گرفت.» (۲: ۲۵)
اما دو نکته روشن به نظر میرسد:
اول اینکه؛ این دو نام تفاوت معنایی زیادی ازهم دارند؛ «خروسان» نامیست که هیچ گونه بار معنایی نژادی نداشته و برای یک نژاد خاص در تاریخ اطلاق نشده وبه معنی مشرق ومطلع آفتاب است، اما افغانستان مرکب از «افغان » و «ستان» به معنی «سرزمین افغانها» بوده و بازتاب دهندۀ هویت یک قوم خاص در تاریخ می باشد و «افغان» هویت یک قوم است نه هویت تمام مردم این کشور که بعدا در این زمینه بحث خواهیم کرد.
نکته دوم اینکه « افغانستان» بصورت تدریجی در طول چندین قرن جای «خروسان» را گرفته است و یک جریان سیستماتیک و درازمدت را طی نموده تا اینکه «افغانستان» به تمام جغرافیای این کشور اطلاق شده است. مرحوم میر غلام محمد “غبار” این حرکت تدریجی را چنین شرح داده است:
« در قرن دهم کلمۀ (افغان) که معرب (اوغان) بود در مورد قسمتی از قبایل پشتون کشور در آثار نویسندگان اسلامی پدیدار شد و به تدریج مفهوم آن وسیع تر شده میرفت تا در قرن هجده هم حاوی کلیه پشتونهای کشور گردید.
و اما نام افغانستان برای بار اول در قرن سیزدهم در مورد قسمتی از ولایات شرقی کشور اطلاق گردید.
در قرن چهاردهم این اسم مخصوص علاقه تخت سلیمان و ما حول آن در مشرق کشور بود و در قرن شانزدهم علاقه های جنوب کابل عنوان ملک (افغان) گرفت.
در قرن هجدهم از دریای سند تا کابلستان و از نزدیک کشمیر و نورستان تا قندهار و ملتا، مسکن افغانها خوانده شد.
بالاخره در قرن نزدهم نام (افغانستان) به صفت نام رسمی این کشور قرار گرفت.» (۱: ۹)
از توضیحات نویسنده کتاب افغانستان درمسیر تاریخ به خوبی بر میاید که افغان هویت یک قوم خاص(پشتون) در این کشور بوده و در اوایل برای یک طبقه خاص اطلاق شده و بصورت تدریجی دامنه اش وسعت پیدا کرده تا اینکه به تمام پشتونهای کشور و بعدا هم به تمام جغرافیای این سرزمین اطلاق شده است و حتا امروز در محاورات شهروندان کشور کلمه « افغان» مفهوم یک قوم خاص را تداعی می کند.
میر محمد صدیق فرهنگ نویسنده کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر نیز به این باور است که واژه های «افغان»، «پشتون»و«پتان» به مفهوم واحد بکار، رفته اند:
«هنگامیکه زبان پشتو به مرحله خط وکتابت رسیده است، کلمات افغان و پشتون در آثار نویسندگان و شاعران این قوم با مفهوم واحد به جای یک دیگر استعمال شده اند.» (۳: ۶۸)
و همچنین صدیق فرهنگ به این باور است که پشتونها ترجیحا خود شان را پشتون گفته اند درحالیکه فارسی زبانان آنها را «افغان» و هندیان «پتان» نامیده اند وهرسه کلمه که بعد از قرن شانزدهم درنوشتار بکار رفته و معنی واحد داشته اند:
«بنابراین بطور کلی و اجمالی می توان گفت که خود پشتونها ترجیحا خود را پشتون گفته اند، درحالیکه فارسی زبانان آن را افغان وهندیان پتان نامیده اند وهرسه کلمه از سدۀ شانزدهم به بعد در کتابت راه یافته و در معنی واحد بکار رفته است.» (۳: ۶۸)
همچنین؛ سیدعسکر موسوی در مقدمۀ کتاب هزاره های افغانستان کاربرد کلمۀ افغان را یکی از مغشوش ترین نکات بیان داشته وخودش این کلمه را صرفا به ملیت افغان(پشتون) بکار می برد، نه به عنوان یک کلمه ملی که شامل تمام ساکنین این کشور شود. و اذعان می کند که این کاربرد صحیح این کلمه است:
« یکی ازمغشوش ترین نکات درمطالعات افغانستان کاربرد کلمۀ «افغان» است. این کلمه هم برای اشاره به یکی از قومیتهای کشور- پشتونها- بکار رفته و هم برای کلیه ساکنان افغانستان اطلاق شده است. در این کتاب کلمۀ « افغان» صرفا به ملیت افغان(پشتون)، یعنی کاربرد صحیح آن اشاره دارد و نه به دیگر ملیت های افغانستان بعنوان یک تعبیر ملی.» (۲: ۱۷)
سید عسکر موسوی، افغانستان را یک کلمه مرکب میداند که اشاره به مناطقی دارد که تمام یا اغلب ساکنان آن افغان(پشتون) اند و شامل قندها و نواحی ان تا رود سند می گردد و قبل از قرن هجدهم هیچ گاه برای کل کشور و تمام ساکنین آن بکار نرفته است:
«از نظر لغوی افغانستان یک نام مرکب فارسی و متشکل از «افغان» و «ستان» است که «سرزمین افغان ها» معنی میدهد. این اصطلاح اصولا تنها اشاره به مناطقی دارد که تمام یا اغلب ساکنان آن افغان هستند؛ یعنی نواحی شامل قندها و مناطق اطراف آن تا رود سند. قبل از سالهای ۱۸۰۰ میلادی اصطلاح افغانستان هیچ گاه برای اشاره به کل کشور به کار نمی رفت.» (۲: ۲۵).
بدون شک افغانستان کشوریست که اقوام مختلف در آن زندگی می نمایند و افغان ها(پشتون) یکی از آنها می باشد و هیچ گاهی ممکن نیست که هویت یک قوم خاص را برتمام اقوام این کشور تحمیل کرد. سید عسکر موسوی تحمیل هویت «افغان» را بالای دیگران انحصار قدرت، تحمیل هویت و انکار حضور دیگران میداند که دیگر اقوام ساکن در این کشور هیچ گاهی آن را نپذیرفته اند:
« استفاده از نام افغانستان به عنوان کل کشور در قدم اول نوعی انحصار قدرت، تحمیل هویت افغان ها بر غیر افغان ها و به انکار موجودیت دیگر ساکنان این سرزمین اشاره دارد. به همین دلیل این نام را دیگر گروه های قومی کشور هیچ گاه نپذیرفته اند.» (۲: ۲۶).
همچنین سید عسکر موسوی در ضمن اینکه هویت «خروسان» و«خروسانی» را تأید نموده و آن را بدور از صبغه قومی و نژاد پرستی میداند که هویت تاریخی و فرهنگی اقوام ساکن در این کشور بوده و در زیر چتر این هویت زندگی انسانی و مسالمت آمیزی داشته اند؛ اطلاق هویت «افغان» را بر تمام ساکنین این کشور نادرست میداند که هیچ گونه توجیه زبان شناسانه و تاریخی ندارد:
«… به همین ترتیب صحیح نیست که دیگر گروه های قومی ساکین این کشور را «افغان» بنامیم و به کشور شان با عنوان افغانستان یا «سرزمین افغان ها» اشاره کنیم؛ که هیچ توجیه زبان شناسانه و یا تاریخی ندارد.» (۲: ۲۶).
مسیح ارزگانی (علی نجفی) اخیرا در زمینه اقوام افغانستان تحقیق کرده و کتابی بنام: “افغانستان رنگین کمان اقوام” نوشته است، ایشان تنوع قومی در افغانستان را بررسی کرده و چنین نتیجه گرفته است: “از ترکیب و تلفیق گفته های فوق میتوان چنین نتیجه گرفت که حد اقل ۲۲ و حد اکثر۵۵ گروه قومی مستقل در جغرافیای بنام افغانستان زیست می کنند که مجموعا به بیش ازسی زبان مختلف صحبت می نمایند.”(۴: ۴۰).
همچنین ایشان به این باور است اقوام غیر پشتون تمایل ندارند خود شان را «افغان» بدانند وآن را هویت یک قام خاص-پشتون- میدانند گرچندیکه قانون اساسی افغانستان آن را هویت ملی اعلان کرده است:
“گرچند قانون اساسی سال ۱۳۴۳ ه.ش. واژه «افغان» را معادل و مترادف با تبعه کشور افغانستان تعریف کرد و بدینوسیه آن را بر تمام اقوام و ساکنان این کشور تسری داد ودر سطح بین المللی هم از هویت ملی اتباع افغانستان بعنوان «افغان» یاد می شود؛ اما با این حال در عرف مردم این سرزمین همواره کلمه افغان و پشتون، مساوی و مترادف تلقی شده، اقوام غیر پشتون تمایل ندارند که خود را افغان بخوانند و هنوز آن را نام اختصاصی یک قوم می دانند.” (۴: ۵۹).
بنا براین، با اطلاق کلمۀ «افغان» سایر گروه های قومی که در این کشور زندگی می کنند دچار بحران هویت تاریخی می شوند زیرا یکی از مهم ترین هویت های ملی نامی کشور است که وجود همگان توسط آن بازتاب یابد و یا اینکه هر قوم با همان هویت قومی اش شناخته شود، در تاریخ روشن است که «افغان» هویت یک قوم خاص است و بالای سایر گروه های قومی در این کشور تحمیل شده و این هویت تحمیلی مانع بزرگ شکل گیری هویت ملی بوده هست.
با این که بحران هویت در افغانستان یک پدیده تاریخی هست، هرزگاهی به آن تأکید می شود و قرار است توزیع کارت هویت با همان هویت تحمیلی «افغان» برای شهروندان این کشور داده شود که خود باعث افزایش بحران هویت میگردد وبرای غیر افغانها قابل قبول نخواهد بود.
منبع: جمهوری سکوت
منابع:
- ۱٫ غبار، میرغلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ؛ چاپ اول میزان ۱۳۴۶، مطبعه دولتی کابل.
- ۲٫ موسوی، سید عسکر، هزره های افغانستان، ترجمه اسد الله شفایی، چاپ دوم بهار ۱۳۸۷٫
- ۳٫ فرهنگ، میر محمد صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، مؤسسه انتشارت عرفان، ۱۳۷۴٫
- ۴٫ نجفی، علی(مسیح ارزگانی)، افغانستان رنگین کمان اقوام، انتشارات صبح امید، بهار ۱۳۹۰٫