نويسنده: سيد محمدرضا عالمي
ناشر: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و مركز پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي
نوبت چاپ: اول.
سال انتشار: 1393
معرفی:
انساب در دوره پيش از اسلام براي نيل به اهدافي چون تفاخر و حمايت اجتماعي در عربستان مورد توجه بود كه دوره اسلامي به دليل كاركردهاي جديدش مكتوب شد و انسابنگاري را به وجود آورد. شيعيان از آغاز و بسط انسابنگاري، از مهمترين نسبنگاران به شمار رفته و سهم عمدهاي در پيدايش، رشد، بقا و تحولات آن داشتهاند. مؤلفان شيعه ابتدا به ثبت نسب تمامي اقوام عرب از شمالي و جنوبي، قريشي و غير قريشي با محوريت پيامبر(ص) و خاندان ايشان، پرداختند؛ در طي قرنهاي سوم به بعد با روشن شدن خط و مرزهاي اعتقادي و كلامي شيعه در بين مردم و افزايش جمعيت خاندان اهل بيت (ع) كه بنابر فقه شيعه احكام متفاوتي را در زكات، خمس و … داشت، انسابنگاري شيعه به اهل بيت پيامبر(ص) اختصاص يافت و انسابنگاري اختصاصي طالبيان را به وجود آورد. انسابنگاران در تعامل با نهاد نقابت، شبكهاي قدرتمند از تبادل اطلاعات در بين نسابهها به وجود آوردند كه باعث تدوين كتابهاي ارزشمندي در انسابنگاري شيعيان شد.
کتاب «انسابنگاری شیعه» در پنج فصل به بررسی این تعامل می پردازد و در فصل اول با عنوان كليات به مطالبي مانند مفاهيم، پيشينه انساب نگاري در ميان ملتها و انساب و انسابنگاري از ديد آيات و روايات پرداخته شده است. در مورد نسب و نحوه انتساب ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد كه مواردي همچون انتساب به پدران ، مادران، شهرها ، شغل و حرفه دانسته شده است. در اين تحقيق انتساب از طريق پدران مد نظر قرار گرفته و بدان پرداخته شده است. هرچند برخي علم نسب را مختص به عربها دانستهاند اما آنچه از شرح حال و اخبار پيشينيان برميآيد و برخلاف شهرت جاري، اهميت دادن به علم نسب، تنها از ويژگي هاي عربها نبوده، بلكه اقوام و ملتهاي ديگر نيز بدان اهميت ميدادند، اما نبايد از نظر دور داشت كه هيچ قوم و ملتي به اندازه عربها در حفظ انساب خويش نكوشيده و همت به تدوين اين علم و تأليف كتاب در مورد آن نداشته است. متون ديني با جنبههاي منفي نسب به مقابله برخاسته و تفاخر نسبي را كنار نهاده، از سوي ديگر به آثار حقوقي نسبتهاي خانوادگي پرداخته و روشهايي را براي تصحيح نسبها يا شيوههايي براي جلوگيري از آثار سوء اختلاط نسبت ها پيش نهاده است.
فصل دوم کتاب با عنوان «انسابنگاري اسلامي» به مطالبي همچون تاريخچه انسابنگاري در بين مسلمانان، كتابشناسي علم انساب، جايگاه علم انساب در طبقهبندي علوم، عوامل رشد و كاركردهاي انسابنگاري، روشها و سبكهاي انسابنگاري پرداخته است. در عربستان قبل از اسلام و ابتداي ظهور اسلام، آنچه كه از علوم بشري مطرح بود، انساب، ايامالعرب و اشعار بود و نيازي به تقسيم بندي علوم احساس نميشد، هرچند كه دانشمندان و حكماي اوليه اسلامي همچون فارابي(۳۳۹ه) متأثر از فرهنگ و فلسفه يونان، جايگاهي براي علم انساب قائل نبودند، اما دانشمندان متأخرتر مانند ابن حزم اندلسي(۴۵۶ه) علم اخبار و رويدادها (تاريخ) را به عنوان يكي از علوم برميشمرد و در ضمن آن علم نسب را جزئي از علم تاريخ ميداند. در جديدترين تقسيمبنديها انسابنگاري به عنوان يكي از انواع تاريخنگاري در كنار ديگر انواع تاريخنگاري همچون: سير و مغازي، تواريخ عمومي، تواريخ دودماني و تكنگاري، تواريخ محلي، طبقات قرار ميگيرد، براي مورخ، نسبشناسي از علوم پايه است. عواملي همچون كسب مشروعيت حاكمان، توجه و پرداختن طبقه حاكمه به آن، قبيله گرايي، شعوبيگري و فتوحات باعث نضج و رشد انسابنگاري شدهاند. فوايد و كاركردهاي نسبشناسي نيز در حيطه تاريخنگاري، حديث، فقه و حقوق، كلام، اخلاق، اجتماعي، به روشني قابل مشاهده است. علم انساب به عنوان علمي مستقل داراي اصطلاحات و روش خاص خود است؛ انسابنگاران اصطلاحاتي همچون: صحيح النسب، مقبول النسب،مشهور النسب، مردود النسب، فيه نظر، مطعون، يحقق، معقب، مُذيل، منقرض، درج، ناقله، مكثر، مقل و… را به كار ميبرند، در اين دانش به دو روش مُشجّر و مبسوط كتاب نوشتهاند، در مشجر بررسي از پايين (جديد) به بالاست؛ يعني از نوادگان به سمت نيا مي روند، و پسر بر پدر مقدم شده و قبل از پدر ذكر ميشود ولي در مبسوط از نيا به نوادگان مي رسند و ذكر پدر بر پسر مقدم است. تقسيم بندي انسابنگاران در اين پژوهش به به چهار سبك مختلف (سبك مدينه و شام، سبك عراق، سبك يمن، سبك غرب اسلامي)، در نتيجه عملكرد آگاهانه آنان، به صورتي كه از ابتدا نسب نگار مورد نظر با توجه به سبكي كه به آن گرايش داشت به انسابنگاري بپردازد، نيست؛ نسبنگاران مربوط به يك مكان جغرافيايي خاص، به واسطه شرايط اجتماعي، سياسي و مذهبي و اساتيد يكسان، ناخودآگاه به سبك تقريباً مشابهي دست به تأليف ميزدند.
در فصل سوم تحت عنوان انسابنگاري عمومي شيعيان مطالبي چون شكلگيري انسابنگاري عمومي در بين شيعيان و بررسي تأليفات آنان در اين زمينه به همراه تأثير و تأثر انسابنگاري شيعيان و اهل سنت و منابع مؤلفان شيعه در انسابنگاري عمومي مطالب مطرح شده است. هرچند برخي بر اين عقيدهاند كه از پيش از اسلام كتابهايي در خصوص انساب وجود داشته اما از اين دوره متون مكتوبي در دست نبوده و قدرت فوقالعاده حافظه نسابهها نقش اصلي را در حفظ انساب داشته است؛ ديگر اطلاعات نسبشناسي مربوط به اين دوره، از اشعار، نوشتههاي روي قبرها و كتيبهها و خاطرات شفاهي، كه در دوره اسلامي مكتوب گرديدهاند، به دست ميآيد، البته اشعار جاهلي مهمترين منبع است. پس از اسلام، خليفه دوم براي داشتن معياري براي تقسيم بيت المال، دستور داد انساب را در دفاتري ثبت كنند، البته بين ثبت انساب توسط عمر و تدوين كتب انساب يك گسست زماني نسبتا طولاني ايجاد گرديد؛ در دوره اموي كه مسئله امامت، خلافت و تشكيل گروههاي سياسي مخالف حكومت اموي، مطرح بود، امويان در راستاي سياست توازن قوا سعي كردند مسايل فخر به قبيله و نسب را پرو بال دوباره بخشند. انتقال انساب از روايت به تدوين در دوره عباسي تحت شرايط و عوامل جديدي انجام گرفت؛ در اين دوره سرزمينهاي اسلامي گسترش يافت كه به اختلاط عربها با غير عربها انجاميد؛ غير عربها سعي كردند تا به گونهاي غيرنظامي تأثيرات خويش را بروز داده و به نوعي براي خويش مجد و عظمتي بر پا داشته و در مقابل به سرزنش و طعن عربها بپردازند، در پاسخ عربها به سرعت كتابهايي در انساب و مفاخر خويش تدوين كردند. تحول ديگري كه در انساب رخ داد، اين بود كه كم كم رنگ ديني نيز به آن اضافه شد، دوري و نزديكي به پيامبر نيز در انساب افراد مورد توجه واقع شد و به مرور زمان علاوه بر شرافت به نوعي رنگ تقدس و بركت نيز به خود گرفت.
با توجه به نظرات مختلف در مورد اولين تدوين در انساب، اولين نسبنگار محمّدبن مسلم شهاب زُهري (د. 124ه) نويسندة كتاب «نسب قومه»(بني زهره) تشخيص داده شد؛ برخي اولين انسابنگار را ابونصر محمد بن سائب كلبي(د. 146 ه) از اصحاب امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق(ع) ميدانند، اما وي شخصاً به تدوين انساب اقدام نكرده و كتابي به نام او در منابع ثبت نگرديده است، فرزند او هشام كسي است كه معلومات پدر را ثبت كرد، در اين كه هشام كلبي اولين نسبنگار شيعه ميباشد ترديدي وجود ندارد. در اوايل شروع تدوين انساب، مؤلفههاي خاصي كه بتوان تأليفات پيروان اين دو مذهب را از هم جدا نمود وجود ندارد؛ چنانچه در پي تأثير و تاثر اين دو گروه انساب نگار بر هم باشيم، هشام بن محمد كلبي بهترين گزينه و معيار است، زيرا وي نخستين و تأثيرگذارترين انسابنگار شيعه در قرون اوليه است. منابع انسابنگاران شيعه عبارتند از: نسب دانان اوليه، مصاحبه و گفتگو با روات و علما و شيوخ قبايل، كتب پيشينيان، كتبيه ها و سنگ قبرها. مهمترين تأليفات شيعيان در انسابنگاري عمومي كه تأثير بسزايي در جريان كلي انسابنگاري داشتهاند و در دسترس هستند، جمهره النسب، نسب معد و اليمن الكبير، الاكليل، الايناس بعلم الانساب ميباشند كه در تحقيق فوق به آنها پرداخته شد.
فصل چهارم با عنوان تاريخچه انسابنگاري اختصاصي شيعيان، به دلايل پيدايش، شكوفايي و جريان شكل گيري انسابنگاري انساب آل ابيطالب پرداخته و سپس تأليفات مؤلفان شيعه در اين زمينه يكايك به بررسي گرفته است. از اواخر قرن دوم و با تدوين انساب و شروع انسابنگاري و وضع قواعد و ضوابطي براي آن، كم كم تحولي چشمگير در انسابنگاري پديد آمد، با حاكم شدن جو اسلامي انتساب و نزديكي به رسول خدا به عنوان يك افتخار تلقي ميشد خواه از اولاد امام حسن(ع) وامام حسين(ع) باشد يا از ذريه محمد بن حنفيه ويا جعفر و عقيل بن ابيطالب و يا حتي عباس بن عبدالمطلب؛ با گذشت زمان اين محدوده نيز به تنگتر شد، درقرن سوم فقط به اولاد ابوطالب كه با پيامبر(ص) از احفاد مشترك برخوردار بود پرداخته شد كه مؤلفان اين گروه اكثرا از نسبنگاران شيعه بودند. اولين كسي كه انساب آل بيطالب را در كتابي مستقل تصنيف نمود، شخصي به نام ابوالحسين يحيي بن حسن عقيقي(214-277ه) بود كه به «يحيي نسابه» شهرت داشت.
در فصل پنجم و در ادامه بررسي انسابنگاري اختصاصي شيعيان به مباحث انتزاعي و تحليلي پرداخته شده كه شامل رابطه انسابنگاري با منصب نقابت، محدوده جغرافيايي شبكه علمي نسابهها، نحوه ارتباط انسابنگاران اصلي و ويژگيهاي آنها، نقش مؤلفان امامي مذهب در انسابنگاري طالبيان و منابع انسابنگاران در انساب طالبيان ميباشد. يك تعامل بسيار نزديك را بين انسابنگاري آل ابيطالب و نهاد نقابت كه براي نظارت بر امور سادات در نيمه دومِ قرن سوم به وجود آمد و تا اواسط قرن چهارم به گسترش زيادي در سرزمينهاي اسلامي دست يافت، ميتوان پيگيري و رصد نمود؛ گسترش شبكه وسيع نظارت بر سادات در مناطق مختلف، به ناچار صاحبان اين مناصب را به سوي شناسايي و ثبت و ضبط نسب طالبيان و بررسي صحت و سقم انساب آنان وادار نموده و انگيزه لازم را به آنان داده و به انسابنگاري خاص طالبيان كمك شاياني نموده است. با مراجعه به محتواي كتب انسابنگاران شيعه ميتوان حدودي تقريبي محدوده جغرافيايي شبكه علمي نسابههاي شيعه معروف را مشخص نمود؛ مركز تبادل اطلاعات عراق و شهر بغداد، حد غربي اين شبكه علمي در كرانه اطلس، مرز جنوب شرقي در ناحيه سند و در شمال شرقي ناحيه سين گيانگ چين، شمال ماوراء النهر و قفقاز و شرق اروپا بود؛ اين محدوده ارتباطات بين علماي نسب و يا نقباء بوده است و نقبا در اماكني وجود داشتند كه حضور سادات در آن مناطق چشمگير بوده است، بنابراين حضور سادات را ميتوان در مناطقي فراتر از اين گستره دانست.
/پایان/