چهارشنبه, 5 دی , 1403 برابر با Wednesday, 25 December , 2024
جستجو

مقدمه

[دايرة‏المعارف شجرۀ آل رسول(ص): شجرۀ طيّبه در انساب سلسله سادات شيخ شبان در ايران و ذريه ى امامزاده ميربهاءالدين محمد؟ع؟ و امامزاده سيدميراسحاق زين ‏الدين؟ع؟؛ به كوشش سيدعلى موسوى‏ نژاد سوق؛ ج 7، قم: كومه، 1387.]

 

اثر فوق در هشت باب در 386 صفحه تنظيم شده است. در ابتداى كتاب، تقريظ آقاى سيدمحمد رجايى مدير پژوهشكده انساب سادات كشور درج گرديده است. در بخشى از تقريظ فوق، چنين آمده است: «اين كتاب شجرۀ طيبۀ سادات شيخ شبان در ايران كه از اعقاب دو امامزادۀ والامقام، سيّدبهاءالدين محمد و سيد اسحاق زين‏الدين عليهما السلام فرزندان على بهاءالدين (قتله خوارزم شاه بمرو سنه 536 ه .ق) مى‏باشند، منتسب به حضرت امام موسى كاظم؟ع؟ و از جمله سادات صحيح‏النسب مى‏باشند».

 

سپس در دو صفحه شجرۀ طيبه سادات شيخ شبان در ايران ارائه شده است. صفحه اول شجرۀ طيبه از حركت امام موسى كاظم؟ع؟ تا امامزاده سيدبهاءالدين محمد؟ع؟ مى‏باشد كه با هشت واسطه امامزاده فوق به امام موسى كاظم؟ع؟ مى‏رسد و در بخش دوم نيز شجرۀ طيبه امامزاده سيدبهاءالدين محمد؟ع؟ تا 26 نسل ديگر و شجرۀ امامزاده سيداسحاق زين‏الدين؟ع؟ تا شانزده نسل ديگر، بيان گشته است.

 

كتاب فوق در هشت باب تنظيم گشته است: باب اول در خصوص بيان اصطلاحات و مبسوطات انسابى است؛ باب دوم در بيان ريشه‏ها و نشانه‏هاى تشيع و مهاجرت سادات و امامزادگان به چهارمحال و بختيارى و اصفهان و دامنۀ شمال و شرق جبال زاگرس؛ باب سوم در بيان ريشه‏ها و نشانه‏هايى از جغرافياى تاريخى و شاهراه‏هاى مسير ورود امامزاده سيدبهاءالدين محمد؛ باب چهارم در بيان روند پيدايى و سير تحولات معمارى آستان مباركه سيد بهاءالدين محمد؛ باب پنجم به بيان پيشينه و سير تحولات روستاى شيخ چوپان (شبان) از آغاز تا كنون پرداخته است؛ باب ششم در بيان آثار و نشانه‏هايى از كرامت امامزاده سيدبهاءالدين محمد مى‏باشد؛ باب هفتم در بيان شجرۀ طيبه و شرح آباء و اجداد سادات شيخ شبان است و باب هشتم، در بيان مستدركات، توضيحات و تعليقات كتاب مى‏باشد.

 

مؤلف در بخشى از پيشگفتار هفت صفحه‏اى خود، چنين آورده است: «كتاب حاضر جلد هفتم از دايره‏المعارف شجرۀ آل رسول؟ص؟ كه اندوخته و تراوش فكرى و اعتقادى بيش از يك سال تحقيق و تفحص نگارنده است. نقطه آمال آن در سال 1386 ه .ش در مكه مكرمه شروع و آمين آن يك سال بعد در مدينه به پايان رسيد. اگرچه اين سادات اصيل و صحيح الانسب [النسب] در عين معروفيت و اشتهارشان در بين آن بلاد، در كتب انساب نامى از آنان به ميان نيامده است و نيز اگرچه در اين زمينه مدارك اندك بود، اما به اندازۀ توان تلاش شد از كتبى كه مطالب مورد نياز در آنها گمان مى‏رفت به جمع و تدوين آن پرداخت و از طرفى از كتاب‏هاى تخصصى انساب در ايران و برخى از كتابخانه‏هاى بمبئى در هند و نجف اشرف در عراق و هرات در افغانستان و پژوهش‏هاى ميدانى و اوراق خطى خانوادگى كمك جست».

 

آنچه مسلم است، مؤلف محترم در گردآورى و تأليف اثر فوق و ساير مجلدات دايره‏المعارف شجرۀ آل رسول؟ص؟ تلاشى درخور تحسين و زحمات بسيارى متحمل شده است؛ به ويژه آنكه اسناد موجود در خصوص اماكن متبركه مورد بحث در مجموعۀ فوق بسيار اندك و سفرهاى ميدانى نگارنده در دامنه‏هاى كوهستان‏هاى صعب‏العبور مناطق مورد اشاره، كارى قابل تحسين است. آنچه در اكثر كتب مربوطه جاى آن خالى مى‏باشد، انجام مطالعات ميدانى است كه ارزش و اهميت علمى اثر را دوچندان مى‏نمايد و نگارندۀ محترم، موفق به انجام چنين امرى با تمام مشكلات آن گشته است. اميد است در به سامان رساندن ساير مجلدات ديگر نيز موفق باشد.

 

با اينهمه بايد گفت، تلاش و كوشش ارزنده مؤلف بر اثر شتابزدگى در تحقيق و تأليف اثر طى يك سال (براساس آنچه در مقدمه كتاب آمده است)، موجب گشته است در تنظيم و ارائۀ مطالب، مشكلاتى رخ نمايد كه برخى از اين موارد، مختصراً مورد بحث قرار مى‏گيرد:

 

* سخن را از متن درج‏شده بر روى جلد اثر آغاز مى‏كنيم كه مؤلف مدعى است سابقۀ سى سال تحقيق و پژوهش در علوم انساب و رجال، منجر به ارائۀ دايره‏المعارف 24 جلدى «شجرۀ آل رسول؟ص؟»، «دانشنامه آشنايى با ترتب پاكان» و سلسله كتب «شاهدان بزم الست» شده است؛ در صورتى كه در مقدمۀ جلد هفتم آن ـ كه مورد بحث است ـ مدعى شده است اثر فوق حاصل تحقيق و پژوهش در سال 1386 است؛ بنابراين سابقۀ سى ساله و تنظيم اطلاعات فوق در 24 جلد مورد سؤال است. از اين رو ساير مجلدات ظاهراً در آينده انجام پذيرد نه در گذشته كه ادعاى تحقيق آن صورت گرفته است؟!

 

* در مقدمۀ اثر فوق آمده است: جلد اول تا ششم مجموعه دايره‏المعارف شجرۀ آل رسول؟ص؟ به ذكر احوال امامزادگان كرانه‏هاى جنوبى خليج فارس و دامنه‏هاى شمال و شرق جبال زاگرس و بخشى از فارس اختصاص دارد. به نظر مى‏رسد مؤلف محترم موقعيت‏هاى جغرافيايى را اشتباه درج نموده است؛ چرا كه كرانه‏هاى جنوبى خليج فارس شامل كشورهاى عربى امارات متحده، بحرين و عربستان مى‏باشد و شامل كشور ايران نمى‏باشد؛ از سويى ديگر در جلد سوم نيز كه مختص امامزادگان كهكيلويه و بويراحمد است، اصطلاح فوق بر روى جلد آن مجدد ذكر شده است: «در ذكر احوال امامزادگان كرانۀ جنوبى خليج فارس و دامنۀ شمال و شرق جبال زاگرس»؛ در صورتى كه منطقۀ مورد بحث نه در كرانۀ جنوبى خليج‏فارس واقع است و نه در شمال زاگرس؛ چرا كه شمال زاگرس، استان‏هاى كرمانشاه، كردستان، لرستان و چهارمحال و بختيارى است و از سويى ديگر در صفحه 21 پس از عنوان كرانه‏هاى جنوبى ايران، داخل پرانتز چهارمحال و بختيارى درج گرديده كه اشتباهى آشكار است.

 

* نام اثر فوق، دايره‏المعارف شجرۀ آل رسول؟ص؟: شجرۀ طيبه در انساب سادات شيخ شبان است؛ يعنى آل رسول؟ص؟. در باب اول كتاب نيز آيات و احاديثى در اين زمينه مورد استناد و بحث واقع گرديده است، ولى در سرتاسر كتاب، در مقابل نام مبارك پيامبر اكرم؟ص؟ به بيان «صلى الله‏ عليه و سلم» اكتفا شده است؛ در صورتى كه موضوع كتاب، آل رسول الله‏ است؛ آن هم در بزرگ‏ترين پايگاه تشيع در جهان اسلام، يعنى ايران؛ لذا قطعاً صلوات بر پيامبر؟ص؟ بدون ذكر «آل» در اين اثر اشتباهى بزرگ است.

 

* در صفحه 24 بند 5 چنين آمده است: «مصادر و مآخذ اين مشجرها علاوه بر مصادرى كه در برخى تذكره‏نامه‏هاى هر اولاد ياد شده‏اند، صدها جلد كتاب خطى و چاپى و مجموعه‏هاى علمى و بياض‏ها و نامه‏هاى شخصى، اجازات علما و تذكره‏هاى اولاد ياد شده‏اند، صدها جلد كتاب خطى و چاپى و مجموعه‏هاى علمى و بياض‏ها و نامه‏هاى شخصى، اجازات علما و تذكره‏ها و دواوين شعرا و يادداشت‏هاى معتبر در اثناء و پشت برخى از كتاب‏هاى جلد چرمى قديم و طومارهاى عصر صفويه و زنديه و قبالجات قديم كه معاصران با اطلاع از پدران آگاه خود از جمله سيدعبدالحسين مرتضوى و… در اختيار ما گذاشته‏اند و هر مطلبى را نسبت به مصدر آن داده و خود را از ضمانت و مسئوليت آن خارج ساخته و به عهدۀ مصادر مربوطه گذاشته‏ايم».

 

اولاً اگر مؤلف از چنين مجموعه‏هاى معتبرى بهره برده است، لزوم بيان جملۀ «خود را از ضمانت صحت و مسئوليت آن خارج ساخته و به  هدۀ مصادر مربوطه گذاشته‏ايم»، وجود ندارد؛ ثانياً بر خلاف اين بيان، در فهرست منابع پايانى كتاب صرفاً به بيان ناقص 97 عنوان كتاب اكتفا شده است اكثر آنها، فاقد شماره جلد، نويسنده، ناشر و ساير ويژگى‏هاى اثر است. همچنين آمده است: در بيان «بياض‏ها، نامه‏ها، اجازات، تذكره‏ها، طومارها و قبالجات مورد اشاره، صرفاً 24 سند عمدتاً مهرنامه و مصالحه نامه اشاره گرديد»؛ بنابراين از صدها عنوان اثر خطى و چاپى و مجموعه‏هاى معتبر و مانند آنها اثرى نيست.

 

* آنچه بيش از همه در اثر فوق بدان نياز است، ويراستارى دقيق متن است؛ چه اينكه علاوه بر جمله‏بندى‏هاى ناقص، غلط‏هاى املائى بسيارى در متن به چشم مى‏خورد؛ مثال كلمۀ «هامش» در سرتاسر كتاب به دو صورت «هامش» و «حامش» آمده است كه قطعاً «حامش» غلط فاحش است و يا جمع شجره‏نام‏ها را «مشجرها» آورده است؛ يعنى كلمۀ عربى را به صورت فارسى جمع بسته است، و ده‏ها نمونۀ ديگر.

 

* در سرتاسر اثر كليۀ «تاى تأنيث»ها بدون نقطه آمده است.

 

* بسيارى از پاورقى‏هاى صفحات در منابع پايانى وجود ندارد كه در صفحات مربوطه بدان اشاره مى‏گردد؛ البته به علت تكرار به نظر مى‏رسد از صفحاتى كه از منابع رونويسى گرديده، زيرنويس صفحات نيز رونويسى شده است و منبع مؤلف نبوده است.

 

* عدم توجه به تقسيمات كشورى به ويژه نقاط روستايى و شهرى. براى مثال مؤلف شهر سامان در استان چهارمحال و بختيارى را با عنوان روستاى سامان ذكر نموده است و يا در صفحه 22 شهر چادگان مركز شهرستان چادگان در استان اصفهان را جزء قُراء محسوب نموده، نيز شهر باغ بهادران (باغبهادران) را جزء قراء لنجان محسوب كرده، نام آن را نيز به‏غلط به صورت «باغ بدران» درج نموده است؛ همچنين در همين صفحه 22 مدفن امامزاده احمد را در باغات قريه بن از محال اربعه آورده است: اولاً «بِن» شهر است نه قريه و در شهرستان شهركرد در استان چهارمحال و بختيارى واقع است و اصطلاح «محال اربعه» نيز ظاهراً در جغرافياى كنونى ايران جايگاهى ندارد و اصطلاح چهار ـ محال يا محال ـ اربعه مربوط به عهد گذشته است؛ ضمناً در پاورقى صفحه 177 نيز مؤلف بر شهربودن «بن» تأكيد دارد. شهر «روزوه» در شهرستان چادگان نيز از پاورقى قراء محسوب شده است كه بايد گفت نام آن به‏غلط «دوزوه» درج گشته است.

 

* تفاوت در ارجاع پاورقى‏هاى صفحات. حتى در برخى از صفحات يك مأخذ يكسان عنوان نشده است.

 

* تفاوت مباحث مورد بحث در متن و ارجاعات و پاورقى‏هاى صفحات. براى مثال در متن اثر، سخن ياقوت حموى مورد بررسى قرار گرفته است؛ اما پاورقى صفحه به نقل از جغرافياى تاريخى سرزمين‏هاى خلافت شرقى است كه منبع اوليۀ نقل نيست.

 

* كاربرد اصطلاحات و القاب و عناوين در ميان نقل قول‏ها يا منابع كه در مواردى موضوع را از حالت علمى خارج مى‏نمايد. تعابيرى همچون تأليف عالم ربانى و فقيه فاضل صمدانى و يا دانشمند قَدَر… در صفحه 34 و موارد ديگر كه در ذكر منابع يا پاورقى‏ها معمول نيست.

 

* در صفحه 26 عنوان نموده است: اين كتاب بخش كوچكى از اولاد پيغمبر(ص) و دزّارى ائمه اطهار عليهم السلام را در زمان‏هاى گذشته و حال، از روى موثق‏ترين مدارك و تحقيقات علمى و انسانى كه تا كنون در جايى ضبط و ثبت نشده است، بيان و معرفى مى‏كند. در صفحۀ 26 سطر 15 نيز چنين آمده است: «هر مطلبى را نسبت به مصدر آن داده و خود را از ضمانت صحت و مسئوليت آن خارج ساخته و به عهدۀ مصادر مربوطه گذاشته‏ايم».

 

آيا جملات فوق با يكديگر تناقض ندارند؟!

 

* پاورقى‏هاى صفحات در هر باب (فصل) به ترتيب شماره بدون تكرار درج گشته است: در صفحه 38 پاورقى 17 و 18 چنين است: «17. یادداشت‏هاى سيدمصلح‏الدين مهدى به نقل از…؛ 18. يادداشت‏هاى آقاى سيدمصلح‏الدين مهدوى»؛ در صورتى كه مطالب عنوان شده به نقل از كتاب تذكرة القبور ايشان است و در فهرست مأخذ نيز آمده است؛ لذا ارجاع پاورقى به صورت فوق، جنبۀ علمى ندارد.

 

* پاورقى شماره 23 صفحه 39 چنين است: «23. همان اثر، موحد ابطحى»؛ درصورتى كه در شمارۀ 22 پاورقى قبلى از اثر مورد اشاره خبرى نيست و در پاورقى شماره 24 بدان اشاره شده است؛ بدين شرح: «ميرسيدحجة موحد ابطحى، ريشه‏ها و جلوه‏هاى تشيع ص 145ـ150» كه البته اثر فوق سه جلد است و مؤلف محترم فراموش كرده است به جلد موردنظر اشاره كند.

 

* بخش پايانى صفحه 40 و ابتداى صفحه 41 در توصيف برخى زيارتگاه‏هاى موجود، توصيف‏هايى اينچنين آمده است: «صحن و سراى عجيب و شگفت‏انگيز حضرت معصومه(س) در قم، بارگاه چشمگير و بزرگ حضرت عبدالعظيم(ع) در شهررى و صحن و بارگاه مجلل حضرت احمد بن موسى(ع)… اصطلاحات فوق: عجيب و شگفت‏انگيز، چشمگير و مجلل و… نيز خود عجيب و شگفت‏انگيز است!

 

* پاورقى شماره 2 به كتاب زينت المجالس، ص 810 اشاره دارد؛ در صورتى كه در منابع پايانى اثرى از آن نيست.

 

* پاورقى شماره 4 به نقل از شرح نهج‏البلاغه، ج 15، ص 290 آمده است؛ بدون ذكر شارح آن كه در منابع پايانى نيز منبعى با اين نام وجود ندارد.

 

* نقشه صفحه 49 مسير هجرت تاريخى حضرت امام رضا؟ع؟ از مدينه به مرو را نشان مى‏دهد كه توسط خانم احمديان شالچى در بنياد پژوهش‏هاى اسلامى آستان قدس رضوى، در كتاب از مدينه تا مرو: جغرافياى تاريخى هجرت امام رضا؟ع؟، اثر جليل عرفان‏منش ترسيم و درج گشته است. در پاورقى صفحه يفوق، نه به مأخذ اشاره شده و نه در فهرست پايانى كتاب، سخنى از آن به ميان آمده است.

 

* صفحه 50 پاورقى شماره 7 تاريخ رويان مى‏باشد كه در منابع پايانى وجود ندارد. ظاهراً نام صحيح آن تاريخ طبرستان و رويان و مازندران است كه در پاورقى شماره 8 همين صفحه و منبع شماره 40 پايان كتاب آمده است.

 

* پاورقى شماره 13 صفحه 52 چنين است: «خورشيد ج ص 260ـ 261»؛ ضمن آنكه منبع فوق مشخص و مفهوم نيست و در منابع پايانى اثر نيز اثرى از آن نيست.

 

* پاورقى شماره 21 صفحه 55 چنين است: «جغرافياى تاريخى… تفرش ص 29». نام صحيح اين كتاب چنين است: سيرى كوتاه در جغرافياى تاريخى تفرش و آشتيان، اثر مرتضى سيفى فمى تفرشى، انتشارات اميركبير، 1361. از سوى ديگر موضوع مورد اشاره به نقل از منبع فوق، اصولاً در صفحۀ مورد اشاره صفحات قبل و بعد آن با بررسى‏هاى به عمل آمده وجود ندارد.

 

* پاورقى شماره 27 صفحۀ 56 چنين است: «نقض ص 558ـ559»؛ ضمن آنكه منبع فوق مفهوم نيست و در منابع پايانى نيز وجود ندارد.

 

* پاورقى شماره 29 در صفحۀ 57، «بحارالانوار، ج 48» مى‏باشد كه در منابع پايانى، «بحارالانوار جلد 50 و 96» ذكر شده است.

 

* پاورقى شمارۀ 56 «سفرنامۀ ابودلف با تعليقات ميتورسمى» ذكر شده است. در صفحه 71 پاورقى شماره 83 نام ميتورسمى، ميتورسكى آمده است كه صحيح هر دو مورد، مينورسكى است.

 

* در صفحه 65 سطر 3 پاورقى مطالب عنوان‏شده از ياقوت حموى، كتاب جغرافياى تاريخى سرزمين‏هاى خلافت شرقى اثر گاى لسترانج است؛ ضمن آنكه مترجم كتاب فوق را محمد عرفان آورده است كه صحيح آن، محمود عرفان مى‏باشد.

 

* صفحه 66 پاورقى شماره 64 احسن التقاسيم، حسن التقاسيم ذكر شده است؛ ضمن آنكه مجلد آن فراموش شده است كه صفحۀ مذكور مربوط به بخش دوم اثر فوق است. ضمناً منروى مترجم آن اشتباه چاپى و صحيح آن منزوى است؛ همچنان‏كه مترجم اثر پاورقى شماره 63 نيز محمدعلى موحد است كه مرحد ذكر شده است.

 

* صفحۀ 67 سطر اول، به نقل از ابوالفداء طول را، بابكان به خان لنجان و سپس اصفهان را بيش از شش روز ذكر مى‏كند. پاورقى ابوالفداء به امان، دينر ص 62 داده شده است؛ ضمن آنكه امان دينر در صفحه 63 امان ديفر آمده است. گفتنى است ارجاع يك اثر تاريخى كهن به يك اثر معاصر صحيح نيست.

 

* در صفحه 67 سطر 9 آمده است: در اين زمان استان چهارمحال و بختيارى به دو ناحيۀ مهم تقسيم مى‏گرديد كه ناحيۀ شمالى به خاقان و جنوبى سردان يا سردن ناميده مى‏شد. اولاً مرزهاى جغرافيايى در گذشته هيچ‏گونه ارتباطى با مرزهاى استان‏هاى فعلى نداشته، با آن تفاوت بسيار داشته است؛ ثانياً موضوع فوق به صورة الارض ابن حوقل، صفحه‏هاى 108 و 109 ارجاع داده شده است كه چنين موضوعى با بررسى به عمل آمده، در اثر فوق وجود ندارد.

 

* صفحه 68 سطر اول و دوم آمده است: «بر اثر وقوع زلزله‏هاى متعدد در قرن چهارم، جاده بختيارى از رونق افتاده به همين خاطر جاده ارجان اصفهان گسترش يافت». ارجاع اين سخن به جغرافياى تاريخى سرزمينهاى خلافت شرقى گاى لسترنج، صفحه 264 است (پاورقى شماره 72). چنين موضوعى در صفحه 264 وجود ندارد و لسترنج به نقل از ياقوت حموى آورده است: «حول و حوش ايذج زمين لرزه بسيار حادث مى‏شود»؛ بنابراين روشن است كه هيچ اشاره‏اى به موقعيت جاده ارتباطى ندارد.

 

* صفحۀ 69 پاورقى شماره 76 منظومه ويس و رامين فخرالدين اسعد گرگانى، «و بن ورامين» درج شده است؛ ضمناً در منابع پايانى نيز اين منبع ذكر نشده است.

 

* پاورقى شماره 86 صفحه 72 سردار اسعد بختيارى، «سردار اسفد» آمده است.

 

* در صفحات 70، 71 و 74، پاورقى شماره 79، 83 و 89 و پاورقى شماره 60 صفحه 65 يك مؤلف به سه شكل درج شده است: در بد بارون (ص 74) دو بد باورن (ص 71) دو يد بارون (ص 70)؛ به علاوه در منابع پايانى «دو بد بارون» ذكر شده است.

 

* صفحه 75 پاورقى شماره 95 چنين است: «مينورسكى، تذكرة الملوك و تحقيقات ترجمه مسعود رجب‏نيا ص 78». نام صحيح پاورقى فوق چنين است: ميرزا سميعا، تذكرة الملوك، به كوشش دكتر سيدمحمد دبير سياقى و تعليقات مينورسكى بر تذكرة الملوك، ترجمۀ مسعود رجب‏نيا، اميركبير، 1368.

 

* صفحه 83 سطر آخر، سخن استرابو در خصوص جاده گبيانه به سفرنامه راوينسون ارجاع داده شده است؛ ضمناً نويسندۀ سفرنامه راولينسون ذكر شده نام سفرنامه رادلينسون ذكر شده است؟!

 

* صفحه 84 سطر 9، سخن ويل دورانت به مقاله «راه‏هاى خوزستان در نخستين قرون اسلامى» آقاى سيدصفر رجبى ارجاع داده شده است. ظاهراً تاريخ تمدن ويل دورانت فراموش شده است.

 

در همين صفحه، پاورقى شماره 3 چنين است: «كريشمن، رمان، ص 231». تمام اثر موردنظر فراموش شده است؛ ضمن آنكه گريشمن صحيح است.

 

* در بازخوانى موقوفات امامزاده سيدبهاءالدين محمد(ص) در صفحه 103 نام شهر روزوه در بازخوانى «دوزوه» آمده است كه صحيح نيست.

 

* صفحه 107 در خصوص اسحاق العالم، جد چهارم، امامزاده بهاءالدين محمد، به شجرة المباركه، صفحه 5ـ108 ارجاع داده شده است. ارجاع موضوعى به صفحۀ 5ـ108 يك كتاب امرى معمول و علمى نيست و احتمالاً اشتباه چاپى است؛ زيرا پاورقى بعد همين صفحه، صرفاً به صفحه 108 ارجاع داده است.

 

* در صفحه 112 سطر 10ـ14 چنين آمده است: «بر حسب آنچه حضرت آيت‏الله‏ العظمى مرحوم آقاى سيدشهاب‏الدين مرعشى نجفى به نقل از حواشى نسابه جليل ميرمحمد قاسم مختارى سبزوارى در تعاليق خود بر عمدة الطالب نوشته است، فرزند بلافصل حضرت موسى بن جعفر؟عهما؟ است».

 

ارجاع سخن آيت‏الله‏ مرعشى و عمدة الطالب چنين است: «مهدوى سيد مصلح‏الدين، تصحيح و اضافات دكتر اصغر منتظر قائم، ص 346» كه امرى كاملاً غلط است؛ از سوى ديگر عمدة الطالب در منابع پايانى كتاب آمده است، ولى در پاورقى فراموش شده است؛ ضمن اينكه در ارجاع پاورقى ارائه‏شده نيز نام اثر فراموش گشته است. نام اثر مزارات اصفهان است كه توسط انتشارات دانشگاه اصفهان منتشر شده است.

 

* صفحه 114 پاورقى شماره 30 «عباس رقباى آشتيانى» آمده است كه صحيح آن، عباس اقبال آشتيانى است.

 

* صفحه 149 سطر 5، شهر بن، شهرستان بِن عنوان شده است؛ در صورتى كه شهر بن از جمله شهرهاى شهرستان شهركرد در استان چهارمحال و بختيارى است.

 

* پاورقى شماره 2 صفحه 150 «قاموس كتاب مقدس، نقل از فرهنگ دهخدا، ص 150» مى‏باشد. اولاً قاموس كتاب مقدس در منابع پايانى كتاب نيامده است؛ ثانياً لغت‏نامۀ دهخدا در منابع پايانى آمده، ولى نقل با واسطه صورت گرفته است كه صحيح نيست.

 

در صفحه مذكور، پاورقى شماره 3 «كشاف اصطلاحات الفنون به نقل از دهخدا، ص 150» مى‏باشد. بايد گفت: كتاب كشاف اصطلاحات الفنون در منابع پايانى وجود ندارد و دوباره مطلب نقل‏شده از لغت‏نامه دهخدا با واسطه آمده است.

 

* پاورقى شماره 4 صفحه 151 «دايره‏المعارف اسلامى به نقل از دهخدا، ص 150» مى‏باشد؛ در صورتى كه دايره‏المعارف اسلامى در منابع پايانى وجود ندارد و مجدداً سخن دهخدا با واسطه نقل شده است؛ اين در حالى است كه مؤلف مدعى است در منابع پايانى يكى از منابع اثر لغت‏نامۀ دهخداست. گفتنى است در منابع پايانى، لغت‏نامۀ دهخدا با عنوان فرهنگ دهخدا بدون هيچ‏گونه مشخصاتى ذكر شده است.

 

* در صفحه 152، پاورقى شماره 7 چنين است: «از الموسوعه العربيه به نقل از دهخدا، ص 152» و نيز پاورقى شمارۀ 8: «التدوين به نقل از دهخدا، ص 152» و شماره 9: «دهخدا، ص 152»؛ همچنين در پاورقى‏هاى شماره 10 و 11 آمده است: «دايره‏المعارف اسلامى به نقل از دهخدا، ص 152 و 153». به نظر مى‏رسد مؤلف محترم موارد فوق را تماماً از لغت‏نامۀ دهخدا نقل نموده است؛ زيرا در لغت‏نامه دهخدا موارد مورد اشاره را به نقل از منابع فوق ذكر كرده است كه مؤلف در پاورقى منابع را جابه‏جا ذكر كرده است؟!

 

در همين صفحه پاورقى شماره 13، مؤلف صرفاً به ذكر فارسنامۀ ناصرى بدون هيچ‏گونه توضيحى يا ذكر صفحه اكتفا كرده است.

 

* صفحه 153 پاورقى شماره 14، فرهنگ جغرافيايى ايران، ج 9 مى‏باشد كه بدون هيچ‏گونه توضيح يا ذكر صفحۀ موردنظر آمده است. بايد گفت: در فرهنگ جغرافيايى آبادى‏هاى كشور جمهورى اسلامى ايران، ج 9 چنين موضوعى وجود ندارد؛ ضمن آنكه در منابع پايانى نيز چنين اثرى ذكر نشده است.

 

در همين صفحه، پاورقى شماره 19 مقدمه التفهيم بدون ذكر صفحه يا مشخصات آن آمده است و شماره 20 متن اللغه بدون ذكر نام مؤلف يا صفحه وارد شده است؛ به علاوه هيچ‏كدام از منابع فوق در منابع پايانى اثر ذكر نشده‏اند؟!

 

* در صفحه 155 قسمت پايانى صفحه چنين آمده است: «در واقع بايد گفت اسناد و اطلاعات محليان به مراتب از اطلاعاتى كه از برخى كتب تاريخى به دست مى‏دهد، وسيع‏تر است؛ زيرا آگاهان محلى كه اطلاعات مربوط به منطقه خود را سينه به سينه از نياكان به ارث برده‏اند، راجع به گذشته اين منطقه كه در روزگار معاصر در روستاى شيخ شبان خلاصه شده است، يكى پس از ديگرى چنين اظهار مى‏دارند: «در سال 23 قمرى در زمان خليفۀ دوم سرزمين «ايلگاه» (چهارمحال فعلى) به دست مسلمانان فتح گرديد». مؤلف محترم به نقل نمونه‏هاى ديگرى نيز از اين اخبار كه مربوط به صدر اسلام است در چندين صفحه پرداخته است و مدعى شده اين اطلاعات وسيع‏تر از اطلاعات موجود در كتب و قابل اعتماد است. آيا صحت و سقم نقل قول افراد از حداقل 1400 سال قبل، بر نويسندۀ محترم آشكار گرديده است؟ چگونه مى‏توان بر بيان چنين مطالبى صحه گذاشت و از سويى فتح ناحيه كوهستانى چهارمحال و بختيارى و اصفهان توسط سپاه اسلام ـ كه در اكثر كتب قدما ذكر شده است ـ و به ذكر روايات افراد محلى نياز ندارد؟!

 

* صفحه 162 مؤلف مدعى است: «سنگ قبرى در گورستان قديمى روستاى شيخ شبان، داراى تاريخ 263 هـ .ق را نشان مى‏دهد كه تقارن با زمان حضرت امام رضا؟ع؟ دارد».

 

بر اساس آنچه پشت جلد اثر فوق آمده است، مؤلف محترم ازجمله  محققان و استادان نسابه، با سابقه سى سال تحقيق و پژوهش مى‏باشد؛ بنابراين چگونه است كه تاريخ زندگانى ائمه اطهار ؟عهم؟ را فراموش كرده است. تاريخ شهادت حضرت امام رضا؟ع؟ سال 203 ه .ق است و سال آغاز امامت حضرت مهدى ؟عج؟ سال 260 ه .ق است؛ بنابراين سال 263 ق سال امامت حضرت مهدى(ع) است نه مقارن با حضرت امام رضا؟ع؟.

 

* در صفحه 164 سطر 15ـ17 آمده است: در گورستان قديمى روستاى گشنيزجان كه اشتباهاً كشنيزجان درج گرديده، سنگ قبرهايى وجود دارد كه حكايت از اسكان موقت اقوام مختلف از جمله قوم ارامنه در سنوات قرون يازده و دوازدهم ه .ق دارد، كه نوشتار هيچ كدام از اين سنگ‏ها قابل خواندن نيست. در اين زمينه لازم است مؤلف محترم به كتاب تاريخ ارامنه فريدن اثر لئون ميناسيان كه در سال 1971 در بيروت منتشر گشته است مراجعه نمايد تا آثار قبرستان فوق را مورد مطالعه قرار دهد كه: قابل خواندن است و از بين نرفته است؟!

 

* در صفحۀ 183، سطر 6 چنين آمده است: «در كتاب نفيس و نادر الوجود: احسن الكبار فى معرفة الائمه الاطهار در خصوص حضرت امام كاظم(ع) مى‏نويسد: «پاورقى مطالب احسن الكبار فى معرفة الائمه الاطهار، جامع الانساب ج 1، اثر سيدمحمدعلى روضاتى است». باز در همين صفحه آمده است: «صاحب عمدة الطالب در احوال حضرت امام موسى‏بن‏جعفر عليهما السلام گويند:…». پاورقى عمدة الطالب به كتاب جامع الانساب، ج 1 داده شده است و در منابع پايانى كتاب، شماره 22 عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب آمده است. در صورتى كه اثر فوق واقعاً جزو منابع مورد استناد بوده باشد، ارجاع مطلب عمدة الطالب به جامع الانساب صحيح نيست.

 

* صفحه 185، پاورقى شمارۀ 4 «حياة الامام موسى بن جعفر، ج 2» مى‏باشد. چنين اثرى در منابع پايانى كتاب وجود ندارد.

 

* پاورقى شماره 5 صفحۀ 186 «بحارالانوار، ج 48» مى‏باشد كه در منابع پايانى «بحارالانوار، جلد 50 و 96» آمده است.

 

در همين صفحه پاورقى شماره 6، ترجمه مقاتل الطالبين، ص 624، به نقل از: تذكره آقاعلى عباس اثر احمد صادقى اردستانى است؛ در صورتى كه در منابع پايانى كتاب مقاتل الطالبين وجود دارد، ولى نقل مطلب از تذكره آقاعلى عباس(ع) آمده است؛ از سوى ديگر در منابع پايانى اثر، تذكره آقاعلى عباس(ع) وجود ندارد!

 

* در پاورقى شماره 8 صفحه 187 نام عمدة الطالب، «عمده الصالب» و نزهة العيون، «نزمه العيون» ذكر شده كه ظاهراً اشتباه تايپى است.

 

* در پاورقى شماره 12 صفحه 189 رجال طوسى، «رجال الصوسى» تايپ شده است.

 

* پاورقى‏هاى شماره 13، 14 و 15 در صفحات 189 و 190 يك مأخذ است كه متفاوت عنوان شده است؛ بدين شرح:

 

13. نزهة العيون فى نهاية الفنون (البته بدون نقطه تاء تأنيث ثبت شده)؛ 14. نزهه العيون؛ 15. عيون.

 

* پاورقى شماره 22 صفحه 194 چنين است: «همان اثرف مهدوى، ص 346»؛ در صورتى كه نام اثر رجال اصفهان در شماره 21 بدون ذكر جلد موردنظر آمده است و ذكر همان اثر، بى‏مفهوم است؟ در منابع پايانى نيز اين اثر ذكر نشده است. پاورقى شماره 23، تاريخ اصفهان و رى است كه در منابع پايانى نيامده است. توضيح آنكه: اثر فوق از تأليفات محمدحسن جابرى انصارى است.

 

پاورقى شماره 24 همين صفحه نيز آثار ملى اصفهان است؛ ضمن آنكه مؤلف آن مشخص نيست و در منابع پايان كتاب نيز نيامده است.

 

* پاورقى شماره 26 ريشه‏ها و جلوه‏هاى تشيع است كه بدون ذكر جلد مورد نظر آمده و در منابع پايانى نيز كامل ذكر نشده است.

 

اثر فوق در سه جلد چاپ و منتشر شده است و نام كامل آن چنين است: «ريشه‏ها و جلوه‏هاى تشيع و حوزه علميه اصفهان در طول تاريخ، تأليف ميرسيدحجت موحد ابطحى، ناشر دفتر تبليغات المهدى(عج)، اصفهان 1418 ه .ق».

 

* در پاورقى شماره 28 صفحه 197 نام اثر فراموش شده است و نام خانوادگى مرحوم مهدوى، مهدى ذكر شده است. نام اثر مورد نظر مزارات اصفهان است؛ ضمناً در منابع پايانى نيز ذكرى از آن نيست.

 

* در سطر 10 صفحه 200 شهر سامان در استان چهارمحال و بختيارى روستا قلمداد گشته است.

 

* در سطر 16 صفحه 212 چنين آمده است: «روستاى گيشنيزجان و ايرانچه از توابع شهرستان كيار در فاصله 40 كيلومترى شهركرد واقع شده»؛ توضيح آنكه روستاى گيشنيزجان يا گشنيزجان در شهرستان چادگان واقع است و شهرستان كيار نيز در استان چهارمحال و بختيارى نيست. در ادامه موضوع، مؤلف مدعى است در روستاى گشنيزجان، آثار ضعيفى از قبور و كليساهاى ارامنه نمايان است كه قدمتى بسيار طولانى دارد؛ در صورتى كه در صفحۀ 164 همچنان‏كه ذكر آن گذشت، مؤلف اين آثار را مربوط به قرن يازدهم و دوازدهم ه .ق دانسته است و… .

 

* در صفحه 213 سطر 4 «ظل السلطان» به صورت ضلّ السلطان درج گرديده كه نادرست است؛ هرچند در واقع ظل السلطان حاكم اصفهان، ضلّ نيز بوده است!

 

* در سطر 15 صفحه 216 چنين آمده است: «اين سيد بزرگوار در قبرستان قديم كركوند لنجان اصفهان دفن شده است». توضيح آنكه كرگوند از جمله شهرهاى واقع در شهرستان مباركه در استان اصفهان است و در شهرستان لنجان واقع نيست.

 

* در صفحه 249 بناى شهر نجف‏آباد را بين سال‏هاى 1020 ـ 1030 ه .ق به خواست شاه عباس صفوى آورده است. مرحوم دهخدا در لغت‏نامه بناى آن را سال 1022 ه .ق ذكر كرده است.

 

* در سطر 11 صفحۀ 263، هامش به صورت «هامش» و در سطر 13 به صورت «حامش» و در سطر 17 به صورت «حامش» و در سطر 4 صفحه 264 به صورت «هامش» آمده است كه صحيح آن «هامش» مى‏باشد نه حامش.

 

* در صفحۀ 273 تذكره‏اى با تاريخ تحرير 1268 ه .ق عنوان گشته است كه نشان‏دار به مهر 27 تن از علما و فضلاى بزرگ است؛ از جملۀ ايشان آقاجمال الدين بن آقاحسين الخوانسارى است. اين در صورتى است كه علامه آقاجمال خوانسارى فرزند ارشد آقاحسين خوانسارى مدفون در تخت فولاد اصفهان در سال 1135 وفات يافته، در سال 1268 ق در قيد حيات نبوده است؛ حال چگونه مهر ايشان بر تذكره فوق وجود دارد، جاى تعجب است و شايد تذكرۀ فوق ساختگى است و يا در تاريخ فوق از روى تذكره‏هاى كهن، بدون مهر رونوشت تهيه شده است و صرفاً با ذكر نام علماى گذشته آمده است؛ وگرنه سنديت آن قابل قبول نيست.

 

* پاورقى شماره 36 صفحه 293 اختران فروزان رى و تهران است كه در منابع پايانى، اثرى از آن نيست.

 

در بخش پايانى كتاب، فهرست منابع ارائه گشته است. مختصر آنكه در ارائه و تنظيم اين منابع هيچ‏گونه اصول علمى ارائه نشده است: برخى از منابع به صورت ناقص بدون نام مؤلف، برخى ابتدا نام مؤلف و سپس نام اثر و در برخى، ابتدا نام منبع و سپس نام مؤلف، در برخى حتى نام مترجم يا مؤلف نادرست عنوان گشته است. براى نمونه نام دكتر محمد معين، محمدحسين عنوان شده و يا نام محمود عرفان، مترجم جغرافياى تاريخى سرزمين‏هاى خلافت شرقى، محمد عرفان عنوان گشته است. گاهى نيز نام اثر نادرست عنوان شده است؛ براى نمونه عنوان مأخذ شماره 47 جغرافياى تاريخى تفرش است كه بدون نام كامل و ذكر مشخصات انتشاراتى اثر آمده است. صورت درست اثر، چنين است: سيرى كوتاه در جغرافياى تاريخى تفرش و آشتيان، اثر مرتضى سيفى فمى تفرشى. ده‏ها نمونۀ ديگر نيز از اين موارد وجود دارد كه ادامۀ آن، سخن را به درازا خواهد كشيد.

 

منبع: آینه ی پژوهش،شماره 128.

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=18341

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب