این 32 سال نقطه عطفی است در تاریخ تجدد ایران و بسیاری از مسائل و وقایع بعدی به این نقطه از تاریخ ما برمیگردد. این مقطع از تاریخ ما متاسفانه با رویکردهای تحلیلی دیده نشده.
داریوش رحمانیان
«ایران بین دو کودتا» را انتشارات «سمت» منتشر کرده است. از عنوان اثر پیداست که مولف آن؛ داریوش رحمانیان، از آغاز به قدرت رسیدن رضاشاه تا کودتای 28 مرداد 1332 را موضوع کار خود قرار داده است.
گفته های داریوش رحمانیان درباره ی کتابش «ایران بین دو کودتا» :
این کتاب یک کتاب درسی است. من این مقطع را انتخاب نکردم. ناچار بودم برای این درس یک جزوه بنویسم. این کتاب یک جزوه درسی تکاملیافته است. من بیش از دو دهه است که تدریس میکنم. این یادداشتها در طول سالیان گردآوری شده، من هم آنها را ویرایش کرده و حشو و زوایدشان را گرفتهام. این یادداشتها بنا به تقاضای دانشجویانم به صورت کتاب منتشر شد. اگر دست خودم بود فقط جمهوری رضاخانی را انتخاب میکردم و به طور عمیق روی آن متمرکز میشدم. یعنی یک رویداد کوچک از این مقطع 28 ساله را بررسی میکردم. یا فقط درباره بخشی از برنامه نوسازی رضا شاه کار میکردم.
اگر این کتاب، درسی نمیشد و به ناشر دیگری سپرده میشد قطعا طور دیگری از آب درمیآمد. حتما مطالب را آزادانهتر مینوشتم، فصلبندیام طور دیگری میشد. طبیعی است که چون رویکرد من آموزشی بوده، کتاب هم یک کتاب آموزشی از آب درآمده.
انتشارات سمت، پروسه انتشار کتاب را طولانی کرد، داوری این کتاب طبق روال این ناشر خیلی طول کشید، کتاب از نظر علمی، فرهنگی و سیاسی داوری شد. ناشر کاری به کار من نداشت و هیچگونه دخالتی در محتوای اثر نداشت. شاید بگویید چون ناشر دولتی بود، خودسانسوری کردهام. نمیدانم. به هر حال آنها هیچ فشاری روی من نیاوردند. چون کتاب جنبه آموزشی داشت، خود به خود دست من بسته بود. بیشتر سعی کردهام اطلاعات و دادههای تاریخی را به دانشجو منتقل کنم. سعی کردم کتاب را به زبانی ساده بنویسم. در تالیف کتاب تنها چیزی که در نظر داشتم، این نکته بود. از نظر محتوایی هم که خیلی اهل خودسانسوری نیستم. با ناشر درمورد محتوای کتاب هیچ مشکلی نداشتم. آنچه در مورد روی کار آمدن رضا شاه یا روایات مربوط به کودتا و ماجراهای پس از آن نوشتهام همه استنباط خود من است. من در این کتاب به هیچ وجه ریا نکردهام دست کم آگاهانه چنین اتفاقی نیفتاده. علاوه بر این آدمی نیستم که اجازه دهم چیزی را به من تحمیل کنند.
چرا تاریخ تبیینی نه تحلیلی؟
برنامه درسی رشته تاریخ در ایران حقیقتا عقبمانده و فرسوده است و تواناییهایی نظری دانشجو را تقویت نمیکند. من این نقیصه را قبول دارم. اینکه در کشور ما دانشجوی تاریخ کی و کجا باید تحلیل تاریخ را یاد بگیرد، فقط به تلاش شخصی او مربوط میشود، نه به برنامه درسی و دانشگاهیاش. ما درباره مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر و دیگر مقاطع تاریخ، پژوهشهای موردی بسیار خوبی داریم که دانشجویان میتوانند از طریق آنها اطلاعات و قوه تحلیلشان را بالا ببرند. حالا من در درون این نظام آموزشی، ناچار بودهام کتابی بنویسم که بیشتر، تاریخ تبیینی است تا تحلیلی. سعی کردم نظریه و تحلیل را اینجا به کار نبرم تا به دانشجو فشار کمتری وارد شود. دانشجوی پیام نور استاد ندارد و نمیشود با زبان نظریه و تحلیل با او حرف زد.
ما یک نگاه روایی داریم که در آن مورخ فقط تاریخ را روایت میکند و گزارش تاریخی میدهد. نوع دیگری از تاریخنگاری، نظری و تحلیلی است. این نوع تاریخنگاری روشمند و مبتنی بر چارچوبهای، مفهومی، نظری و روشی است و بنابراین عملی است. شکل دیگری از تاریخنگاری تبلیغی، بازاری و عامیانه است. شکل دیگرش تاریخنگاری رسمی و دولتی است. اگر به اینها تاریخنگاری ژورنالیستی و تاریخنگاری آکادمیک را هم اضافه کنیم، فکر میکنم این کتاب را بتوان یک کتاب علمی- دانشگاهی تلقی کرد. سعی کردهام لحن، طرز بیان، مستندات و تحلیلهایم، احساسی و شعاری نباشد. در آغاز کتاب هم گفتهام تاریخ دستگاه دیو و فرشتهسازی نیست. ما در تاریخ با انسان سرو کار داریم. انسانی که تاریخی است و نباید با این انسان تاریخی ذاتگرایانه برخورد کرد. کسی که در تاریخ اعمال خوب یا بد انجام داده، سرشت خوب یا بد ندارد. این آدم در تاریخ قرار گرفته و این اعمال از او سر زده است. در تاریخ اینطور اتفاق افتاده. این منطق، منطق علمی است. در این نگاه یک نوع صداقت و انصاف وجود دارد. سعی کردهام تا جایی که میتوانم این منطق را پیاده کنم. نمیدانم چقدر موفق شدهام. قضاوتش با مخاطبان است.
برنامه درسی رشته تاریخ در ایران حقیقتا عقبمانده و فرسوده است و تواناییهایی نظری دانشجو را تقویت نمیکند. من این نقیصه را قبول دارم. اینکه در کشور ما دانشجوی تاریخ کی و کجا باید تحلیل تاریخ را یاد بگیرد، فقط به تلاش شخصی او مربوط میشود، نه به برنامه درسی و دانشگاهیاش. ما درباره مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر و دیگر مقاطع تاریخ، پژوهشهای موردی بسیار خوبی داریم که دانشجویان میتوانند از طریق آنها اطلاعات و قوه تحلیلشان را بالا ببرند.
ارزشگذاری منابع ؟
وظیفه مورخ در تاریخ، سبک و سنگین کردن و نقد و ارزیابی دادهها است. به لحاظ دادهشناسی، مورخ باید طبقهبندی و دستهبندی کند. من هم این کار را کردهام. خیلی از جاها سعی کردهام گزارشها را با هم تطبیق کنم و بر منابع دستهاول و نزدیکتر به حادثه تکیه کنم. سعی کردهام پژوهشهایی را که روشمند، آکادمیک، منصفانه و صادقانهاند در اولویت قرار دهم. در مورد منابع، مآخذ و پژوهشها سعی کردهام یک رویکرد علمی را حفظ کنم و راهنمای صادق و منصف مخاطبم باشم.
در این کتاب حدودا به هفتصد کتاب و مقاله ارجاع داده شده. بسیاری از منابع در پانوشت ذکر شدهاند و همین نیاز خواننده محقق را برآورده میکند.
اولین منتقد هر اثری باید خود مولف باشد
من به ضعفها و کاستیهای کتاب خودم واقفم. اولین منتقد هر اثری باید خود مولف باشد. حتما در این کتاب مواردی هست که من یا به آنها توجه نکردهام یا درست گزارش نشدهاند و به اختصار و فقط به اشاره بیان شدهاند. من این کتاب را در شرایطی نوشتم که زیر انواع تنگناها و فشارهای زندگی شخصیام بودهام. خیلی رنج کشیدم تا این کتاب را به سرانجام برسانم. هم به ضعفهای پژوهشیاش واقفم، هم به ضعفهای تالیفی آن.
این مقطع از تاریخ معاصر ؟
نظرات گوناگونی در این مورد مطرح است. اینکه چه تفسیر و ارزیابی از یک دوره تاریخی داشته باشیم به این بستگی دارد که از کدام زاویه به تاریخ نگاه کنیم و پیرو کدام مکتب تاریخنگاری باشیم. بین اهل تاریخ این مساله جا افتاده است که انقلاب مشروطه سر فصل تاریخ جدید ما است. با انقلاب مشروطه است که ملت به معنای جدید کلمه و ناسیونالیزم به معنای یک ایدئولوژی سیاسی تولد پیدا میکند. یعنی مشروطه زادگاه ناسیونالیزم جدید ایرانی است. زادگاه ناسیونالیزم به عنوان ایدئولوژی سیاسی و سرآغاز حرکتهای جدی ایرانیان در راه تحقق و تجدد و تاسیس دولت- ملت است.
این مقطع بین دو کودتا قرار دارد. در حقیقت یک جابجایی گفتمانی اتفاق افتاده که رضا شاه و دیکتاتوری او از دل آن بیرون آمد. اگر پیشینه گفتمانی مشروطه را در نظر بگیرید، گفتمان مسلطش قانونخواهی بوده. میگفتند اگر مشروطه مسلط شود، ایران گلستان میشود ولی میبینیم که بعد از استقرار مشروطه، وعدههای آن به تاخیر و تعویق افتاد و مشروطه در بحران گرفتار شد.
دیگران میگویند بحران در مشروطیت ولی من میگویم مشروطه در بحران. از نظر من مشروطه دچار بحران شد. وقتی مشروطه دچار بحران شد، از دل تحولات بعدی، گفتمان مشت آهنین، دیکتاتور صالح و استبداد منور بیرون آمد. این گفتمان به این دلیل مسلط شد که برخی معتقد بودند باید یک قدرت و تمرکز قوی بیاید تا جلوی تجزیه شدن کشور را بگیرد.
شما هر نظری که درباره دوره رضا شاهی داشته باشید، چه مثل سلطنت طلبها بگویید این دوره سرآغاز نورانیت و درخشش ایران و احیای آن است، چه مثل کاتوزیان بر آن باشید که این دوره شبه مدرنیزم است، نمیتوانید منکر این مساله باشید که ایران در این دوره دچار تحول بزرگی شد. چهره کشور عوض شد. به ویژه در تهران و شهرهای بزرگ پایههای تغییر بهطور جدی ریخته شد. البته در روستاها و شهرهای کوچک آن چهره قرون وسطایی باقی ماند ولی تحولات اساسی و جدی در کشور صورت گرفت. پایه برخی تحولات در دورههای قبل به طور گسسته ریخته شد. امیر کبیر، عباس میرزا، سپهسالار، امینالدوله، مشروطهخواهان هر کدام گامهایی برداشتند ولی تحولی که ایجاد کردند به یک جریان تبدیل نشد. این تحولات در تاریخ معاصر ما مثل نقاط از هم گسسته بودند. دارالفنون تاسیس شد، روزنامهها درآمدند، بیمارستان تاسیس شد، بهداشت جدید پایهریزی شد، سینما آمد. ولی هیچ کدام جریانساز نشدند. از این مقطع به بعد در تاریخ ما جریان نو شدن به معنای بنیادی کلمه شروع شد. این 32 سال نقطه عطفی است در تاریخ تجدد ایران و بسیاری از مسائل و وقایع بعدی به این نقطه از تاریخ ما برمیگردد. این مقطع از تاریخ ما متاسفانه با رویکردهای تحلیلی دیده نشده. این ضعف در کتاب خود من هم هست. انشاءالله اگر عمری باشد و فرصتی دست دهد قصد دارم درباره این مقطع یک کتاب تحلیلی و نظری بنویسم.
فرآوری: رویا فهیم
بخش کتاب و کتابخوانی تبیان