شخصيت بينظير امام صادق(ع) قرنها چشم و دل فرزانگان و عالمان را از عظمت خويش آكنده است و صدها كتاب و نويسنده در طول قرون، به تكريم او و تبيين والاييهاي علمي، اخلاقي و عبادي او پرداختهاند.«اسدحيدر»، يكي از عالمان برجسته معاصر و تربيت يافتگان حوزه علميه نجف اشرف است كه با تدوين كتاب عظيمِ «الامام الصادق و المذاهب الأربعه» به تحليلي نو و جامع، پيرامون ابعاد شخصيت حضرت صادق(ع) پرداخته است. نوشته حاضر، گزارشي از اين كتاب است كه سالها پيش از انقلاب، از سوي «دارالكتاب العربي» در بيروت منتشر شده است
.
كتاب «الامام الاصادق و المذاهب الاربعه» از: اسدحيدر، در سه جلد (و هرجلد دو جزء) تشكيل يافته است و هرجلد، حدود 600 صحفه بحث غني و سرشار از تتبّع و كاوش دارد. همان گونه كه از نام كتاب پيداست، وجهه عمده تر كتاب، به تحليل مكتب فقهي و علمي و تفسيري امام صادق(ع) در ارتباط با مذاهب چهارگانه اهلسنّت و پيشوايانِ مذاهب اربعه پرداخته است.
* * *
جلد اول، از مقدمه خوب «دكتر حامد حنفي داود»، استاد ادبيات عرب در قاهره برخوردار است، و مقدمهاي كه خود مؤلف بركتابش نگاشته است.
از آنجا كه امام صادق(ع) بخشي از دوران خلافت امويان و بخشي از دوره بني عباس را درك كرده است، در آغاز كتاب، به ترسيمِ سيماي بنياميّه و فتنهانگيزي هايشان پرداخته و دوران تحول خلافت از امويان به مروانيان را معرفي كرده و ويژگيهاي عصري را كه امام صادق(ع) به دنيا آمد(خلافت عبدالملك بنمروان)، بازگو كرده است.
تشريح دوران خلافت سفّاح و منصور دوانيقي و برخوردهاي آنان با اولاد پيامبر و مشكلاتي را كه امام صادق(ع) در هر دو دوره داشت، از مطالب ديگر اين بخش است.
اشاره شد كه شخصيّت امام صادق(ع) همواره مورد توجه بوده است. در بخشي از كتاب به شخصيّت امام صادق(ع) و سخن عالمان بزرگ درباره عظمت علمي آن حضرت اشاره شده است. كساني همچون زيدبن علي، منصور دوانيقي، مالك بن انس، ابوحنيفه، ابن ابيالعوجاء، ابن حيّان، شافعي، جاحظ، هيثمي، زركلي، ميرعلي هندي، خفاجي، زرقاني، يافعي، مناوي، فريدوجدي، پطرس بستاني، عارف ثامر و… دهها چهره ديگر از متقدّمان و متأخّران، با طيفهاي فكري و اعتقادي گوناگون، از جمله افرادياند كه ديدگاههايشان درباره پيشواي ششم آورده شده است.
مكتب امام صادق(ع)
مؤلف، فرآوردههاي علمي محضر امام صادق(ع) را به يك «دانشگاه اسلامي» تشبيه ميكند و ميراث عظيم فكري، فقهي، حديثي، تفسيري و كلامي آن حضرت را مايه غناي فرهنگ اسلامي و شيعي ميشمارد و در بخشي از كتاب، به معرفي مكتب علمي امام صادق(ع) و دست پروردگان او و راوياني كه از چشمه پرفيض دانش حضرتش بهره گرفته و به جامعه انتقال دادهاند، پرداخته است. اشاره به برخي تأليفات و آثار اين شاگردان، از جمله ابان بن تغلب، جميل بن درّاج، حمّاد بن عثمان، حارث بن مغيره و هشام بن حكم در همين بخش ديده ميشود.
معاصران سياسي
تحليل مواضع سياسي امام صادق(ع) با خلفاي عصرخويش و شيوههاي عملي خلفاي معاصر حضرت، بحث سودمند ديگري در جلد اول كتاب است. امام صادق(ع) به لحاظ نداشتن ياران كافي براي جهادي آشكار، بيشتر تلاش علمي داشت و مبارزه منفي را با سلطههاي جائر زمان خود برگزيده بود. سخنانِ گاهي نيشدار و با كنايه امام با خلفاي زمان خويش، نشانه اين شيوه است. وقتي منصور دوانيقي از آن حضرت ميخواهد كه با دستگاه خلافت، رفت و آمد و ارتباط بهتري داشته باشد، پاسخ حضرت بسيار زيباست. ميفرمايد: «نه نزد ما از دنيا چيزي است كه از تو برآن بيمناك باشيم، و نه نزد تو چيزي از آخرت است كه به آن اميدوار شويم. نه تو در نعمتي هستي كه براي تهنيت گويي به خدمت آييم و نه وضع خود را نقمتبار ميبيني كه تسليت بگوييم. با اين حساب، براي چه با تو رفت و آمد و رابطه داشته باشيم؟» (ص 108)
دوري گزيدن مردم از خاندان رسول خدا(ص) و عملي نكردن به سفارش آن حضرت در باره «ثقلين»، سبب شد داعيهداراني به عنوان صاحبان مكتب و مذهب مطرح باشند و از سوي خلافت مورد حمايت قرار گيرند و مذهب رسمي و دولتي تلقّي گردند.
نكاتي از زندگي و سياست زمامداران هم عصر او، يعني عبدالملك بن مروان، وليد، سليمان بن عبدالملك، عمربن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك، هشام بن عبدالملك، ابراهيم بن وليد، مروان و… از جمله نكات اين بخش است.
مذاهب اربعه
دوري گزيدن مردم از خاندان رسول خدا(ص) و عمل نكردن به سفارش آن حضرت در باره «ثقلين»، سبب شد داعيهداراني به عنوان صاحبان مكتب و مذهب مطرح باشند و از سوي خلافت مورد حمايت قرار گيرند و مذهب رسمي و دولتي تلقّي گردند. اين بود كه مذاهب چهارگانه اهلسنت پيش آمد، با همه جمودها و خاميها و كاستيهايي كه داشت.
جلوه علوم صادق آل محمد(ص)، با شناخت رؤساي اين مذاهب و محتواي آنها، روشنتر ميشود. در بخشي از همين جلد، تاريخچه پيدايش مذاهب اهلسنّت و زندگي پيشوايان آن چهارمذهب و ويژگيهاي هركدام به طور مبسوط بيان شده است، علاوه بر مذاهب و مكاتب گوناگوني كه در قلمرو پهناور كشورهاي اسلامي، در بغداد و مصر و جاهاي ديگر پديد آمد كه نزديك به بيست مذهب ميشود.
آشنايي با مذاهب چهارگانه حنفي، مالكي، شافعي و حنبلي و ويژگيهاي فكري و فقهي آنان و شرح حال ائمه اين مذاهب و تدوين كتابهاي حديثي و صحاح آنان از مطالب غني در اين بخش از كتاب است كه دامنه آن به مجلّدات بعدي هم كشيده ميشود.
مذهب جعفري
مذهب اهلبيت (كه به مذهب جعفري شهرت يافته است.) درسايه تلاش امام باقر(ع) و امام صادق(ع) ميراث گرانبهايي را به يادگار گذاشت. عوامل گوناگوني در اين كه اين مكتب جلوه كند و گسترش يابد، نقش داشت. دولتهاي عباسي و اموي با همه كوششهايشان نتوانستند مانع رشد و گسترش فرهنگ غني اهلبيت: شوند.پديدههايي چون تفكر غلات هم نتوانستند مكتب اهلبيت: را مخدوش سازند.
اسدحيدر، با تأكيد براين كه مذهب جعفري با قوّت ومحتوا و دورنمايه خودش، بدون تكيه به قدرت حكومتي يا عوامل تبليغي، گسترش يافت و بذر آن در حجاز، عراق، شام، جبل عامل، حلب، مصر، هند، تركيه و… بارور شد و هواداران اين مذهب ناب و راستين در همه جاي جهان پراكنده شدند، به نمونهها و مواردي از رواج اين مكتب در آمريكا، روسيه، افغانستان، يمن و… اشاره ميكند و دردمندانه ياد ميكند كه تاريخ تشيع، آنگونه كه شايسته است، مورد كاوش و بررسي و تحليل قرار نگرفته است واطلاعات گسترده و كافي از وضعيت شيعه و پيروان اهلبيت: در سطح جهان در دست نيست و مؤلفانِ كتابهاي «ملل و فرق و مذاهب» نيز آن گونه كه بايد، شيعه و معتقدات و پيروان و مناطق شيعه نشين را معرفي نكردهاند.
* * *
جلد دوم كتاب، با بحث مبسوطتري درباره شيعه و مذهب جعفري آغاز ميشود و به نقد برخي گفتهها و نوشتههاي خام يا مغرضانه ديگران ميپردازد و معرفي شايستهاي از كساني كه اصحاب امام صادق و حاملان علم و فقه و حديث او بودند، به عمل ميآورد. شخصيتهاي بارزي همچون: ابان بن تغلب، مؤمنالطّاق و هشام بن حكم در اين بخش، به طور بارزتري مورد توجه قرار ميگيرد.
در همين جلد (از ص 269 به بعد) نمونههاي جالبي از رهنمودهاي علمي، روايات اخلاقي، سيره و اخلاق شخصي و تعاليم ارزشمند حضرت صادق(ع) عرضه شده است.رهنمودهاي راهگشاي آن حضرت براي شيعه و پيروان اهلبيت(ع): در مسائل سلوكي، اجتماعي، برخورد با ديگران، شيوههاي جدال علمي و مباحثه، موضعگيري در برابر قدرتها و حكومتهاي وقت، در اين بخش ديده ميشود و از «دعوت ساكت و آرام» كه شيوه امام صادق(ع) بود، ياد ميكند و شاهدهاي ارزندهاي از روحيات و ويژگيهاي رفتاري وسلوكي حضرت ميآورد و در بخشي با عنوانِ «فصولٌ من حِكمه» كلمات قصار و حكمت بار وي را تقديم خوانندگان ميكند.
اين جلد، با تحليلي مبسوط، با «مشكل غلات» كه امام با آنان مواجه و درگير بود، ادامه مييابد و در بخش پاياني، به زندگي، آراء، افكار و حيات علميِ احمدبن حنبل ميپردازد.
نقد ديدگاههاي مستشرقين
جلد سوم كتاب «الامام الصادق و المذاهب الاربعه»، بانقل و نقد آراء مستشرقين و مؤلفاني كه درباره شيعه و معتقدات اين مذهب سخن گفتهاند، فصل جديدي را در كتاب ميگشايد و از كج انديشي، بغض و كينه توزي و غرض ورزيهاي آنان در گزارشهاي تاريخي درباره شيعه، پرده برميدارد و مظلوميت شيعه را در اين عرصه هم ترسيم ميكند.
باگذر از اين بخش، مطالبي هم درباره رنجها و محنتها و مشكلاتي را كه امام صادق(ع) با آنها مواجه بود، ـ چه از سوي خلفا، چه از طرف فرقههاي مختلف، ـ دارد و بازهم فصلي روشن و نوراني درباره سخنان حكيمانه امام صادق(ع) ميآورد و قضاوتها و ديدگاههاي ديگران را درباره مقام علمي، اخلاص، زهد، سخاوت، صبر و شكيبايي، حلم و بردباري، شجاعت، فراست و هيبت امام(ع) نقل ميكند.
نقد ديدگاههاي «ابوزهره» دركتابي كه در باره امام صادق(ع) نوشته است و ردّ مطالب نادرست او فصل ديگري از اين جلد است.
فقه در عرصه بررسي تطبيقي
از آنجا كه وجه شاخص جعفري با مذاهب ديگر، در قلمرو فقه بوده است، در بخش عظيمي از جلد سوم، به فقه از ديدگاه شيعه و اهل سنت ميپردازد و با يك بررسي تطبيقي و مقايسهاي در ابوابي مانند وضو، غسل، تيمّم، نجاسات، نماز و… به تمايزات اين دو ديدگاه ميپردازد.
از آنجا كه مبناي هر فقه و منابع استنباط حكم، بر اصول و پايههايي استوار است، در فصلي هم به «منابع فقه» در شيعه و سنّت ميپردازد.
و بالاخره بازهم به نقد تفكّرات و ديدگاههاي مؤلّفان و خاورشناسان و محقّقان غربي و نقد شخصيت موهوم و غير واقعي «عبداللّه بن سبا» ميپردازد.
در بخش پاياني كتاب، تحت عنوان «رجال الصّحاح الشيعه» (از ص 497 تا 582) به معرفي چهرههايي از راويان شيعه ميپردازد كه در كتب صحاح اهلسنت و در لابلاي احاديث، از روايات آنان نقل شده است و اين را، علي رغم آن همه خصومت با شيعه در عصر خلفا و بايكوت كردن راويان شيعي و فراموشاندن مكتب اهلبيت: و القاء شبهه و دروغ نسبت به شيعه و هواداران اهلبيت، مهمّ ميشمارد و ميگويد: با همه آن اوضاع نامناسب، وقتي به كتابهاي حديثي معتبر نزد اهلسنت مراجعه ميكنيم، نام راويان شيعه و احاديث آنان را در اين كتابها به وفور مشاهده ميكنيم. آنگاه فهرستي از اين نامها را با توضيحاتي درباره تعداد احاديثشان و موارد نقل شده ميآورد. كساني همچون: ابان بن تغلب، احمدبن مفضّل، ابراهيم بن يزيد، اسحاق بن منصور، اسماعيل سدي، اسماعيل بن خليفه، اصبغ بن نباته، بسّام صيرفي، جعفر بن زياد، جابر بن يزيد، حارث همداني، حمّاد بن عيسي، حكم بن عتيبه، ربيع بن انس، سعيد بن عمرو، سليمان بن مهران، شريك بن عبداللّه، عبداللّه بن عمر، عبدالرزاق، عدي بن ثابت، محمدبن فضيل، يحيي بن عيسي و… تنها بخشي از اين مجموعه نوراني ناقلان و حاملان علوم اهلبيتاند.
مؤلف بزرگوار، در پايان با اظهار تأسف از شيوه قلم بدستاني كه با جعل و دروغ و تحريف و تبليغات بيپايه عليه شيعه، به تفرقه افكني در امت اسلام و بدبين ساختن نسل جوان و اهل مطالعه به پيروان اهلبيت: ميپردازند، دعوتي فراگير به وحدت دارد و در آخرين صفحه كتابش چنين ميآورد:
«…دعوت ما به يكپارچگي صفوف و آراستگي به مبادي اسلام است كه ضامن همبستگي اجتماعي است و اين از خواستهها و مطالبات اساسي ما در شرايط خاص است، و اين خطرناكترين مرحله است كه بايد از آن گذشت. ما بايد به نداي اسلام كه به وحدت دعوت ميكند، گوش فرادهيم، كينهها را از دلها بزداييم، گردنههاي عبورناپذيري را كه كينههاي كهن پديد آورده، از سر راه برداريم و به خواسته دينمان كه اخوّت و همياري است، تحقّق ببخشيم. امروز بايد واقع بين باشيم و با بحث علمي، سطح مباحثات علمي را در حدّي كه طليعه نسل حاضر مسلمان ميطلبد، بالاببريم و از احساسات دوري كنيم. انتظارمان از حاملان رسالت اسلامي و صاحبان قلمهاي آزاد و مربّيان نسل كنوني آن است كه در برابر تاريخ، احساس مسئوليت كنند و بارسنگين اين تكليف را بردوش كشند…».
منبع: فصلنامه فرهنگ كوثرـشماره40ـتيرماه 79