سربداران نام نهضتی از شیعیان ایران، در قرن هشتم هجری بود که صد و بیست سال پس از حمله مغولان به ایران ( ۶۱۶ ق) و حاکمیت شان بر این سرزمین در خراسان شکل گرفت.
نهضت سربداران را، می توان نخستين تكاپوي ايرانيان در قبال سلطة بي منازعه اقوام بدوي مغول شمرد، که منجر به تشكيل حكومت مستقل ملي و شيعه مذهب ايراني در خراسان شد.تنفر و انزجار از عنصر مغولی و تثبیت ایدئولوژی تشیع امامی از مهمترین ویژگی های این حکومت بود.
شیخ خلیفه مازندرانی را می توان پایه گذار و رهبر جنبش سربداران برشمرد که مردم ضد مغولان تشجیع کرد و به مبارزه با آنان دعوت می کرد، پس از شهادت وی شاگردش شیخ حسن جوری رهبری را به دست گرفت[1]. واقعه ی دهکده ی باشتین در چهار فرسنگی جنوب غربی سبزوار در دوازدهم شعبان 737 ق، نخستین جرقه ی قیام سربداران بود.
به نقل صاحب مجمل فصیحی درباره واقعه باشتین، پنج ایلچی مغول در خانه حسین حمزه و حسن حمزه از مردم قریه باشتین منزل کردند و از ایشان شراب و شاهد طلبیدند و لجاج کردند و بی حرمتی نمودند و کار فضیحت را بجائی رساندند که عوارت ایشان را خواستند. دو برادر گفتند، اگر سرما بر دارهم رود دیگر تحمل این ننگ را نخواهیم کرد، پس شمشیر از نیام برکشیدند و تمام پنج تن مغول را کشتند[2] . شورش باشتین در اندک مدت تمام نواحی خراسان، قومس ،جوین، اسفراین و گرگان و مازندران را در بر گرفت.[3]
سربداران، سبزوار را که مردم آنجا از قرن های نخستین اسلامی به تشیع اشتهار داشتند مرکز حکومت خود قرار دادند. نخستین حاکمان سلسلهٔ سربداران، عبدالرزاق باشتینی و پس از وی، برادرش وجیه الدین امیر مسعود بودند. پس از امیر مسعود، ده تن دیگر از این سلسله به حکومت رسیدند. دولت شیعه مذهب سربداران با برخی از عالمان بزرگ شیعه در خارج از ایران از جمله حلب و جبل عامل رابطه برقرار کرده و از آنان برای هدایت مردم و اجرای دقیق شعائر مذهب شیعه به خراسان دعوت کردند[4].
در پی همین دعوتها، شهید اول( م 786ق )، کتاب مشهور خود اللمعة الدمشقیه را به نام سلطان علی مؤید سربداری آخرین امیر سربداران تألیف کرده به خراسان فرستاد، تا شیعیان آن دیار بر طبق فتاوی او که در آن کتاب مندرج است عمل نمایند.[5] دولت سربداران با وجود عمر کوتاه خود موفق به اقدامات عمرانی قابل توجهی گردید.[6] سران حکومت سربداران پس از قدرت دچار اختلاف و توطئه علیه یکدیگر شدند تا سرانجام در پی هجوم امیر ولی به سبزوار و محاصرهٔ چهار ماههٔ این شهر در سال ۷۸۳ قمری، خواجه علی مؤید آخرین امیر سربداری، دست نیاز به سوی تیمورگورکانی دراز کرد.[7] با تسلیم شدن خواجه علی مؤید به تیمور لنگ، پروندهٔ حکومت سربداران پس از پنجاه سال حکومت برای همیشه بسته شد.
پی نوشت:
[1] – میرخواند، روضه الصفا، تهران، بیتا، ج 5، ص 605
[2] – روضه الصفا، ج 5، ص 600. و مجمل فصیح به تصحیح محمود فرخ خراسانی جلد سوم در ضمن وقایع سال ۷۳۶ هجری صفحه ۵۱-۵۰. و تاریخ حبیب السیر چاپ خیام ،تهران، 1353 شمسی ،جلد سوم صفحه ۳۵۷.
[3] – دولتشاه، تذکره الشعراء، تهران، 1338شمسی ، ص 209.
[4] – امینی نجفی شیخ عبدالحسین، شهیدان راه فضیلت، ترجمه ج . ف، نشر روزبه، تهران 1357 شمسی، صص 167-170.
[5] – الشیبی مصطفی کامل، تشیع و تصوف، ترجمه علیرضا قره گوزلو، نشر امیرکبیر، تهران 1359ش، ص 147.
[6] – روضةالصفا میرخواند صفحه ۱۰۸۷ و حبیبالسیر تألیف خواندمیر جلد سوم صفحه ۱۵۵.
[7] – علی یزدی، ظفرنامه، به اهتمام محمد عباسی، 1336 ش، جلد 1، ص 297.