ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصر خسرو، در ۹ ذیقعده ۳۹۴ قمری در روستای قبادیان بلخ در خانوادهٔ ثروتمندی که ظاهراً به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتند چشم به جهان گشود.[1]
وی از شاعران بزرگ فارسیزبان، حکیم و جهانگرد ایرانی و از مبلغان مذهب اسماعیلی بود، که در اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفهٔ یونانی و حساب و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام تبحر داشت.[2]ناصر خسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را از حفظ کرد.
در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلاطین غزنوی، سلطان محمود و سلطان مسعود و سلجوقی، سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید [3]. وی که در پی سرچشمه حقیقت میگشت با پیروان ادیان مختلف به بحث و گفتگو می پرداخت تا در مورد حقیقت هستی پرس و جو کند. اما چون به نتیجهای نرسید، دچار حیرت و سرگردانی شد و به شراب و میگساری روی آورد.
در چهل سالگی خوابی دید که وی را دگرگون کرد و از پی آن از شراب و لذائذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و سفر حج در پیش گرفت[4]. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل قبیل آذربایجان، ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب، قیروان، تونس و سودان را که مسافتی حدود دوهزار و دویست و بیست فرسنگ را شامل می شد[5] سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان، مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله ( م 487 ق)، به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت.
ناصر خسرو در سال ۴۴۴ بعد از دریافت عنوان حجت – که لقبی بود در سلسله مراتب عقاید اسماعیلیان – به عنوان حجت خراسان از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید. [6]و اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عدهای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقی بر وی شوریده، بناچار به طور مخفیانه در شهرهای مختلفی زیست تا پس از مدتی آوارگی به دعوت امیر علی بن اسد ی، از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیهٔ ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را به طور مجرد سپری کرده و تمام آثار خویش را پدید آورد[7] و در481 هجری قمری در یمکان بدخشان درگذشت.[8] ناصرخسرو دارای تالیفات و تصنیفهای بسیاری است که از مهمترین شانر می توان به دیوان فارسی، زاد المسافرین، خوان الاخوان، سفرنامه و جامع الحکمتین اشاره کرد.
پی نوشت:
[1] – میرانصاری علی، کتابشناسی ناصر خسرو قبادیانی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، 1382، ص 24 و هانس برگر آلیس سی، ناصرخسرو لعل بدخشان، ترجمه فریدون بدره ای، نشر فرزان، تهران، 1380،ص 18.
[2] – کتابشناسی ناصر خسرو قبادیانی، ص 25.
[3] – قبادیانی ناصر خسرو، سفرنامه، به کوشش شمس الدین میرفخرایی، چاپ سیرنگ، تهران 1361، ص1.
[4] – همان ص 2.
[5] – هانس برگر آلیس سی، ناصرخسرو لعل بدخشان، ص219.
[6] – صفا ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، انتشارات ققنوس، تهران 1388، ج اول، ص 246. و لغتنامه دهخدا، ص 168.
[7] – همان، ص 23.
[8] – تاریخ ادبیات درایران، ص 246.