یکشنبه, 2 دی , 1403 برابر با Sunday, 22 December , 2024
جستجو

حجة الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی روز شنبه 6 دی 1393 در نهمین جلسه تاریخ کلام امامیه در عصر حضور ائمه (ع)، امامان شیعه را محور اول در تاریخ کلام امامیه و محور دیگر را اصحاب این بزرگواران دانست. وی در این زمینه تلاش کرد سرچشمه تاریخ کلام امامیه را هسته اولیه یاران امام علی (ع) بعد از وفات پیامبر (ص) معرفی کند که برای اثبات آن، به حدیث «ارتد الناس بعد النبی الا ثلاث» استناد کرد و این مطلب پرسش هایی را برانگیخت. این گزارش خواندنی را در ادامه مطلب مطالعه نمایید.

بحث ما در باب تاریخ کلام و پیگیری ریشه های اصلی اندیشه کلام امامیه در دوران امام علی (ع) بود. هدف ما در این بخش، ارائه یک طرح و بررسی زمینه ها و محورهای اساسی این مطالعه است که نیاز به بحث و بررسی بیشتر دارد که ضرورتی ندارد به جزئیات بپردازیم.

گفتیم که در دوره نخست، بحث های کلامی را از دو زاویه می توانیم کلام امامیه را نشان دهیم:
 
ائمه (ع) محور اول در تاریخ کلام امامیه

پنج شاخص و محور نام بردم که می توان در مورد ائمه نخستین گردآوری کرد و بر اساس آن می توان فهمید چه اندیشه هایی در چه سطحی مطرح بوده است؟ خطبه ها و بیانات، پاسخ به سوالات، مناشدات، احتجاجات و بیان مواضع عملی که امام در مواجهه با حوادث اتخاذ می کرد. این دوره خاص دوره ای است که کلام سیاسی نامیده شده است؛ یعنی مباحث کلامی درگیر حوادث عینی و واقعی است؛ از این رو از نوع مواضعی که امام می گیرد می توان مواضع کلامی ایشان را اتخاذ کرد که از این موارد فراوان است.

اشاره کردیم که در رابطه با ائمه نخستین شیعه، مواضع و موارد فراوانی را می توان استخراج کرد که در منابع فریقین نیز آمده است. اعتقاد ما بر این است که از بحث هایی مانند عدل، فطرت، توحید و مسایل مربوط به شناخت خدا، مساله اراده الهی و قضا و قدر، مساله ولایت و امامت و حدود اختیارات و نص، مباحث مربوط به رسالت و وحی، حتی مهدویت بطور اجمالی، مباحث مربوط به معاد، نوع مباحثی که در مواجهه با مسیحیت مطرح است همچون تثلیث و توحید، می توان بابی گشود و اسناد و مدارکی ارائه کرد و در چند مرحله بررسی سندی و صدوری کرد و به شبهات مربوط به اسناد پاسخ داد و در نهایت نشان داد که این بحث در لسان اهل بیت مطرح بوده است.

یک نمونه ای را بر این کار انتخاب کرده ام. کاری که علامه امینی در الغدیر کرده است با وجود این که نگاه تاریخ کلام امامیه ندارد، می تواند الگو برای کار ما باشد، از این جهت که ادله احتجاجات و مناشدات امام علی (ع) و امام حسن (ع) و بقیه اصحاب در باب حدیث غدیر را جمع آوری کرده است. یک نمونه بسیار جالب، مناشده ای است که امام علی (ع) در رحبه انجام دادند. علامه امینی در این قسمت، 35 سند از اسناد اصلی اهل سنت را برای واقعه رحله که مقدمه اش حدیث رکبان است ارائه می کند. از نظر تاریخی قابل اثبات است که اتفاقی بنام مناشده در محور حدیث غدیر رخ داده است.

ایشان حدود 22 مورد مناشده آورده است که همه به این اندازه مستند نیست. حدیث رحبه از مسلمات تاریخی است؛ یعنی اگر کسی مناشده حدیث رکبان را انکار کند این سند را نمی تواند انکار کند. بقیه موارد هم این طور نیست که از اختصاصات باشد. یک نفر چنین کاری کرده است؛ در حالی که این نگاه اصلا در مطالعات تاریخی ما نبوده است. ما مطالعه تاریخی در تفکر امامیه نکرده ایم. کار ایشان کار تاریخی به معنای مصطلح نیست یعنی اگر کسی عینک تاریخی بزند و موضوع مطالعه اش مباحث کلامی تاریخ امامیه باشد یقینا اسناد و مدارکی پیدا می کند که مستند باشد.

شیعه تنها گروهی بود که پس از وفات پیامبر (ص) به قضیه خلافت و امامت و جریان امتداد جریان اسلامی، نگاه فرهنگی داشت و بقیه گروه ها نگاه نظامی یا سیاسی داشتند. می خواهیم دغدغه مندی بزرگان شیعه را نشان دهیم و این برای اثبات کلام امامیه کافی است. مناشده، بدلیل فرهنگ شفاهی حاکم بر دوره نخست، ابزار اثبات خط کلامی بوده است که ما این را می توانیم اثبات کنیم.
من همین مقدار را می خواهم بگویم و فعلا قصد ندارم به جزئیات وارد شوم.

محور دوم تاریخ کلام امامیه: اصحاب ائمه (ع)

 شخصیت های نامداری که در این دوره با وجهه کلامی و پیش زمینه های فکری و معرفتی وارد شدن و در این عرصه به تبیین و دفاع پرداختند. در این جا هم بازشناسی این شخصیت ها مهم است و هم الگوی تحلیل کلامی از این شخصیت ها اهمیت دارد؛ زیرا اصحاب ائمه (ع) با نگاه های تاریخ سیاسی مورد مطالعه قرار گرفته اند. مثلا ابوذر را در مواجهه های سیاسی با عثمان شناخته ایم و اطلاع ما درباره ارتباط معرفتی و علمی او با پیامبر (ص) اندک است. کار ما این است که این لایه و چهره با برش معرفتی و اعتقادی بازشناسی شود و اگر این کار انجام شود می توان گفت که پس زمینه تاریخ کلام را داریم. 

حدیث ارتد الناس، نقطه شروعی برای بحث تاریخ کلام شیعه بعد از پیامبر (ص)

نقطه شروع این بحث را از حدیث ارتد الناس شروع می کنم. ظاهرا در استناد این روایت به ائمه تردیدی نیست و حداقل در ذهنیت اصحاب امامیه و شیعیان، چنین ایده ای مطرح بوده است. در تفکر امامیه نخستین این اعتقاد وجود دارد که بعد از پیامبر (ص) یک نوع انشقاق رخ داد و یک گروه بسیار محدود بر عهد خود با امام علی (ع) باقی ماندند که اول سه تا بودند و بعد هفت تا شدند و دیگران به آن ها پیوستند. اگر بررسی کنیم که این سه تا چه کسانی هستند؟ و کدام حامل رسالت اعتقادی هستند؟ و نسل بعد که به آن هاملحق می شوند چه کسانی هستند؟ و از بین این ها چه کسانی دارای این سمت و سو هستند؟ می تواند به معرفی تاریخ کلام امامیه کمک شایان توجهی کند.

لازم به ذکر است که ادامه جلسه به پرسش و پاسخ کشیده شد که پرسش ها با حالت درشت نمایش داده می شود.

این روایت را می پذیرید؟

من محتوای آن را می پذیرم.

معنای ارتداد چیست؟

ارتداد در این جا به معنای ارتداد از ایمان نیست.

بحث سندی هم دارد که راوی آن سلیم است.

تنها سلیم نیست و راویان دیگری نیز دارد. در متن، سه تا است. گفته شده است اولین کسی که ملحق شد عمار است. در آن سه تا عمار نیست و در تردید نخستین بر می گردد. اعداد موجود، سه، چهار و هفت است و هیچ ناهماهنگی وجود ندارد؛ بلکه همه تاکید می کنند که اول سه تا بودند و عمار اضافه می شود. حتی گفته شده است که سلمان در کجا تردید کرد؟ او در این تردید داشت که باید دخالت کنیم یا نه؟

یعقوبی دوازده نفر نیز ذکر کرده است.

این دوازده تا زمانی است که در مسجد صحبت می کند که روز بعد از وفات نیست. یکی از مواردی که باید بازخوانی شود این است که این وقایع درست دسته بندی نشده است. باید توجه کرد که خطبه، واقعه حمله به خانه، بیعت با امام علی(ع)، رفتن امام علی (ع) به در خانه انصار چه زمانی است؟

تاریخی ها این مساله را قبول نمی کنند.

باید روی این مطلب بحث شود و این ها کلی گفته شده است و بحث دقیقی صورت نگرفته است. اخیرا یکی از محققان ما ثابت کرده است که واقعه خطبه قبل از حمله بوده است و کسانی که در حمله حضور دارند در جیش اسامه بوده اند. تمام حرف من این است که هنوز بر روی این موارد تحقیق نشده است. قصد پرداختن به جزئیات را ندارم.

اگر فرض بگیریم کودتا شده است چه زمانی مخالفان را از سر راه بر می دارد؟

زمانی که بقیه را با خودش همراه کرده باشد و از اقلیت خارج شده باشد.

اقلیت نیست، اقلیت بنی هاشم است و غیر از آن، رقیب جدی وجود ندارد.

همه داستان این است که بنی هاشم، تنها رقیب نیست. کسانی که در خانه هستند بنی هشام نیستند. ایرادی که به مساله حمله به دار گرفته اند این است که کسانی خانه فاطمه (س) را پناه گرفتند و از وجهه ایشان استفاده می کنند تا گروه معارض را تشکیل دهند. آیا کسانی که با بیعت امام علی (ع) بیعت کردند چه کسانی بودند؟ همه بنی هاشم نیستند.

نام ببرید چه کسانی بودند؟ آن ها افرادی مولی بودند که پایگاه اجتماعی نداشتند.

سلمان و ابوذر و مقداد پایگاه اجتماعی ندارند. ما بحث پایگاه اجتماعی نداریم. زمانی این حمله اتفاق می افتد که بقیه را با خودش همراه می کند و یک عده اندک می ماند که پایگاه اجتماعی ندارند. واقعه تاریخی بعد از پیامبر (ص) باید تحلیل شود. هنوز حاکمیت جریان های مختلف مقابل را نمی شناسد و اینجا زمان حمله به خانه امام علی (ع) نیست.

کسی که کودتا می کند رقیب خود را از ده سال قبل می شناسد.

دو حزب اقلیت بنی هاشم و حزب طی و عدی با هم درگیر هستند و قرار است از اکثریت جامعه مدینه یارگیری کنند. چه زمانی مناسب برای این کار است؟

اگر این اختلاف را بعد از رحلت پیامبر (ص) بگیریم حرف شما درست است ولی این دعوا ریشه تاریخی دارد.

ما هم قبول داریم که این دعوا ریشه تاریخی دارد و هر دو گروه موضع طرف مقابل را رصد می کنند. به این دلیل است که می بینید با رحلت پیامبر (ص) تمامی صحنه ها چیده شده است. یعنی ابوبکر از قافله عقب می ماند. به این صورت که بعد از جریان نماز، دیگر در مدینه جایگاه نداشته است و بیرون مدینه می رود. فوت اتفاق می افتد و عمر معطل می کند تا او بیاید. تمام شرایط نشان می دهد که این دو گروه اقلیت هستند و یک اکثریت هستند که توجهاتشان قبیلگی و اسلامشان سطحی است. دو گروه اقلیت می خواهند بعد از وفات پیامبر (ص) یارگیری کنند و در زمان حیات پیامبر (ص) موقع یارگیری نبوده است.

حتی در زمان پیامبر (ص) نیز بنی هاشم یک طرف است و طلقا طرف دیگر.

طلقا شامل غیر بنی هاشم نمی شوند. حتی هنوز ابوسفیان که در خط طلقا است موضعش مشخص نیست.

ابوسفیان جزو بازیگران قدیمی است و این صحنه جدید را بازیگران دیگری اداره می کنند.

ما حاضریم یک جلسه بگذاریم و مساله حوادث بعد از پیامبر (ص) و نحوه شکل گیری خطوط مختلف را تحلیل کنیم. یک نظریه سومی هم وجود دارد که من و شما قبول نداریم. این نظریه معتقد است این داستان از زمان وفات پیامبر (ص) شکل گرفت. یعنی یک جریانی بود که قضیه فی واقعه بود و هیچ کس از قبل نمی دانست چنین می شود. ما معتقدیم از قبل یارانی شکل گرفته است و فوت پیامبر زمانی است که همه منتظر آن هستند. اختلاف در این است که آیا این دو گروه فرصت بروز و صف بندی های جدی پیدا کردند؟ من معتقدم چنین فرصتی پیدا نکردند. دو گروه با هم موضع دارند و وارد صحنه می شوند و اولین قدم این است که یکدیگر را وزن کنند. به لحاظ منطق سیاسی باید مشخص شود که چه کسانی با آن ها هستند و چه کسانی مقابل آن ها است. قبل از این کار حمله به خانه بدون هیچ منطق سیاسی است.

کلمه «والله یعصمک من الناس» منظور از ناس چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که پیامبر از آن ها می ترسد.

ناس این گروه هستند و امتدادشان در قبایل و طوایف.

قریش 170 سال در منطقه شناخته شده است. آن ها سعی می کنند این ابلاغ نرسد.

شما اصلا انصار را نادیده گرفتید. اتفاقی که در سقیفه می افتد و ادبیاتی که میان انصار و مهاجرین در سقیفه است را بررسی کنیم می بینیم که نشان دهنده نوع موضع گیری است. یعنی هنوز مهاجرین از حضور انصار در صحنه قدرت بیمناک هستند. مهاجر در یک شهر مهمان است و هنوز در مدینه جایگاه جدی در جغرافیا و خاک ندارند و انصار با این ها نیستند و مخالف آن ها هستند. آیا از نظر سیاسی منطقی نیست که مهاجرین، وزن انصار را در این جریان سبک و سنگین کنند؟

حرف ما این است که تحقیق جدی تاریخی در این زمینه نشده است و اسناد تاریخی فکری خودمان را مطالعه دقیق نکرده ایم.

اگر تکیه گاه اصلی شما حدیث ارتد الناس است که ما این حدیث را از جهات مختلف قبول نداریم؛ چه از نظر سندی و فقه اللغتی و محتوایی و تاریخی. 

بنده حاضرم ثابت کنم این روایت در میان اصحاب شیعه حداقل در نیمه دوم قرن اول رواج داشته است. اگر کسانی تنها به کتاب سلیم استناد کنند خواهیم گفت که اصلا کتاب سلیم در میان اسناد حدیثی و تاریخی شیعه جایگاهی ندارد و از اواخر قرن دوم است که به عنوان سند دیده می شود. ما برای این حدیث سندهای دیگری هم داریم.

عرض من این است که تا زمانی که تحقیق کامل نکرده ایم نگوییم که این حدیث اعتبار ندارد. بنده به این حدیث استناد می کنم به عنوان یک واقعه تاریخی که یک ذهنیت و فرهنگ در میان شیعه ایجاد کرده است. ثابت می کنیم این حدیث بوده است و بالاتر از آن، این حدیث، یک تلقی است که در میان امامیه اواخر قرن اول بوجود آمده است که قرائتشان از تاریخ این است که آن چه در تاریخ اسلام رخ داد این بود که گرایش به امام علی (ع) از یک نقطه محدود شروع و توسعه پیدا کرد.

با وفات پیامبر (ص) در جناح بندی دو گروه مهم کسانی که گرد امام علی (ع) جمع شدند نحوه شکل گیری آن چگونه بود؟ یکی از این استنادات، ارتد الناس است. وقتی حمران به امام باقر (ع) عرض می کند که: « و ما اقلنا. اذا جمعنا علی شاة ما افلیناها.» ما چقدر تعدادمان کم است. اگربخواهیم یک گوسفند را در سفره بگذاریم نمی توانیم آن را بخوریم. حضرت فرمودند: خبری عجیب تر از این به شما بدهم که بعد از وفات پیامبر (ص) تعدادی که ماندند تعدادشان کمتر از این تعداد بود و با انگشت اشاره به عدد سه کردند. بنابراین ارجاعات تاریخی در دوره های بعد نیز بوده است و بعنوان ذهنیت در میان اصحاب وجود داشته است که شکل گیری خط امام علی (ع) بر اساس یک گروه اندک بوده که توسعه پیدا می کند. یک شاهد، روایاتی است که به صورت مسقیم به آن اشاره می کند. نمونه دیگر سندهای تاریخی است. می توانیم ثابت کنیم که چه کسانی بیعت کردند و چه کسانی با امام علی (ع) ماندند و بیعت کردند. تکوین هسته اصلی یاران امام علی (ع) یک گزارش تاریخی از تفکر امامیه است که اگر کسی بخواهد رد یابی تاریخی کند، این یک نشانه است.

خود این روایات هم نشان می دهد که معنای ارتداد چیست؟ علت گرایش چیست؟ از درون آن در می آید که ارتداد به معنای تبری از امام علی (ع) است. این که طاعت او را طاعت خدا بداند و کسی که چنین اعتقادی نداشته باشد شامل ارتداد می شود. در تعبیر امام باقر (ع) است که : کان الناس اهل ردة بعد النبی ثم عرف الناس بعد بیسیر. مردم به تدریج و آن هم با یک مدت کوتاهی برگشتند.

این روایت از کشی است و از نظر ما قابل استناد نمی تواند باشد.

بالاخره شما بین روایات طبری و کشی چه تفاوتی می گذارید. همان ملاک هایی که در آن جا استفاده می کنید ما در این جا نیز بهره می گیرم.

تفاوت دارد. زیرا این مطلب که از کشی نقل شده، درون گروهی است و مطالبی که به طبری استناد می کنیم برون گروهی است.

الان ما درون گروهی بحث می کنیم. آن چیزی که بعنوان ذهنیت درون گروهی امامیه وجود دارد در مساله «ردة» معنایش مشخص است. رده، رده از ایمان نیست که بگویند کافر شده اند؛ یعنی کسانی که پای وصیت پیامبر (ص) در مساله جانشینی امام علی (ع) نماندند.

این هم تلقی قرن چهارمی است که ناقل آن کشی است.

سند دارد و معنعن است و باید بر روی معنعن بودن آن بحث کنیم. می خواهم بگویم یک روایت نیست. در مصادر امامیه به شکل های مختلف پراکنده است؛ مثلا در کافی و بصائر نیز آمده است. مساله رده در این روایات که با شواهد تاریخی هم اثبات می شود مساله ادامه خط وصایت پیامبر (ص) و همراهی اعتقادی با امام علی (ع) است؛ نه همراهی سیاسی. هر بحث اعتقادی با مساله سیاسی گره خورده است. طبیعت جامعه سیاسی بعد از پیامبر (ص) موضع گیری سیاسی است.

می خواهیم بگوییم شکل گیری تشیع بر پایه آن چند نفر که هسته اصلی را تشکیل می دهند شکل گرفته است. این نشان دهنده نحوه تطور جامعه کلامی شیعه است. کسی ممکن است به این روایات توجه نکند و بر اساس اسناد تاریخی این مطلب را ثابت کند. این روایات به عنوان یک سند قابل اتکا در ذهنیت امامیه نخستین قابل قبول است و این از نظر تاریخی نیز قابل اثبات است.

یک فکر و ایده که محوریتش اطاعت از امام علی (ع) است محور اندیشه کلام امامیه شد و از این جا سراغ مسایل دیگر کلامی رفت.

این اطاعت را از کجا ثابت کردید؟

می خواهیم این را ثابت کنیم.

شما می فرمایید که احقیت به خلافت امام علی (ع) را قبول داشته باشند و احقیت به معنای سزاوار تر بودن است؛ نه این که تنها این فرد را سزاوار بداند.

احقیت یعنی کسی که این منصب را گرفته، غاصب است. احقیت با اطاعت و لزوم آن، ملازم هستند. منظور ما اطاعت ظاهری و سیاسی نیست بلکه منظور اطاعت قلبی است. اتفاقا احقیت مفهومش این است که امام علی (ع) کسی است که از روی اعتقاد باید از او تبعیت کرد. این طور نیست که دو نفر حق داشته باشند و یک نفر حق بیشتری داشته باشد. احق بودن در مفهوم تاریخی اش افعل تفضیلی نیست بلکه به معنای حقانیت است.

وقتی شما به کسی رای می دهید معتقدید که این فرد احق به ریاست جمهوری است. هنوز اتفاقی نیفتاده است برای شما لزوم اطاعت نمی آورد.

شما مبنا را بر رایی می گیرد که هیچ پیشینه ای ندارد. ما می خواهیم ثابت کنیم که این کسانی که رای می دهند مبتنی بر آن پیشینه که وصایت است رای می دهند. می خواهیم بگوییم در مفهوم ارتداد این معنا افتاده است. ارتداد چه زمانی معنا می دهد؟ زمانی که اصلی باشد و یک عده از آن برگردند. دقیقا مفهوم آن، بازگشت است.

این لازمه اش این است که کسانی قبلا در وصایت بوده باشند و برگردند.

لازم نیست باشند. در بحث ارتداد مساله ایمان، چرا می گوییم ارتداد؟ مثلا اگر کسی با پیامبر (ص) همراه شده است ولو از اول هم ایمان نیاورده باشد، چنین شخصی در ظاهر همراه آن حضرت است. پیامبر (ص) دست امام علی (ع) را بالا آورده است و همه هم «بخ بخ» گفته اند. این ها در ظاهر با پیامبر (ص) مخالفت نکرده اند و همراه ایشان هستند.

مساله این است که در فاصله بین غدیر و سقیفه عده زیادی با پیامبر (ص) مخالفت کردند. پس باید این هم ارتداد باشد. در حالی که در حدیث، ارتد الناس بعد النبی است و این ارتداد بعد از نبی نبوده است.

منافاتی ندارد. زیرا می گوید پیامبر (ص) رفت و کسی غیر از سه نفر نماند. ارتد الناس منکر این نیست که بسیاری از کسانی که با پیامبر (ص) بودند منافق بودند. در این «ناس» یک تعدادشان منافقین هستند. یک عده ای اصلا نیامدند و فقط در ظاهر آمدند که منافقین هستند. یک عده ای آمدند و پای مقام آمد و نتوانستند تحمل کنند. یک عده نیز بعد از وفات پیامبر (ص) آشکار کردند. ارتد الناس یعنی بعد از فوت پیامبر (ص) سه نفر بیشتر به پای وصیت ایشان نماندند. ثابت می کنیم که ارتداد در این حدیث اصلا به معنای ارتداد از ایمان نیست.

ارتد به این معنا است که تا الان با حضرت بودند و از الان به بعد نیستند.

اصلا به این معنا نیست. مثلا در جریانی که عده ای بعد از پیامبر (ص) از پرداخت زکات ممانعت کردند، به این افراد کلمه «ردة» اطلاق گردید که در این جا به معنای بازگشت از موضع است. اصلا به معنای رده از ایمان و کفر نیست. در این روایات مورد بحث ما نیز منظور کسانی است که از حرف خودشان نسبت به وصایت برگشتند.

شما تصور کنید که رهبر یک جریان از دنیا می رود و دو گروه معارض می خواهند قدرت را تصاحب کنند. آیا همان اول بدون سنجش نیروی طرف مقابل اقدام به حمله به خانه طرف مقابل می کنند؟

ما معتقدیم چنین می کنند و شما هیچ شاهد موافقی ندارید.

شما شاهد موافق دارید؟

همانی که قریش از قبل طراحی کرده بود که این موقعیت را تصاحب و تثبیت کند.

تثبیت به این معنا است که از مردم بیعت بگیرید و نیروهایی تدارک ببیند. این مساله اصلا داخل در بحث تاریخ کلام نیست. شما ناهماهنگی را در این قسمت نشان دهید که پیامبر (ص) فوت کرده است و تنها سه نفر با امام علی (ع) در این جهت خاص همراهی اعتقادی و فکری می کنند و بلافاصله تعداد دیگری ملحق می شود و یک هسته اصلی را تشکیل می دهند. این مطلب با کجای تحلیل بنده ناسازگار است؟ تحلیل من این است که زمینه های تاریخی در دوران پیامبر (ص)، نظام عصبیت و قبیلگی در آن دوران خاص، شرایط فکری و فرهنگی اقتضا می کند به دلیل حساسیت سیاست به خلافت، کسانی که با امام علی (ع) پیمان می بندند یک تعداد محدود باشند. این ناهماهنگی دارد؟

این سه تا تاریخی نیستند بلکه روایی اند. در تاریخ موضع گیری مقداد و سلمان را نمی بینیم. تنها حضورشان را در بیت حضرت زهرا (س) می بینیم که بیش از سه نفر هستند.

اصلا این مساله کردید و نکردید سلمان را چه می گویید؟ آیا تاریخی نیست؟

روایی است.

روایی نیست. در مصار الامامه که نوشته آن شیعی نیست آمده است.

آن هم از کتب روایی آورده است.

روایت می تواند سند تاریخی باشد.

البته اگر با گزارش های مسلم تاریخی در تناقض نباشد.

فضل بن شاذان در الایضاح که کاملا کتاب جدلی در مقابل خصم است به این قطعه تاریخی استناد می کند.

این هم کلامی است.

از نظر تاریخی استناد می کند.

یک متکلم که از نظر تاریخی استناد می کند به درد ما نمی خورد.

این معلوم است که در بین مخالفین، به عنوان سند وجود دارد. الان اگر من یک کتاب در نقد یک جریان اعتقادی بنویسم و استناد کنم، باید مطلبی باشد که آن ها قبول داشته باشند.

ما هیچ شاهدی مبنی بر این که تا زمان فوت پیامبر (ص) کسی با وصایت امام علی (ع) مخالفت کرده باشد نداریم. در قلب دارد و زمزمه می کند و کینه هایش طوری نشان داده می شود بحث دیگری است. پیامبر (ص) می فرماید با جیش اسامه همراه شوید و یک عده ای به این دلیل که در دل چیز دیگری دارند همراه نمی شوند. اما این حالت مخالفت صریح با امام علی (ع) و مساله غدیر نیست.

آن عده می دانند که منظور پیامبر (ص) چیست؟ که نمی روند.

ما می گوییم از خیلی قبل تر می دانستند. قطعا خبر دارند و تدبیر می کنند ولی فرصت ابراز صریح ندارند.

چنین فرصتی را دارند. شما فقط می خواهید به نصوص تکیه کنید و از شواهد و قرائن غفلت می کنید. یک تحلیل این است که در سال های آخر وفات پیامبر (ص) چند جریان شکل گرفت که یک جریان، جریان قریش و بسیار قوی بود؛ بگونه ای که توانست غدیر را از کار بیندازد. در این دو سه ماه این جریان مشغول کار کردن بود و پیامبر در مقابل آن مقاومت می کرد. مقاومت های ایشان در جیش اسامه تجلی شده است. این نشان میدهد که جریان حساس است و می خواهد از صحنه دور کند. مساله دیگر جریان دوات و قلم است که نشان می دهد پیامبر قصد زنده کردن جریان غدیر را دارند. اگر جریان غدیر از بین نرفته بود نه نیازی به جیش اسامه و نه نیازی به دوات و قلم بود.

ما نیز موافقیم.

پس ارتد الناس به این معنا است که قبلا مرتد شده اند.

منافاتی ندارد. من می گویم عده ای منافق اند و اصل پیامبر را قبول ندارند. من بالاتر می گویم. قرآن می گوید ای پیامبر تو این ها را نمی شناسی و تو را قبول ندارند.

ارتد را به هر معنایی بگیرید باز هم معنای بازگشت در آن است.

درست است ولو بازگشت ظاهری باشد. ظاهر این است که تا زمان وفات پیامبر (ص) هر چه ایشان می فرماید جامعه اسلامی گوش می دهد.

این طور نیست.

از زیر لایه جامعه طبیعی است که جریان نفاق کار می کند و کارشکنی می کند.

روی لایه جامعه نیز شواهدی وجود دارد که مخالف دستور پیامبر (ص) عمل کردند. این جریان دارند کار می کنند. نهایت مخالفتشان در «ان الرجل لیهجر» است. بنابراین ارتدادی نیست بلکه آن ها داشتند این راه را می رفتند.

هیچ کس به کارهایی که مثلا عبدالله بن ابی انجام می داده است معنای ارتداد را بار نکرده است. ارتداد آن است که آشکار و صریح باشد.

علت این که به آن ها ارتداد نگفته اند این است که آن ها از اول با پیامبر (ص) نبوده اند. ارتداد به این معنا است که بوده اند و برگشته اند.

اسلام به شهادت و ایمان به قلب است. تمام کسانی که به نفاق می شناسیم مسلمان بوده اند. احکام اسلام بر آن ها جاری می شده است. رده زمانی است که از این برگردند. رده یعنی این که کسی نسبت به جریانی که قبلا با آن همراه بوده است مخالفت صریح کند.

شما در کجا ثابت می کنید که آن ها در مساله وصایت با پیامبر (ص) همراه بوده اند؟

وقتی پیامبر (ص) در مساله غدیر امام علی (ع) را جانشین خود معرفی کرد این ها به ظاهر با امام بیعت کردند و تبریک گفتند و کسی مخالفت نکرد. پیامبر (ص) بالای منبر می رفت و می فرمود که حج را اینطوری بجا آورید. همین که کسی مخالفت نمی کرد به معنای همراهی است.

در مسایل مختلف شواهد تاریخی وجود دارد که مسلمانان از دستور پیامبر تخطی کرده اند. این طور نبوده که هر چه پیامبر (ص) بگوید آن ها گوش کنند.

نسبت به همان ها رده اتفاق افتاده است. در لغت اگر مخالفت شدید از سوی مسلمانان که به ظاهر همراه بوده اند صورت می گرفت در همان جریان خاص، رده صورت گرفته است. ولی اگر چیزی فرمود و دیگران مخالفت نکردند معنای همراهی می دهد و اگر نسبت به همان مورد، بعدا مخالفت کردند رده اتفاق افتاده است.

روایتی در کتاب اختصاص وجود دارد که می فرماید: ارتد الناس علی اعقابهم کفارا.

در این جا باید بگوییم که کفر به چه معنا است؟ در قرآن نیز در مواردی داریم که اطلاق کلمه کفر شده است. باید توجه داشت که باید معنا شناسی متن بر اساس شواهد تاریخی آن دوره صورت گیرد. واژه کفر در قرآن و در روایات ما که می فرماید اگر کسی زنا کند کافر است و کسی که دروغ بگوید حکم کفر بر آن بار شده است. قرآن بارها و بارها کفر را در مورد کسانی بار کرده است که در احکام به آن ها کافر گفته نمی شود و آثار شرعی کفر بر آن ها بار نمی شود. کفر معنای لغوی دارد. ما معتقدیم حتی آیات مکی و مدنی در معنای این واژه ها متفاوت هستند. این توسعه معنایی در واژگان قرآنی است. قرآن بر واژگان مرسوم آن زمان عرب شده است و از آن واژه اتخاذ سند کرده است و بتدریج آن معنا را تغییر داده است. مثلا واژه صلاة در این آیه: ما کان صلاتهم الا بکاء و تصدیة، اصلا به معنای نماز نیست که در آخر دوره مدینه آمده است. این معنا کاملا به معنای اول ظهور اسلام در مکه مطابق است. کفر نیز در معنای خودش یعنی پوشاندن، در معنای رایج بکار رفته است.

مخلص کلام:

به مطلب من به دید یک طرح و نظریه نگاه کنید. گویا یک تلقی تاریخی است که می خواهم آن را اثبات کنم. ذهنیت شیعه نخستین هم بر مبنای رده بوده است. اصلا مفهوم رفض از همین جا ریشه می گیرد. خط برائت از کسانی که حق امام علی (ع) را غصب کردند در زمان امام سجاد (ع) شکل گرفت. می خواستم بگویم این روایات حکایت از یک واقعه تاریخی می کند. اگر این فرضیه درست باشد لوازمی دارد و آن را باید دید و تحقیق کرد. لوازمش این است که یک هسته اصلی اعتقادی در کنار امام علی (ع) باید حضور داشته باشد. این هسته محدود است و به تدریج توسعه پیدا می کند. این در مقابل طرح و تئوری کسانی است که می خواهند تشیع را سیاسی جلوه دهند. من بنیادهای تشیع اعتقادی را از این جا پایه گذاری می کنم. کسانی که از نظر سیاسی با امام علی (ع) همراه شدند در تاریخ کلام شیعه نمی گنجد.

نقشه جلسات آینده این است. حلقه های اول و دوم و سوم که مراحل تکمیل تئوری کلام امامیه است اشخاصی هستند که التزام اعتقادی را دارند. با ردیابی این شخصیت ها می خواهیم دوره تکوین کلام امامیه را نشان دهیم. محور را بر اهل بیت (ع) قرار دهیم. خطی که امروز پایه گذاری می کنیم این است که یاران اهل بیت چگونه بوده اند و می اندیشیده اند؟

جلسه آینده شاخص هایی که برای اصحاب در نظر گرفته ایم را خواهم گفت. در این شاخص ها پیشینه، سابقه علمی، ارتباط علمی و معنوی با پیامبر (ص) و امام علی (ع)، اساتید و شاگردانشان، محتوای مضمونیشان را برجسته می کنیم و نشان می دهیم از این طریق می توان تاریخ کلام امامیه را تا خط اصیل اسلام برد و ثابت می کنیم که خط کلام امامیه، تنها مربوط به جریان کلامی امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نیست.

در جلسه آینده چند شخصیت مهم در حلقه اول را بررسی می کنیم. ابوذر، سلمان، قیس بن سعد بن عباده، عبدالله بن عباس. این ها کسانی هستند که هم اعتقاد دارند و هم دفاع اعتقادی می کنند. این شواهد را در شخصیتی مانند زبیر نمی توانیم پیدا کنیم که در حدیث ارتد نیز نام او مشاهده نمی شود.

 

فهرست جلسات بررسی تاریخ کلام امامیه در عصر حضور ائمه (ع)

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=21412

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب