جمعه, 2 آذر , 1403 برابر با Friday, 22 November , 2024
جستجو

 

بیست و هشتمین نشست سیره پژوهی در قالب مناظره بین آقایان دکتر مجید کافی و حجة الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی با موضوع رابطه علم کلام و علم تاریخ در روز سه شنبه 12 آذر 1392 با حضور تاریخ و سیره پژوهان در مجتمع آموزش عالی امام خمینی (ره) برگزار گردید.

در ابتدای این جلسه آقای دکتر صفری، مدیر گروه تاریخ اسلام این مجتمع، برگزاری نشست های گذشته توسط این دو استاد را زمینه ساز برگزاری این مناظره دانست.

وی افزود: آن چه در این جلسه برای ما مهم است صرف تضارب آراء و شناخت رویکردهای مختلف در این موضوع است.

 

 

وی مهم ترین دغدغه خود در این باره را مباحث بین رشته ای عنوان کرد و گفت: آن چه که برای شخص بنده ممکن است مهمتر باشد این است که در میان طلاب تاریخ پژوه، عده ای عهده دار تحقیق و تحصیل در مباحث بین رشته ای شوند و از این جهت، کمک مهمی به مباحث تاریخی نمایند.

 

پس از آن، بحث، توسط آقای دکتر کافی شروع شد که با پاسخ حجة الاسلام و المسلمین سبحانی مواجه گردید و به شیوه مناظره ادامه یافت.

 

آن چه در ادامه می خوانید مشروح این مباحثات است.

 

دکتر کافی: 

 

با توجه به این که درباره رابطه علم تاریخ و کلام مباحثی در جلسه گذشته گفته شد، در این جا، تنها چند نکته را عرض می کنم:

 

1- بحث من در مورد رابطه علم کلام و تاریخ، بحث آرمانی و آرزویی نیست؛ بلکه بیشتر ناظر به بخشی از تاریخ نگاری هایی است که در چند دهه اخیر در فضای علمی جامعه ما منتشر شده است. اگر بخشی از تاریخ را با عنوان تاریخ کلامی می خوانیم، ناظر به آن آثار است و می خواهیم بگوییم این ها با آن تاریخ نگاری علمی متفاوت هستند. 

 

2- قصد ما از طرح این مباحث این نیست که آثار تاریخ کلامی را نادیده بگیریم. اتفاقا معتقدیم که این کارها مفید هستند ولی نباید به آن ها به عنوان تاریخ نگاری نگاه کرد. اینها مباحث کلامی هستند که از تاریخ نیز استفاده کرده اند و سوال اصلی ما این است که اگر متکلم از تاریخ در جهت اثبات نظریه خود استفاده کند یک تاریخ نگاری است یا یک کار کلامی؟ 

 

3-    گاهی متکلم به سوی مباحث تاریخی می رود و گاهی یک مورخ به سوی اطلاعات کلامی می آید. اگر متکلمی بخواهد از اطلاعات تاریخی در رد یا اثبات یک گزاره کلامی استفاده کند هیچ قبحی ندارد؛ زیرا هدف متکلم، دفاع از دین و تبلیغ آن است و از روش های مختلفی که یکی از آن ها تاریخ است می تواند استفاده کند. اما آن چه بر آن اشکال می کنیم زمانی است که مورخ بخواهد برای اثبات یک واقعه گذشته، از ایده های کلامی استفاده کند و هدف او اثبات یکی از ایده های مذهبی شود، نه فهم حقیقت. ما معتقدیم هدف یک مورخ، فهم واقعیت بیرونی در زمان گذشته است و برای او هم مهم نیست این حقیقت، موافق آن ایده های ذهنی مذهبی خودش است یا مخالف آن ایده ها. قید ذهنی برای این است که ما یک ایده ذهنی داریم که با ایده های واقعی مذهب ما متفاوت است و ما تصور می کنیم جزو مذهب ماست اما ممکن است در واقعیت چنین نباشد.

 

 

بر این اساس دو تاریخ را تعریف کردیم: تاریخ علمی که بر اساس روش شناسی علوم تاریخی شکل گرفته باشد و در صدد فهم و تحری واقعیت باشد؛ و تاریخ کلامی که در صدد اثبات گزاره های مذهبی و کلامی (ارزشی) است. 

 

به نظر من، اگر تاریخ بخواهد جزو علوم محسوب شود باید صرفا باید به اثبات یا رد وقایع گذشته در عالم واقع بپردازد؛ صرف نظر از این که مورخ چه باور کلامی دارد؟

 

این دو تاریخ تفاوت هایی دارند:

تفاوت در هدف: تاریخ علمی در صدد فهم واقع است ولی تاریخ کلامی در صدد دفاع از دین و تبلیغ یا تبیین آن است و اصلا نمی خواهد واقعیت بیرونی را بفهمد؛ حتی اگر بتواند با انجام یک خلطی، از یک ایده دینی و مذهبی دفاع کند، فروگذار نمی کند. 

 

تفاوت در روش: روش تاریخ علمی، اسنادی است یا به تعبیر علمی از سنجه های غیر مزاحم مکتوب یا غیر مکتوب استفاده می کند. رد یا اثبات آن، بر اساس سنجه های غیر مزاحم است؛ ولی یک متکلم از سنجه های مزاحم استفاده می کند و اگر به مدارک تاریخی، استناد می کند فقط و فقط به عنوان موید و قرینه است. اساس استدلال متکلم، کلام است؛ بر خلاف مورخ که شاهد تاریخی، اساس استدلال او را تشکیل می دهد. 

 

4-    استمرار و عدم استمرار: مباحث تاریخی دوران مدرن، مبتنی بر یک پیش فرض به نام استمرار است؛ یعنی مورخ، باید وقایع تاریخی را به نوعی گزارش کند که استمرار بین آن ها نمایان و مشهود شود و به اصطلاح دیگر، تاریخ را یک سیر به هم پیوسته بداند. ولی دنیای پست مدرن خصوصا با حضور متفکرانی مثل فوکو، دریدا و لیوتار، قائل به یک گسست یا عدم استمرار در تاریخ هستند. توضیح آن، این که فوکو، دو عالم یا نظام معرفتی دپیستمه و دیس پوزیتو را ترسیم می کند که اساس آن، اعتقاد به عدم استمرار در تاریخ است. یکی از تفاوت های تاریخ علمی و تاریخ کلامی همین مساله است. مورخ علمی چون هدفش فهم واقعیت است و واقعیت بیرونی را به هم پیوسته و به صورت علت و معلول می داند، می تواند به استمرار وقایع تاریخی در گذشته پی ببرد؛ اما متکلم، به دنبال آن وقایعی است که ایده های کلامیش را ثابت کند؛ لذا بخشی از وقایع تاریخی را می بیند و از بخشی از وقایع که موید ایده کلامیش نیست گذر می کند و این یعنی عدم استمرار که ایده ای کاملا پست مدرنی است.

 

سوال این جاست که تا کجا می توانیم تاریخ را کلامی کنیم و به این استمرار هم برسیم؟ آیا امکان دارد اگر نگاه ما به تاریخ، کلامی شد به استمرار وقایع تاریخی هم برسیم؟ البته کسی که می خواهد به این سوال پاسخ دهد باید به استمرار در وقایع تاریخی معتقد باشد.

 

حجة الاسلام و المسلمین سبحانی:

 

بحثی که الان داریم منوط به اثبات یکی یا هردوی کلام و تاریخ به عنوان علم نیست و هنوز بحثهای ما مقدماتی تر است. 

 

بنده با این مطلب که کسی با معیارهای فلسفه علم (که البته در آن جا معیارهای واحدی در تعریف علم نداریم) تاریخ را علم بداند و کلام را علم نداند، از اساس مخالفماگر قرار است معیاری باشد یا باید هر دو را علم بداند یا هیچکدام. آن چه کار را آسان می کند این است که فعلا در این مورد بحثی نکنیم و در جای خود به بررسی آن بپردازیم. 

 

این که فرمودید بحث ما ناظر به یک واقعیت تاریخ نگاری است و به مصادیقی هم اشاره کردید، باید توجه داشت، اکنون بحث ما نقد مصداقی تاریخ نگاری نیست بلکه ما می خواهیم به قواعد تحقیق تاریخی دست پیدا کنیم و از معیارهای تاریخ پژوهی سره را از ناسره مشخص کنیم. در مرحله بعد، سراغ برخی تاریخ نگاری ها می رویم و آن ها را نقد کنیم. 

 

بنده نیز با شما موافقم که متکلم می تواند از داده های تاریخی استفاده کند و معتقدم تاریخ، بخشی از دانش کلام است و برخی از گزاره های کلامی، گزاره های تاریخی هستند. البته این نکته نیز مهم است که متکلم هم در تحقیق تاریخی خود حق دارد، اسناد را ببیند، آن ها را جرح و تعدیل کند و بر اساس روش شناسی تاریخی عمل کند و لزومی ندارد در آن جا مقلد کسی به عنوان مورخ باشد. 

 

اما در بخش دوم این بحث که:

1- متکلم حق ندارد از تاریخ به سود مبانی خودش استفاده کند. 

2- کلامی نباید در تحقیق تاریخی دخالت کند. 

اشکال اساسی وجود دارد. 

 

باید توجه داشت در حوزه پژوهش و دانش، روی پیشانی هیچ کسی عنوان متکلم، مورخ، فیزیکدان و … نوشته نشده است. آن چه ماهیت یک تحقیق را روشن می کند، روش شناسی آن علم است. من نمی توانم به صرف متکلم بودن محققی، مدعی شوم که از تاریخ به سود خودش استفاده می کند؛ این که من یک هدف کلامی دارم یا ندارم یک امر موضوعی است و قابل اثبات نیست. تازه اگر چنین هدفی هم وجود داشته باشد، در حوزه علم شناسی، هیچ مانعی ندارد. امروزه هیچ فیلسوف علمی، کسی را سرزنش نمی کند که مثلا وقتی می خواستی این گزاره را ثابت کنی هدفت این بود؛ زیرا اهداف، متعلق به ذهن است. 

 

در پاسخ به این سوال که آیا تاریخ پژوه، می تواند از مفروضات کلامی در فرآیند پژوهش استفاده کند؟ باید مفروضات کلامی را مورد تدقیق قرار داد. در هیچ دانشی گفته نشده که مفروضات آن دانش، باید در یک دانش دیگر اثبات شده باشد. البته این حرف در آغاز قرن 17 و 18 و در سنت ما نیز وجود داشت؛ اما امروزه در علم شناسی، وجود ندارد؛ بلکه از شما می پرسند مفروضات شما چیست؟ خواننده، مفروضات شما را می پذیرد، یا این که نمی پذیرد و راه خودش را از شما جدا می کند. بصورت مطلق، نمی توان به این سوال پاسخ داد؛ بلکه در مرحله ای می تواند از مفروضات کلامی استفاده کند و در مرحله دیگری نمی تواند.

 

در بخش فرضیه سازی می توان از مفروضات کلامی استفاده کرد؛ یعنی در جایی که می خواهد حدس بزند، می تواند باور کلامی داشته باشد. مثلا دو فرضیه در مقابل یکدیگر وجود دارد و هر دو مجازند از مفروضات خودشان که ممکن است کلامی باشد یا از هر جای دیگری آمده باشد، استفاده کنند.

 

پس از این بخش که نوبت به اثبات و نفی فرضیه های تاریخی می رسد و پای شواهد و مستندات تاریخی در میان می آید یقینا نمی توان در جمع آوری شواهد، مفروضات کلامی را مبنا قرار داد و معتقد بود که اصلا نیازی به شواهد تاریخی نیست. این جاست که شواهد، باید ثابت کند فرضیه اول درست تر است یا فرضیه دوم؟ 

 

از این جا به بعد، مساله حساس می شود. من گمان ندارم کسی بگوید در مقام داوری هم مفروضات کلامی را دخالت می دهیم. اگر هم بگوید، یا خطای روش شناسی او است که باید به او تذکر داد؛ یا در جایی است که شواهد تاریخی با هم تعارض پیدا می کند.

 

در توضیح حالت دوم باید گفت که هیچ علمی، خصوصا تاریخ، خالی از تزاحم شواهد نیست. همیشه شواهدی که ارائه می کنیم یک شاهد معارض دارد. سخن در این است که کدام شاهد اقوی است؟

 

در حوادث تاریخی معمولا دو یا چند فرضیه وجود دارد مثلا آیا شکست در جنگ بدر محصول توازن قوا در جنگ بود یا یک عامل غیبی در میان بود؟ یک فرضیه می گوید یک عامل مهم غیبی موثر بوده است و دیگری می گوید نه. اگر شواهد تاریخی به گونه ای قطعی باشد که برای دیگران یعنی جامعه عالمان باور ایجاد کند که عامل غیبی در کار نبوده و موازنه قوا موثر بوده است، فرضیه مقابل باطل می شود. اما اگر همچنانکه معمولا در اکثر گزاره های تاریخی و تحلیل های تبیینی تاریخی رایج است، به شواهد روشنی از این دست نرسیم، فرضیه رقیبی نیز وجود دارد که عامل غیبی را موثر می داند و او نیز شواهد قابل توجهی دارد و نمی توان یک فرضیه را بر دیگری ترجیح داد، محقق می تواند بگوید که من این فرضیه را ترجیح می دهم. اینجا است که مانعی ندارد فرضیه های کلامی دخالت کند. 

 

نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که ممکن است گاهی اوقات گزاره های کلامی در معتبر دانستن یک شاهد دخالت کند؛ اما این دخالت نباید به مصادره به مطلوب بینجامد یعنی اگر یک شاهد تاریخی، تکیه گاه کلامی پیدا کرد یک خطای تاریخی است. 

 

نکته دیگری که استاد درباره دو نوع تاریخ علمی و تاریخ کلامی فرمودند، از بیانی که عرض کردم مشخص می شود که این تقسیم بندی جایی ندارد. چیزی به عنوان تاریخ کلامی نداریم، همچنانکه تاریخی علمی به معنای پوزیتیویستی را نیز هیچ کس امروزه قبول ندارد

 

فرمودند که تاریخ کلامی آن است که اگر بتواند، حیله می زند، در حالی که در هیچ بحث کلامی چنین چیزی ننوشته اند که حیله بزنید. متکلم در بسیاری موارد از شواهد تاریخی استفاده می کند و خودش می گوید استفاده از کلام در این جا مستلزم دور است. اثبات این که آیا او تن به روش شناسی تاریخی داده یا خدعه می زند باید در صحنه علم نشان  داده شود و پیشاپیش نمی توان گفت که چنین قصدی دارد. 

 

استمرار را طور دیگری معنا می کنم. تاریخ یک مجموعه حوادث پیوسته است و ما به عنوان یکی از پیش فرضهای مطالعه تاریخی به آن نگاه می کنیم. استمرار، نقطه قوت بسیاری از شواهد تاریخی است که نشان می دهد یک سناریو و روابط  علی و معلولی میان اشیاء وجود دارد. پاسخ من به این سوال که آیا حضور کلام در عرصه مطالعات تاریخی می تواند این استمرار را تضمین کند؟ مثبت است. اتفاقا در تاریخ اسلام بسا مفروضات کلامی به انسجام بیشتر تحلیل های تاریخی کمک کند. گاهی اوقات شواهد تاریخی ما در حال نشان دادن یک ناپیوستگی در تاریخ است و احتمالا وجود یک عامل بیرونی، بتواند قصه ما را منسجم تر کند.

 

دکتر کافی: 

 

سنجه غیر مزاحم به این معنا نیست که گزاره های تاریخی، مخالف ندارد. این یک اصطلاح روش تحقیقی است؛ به معنای این که داده هایی که محققان در هر علمی استفاده می کنند دو گونه اند:

 

1- اگر شما چند بار به آن رجوع کردید موضع و اطلاعاتش تغییر می کند یعنی به تعبیری محقق را مزاحم خلوص اطلاعات و داده ها می کند. مثلا یک نفر که بخواهد در یک جمعی تحقیق کند وجود آن محقق در آن جمع اصطلاحا مزاحم است. بار اول تحملش می کنیم و اطلاعات را به او میدهیم اما بار دوم گفت که مصاحبه من کامل نشد و دوباره می خواهم مصاحبه کنم نسبت به او عکس العمل نشان می دهیم.

 

2- اسنادی که محقق در مطالعات تاریخی استفاده می کند غیر مزاحم است؛ یعنی به یک سند مکتوب، ده ها بار هم مراجعه کند نسبت به تخلیه اطلاعاتی آن اسناد، مزاحمتی ایجاد نمی کند و داده هایی که از یک مکتوب در مرتبه اول می گیرد در مراتب دیگر هم می گیرد؛ بر خلاف داده های جامعه شناسی که سنجه های مزاحم اند. 

 

بحث من کاملا فلسفه علمی و روش شناسی است و ذیل مجموعه فلسفه دانش و ارزش قرار می گیرد ولی استاد بحث را در روش آوردند. 

 

استاد فرمودند هیچ کسی نمی تواند در مقام داوری از مفروضات کلامی خود استفاده کند. این که اول تذکر دادم که نمی خواهم آرمانی بحث کنم ناظر به همین مساله است. شما می فرمایید که نیست اما ما کتاب هایی داریم که مورخی که مدعی روش تاریخی است وقتی به قضاوت و داوری می رسد ایده های کلامی او بر شواهد تاریخی غالب می شود و برخی اسناد را نادیده می گیرد.

 

ما در مفروضات، بحثی نداریم و هر کسی می تواند مفروضات خاص خود را داشته باشد؛ بحث در مقام داوری است. آیا افزون بر داده هایی که در مقام تحقیق جمع آوری کرده ام می توانم از ایده های کلامی استفاده کنم؟ آیا با علم به این که داده های مخالف نیز وجود دارد، داده های موافق ایده های کلامی خودم را تقویت کنم؟ 

مثلا در مورد ازدواج پیامبر با خدیجه، این که محقق بر این باور باشد که داماد از عروس بزرگتر باشد و یا حتما عروس باید باکره باشد و این را فضیلتی بداند بخواهد بر این اساس به هر شکلی که شده ثابت کند حضرت خدیجه از پیامبر کوچک تر بوده و باکره نیز بوده است و شواهد تاریخی مخالف این فرضیه را نادیده بگیرم. 

 

بحث ما رابطه ارزش و دانش است. آیا ارزش های ما می تواند در مقام داوری در دانش ما تاثیر داشته باشد؟

 

حجة الاسلام والمسلمین سبحانی: 

 

بحث من ناظر به فلسفه علم هم بود اما با توجه به این که نخواستم وارد آن دعواهای عظیم علم شناسی شوم وارد مباحث روش شناسی شدم. چون فرض من بر این بود که اگر این کار را بکنیم بحث زودتر به نتیجه می رسد. این مهم است که اختلافات، مشخص شود و هر جا که به فلسفه علم مربوط می شود در همان موضوع بحث شود. 

 

محل کلام ما همین مساله دانش و ارزش است. باید توضیح داده شود که معنای تاریخ کلامی چیست؟ نمی توانیم تنها با این دلیل که فردی در تحقیق تاریخی، نتیجه خاصی گرفته، تحقیق او را متهم به تحقیق ایدئولوژیک کنیم؛ زیرا این اتهامات هم دامنه نامحدودی دارد. اگر بخواهیم بحث کنیم راهش این است که بررسی کنیم ارزش ها در چه مراحلی دخالت می کند؟

 

این که می فرمایید بحث، آرمانی نیست و ناظر به برخی تاریخ نگاری ها است، نیاز به برگزاری یک جلسه نقد کتاب دارد؛ نه رابطه علم کلام و تاریخ. در این بحث، می خواهیم ربط و نسبت دو حوزه را بسنجیم و قواعد آن را پیدا کنیم. هر زمانی که به یک نقطه مشترک رسیدیم، جلساتی می گذاریم و یکایک آن کتاب ها را نقد می کنیم؛ و چه بسا که من در آن جا با شما همراه شوم. 

 

اگر این سه مقدمه را می پذیریم که:

1- فرضیه های کلامی می تواند در مفروضات ورود پیدا کند.

2- شواهد تاریخی، داور نهایی و قاطع در عرصه مطالعات تاریخی است. 

3- در بسیاری از موارد، شواهد در مطالعات تاریخی، قاطع نیستند و لزوما نمی توانند یک نظریه را بر نظریه دیگر ترجیح دهند. 

 

در این صورت، هر دو محقق که بر اساس مفروضات، مطالعات خود را انجام داده اند باید مطالب خود را عرضه کنند و هر کدام که توانست، شواهد بیشتری ارائه کند غالب می شود.

 

 دکتر الله اکبری 

 

مشکل این جا است که کسی که با یک پیش فرض ارزشی و کلامی، شواهدی را جمع آوری می کند، گاهی عمدا شواهد معارض را نادیده می گیرد؛ زیرا اگر بیاورد، جواب دادن و رد کردن آن ها برای او زحمت دارد، یا چه بسا، بر نظریه ای که او می خواهد اثبات کند برتری داشته باشد. از برخی بزرگان، بعید است که خبر معارض آن را ندیده باشد و حتی برخی موارد وجود دارد که همان خبری به آن تمسک شده، در همان کتاب توسط همان نویسنده رد شده است.

 

علاوه بر این، گاهی یک پیش فرض ارزشی، مانع شکل گیری فرضیه علمی می شود. فرض کنید فردی می خواهد تحقیق کند که در کربلا آب بود یا نه؟ وقتی یک ارزشی در ذهن محقق وجود دارد که عطش در کربلا شدید بوده است و با تحقیق به این نتیجه می رسد که آب بوده، مبانی ارزشی او زیر سوال می رود و چنین شخصی دچار تناقض گویی می شود.

 

دکتر کافی: 

 

در این زمینه نکته دیگری نیز وجود دارد که علم به مقام فرضیه سازی تعلق می گیرد یا مقام داوری؟ پوپر که از فیلسوفان علم معاصر است، علم را به دو قسمت مقام جمع آوری داده  ها و مقام داوری تقسیم می کند. در این جا، فرضیه سازی در مقام جمع آوری است. الان هم در بحث علم دینی، گروهی هستند که می گویند مثلا در جامعه شناسی، فرضیه هایتان را از قرآن بگیرید و آن را مورد امتحان قرار دهید. اگر پاسخ مثبت بدهد، جامعه شناسی اسلامی شکل می گیرد؛ ولی غافل از این که آن چه که علم را علم می کند مقام داوری است نه جمع آوری داده ها.

 

چه بسا فرضیه از خواب، ناشی شود و چنین فردی نیز مورد ملامت قرار نمی گیرد؛ ولی باید آن را بررسی کند و به داوری بکشاند تا آن را به علم تبدیل شود. لذا اشکالی نمی بینم که در فرضیه سازی از هر چیزی استفاده شود. 

 

سوال: در مقام داوری آیا من می توانم از ارزش های خودم استفاده کنم؟ 

 

حجة الاسلام و المسلمین سبحانی: 

 

آن چه درباره پیش فرض مهم است این است که آیا اگر ما هیچ ارزش و پیش فرضی نداشته باشیم می توانیم فرضیه بسازیم؟ شما دارید از یک حالتی صحبت می کنید که گویا یک طرف میز متکلمان نشسته اند و یک سری ارزش ها و باورهایی دارند و آن طرف میز یک سری افرادی نشسته اند که ذهنهایشان را خالی کرده اند و در فضای خلأ، فرضیه می سازند. امروزه بر این باورند که بدون ارزش های پیشین، فرضیه ها منعقد نمی شوند. 

 

استفاده کردن برخی محققین از مبانی ارزشی در مقام جمع آوری داده ها، دلیل بر صحیح بودن و یا پذیرش آن از طرف دیگران نیست. مسلما اشتباه است. در تاریخ فلسفه علم، یک دوره ای از تاریخ فلسفه علم داشته ایم که سخن از این بود که دانش، چیزی است که تایید های علمی او را پشتیبانی کند. قبل از این که نظریه ابطال گرایی مطرح شود نظریه تایید گرایی مطرح بود که بر اساس آن، هر کسی بتواند به مقدار کافی بر فرضیه خویش، شاهد اقامه کند آن فرضیه درست است. جنجال هایی بپا شد. موارد فراوانی از فرضیه های رقیب که هر دو شاهدهای تایید داشتند که مثال روشن آن نظریه فروید و نظریه مقابل بود. که در تاریخ علم ثبت است. نظریه تایید گرایی را عده ای به همین دلیل، رد کردند. 

 

اتفاقا، در صحنه علم، همین اختلافات است که محل دعوا می شود. بنده یک فرضیه ای مبتنی بر پیش فرض هایی می سازم و شواهدی برای آن در نظر می گیرم. شما نیز به عنوان دانشمند، فرضیه ای بر اساس پیش فرض هایتان می سازید و شواهدی که به نظر من می رسد اعتبار ندارد به عنوان موید برای خود می آورید. صحنه علم، درگیری همین هاست. این ربطی به تاثیر علم کلام ندارد و شما نمی توانید به کسی بگویید که از پیش فرض های خود دست بردارد. البته ما می توانیم به لحاظ روش شناسی خطای روش او را نشان بدهیم که کار عالمان همین است. او یک روایت را ندیده و من این را به رخ او می کشم؛ او هم چند گزارش دیگر می آورد و به ما می گوید که شما نیز این روایت ها را ندیده اید. 

 

دکتر صفری: 

تعریف شما از شاهد چیست؟ 

 

حجة الاسلام و المسلمین سبحانی: 

 

شاهد در هر علمی تعریف متفاوتی دارد. مهم این است که جامعه علمی چه چیزی را به عنوان شاهد قبول دارد؟ جز این هم راهی نداریم. ممکن است یک تعریف مورد اتفاق ما باشد نفر سومی در آن شاهد اختلاف کند. فعلا فرض ما بر این است که در مورد شاهد با هم اتفاق نظر داریم. 

 

ممکن است بین دو نفر که در مبانی علم کلام نیز اتفاق نظر دارند، در تعریف شاهد، اختلاف نظر باشد. می دانید امروز در فیزیک که ناب ترین دانش است، بر روی همین شاهدها اختلاف نظر است. جامعه علمی فیزیکی فعلا در این دوره خاص پذیرفته است که این به عنوان شاهد است. امروز در تاریخ علم فیزیک چیزهایی به عنوان شاهد پذیرفته شده است که صد سال پیش در این رشته علمی به عنوان شاهد مقبول نبود. امروز در حوزه فیزیک کوانتوم چیزهایی به عنوان شاهد مد نظر است که در حوزه دنیای طبیعی و میانی (نه میکرو و نه ماکرو) به عنوان شاهد قبول نمی شود. شواهد در دوره ماکرو لزوما شواهدی نیستند که در دوره میکرو به حساب بیایند. هر کدام اقتضائات خاص خود را دارد.

 

الان ما فرض می گیریم که در تاریخ شواهدی وجود دارد. اگر اختلاف کردیم بر شواهد، اصلا با هم بحث نمی کنیم و فرض هم بر این است که در این مساله، اتفاق نظر فی الجمله ای وجود دارد. 

 

نظریه ابطال گرایی پوپر امروز محل مناقشات شدید است. اصلا در این که آیا امکان پذیر است یک فرضیه را ابطال کنیم؟ و ابطال یک شاهد بیرونی دقیقا به کدام بخش از فرضیه می خورد؟ آیا ما معیاری داریم که وقتی یک شاهد بیرونی، فرضیه را نقض می کند کجای این فرضیه را باید اصلاح کنیم؟ محل اختلاف است و سبب شده موجهای عظیمی در فلسفه علم بوجود بیاید. 

 

توماس کوهن دقیقا ناظر به نظریه ابطال گرایی پوپر بحث انقلاب ساختارهای علمی را مطرح کرد. نظریه کواین که بحث کل گرایی در حوزه دانش است مبتنی بر این بود و این مطلب را در نزد اساتید بزرگ فلسفه علم ایران، ادعا کردم که کسی هنوز نظریه کل گرایی کواین (مقاله دو جزمیت تجربه گرایی) را رد نکرده است. او معتقد بود نظریه ابطال گرایی ادعایی دارد که غیر قابل جزمیت است و این دگمای تجربه گرایان است که اگر شما شاهدی آوردید لزوما یک فرضیه ای و تئوری قابل ابطال است؛ در حالی که این گونه نیست. کواین، شاهد تاریخی می آورد و می گوید امروز در فیزیک کوانتوم، شواهد تاریخی سبب شده که در علم ریاضیات تردید کنند؛ یعنی فیزیکدانان امروزه به دنبال این هستند که کل ریاضیات موجود را کنار بگذارند و یک دستگاه ریاضی جدید برای حوزه کوانتوم بریزند تا بتواند پدیده های ماکرو را توضیح دهد. 

 

 

لزوما بحث نظریه در فلسفه علم نظریه پوپر نیست. حال، اگر بپذیریم که امروز چنین نظریه ای در دانشگاه و حوزه ما قابل قبول است، سوال این است که بنا بر همان نظریه ابطال گرایی پوپر، مفروضاتی که در فرضیه دخالت کرده، در مقام داوری هم قابل استناد است؟ شما را به کتاب پوپر تحت عنوان هدف علم که ترجمه نشده است ارجاع می دهم. این کتاب نقد منطق اکتشاف علمی است که در آن، پوپر به مخالفان پاسخ داد. بخشی از این کتاب دقیقا به این نکته می پردازد؛ زیرا مخالفان به او اعتراض کردند اگر علم در مقام داوری است، معنایش این است که همه آن چیزی که در مفروضات ما در فرضیه وجود دارد، در مقام داوری، قابل پالایش است. آن ها می گفتند این که علم نشد. پوپر می گفت فرضیه ای حتی اگر در خواب باشد درست کنید و آن را در معرض و معرکه علم قرار دهید؛ اگر ابطال شد بیرون می اندازیم و اگر ابطال نشد فعلا آن را نگه می داریم تا ببینیم شاهدهای بعدی چه می گویند؟ 

 

اشکال مخالفان که نگاه سنتی علم داشتند این بود که شما با قبول حدس ها و ابطال ها، به فرضیه هایی راه دادید که غیر علمی اند. صریحا پوپر پاسخ می دهد که چه باک؟ می گوید اصلا صحنه علم یعنی همین. می گوید حرف من برای شما که تصورتان این است که علم یعنی انعکاس واقع، سنگین می آید؛ اما مگر صحنه علم چیزی غیر از این است؟ او می گوید اتفاقا راه ورود ارزش ها و مبادی غیر علمی در علم از طریق همین فرضیه هاست. می خواهم بگویم حتی با منطق  ابطال گرایی پوپر هم، حضور پیش فرض ها در آخر مطاف علم، بلا مانع و بلکه ناگزیر است. پس ما نزاعمان در باب فرضیه نیست. 

 

صحنه علم صحنه داوری است؛ اما به این معنا نیست که هرچه از قبل آمده را با داوری کنار بگذاریم. حداکثر، در مقام داوری، فرضیه های گذشته را اصلاح می کنیم. هیچ شاهد قطعی حتی در فیزیک وجود ندارد که بتواند تمام هویت یک فرضیه را ابطال کند بلکه ابطال متوجه یک کل می شود که این کل منحل به برخی از اجزاء شود. 

 

اگر دو فرضیه شواهد خود را ارائه کردند و شواهد نقض طرف مقابل را هم توضیح دادند طرفین این دو فرضیه، به اندازه کافی یکی به سود دیگری تمام نشد. نتیجه این می شود که این مورخ با فرضیه ای که ساخته در صحنه علم باقی می ماند و طرف مقابل باقی می ماند و یک عده ممکن است طرفدار یکی از این دو فرضیه شوند. مساله بصورت قاطع حل نشده است ولی هر کسی بر اساس شواهد خودش در حقیقت یک نظریه را پذیرفته است. 

نمی شود اتهام زد که چون نتیجه تحقیق شما به یک نتیجه ارزشی ختم شده، پس ایدئولوژیک فکر می کنید.

 

فروید، نظریه ای را در باب عقده های روانی مطرح کرد. در زمان او، یک نهضت در مقابل او ایجاد شد ولی فروید دست برنداشت. هرچه آن ها شاهد به نقض نظریه اش آوردند، پاسخ داد و هر چه آنها به سود نظریه خودشان گفتند فروید به آن ها نیز پاسخ داد. تا امروز هنوز نظریه فروید به عنوان یکی از نظریات مطرح در علم روانشناسی شناخته می شود و طرفدارانی هم دارد. 

 

ما فکر می کنیم می توانیم روشی ارائه دهیم که دعواهای تاریخی را فیصله دهد اما فیصله پیدا نمی کند؛ اما معنایش این نیست که هیچ معیار و منطقی نداریم. به همین دلیل می توانیم در همین جلسه بنشینیم و نظریات یکدیگر را بشنویم و به تضارب آراء بپردازیم . 

 

از طرف دیگر، با حذف کلام از علم تاریخ، نمی توان به مشکلات تاریخی پاسخ داد. هرچند که باید با دخالت های نابجای برخی محققین در وارد کردن مباحث کلامی در تاریخ، مقابله کرد. 

 

یکی از حضار:

فرض کنیم با فرمایش شما، بخواهیم درباره تمدن چین تحقیق کنیم، جایگاه کلام در این جا کجاست؟ 

 

حجة الاسلام و المسلمین سبحانی: 

 

ممکن است کلام، دخالت نداشته باشد؛ ولی اگر منظورتان پیش فرض است، اصلا امکان پذیر نیست کسی پیش فرض نداشته باشد. امروزه در روانشناسی ادراک اثبات شده است که تصورات شما حتی در دیدن و ندیدن نیز دخالت می کند. مثلا دو نفر را با دو تصور مختلف، وارد صحنه ای کرده اند و از آن ها پرسیده اند که چه می بینید؟ زمانی که گزارش می دهند مشخص می شود که یک نفر چیزهایی دیده که دیگری ندیده است. وقتی در مشاهدات این گونه است، در تاریخ که میدان تجربه نیست، به طریق اولی باید پیش فرض وجود داشته باشد. 

 

در مورد تاریخ چین، می تواند مفروضات دینی، فلسفی، تاریخی، یا خواب و خیال باشد. لزوما این گونه نیست که نتیجه تحقیق یک مسلمان درباره تاریخ چین، با تحقیق یک مسیحی یکسان باشد. این مساله، نشان می دهد که پیش فرض ها، خودآگاه یا ناخودآگاه دخالت دارد. 

 

سوال یکی از حضار: 

اگر محقق تمامی مراحل تحقیق را طی کند و نتواند یک گزاره تاریخی دینی را از طریق این روش شناسی اثبات کند با پیش فرض خود، چه کند؟

 

حجة الاسلام و المسلمین سبحانی: 

 

گزاره تاریخی بخشی از کلام است. فرض کنید، یک گزاره، مشترک بین علم تاریخ و کلام است. اگر با منطق تاریخی برخورد کنم به نتایجی می رسم و اگر با منطق کلامی برخورد کنم به نتیجه دیگری می رسم. من به عنوان مورخ، اگر شواهدی بر مدعای خود پیدا نکردم تعلیق می کنم. اما در مبانی کلامی خودم باورمندم؛ چون کلام هم خودش داستان دیگری دارد. 

 

این جا است که از حوزه تاریخ خارج می شویم و وارد مباحث کلامی می شویم؛ زیرا تاریخ نتوانست به من پاسخ دهد. البته اگر نتیجه تحقیق تاریخی مخالف فرضیه کلامی بود بحث دیگری دارد که در جای خود مطرح کرده ایم.

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=19224

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب