حجة الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی در چهارمین جلسه بررسی تاریخ کلام امامیه در عصر حضور ائمه (ع) با طرح دو دیدگاه مشهور در باب پیدایش تشیع و نقد آن ها، نظریه خود را با تکیه بر بررسی های تاریخی ارائه کرد و در ادامه به بررسی روایات ائمه اثنی عشر و مساله اعتقادات شیعه پرداخت که با سوال و جواب های فراوانی مواجه گردید.
در جلسه گذشته به دوره بندی کلام امامیه در عصر حضور اشاره شد و گفته شد که در دوره حضور، با سه مقطع مهم اندیشه کلامی یعنی دوره تکوین، تبیین و تدوین مواجه هستیم.
محتوای تاریخ کلام
در نحوه شکل گیری کلام امامیه در دوره تکوین نظریه های مختلفی وجود دارد و علمای اهل سنت و اندیشمندان شیعه و اخیرا مستشرقان به این موضوع پرداخته اند. دو دیدگاه متقابل در تحلیل دوره تکوین کلام امامیه وجود دارد.
1- یک دیدگاه متعلق به دانشمندان اهل سنت است که در قرن پنجم پایه گذاری کرده اند و اخیرا برخی محققین نیز به این نظر متمایل شده اند.
این ها معتقدند تشیع در دوران نخستین هیچ گونه ظهور و بروزی نداشته است و چیزی جز واژه شیعه، آن هم بعد از پیامبر اکرم (ص) نبوده است و این کلمه هیچ ارتباطی با تشیع اعتقادی ندارد. به نظر آنان، این کلمه در برابر جناح بندی های سیاسی آن دوره بکار رفته است و شامل همه کسانی می شده است که همراهی و همسویی با سیاست ها و حرکت اجتماعی امام علی (ع) دارند و در دوره بعد، شامل کسانی می شده است که محبت علی (ع) را در دل داشته اند و در یک دوره ای تبدیل به نظریه افضلیت شده است؛ یعنی کسانی که امام علی (ع) را افضل از عثمان و گاه افضل از شیخین می دانستند. این داستان ادامه پیدا کرده است تا این که در دوره امام صادق (ع) تشیع اعتقادی ظهور پیدا کرده است.
این نظریه می خواهد تشیع امام علی (ع) را به اوایل قرن دوم پیوند بزند و حتی بنا بر بعضی تلقی ها به بعد از نیمه اول قرن دوم هجری مرتبط بداند.
درون این نظریه کلی خرده نظریه هایی وجود دارد:
أ. این مساله که پیش از این دوره، هیچ اثری از تاریخ عقاید امامیه نیست و هر چه تا پیش از این دوره درباره عقاید شده است ساخته های دوره بعد است؛ به این معنا که مورخان متمایل به شیعه این موارد را ساخته اند و خلال روایات تاریخی گنجانده اند.
ب. یک نظریه دیگر معتقد است این اندیشه ها ریشه دارد ولی ریشه های برون شیعی است. این اعتقادات یا از یهودیت از طریق عبد الله بن سبا آمده است و مطالبی همچون نص و غیبت و انتظار را مطرح کرد و از طریق او وارد شاخه ای از نگاه های شیعی شد و بعدا در قرن دوم تئوریزه شد. یا این که ریشه غیر عربی دارد و مثلا به اندیشه های ایرانی، زرتشتی و مانوی گری بر می گردد که اعتقاداتی مانند فره ایزدی داشت و پادشاهی را یک حقیقت بیرون و واقعی می دانست که از یک فرد به نسل او منتقل می شود. این اندیشه از طریق شیعه شدن ایرانیان وارد تشیع شد و در قرن دوم ساماندهی گردید.
جوهر همه این نظریات، در بحث تاریخ کلام امامیه این است که کلام شیعه در قرن نخست از نظر اعتقادی به هیچ کدام از باورهایی که در قرن دوم به عنوان شاخص های کلام امامیه قلمداد شد معتقد نبود. طبیعی است که آن ها تلاش کردند اسناد تاریخی یا روایی که ریشه های تشیع را در قرن اول نشان می دهد نفی کنند یا این شواهد را تعبیرهای نابجا و ساخته های دوران بعد یا تصرفات در متون قدیمی تر بدانند و اسناد قرن اول را زیر سوال ببرند.
این دو دیدگاه در دنیا در باب پیدایش شیعه نظریه حاکم و مورد قبول است.
2- در مقابل، اندیشمندان شیعه تحلیل دیگری دارند و به گونه ای تصویر می کنند که گویا مبانی اعتقادی شیعه که در عهد صادقین ظهور کرده است، عینا در تشیع نخستین نیز یافت می شود و اساسا تشیع نخستین با همه اجزاء و ابعاضش در دوره نخستین نیز حضور دارد. به عبارت دیگر، آن چه در کتاب کافی کلینی به عنوان معرفی تشیع می بینیم در تشیع نخستین نیز وجود داشته است. هر کسی که در دوره نخستین، نام شیعه را یدک می کشد لزوما باید این عقاید را داشته باشد و گرنه شیعه نیست. اگر شیعه در دوران امام علی این چنین اوصافی را ندارد پس او شیعه نیست.
این نظریه حاکم و غالب در جامعه و اندیشمندان شیعی است.
اعتقاد ما این است که هیچکدام از این دو نظریه نه با واقعیات و متون تاریخی (اعم از شیعه و سنی) سازگار است و نه می تواند در یک مسیر طبیعی تاریخی به ظهور برسد. اصلا اگر اسناد تاریخی را کنار بگذاریم و بخواهیم با دیدگاه تاریخی، صحنه پس از اسلام را تحلیل کنیم، چنانچه کسی تاریخ دوران پیامبر (ص) و تحولات بعدی را بداند بدون مراجعه به تفصیل این تحولات، بدون تردید هر دو نظریه را رد می کند. هر دو تئوری با قوانین طبیعی تاریخی تنافی دارد.
همیشه گذر تاریخ از مسیر طبیعی عبور می کند و تحلیل تاریخی که می خواهد حوادث را بدون توجه به اسباب و شرایط تحلیل کند، تحلیلی نابجا است. مادام که با شرایط انسان زندگی می کنیم ممکن نیست یک تشیع یکپارچه در قرن دوم بوجود بیاید، بدون این که زمینه ای داشته باشد و از آن سو نیز ممکن نیست در شرایط سخت پس از پیامبر (ص) و انحرافات موجود و تشتت جامعه اسلامی، گروهی مشخصا بنام شیعه علی (ع) پیدا شوند و جامعه ای را شکل بدهند و مجموعه ای از عقاید را قبول داشته باشند؛ بگونه ای که دیگران آن را قبول نداشته باشند. هر دو تصور با مفروضات کلی تاریخ ناسازگار است.
وقتی گروه ها و جریان های بزرگ شکل می گیرند همیشه هسته مرکزی دارند که جزئی از فرایند واقعیت تاریخی است. ممکن نیست یک جریان بزرگ، منطقه ای را در بر بگیرد و اذهان و قلوب را شکل دهد بدون این که هسته مرکزی داشته باشد و هم پیمانانی شکل گرفته باشند.
ما معتقدیم جریان اندیشه کلامی امامیه امتداد طبیعی رسالت پیامبر (ص) است. آن چه در دامن تشیع و گرد علی بن ابیطالب (ع) و فرزندان ایشان بوجود آمد چیزی نبود جز امتداد طبیعی رسالت پیامبر (ص) که از بعثت تا رحلت ایشان تداوم پیدا کرد. در زمان پیامبر مخالفت هایی صورت گرفت که نمی توانست علنی شود و وفات پیامبر و مساله سقیفه این فرصت را بوجود آورد که درون مایه های ذهنی و سیاسی قبیله ای خودش را بروز دهد و اندیشه پیامبر مهجور بماند.
همان اتفاقی که در حیات پیامبر (ص) افتاد که هسته مرکزی در اندیشه ها شکل گرفت و لایه به لایه افراد مختلفی وجود داشتند و همه زیر چتر اسلام هستند، در سقیفه نیز گروهی که در گرد امام علی (ع) بودند، باقی ماندند و هسته اصلی آن ها شکل گرفت و به تدریج به عنوان یک حرکت فرهنگی و بعدا سیاسی تقویت یافت. در واقع، چیزی که در جامعه اسلامی پس از پیامبر رخ داد بروز واقعیتی بود که در اندیشه کلامی و اعتقادی اطرافیان پیامبر (ص) بود.
در این حالت، عناصر اصلی و کلیدی که در قرآن کریم و سنت پیامبر (ص) بود و حامل اصلی آن امام علی (ع) بود، از طریق راهبرد پیامبر (ص) و از زمان خود ایشان، توسط شیعه به عنوان حلقه ای در گرد پیامبر (ص) تعریف و نشانه گذاری شد و این معنای حاملیت علم و سنت پیامبر (ص) با همین عناصر اصلی بر محوریت امام علی (ع) ادامه پیدا کرد، تعمیق یافت و گروه سازی و بعدا جامعه سازی کرد و در نهایت مانیفست اعتقادی درست کرد و نهایتا در عهد صادقین (ع) به اوج خود رسید.
نکته مهم این است که باید این مساله را بصورت کاملا تاریخی فهمید نه ایدئولوژِیک؛ یعنی توجه کنیم که با پیامبری سر و کار داریم که در ظرف زمانی خاص، مکان و شرایط سیاسی و اجتماعی خاص، ظهور پیدا می کند و سعی می کند آن اندیشه ها و مفاهیم را به تدریج و متناسب با شرایط پیش ببرد؛ گاهی اوقات، تاکتیک های سیاسی و گاهی ابزارهای قومی و قبیلگی را مورد استفاده قرار می دهد؛ ولی ظرفیت های اجتماعی در هر زمان را رعایت می کند.
دعوت خود را طی سه سال در خانواده محدود می کند، سپس اعلام عمومی در ام القراء می کند و بعد از آن، این رسالت را به بیرون از این منطقه در شکل های مختلف منتقل می کند. این مساله نشان می دهد که پیامبر (ص) می داند که باید از هسته اصلی شروع کند و شرایط خاص وفاداران و هواداران را رعایت کند. اسلام عده ای را می پذیرد برای این که شمشیرشان را کنترل کند و با کسانی پیمان می بندد برای این که تعصب قبیلگی آن ها را کم کند و با زنان برخی قبایل ازدواج می کند تا آن ها را با خود همراه کند.
تمام مناسبات انسانی و تاریخی، توسط پیامبر (ص) رعایت می شود. عین این سیاست ها و راهبردها در تاریخ تشیع نیز وجود دارد. امام علی (ع) از بعد از سقیفه به دستور پیامبر (ص) بر اساس همان مدل از دایره محدود به حوزه گسترده اجتماعی و از اندیشه های کلی به تفاصیل فعالیت می کند. بر اساس این نظریه، اگر کسی شکل گیری اندیشه تشیع را رصد کند بهترین الگوی او، رفتار پیامبر (ص) با توجه به هدف اصلی و مسیر رو به تکامل بر اساس یک راهبرد مشخص است.
تمایز این نظریه
در این تئوری، ریشه های تشیع را در زمان پیامبر (ص) می دانیم. البته به این معنا نیست که هر کسی که شیعه است تمام اندیشه ها را دارد و همچنین نه این که همه کسانی که هستند در اندیشه ها مساوی باشند و فرق می گذاریم بین کسانی که تشیع را به صورت واقعی می پذیرند با کسانی که بخاطر مناسبات سیاسی یا قبیلگی می پذیرند. مثلا کسانی شیعه شدند؛ بدین دلیل که با قومیت عربی یا با حزب خاصی مشکل داشتند.
در تاریخ اندیشه شیعه نیز مانند تاریخ رسالت پیامبر (ص) باید آن رگه اصلی را که در حال توسعه و تکامل است رد یابی کرد. یعنی تمام اصول و اقتضائات وجود دارد ولی در یک بستر فرهنگی اندیشه ای تشیع رخ می دهد که تاریخ کلام امامیه باید آن را رد یابی کند.
سوال: شاخصه ادعای شما چیست که این مدعا را از دیگر نظریه ها متمایز می کند؟
پاسخ: این تمایز را در ادامه بحث ها مشخص می کنیم. فعلا باید فرضیه تحقیق را بیان کرد و بعدا با ادله تاریخی آن را اثبات نمود. الان در صدد رد نظریه دیگران در باب اعتقاد خودشان نیستیم. آن چه ما متکفل بیان آن هستیم دیدگاههایی در باب تشیع است. عده ای می خواهند بگویند اساس نص و بسیاری از مبانی اعتقادی مستحدث است.هشت یا نه نفر، نظریه های مختلفی در باب پیدایش تشیع مطرح کرده اند که ظاهرا نظریه دیگران نیز به نظریه این ها بر می گردد.
مدعای ما این است که این ریشه تاریخی از صدر اسلام وجود داشته است و بر این مدعا باید ادله تاریخی اقامه کنیم. در این جلسه می خواهیم ابواب، اجزاء و عناصر نظریه خودم را روشن کنم؛ زیرا گاهی اوقات نقد ها و برداشت هایی که از اسناد تاریخی می شود بدون توجه به این مبانی و اقتضائات است.
سوال: این نظریه بدیع است یا سابقه دارد؟
پاسخ: این نظریه بدیع نیست؛ البته تقریر آن بدیع است. اگر آن چیزی که بنده عرض می کنم را به اندیشمندان شیعی که ادعا می کنند تشیع نخستین همان تشیعی است که بعد پیدا شد عرضه کنیم، آن ها نیز خواهند پذیرفت؛ مشروط بر این که شواهد تاریخی را مد نظر قرار دهم. به این وجه چنین نظریه ای جدید نیست. البته از این جهت که تشیع را در ظرف تاریخی خودش مورد بررسی قرار می دهد و از مستندات تاریخی استفاده می کند، جدید است.
گروه های دیگر از بیرون واقعیت تاریخی، فرضیه سازی های ایدئولوژیک می کنند؛ چه مخالفان و چه موافقان. یعنی هم آن که اهل سنت گفتند ایدئولوژیک و بدون توجه به اسناد تاریخی خودشان است و همچنین آن چیزی که علمای شیعه گفته اند. آن ها هدف شان این است که هاله قدسی روی تشیع بکشند. عالمان شیعی افراد مقدسی مانند معصومین هستند؛ بگونه ای که نمی توان در مورد اصحاب پیامبر (ص) یا ائمه معصومین (ع) سخنی گفت.
می خواهیم ثابت کنیم که این افراد نیز مانند بقیه انسان ها هستند و ظرفیت خاص خانوادگی دارند و از روش های قومی و قبیلگی خودشان پیروی می کنند و با احزاب و اندیشه هایی درگیر بوده اند. خدمت امام بوده اند و در برخی جاها با امام همراهی کرده اند و در برخی جاهای دیگر با امام مخالفت نموده اند. مسیر طبیعی تکامل اندیشه امامیه از معبر همین اتفاقات تاریخی رخ داده است. چنان که تمام اصحاب پیامبر (ص) نیز همین گونه ابوذر و سلمان شده اند. همچنان که در برخی موقعیت ها با پیامبر مخالفت می کردند و یا از همراهی کوتاهی می کردند.
آن چه که تاریخ اسلام در زمان پیامبر (ص) را شکل داده است همین ظرفیت های تاریخی است. ویژگی و شگفت آوری کار پیامبر (ص) این است که در ظرف تاریخی یک جامعه منحط و عقب مانده با بدترین شاخص های اجتماعی، یک اندیشه متعالی را مطرح می کند و با تدبیر و سیاست سعی می کند این اندیشه را توسعه و رشد دهد. این جریان در تشیع نیز رخ داده است.
به عنوان مثال نسل قبل از زراره شیعه نیستند و معدود افرادی هستند که نسل قبل از آن ها شیعه باشند. اصلا واقعیت تاریخی آن زمان، اجازه بسط و گسترش تشیع را به کسی نمی داد. او اولین بار امام باقر (ع) را می بیند و هنوز هم شیعه نیست و هیچ گرایشی به شیعه نیز ندارد. شروع می کند با تعامل فکری و اجتماعی با امام، به تدریج اندیشه های امامیه را می پذیرد. سنت و راهبر امامان شیعه، رو کردن این واقعیت و نشان دادن این که تشیع اعتقادی در مسیر تاریخی اش بر دوش همین انسان ها با بکارگیری همین ظرفیت های اجتماعی بوده است و از همین مسیر توسعه پیدا کرده است همان سنت و راهبرد امامان شیعه است. دقت و حساسیت حرکت ائمه هم در همین است که چگونه می توان در این جامعه بزرگ اسلامی جریانی را راه انداخت و سنت پیامبر حفظ شود و قدرت تبیین و نقادی و جامعه سازی و ظرفیت تولید قدرست سیاسی و جامعه علمی داشته باشد.
موضوع ائمه اثنی عشری
معتقدیم موضوع خلفای اثنی عشر، اندیشه ای بود که پیامبر (ص) مطرح کرد. مصداق آن را نمی دانیم ولی در مسیر طبیعی تاریخ خودش را نشان می دهد. بطوری که خود این قضیه به یک حجت بزرگ تبدیل می شود برای کسانی که نمی توانند سخن پیامبر را مگر در میان تشیع امامیه تبیین کنند. ما تمام عناصر را داخل در سیر از اجمال به تبیین می دانیم.
سوال: در مورد روایت جابر که پیامبر(ص) نام تک تک خلفای اثنی عشر را می آورد چه می گویید؟
پاسخ: روایات مربوط به نام ائمه اثنی عشر با بیان مصادیق آن، اصلا در تحلیل تاریخ تشیع هیچ نقشی ندارد. آن چه اهمیت دارد مسیر تبیین نظریه خلفای اثنی عشری است. طرحی که پیامبر اکرم در کنار بقیه پازل معرفی سنت خودشان ادامه میدهند، یک عنصرش این است که خط فکری من در خلفای اثنی عشری ادامه پیدا می کند. این که در مسیر تاریخی معلوم می شود مصداق خلفای اثنی عشر چه کسانی هستند، درون این سنت وجود ندارد و در تک تک لحظات تاریخی هم نشان می دهد که بهترین های هر عصر، مصادیق همین دوازده تا هستند، از نظر تاریخی بهترین حجت است.
بعضی از روات احادیث مربوط به نام خلفای اثنی عشر،از روات مشهور و معروف امامیه نیستند. می خواهم بگویم بحث ائمه اثنی عشریه داخل در طرح دوره تکوین ما نیست. گاهی اوقات مسایل اصلی و فرعی جابجا می شوند. اگر کسی معتقد باشد که تمام روایاتی که در باب خلفای اثنی عشری آمده و اسامی در آن ذکر شده است بعدا مطرح شده و مربوط به دوره اول نیست. این مساله منافاتی با طرح ما ندارد.
می خواهم بگویم تشیع نخستین، اصول و بنیادهای اندیشه ای را باور داشت و بر آن اصرار می کرد و اعتقاد به دوازده امامی، جزو اصول اعتقادی آن ها نبوده است. شاهد بیاورید که کسانی باید در دوران حضور باور داشته باشند که نام ائمه دوازده گانه چیست؟ هرجا داریم این است که باید به ائمه هدی و امام زمان خودش اعتقاد داشته باشد. حتی خلفای اثنی عشر هم در متون اصیل روایی نداریم که باید به دوازده نفر بودن ائمه اعتقاد داشت.
آن چه آمده، این است که به ائمه هدی باور داشته باشید و سنت امامت بعد از پیامبر (ص) تا زمان حاضر را بدانید و معرفت به امام زمان (عج) داشته باشید؛ یعنی باید بدانید که امام زمان شما چیست؟ ائمه حتی در زمان خودشان توصیه نکردند که امام بعدی را بشناسید. به خواص اصحاب خواستند اشاره کنند که فرد بعد از من این است. حتی این که شما باید بدانید که بعد از من چه کسی امام است، جزو وظایف شیعه در زمان یک امام نبوده است.
البته به عنوان یک واقعیت تاریخی اگر روایات و شواهدی داریم باید مطرح کنیم. این هم مثل دیگر حقایق تاریخی است. بررسی کنیم که آیا آن زمان ائمه نام افراد را ذکر کرده بودند یا نه؟ برای خواص گفته بودند یا عموم جامعه شیعه؟ اگر برای خواص گفته بودند آیا منتشر به لایه های بعدی شد یا نه؟ بر فرض که مطرح شد آیا جزو اعتقادات امامیه قرار گرفت یا نه؟ رواتی از مدینه برای شیعیان در کوفه نقل می کردند که آن ها نمی پذیرفتند؛ زیرا می گفتند با مبانی امام سازگار نیست. ممکن است مطلبی در هسته ای مطرح شده باشد که به حاشیه رفته باشد و اصحاب ائمه آن را کتمان کرده باشند.
تمام بحث هایی که امروز درباره روایات ائمه اثنی عشری مطرح شده است و ذکر نام است، جزو اعتقادات شیعه در دوران حضور تلقی نشده است.
سوال: این جزو سنت بوده است که امام بعدی خود را به شیعیان معرفی می کرده اند. با نظریه شما چگونه سازگار است؟
پاسخ: برای این بوده است که بعد از امام گمراه نشوند و اشاره به این بوده است که کسانی بعد از من خواهند آمد که به عنوان راهنما، شیعیان را راهنمایی خواهند کرد. اگر در روایات صحیح داریم که بگوید جزو اعتقادات شیعه اعتقاد به امام بعدی است، بیاورید. در روایت می فرماید: «امام زمانه» هنوز امام حاضر شهید نشده و امام بعدی نیامده است که به او ایمان پیدا کند . به محض این که امام شهید می شود، اولین وظیفه شناخت امام بعد است؛ ولی برای بعد از شهادت است. برای من که در زمان امام صادق (ع) زندگی می کنم یک دلیل بیاورید که بگوید باید به امام بعدی معرفت داشته باشم. هر چه داریم می فرماید: «امام زمانه» . باید امام زمان خودش را بشناسد و در کنارش ائمه گذشته را بشناسد.
در مورد لوح جابر نیز باید بررسی کرد که آیا دلیل تاریخی داریم که به عنوان اعتقادنامه امامیه در بین جامعه شیعه در یک فرصت تاریخی (نه در تقیه)، شناخته شده باشد؟ اهمیت این موضوع زمانی روشن می شود که بدانیم خود ائمه (ع) به صراحت گفته اند که شما باید به چه چیزی باور داشته باشید؟ در کتاب الحجة کافی به صراحت نوشته است که باید به ائمه هدی (ع) و امام زمانش معرفت داشته باشد.
این مطلب درست است که باید معتقد به امام و امامت (به عنوان اسم جنس) باشد و اصل اثبات حجت همین بوده است. ولی شناسایی مصداق امام بعدی برای من که در این زمان هستم، در هیچ منبعی ندیدم که شناسایی شخص امام بعدی، به عنوان شخص، جزو وظایف شیعه در یک زمان باشد.
سوال: پیامبر (ص) دقیقا از دوازده نفر اسم می برد. این مطلب با بحث شما چگونه سازگار است؟
پاسخ: گفتن یا نگفتن نام دوازده امام یک بحث علمی است که هم اکنون نیز توسط برخی محققان درحال انجام است. بنده هم الان نظر قاطع به همه ابعاد این روایت نمی دهم چون در این زمینه کار نکرده ام. عرض بنده این است که آیا پیامبر (ص) نام جانشینان خود را مطرح کرد یا نه؟ اگر مطرح کرد برای عموم بود یا خواص؟ و آیا اصحاب امامان به تک تک این افراد علم داشته اند یا نه؟ آیا جزو اعتقادات شیعه اعتقاد به این که امامان بعدی چند نفرند بوده است؟ خصوصا این که چه کسانی هستند؟ عرض ما این است که این جزو اعتقادات شیعه نبوده است.
آیا جزو اعتقادات شیعه اعتقاد به این که امامان بعدی چند نفرند بوده است؟ خصوصا این که چه کسانی هستند؟ عرض ما این است که این جزو اعتقادات شیعه نبوده است. ما می گوییم این مطلب جزو اعتقادات شیعه نبوده است.
باور به تشیع در در دوره تکوین، یک سری قاعده دارد. فعلا فرضیه اصلی ما این است که اصول اساسی اعتقادی که امام صادق (ع) معرفی کرد از زمان امام علی (ع) است و این اصول ابداع نمی شود. شواهد بر این که این اصول در یک حلقه از جامعه اسلامی که نام شیعه پیدا کرده اند منتشر شده است ولی با این قید که با یک صحنه اجتماعی مواجه هستیم. البته اگر با تحقیقات بعدی ثابت شد که جوهره تشیع یک امر مستمری است که از خود پیامبر شروع می شود و در ائمه امتداد پیدا می کند. در این جا باید ببینیم که چه عناصری غیر از هسته اصلی در تشیع رواج دارد؟ آیا فروع عقاید در آن دوره بوده است یا نه؟ لزوما هر کسی که می خواسته در رکاب امام علی (ع) باشد یک سری شروط را بر او تحمیل می کردند یا نه؟ این ها بحث های فرعی ما است.
اگر این فرضیه را ثابت کنیم می توانیم در مقابل یک ادبیات و هجمه بزرگ که از همان اوایل قرن دوم تا کنون که مستشرقان مبلغ آن ها هستند و ریشه تاریخی دارد پاسخ قاطعی داشته باشیم. آن ها می خواهند اصالت تشیع را بزنند و بگویند اساس تشیع همان است که امام صادق (ع) درست کرده است و برخی نیز می گویند ساخته و پرداخته ذهن علمای شیعه است که به امام نسبت می دهند.
در مباحثی که امروز مطرح می شود، صاحبان این نظریه ها کسانی هستند که در مطالعات امروز اسلام شناسی مرجعیت دارند و وقتی که به میراث ائمه نخستین ما می رسند تمام میراث اعتقادی را مبتنی بر همین تئوری حذف می کنند؛ نه مبتنی بر یک تحلیل جزء به جزء اسناد. مولف کتاب «تاریخ الادب العربی» می گوید: تمام روایات اعتقاداتی که از امام علی (ع) نقل شده است مصنوع و مجعول است؛ البته در باب حکم و اخلاق تمجید می کند. سیاسیاتی که از امام علی (ع) آمده است را تایید می کند ولی تمام روایات اعتقادی را مجعول و برگرفته از فلسفه یونانی می داند.
ده ها نفر از شخصیت های بزرگ جهان اسلام که اساس شیعه را مستحدث می دانند، هیچکدام بررسی تاریخی نکرده اند. همین فرد نیز بررسی تاریخی نکرده است و اگر از او بپرسید که چگونه می شود بخش هایی از یک خطبه که سیاسی است مورد قبول شما است و بخش دیگر که مربوط به اعتقادات است مصنوع و مجعول است؟
با این ادعا و مفروضات کلی، تمام میراث منسوب به امامان نخستین و شواهد تاریخی که عکس العمل شیعیان را نشان می دهد، نفی می کنند؛ همان کاری که یک سنی متعصب در مواجهه با روایات خود اهل سنت می کند. این نقلی که در صحیح است هر طوری که باشد می خواهد تعبیر کند. عین این کار را یک محقق اکادمیک به ظاهر بی طرف با میراث تاریخی حدیثی می کند که یک تئوری مربوط به دویست سال در ذهن ها تثیبت شده و کسی نتوانسته آن را از اذهان پاک کند. این طور هم نبوده است.
شواهد تاریخی محکمی وجود دارد که تشیع در عهد نخستین ریشه دار بوده است اما باید بصورتی تبیین کنیم که در بین جامعه شیعی کسی استبعاد نکند و مطلب ما با شواهد تاریخی نجنگد. این حرف درست نیست که از اول هر کسی که می خواست شیعه شود به دوازده امام اعتقاد داشت. زمانی که این تصویر در بحث های علمی و آکادمیک می آید غلط بودنش آشکار می شود. هرچند نفی نمی کنیم که ممکن است کسی هنگام شیعه شدنش چنین کاری می کرده است ولی جزو اعتقادات تثبیت شده شیعه نبوده است.مستند ما روایات ائمه (ع) و مستندات تاریخی است.
من می خواهم در ذهن شما جا بیندازم که این تصور غلط است که چون به این مساله باور داریم درست است. امروز جامعه شیعه پژوه دنیا با این طرحی که در ذهنمان است مخالف است. ما قرار است به هماوردی برویم و باید بجای پرداختن به برخی موارد حاشیه ای به سراغ اصل برویم. با احتیاط می گویم که به نظر من شیعه پژوهی که در دنیا آمده است و بعضی از اندیشمندان ما را هم تحت تاثیر قرار داده است ریشه های یهودی دارد. شیعه پژوهی امروز در حیفا و اورشلیم که قدیمی ترین مرکز شیعه پژوهی در خاورمیانه است بیکار ننشسته است.
اتان کلبرگ مساله ائمه اثنی عشر را بزرگ می کند. حداقل ما در این میدان بازی نکنیم. دعوای اصلی آن ها با ما بر سر اصل امامت است چرا بیاییم در یک میدان فرعی بازی کنیم؟
سوال: در اعتقادنامه عبدالعظیم حسنی روایتی موجود است که بر اساس نقلی از امام باقر (ع)، پیامبر از امامان دوازده گانه نام برده اند و انکار کنندگان را مورد سرزنش قرار داده اند.
پاسخ: آیا از این روایت استفاده می شود که اگر کسی از اصحاب امام باقر (ع) که شیعه است و اعتقاد دارد که سلسله امامت نیز ادامه پیدا می کند بر او واجب است که بداند امام نهم کیست؟ باور این که امام نهم نامش کیست جزو اعتقاد امامیه تلقی می شود؟ تبعیت از امام بعدی در زمان حاضر واجب نیست. من که الان در این زمان زندگی می کنم و عمرم نیز کفاف به امام بعدی نمی کند آیا باید امام بعدی را با اسم بشناسم؟
اول باید بفهمیم که مدعای ما چیست و این مدعا ریشه ای در اعتقاد اصیل امامیه دارد یا نه؟ سپس ببینیم آیا شواهد تاریخی خلاف این مدعا وجود دارد یا نه؟ چون برخی تصورشان این است که این روایات هست و جزو معتقدات امامیه هم هست و با این پیش فرض شروع می کند همه شواهد را نقد می کند. من در اصلش تردید دارم.
آن چه ادعا می کنم این است که اعتقاد به اسامی تمامی ائمه در دوره بعد جزئی از اعتقاد امامیه تلقی نشده است. اگر این روایت صریح در این معنا است کنار روایات تاریخی دیگر می گذاریم و اگر چنین دلالتی داشت می پذیریم.
این روایت نیز ناظر به جحد و انکار است و اگر کسی انکار اسم فلان امام را بکند نمی گویند جحد کرده است. روایات جحد، ناظر به این است که اگر امام حاضر را انکار کردید کفر گفتید. یعنی من که در زمان امام علی (ع) هستم نام امام بعدی را انکار کنم کافرم؟ اصلا همه بحث، روی ائمه اثنی عشر بر روی نام امام است.
موضوعی که درست شده است و مستشرقان نیز آن را بزرگ کرده اند بحثشان بر سر نام است. آن ها می گویند امامیه بر این باور دارد که ائمه دوازده تا هستند و نام آن ها نیز از زمان پیامبر مشخص بود و تمام شیعیان به آن باور داشته اند و بعد شروع به نقد می کنند که اگر این طور بوده است پس چرا اصحاب ائمه بعد از شهادت یک امام، دچار تحیر می شدند؟ فطحیه که از بزرگان اصحاب امامیه و اهل زهد هستند از کجا پیدا شدند؟ می گویند این ها یا لیست اسامی ائمه را می دانستند یا نمی دانستند. اگر نمیدانستند معلوم می شود که این روایات دروغ است یا به این ها نرسیده است. و اگر می دانستند و انکار کرده اند شیعه نبوده اند. ما می گوییم کسی نمی تواند ادعا کند که آن ها شیعه نبوده اند.
رجالیون ما هم مانند مرحوم شوشتری و مامقانی حداقل نسبت به شیعیان این را دارند که محدوده شیعه و اطلاق واژه شیعه به چه کسانی می شده است؟ خیلی از آن خصوصیاتی که برای دوره بعد تبیین شده است لزوما جزو معیارهای شیعه در دوره مقدم نبوده است .این مساله با طرحی که بنده گفته ام که تشیع از اجمال به تبیین آمده، سازگار است.
همین مساله در زمان پیامبر (ص) هم بوده است. مثلا کسی که در سال هفت بعثت در مکه فوت کرده است مسلمان مرده است یا نه؟ از توحید و نبوت و معاد چه می دانسته است؟ آن چه که این مسلمان از این معتقدات می دانسته است همان مقداری بوده است که پیامبر برای عامه مردم تبیین کرده بودند .
عامه گروه شیعیان کسانی هستند که متناسب با همان ظرفیت مجموعه ای از معارف برایشان بیان شده است. باید بررسی شود که آیا عدد هم جزو اعتقادات بوده است یا نه؟
فهرست جلسات بررسی تاریخ کلام امامیه در عصر حضور ائمه (ع)