یکشنبه, 2 دی , 1403 برابر با Sunday, 22 December , 2024
جستجو

حجة الاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا جباری روز سه شنبه 23 اردیبهشت 1393 در برنامه زلال تاریخ رادیو معارف در ادامه بررسی وقایع بین دو غزوه بدر و احد به خبر یافتن مسلمانان از حرکت کاروان تجاری مکه از طریق نجد به طرف شام و بروز سریه قردة اشاره کرد و بعد از آن واقعه «ذی قار» را مورد بررسی قرار داد.

سریه قرده

منطقه قرده یکی از مناطق نجد در شمال شرقی مدینه در مسیر به سمت عراق در ناحیه ذات عرق بوده است که قبل از ربذه قرار دارد. به این معنا که اگر کسی بخواهد از نجد به عراق و شمال حرکت کند منطقه قرده را پیش رو دارد. تاریخ این واقعه در جمادی الثانی سال سوم هجرت بوده است.

گزارش شده است که روزی نعیم بن مسعود اشجعی یکی از مشرکان که به مدینه و با بعضی از یهودیان آن شهر رفت و آمد داشت، به خانه «کنانة بن ابی الحقیق» یهودی از قبیله بنی النضیر رفت. شخصی از مسلمانان بنام «سلیط بن نعمان بن اسلم» نزد او رفت و  آمد داشت و با هم شرب خمر می کردند. در این نقل آمده است که هنوز شراب خواری حرام نشده بود و حال آن که برخی معتقدند شرب خمر از مکه تحریم شده بود اما بعضی از مسلمانان جدی نگرفتند که به تدریج آیات شدیدتری در این باره نازل شد.

این دو در حالت مستی بودند که نعیم بن مسعود گفت: «صفوان بن امیه جمحی» از سران مشرکان مکه، کاروانی شامل حدود سیصد مثال طلا و شمشی از نقره و ظرف نقره ای به وزن سی هزار درهم و کالاهای دیگری را فراهم کرده تا از مکه خارج شوند و از منطقه نجد به سمت شام حرکت کنند و افرادی از بزرگان مکه نیز با او همراه هستند.

در توضیح این نکته باید گفت که مسیر کاروان قریش به سمت شام، از دیرباز از طریق ساحل بحر احمر بود ولی با پیدایش اسلام و هجرت پیامبر به مدینه و درگیری هایی که رخ داد این مسیر توسط ایشان ناامن شد و بگونه ای شد که بنا به نقل واقدی، صفوان بن امیه به قریش گفت: «إن محمداً وأصحابه قد عوروا علينا متجرنا؛ فما ندري كيف نصنع بأصحابه؟ وهم لا يبرحون الساحل. وأهل الساحل قد وادعوهم؛ فما ندري أين نسكن. وإن أقمنا في دارنا هذه أكلنا رؤوس أموالنا، فلم يكن لنا بقاء. وحياتنا بمكة تقوم على التجارة إلى الشام في الصيف، والى الحبشة في الشتاء» محمد و اصحابش مسیر تجاری را بسته اند و تجارت ما را ناکام گذاشته اند و ما نمی دانیم چه کنیم؟ این ها همواره در ساحل حضور دارند و اهل ساحل نیز با آن ها همکاری دارند و ما اگر بخواهیم در مکه بمانیم مجبوریم از سرمایه بخوریم و تمام اموال تمام می شود و حیات در مکه به همین مساله بستگی دارد. لذا چاره ای نداشتند که مسیر تجاری را تغییر دهند. مسیر ساحل به لحاظ دسترسی به آب و قبایل مناسب بود ولی مسیر نجد شن زار و بیابان های طولانی بود.

این خبر توسط نعیم بن مسعود به گوش سلیط بن نعمان رسید و او نیز بلافاصله نزد پیامبر رفت و خبر را به گوش ایشان رساند. رسول خدا (ص)، زید بن حارثة را که معروف به پسر خوانده ایشان بود به همراه صد نفر نیروی سواره اعزام کردند و او نیز در یک حرکت موفق، کاروان راتصرف کرد و بزرگان آن فرار کردند و تنها توانستند فردی بنام «فرات بن حیان عجلی» را اسیر کنند.

کاروان را به مدینه آوردند و حضرت، خمس آن را که به اندازه بیست هزار درهم بود برداشتند و بقیه را بین اهل سریه تقسیم کردند. به فرات بن حیان نیز پیشنهاد اسلام شد و او هم پذیرفت و بعد از اسلام او را آزاد کردند. این نکته مهمی است که پیامبر مترصد بودند تا مشرکان از ابزارهای اقتصادی نتوانند بهره ببرند. ایشان قبلا مسیر ساحل را ناامن کرده بودند و مسیر نجد را نیز این گونه نا امن کردند. این کار پیام مهمی برای مکه داشت که اگر بخواهید متعرض اسلام شوید رگ حیات تجاری شما در دست ماست. همچنین در این جا می توان به تدبیر پیامبر (ص) در انتخاب مدینه برای هجرت پی برد که امتیاز مهمی بود.

سوال: با توجه به این که این کاروان تجاری است و به قصد جنگ نیامده بودند تصرف اموال آن ها چه وجهی دارد؟

کاروانی که از مکه خارج می شود کاروان قبیله بی طرف نیست بلکه کاروان کسانی است که شمشیر را از رو بسته اند و دائما در حال توطئه علیه مسلمانان هستند. بنای آن ها در تقویت خود در جهت مقابله با اسلام است. شاهد آن این است که وقتی در بدر، کاروان عظیم تجاری ابوسفیان به شام رفت و برگشت و در جریان بدر موفق شد کاروان را به سلامت به مکه برساند دست به آن کاروان نزدند و در جنگ احد از سود تجارت آن استفاده کردند و همین کاروانی هم که حرکت کرده است سود آن در همین جهت مصرف می شد. طبیعتا از تصرف چنین کاروانی، نباید تصور رهزنی شود؛ زیرا پیامبر (ص) متعرض کاروان های قبایل بی طرف نمی شد.

در این جنگ، پیامبر (ص) حضور نداشتند و کسی از مسلمانان نیز شهید نشد.

ذی قار

این واقعه جزو غزوات یا سرایا نیست بلکه درگیری بین یک قبیله عرب با سپاهیان ایران یا قبایل دست نشانده ایرانی ها بود؛ یعنی درگیری بین قبیله بکر بن وائل از قبیله ربیعه که قبیله بسیار بزرگی بوده و تیره هایی داشته است به فرماندهی حنظلة بن سیار، داشته است و بین مجموعه ای از قبایل دست نشانده حکومت ساسانی ایران در مناطق حیره و عراق بود؛ قبایلی مانند تغلب، طی و تمیم و نمر.

حکومتی هم در حیره عراق بنام دولت آل منذر به حکمرانی نعمان بن منذر بود که در اثر اختلافی که با خسرو پرویز داشت و بیم داشت که متعرض او و خانواده اش شود خانواده اش را به عنوان امانت نزد حنظلة بن سیار گذاشت. خسرو پرویز امانت را از حنظلة طلب کرد و او حاضر نشد خلاف رسم امانت داری عمل کند.

امر منتهی به قتل نعمان بن منذر شد و خسرو پرویز او را کشت و تصمیم گرفت این قبیله را تنبیه کند و دیگر قبایل را برای حمله به قبیله بکر بن وائل تحریک کرد. در این درگیری قبیله بکر بن وائل به پیروزی رسیدند. گزارش شده است که این افراد در این جنگ، فریاد «یا محمد یا محمد» سر می داده اند که می تواند نشان دهنده گرایش آن ها به اسلام باشد یا این که شنیده اند شخصی در جزیرة العرب آمده و حکومت تشکیل داده است و چه بسا از او استمداد می کرده اند.

لذا وقتی پیامبر (ص) خبر پیروزی آن ها را شنیدند فرمودند: امروز اولین روزی است که عرب بر عجم پیروز می شود و این به برکت نام من بوده است. یعقوبی این مطلب را در جلد دوم تاریخش در صفحه 46 نقل می کند که اولا تاثیر معنوی پیامبر (ص) در قبایل دور دست از این مطلب حکایت دارد، ثانیا مسعودی در مروج الذهب معتقد است خوشحالی آن حضرت از پیروزی آن قبیله بر عجم بخاطر رسم امانت داری و وفاء به امانت است .

این قبیله طبیعتا در پیشرفت های اسلام در سال های نهم که وفودی آمدند و اظهار اسلام کردند به همین صورت مسلمان شد. این واقعه طبق آن چه که یعقوبی ذکر می کند چهار یا پنج ماه بعد از واقعه بدر در صفر سال سوم رخ داده است.

سوال: چرا خسرو پرویز در این دوره هیچ تعرضی به مسلمانان نمی کند؟

این مساله بیشتر به وضعیت جزیرة العرب و نوع تعامل امپراتوری های بزرگ در دوره جاهلیت نسبت به این منطقه برمی گردد. تصور آن ها نسبت به این منطقه، هنوز تصور دوره جاهلی است و هیچکدام از دو امپراتوری بزرگ ایران و روم هیچ رغبتی به این منطقه نداشتند؛ حتی گزارش هایی داریم که سربازان رومی تا قسمتی از جزیره را آمدند ولی به این نتیجه رسیدند که تصرف این منطقه فایده چندانی ندارد. البته یمن و شام که مناطقی آباد و دارای تمدن بودند مورد طمع این ابرقدرت ها بودند.

پعلاوه بر این، آن ها میزان خطری که اسلام می توانست برای آن ها داشته باشد را جدی نگرفتند و زمانی فهمیدند که دیدند عرب ساده بیابانگردی به نمایندگی از رسول خدا (ص) نامه قاطعانه ای را برای خسرو پرویز آورده است که اسلام بیاور تا سالم بمانی. او از این مساله تعجب کرد ولی باز هم به نظر می رسد جدی نگرفت. به حاکم دست نشانده خود در یمن گفت که سر این فرد را برای من بیاور.

 

متن برنامه های تاریخی رادیو معارف

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=20146

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب