سه شنبه, 4 دی , 1403 برابر با Tuesday, 24 December , 2024
جستجو


آقای دکتر سید حسین فلاح زاده روز جمعه 22 فروردین 1393 در برنامه دیار سلمان رادیو معارف به بررسی وضعیت حوزه ادبیات دوره تیموریان پرداخت و از عبید زاکانی به عنوان شاعر و طنز پرداز برجسته این دوران یاد کرد و اشعار او را علاوه بر زیبا بودن، منعکس کننده اوضاع آن دوران معرفی کرد؛ به گونه ای که در کمتر کتابی بتوان به برخی از این واقعیت ها دست یافت.

یکی از مباحثی که در عرصه فرهنگ به آن پرداخته می شود حوزه ادبیات، شعر، نثر و شاعران است. در دوره فترت و دوره تیموریان، علیرغم این که ایران با مشکلات زیادی مواجه است ولی در همین فضا شاهد ظهور شخصیت های برجسته و شعرای بزرگی هستیم که نمونه آن ها عبید زاکانی است.

نام او خواجه نظام الدین یا خواجه مجد الدین عبید الله زاکانی قزوینی متخلص به عبید است که یکی از شاعران مشهور قرن هشتم می باشد. وی در قزوین زاده شد و به خاندان زاکانیان که شاخه ای از عرب بنی خفاجه بودند منسوب است. تاریخ تولد دقیق او روشن نیست ولی پایان قرن هفتم و یا اوایل قرن هشتم ذکر شده است. حمد الله مستوفی یکی دیگر از طنز پردازان مشهور این دوره که قزوینی است و آرامگاه او در این شهر است، در کتاب خود با نام «تاریخ گزیده» که در سال 730 هجری نوشته است به عبید اشاره می کند و او را شاعر و نویسنده ای خوب و بی نظیر معرفی کرده است. بر این اساس می توان فهمید که احتمالا عبید در اوایل این قرن متولد شده است.

عبید در روزگار سخت و آشفته ای زندگی می کرده است. بخشی از زندگی او در دوره ایلخانان و پس از آن در دوره فترت بوده است. در دوره فترت، در گوشه و کنار ایران، حکومت های مختلفی ظهور کرده اند و به شدت با هم نزاع داشته اند. ایران در این دوره، عرصه تاخت و تاز مغولان، مالیات های سنگین و تاخت و تازهای عرصه اقتصادی بوده است. لذا می بینیم که عبید به دربار برخی حکومت ها سفر می کند و مدتی مورد توجه آل اینجو قرار می گیرد و نزد شیخ ابواسحاق زندگی می کند که بعد از قتل او توسط امیر مبارز الدین محمد از خاندان آل مظفر، عبید از دربار آل مظفر خارج شد و به آل جلایر سلطان اویس پیوست و در قصایدی او را می ستود. بعدا دوباره، در زمانی که امیر مبارزالدین محمد توسط فرزندش به قتل رسید و شاه شجاع به حکومت رسید مدتی هم نزد او می ماند.

وی در سال 771 یا 772 هجری، حدودا بیست سال قبل از مرگ حافظ درگذشت.

علیرغم روزگار سختی که عبید با آن مواجه بوده است، او با توجه به شوخ طبعی اش، به سوی اشعاری کشانده شد که بخشی از آن را می توان اشعار طنز و هزل و مطایبه دانست؛ همانطور که اشعار جدی نیز دارد.

در این زمینه باید گفت که روحیه شوخ طبعی در میان ایرانیان وجود داشته است و چه بسا آن ها بسیاری از تلخی ها و انتقادات خود را به این صورت بیان می کرده اند و هر چقدر اوضاع سخت تر بود و نظام های خیلی مستبدی حاکم بوده اند و امکان صریح گفتن از طرف نویسنده ها وجود نداشت به همان میزان، آ« ها مطالب خود را به صورت طنز بیان می کردند. عبید نیز کوشید پیام های خود را در این قالب به مخاطبین خود منتقل نماید.

منظومه موش و گربه

یکی از آثار متعدد عبید که مشهور و زیبا است منظومه موش و گربه می باشد که عبید در آن کوشیده است به شکل قصه پردازی در قالب 910 بیت، ایده های خود را مطرح کند. این مجموعه در توصیف گربه ای از منطقه کرمان است که با تزویر و ریا و از راه توبه، نظر موش ها را به خود جلب می کند و زمانی که موش ها به او نزدیک می شوند آن ها را شکار می کند که به جنگ موش ها و گربه در بیابان فارس منجر می شود. در این درگیری، ابتدا موش ها، گربه را دستگیر می کنند ولی در نهایت، گربه، بندها را می درد و پیروز می شود و موش های ضعیف زیر چنگ های او از بین می روند.

عبید در قالب این منظومه، قصد دارد شرایط روزگار خود را ذکر کند و چه بسا منظور از گربه، امیر مبارز الدین محمد باشد که گفته اند در سال 740 هجری توبه و تظاهر به دینداری می کرد و در میان قرآن خواندن، بلند می شد و سر شخصی را قطع می کرد و بازمی گشت و قرآن خواندن را ادامه می داد یا شاید اشاره به خاندان اینجو اشاره داشته باشد که توسط امیر مبارز الدین محمد کشته شد.

این منظومه زیبا که در مقطعی کتاب درسی بوده است ولی امروزه مورد غفلت قرار گرفته است و نسل جوان از آن اطلاعی ندارند.

به عنوان چند بیت اول این منظومه را مرور می کنیم:

اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی
که در معنای آن حیران بمانی
ای خردمند عاقل و دانا
قصه موش و گربه برخوانا
قصه موش و گربه منظوم
گوش کن همچو در غلطانا
از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها به کرمانا

و بعد شروع به توصیف این گربه می کند. در ادامه که موش ها پیش او رفتند و آن ها را گرفت، موش ها او را این گونه توصیف می کنند:

این زمان پنج پنج میگیرد
چون شده تائب و مسلمانا
که دقیقا به داستان امیر مبارز الدین محمد اشاره می کند.

در پایان نیز می گوید:

هست این قصه عجیب و غریب
یادگار عبید زاکانا
جان من پند گیر از این قصه
که شوی در زمانه شادانا
غرض از موش و گربه برخواندن
مدعا فهم کن پسر جانا

در این جا، خودش تصریح می کند که من از بیان این داستان قصد دیگری دارم.

رساله دلگشا

اثر مشهور دیگر عبید، رساله دلگشا است که شامل دو بخش داستان های عربی و داستان های پارسی می باشد. این اثر مجموعا شامل 360 حکایت، 93 حکایت عربی و 267 حکایت فارسی است که حکایت های عربی را خودش ترجمه کرده است.

این کتاب نیز علاوه بر این که حاوی مطالب طنز آمیز است، پر از کلمات رکیک نیز می باشد و عبید از بیان آن، ابایی ندارد و شاید نشان دهنده شرایط زمانه او باشد. بخشی از مطالب این کتاب، مربوط به شهرها است که قسمتی از آن را به شهر خودش قزوین اختصاص داده است.

بخشی از این کتاب را به عنوان نمونه ذکر می کنیم:

1-    یک طفیلی (مهمان ناخوانده) را گفتند اشتها داری؟ گفت: من بیچاره در جهان غیر از اشتها چیزی ندارم.

2-    درویشی گیوه در پا نماز می گذارد و دزدی طمع در گیوه او کرد و گفت: در گیوه نماز نباشد. درویش گفت: اگر نماز نباشد گیوه باشد.

3-    یک قزوینی تابستان از بغداد می آمد. گفتند آن جا چه می کردی؟ گفت: عرق

 

کتاب رساله تعریفات

این کتاب دارای نقد است و واژه هایی را با نگاه نقادی تعریف کرده است که ما بخشی از آن را به عنوان نمونه ذکر می کنیم:

قاضی: آن که همه او را نفرین کنند؛
حلال: آن چه نخورند؛
مال ایتام و اوقاف: آنچه بر خود از همه چیز مباح تر می دانند؛
رشوه: کارساز بیچارگان؛
واعظ: آن که بگوید و نکند؛
صوفی: مفت خوار؛
حاجی: آن که سوگند دروغ به کعبه خورد؛
بازاری: آن که از خدا نترسد؛
صراف: خورده دزد؛
عطار: آن که همه را بیمار خواهد؛
طبیب: جلاد؛
منجم: کذاب؛
دلال: حرامی بازار.

از این آثار می توان واقعیت آن زمان را نیز فهمید.

رساله درویش نامه یا سرپند

عبید در این اثر پند داده و نصحیت کرده است؛ مثلا گفته است: حاجت بر گدازادگان مبرید. برخی جاها نیز تند شده است؛ مثلا در بند 52 این کتاب می نویسد: حاکمی عادل و قاضی که رشوت نستاند و زاهدی که به ریا سخن نگوید در این روزگار طلب نکنید. راستی و انصاف و  مسلمانی از بازاریان مطلبید.

عبید اشعار جدی نیز دارد که با یکی از این اشعار، برنامه را به پایان می بریم:

باز در ميکده سر حلقه رندان شده ام
باز در کوي مغان بي سر و سامان شده ام
نه به مسجد بودم راه و نه در ميکده جاي
من سرگشته در اين واقعه حيران شده ام
بر من خسته بيچاره ببخشيد که من
مبتلاي دل شوريده نالان شده ام
رغبتم سوي بتانست وليکن دو سه روز
از پي مصلحتي چند مسلمان شده ام
بارها از سر جهلي که مرا بود به سهو
کرده ام توبه و در حال پشيمان شده ام
زاهدان از مي و معشوق مرا منع کنند
بهتر آنست که من منکر ايشان شده ام
گفت رهبان که عبيد از پي سالوس مرو
زين سخن معتقد مذهب رهبان شده ام

 

متن برنامه های تاریخی رادیو معارف

 

 

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=20069

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب