پنجشنبه, 1 آذر , 1403 برابر با Thursday, 21 November , 2024
جستجو

 حجة الاسلام و المسلمین استاد مهدی پیشوایی روز پنج شنبه 22 خرداد 1393 به سوالات تاریخی مخاطبان رادیو معارف پاسخ گفت: شخصیت ابوالفضل بیهقی، بابک خرمدین، سرخ جامگان و سیاه جامگان، علت مسموم کردن سعد بن ابی وقاص توسط معاویه، مستند تاریخی داستان بیرون آوردن تیر از پای امام علی (ع)، تاریخ ورود تشیع به ایران، ابن تیمیه پدر معنوی وهابیان، تجلیل از عمر بن عبدالعزیز، شاهدان عینی تولد امام زمان (عج)

1-     می دانیم بیهق ناحیه ای در حومه سبزوار است. آیا چنین جایی هنوز وجود دارد؟ در مورد شخصیت ابوالفضل بیهقی کمی توضیح دهید. بابک خرمدین چه کسی بود؟ سرخجامگان و سیاه جامگان چه کسانی بودند؟

بیهق در واقع همان سبزوار امروزی جایی در غرب نیشابور است. الان گمان می کنم منطقه ای باشد که سبزوار و خسروجرد یکی از شهرهای آن بوده است. علمای متعدد، محدثین و موخرین زیادی از آن برخاسته اند.
 
ابوالفضل بیهقی یکی از دانشمندان آن منطقه بوده است که از سال 385 هجری قمری تا سال 475 قمری در آن منطقه می زیسته است. او تاریخی نوشته که معروف به تاریخ بیهقی شد. او در زمان سلطان محمود و مسعود غزنوی زندگی می کرد و منشی دیوان آنها بود. مخصوصا منشی دیوان سلطان مسعود بوده است. بنابراین تاریخی که نوشته است در واقع تاریخ سلطنت سلطان مسعود است. البته مطالب ادبی دیگری نیز در این کتاب وجود دارد. او در این کتاب، سلسله های حکومت آن زمان را آورده است. ای کتاب، نمونه ای از تاریخ نگاری دقیق است. خودش تصریح می کند که آن چه من می نویسم یا از افراد ثقه شنیدم یا شخصا به چشم خودم دیدم. از این نظر کتاب او معتبر و دقیق است.

علاقمندان در این زمینه می توانند به کتاب تاریخ بیهقی با تحقیق دکتر فیاض که در سال 1362 شمسی توسط انتشارات خواجو به چاپ رسیده است مراجعه نمایند.

در مورد بابک خرمدین، گزارش های تاریخی به قدری پراکنده و متناقض است که نمی توان قضاوت و جمع بندی روشنی کرد ولی اجمالا آن مقدار که اطلاع داریم این است که پدرش روغن فروش در مدائن بوده است. خودش در آذربایجان قیام کرد و رهبری خرمدینان را به عهده گرفت. خرمدینان در واقع بقایای مزدکیان بوده اند. مزدک پیش از ظهور اسلام ادعای پیغمبری با تلفیقی از ادیان گذشته کرد.

وجه شاخص آیین مزدک اشتراکیت بوده است. آن ها معتقد بودند اموال و زن ها مال همه است. آن ها لذت طلب و راحت طلب و اهل مدارا و دور از خشونت بودند. این ها در زمان قیام بابک خرمدین معروف به خرمدینی ها شدند؛ یعنی همان مزدکی ها تبدیل به خرمدینی ها شدند.
 
در وجه تسمیه به خرمدین، گفته اند مزدک زنی بنام خرمه داشته است که دقیقا نمی دانیم چقدر صحت دارد. بابک خشونت را با این آیین آمیخت. قیام بابک در زمان مامون عباسی و پسرش معتصم عباسی یعنی ابتدای قرن سوم هجری بوده است. او در سال 223 هجری قمری کشته شد. 20 سال مقاومت و فعالیت کرد و مدت ها هم خلافت بغداد حریف او نمی شد.

سرخجامگان همین خرمدینان هستند که پرچمشان قرمز رنگ بوده است و منظور از سیاه جامگان عباسیان هستند که رنگ پرچمشان سیاه بوده است.

محققانی که در این زمینه کار کرده اند می گویند که به نظر می رسد این مطالبی که درباره بابک نوشته اند مخالفانش نوشته اند. چه بسا واقعیت غیر از این باشد. برخی معتقدند که او شیعه بوده و چون در برابر خلیفه عباسی ایستاده است او را این گونه مذمت کرده اند. در هر صورت نمی توان به این گزارش ها اعتمادی کرد.

در این زمینه می توان به چند کتاب اشاره کرد:
1-    بابک خرمدین تالیف سعید نفیسی؛
2-     اسلام ایران تالیف مرحوم داود الهامی؛
3-     روند نهضت های ملی و اسلامی در ایران تالیف آقای غلامرضا انصاف پور.

 

2-    دلیل مسموم کردن سعد بن ابی وقاص توسط معاویه چه بوده است؟

دلیلش این بوده که معاویه می خواست برای ولیعهدی پسرش بیعت بگیرد؛ در حالی که سعد بن ابی وقاص از اعضای شورای شش نفره زنده بود. نقل است، وقتی عمر بن خطاب می خواست از دنیا برود شش نفر از اصحاب بزرگ رسول خدا (ص) که شامل امام علی (ع)، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص، عبد الرحمن بن عوف و عثمان بن عفان بود را جمع کرد و به آن ها گفت: من که از دنیا رفتم دور هم جمع شوید و با رای گیری یک نفر را از میان خود انتخاب کنید که معروف به شورای شش نفره شد.

عملا از میان این افراد، عثمان به خلافت رسید. خلیفه دوم در ضمن این کار، گفت که من به این علت این شش نفر را تعیین کردم که رسول خدا (ص) تا موقع فوتش از این شش نفر راضی بوده است که البته دلیل داریم که از برخی از این ها ناراضی بود.

این شورا در افکار عمومی آن زمان جا افتاد و ذهنیت عمومی مردم این بود که بعد از خلیفه سوم اگر کسی خلیفه شود باید یکی از این شورای شش نفره باشد. در اذهان عمومی این ها هم شایستگان و هم مدعیان خلافت بودند.

معاویه خودش هیچ جایگاهی نداشت و در عین حال، می خواست برای پسرش ولایتعهدی که از سنت های پادشاهان است بیعت بگیرد. فکر کرد که تا وقتی سعد، زنده است نمی توان حرف آن را زد. بقیه این پنج نفر از دنیا رفته بودند و تنها سعد زنده بود.

مدرک این جریان نیز مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی است که صراحتا به این مطلب اذعان می کند.
 
نقل می کنند که سعد، خود معاویه را نیز قبول نداشت. روزی به دربار معاویه رفت و گفت: السلام علیک ایها الملک؛ سلام بر تو ای پادشاه!

معاویه گفت: چرا با این عنوان مرا صدا می زنی؟

سعد گفت: اگر کسی باید با عنوان خلافت شناخته شود من هستم.

معاویه گفت: شنیده ام تو ابوتراب را لعن نمی کنی. مگر بخشنامه ما به تو نرسید؟

سعد گفت: رسید ولی خودم سه فضیلت را درباره ابوتراب شاهد بودم که آرزو می کنم یکی از آن ها مال من بود. اول مبارزه با عمرو بن عبدود، دوم جانشینی علی(ع) در جنگ تبوک و سوم فتح خیبر به دست  او که در هر سه مورد رسول خدا (ص) در فضیلت علی(ع) حدیث فرمودند.

معاویه نه تنها سعد بن ابی وقاص را کشت، امام مجتبی (ع) را نیز با همین انگیزه مسموم کرد. چون یکی از شروط عهد نامه، این بود که معاویه تا زنده است حکومت کند و بعد از خودش حق واگذاری خلافت را ندارد.

ابوالفرج می نویسد عبدالرحمن بن خالد بن ولید در دمشق زندگی می کرد. معاویه می خواست مزه دهان مردم دمشق را بفهمد که بعد از او به چه کسی تمایل دارند. نوعی نظر سنجی کرد و متوجه شد که مردم به این فرد متمایل هستند. یک روز عبدالرحمن مریض شده بود. معاویه پزشک یهودی خود را برای معالجه او فرستاد و شربتی به او داد که با آن شربت از دنیا رفت. این فرد را هم به همین دلیل کشت.

از عبرت های تاریخ این است که سعد با این وضعیت کشته می شود و فرزندش عمر بن سعد، یزید را در کشتن امام حسین (ع) یاری می کند.

3-    آیا داستان بیرون آوردن تیر از پای امام علی (ع) در حین نماز، مستندات تاریخی دارد ؟

تا آن جا که ما بررسی کردیم قدیمی ترین منبعی که این قضیه در آن آمده است کتاب «نهج الحق» مرحوم علامه حلی است. در این کتاب بصورت مرسل در خضوع و عبادت حضرت می فرماید: امام علی (ع) به قدری در نماز، حضور ذهن پیدا می کرد که تیر را از بدن او بیرون می آوردند و او متوجه نمی شد. به نظر می رسد کسانی که نقل کرده اند از این کتاب گرفته اند.

4-    درباره چگونگی ورود تشیع به ایران توضیح دهید.

سوال روشن نیست. اگر مقصود این است که چه زمانی مذهب تشیع مذهب رسمی ایرانیان شد؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که برای اولین بار، شاه اسماعیل صفوی در سفری که به تبریز داشت در آن جا رسمیت مذهب تشیع را اعلام کرد و دستور داد اذان شیعه بگویند و همچنین در خطبه اول بعد از حمد خدا و درود به پیشگاه مقدس رسول خدا(ص)، اسم ائمه را نیز برد .

اگر مقصود، نفوذ تشیع در ایران است که در قرون قبلی به ایران آمده بود و مردمی از ایران در مناطقی از آن شیعه بودند؟ تشیع به تدریج در ایران رواج پیدا کرد. مثلا شواهدی در دست است که از نیمه دوم قرن سوم، ری یکی از مراکزی بوده است که تشیع در آن رواج داشته است. یا با ورود اشعری ها در قرن دوم، تشیع در قم رواج پیدا کرد. در مناطق دیگری مانند نیشابور، آوه، خراسان و همدان نیز شیعه زندگی می کرده است.

علاقمندان می توانند در این زمینه، کتاب تاریخ تشیع در ایران نوشته استاد رسول جعفریان را مطالعه فرمایند.

5-    آیا آیین وهابیت توسط ابن تیمیه بنا شده است؟ با توجه به این که ابن تیمیه چندین قرن قبل از محمد عبد الوهاب زندگی می کرده است چگونه می شود آن ها را به ابن تیمیه نسبت داد؟

ابن تیمیه در واقع پدر معنوی وهابیان است. او در قرن هفتم و هشتم در شام زندگی می کرده است. او افکاری را در آن زمان مطرح کرد و اختلافاتی با علمای اهل سنت آن زمان پیدا کرد. اختلاف نظر او در برخی مسایل از جمله در دو مساله بود:

‌أ.    در تفسیر آیه «الرحمن علی العرش استوی» که بیان می دارد خدای رحمان بر عرش مستولی شده است. ابن تیمیه گفت که خدا بر عرش نشسته است. عرش را هم تخت معنا کرد و استوی را به معنای قعد (نشستن) معنا کرد. وهابی ها و سلفی ها و حنبلی ها، الان هم همان حرف را می زنند. آن ها خدا را جسم می دانند و معتقدند خدا بر عرش نشسته است و زمانی که تکان می خورد تخت او مانند جیر جیر صدا می کند.

‌ب.    ابن تیمیه به حدیثی که منقول و منسوب به رسول خدا (ص) است استناد می کند ولی معنایی که او از آن استفاده کرد مقصود نیست. در این حدیث آمده است: «لاتشد الرحال الا علی ثلاث مساجد: مسجدی هذا، مسجد الحرام و مسجد ایلیا»؛ یعنی سفر روا نیست مگر به قصد سه مسجد، مسجد من، مسجد الحرام و مسجد الاقصی در شام . اگر کسی برای زیارت این سه مسجد برود مشکلی نیست ولی برای زیارت قبر پیامبر جایز نیست. تحریم کرد و علما بر آشفتند و او را محاکمه کردند و به مصر تبعید کردند. او از مصر برگشت و با فتوای علمای حنفی و شافعی و مالکی حاکم وقت شام او را زندانی کرد و در زندان مرد.

ردیه های اولیه ای که بر افکار او نوشته شد، به وسیله همین علما نوشته شده است. به عنوان مثال، تقي الدين سبكي کتابی با نام «شفاء السقام فی زیارة خیر الانام» نوشته است. یکی از قضات آن زمان بنام قاضی اخناعی که فقیه هم بود ردیه ای بر او نوشت.

به همین دلیل که علما و بزرگانی در آن منطقه حضور داشتند با مرگ ابن تیمیه حرف هایش نیز مرد. شاگرد باسوادی بنام ابن قیم جوزیه داشت که تلاش هایی کرد و با تمام تلاش های او، ابن تیمیه، بایگانی شد و در کتابخانه ها ماند. تا آن که در قرن دوازدهم هجری شخصی بنام محمد بن عبد الوهاب در درعیه کشور سعودی که آن زمان کشور مستقلی نبود پیدا شد و با خواندن آثار ابن تیمیه، تحت تاثیر افکار او قرار گرفت و آن را مبنا قرار داد و مردم را متهم به شرک و کفر و بدعت کرد و موارد اختلاف را توسعه داد.

او بحث اصلی را توحید و شرک و ایمان و کفر قرار داد. این افراد، غیر از خودشان را مشرک و کافر می دانند و غیر از این گزینه از تعالیم اسلام چیزی نمی دانند. شهید مطهری درباره خوارج می گوید آن ها کفر و ایمان را به مناسبت حکمیت مطرح کردند و دایره ایمان را تنگ کردند و گفتند هر کس بیرون دایره است کافر است. محمد بن عبد الوهاب و خوارج زمان نیز این گونه اند.

آن ها می گویند: هر کس بقعه بالای قبر بزرگان ساخت شرک است، نماز خواندن کنار قبر، سفر برای زیارت قبر اولیاء و انبیاء، توسل به انبیاء و اولیاء، شفاعت خواستن در دنیا از بزرگان و صالحان و موارد دیگر شرک است. هم اکنون نیز مانند ابن تیمیه، خدا را مجسم می دانند. این ها این افکار را از ابن تیمیه گرفتند و از این جهت است که می گویم ابن تیمیه پدر معنوی آن ها بوده است.

6-    با توجه به این که عمر بن عبد العزیز غاصب خلافت بود برخی از او تجلیل می کنند. نظر شما چیست؟

باید دید چطور تجلیل میکنند؟ عمر بن عبد العزییز دو یا سه کار خوب انجام داد. لابد کسانی که از او تجلیل می کنند آن کارها را یادآوری می کنند. کار خوب را باید تجلیل کرد و کار بد را بد شمرد.

1-    بعد از شصت سال از بدعت گذاری معاویه در مورد جسارت کردن به امام علی (ع) در نمازهای جمعه و بالای منابر، عمر بن عبد العزیز، این بدعت را لغو کرد و گفت کسی حق ندارد چنین جسارتی کند و دستور داد این آیه شریفه «ان الله یامر بالمعروف و ینهی عن المنکر» را بخوانند.

2-    دستور داد فدک را به فرزندان حضرت فاطمه (س) پس دادند که اقدام بزرگی بود و ماندگار شد.

3-    او در مقام خلافت، عدالت خواه بود یا حداقل این قدر فهم و درک داشت که می فهمید کسی می تواند خلافت کند که طبق اصول اسلامی با مردم رفتار کند و به محض این که به خلافت رسید دستور داد انباشته هایی که به درباریان اختصاص یافته بود به بیت المال انتقال دادند. به زنش فاطمه گفت که اگر می خواهی زن خلیفه باشی این چیزها از زیور آلات را باید به بیت المال بدهی. خودش لباس ساده می پوشید. دلیلی در دست داریم که قبلا حاکم مدینه بود و مردم را اذیت می کرد ولی حداقل وقتی به خلافت رسید فهمید کسی می تواند خلافت کند که با عدل و مروت اسلامی رفتار کند. همین رفتار نیز کار دستش داد و برخی مورخین، مرگ او را مشکوک می دانند.

6-    درباره تولد امام زمان(عج)، مادر ایشان، غیبت ایشان و نکات دیگری درباره مکان حضور ایشان توضیحی بدهید.

طبق آن چه که در کتاب های ما آمده است تولد حضرت در سال 255 هجری قمری در سامرا بوده است. در پنج سالگی پدرشان را از دست دادند. مادر ایشان، طبق نقل مشهور بانویی بنام نرجس بوده است که اصلش مسیحی و دختر پادشاه آن زمان روم و از نسل جانشین حضرت عیسی (ع) بوده است ولی در مورد مادر ایشان دو روایت دیگر هم هست. بر اساس یکی از آن نقل ها، مادر ایشان عرب بوده است. باید دید کدام یک از این نقل ها معتبر هستند.

حضرت مهدی (عج) دو غیبت داشته اند؛ یکی غیبت صغری و دیگری غیبت کبری. غیبت صغرای ایشان بعد از شهادت پدر بزرگوارشان از سال 260 قمری تا سال 329 قمری بوده است؛ زیرا کاملا غایب نبوده اند و بوسیله نواب اربعه با مردم ارتباط داشته اند و اطلاعات لازم را به آن ها می رساندند.

تا آن که در سال 329 قمری، علی بن محمد سیمری فوت کرد و حضرت، پیش از فوت او نامه ای به او نوشتند که تو از دنیا می روی ولی بعد از خودت کسی را به عنوان نایب بعدی معرفی نکن. این جا غیبت کبری رسید. از آن زمان تا الان غیبت کبری است؛ یعنی امام نایب خاص ندارد و تنها نایب عام دارد که فقهای عادل هستند، با خصوصیاتی که در روایات ما وارد شده است.

گاهی سوال می شود آیا حضرت در سرداب غیبت، غایب شد؟ جواب این سوال منفی است. حضرت مهدی (عج) را ماموران خلیفه عباسی پیدا نکردند. آن ها خیال کردند در فلان گوشه سرداب مخفی شده است و همه جای خانه را گشتند. احدی از شیعه نگفته است که ایشان در سرداب مخفی شده اند. اگر زائران به آن جا می روند از جهت تبرک خانه امام حسن عسکری (ع) است. از روایات استفاده می شود در آن مدتی که آن ها در جستجوی حضرت بودند حضرت مهدی (عج) در مدینه زندگی می کرد.

درباره ولادت ایشان کسی که موقع ولادت حاضر بوده است عمه حضرت، حکیمه خاتون بوده است. در این زمینه حرف های بی اساسی می زنند که تنها شاهد ولادت او یک زن بود. جوابش این است که کدام ولادت است که یک لشکر را ببرند و شاهد ولادت باشند. الان در بیمارستان، نوزادها بدنیا می آیند. مگر چند نفر در اتاق زایمان حاضر می شوند؟ حکیمه خاتون به عنوان این که محرم و خانم بود و کمک به مادر حضرت کند در آن جا حاضر شد.

بعد از تولد حضرت، امام حسن عسکری (ع) دستور دادند تا شیعیان برای ایشان عقیقه کنند و شهود عینی زیادی که در کتاب های مربوط مطرح شده است حضرت را در کوچکی زیارت کرده اند؛ از جمله که در کتاب سیره پیشوایان آورده ام در یک جمع چهل نفری، زمانی که حضرت بزرگ شده بود و راه می رفت امام حسن عسکری ایشان را به آن گروه نشان داد و فرمود این جانشین من است.

 

متن برنامه های تاریخی رادیو معارف

 

 

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=20312

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب