نقد و بررسىديدگاه كلى دربارهء مقاله امام جعفر صادق عليه السّلام را مىتوان در سه بخش ارائه داد:
١.محتوا
از نظر محتوا مقاله حاوى مطالب جالب و مفيدى دربارهء آن امام است كه به ويژه براى غربيان مىتواند مفيد باشد. اطلاعات شناسنامهاى امام عليه السّلام، تعامل ايشان با گروههاى شيعى و غير شيعى، مواضع سياسى آن حضرت، جايگاه امام در ميان مسلمانان و به ويژه شيعيان، اطلاعاتىدربارهء شاگردان ايشان و بالاخره جايگاه علمى آن حضرت، بخشى از مطالبى است كه به گونهاى بسيار موجز در اين مقاله به آنها اشاره شده است. گرچه نمىتوان همهء آنها را تأييد كرد، مطالب قابل قبول آن نيز فراوان است. مهمترين اشكال محتوايى غنا و عمق اندك اين مطالب است كه با توجه به شخصيت آن حضرت و جايگاه ايشان در ميان جوامع علمى مسلمانان در گذر تاريخ و نيز با نظر به پيشرفت مطالعات شيعى در غرب در موضوعات مربوط به امامان، اين مقاله مىتوانست غناى بيشترى داشته باشد. افزون بر اين، ارائهء تكنگارىهاى شيعيان، مانند اسد حيدر، و سنيان، نظير عبد الحليم الجندى و محمد ابو زهره، مطالعات دربارهء امام صادق عليه السّلام را عمق بيشترى بخشيده است، و از اين جهت نيز مقالهء حاضر در مقايسه با آنها، سطح چندان مطلوبى ندارد.
همچنين كاربرد كلماتى همچون «ظاهرا» و «احتمالا»، به گونهاى حكايت از آن دارد كه پژوهشهاى نويسنده به نتيجه نرسيده است، و اين نيز از ديگر اشكالات مقاله به شمار مىآيد؛ درحالى كه وى مىتوانست با كمى مطالعهء بيشتر در اين موارد به نتيجهء قطعى برسد؛ زيرا موارد مزبور، در تاريخ به صورت شفاف و صريح بيان شده است. عدم توجه به مبانى كلامى مسلمانان و بهويژه شيعيان، اشكالى است كه اساسا در مطالعات مستشرقان وجود داشته است؛ به گونهاى كه شايد چيزى جز آن، منطقى به نظر نرسد، و نتوان آن را اشكالى در نوشتههاىآنان به شمار آورد.
٢.ساختار
نويسنده مىتوانست در پژوهش خود مطالب را در موضوعات: جايگاه علمىامام عليه السّلام، امام عليه السّلام و سياست، تعامل امام عليه السّلام با فرقههاى گوناگون و… قالبريزىكرده، آنها را با دستهبندى مشخصى ارائه دهد. همچنين سزاوار بود، همانند مقالات دائرة المعارفى جديد، در هر مورد مشخصى مطلب خود را مستند سازد تا خواننده بهتر بتواند دربارهء مطالب مقالهقضاوت و ارزيابى داشته باشد.
٣.منابع
منابع، بهطور عمده غير شيعى است، و جز دو منبع فرق الشيعه نوبختى و جعفر بنمحمد سيد الاهل، منبع شيعى ديگرى در ميان آنها به چشم نمىخورد كه البته واضح است منبع اولى به صورت مشخص به زندگانى امام صادق عليه السّلام نپرداخته است. دستكم مراجعه به منبعى همچون اعيان الشيعه، نوشتهء سيد محسن امينعاملى در چنين اثرى لازم به نظر مىرسد. اندك بودن منابع با توجه به جايگاه امام و كثرت منابع دربارهء آن حضرت نيزاز ديگر اشكالات مقاله است. تكيه بر نوشتههاى مستشرقان همانند كتاب دونالدسون، كه قوت چندانىندارند، از ديگر ضعفهاى اين مدخل است.
بررسى محتوايى مدخل
در اين بخش به برخى از عناصر موجود در اين مدخل كه قابل نقد يا توضيحاند اشاره مىكنيم:
١.«او در مقام مرجع و عالم، در حديث، و احتمالا در فقه…».١
شيعه و سنى مرجعيت علمى امام صادق عليه السّلام را در فقه براى شيعيان غير زيدى و حتى براى شيعيان زيدى، در مواردى پذيرفتهاند.٢ بنابراين استفاده از واژهء«احتمالا»، كه نشانهء ترديد است، صحيح نيست.
٢.«و وارث او يعنى عبد الله را شيعيان بعدى به گرايشهاى سنى متهم كردهاند».٣
عبدالله افطح، فرزند بزرگ امام صادق عليه السّلام- كه ادعا كردهاند جانشين امام عليه السّلام است، و ياران او را «فطحيه» مىنامند- در مقام امام هفتم شيعيان از سوى يارانشپذيرفته شد، و در كتب رجالى شيعه سخنى كه نشانهء گرايشهاى سنى او يا انتساب وى به آن گرايشها از سوى شيعيان باشد، ديده نشده است.۴
٣.«مىتوان ايجاد نظامهاى اثنا عشرى يا اسماعيلى(يا زيدى) را كه بعدها شكل گرفتند به تعاليم او نسبت داد».١
اين سخن دربارهء اثنا عشرى بودن تعاليم مزبور درست است، اما دربارهء ايجاد نظامهاى اسماعيلى بايد بدانيم كه تحريفات فراوانى از سوى آنان در تعاليم امام عليه السّلام ايجاد شد.تأويلگرايى و باطنيگرى از مشخصات مذهب اسماعيلى بود كه تحريفاتى را در گفتههاى امام عليه السّلام وارد ساخت.
اما ايجاد نظام زيدى را نمىتوان به تعاليم امام عليه السّلام نسبت داد؛ زيرا زيديه بهرغم سخن منسوب به زيد كه «جعفر امامنا فى الحلال و الحرام» از همان آغاز، راه خود را از شيعهء جعفرى جدا كرده، با اخذ تعاليمى از فقه شيعى و آميختن آن با آموزههاى فقه سنى، به ويژه فقه حنفى، فقه خود را شكل دادند، به گونهاى كه اين سخن معروف شد كه زيديه در اصول(عقايد و كلام)معتزلى و در فروع(فقه)حنفىاند؛ گرچه عدهاى در اين سخن ترديد روا داشتهاند.
۴.«…هرگاه نوبت به خود وى مىرسيد به اصل قعود متوسل مىشد».٢
«اصل قعود»اصطلاحى ناشناخته در آموزههاى شيعى است. اين عنوان را بيشتر، زيديه در تقابل با امام صادق عليه السّلام به كار مىبردند كه خود را مصداق مجاهدان دانسته، به امام صادق عليه السّلام نسبت «قاعد» مىدادند. اما امام صادق عليه السّلام بنابر تعاليم پدران خود، عدم اقدام سياسى و نظامى خود را عليه حكومت زمانه «تقيه» مىناميد. اين كار در حقيقت نوعى استراتژى بود به منظور حفظ خود و نيروها، براى امورى مهمتر كه مىتوان بخشى از آن را امور فرهنگى و ترويج دينو مذهب و معارف اسلامى دانست. شكست قيامهاى زيديان و قلع و قمع نيروهاى آنان را، مانند سركوب قيام زيد (١٢٢ ق) در كوفه، در زمان امام صادق عليه السّلام قيام يحيى بن زيد(١٢۶ ق)در جوزجان، قيام محمد بن عبد الله معروف به نفس زكيه در حجاز، و برادرش ابراهيم در بصره، مىتوان نشانه و نمونهاى از روشنبينى و درستى سياستهاى امام عليه السّلام دانست. وى با اين شيوه توانست شاگردان فراوانى را تربيت كند، و نه تنها معارف شيعى، بلكه معارف اسلامى را در اختيار جامعهء اسلامى قرار دهد؛١به گونهاى كه اهل سنت نيز به نقش آن حضرت در ترويج معارف اسلامى اعتراف مىكنند.٢
۵.«او در رأس حسينيانى بود كه در آن قيام عمدتا حسنى-منفعل باقى ماندند».٣
چنانكه روشن شد، همراه نشدن امام عليه السّلام در قيام محمد بن عبد الله و نيز فرمان ندادن به اصحاب براى همراهى با وى را نمىتوان عملى منفعلانه دانست؛ بلكه امام عليه السّلام با توجه به شخصيت محمد، و نوع ياران او كه از گروههاى مختلف تشكيل مىشدند و انسجام كافى نداشتند، و نيز با آگاهى از قوت و قدرتعباسيان، شكست اين قيام را حتمى مىدانست، و از همين روى، در مقابل آن موضع منفى و نه منفعلانه گرفت و بارها محمد را از اين كار بر حذر داشت.۴
همچنين ترويج مصداقيابى براى مهدى موعود، از ديگر دلايل مخالفت امام عليه السّلام با اين قيام بود؛۵چرا كه برخى ياران محمد به آن دامن مىزدند و اميدى واهى را در دل شيعيان ايجاد مىكردند و طبيعتا پس از ناكامى قيام، ضربهء شديدى بر آنان وارد مىساخت.
۶.«منصور آرامش و سكوت او را برهم نزد».۶
با مراجعهاى به منابع شيعى درمىيابيم روابط منصور با امام عليه السّلام همواره يكسان نبوده و در مواقعى، به ويژه هنگام بروز قيامها، او امام عليه السّلام را به شدت زيرنظر داشته است؛ چنانكه در مواقعى اقداماتى با هدف قتل ايشان صورت مىداده است؛ ليكن به هر روى از اين كار منصرف مىشده يا به هدف خود دست نمىيافته است.
ميان شيعه مشهور است كه سرانجام امام عليه السّلام با توطئهء منصور و به دست مزدوران وى مسموم شد و به شهادت رسيد.
همچنين نامهء منصور به حاكم مدينه پس از شنيدن خبر وفات امام عليه السّلام، كه به او فرمان مىداد وقتى امام عليه السّلام را شناسايى كرد، به سرعت او را سر به نيست كند، نشانهاى ديگر از نادرستى سخن نويسنده است.
برخوردهاى ميان امام عليه السّلام با خلفا و حاكمان معاصر خود، به ويژه منصور، بهقدرى فراوان است كه علامه مجلسى، حدود پنجاه صفحه از كتاب خود را ذيل عنوان «باب ما جرى بينه عليه السّلام و بين المنصور و ولاته و سائر الخلفاء الغاصبينو الامراء الجائرين» به اين برخوردها اختصاص داده است؛ برخوردهايى كه عمدتا غير مسالمتآميز بودهاند.
٧.«…ابو خطاب…».١
ابو الخطاب يكى از ياران امام صادق عليه السّلام بوده كه مدتى از محضر ايشان بهره مىبرده است. وى بعدها دچار انحراف شد و در زمرهء بزرگترين مروجان غلودرآمد؛ اما با اينحال در هيچ يك از منابع رجالى و حديثى شيعه، از روابط نزديك او با امام عليه السّلام سخنى به ميان نيامده، و در عوض روايات و گزارشهاى پرشمارى در منابع شيعى به چشم مىخورد كه از برخورد شديد امام عليه السّلام با ابو الخطاب و انديشههاى غلوآميز او حكايت مىكند و حضرت عليه السّلام بارها او را آماج لعن و نفرين قرار مىدهد.٢
٨.«فلاسفه»٣
اصولا كاربرد واژهء فلاسفه دربارهء كسانى مانند ابو الخطاب درست نيست؛ زيرا فلسفه علمى است كه تعريفى خاص دارد كه بر اين فرد و نيز كسانى مانند هشام بن حكم، و محمد بن نعمان قابل تطبيق نيست. در اينگونه موارد بايد واژهء«متكلمان»را به كار برد. از نظر تاريخى، تا قبل از ابو يعقوب كندى، كه در زمان امام حسن عسكرى عليه السّلام(٢۶٠ ق)مىزيسته است، واژهء «فيلسوف» براى هيچ يك از دانشمندان مسلمان به كار نرفته است.
٩.«…محمد بن نعمان ملقب به شيطان الطاق…».١
ابو جعفر محمد بن على بن نعمان، از بزرگترين متكلمان پيرو امام صادق عليه السّلاماست. دفاعيههاى پرشمار او از مذهب تشيع در كتب مختلف نقل شده است. اودر محلهاى به نام «طاق المحامل» در كوفه به صرافى مشغول بود، و در شناخت سكههاى سالم از معيوب به قدرى خبره بود كه اعجاب مردم را برمىانگيخت. ازهمين روى، به كنايه، او را «شيطان الطاق» مىخواندند. بعدها همين لقب دستاويز مخالفان او شد تا واژهء شيطان را به صورت نوعى مذمت براى او به كار برند؛ امادر مقابل، شيعيان او را «مؤمن الطاق» خواندند.
او از نظر كلامى، به ويژه در باب توحيد، كاملا به آموزههاى امام جعفرصادق عليه السّلام ايمان داشت، و در كتب شيعى هيچگونه عقيدهاى كه نشاندهندهء نوعىنظام انسانانگارى خداوند(تجسيم)باشد، از او مشاهده نمىشود، و شيعيان انتساب اين نوع عقايد را به وى از جعليات دشمنان تشيع عليه او، و براى مشوه جلوه دادن اصحاب امام عليه السّلام و بالتبع مكتب او دانستهاند.٢
١٠.«…مسئله قدر بين جبر و اختيار است…».٣
اين تعبير درست نيست. امام صادق عليه السّلام دربارهء جبر و اختيار مىفرمايد: لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين. نويسنده خواسته است به اين حديث شريف، كهموضوع آن از مسائل مهم كلامى و مورد مناقشه در آن زمان بوده است،اشاره كند. اما بايد توجه داشت كه در آموزههاى شيعى از اين حديث با عنوان «امر بين الامرين» ياد مىكنند، نه قدر. همچنين بايد توجه داشت كه در اين روايت در مقابل جبر، واژهء تفويض به كار رفته است، نه واژهء اختيار.
در واقع بنابر ترسيم دقيق امام عليه السّلام، نظر نهايى شيعه در اين مسئله كه در يكسوى آن مجبور بودن كامل انسان،و در سوى ديگر تفويض و واگذار شدن همهء افعال انسانى به او قرار دارد، اعتقاد به نوعى اختيار است كه نه نافى آزادى انسان است ونه خداوند را به منزلهء مجبوركنندهء انسان در تمام اعمال خير و شر خود مىشناسد.١
١١.مسأله جانشينى اسماعيل
تعيين اسماعيل در مقام جانشين از سوى امام صادق عليه السّلام سخنى است كه اسماعيليه مدعى آناند و شيعيان امامى به هيچ روى آن را نمىپذيرند. آنان در عوض نصوص و تصريحات فراوانى را شاهد مىآورند كه در آنها امام عليه السّلام بر جانشينى امام موسى كاظم عليه السّلام تأكيد دارد.
مسئلهء جانشينى اسماعيل، با گزارشهايى نيز كه از روش و منش اسماعيل در منابع تاريخى آمده است، سازگارى ندارد. بنابراين گزارشها، اسماعيل با گروههاى تندروى نشست و برخاست داشت كه مطرود امام عليه السّلام بودند.٢
١٢.«…كه امام جعفر[عليه السّلام]را امام پنجم مىدانستند…».٣
پيروان محمد بن اسماعيل امام جعفر صادق عليه السّلام را مانند شيعيان امامى، امامششم مىدانند، و محمد بن اسماعيل را هفتمين امام و مهدى موعود.۴
١٣.«…عبد الله برادر اسماعيل را كه از مادر يكى…».۵
اين سخن كاملا اشتباه است. مسلّم است كه پدر عبد الله و اسماعيل امام جعفر صادق عليه السّلام است.
١۴.«عبد الله چند هفته بعد درگذشت».١
طبق نقل منابع شيعى، عبد الله تا هفتاد روز پس از وفات پدر زنده بود،٢و پساز آن درگذشت، و معمولا براى هفتاد روز «چند هفته» به كار نمىرود.
١۵.«شميطيه»٣
صحيح آن «سميطيه» يا «سمطيه» است؛ گروهى به رياست «يحيى بن ابى السميط» كه محمد، فرزند امام صادق عليه السّلام را امام مىدانستند و امامت را در فرزندان او موروثى مىشمردند.۴
١۶.«كهانت،سحر و جادو…مسئلهء مرموز جفر…»۵
در برخى از كتب روايى شيعه هنگام ذكر منابع علم امام عليه السّلام از امورى همچون صحيفه، جفر، جامعه و مصحف فاطمة عليها السّلام سخن به ميان آمده كه اينها نسل به نسل از امامى به امام ديگر منتقل مىشده و امام عليه السّلام از مطالب آنها استفاده مىكرده و مواردى را به صراحت منبع برخى از معلومات خود مىخوانده است.
منابع مزبور بنابراين روايات عمدتا شامل احكام فقهى حلال و حرام، علم انبياى پيشين، علم دانشمندان بنى اسرائيل و پيشگوييهايى دربارهء حوادث آينده بوده است،۶و در خصوص جفر در روايتى منسوب به امام صادق عليه السّلام، تعريفى به اين قرار آمده است: وعاء من أدم فيه علم النبيين و الوصيين و علم العلماء الذينمضوا من بنى اسرائيل؛«جفر مخزنى است از چرم كه علم پيامبران، اوصيا و علم دانشمندان گذشتهء بنى اسرائيل در آن است».
در هيچ منبع شيعى و بلكه غيرشيعى سخنى از وجود امورى همچون كهانت، سحر و جادو در اين كتب، به ميان نيامده است.
١٧.«…همچنين يكى از پيران صوفى به شمار مىآيد».١
با مرورى بر زندگانى امام صادق عليه السّلام درمىيابيم كه او در زندگانى خود نه تنها مشى تصوف را برنگزيد، بلكه در مقابل برخى سران تصوف در زمان خود، همچون سفيان ثورى و عباد بن كثير بصرى، موضع گرفت و باورهاى آنان همچون لزوم پوشيدن لباس خشن را به نقد مىكشيد.٢
اما به هر روى، بعدها برخى از صوفيه براى مشروعيت بخشيدن به سلسلههاى خود، آن حضرت عليه السّلام را يكى از اقطاب خود معرفى كردند؛ چنانكه دربارهء ديگر امامان عليه السّلام و به ويژه امام على عليه السّلام نيز چنين سوء استفادههايى صورت گرفت.
١٨.«…چنين رواياتى براى تعيين نظرات واقعى او در زمينهاى خاص تقريبا بىفايده است».٣
«بىفايده»تعبيرى غيرمنصفانه دربارهء حجم روايات پرشمار امام صادق عليه السّلام در علومگوناگونى همچون فقه، تفسير و كلام است؛ به گونهاى كه شيعهء اماميه هويت مستقلفقهى و كلامى خود را با آن حضرت عليه السّلام به دست آورده است و در منابع عظيم فقهى وكلامى خود براى هر مسئله مىكوشد تا به سخنى از آن حضرت عليه السّلام استناد كند.
در مجامع روايى، فقهى و كلامى شيعه بيشترين استناد به اقوال آن حضرت عليه السّلام باز مىگردد. روايات منقول از آن حضرت عليه السّلام حتى در علم كلام چنان فراوان است كه برخى دانشمندان شيعى مانند شيخ صدوق(٣٨١ ق)در عقايد، كتبى همانند التوحيد نگاشتهاند و به روايات آن حضرت عليه السّلام بيش از ديگر امامان استناد كردهاند. همچنين كتابى مانند اصول كافى كلينى(٣٢٩ ق) مملو از روايات آن حضرت عليه السّلام در مسائل مختلف كلامى است كه بسيارى از اين روايات با نقاديهاى سندى و محتوايى قابل اثبات بوده، استناد به آنها موجه است.
منابع و مآخذ
١. اربلى، على بن عيسى، كشف الغمة فى معرفة الائمة، دار الاضواء، بيروت،١۴٠۵ ق.
٢. جندى، عبد الحليم، الامام جعفر الصادق عليه السّلام، تحقيق شيخ احمد جاسم المالكى، المجمع العالمى للتقريب بين المذاهب الاسلاميه، طهران،١۴٢۴ ق.
٣. حيدر، اسد، الامام الصادق عليه السّلام و المذاهب الاربعه، چاپ سوم، دار الكتاب العربى، بيروت،١۴٠٣ ق.
۴. خويى، سيد ابو القاسم، معجم رجال الحديث، بيروت،١۴٠٣.
۵. صفرى، نعمت الله، نقش تقيه در استنباط، بوستان كتاب،قم،١٣٨١.
۶. كلينى، محمد بن يعقوب، اصول كافى، ترجمه و شرح سيد جواد مصطفوى.
٧. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت،١۴٠٣ ق.
٨. موسوى بجنوردى، كاظم، دايرة المعارف بزرگ اسلامى، مركز دائرة المعارف بزرگاسلامى، تهران،١٣۶٩ ش.
٩. نوبختى، حسن بن موسى، فرق الشيعه، تعليق سيد محمد صادق بحر العلوم.
منبع: تصویر امامان شیعه در دائره المعارف اسلام