جمعه 10 فروردین 1403 برابر با Friday, 29 March , 2024

روابط خارجی قرمطیان بحرین

با تضعیف قدرت و حاکمیت خلافت عباسی در سال های پایانی قرن سوم هجری، حکومت­های مستقل و نیمه مستقل در سرتاسر قلمرو خلافت عباسی شکل گرفتند؛ از جمله شاخه­ای از اسماعیلیان که قرمطیان خوانده می­شدند و ارتباط آنها با فرقه اصلی اسماعیلیه نامعلوم می­باشد، توانستند زمام امور عربستان شرقی و بحرین را بدست آورند و حکومت جمهوری گونه ای تأسیس کنند.

حکومت قرامطه بحرین به مدت یک قرن پایگاهی برای عملیات نظامی و تبلیغی آنها علیه دستگاه خلافت عباسی بود و چالش­های عظیمی را در سرزمین­های اسلامی پدید آورد. این مقاله پس از معرفی دولت قرامطه، به بررسی مناسبات آن با حکومت های همه عصر خود مانند آل بویه، خلافت عباسی، فاطمیان مصر و پیامدهای شکل­گیری این حکومت در جهان اسلام پرداخته است.
ظهور قرامطه

پیدایش قرمطیان و اسماعیلیان به اختلافات مذهبی و کلامی اواسط قرن دوم هجری میان شیعیان باز می گردد. جنبش قرامطه از اندیشه های مهدوی (مسیحایی) شیعیان افراطی سرچشمه می گرفت و احتمالاً در ابتدا ملهم از تبلیغات اسماعلیان در میان قبایل بدوی شام و صحاری عربستان بود.[1] نکته مهم درباره جنبش های شیعی قرون اولیه هجری مثل قرمطیان و اسماعیلیان این است که بیشتر این جنبش ها نخست جنبه سیاسی داشتند، اما بعدها جنبه اعتراض اجتماعی آنها برتری یافت.[2]

با ظهور عبدالله بن میمون القدّاح تبلیغات قرامطه و اسماعیلیان روح تازه ای گرفت. او یکی از داعیان خود به نام حسین اهوازی را به طرف کوفه فرستاد. در کوفه مردی به نام حمدان بن اشعث معروف به قرمط،[3] دعوت اهوازی را پذیرفت. قرمط از کشاورزان عراق بود و معتقد بود که سرانجام مردم ایران قدرت را از اعراب باز پس خواهند گرفت. قرمط درسال 277ه. اقامتگاهی برای یارانش در نزدیکی کوفه بنا کرد و به تقلید از پیامبر6 آن را دارالهجره نامید.

فعالیت­های قرمط و شعارهای او درباره تساوی و اشتراک در نعمات، هوادارانی را به سوی او جذب کرد. بسیاری از کشاورزان و روستاییان محروم منطقه عراق که به دنبال راهی برای رهایی از فشار مالیات های سنگین عباسیان بودند به طرف قرمط تمایل پیدا کردند. کوشش ها و فعالیت های قرمط باعث شد که مورخان، اسماعیلیان عراق، شام و بحرین را به نام او، قرامطه بخوانند.[4]

هم­زمان با به خلافت رسیدن مکتفی درسال289ه، یکی از پیشوایان قرامطه درشام به نام صاحب الناقه، مقام عبدان (شوهر خواهر قرمط) را به ذکرویه بن مهرویه از سران قرامطه داد و او را به دلیل شایستگی هایش به طرف شام فرستاد. ذکرویه توانست علیه دولت طولونیان که در حال انقراض بودند شورشی راه بیندازد.[5] قرامطه کشتن دشمنان خود را حتی اگر مسلمان بودند، کاری شایسته می­شمردند.[6] بنابراین اقدام به قتل و غارت مردم در عراق، سوریه و شام کردند. پسران ذکرویه به نام های یحیی، علی و حسین با قبایل صحرانشین متحد شدند وامرای طولونی را از بیشتر مناطق شام بیرون راندند. یحیی توانست بخش هایی از عراق و شام را تصرف کند، اما در هنگام محاصره دمشق به قتل رسید. برادرش حسین که به صاحب الشامه معروف بود به جای او نشست. حسین، دمشق را طی پیمان صلحی به دست آورد و ساکنان بسیاری از شهرها را به قتل رساند. قرامطه در این زمان به کاروان های حجاج حمله می کردند که باعث واکنش شدید خلیفه المکتفی شد و سپاهیان خلیفه به فرماندهی محمد بن سلیمان و با همکاری بدر، غلام ابن طولون توانستند حسین و تعدادی از یارانش را دستگیر کنند و به دستور خلیفه به طرز فجیعی با شکنجه وآزار فراوان به قتل رسانند. ذکرویه که به خونخواهی پسران خود برخاست درسال 294ه. راه را برحاجیان مکه بست و آنان را قتل عام کرد، ولی از سپاهیان خلیفه شکست خورد و بعد ها به علت جراحات در زندان بغداد درگذشت.[7]

در این زمان هنوز قرامطه دارای انسجام و قدرت کافی برای درخطر انداختن خلافت عباسی نبودند و تنها با استفاده از قبایل صحرانشین عراق و سوریه اقداماتی علیه دستگاه خلافت انجام می دادند. اما اوضاع خلافت عباسی که به دلیل نفوذ و سلطه ترکان بردستگاه خلافت، قیامهای متعدد در ایران، بی لیاقتی خلفا، اختلافات طبقاتی و غیره آشفته بود، به تدریج این فرصت را به قرامطه داد که هرچه بیشتر پایگاه های خود را تقویت کنند. حتی قرمط در پی اتحاد با قیام زنگیان (بردگان) به رهبری علی بن محمد ملقب به صاحب الزنج برآمد که در ناحیه جنوب عراق، خوزستان و منطقه بطایح فعالیت می کردند. ابن اثیر درباره ارتباط این دو گروه می نویسد:

قرمط قبل از قتل صاحب الزنج به نزد او رفت و گفت: من دارای مذهب و دین هستم و صد هزار شمشیر دارم اگر با هم توافق داشته باشیم متحد خواهیم شد. وقتی با هم مذاکره کردند، صاحب الزنج نپذیرفت. [8]

با اوج گیری اقدامات قرامطه در عراق و سوریه، صاحب الناقه شخصی به نام ابوسعید حسن بن بهرام الجنابی را به احساء واقع در بحرین فرستاد و او به کمک قبیله عبدالقیس موفق به ایجاد حکومتی مستقل در بحرین گردید. [9]

ابوسعید حسن جنابی

حسن بن بهرام جنابی معروف به ابوسعید جنابی قرمطی، از مردم گناوه فارس بود. او به دلایلی از گناوه طرد شد و در بحرین اقامت گزید. وی به سوداگری پرداخت (اصطخری شغل او را قبل از پیوستن به آیین قرامطه، آرد فروشی می داند)[10]. وی مردی شجاع و زیرک بود و یارانش به او لقب سید داده بودند. [11] ابوسعید بعد از نشان دادن لیاقت به حکومت جنوب شرقی عربستان و بحرین منسوب شد. او در سال 286ه. با استفاده از نارضایتی های اجتماعی محلی و مشغول بودن خلافت عباسی به سرکوبی شورش غلامان زنج (زنگی) در جنوب عراق، به کمک قبیله عبدالقیس توانست حکومتی مستقل در بحرین تأسیس کند. جنابی شهر «مؤمنیه» را برای پایتختی حکومت اش احداث کرد که جانشین پایگاه قبلی قرامطه « دارالهجره» در نزدیکی کوفه شد. این همان شهری است که امروزه «الهوف» نامیده می شود. ابوسعید قبایل سرزمین تحت سلطه اش را با خود همراه کرد و برای جلب آنان، قواعد و رسوم کهن صحرانشینان را مراعات می نمود. [12] او برای تحکیم پایه های قدرت خود به نواحی مختلف عربستان و جنوب عراق یورش می­برد و در این راستا بارها به بصره لشکرکشی کرد و سپاهیان خلیفه را شکست داد. درسال287 ه. نیروهای بصره به فرماندهی عباس بن عمر غنوی به همراه نیروهای داوطلب فراوان با ابوسعید درگیر شدند که نیروهای بصره شکست سختی خوردند و عباس به اسارت در آمد و به دستور ابوسعید تمامی اسیران را کشتند و در آتش سوزاندند ولی عباس را آزاد و پیش خلیفه معتضد فرستادند. [13] ابوسعید تاسال301 ه. توانست مناطق یمامه، احساء، و قطیف را تصرف کند. او حتی به عمان نیز لشکر کشید و آن­جا را محاصره کرد. سرانجام ابو سعید در سال 301 ه. به دست غلام صقلبی خود در حمام کشته شد. [14]

ترکیب نیروهای قرامطه بحرین

بیشتر نیروهای نظامی که قرامطه بحرین از آنان در جنگ ها سود می جستند از سه قبیله بنی­تغلب، بنی­عقیل و بنی­سلیم بودند. نیرومندترین و مجهزترین آن­ها بنی­تغلب بود.[15] بیشتر نیروهای قرامطه سواره نظام بودند که از قبایل مورد نظر و بدویان ساکن در جنوب شرقی عربستان به صورت مزدور در سپاه قرامطه خدمت می کردند. قرامطه بحرین حتی دارای نیروی دریایی بودند؛ زیرا یکی از منابع درآمد آنان باج گیری از کشتی های درحال تردد در خلیج فارس بود.

نکته مهم درباره این قبایل، ساخت قبیله ای و اعتقادات آنان است. قبایل جنوب شرقی عربستان، در صدر اسلام جزو قبایل رده[16] بودند و در عصر خلیفه دوم (عمر) از آنان در انجام فتوحات در قلمرو ساسانی استفاده شد. این قبایل هیچ گاه اعتقاد عمیق به اسلام راستین پیدا نکردند بلکه جبر و قدرت خلفا آنان را به سوی اسلام کشاند. بنابراین بسیاری از رسوم کهن و خرافات اعراب بادیه در میان آنان زنده ماند و هنگامی که در قرن سوم قرمطیان فعالیت های خود را به این مناطق کشاندند، این قبایل به دلایل زیر از آنان استقبال کردند:

    ۱. توجه قرامطه به حس آزادی خواهی این قبایل و محدود نکردن آنها؛ 2. نیاز این قبایل به غارت کاروان ها و مناطق حاصلخیز برای گذران زندگی؛ 3. تسامح مذهبی قرامطه درباره ی این قبایل؛ 4. کمبود شعور سیاسی و فرهنگی قبایل؛ 5. نیازهای متقابل قرامطه و قبایل به هم دیگر. دلایل فوق باعث شده که بعضی از منابع تاریخی با توجه به اقدامات این قبایل بادیه نشین، نیروهای قرمطیان بحرین را نیز گروهی از دزدان و راهزنان بدانند. [17]

ائتلاف قرمطیان با قبایل بادیه نشین باعث شد که اقدامات قرامطه در مناطق مختلف همراه با قتل و کشتار مردم بی گناه باشد. حتی اقدامات آنان در غارت و قتل عام کاروان های حجاج نیز متأثر از همین خوی و خصلت اعراب بادیه نشین بوده است که در صفحات بعدی درباره آن به تفصیل بحث خواهد شد.

یکی از مسائل دوره حکومت ابوسعید، انشقاق بین قرامطه و فاطمیان مصر است. با وجودی که قرمط از مبلغان اسماعیلیان بود اما درسال 286 ه. هم­زمان با قدرت یابی ابوسعید اختلاف بین آنها شروع شد و آن هنگامی بود که عبیدالله مهدی رهبر جنبش اسماعیلیه در سلیمه شام (یکی از شهرهای سوریه امروزی) ادعای مهدویت کرد و اعلام داشت که مهدی منتظر یا قائم یکی از احفاد او خواهد بود. اما قرامطه پیروی از تعالیم اصلی خود را ادامه دادند و امام هفتم خود محمد بن اسماعیل را قائم و مهدی­ای دانستند که در انتظار باز آمدنش بودند.[18] البته با وجود این انشقاق و اختلاف عقیدتی، قرامطه بحرین تا سال ها بعد از آن تابع فاطمیان مصر بودند. اما بعدها اختلافات آنان افزایش یافت و باعث جدایی کامل آنها از یکدیگر گردید.

حکومت ابوطاهر سلیمان، اوج قدرت قرامطه بحرین

بعد از به قتل رسیدن ابوسعید، پسرش ابوالقاسم سعید، جانشین او شد. سعید مردی سست و بی اراده بود؛ بنابراین فعالیت های قرامطه کاهش یافت و قرامطه با خلافت عباسی صلح کردند و وزیر مقتدر عباسی، علی بن عیسی، روابطی دوستانه با ابوالقاسم سعید ایجاد کرد. اما علی بن عیسی از طرف رقیب خود ابن فرات متهم به سستی در کار قرامطه شد و از وزارت عزل گردید و به جای او ابن فرات به وزارت رسید. از طرف دیگر برادر جوان تر سعید به نام ابوطاهر سلیمان او را به دلیل اهمال در مبارزه با عباسیان از فرمانروایی برکنار کرد و خود بر جای او تکیه زد. به احتمال زیاد دوران فرمانروایی ابوالقاسم تاسال 311 ه. به طول انجامید، زیرا درسال 311 ه. ابوطاهر اولین حرکت نظامی علیه خلیفه را به راه انداخت.

ابوطاهر سلیمان که با یک کودتای آرام توانست قدرت را به دست آورد به بزرگترین حاکم قرامطه بحرین تبدیل شد. چگونگی به قدرت رسیدن او به احتمال زیاد با همکاری شورای عقدانیه[19] بوده است. این انتقال قدرت با مرگ ابوالقاسم همراه نبود، زیرا بعدها نیز نام ابوالقاسم سعید در منابع به میان می آید.

ابوطاهر در نخستین گام در سال 311 ه. به بصره حمله کرد و پس از تصرف بصره، حاکم آن جا به نام «سبک مفلحی» را با همه یارانش و مردم شهر که با او بودند به قتل رساند و بعد از ده روز ـ به روایت دیگر هفده روز ـ غارت بصره به سوی بحرین برگشت.[20]

در سال 312 ه. ابوطاهر دست به اقدامی زد که به شدت از طرف مسلمانان سرزنش گردید و به عنوان ننگی بر پیشانی قرمطیان باقی ماند و آن حمله به کاروان های حجاج بود. نیروهای قرمطیان در نزدیکی کوفه به کاروان حجاج حمله کردند و حدود 1200 مرد و520 زن را اسیر کردند و عده ای دیگر را که مقاومت نمودند به قتل رساندند. تنها دو تن از رهبران قافله به نام های ابوالهیجاء و احمد بن بدر را آزاد کردند. قرامطه حتی به تعقیب کاروان ها پرداختند و در پی آنان در سال 312 ه. وارد کوفه شدند وآن جا را شش روز غارت کردند.[21] با گسترش اقدامات تهاجمی قرامطه، آنان به فکر تصرف بغداد، مرکز خلافت افتادند، ولی نتوانستند اقدام مؤثری انجام دهند و تنها درسال 313 ه. به سوی نجف هجوم بردند که با اقدام پیشگیرانه ابن فرات و فرمانده نیروهای خلیفه به نام مونس، منصرف شدند. [22]

ایجاد پایتخت جدید

با اوج گیری فعالیت های قرامطه، ابوطاهر درسال 314 ه. با احداث شهر جدیدی به نام «احساء»، آن را مرکز حکومت خود قرار داد. به نقل از ابن خلدون، این شهر را از آن جهت احساء گویند که چون باران می بارد ریگ ها آن را می بلعد و چون آب به سنگ های زیرزمین می رسد در آنجا جمع می شود و به صورت چشمه جاری می شود. [23]

دلایل و علل زیر باعث شد که ابوطاهر پایتخت جدیدی را تأسیس کند: 1. ایجاد پایتخت جدید هم شأن قدرت قرامطه که در حال افزایش بود؛ 2. نشان دادن عظمت و قدرت قرامطه به حکومت های مجاور؛ 3. دلایل سیاسی و اجتماعی: اختلاف بین اعضای طبقه حاکم و مردم. به نقل از ابن خلدون، بین مردم بحرین و عقدانیه درگیری پیش آمد و ابوطاهر برای حل این مشکل، شهر احساء را ایجاد کرد و آن جا را مؤمنیه نامید ولی همواره به نام احساء معروف بود. [24]

انگیزه و دلیل قرمطیان از غارت کاروان های حج

یکی از اقدامات حکومت قرامطه بحرین که باعث توجه مسلمانان به آنان گردید، حمله به کاروان های حجاج و قتل و غارت آنان است. در این جا به دلایل اقدامات قرامطه در یورش به کاروان های حج و پیامدهای آن می پردازیم.

مناسک حج از بزرگترین واجبات دین مبین اسلام است. درطول تاریخ اسلامی، همواره تمام مراحل مراسم حج از جمله تعیین امیر الحاج و ایجاد امنیت راه های کاروانی حجاج، از وظایف حکام و خلفا بوده است، و هرگونه نقص در این کار باعث تضعیف پایگاه خلفا و حاکم مسلمانان در میان مردم می گردید. از زمان شروع فعالیت های قرامطه، آنان به کاروان های حجاج حمله می کردند، اما با روی کار آمدن ابوطاهر، غارت وقتل عام قافله های حجاج و به تعطیلی کشاندن برگزاری حج سالیانه شدت گرفت. درسال 312 ه. ابوطاهر قرمطی، کاروان حجاج را غارت کرد و با اسارت حاجیان، از خلیفه مقتدر عباسی، حکومت بصره و خوزستان را به عنوان فدیه آزادی آنها درخواست کرد؛ اما مقتدر قبول نکرد. هم­زمان با غارت وچپاول کاروان های حج، ابوطاهر تا سال 317 ه. که اقدام به سرقت حجرالاسود نمود، حمله هایی را نیز به مناطق مختلف عراق کرد. در مهم ترین نبرد درسال 315 ه. سپاه خلیفه به رهبری یوسف بن ابی الساج، والی آذربایجان که باساز و برگ فراوان به جنگ قرامطه آمده بود به دست ابوطاهر شکست خورد و او شهر کوفه و انبار را تصرف نمود. یوسف به قتل رسید و قرامطه بغداد مرکز خلافت، را مورد تهدید جدی قرار دادند.[25] درسال 317 ه. ابوطاهر به مکه حمله کرد و در روز ترویه بسیاری از حجاج را قتل عام کرد و حاکم مکه به نام ابن محلب را به قتل رساند و امیر الحاج آن سال به نام منصور دیلمی را نیز اسیر کرد. قرامطه حتی روپوش کعبه را غارت کردند. ابوطاهر بعد از غارت و کشتار مردم مکه و حجاج، حجرالاسود را از جایش برکند و به احساء فرستاد. [26] او با این اقدام، خشم مسلمانان را برانگیخت.

دلایل و انگیزه های تهاجم قرامطه به کاروان های حجاج و به سرقت بردن حجرالاسود:

    ۱. دلایل اقتصادی: به طور کلی درآمدهای دولت قرامطه بحرین از چند طریق تأمین می شد: 1. مالیات ارضی بحرین که مبلغی ناچیز بود، زیرا سرزمین بحرین بضاعت و استعداد زیادی در این زمینه به دلیل موقعیت جغرافیایی نداشت؛ 2. حقوق راهداری ثابت در دشت های بصره، کوفه و سر راه مکه که محل عبور قافله ها بوده؛ 3. حق عبور از کشتی ها در خلیج فارس، که این اقدام نشان دهنده قدرت دریایی آنان است؛ 4. باج سالیانه از سرزمین عمان، که در زمان ابوطاهر فتح شد؛ 5. عایدات راه مکه و باج گیری از حجاج؛ 6. غنایم هنگفت جنگی؛ 7. مالیات سرانه بدویان و سهم صید مروارید؛ 8. تجارت بردگان سیاه، زیرا سازمان دولت قرامطه بحرین بر بنیان کار بردگان سیاهپوست نهاده شده بود، و تقریباً جنبه اشتراکی داشت و مالیات جمع آوری شده در میان افراد جامعه به نسبت نیازشان تقسیم می شد. [27]

حال این سؤال مطرح می شود که آیا نیت قرامطه از غارت کاروان های حجاج و حجرالاسود نیازهای مالی بوده است؟

این حقیقت که یکی از منابع درآمد قرامطه، باج از حجاج و غارت آنان بوده به درستی قابل تصدیق است، به گونه ای که قرامطه، حجاج اسیر شده را به صورت برده در بازارها به فروش می رساندند. حتی زمانی که قدرت آنان با مرگ ابوطاهر و نیز روی کار آمدن آل بویه قدرتمند در عراق افول کرد و دیگر توان غارت قافله های حجاج را نداشتند، آنان (قرامطه) محافظت از کاروان های حجاج را به دلیل منافع مالی آن در دست گرفتند.[28] اما هدف یا نیت آنان از به سرقت بردن حجرالاسود چه چیزی بود؟ در پاسخ به این پرسش محققان و مورخان دیدگاه هایی بیان داشته اند که به آنها اشاره خواهیم کرد.

دلایل اقتصادی و مالی: درسال 317 ه. اقدام ابوطاهر در سرقت حجرالاسود، با واکنش شدید خلیفه و حکام مواجه شد. در ابتدا خلیفه عباسی پیشنهاد پنجاه هزار سکه طلا در برابر برگشت حجرالاسود به مکه را داد که قرامطه رد کردند. پیشنهاد دیگری نیز در زمان امیرالامراء بجکم در سال 327 ه. برای برگرداندن حجرالاسود به مکه شد او نیز مبلغ پنجاه هزار دینار را پیشنهاد داد که قرامطه قبول نکردند. [29] بعدها در سال 339 ه. قرامطه در زمان ابو منصور، جانشین ابوطاهر، بدون دریافت هیچ مبلغی، حجرالاسود را به مکه برگرداندند.[30]

    ۱. دلایل سیاسی: یکی از مسائل مطرح شده در آن زمان خصوص حمله قرامطه به مکه و سرقت حجرالاسود این است که آیا قرامطه این اقدام را به خواست فاطمیان مصر انجام داده اند؟ برای پاسخ به این سؤال ذکر پاره ای روایات لازم است. در برخی منابع آمده است که وقتی خبر قتل و غارت ابوطاهر در مکه، به مهدی ابومحمد عبیدالله علوی در قیروان افریقا رسید به او (ابوطاهر) نفرین کرد و در نامه ای به ابوطاهر، او را سرتاپا لعن، دشنام و ملامت کرد و نوشت که تو برای ما و شیعیان، ننگ و بدنامی به بار آوردی و حقاً باید دیگران ما را کافر و ملحد بدانند، زیرا عمل تو در مورد حجاج و اهل مکه چنین و چنان بوده و باید مال و کسوت کعبه و دارایی های حجاج را پس دهی و حجرالاسود را به جایش برگردانی. [31]بعد ها در سال 339 ه. در زمان ابومنصور احمد، جانشین ابوطاهر، آنان حجرالاسود را به دستور منصور، نوه عبیدالله و خلیفه فاطمی مصر، به جای اصلی اش برگرداندند و تنها با این سخن شان که «اخذ بأمر و ردّ بأمر»[32] این گزارش تاریخی فرضیه دخالت فاطمیان در سرقت حجرالاسود را تقویت می کند.

نکته دیگر در تصدیق فرضیه دخالت فاطمیان در سرقت حجرالاسود این است که وقتی بجکم و خلیفه پیشنهاد پرداخت پول در قبال برگرداندن حجرالاسود را دادند، قرامطه پاسخ دادند که به امر امام خود برده ایم و به امر او باز خواهیم آورد.

درباره رابطه ابوطاهر و جانشینش با فاطمیان باید گفت تا قبل از درگیری قرامطه بحرین با فاطمیان برسر موضوع شام و سوریه، آنان (قرامطه) خاندان عبیدالله را به امامت یعنی جانشینی به حق محمد بن اسماعیل شناخته بودند؛ خمس درآمدهای خود را به ایشان اختصاص می دادند و خطبه علنی به نام آنان می خواندند. ولی مشکل بتوان گفت که اعمال آنان تحت کنترل فاطمیان بوده است. اما درباره حجرالاسود و سرقت آن با توجه به شواهد و دلایل می توان گفت که این اقدام به دستور فاطمیان انجام گرفته است؛ ولی قتل و غارت کاروان حجاج به دلایل اقتصادی و فرهنگی (خوی وحشیگری اعراب بادیه و میل آنان به غارت) انجام می گرفت.

    ۱. دلایل اعتقادی: بعضی از مورخان دلیل به سرقت بردن حجرالاسود و غارت حجاج را اعتقادات قرمطیان می دانند که قرامطه قصد ضربه زدن به دین اسلام را داشته اند و بر این عقیده بودند که ابوطاهر، قران مشتری و زحل درسال 316 ه. را نشانه ای از ظهور قریب الوقوع مهدی و پایان حکومت اسلامی می دانست و با حمله به مکه به اوج فعالیت های ضد اسلامی خود دست یازید. [33] بعضی از مورخان، علت سرقت حجرالاسود را ایجاد قبله­گاه جدید برای مسلمانان در احساء به جای مکه می دانند. ناصر خسرو به نقل از ابوطاهر می گوید: «این سنگ مغناطیس مردم است که مردم را از اطراف جهان به خویشتن می کشد».[34]

به طور قطع نمی توان گفت که سرقت حجرالاسود و کشتار حجاج به دلیل مخالفت اعتقادی قرامطه با انجام حج بوده است؛ هر چند که بسیاری از مورخان با دیدگاهی عاطفی متأثر از باورهای مذهبی خود این اقدام را صرفاً منشعب از باورهای اعتقادی قرامطه می دانند.

حمله قرامطه به کاروان های حجاج و قتل و غارت مناطق مختلف عراق پیامدهای زیر در پی داشت: 1- تضعیف خلافت عباسی با مشغول کردن نیروهای خلافت برای شکست قرامطه؛ 2- ناامن کردن عراق؛ 3- ایجاد ناامنی روانی و احساس خطر مداوم در میان مردم؛ 4- تعطیلی حج در برخی سال ها؛ 5- سلب اعتماد مردم از توانایی خلافت عباسی در کنترل قرامطه.

دلایل حمله قرامطه به کاروان های حجاج و سرقت حجرالاسود را می توان چنین جمع بندی کرد: 1. دستور فاطمیان مصر، رقیب عباسیان، برای ناامن کردن حوزه خلافت عباسیان با حمله به کاروان های حجاج و غارت و اسارت آنان؛ 2. سلب اعتماد مردم از توانایی عباسیان در کنترل راه های زیارتی و شایستگی فاطمیان بر این کار، که بعد ها شاهد تسلط فاطمیان برحجاز هستیم؛ 3. تأیید بر قدرت فاطمیان و نفوذ آنها بر قرامطه بحرین که با دستور خلیفه فاطمی، حجرالاسود به مکه باز گردانده شد؛ 4. به دست آوردن عواید مالی با غارت حجاج. قرامطه حتی زمانی که آل بویه قدرتمند بر عراق تسلط پیدا کرد و جای امیر الامراهای سودجو را گرفت و دیگر توان غارت کاروان های حجاج را نداشتند، از طریق دیوان عوارض بصره از کاروان ها عوارض می گرفتند؛ 5. تلاش فاطمیان برای جلب افکار عمومی مسلمانان که در موضوع برگرداندن حجرالاسود می توان آن را دید؛ 6. اثبات وحشی گری قبایل تحت نفوذ قرامطه به دلیل کشتار حجاج.

ماجرای مهدی دروغین

بعد از سرقت حجرالاسود و کشتار حجاج در مکه، قدرت قرامطه بحرین افزایش چشمگیری یافت، به طوری که در سال های بعد انجام حج با توافق خلیفه و ابوطاهر انجام می گرفت. اما در سال 319 ه. در دولت قرامطه اتفاقی افتاد که نشان دهنده وجود اختلاف در کادر رهبری این حکومت بود و آن ماجرای مهدی دروغین (کاذب) است. منابع درباره هویت این شخص اختلاف نظر دارند. ابن اثیر او را یحیی بن مهدی می نامد که خود را فرستاده مهدی معرفی می کرد. [35] ابن مسکویه او را ابوالفضل مجوسی می داند که توسط ابن سنبر، یکی از بزرگان قرامطه، رازهایی از قرمطیان به او گفته شد. [36] اما در مجموع می توان گفت در سال 319 ه. شخصی ایرانی و از اهالی اصفهان به نام زکریا خود را مهدی معرفی کرد و مدعی بود که محمد بن اسماعیل، مهدی و قائم است. توسط ابن سنبر، که یکی از اعضای عقدانیه بود، اسراری از قرامطه به او فاش شد. این شخص اقدامات تندی انجام داد، از جمله آن که دستور قتل هفتصد تن از قرامطه را به بهانه های گوناگون داد. در نتیجه ادعای مهدی کاذب، وی به نسخ شریعت و تن دادن به اباحی گری پرداخت که بنا به اعتقاد او پیامد ظهور مهدی بود. با افزایش قدرت شخص مهدی از قدرت ابوطاهر کاسته شد. از این رو ابوطاهر با حیله ای، پرده از راز این شخص کاذب برداشت و او را در سال322 ه. به قتل رساند. [37] ماجرای مهدی کاذب، اختلاف میان شورای عقدانیه و رهبران قرامطه بحرین را آشکار ساخت و دلیل دیگری بر سستی اعتقادات قرامطه بود که با چنین مدعیانی دچار تزلزل بیشتر و آشفتگی می شد.

مرگ ابوطاهر

ابوطاهر قرمطی رکن اصلی سلسله جنابی های بحرین بود. در واقع دولتی که ابوسعید پایه گذاری کرد با اقدامات ابوطاهر تثبیت و گسترش یافت. او قرامطه بحرین را از یک دولت حاشیه ای به دولتی تأثیر گذار در میان دولت های اسلامی معاصر خود تبدیل کرد و با تصرف عمان درسال 318 ه. فرمانروای واقعی عربستان شرقی شد.[38] ابوطاهر در ماه رمضان سال 332 ه. وفات یافت. [39]

ابو منصور احمد

بعد از مرگ ابوطاهر، بین شورای عقدانیه و برادر ابوطاهر به نام احمد بن حسن درگیری پیش آمد، زیرا شورا می خواست شاپور پسر ابوطاهر را به قدرت برساند. در این خصوص با القائم ابوالقاسم، خلیفه فاطمی مصر، مکاتبه شد که او رأی به حکومت برادر ابوطاهر، احمد داد و احمد به قدرت رسید. [40] در زمانی که احمد به قدرت رسید اوضاع خلافت عباسی آشفته بود و آل بویه قصد داشتند با تصرف بغداد، خلافت عباسی را تحت سلطه خود در آورند. درسال 336 ه. معزالدوله احمد که بر بغداد مسلط شده بود برای بیرون آوردن بصره از سیطره بریدی ها[41]، از راه بیابان به آن جا لشکرکشی کرد. قرمطیان نامه ای برای او فرستادند و معترض شدند که بی اجازه آنان و بدون رعایت حقوقشان از آن سرزمین عبور کرده است. معزالدوله به بانگ بلند جواب داد: «شما کیستید که باید از شما اجازه گرفت؟ هدف من از تصرف بصره جز این نیست که شما را بهتر به ستوه آورم. به زودی خواهید دید که چه بر سرتان خواهم آورد».[42] این نخستین برخورد و درگیری لفظی قرامطه با آل بویه بود.

در زمان حکومت ابومنصور احمد، قرامطه حجرالاسود را به درخواست منصور، خلیفه فاطمی مصر، پس دادند. ابتدا حجرالاسود را در مسجد کوفه آویزان کردند تا مردم از صحت آن مطمئن شوند و این کار را ابن سنبر انجام داد. برگرداندن حجرالاسود نشان از معتدل تر شدن سیاست های قرمطیان داشت و نشانه ای از کم شدن قدرت آنان و افزایش قدرت حکومت های مجاور بود. حکومت ابومنصور احمد گویا چندان به درازا نکشید. منابع درباره زمان پایان حکومت او و جانشینی پسرش حسن چیزی گزارش نکرده اند؛ اما می توان حدس زد که این اتفاق بین سال های 339 ه. تا341 ه. بود؛ زیرا سال 339 ه. سال تحویل دادن حجرالاسود است که اقدامی صلح طلبانه و ناشی از سیاست های آشتی جویانه احمد است و سال 341 ه. سال اقدام آنان برای تصرف بصره می باشد.[43] که اقدامی توسعه طلبانه و حاکی از تغییر نگرش سیاسی در رأس قدرت و به قدرت رسیدن شخصی دیگر است.

حکومت حسن الاعصم، دوره چالش در روابط خارجی

زمان دقیق به قدرت رسیدن حسن ملقب به اعصم در منابع ذکر نشده است. این ابهام حتی درباره نسبت او با ابومنصور احمد نیز وجود دارد. اما به طور تقریبی سال341 ه. را می توان سال به قدرت رسیدن حسن در نظر گرفت. به اعتقاد بعضی از منابع، حسن بن احمد برادر ابوطاهر بوده است، [44] اما با مقایسه منابع دست اول و تحقیقات جدید این سخن باطل می شود. در واقع او پسر ابو منصور احمد بن حسن بود که بعد از پدرش به حکومت قرامطه بحرین رسید.[45] از اوضاع حکومت قرامطه بحرین تا سال 354 ه. که موضوع عمان مطرح می شود، اطلاع دیگری در دست نیست.

قرامطه بحرین سال ها قبل از 354 ه. در پی تسلط بر عمان برآمدند. هنگامی که در سال 305 ه. میان مردم عمان اختلاف افتاد و کار به جنگ کشید. بعضی از ایشان به قرمطیان پیوستند. درسال 315 ه. ابوطاهر برعمان مستولی شد و والی عمان از راه دریا به فارس گریخت. از سال 315 ه. دخالت قرامطه در امور عمان آغاز گردید. در سال354 ه. احمد معزالدوله با فرستادن نقیبی به عمان از نافع (نافع مولای سیاه پوست یوسف بن وجیه امیر قبلی عمان بود)، امیر عمان، خواست که به فرمان او (احمد) گردن نهد و در خطبه و سکه نام احمد را ذکر کند. وقتی مردم عمان از توافق نافع آگاه شدند نافع را بیرون کردند و نماینده قرمطیان هجر را آورده و شهر را به او تسلیم کردند. قاضی شهر مردی گرانمایه بود که با سران شهر، پس از دور کردن نافع از کشور، بر آن شدند که مردی به نام ابن طغان را به امیری کشور گمارند. ابن طغان از سرداران کوچک عمان بود و از ترس سرداران والامقام تر از خود، هشتاد تن از آنان را دستگیر و قتل عام کرد. اما برادرزاده یکی از مقتولان، ابن طغان را به قتل رساند و مردم به حکومت امیری دیگر به نام عبدالوهاب بن احمد رضایت دادند و علی بن احمد، از دبیران معروف قرمطیان، به دبیری او انتخاب شد. علی بن احمد به بهانه پرداخت حقوق به سپاهیان و بدگمان کردن سپاهیان سیاه پوست به امیر، این سپاهیان را با خود همراه کرد و آنها با او بیعت کردند و از عبدالوهاب خواستند که از قدرت کنار رود و به جای او علی بن احمد را به قدرت رساندند. در این زمان معزالدوله که برای جنگ با عمران بن شاهین به واسط رفته بود به سبب نگرانی از تسلط قرامطه برعمان، سپاهی به سوی عمان گسیل داشت. معزالدوله پس از مشورت با نافع، حاکم قبلی عمان، سپاهی از دیلمیان و ترکان به فرماندهی ابوالفرج محمد بن عباس را روانه عمان کرد و حکومت عمان را به این فرمانده واگذار نمود و نافع را همراه لشکر فرستاد. هنگامی که سپاه معزالدوله به سیراف رسید، کشتی های کمکی برادرزاده اش عضدالدوله نیز به آنان پیوست و ابوالفرج و سپاهیانش عمان را اشغال کردند. آنان کشتاری بزرگ به راه انداختند و 79 کشتی عمانی را سوزاندند. این نخستین رویارویی نظامی قرامطه بحرین و آل بویه برای سیطره بر عمان بود که با پیروزی آل بویه به پایان رسید. [46]

شام، عامل بحران

زمان دقیق آغاز اختلافات قرامطه بحرین با فاطمیان مصر به درستی مشخص نیست. تا پیش از سال 358 ه. قرامطه دشمنی هایی را با فاطمیان از خود نشان دادند. [47] این اختلافات ناشی از مسائل و تفاوت های ایدئولوژیکی آنان بود. با به قدرت رسیدن المعز (365-341 ه. ) خلیفه فاطمی، وی کوشید که با عقد مصالحه ای دایر بر تصدیق محمد بن اسماعیل به مقام امام هفتم اسماعیلیان و قائم و مهدی و این که فاطمیان خلفا و احفاد او هستند و نیز رسمیت بخشیدن به تعالیم جهان شناسی نوافلاطونی، بیعت اسماعیلیان شرقی را حفظ کند؛ ولی قرامطه بحرین بر آشتی ناپذیری خود با عقاید فاطمیان اصرار ورزیدند.[48]

درسال 350 ه. قرامطه به مصر و شام هجوم بردند. این اقدام آنان برای کمک به فاطمیان انجام شد که قصد تسخیر مصر را داشتند. اما درسال 360 ه. قرامطه بحرین با فاطمیان به جنگ پرداختند. در مورد دلایل این تغییر موضع قرامطه گفته شده که زمانی که معزالدین خلیفه فاطمی بر مصر مستولی شد، فرمانده لشکریان او به نام جعفر بن فلاح بر دمشق استیلا یافت و آن را از دست ابن طغج، امیر شام، بیرون آورد. این اقدام جعفر بن فلاح باعث ضرر و زیان به منافع اقتصادی قرامطه شد، زیرا قرامطه پیش از آن از ابن طغج، حکمران دمشق، سالیانه سیصد هزار دینار خراج می گرفتند. [49] پس از تصرف شام به دست ابن فلاح، حسن الاعصم خراج مرسوم را از ابن فلاح مطالبه کرد، ولی ابن فلاح خراجی نداد. خلیفه مصر نیز از جسارت حسن خشمگین شد و او را تهدید کرد. حسن در جواب نوشت: «نامه ات رسید، دستاوردش اندک و برتری خواهی آن بیش بود. ما به دنبال این نامه رو به سوی تو نهادیم، والسلام».[50] این نامه زمانی به معزالدین ارسال شد که حسن تبلیغات درباره خلافت فاطمی را متوقف کرده و به طرف عباسیان متمایل شده بود. قرمطیان تا پیش از ماجرای تصرف شام به دست فاطمیان به نام آنان تبلیغ می کردند و از آنان طرفداری می کردند و به پیشوایی روحانی آنان معترف بودند. [51]

حسن الاعصم از عزالدوله بختیار (عز الدوله بختیار فرزند احمد معزالدوله بویهی که بعد از مرگ پدرش جانشین او شد اما بعدها قلمرو او به دلیل اختلاف با عضدالدوله پسر عمویش تحت فرمانروایی عضدالدوله در آمد و عزالدوله کشته شد). تقاضای کمک مالی و نظامی کرد و خواستار حکومت مصر و شام شد تا فاطمیان را از مصر براند. ظاهراً تقاضای اخیر اجابت نشد و به احتمال زیاد خلیفه از امضای فرمان انتصاب وی امتناع کرد و به بختیار گفت: «همة اینان قرمطی اند و پیرو یک کیش. مصریان (یعنی فاطمیان) سنت را لگدمال کردند و فقیهان را کشتند و این قرمطیان حجاج را قتل عام کردند، حجرالاسود را ربودند و مرتکب سفاکی های بسیار شدند». [52]

حسن برای کسب حمایت از طرف خلیفه و عزالدوله، لباس سیاهی را که شعار عباسیان بود برتن کرد، در حالی که پرچم های قرمطیان و نیز لباس خلفا و خطیبان فاطمی سفید بود.[53]

حسن در حرکت به سوی شام از عزالدوله مساعدت مالی و سلاح طلب کرد و عزالدوله درخواست او را اجابت کرد و در مسیر حرکت قرمطیان به شام در شهر کوفه، احتیاج مالی و سلاح آنها را تأمین کرد و قرامطه به سمت شام حرکت کردند. گروهی از بدویان و بیابان­گردان به لشکر حسن پیوستند و قرامطه موفق شدند ابن فلاح را شکست دهند و به قتل برسانند. آنان رمله و دمشق را تصرف کردند. در این زمان گروهی از اعراب، سربازان اخشیدی ها وکافوریان[54] به آنان پیوستند و قرامطه در عین شمس مصر تجمع کردند. سپاهیان مصری به فرماندهی جوهر سیسیلی با قرامطه درگیر شدند که در نهایت با خیانت اعراب قرامطه شکست خوردند و عقب نشستند. حسن برای تهییج یاران خود به جنگ شعری به این مضمون می خواند:

مردان عرب گمان کردند از آنان درگذشتیم،

پس از این رو خون من بین آنان روان گردد،

ای مصر اگر من زمین تو را از خونی مشروب

و خاکت را سیراب نکنم، رود نیل مرا سیراب نکند. [55]

موضوع فتح مصر و تصرف شام به دست فاطمیان در سال 358 ه. دو شاخه اصلی اسماعیلیه را بیش از پیش از هم جدا کرد. حسن بعد از شکست عین شمس به احساء برگشت. در نتیجه این درگیری قرامطه بحرین به طرف عباسیان و آل بویه تمایل پیدا کردند و در درگیری های بعدی خود با فاطمیان در سال های 363 و 365ه. از حمایت فعالانة عزالدوله بختیار و ابوتغلب حمدانی برخوردار شدند. [56]

نکته مهم در درگیری های قرامطه با فاطمیان مصر در سال 360 ه، دیدگاه و موضع خلیفه عباسی است. حسن رهبر قرامطه برای جلب حمایت آل بویه و خلیفه عباسی، پرچم خود را عوض کرد و دست از تبلیغ به نفع فاطمیان برداشت. با وجود مشکلاتی که طرفداران فاطمیان مصر (شورای عقدانیه مخالف قطع ارتباط با فاطمیان و تبلیغ به نفع عباسیان بودند) متوجه قدرت حسن کردند، خلیفه عباسی نیز موضعی منافقانه در قبال قرمطیان در پیش گرفت. هنگامی که حسن به طرف المعز لشکرکشی کرد، المعز با عزل حسن از قدرت و دادن قدرت قرامطه به فرزند ابوطاهر باعث شورشی در بحرین شد و شورشیان در غیبت حسن، احساء را تصرف کردند، خلیفه عباسی با میانجی گری بین طرفین آشتی برقرار کرد، ولی با سیاستی مزورانه، اقدام به تحریک صحرانشینان و بدویان سپاه قرامطه کرد. خلیفه با دادن رشوه به بدویان سپاه، آنان را از اطراف حسن پراکنده کرد و لشکریان مصر با استفاده از این فرصت لشکریان حسن را درسال 360 ه. منهزم ساختند. [57] این اقدام خلیفه ناشی از سوءظن و بدگمانی به سیاست های قرامطه بود. خلیفه ترجیح می داد که دو قدرت رقیب (فاطمیان و قرامطه) در درگیری به سر ببرند ولی در تخمین میزان قدرت فاطمیان دچار اشتباه شده بود؛ زیرا شکست قرامطه باعث افزایش قدرت فاطمیان مصر شد و آنان در سال های بعد مشکلات فراوانی را برای خلافت عباسی ایجاد کردند.

حسن، پیشوای قرامطه، بعد از شکست عین شمس، از اقدام علیه فاطمیان دست برنداشت و در سال 361 ه. دوباره به سوی دمشق حرکت کرد و رمله را تصرف نمود؛[58] اما به سرعت آن را از دست داد. در سال 363 ه. دوباره بین قرامطه و فاطمیان درگیری اتفاق افتاد که قرامطه در آن مغلوب شدند. در سال365 ه. زمانی که المعز در گذشت، حسن به سرزمین شام طمع کرد. الپتکین ترک، از موالی احمد معزالدوله، وقتی بر عزالدوله بختیار عاصی شد از او شکست خورد و به دمشق رفت. در آن ایام اوضاع دمشق آشفته بود و دمشقی ها، الپتکین را بر خود امیر ساختند. الپتکین با المعز فاطمی مدارا کرد تا او درگذشت، ولی با پسرش العزیز دوم شروع به مخالفت کرد. العزیز، جوهر سردار خود را با سپاهی به جنگ او فرستاد. الپتکین از حسن الاعصم کمک خواست و حسن پس از نبردی رمله را از جوهر گرفت. العزیز به طرف شام حرکت کرد و سپاه متحدین را شکست داد. در این جنگ الپتکین اسیر شد و حسن به طبریه گریخت و از آن جا به احساء رفت. [59] این آخرین اقدام حسن برای در دست گرفتن شام بود که با شکست مواجه شد.

حسن بن احمد معروف به حسن الاعصم بعد از سال ها حکمرانی قرامطه بحرین در سال 366 ه. وفات یافت. [60] بعد از وفات او یکی از فرزندان ابوسعید حسن جنابی به نام ابویعقوب یوسف بن حسن جنابی به قدرت رسید. اما دوران حکومت او بیش از یک سال طول نکشید و درسال 367ه. در گذشت. [61] با مرگ آخرین حاکم از فرزندان ابوسعید جنابی، قدرت به شورای سادات منتقل شد.

حکومت شورای سادات

روش حکومتداری قرامطه بحرین شکلی جمهوری گونه داشت و گروهی از بزرگان به نام شورای عقدانیه یا شورای سادات بر کار حکومت نظارت داشتند. این شورا در سیاستگذاری قرامطه نقش مهمی ایفا می کردند. هنگامی که حسن الاعصم فرمانروای قرامطه به خاطر تصرف شام و درگیری با فاطمیان به طرف خلیفه عباسی متمایل شد، با مخالفت شورای سادات مواجهه گردید. بعد از مرگ ابویعقوب یوسف، در سال 367 ه. شورا تصمیم گرفتند حکومت را از خاندان جنابی بگیرند و دو نفر به نام جعفر و اسحاق به زعامت پیشنهاد شدند. به احتمال زیاد این دو جزء شورای عقدانیه بود.

خاندان جنابی از احساء به جزیره «اوال»[62] کوچیدند. با روی کارآمدن شورای سادات، دعوت دوباره به سوی فاطمیان آغاز شد و آنان سیاست حسن در پیروی از عباسیان را کنار گذاشتند. [63]

روابط خارجی شورای سادات

در بررسی روابط خارجی قرامطه در عصر رهبری شورای سادات، لازم است نگاهی به تحولات آل بویه و درگیری های عضدالدوله با عزالدوله و سیاست قرامطه در این خصوص داشته باشیم. زمانی که عضدالدوله با پسر عمویش عزالدوله بختیار اختلاف پیدا کرد قرامطه از عضدالدوله حمایت کردند. [64] ابوبکر محمد بن علی شاهویه، سردار قرمطیان، ایالت کوفه را به نام عضدالدوله فتح کرد. او مانع قرائت خطبه، به نام بختیار شد و در نواحی سورا، جامعین و نیل[65] برای عضدالدوله دعوت کرد.[66] بعد از اقدام ابوبکر و تسلط عضدالدوله برعراق عرب، در کوفه نظرها در مورد قرامطه چنان تغییر کرد که چون در سال 367 ه. خبر مرگ ابویعقوب یوسف، آخرین امیر سلسله جنابی، به کوفه رسید، تا سه روز بازارهای شهر را به عنوان سوگواری بستند. در سراسر دوران زندگی عضدالدوله، قرمطیان وجهه­ای مثبت داشتند، نماینده رسمی آنان به نام ابوبکر بن شاهویه در دربار آل بویه نفوذ فراوانی داشت. [67]هم عزالدوله و همچنین عضدالدوله اقطاعاتی به قرمطیان واگذار کردند. [68] هنگامی که عضدالدوله برای جنگ با رومی ها، که در زمان عزالدوله قدرت گرفته بودند، با فاطمیان به توافق رسید، موضوع قرامطه یک مسئله مهم در سیاست خارجی عضدالدوله شد. بنابراین عضدالدوله در اقدام های خود علیه داعیان اسماعیلی و قرامطه تسامح بیشتری به خرج داد. این اقدام عضدالدوله باعث افزایش قدرت قرامطه و توقعات آنان شد. اتحاد العزیز بالله خلیفة فاطمی با عضدالدوله، موجب تسامح فاطمیان در قبال قرامطه نیز گردید به گونه ای که در سال 368 ه. قرامطه با وجود شکست از العزیز به اطاعت فاطمیان در نیامدند و فاطمیان با پرداخت هفتاد هزار دینار قرامطه را قانع کردند تا به احساء برگردند. [69]

درگیری صمصام الدوله بویهی با قرامطه

بعد از مرگ عضدالدوله درسال372 ه. درگیری بین جانشینان او بالا گرفت. صمصام الدوله پسر عضدالدوله توانست کنترل عراق را در دست بگیرد. او رابطه خوبی با قرامطه نداشت. نماینده رسمی قرامطه در بغداد، ابوبکر بن شاهویه، در درگیری بین شرف الدوله با صمصام الدوله، در سال 374 ه. در عمان به نفع صمصام الدوله وارد عمل شد و سعی کرد حاکم عمان، ابوجعفر استاد هرمزبن حسن (از حاکمان عمان که تحت حمایت آل بویه قرار گرفته بوده) را ـ که پسرش ابوالحسن در بغداد گروگان بود ـ به طرفداری از صمصام الدوله ترغیب کند. او موفق به قبولاندن ذکر نام صمصام الدوله در خطبه نماز جمعه و اطمینان یافتن از بیعت پیشوایان و رعایا شد. صمصام الدوله این مطلب را رسماً به مناطق زیر نفوذش اعلام کرد و برای استاد هرمز خلعت فرستاد و پسرش را ترفیع مقام داد. اما شرف الدوله با فرستادن سپاهی به فرماندهی ابونصر خواشاده به سوی عمان به این عمل استاد هرمز واکنش نشان داد. در این جنگ هرمز شکست خورد و در فارس زندانی گردید و شرف الدوله حاکمی وفادار به جای او نشاند. [70] بعد از شکست فعالیت های ابن شاهویه در عمان، او و حامی اش ابن سعدان وزیر مورد غضب صمصام الدوله قرار گرفتند و صمصام الدوله، ابن شاهویه را زندانی کرد و بعد ها به قتل رساند. [71]

جعفر و اسحاق، رهبران قرامطه، بعد از اطلاع از دستگیری نماینده شان در بغداد به تغییر نگرش صمصام الدوله درباره قرامطه پی بردند. بنابراین به طرف کوفه لشکرکشی کردند و آن جا را تصرف نمودند. صمصام الدوله با آنها به ملاطفت رفتار کرد و از سبب حرکت شان پرسید که قرامطه دستگیری نایب شان را علت این لشکرکشی بیان کردند. قرامطه اقدام به جمع آوری خراج از مردم منطقه کوفه کردند. یکی از بزرگان قرامطه به نام ابوقیس حسین بن منذر به طرف جامعین (حلّه امروزی) حرکت کرد و صمصام الدوله سپاهی به مقابله او فرستاد که در حین درگیری ابوقیس کشته شد. اما قرامطه دوباره لشکرکشی کردند که این بار نیروهای صمصام الدوله در سال 375 ه. توانستند قرامطه را در نزدیکی قادسیه قتل عام کنند. درگیری سال375 ه. پایان کار قرامطه در عراق بود، به طوری که پس از آن ستاره اقبالشان افول کرد و حتی بدویان هم از پیرامون آنان پراکنده شدند. [72]

پایان کار قرامطه بحرین

بعد از شکست قرامطه از صمصام الدوله در سال375 ه. آنان به احساء برگشتند و بین جعفر و اسحاق بر سر ریاست قوم اختلاف افتاد. این ماجرا باعث جنگ داخلی شد و جنگ داخلی سبب ضعف قرامطه بحرین گردید. در اطراف بحرین جماعتی از اعراب بودند که همواره قرمطیان برای مقابله و جنگ با دشمنان خود از آنان یاری می جستند؛ البته گاهی نیز با آنان درگیری و اختلاف پیدا می کردند. بزرگترین این قبایل، بنی تغلب، بنی عقیل و بنی سلیم بودند که آنان را بنی منتفق می گفتند. در سال 378 ه. گروه انبوهی از بنی منتفق به رهبری اسفار از قبیله بنی عقیل توانستند قرامطه بحرین را شکست دهند که در این نبرد سرکردگان قرامطه کشته شدند و بحرین به تصرف قبایل بدوی درآمد و اسفار برای الطائع بالله عباسی دعوت کرد و قدرت بعد ها به فرزندانش رسید. [73]

نتیجه گیری

قرامطه که شاخه ای از اسماعیلیان بودند توانستند با رهبری قدرتمند ابوسعید بر منطقه بحرین و شرق شبه جزیره عربستان مسلط شوند. این دولت به طول یک قرن خلافت عباسی را مورد تهدید قرارداد؛ قرامطه بحرین با حمله های متعدد به مناطق حاصلخیز عراق و حتی حومه بغداد، نگرانی شدیدی بین مردم عراق و خلفای عباسی ایجاد کردند. جانشین ابوسعید یعنی پسرش ابوطاهر، قرامطه بحرین را قدرتمند ساخت. او با حمله به کاروان های حجاج و سرقت حجرالاسود، خلافت عباسی و مسلمانان را دچار نگرانی و تشویش نمود، هر چند اقدام در کشتار و اسارت حجاج باعث بدنامی قرامطه شد ولی از سوی دیگر باعث افزایش قدرت آنان گردید. دولت قرامطه بحرین همواره رابطه نزدیکی با دولت فاطمیان مصر داشت و خلافت فاطمی را به عنوان رهبری روحانی قبول داشت؛ اما در زمان جانشینان ابوطاهر، مانند حسن الاعصم، این دولت با فاطمیان اختلاف پیدا کرد و این اختلاف ها که بیشتر بر سر تسلط بر شام بود باعث جنگ های متعدد بین قرامطه بحرین و فاطمیان مصر شد که از نظر اعتقادی مشابهت های زیادی داشتند. دولت قرامطه بحرین بعد از حدود یک قرن به دلیل اختلافات داخلی و افزایش قدرت رقبایی چون آل بویه و فاطمیان مصر فرو پاشید.

    ۱. ابوسعید حسن جنابی (281 – 301 ه. )
    ۲. ابوالقاسم سعید بن حسن 3. ابوطاهر سلیمان بن حسن 4. ابومنصور احمدبن حسن 6. ابویعقوب یوسف بن حسن

(301 – 366 ه. ) (311 – 322 ه. ) (322 – 340 ه. ) (366 – 367 ه. )

    ۱. حسن بن احمد(حسن الاعصم)

(340 – 366 ه. )

    ۱. حکومت شورای سادات (عقدانیه)

جعفر اسحاق

(از سال 367 تا 378 ه. به صورت مشترک حکومت کردند)

پی نوشت ها:

* دانشجوی دکتری تاریخ گرایش ایران دوره اسلامی، دانشگاه اصفهان

    ۱. کلیفورد ادموند باسورث، سلسله های اسلامی، ترجمه فریدون بدره ای (تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1371) ص 116.
    ۲. ریچارد.ن.فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (تهران: انتشارات صدا و سیما، چاپ سوم، 1375) ص151.
    ۳. قرمط در لغت یعنی ریز بودن خط و نزدیکی کلمات و خطوط به یکدیگر و می­گویند چون حمدان کوتاه بود و پاهای خود را هنگام حرکت نزدیک به هم می­گذاشت به این لقب خوانده شد. کلمه قرمطی از لغت نبطی (کریمه) سرخ چشم. (دهخدا، ص 231، حرف ق).
    ۴. عزالدین ابن اثیر، الکامل، ترجمه علی هاشمی حائری (تهران: شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران، 1351) ص280-281.
    ۵. محمد عبدالله عنان، تاریخ جمعیت های سری و جنبش های تخریبی، ترجمه علی هاشمی حائری (تهران: انتشارات کتابخانه بهجت، چاپ سوم، 1358) ص 39؛ سید احمدرضا خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (تهران: انتشارات سمت، 1378) ص121.
    ۶. کارل برو کلمان، تاریخ دول و ملل اسلامی، ترجمه هادی جزایری (تهران: بنگاه ترجمه نشر کتاب، چاپ اول، 1326) ص197.
    ۷. فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران: موسسه انتشارات آگاه، چاپ دوم، 1366) ص 569.
    ۸. ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، 1374) ج 2، ص 671؛ ابی الفرج عبدالرحمن بی علی بن محمدبن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک (بیروت: دارالکتب العلمیه، 1992 م)، الجزء الثالث عشر، ص 23-22؛ هندوشاه بن سنجر بن عبدالله صاحبی نخجوانی، تجارب السلف، تصحیح و اهتمام عباس اقبال (تهران: کتابخانه طهوری، چاپ سوم، 1357) ص 196؛ محمد بن علی بن طباطبا معروف به ابن طقطقی، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350) ص353؛ ابی الفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی، البدایه والنهایه (بیروت: مکتب التحقیق التراث، 1993) الجزءالحادی العشر، ص 115-114؛ محمد عبدالله عنان، پیشین، ص 40 – 42؛ جمال الدین ابی المحاسن یوسف بن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهرة (مصر: وزارة الثقافة والارشاد القومی الموسسه المصریه العامه، بی­ت) الجزء الثالث؛ ص 128 -129.
    ۹. ابن اثیر، پیشین، ج12، ص284؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران: انتشارات اساطیر، 1375) ج 15، ص 6647؛ عبدالرحمن بن محمد، العبر(تاریخ ابن خلدون) ترجمه عبدالمحمد آیتی (تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1366) ج 3، ص121.
    ۱۰. ابوالحسن ابراهیم اصطخری، مسالک وممالک، به اهتمام ایرج افشار (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1368) ص130 – 131.
    ۱۱. ناصرخسرو قبادیانی مروزی، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی (تهران: انتشارات زواره، چاپ پنجم، 1373) ص 198؛ محمد عبدالله عنان، پیشین، ص 42؛ ابو حیان التوحیدی، الامتاع و الموانسته، الجزء الاول الی الجزء الثالث، صحه و ضبطه و شرح غریبه احمد امین و احمد الزین (بیروت، منشورات دارالمکتبة الحیاة، بی­ت) الجزء الثانی، ص 77.
    ۱۲. کارل برو کلمان، پیشین، ص 198.
    ۱۳. مسعودی، مروج الذهب، پیشین، ص 658-659؛ محمد بن خاوند شاه بلخی معروف به میرخواند، روضة الصفا، تهذیب و تلخیص از دکتر عباس زریاب (تهران: مرکز انتشارات علمی، چاپ دوم، 1375 ) ج3، ص493. طبری، پیشین، ج 15، ص6700.
    ۱۴. طبری، پیشین، ج 15، ص 6781؛ ابن اثیر، پیشین، ج 13، ص136؛ فیلیپ حتی، پیشین، ص 569؛ محمد بن عبدالملک الهمدانی، تکمله تاریخ الطبری، الطبعة الثانیة (بیروت: المطبعة الکاتولیکیة، 1961م) ص 14. ناصرخسرو، پیشین، ص 198؛ ابی الفلاح عبدالحی بن العماد الحنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب (المصر: مکتبه القدسی بجوار الازهر بالقاهرة، 1350 ق) الجزء الثالث، ص 192.
    ۱۵. ابن خلدون، پیشین، ج3، ص130-129.
    ۱۶. رده یا اهل رده گروهی از قبایل عربستان بودند که بعد از رحلت پیامبر اکرم6 از دین اسلام برگشتند و در دوره خلفای راشدین سرکوب شدند.
    ۱۷. ابی الفلاح الحنبلی، پیشین، الجزء الثانی، ص 192.
    ۱۸. جوئل کرمر، احیای فرهنگی درعهد آل بویه، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی (تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1375) ص 113.
    ۱۹. ابن خلدون، پیشین، ج 3، ص 125. (در دولت قرامطه بحرین، رهبران بیشتر رهبران، جنگی و سیاسی محسوب می شدند و امور جامعه به دست مجمعی از شیوخ که به آن عقدانیه می گفتند، اداره می شد)
    ۲۰. محمد بن عبدالملک همدانی، پیشین، ص 40؛ ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349) ص 369.
    ۲۱. ابوعلی مسکویه رازی، تجارب الامم، ترجمه علی نقی منزوی (تهران: انتشارات توس، چاپ اول، 1376) ج 5، ص 212.
    ۲۲. الهمدانی، پیشین، ص 44.
    ۲۳. ابن خلدون، پیشین، ج3، ص130.
    ۲۴. باسورث، پیشین، ص 117.
    ۲۵. مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 693-692؛ الهمدانی، پیشین، ص 54-52؛ ریچارد فرای، پیشین، ص 225؛ ابن خلدون، پیشین، ج 3، ص 125؛ خضری، پیشین، ص 125.
    ۲۶. الهمدانی، پیشین، ص 62؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج 2، ص 224؛ میرخواند، پیشین، ج 3، ص 500؛ ابی الفداء، پیشین، ج 11، ص 182-184؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص373؛ ابن جوزی، پیشین، ج 13، ص 281؛ التوحیدی، پیشین، الجزء الثانی، ص 78-77؛ بلعمی، تاریخنامه طبری، تصحیح محمد روشن (تهران: نشرالبرز، 1373) ج 3، ص 1626؛ عریب بن سعد قرطبی، دنبالة تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران: انتشارات اساطیر، 1375) ج 16، ص 6921-6922؛ ابن طقطقی، پیشین، ص 357؛ خواجه نظام الملک ابوعلی حسن بن علی بن اسحاق طوسی، سیاست نامه، تصحیح عباس اقبال (تهران: انتشارات اساطیر، 1372) ص280-277؛ ابن مسکویه، پیشین، ج 5، ص280.
    ۲۷. دخویه، قرمطیان بحرین و فاطمیان، ترجمه محمد باقر امیر خانی (تهران: انتشارات سروش، 1371 )، ص 85-86؛ باسورث، پیشین، ص 117.
    ۲۸. جوئل ل.کرمر، پیشین، ص 117.
    ۲۹. ابن خلدون، پیشین، ج 3، ص 126؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 301- 302؛ دخویه، پیشین، ص 88.
    ۳۰. دخویه، پیشین، ص 56؛ بلعمی، پیشین، ج 3، ص 1626؛ نخجوانی، پیشین، ص 222؛ محمد عبدالله عنان، پیشین، ص 42.
    ۳۱. ابن اثیر، پیشین، ج 13، ص 39 – 40؛ میرخواند، پیشین، ج 3، ص 500؛ محمد عبدالله عنان، پیشین، ص 42؛ ابن خلدون، پیشین، ج 3، ص 126.
    ۳۲. ابن مسکویه، پیشین، ج 6، ص166؛ ابن اثیر، پیشین، ج 14، ص204؛ نخجوانی، پیشین، ص 222؛ ابن طقطقی، پیشین، ص392؛ مسعودی، التنبیه والاشراف، ص 386؛ ابن جوزی، پیشین، ج14، ص80.
    ۳۳. جوئل ل.کرمر، پیشین، ص 115؛ دخویه، پیشین، ص67 -70.
    ۳۴. ناصرخسرو، پیشین، ص150-151؛ محمد عبدالله عنان، پیشین، ص42.
    ۳۵. دخویه، پیشین، ص 84.
    ۳۶. ابن مسکویه، پیشین، ج 6، ص 86 ـ90.
    ۳۷. نظام الملک، پیشین، ص 281-280؛ مسعودی، التنبیه والاشراف، ص 278؛ الهمدانی، پیشین، ص 139؛ جوئل ل. کرمر، پیشین، ص 115.
    ۳۸. دخویه، پیشین، ص 71.
    ۳۹. ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 281؛ ابی الفلاح الحنبلی، پیشین، ج 2، ص 331؛ دخویه، پیشین، ص 88.
    ۴۰. ابن خلدون، پیشین، ج3، ص126.
    ۴۱. برادران بریدی از کارگزاران خلفای عباسی در پایان قرن سوم و آغاز قرن چهارم هجری بودند که دارای قدرت زیادی در اداره امور خلافت بودند.
    ۴۲. دخویه، پیشین، ص90.
    ۴۳. ابن مسکویه، پیشین، ج 6، ص 186.
    ۴۴. محمد عبدالله عنان، پیشین، ص 43.
    ۴۵. ابن اثیر، پیشین، ج 15، ص 26-25؛ ابن خلدون، پیشین، ج 3، ص 127؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج 4، ص 58-59.
    ۴۶. ابن مسکویه، پیشین، ج 6، ص 286-271.
    ۴۷. ر.ن.فرای، تاریخ ایران (پژوهش دانشگاه کمبریج)، ترجمه حسن انوشه (تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، 1380) ج 4، ص 235.
    ۴۸. جوئل ل. کرمر، پیشین، ص 116.
    ۴۹. ابن اثیر، پیشین، ج 15، ص 25.
    ۵۰. ابن اثیر، پیشین، ج 15، ص 52-50.
    ۵۱. دخویه، پیشین، ص 109.
    ۵۲. ابن تغری بردی، پیشین، ج4، ص74-73؛ محمد عبدالله عنان، پیشین، ص43.
    ۵۳. آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو (تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1377) ص80.
    ۵۴. محمدبن طغج در سال 323 ه. با عنوان اخشید که خلیفه به او بخشید به حکومت رسید و جانشین طولونیان منقرض شده، گردید وی تا زمان مرگش در سال 334 ه. حاکم مصر و قسمتی از سوریه بود، بعد از او دو پسرش اسماً جانشین او شدند ولی فرمانروای واقعی للِه و خواجه نوبه ای آنان ابوالمسک کافور بود و بعدها کافور از طرف بغداد به فرمانروایی مصر رسید، و تا سال مرگش در سال 357 ه. در مصر صاحب قدرت بود.
    ۵۵. ابن اثیر، پیشین، ج15، ص 26؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج4، ص59 -58؛ ابن کثیر، پیشین، ج 11، ص 313-314.
    ۵۶. جوئل ل. کرمر، پیشین، ص 116.
    ۵۷. محمد عبدالله عنان، پیشین، ص 44-43.
    ۵۸. ابن تغری بردی، پیشین، ج 4، ص62.
    ۵۹. ابن خلدون، پیشین، ج 3، ص 128؛ محمد عبدالله عنان، پیشین، ص43.
    ۶۰. ابی الفلاح الحنبلی، پیشین، ج3، ص55.
    ۶۱. ابن تغری بردی، پیشین، ج4، ص129؛ ابی الفلاح الحنبلی، پیشین، ج 3، ص 58.
    ۶۲. جزیره اوال در ساحل غربی یعنی جنوب خلیج فارس، مهم ترین جزیره مجمع الجزایر بحرین است.
    ۶۳. محمد عبدالله عنان، پیشین، ص45.
    ۶۴. ر. ن. فرای، پیشین، ج 4، ص 235.
    ۶۵. کانال نیل در نزدیکی کوفه و شهر حله است که به دست حجاج از فرات انشعاب پیدا کرده است و مانند نهر نیل مصر، نیل نامیده می شود.
    ۶۶. الهمدانی، پیشین، ص233؛ جوئل ل. کرمر، پیشین، ص279؛ ابن مسکویه، پیشین، ج 6، ص 438.
    ۶۷. دخویه، پیشین، ص112.
    ۶۸. ابن اثیر، پیشین، ج 15، ص161.
    ۶۹. دخویه، پیشین، ص110-109.
    ۷۰. جوئل ل. کرمر، پیشین، ص280-279.
    ۷۱. ابو حیان التوحیدی، پیشین، ج 1، ص43؛ ابن اثیر، پیشین، ج 15، ص 162.
    ۷۲. ابن اثیر، پیشین، ج 15، ص162؛ محمد عبدالله عنان، پیشین، ص 45؛ ابن خلدون، پیشین، ج3، ص128؛ دخویه، پیشین، ص112.
    ۷۳. محمد عبدالله عنان، پیشین، ص 45؛ جوئل ل. کرمر، پیشین، ص 117؛ ابن خلدون، پیشین، ج 3، ص 129-130؛ ابن اثیر، پیشین، ج 15، ص176.

منابع

– ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ترجمه دکتر علی هاشمی حائری، تهران، شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران، 1351.

– ابن الجوزی، ابی الفرج عبدالله، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، دراسه و تحقیق محمد عبدالقادر عطاء مصطفی عبدالقادر عطاء رجع و صححه نعیم زر زور، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1992م.

– ابن العماد الحنبلی، ابی الفلاح عبدالحی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، بجوار الازهر بالقاهره، نشره مکتبة القدسی، 1350 ق.

– ابن تغری بردی، جمال الدین ابی المحاسن یوسف، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهرة، مصر، وزارته الثقافة والارشاد لقومی الموسسة المصریة العامة، بی­تا.

– ابن خلدون، العبر، ترجمه عبدالحمید آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366.

– ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350.

– الهمدانی، محمد بن عبدالملک، تکملة تاریخ طبری، تحقیق البرت یوسف کنعان، بیروت، المطبعة کاتولیکیه، 1961 م.

– باسورث، کلیفوردادموند، سلسله­های اسلامی، ترجمه فریدون بدره­ای، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1371.

– دخویه، قرمطیان بحرین و فاطمیان، ترجمه محمدباقر امیرخانی، تهران، انتشارات سروش، 1371.

– _____، تاریخ ایران (پژوهش دانشگاه کمبریج)، ترجمه حسن انوشه، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1380.

– فرای، ریچار.ن، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب­نیا، تهران، انتشارات صدا و سیما، 1375.

– قبادیانی مروزی، ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، انتشارات زواره، 1373.

– قرطبی، عریب بن سعد، دنباله تاریخ طبری و الاحوال و آثار طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیر، 1375.

– کرمر، جوئل ل، احیای فرهنگی در عهد آل بویه، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1375.

– لسترنج، گی، جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1377.

– متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، انتشارات امیرکبیر، تهران،1377.

– مسعودی، ابوالحسن علی بن حسن، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه نشر کتاب، 1349.

– _____، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374.

– مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، ترجمه علینقی منزوی، تهران، انتشارات توس، 1376.

– میرخواند، محمد بن خاوندشاه بلخی، روضة الصفا، تهذیب و تلخیص از عباس زریاب، تهران، مرکز انتشارات علمی، 1375.

– نخجوانی، هندوشاه بن سنجر بن عبدالله، تجارب السلف، تصحیح و اهتمام عباس اقبال، تهران، ناشر کتابخانه، طهوری، 1357.

– نظام الملک، ابوعلی حسن بن علی بن اسحاق، سیاست نامه، تصحیح عباس اقبال، تهران، انتشارات اساطیر، 1372.

– یاقوت الحموی، شهاب الدین، معجم البلدان، بیروت، دارصادر لطباعة و النشر، 1957 م.

 

منبع: مجله:تاریخ اسلام-دهم فروردین ماه سال 1387 شماره سی و سوم

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=21633

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × یک =

آخرین مطالب