دوشنبه 28 اسفند 1402 برابر با Sunday, 17 March , 2024

نجم الثاقب، یک آسمان ستاره

اشاره:

در پی معرفی متون مهمّ مهدوی (ع) و آشنایی هر چه بهتر و بیشتر با این آثار گرانسگ، این بار به سراغ نجم الثّاقب علاّمة نوری(ره) می رویم، و دست در دست مؤلّف، با گشتی در این گلشن، با دامنی از گل های روح پرور به یاد امام منتظر(ع) لحظاتی را سپری می کنیم. نجم الثاقب، یکی از چند کتاب مهمّ به زبان فارسی در موضوع مهدویّت است که سهم زیادی در آشنایی فارسی زبانان با امام زمان (ع) دارد.

این کتاب به قلم محدّث نوری به سفارش میرزای بزرگ شیرازی، از سر ارادت و اخلاص، با هدف رفع تردیدها و شبهات و ترویج و تبلیغ مبانی مهدویّت و متوجّه ساختن دل ها به واپسین حجت خدا (ع) نگاشته شده است. محدّث نوری که در این مقال مختصر به زندگی و آثار وی اشارتی رفته، از سلسلة عالمان پرشوری است که وظیفة استحکام معنوی با ساحت مهدوی را یک تنه بر دوش کشیده و با یاری حضرت حق و عنایت امام عصر(ع) توانسته است به تألیف سه کتاب در این عرصه دست یازد. در این نوشته کوشش شده در ضمن آشنایی با مؤلّف و مقامات معنوی و مکاتب علمی او ـ به دور از اغراق ـ گزارشی از موضوعت کتاب نیز ارائه گردد.

نگاهی به زندگانی محدّث نوری

حاج میرزا حسین نوری طبرسی معروف به حاجی نوری، محدّث نوری و علاّمه نوری از عالمان بنام ایران در سدة گذشته ـ عهد قاجار ـ است. نام وی به سبب تألیف کتاب گران سنگ مستدرک وسائل الشیعه در ردیف و شمار مصنّفان طراز اوّل شیعه همچون: کلینی، صدوق، شیخ طوسی، علامه مجلسی، فیض کاشانی و شیخ حرّ عاملی بر تارک تاریخ می درخشد. اهل فن و فضل، کار کارستان او، یعنی تألیف مستدرک را تکمیل گر کار عظیم این بزرگان شمرده اند. این اثر دستمایه و ابزار دست فقیهان و مجتهدان در حوزه های علمی شیعی است. علاّمة نوری در هجده شوّال المکرّم سال 1254 ق. در قریة یالو از شهرهای نور ـ مازندران ـ در دودمانی دیندار و دانش دوست به دنیا آمد. پدرش (آیت الله میرزا محمّدتقی) از بزرگان عالمان و مجتهدان و رؤسای مذهبی وقت خود بود که شرح حال و آثار قلمی اش در تذکره ها و تواریخ و تراجم آن عهد و بعد از آن مذکور و موجود است.

از پدر دانشور وی که بگذریم علاّمه دارای چهار برادر دانشمند نیز بوده که همگی به لحاظ سنّی از او بزرگ تر و تمامی از فضلا و مدرّسین محسوب شده، بعد از پدر دارای مرجعیّت علمی و عهده دار شریعت آن سامان بوده اند امّا هچ کدام به شهرت و جامعیّت و موقعیت وی نرسیده اند. میرزا هنوز هشت سالی بیش نداشت که «سایة پدر برفتش ز سر» و یتیم شد.

وی در زندگی خودنوشتِ خود از این حادثة تلخ چنین یاد می کند: «در حالی که هشت سال داشتم، پدرم درگذشت و من سال ها بدون مربی ماندم…». در این اوان لطف خداوندی شامل حال وی شده آشنایی و ملازمت با عالمی خودساخته او را مانند نیاکانش در مسیر دین و دانش قرار می دهد. این عالم که محدّث نوری او را می ستاید، کسی جز محمّد علی بن آقا زین العابدین محلاّتی نیست.

محدّث پس از کسب مقدّمات به تهران سفر می کند و در آنجا در درس آیت الله عبدالرحیم بروجردی ـ پدر زن خود ـ حاضر شده، پس از چندی برای سیراب شدن از جام ولایت علوی و تقویت بضاعت علمی خود و استفاده از حوزة هزارسالة نجف آهنگ آن سامان می کند. در نجف نخست به حضور عالم بزرگ «شیخ عبدالحسین تهرانی» معروف به «شیخ العراقین» رسید. گمشدة خود را در وجود این عالم ربّانی جست و عمیقاً تحت تأثیر این فقیه بزرگ قرار گرفت و تا پایان عمر ایشان، در کنار وی ماند و اوّلین اجازة خود را از ایشان دریافت کرد.

علامة نوری پس از درگذشت استاد خود به مرجع بلندآوازة شیعی، میرزای بزرگ شیرازی صاحب فتوای معروف تحریم تنباکو، پیوست و از ملازمان و همراهان خاص او گردید. وی همراه با ایشان بیست و دو سال در سامرا اقامت می گزیند و از معتمدان و مقرّبان ایشان می شود. «اعتماد السلطنه» در شرح حالی که در زمان حیات محدّث نوری در المآثر و الآثار نگاشته دربارة این اعتماد و اطمینان آورده است: «این عالم عامل و فقیه فاضل … در آستان نائب الامام حاج میرزا حسن [شیرازی] بسیار موفق و معتمد و مؤمن است».6

علاّمه به خاطر همین اعتماد و تقرّب عهده دار مسئولیت های چندی در ادارة حوزة علمیه و رسیدگی و پرداخت بخشی از شهریه ها و تشکیل مجالس مهم در آن بیت شریف، از ناحیة میرزای شیرازی بوده است.

شیخ آقا بزرگ تهرانی در این باره می نویسد: « او نزد سیّد مجددّ (میرزای شیرازی) به اندازه ای مقرّب و دارای رتبه و مقامی نزدیک بود که [میرزا] ایشان را به اسم نمی خواندند، بلکه با عنوان (حاج آقا) مورد خطاب قرار می دادند و این از روی احترامی بود که برای ایشان قائل بودند…»7 (محدث نوری) بر اثر پشتکار و جدّیت در تحصیل توانست به خوبی بدرخشد و از تعدادی از بزرگان و فقیهان به اخذ اجازة اجتهاد مفتخر شود که در این مکان به چند نفر از برجستگان ایشان اشاره می شود: 1) آیت الله عبدالحسین تهرانی (شیخ العراقین)، 2) استاد فقهاء و مجتهدان شیخ مرتضی انصاری، 3) مرجع بلندپایة شیعی میرزای بزرگ شیرازی، 4) استاد معروف اخلاق و سلوک و صاحب کرامات، ملا فتحعلی سلطان آبادی….

شاگردان محدّث نوری

از حوزة پربار و عالم پرور محدث، شاگردان فراوانی برخاستند که در بعضی از کتاب های تراجم تعداد مشاهیر ایشان را تا شصت نفر نگاشته اند، که در این جا از باب «مُشت نمونة خروار» و «اندکی از بسیار» به چند تن از شاگردان شایسته و دانش آموختگان برجسته اشاره می رود: 1) محدّث نامی حاج شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح الجنان و سفینةالبحار و … 2) کتاب شناس بزرگ و علامّه سترگ حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی 3) شهید مشروطة مشروعه آیت الله شیخ فضل الله نوری، که خواهرزاده و داماد محدّث نوری هم بوده است 4) مرجع بزرگوار تقلید جناب سیّد ابوالقاسم دهکردی (صاحب منبر الوسیله) که صاحب اجازة بسیاری از بزرگان مانند امام خمینی و آیت الله بروجردی، بوده است، و علاّمه محمد جواد بلاغی و آیت الله شیخ علی اکبر نهاوندی (صاحب عبقری الحسان دربارة امام زمان(ع)) و جمعی دیگر از فقیهان نام آور.

آثار محدّث نوری

محدّث، از سلسلة دانشوران و فرزانگانی است که وجود خود را یکسره وقف دانش و دانایی کرده و چیزی جز تحقیق و تعلیم و تدریس در قاموس آنان نمی گنجیده است. در این باره داستان های آموزندة فراوانی از جدّیت و کوشایی در خرید و جمع آوری کتب و نسخ خطی از ایشان نقل شده که برای دانشجویان و طلاّب جوان سخت آموزنده و شورآفرین است. در پرتو توفیقات الهی، و همین سخت کوشی ها بود که علاّمة نوری توانست آثاری ارجمند را در حوزه های مختلف روایت، رجال، تراجم و… از خود بر جای نهد که محل رجوع دانشمندان بعد از خود گردد.

از حاجی نوری بیش از سی عنوان کتاب باقی مانده که برخی از آن ها مانند مستدرک ـ که پیشتر به آن اشاره شد ـ خود بیش از ده جلد است.

علاّمه شیخ آقا بزرگ تهرانی دربارة استاد خود می نویسد: «در کرامت ایشان همین بس که آثاری را از خود بر جای نهاد که در حسن نظم و جودت تألیف ( = نیک نگارشی) چشمِ زمان، نظیری برای آن ها ندیده است».8

به جاست اکنون که به شمه ای از مکانتِ علمی علاّمه اشارت رفت اندکی هم به بعد عملی، سلوکی و اخلاقی ایشان نیز پرداخته شود که در این ارتباط توصیفات و تعبیرات دو تن از شاگردان ایشان ـ یعنی علاّمه تهرانی و محدّث قمی ـ بهترین شاهد و گواه است.

شیخ آقا بزرگ تهرانی در نقباء البشر دربارة استاد خود آورده: « قلم در دست می لرزد هنگامی که این اسم ـ محدّث نوری ـ را می نویسم، اندیشه مرا نگاه می دارد وقتی که خود را آمادة نوشتن شرح حال استادم می بینم، گویی پس از پنجاه سال فراق و جدایی او را با همان شکل همیشگی می بینم و در برابر مقام و جلال او احساس خشوع دارم و از هیبت او لرزه بر اندامم می افتد و این امر عجیبی نیست، چرا که اگر شرح حال کسی دیگر را می نگاشتم برای من آسان تر بود، اما چه کنیم که شرح حال یکی از قهرمانانی را می نویسم که زندگانی و آثار خیر آنان محدود به حیات ایشان نیست در مورد چنین توجیهی برای نوشتة خود نمی یابم جز آن که به قصور خود از ادای حق آن بزرگوار اعتراف کنم.»

علامة تهرانی همچنین در مقدمه ای که بر مستدرک نوشته دربارة محدّث نوری می نگارد: «شیخ نوری، یکی از نمونه های سلف صالح (= پیشینیان پاک) بود که وجودشان در این عصر بسیار کمیاب است. او با خصوصیات ویژه ای ممتاز بود و از آیات عجیب خداوندی به شمار می رفت… شاید عدّه ای گمان کنند که من در حقّ او اغراق کرده ام و در بیان زندگانی و شخصیت او زیاده گویی روا داشته ام، امّا من در خصوص او جز مختصری از آن چه در ایّام معاشرتم با وی از او دیده ام ننوشته ام و خداوند بر آن چه که می گویم شاهد است. به تحقیق که من او را عالمی ربّانی و الهی دیدم».9

محدّث قمی نیز با اعتراف به قصور خود در ادای حقّ مطلب این چنین به ترسیم و تصویر مقامات معنوی استاد خود می نشیند:

«استاد بلند مقدار و بزرگوار، ستون بلند پایة پایدار، خاتم فقیهان و محدثان، ابر پربار دانش، دریای ناپیدا و بی کرانه، بیرون کنندة گنج های اخبار و زنده کنندة روایات و آثار، محدّث نوری، او جامع و در بردارندة همة فضیلت ها و شرافت ها بود و دست یازنده به اوج خیرها و خوبی ها، در هر دانشی به گوهر و حقیقت آن رسیده بود امّا در فن حدیث و شناخت رجال و اشراف و احاطة او به اقوال و آگاهی وی از دقایق آیات و نکات اخبار تا بدان جا بود که خردها را از چگونگی استخراج گوهر اخبار از دل گنجینه های آن متحیّر می ساخت. سبحان الله! از فزونی آگاهی و تبحّر عمیق او در علوم و اخبار و سنّت و آثار.

[استاد ما] در گذران لحظات عمر خود بسیار صرفه جو و بخیل بود، او لحظه ای از مدت عمر خود را بیهوده تلف و تباه نمی کرد بلکه نهایت بهره گیری از آن می کرد. او یا مشغول جمع آوری اخبار پراکندة اهل بیت (ع) بود یا مشغول ذکر و تلاوت قرآن و نماز و نوافل. به انجام همة مستحبّات اهتمام و مراقبت داست. نماز و قیام در شب از وی فوت نمی گردید. با رفتار نیکش دعوتگر مردم به سوی خدا بود. دیدار با او خدای را به یاد می آورد و سخن او بر دانشِ آدمی می افزود و عمل وی به آخرت ترغیب می کرد و برمی انگیخت…».10

ماه در محاق

سرانجام محدّث نوری پس از عمری سراسر عبادت و خدمت، تحقیق و تدریس، و تعلیم و تألیف در شب چهارشنبه 27 جمادی الثانی 1320ق (یکصد و هشت سال پیش) مصادف با شهادت امام هادی(ع) در سن 66 سالگی در نجف اشرف از دنیا رفت و طبق وصیت خود او در صحن مطهر حضرت شاهِ ولایت پناه امیرمؤمنان(ع) در ایوان سوم از ایوان های شرقی باب القبله به خاک سپرده شد. محدّث قمی از این حادثة تلخ چنین روایت می کند: «مصیبت وی بر عموم مسلمانان، خصوصاً بر این دعاگو که نزد ایشان حکم فرزند را داشتم چنان تلخ گذشت که هنوز تلخی و مرارت آن را در کام خود احساس می کنم و بر فقدان آن جناب بسی تأسف می خورم و سزاوار است که بگویم: «پس از او چون ماهی در خشکی و صحرا، و چون برف در سوز گرما زیستم».11

نمی توان دفتر عمر علاّمه نوری را در همین جا فرو بست و به نکته ای ضروری و بایسته اشارت نکرد و آن این که: آنچه تاکنون درباة محدّث نوری نوشته آمده به معنای «مطلق انگاری» و «معصوم پنداری» ایشان نیست. کارنامة او نیز مانند هر فرد غیر معصوم دیگری خالی از نقاط تأمّل برانگیز نمی باشد. چنان چه «فصل الخطاب» وی ایرادات و اشکالاتی دارد که بر اهل آن پوشیده و پنهان نیست.12

به قول استاد شهید مرتضی مطهری(ره): «محدّث نوری دارای حافظه ای قوی، و مرد با ذوقی بوده است و بسیار با شور و حرارت و با ایمان [می باشد] گو این که این مرد بعضی از کتاب ها را نوشت که در شأن او نبود و علمای وقت هم او را ملامت کردند، ولی معمولاً کتاب هایش خوب است».13

البته طرح این مسائل نباید بهانة انکار خدمات دینی و تألیفات ارجمند علمی او، و داوری های غیر منصفانه در حقّ شخص وی گردد.

آثار محدث نوری در حوزة مهدی پژوهی

از علامة نوری سه کتاب پیرامون مهدویّت و شناخت و معرفت امام عصر (ع) بر جای مانده است که نشان گر عشق و علاقة فراوان وی به امام زمان (ع) و تحقیق و پژوهش در این عرصه است؛ دوتای آن ها به زبان های عربی و یکی به زبان فارسی است که در این جا به دو کتاب اوّل به اختصار اشاره می شود اما به کتاب سوم که موضوع همین مقاله است مشروح تر پرداخته می گردد.

1. جنّةالمأوی فی من فاز بلقاء الحجّة فی الغیبة الکبری

این اثر به جنّةالمأوی معروف است و اوّلین کتاب حاجی نوری در این موضوع است. این کتاب به زبان عربی می باشد و مؤلّف آن را در تکمیل جلد سیزدهم بحارالانوار علامة مجلسی (ره) نگاشته است. در این کتاب 59 داستان دربارة 59 تن از نیک بختان آورده شده که در زمان غیبت کبری به حضور آن بزرگوار شرفیاب شده اند. این کتاب را نخست «حاج محمدحسن امین الضرّاب» همراه با جلد سیزدهم بحارالانوار، در سال 1305 ق به چاپ رسانیده و بار دیگر به تصحیح «میرزا موسی تهرانی» در سال 1333 ق در تهران به چاپ رسیده است.9 محدّث نوری در مقدمة نجم الثاقب آن را به منزلة مستدرکی بر باب 23 جلد غیبت بحارالانوار (جلد سیزدهم) می داند.

2. کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار (ع)(پرده گشایی از رخسار یار غائب از نظر)

این اثر ظاهراً آخرین تألیف وی در این موضوع است. مؤلّف در مقدمة نجم الثاقب که به مناسبت به جنّةالمأوی اشاراتی دارد از کشف الاستار سخنی به میان نمی آورد لذا می توان دانست که این کتاب، بعد از آن دو تألیف شده است. مرجع معظّم تقلید حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در مقدمة منتخب الاثر آن جا که منابع شیعی را در این حوزه معرفی می کند این کتاب را نیز بدون مشخصات ذکر می کند و گاهی در کتاب خود نیز از آن اقوالی را می آورد.

هم چنین دانشمند تازه درگذشته مرحوم علی دوانی در کتاب دانشمندان عامّه و مهدی موعود دربارة کشف الاستار آورده: «محدّث عالی مقام حاج میرزا حسین نوری در کتاب کشف الاستار که آن را در اثبات وجود حضرت حجّت(ع) و موضوعات آن تألیف کرده با استفاده از دو کتاب ینابیع الموّده و استقصاء الافحام نام 40 تن از علمای عامّه را برده که در خصوص آن حضرت (ع)، داد سخن داده اند».15

اما ایشان نیز متأسفانه مشخات کامل کتاب را ذکر نمی کند و تنها به آن اکتفا می نماید.

3. نجم الثاقب

این اثر که نام کامل آن نجم الثاقب فی احوال الامام الغائب است، دومین کتاب علاّمه در موضوع مهدویت و به زبان فارسی می باشد. این کتاب ـ چنان چه در مقدمه به آن اشاره شده ـ به درخواست میرزای شیرازی نگاشته شده است. وی با شناخت از دانش و صلاحیت علمی علاّمه نوری از وی می خواهد که کتابی دربارة آن حضرت (ع) به زبان فارسی بنویسد و حاجی نوری در پی اجابت این درخواست در کمتر از سه ماه نجم الثاقب را می نگارند. مؤلف داستان گفت وگوی خود با میرزا را در این ارتباط در مقدّمة نجم الثاقب چنین آورده است:

چندی پیش جناب مستطاب حاج میرزا حسن شیرازی با من مشورتی کرد و نظر ایشان بر این تعلّق گرفت که کتاب کمال الدّین به فارسی ترجمه شده و در میان اهل ایمان انتشار یابد [در پاسخ] من عرضه داشتم که جناب عالم فاضل سیّد علی اصفهانی معروف به (امامی) ـ شاگرد علامة مجلسی ـ آن را ترجمه کرده … همچنین بعضی از فضلای معاصر از سادات شمس آبادی اصفهان آن را ترجمه کرده اند و ترجمة دوبارة آن رنج بی فایده ای است. جناب میرزای شیرازی از این اندیشه منصرف گشتند تا این که در ماه شعبان گذشته ( 1303 ق) شبی ایشان، مجدداً سخن از تألیف کتابی دربارة آن حضرت به میان آورده و سرانجام فرمودند: «بهتر آن است که مستقلاً کتابی در این باب نوشته شود و شخص شما برای این خدمت شایان، شایسته هستی». بنده معروض داشتم: «فعلاً مقدّمات اقدام این امر خطیر فراهم نیست امّا سال گذشته رساله ای به نام جنّة المأوی نوشتم و در آن [شرح احوال] کسانی را که در عصر غیبت کبری خدمت امام عصر(ع) رسیده اند، جمع آوری کردم و این غیر از کسانی است که در جلد سیزدهم بحارالانوار ذکر شده اند، اگر مصحلت می دانید جنة المأوی را ترجمه و مطالب موجود در بحارالانوار را نیز به آن بیفزایم تا کتاب خوبی از کار درآید. میرزا این نظر را پسندید و فرمود: «تنها بر این مطالب اکتفا نشود بلکه اندکی از حالات آن جناب نیز به آن افزوده گردد، هر چند که به ایجاز و اختصار باشد».

من نیز از بارگاه ملکوتی امامین عسکریین(ع) به خاطر حقّ همسایگی در خواست کمک کردم و بحمدالله از برکت آن جایگاه در اندک زمانی (نزدیک به سه ماه) این خدمت به انجام رسید و نام این گرامی نامه را نجم الثّاقب گذاشتم.16

چنان چه خود مؤلّف در مقدّمه اشاره کرده اند نجم الثاقب ترجمة جنّةالمأوی با افزوده هایی می باشد. بعد از اتمام کتاب، مرحوم میرزای شیرازی در تقریظی بر کتاب آن را چنین می ستاید:

کتابی است در نهایت تمامیّت و حسن تربیت و جودة تهذیب که در نظر ندارم [کتابی] در این باب به این خوبی نوشته شده باشد. مراجعة به این کتاب در رفع شبهه و تصحیح عقیده بر متدیّنان لازم است تا انشاءالله از لمعان (= تابش) انوار هدایتش به سر منزل ایمان و ایقان (= یقین) و محل امن و امان برسند.17

معرفی نجم الثاقب

در این جا جهت آشنایی و آگاهی هر چه بیشتر خوانندگان گرامی موعود، مروری بر موضوعات و مطالب این کتاب می کنیم. علامة سترگ شیعی، محدث نوری به خاطر آن که آخرین محبّ خدا دوازدهمین ولی از زنجیرة ولایت می باشند تبرکاً نجم الثاقب را در دوازده باب به شرح ذیل تدوین و تنظیم نموده است که به این باب ها و فصول به اختصار اشاره می شود:

باب اوّل، در چگونگی ولادت سراسر سعادت حضرت مهدی(ع)

باب دوم، در ذکر اسامی و القاب و کنیه های امام و وجه تسمیه (= علّت نام گذاری آن ها). مؤلف در این فصل 182 نام، لقب، کنیه را برای آن جناب ذکر کرده و غالباً زیر هر عنوان مطالبی را از آیات، روایات، تفاسیر، … می آورد.

باب سوم، که در دو فصل سامان داده شده است: فصل اول در «شمایل» و فصل دوم در «خصایص». حاجی نوری در فصل اول به شمه ای از شمایل ولی عصر (ع) اشاره کرده، و سخن را با این حدیث پیامبر(ص) که فرمود: «مهدی(عج) شبیه ترین مردم به من در خَلق و خُلق است» آغاز کرده و با آوردن احادیثی از دیگر معصومان (ع) مطلب را پی می گیرد. ایشان در فصل دوم به خصایص و ویژگی های آن حضرت می پردازد.

وی در این باب به 46 خصیصة منحصر به فرد آن حضرت اشاره می کند و زیر هر خصیصه مطالب روایی و تفسیری فراوانی را در تکمیل و تتمیم بحث می اورد و در پایان با اقرار و اعتراف به قصور و عجز خود می نویسد: «آن چه که ذکر شد نمونه ای از خصایص و تشریفات الهیّه مهدویّه [است] و اندکی از مقامات عالیة آن حضرت [می باشد] و بزرگی سلطنت آن جناب را کسی ندیده و نشنیده و نخواهد دید…».18

باب چهارم، به بیان اختلاف مسلمانان دربارة وجود آن حضرت اختصاص دارد. محدّث نوری در این باب به طرح شبهاتی نظیر: مهدی، همان مسیح است، یا مهدی فرزند عبّاس می باشد، یا مهدی همان محمدبن حنفیه است، نیز مهدی فرزند امام حسن مجتبی(ع) است پرداخته و با تسلطی که به نصوص روایی، متون تفسیری، رجال، تاریخ و … دارد پاسخ هایی در خور به این شک و تردیدها می دهد و در پایان این بخش، دیدگاه 20 تن از عالمان اهل سنت و عامّه را از باب نمونه می آورد.

باب پنجم، به نظریة شیعه که «حضرت مهدی (ع)، فرزند امام حسن عسکری (ع) است» پرداخته و آن را مورد بررسی قرار داده است. و مرحوم مؤلّف در پایان سی حدیث از اهل سنّت و 40 حدیث از شیعه در تائید و گفتار خود می آورد.

باب ششم، در اثبات امامت آن حضرت از روی معجزات صادره از آن بزرگوار است. ایشان در این باب می نویسند:

«معجزات آن حضرت بسیار است و چون بنای [این کتاب] بر اختصار است لهذا به ذکر چهل معجزه از کتاب هایی که نزد علاّمة مجلسی(ره) نبوده و یا بوده اما وی از نقل آن غفلت نموده اند می پردازیم تا مویّدی بر گفته های ایشان باشد…»14

«هر چند بعد از اثبات وجود و بقای آن ذات مقدّس احتیاجی به ذکر معجزه نیست] زیرا نفس بقا و طول عمر آن جناب از اعظم آیات الهیّه و براهین قطعیّه است و آن [کس] را که آن معجزة باهرة متواتره کافی نباشد از سایر معجزات نیز حظّی نبرد…»19

باب هفتم، مفصل ترین بخش کتاب است و به ذکر سعادتمندانی که در عصر غیبت کبرا به حضور آن خورشید پیدای جهان شرفیاب شده اند پرداخته و صد حکایت که برخی از آن ها را خود مؤلف از افراد مورد اعتماد و ثقة شنیده است، از آن بار یافتگان به خانة خورشید در آن جا آورده شده است. مؤلّف در پایان این بخش می نویسد:

«در نقل این حکایات اقتصار کردیم بر آن چه که در کتب معتبره دیدیم و یا از ثقات (= افراد راستگو) و علما شنیدیم و نقل بسیاری از وقایع را که با سند معتبر به ما نرسیده بود، ترک کردیم »20

باب هشتم، در شرح و توضیح توقیع شریف در باب «تکذیب مدّعی رویت» است. مرحوم محدّث نوری این باب را با توقیع شریف به آخرین سفیر خاص امام (ع) در عهد غیبت صغری ـ علی بن محمد سمری ـ آغاز می کند. برابر این توقیع، مدعی مشاهده در غیبت کبرا پیش از خروج سفیانی و صیحة آسمانی ـ (کذّاب مفتر) است و ادعای وی غیر قابل پذیرش. علاّمة نوری اشکالات و خدشه هایی را بدین شرح بر این توقیع وارد می سازد که این توقیع، خبر واحد وضعیت است و لذا بر آن اعتمادی نمی توان کرد هم چنین شیخ طوسی هم که آن را نقل کرده بدان عمل ننموده لذا قابل اعتراض است. «این خبر، ضعیف و غیر [از] آن، خبر واحد است که جز ظنّ از آن حاصل نشود و مورث جزم و یقین نباشد، پس قابلیت ‍[آن را] ندارد که با وجدان قطعی که از مجموع آن قصص و حکایات پیدا می شود، معارضه کند…»21 البته محققان بعدی در دفاع از این توقیع شریف خدشه های جدّی بر گفتار محدث نوری وارد ساخته اند که طالبان می توانند به کتاب های نگارش یافته پس از نجم الثاقب مراجعه کنند.

باب نهم، موجزترین بخش کتاب است و به بیان و اثبات یکی از مناصب خاصّ آن حضرت یعنی «دستگیری از درماندگان در بیابان و غیر آن» می پردازد. «اغاثه و فریادرسی درماندگان از مناصب الهیّة آن جناب خواهد بود…»22

هم چنین «از القاب خاصة آن حضرت «غوث» است و معنای آن «فریادرس» است و حقیقت معنای این لقب الهی محقق نشود تا آن که صاحب آن دارای قوّة سامعه ای باشد که هر کس، در هر جا و پرسان که در مقام استغاثه برآید، بشنود…»23راهنمایی در بیابان و دستگیری گمشدگان ‍[کار] حضرت اباصالح(ع) است که همان «غوث اعظم» و ولی عصر و صاحب الزمان است… »24

باب دهم، به بیان وظایف و تکالیف بندگان خدا نسبت به حجّت کبرا (ع) اختصاص دارد که مرحوم مؤلف تکالیف عباد و افراد را به چهار نوع تقسیم می نماید: 1) تکالیف قلبی 2) تکالیف جوارحی 3) تکالیف زبانی و 4) تکالیف مالی؛ و در باب تکلیف قلبی می نویسد: «اگر انسان واقعاً جرعه ای از شربت گوارای محبّت به امام خود را چشیده و رشتة قلبش بر حسب فطرت پیوسته به آن حضرت کشیده باشد، البته چنان مهموم (= غمگین) شود با فراقی چنین که خواب را از چشم برد و لذّت را از طعام و شراب… »25

باب یازدهم، در بیان زمان های خاص مربوط به آن حضرت است مثل: شب قدر، روز جمعه، روز عاشورا، عصرهای دوشنبه و پنج شنبه، شب و روز نیمة شعبان، نوروز، و هر روز از زردی آفتاب تا آن گاه که به غروب می نشیند.

باب دوازدهم، در این باب نویسنده اعمال و آدابی را یادآور می شود که به شرط خلوص شاید بتوان به برکت آن ها به سعادت ملاقات آن بزرگوار فائز و نائل آمد و بهره و فیضی از آن وجود شریف بر گرفت:

«و معلوم شد که نیل به این مقصود در غیبت کبرا ممکن و میسور [است]، بلکه روشن شد که می توان به وسیلة علم و عمل و تقوای تامّ و معرفت و تضرّع و انابت و تهذیب نفس قابل تلقّی اسرار و داخل در سلک خاصان و خواص شد…»26 مقصود در این جا به دست آوردن راهی است که شاید [بتوان] به وسیلة آن در عمر خویش نوبتی به این نعمت برسد، هر چند در خواب باشد.27 مولّف کتاب را با ذکر زیارت ها و دعاهایی در این ارتباط پایان می دهد.

سخن را با توصیفات شیرین و تعبیرات دلنشین و عبارات لطیف علامّه نوری در دیباچة جنةالمأوی در مقام اظهار ادب و ثنا و ستایش به پیشگاه ناموس رهبر و امام عصر(ع) که حاکی از عشق و علاقة زاید الوصف آن مرحوم به مقام حجّت کبری است با ترجمة شیوای استاد محمدرضا حکیمی از کتاب خورشید مغرب آورده و با ستایش نامة وی در مقدمة نجم الثاقب به پایان می بریم:

عنقاء قاف القدم، القائم فوق مرقاة الهمم، الاسم الاعظم الالهی، الحاوی للعلم الغیر المتناهی، قطب رحی الوجود، و مرکز دائرة الشهود، کمال النشأة و منشأ الکمال، جمال الجمع و مجمع الجمال، المترشّح بالأنوار الإلهیّه، المربّی تحت استار الربوبیّة مطلع الأنوار المصطفویّه ومنبع الاسرار المرتضویّه، ناموس ناموس الله اکبر و غایة نوع البشر، ابی الوقت و مربّی الزمان، الّذی هو للحقّ امین ٌو للخلق امان،ٌ ناظم المناظم و الحجّة القائم…»

«عنقاء بلند آشیان ستیغ ازلیّت، عقاب آسمان یُسرِ دور از حدّ فکر و همّت، اسم اعظم الهی، گنجور علم نامتناهی، محور چرخ وجود و هستی، نقطة پرگار شهود و حق پرستی، کمال بخش جهان و جهانیان، شمع محفل زیبایی و زیبایان، خاورستان انوار سبحانی، پروردة سراپردة غیبت ربّانی، مشرق انوار هدایت مصطفوی، مطلع اسرار ولایت مرتضوی، سرّ ناموس خدای اکبر، ربّ النوع افراد بشر، پدر زمان، مربی دوران، امین خالق منّان، امان مردم جهان، نظم آفرین منظومه های متراکم، حجّت بر حقّ قائم (ع)…» 28

خلف سلف، غالیة عزّت و شرف، قطب زمین وغوث زمان، کنز رجاء و کهف امان، گوهر تابان در بحر امکان، حجاب ازلی ایزد سبحان، و اسم اعظم الهیِ پوشیده و پنهان، عنقای قاف محیط به جهان، دادرس درماندگان و دادخواه خون برگزیدگان، پاک کنندة دامان خاک از لوث ملحدان، فرمانفرمای ممالک زمین و آسمان حجّت بالغة خداوندی بر جهان و جهانیان، خلیفةالرحمان و امام الانس و الجانّ، حضرت بقیة الله صاحب العصر و الزمان (عج)…. 29

پی نوشت ها:

1. محدث نوری، الفیض القدسی، به نقل از مقدمة فوائد الرضویه محدث قمی، ص 51، چاپ و نشر نوید اسلام، به کوشش عقیدتی بخشایشی.

2. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 3، ص 877؛ چاپ قدیم به نقل از مقدمة لؤلؤ و مرجان به تصحیح کریم فیضی.

3. المآثر و الآثار، ج 1، ص 210 ـ 209؛ به نقل از اندیشة سبز، زندگی سرخ، علی ابوالحسنی نشر عبرت.

4. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 1 ص 49 به نقل از مقدمة لؤلؤ و مرجان، ص 19.

5. همان، ص 22.

6. آقا بزرگ تهرانی، نقباء الشر، ج 2، ص 544، ص 26.

7. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 56 و 43، ص 26.

8. محدّث قمی، فوائد الرضویّه، ص 237 ـ 233 با تصحیح عقیقی بخشایشی به چاپ و نشر نوید اسلام.

9. همان، ص 234.

10. ابوالحسنی، علی، اندیشة سبز، زندگی سرخ، ص 26، چاپ عبرت.

11. مطهری، مرتضی، مجموعة آثار، ج 17، ص 71، نشر صدرا.

12. دائرة المعارف تشیّع، ج 5 ص 470 به نقل از الذریعه، ج 5، ص 160 ـ 159.

13. محدث نوری، نجم الثاقب، ص 12 علامة نوری، انتشارات مسجد مقدّس جمکران.

14. دوانی، علی، دانشمندان عامّه و مهدی موعود، ص 26؛ نشر داراکتب الاسلامیّه (ویرایش جدید).

15. محدث نوری، مقدمة نجم الثاقب، ص 9 ـ 8، انتشارات مسجد مقدس جمکران.

16. همان، ص 5.

17. همان، ص 190.

18. همان، ص 343.

19. همان، ص 373.

20. همان، ص 712.

21. همان، ص 718.

22. همان، ص 732.

23. همان، ص 732.

24. همان، ص 734.

25. همان، ص 740.

26. همان، ص 837.

27. همان، ص 837.

28. محدث نوری، جنةالمأوی دیباچة بحارالانوار، ج 53، ص 200، به نقل از محمدرضا حکیمی، خورشید مغرب، ص 177 ـ 176، انتشارات دلیل ما.

29. محدث نوری، نجم الثاقب، مقدمه، ص 7، انتشارات مسجد مقدس جمکران.

 

منبع: موعود > خرداد 1386، شماره 76.

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=18178

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

19 − 16 =

آخرین مطالب