جمعه, 7 دی , 1403 برابر با Friday, 27 December , 2024
جستجو

مهم‌ترین چیزی كه در زندگی ائمه به‌طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر "مبارزه حاد سیاسی" است. از آغاز نیمه دوم قرن اول هجری كه خلافت اسلامی به‌طور آشكار با پیرایه‌های سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حكومت جابرانه پادشاهی بدل گشت، ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) مبارزه سیاسی خود را به شیوه‌ای متناسب با اوضاع و شرائط، شدت بخشیدند. این مبارزه بزرگ‌ترین هدفش تشكیل نظام اسلامی و تأسیس حكومتی بر پایه امامت بود.

تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنی از دوران ده‌ساله زندگی امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج‌ساله جنگ‌های داخلی میان خراسان و بغداد به ما ارائه كند، اما به تدبر می‌توان فهمید كه امام هشتم در این دوران همان مبارزه درازمدت اهل‌بیت را كه در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهت‌گیری و همان اهداف ادامه می‌داده است.
اكنون جای آن است كه به اختصار، حادثه ولیعهدی را مورد مطالعه قرار دهیم. در این حادثه امام هشتم علی‌بن‌موسی‌الرضا در برابر یك تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یك نبرد پنهانی سیاسی كه پیروزی یا ناكامی آن می‌توانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد. مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب می‌كرد:

اولین و مهم‌ترین آن‌ها، تبدیل صحنه‌ی مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی‌خطر بود. همان‌طور كه گفتم شیعیان در پوشش تقیه، مبارزاتی خستگی‌ناپذیر و تمام نشدنی داشتند،این مبارزات كه با دو ویژگی همراه بود، تأثیر توصیف‌ناپذیری در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگی، یكی مظلومیت بود و دیگری قداست… با اين كار مأمون آن دو ويژگی مؤثر و نافذ را نيز از گروه علويان می‌گرفت زيرا جمعی كه رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق‌العنان وقت و متصرف در امور كشور است نه مظلوم است و نه آن‌چنان مقدس.

دوم: تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافت‌های اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافت‌ها بود.

سوم: این‌كه مأمون با این كار، امام را كه همواره یك كانون معارضه و مبارزه بود، در كنترل دستگاه‌های خود قرار می‌داد و به‌جز خود آن حضرت، همه سران و گردن‌كشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در می‌آورد.

چهارم: این‌كه امام را كه یك عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤال‌ها و شكوه‌ها بود در محاصره مأموران حكومت قرار می‌داد و رفته‌رفته رنگ مردمی بودن را از او می‌زدود و میان او مردم و سپس میان او و عواطف و محبت‌های مردم فاصله می‌افكند.

هدف پنجم این بود كه با این كار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی كسب می‌كرد. طبیعی بود كه در دنیای آن روز همه او را بر این‌كه فرزندی از پیغمبر و شخصیت مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است ستایش كنند و همیشه چنین است كه نزدیكی دین‌داران به دنیاطلبان از آبروی دین‌داران می‌كاهد و بر آبروی دنیاطلبان می‌افزاید.

ششم آن‌كه در پندار مأمون، امام با این كار، به یك توجیه‌گر دستگاه خلافت بدل می‌گشت. بدیهی است شخصی در حد علمی و تقوائی امام با آن حیثیت و حرمت بی‌نظیری كه وی به‌عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حكومت برعهده می‌گرفت هیچ نغمه‌ی مخالفی نمی‌توانست خدشه‌ای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد. این همان حصار منیعی بود كه می‌توانست همه‌ی خطاها و زشتی‌های دستگاه خلافت را از چشم‌ها پوشیده بدارد.
اكنون به تشریح سیاست‌ها و تدابیر امام علی‌بن‌موسی‌الرضا در این حادثه می‌پردازیم:
1- هنگامی‌كه امام را از مدینه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضای مدینه را از كراهت و نارضائی خود پركرد، به‌طوری‌كه همه‌كس در پیرامون امام یقین كردند كه مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور می‌كند. امام بدبینی خود به مأمون را با هر زبان ممكن به همه‌ی گوش‌ها رساند. در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده‌اش هنگام خروج از مدینه، در طواف كعبه كه برای وداع انجام می‌داد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه این سفر، سفر مرگ اوست. همه كسانی كه باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوش‌بین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین می‌شدند در اولین لحظات این سفر دل‌شان از كینه مأمون كه امام عزیزشان را این‌طور ظالمانه از آنان جدا می‌كرد و به قتلگاه می‌برد لبریز شد.
2- هنگامی‌كه در مرو پیشنهاد ولایت‌عهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت به شدت استنكاف كردند و تا وقتی مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نكرد آن را نپذیرفتند. این مطلب همه‌جا پیچید كه علی‌بن‌موسی‌الرضا ولیعهدی و پیش از آن خلافت را كه مأمون به او با اصرار پیشنهاد كرده بود نپذیرفته است. دست‌اندركاران امور كه به ظرافت تدبیر مأمون واقف نبودند ناشیانه عدم قبول امام را همه‌جا منتشر كردند، حتی فضل‌بن‌سهل در جمعی از كارگزاران و مأموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده‌ام، امیرالمؤمنین آن را به علی‌بن‌موسی‌الرضا تقدیم می‌كند و علی‌بن‌موسی دست رد به سینه‌ی او می‌زند.
3- با این همه علی‌بن‌موسی‌الرضا فقط بدین شرط ولیعهدی را پذیرفت كه در هیچ‌یك از شئون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون كه فكر می‌كرد فعلاً در شروع كار این شرط قابل تحمل است و بعدها به تدریج می‌توان امام را به صحنه فعالیت‌های خلافتی كشانید، این شرط را از آن حضرت قبول كرد. روشن است كه با تحقق این شرط، نقشه‌ی مأمون نقش برآب می‌شد و بیشترین هدف‌های او نابرآورده می‌گشت.
4- اما بهره‌برداری اصلی امام از این ماجرا بسی از اینها مهم‌تر است: امام با قبول ولیعهدی، دست به حركتی می‌زند كه در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بی‌نظیر بوده است و آن برملا كردن داعیه‌ی امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمان‌هاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانی را كه در طول یكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه و به خصیصین و یاران نزدیك گفته نشده بود به صدای بلند فریاد كرد و با استفاده از امكانات معمولی آن زمان كه جز در اختیار خلفا و نزدیكان درجه یك آن‌ها قرار نمی‌گرفت آن را به گوش همه رساند.
5- درحالی‌كه مأمون امام را جدا از مردم می‌پسندید و این جدائی را در نهایت وسیله‌ای برای قطع رابطه‌ی معنوی و عاطفی میان امام و مردم می‌خواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار می‌داد، با این‌كه مأمون آگاهانه مسیر حركت امام از مدینه تا مرو را به طرزی انتخاب كرده بود كه شهرهای معروف به محبت اهل بیت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگیرند. امام در همان مسیر تعیین شده، از هر فرصتی برای ایجاد رابطه‌ی جدیدی میان خود و مردم استفاده كرد. در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دل‌هائی كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث سلسلةالذهب را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‌های معجزه‌آسای دیگری نیز آشكار ساخت و در جابه‌جای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد، در مرو كه سر منزل اصلی و اقامت‌گاه خلافت بود هم هرگاه فرصتی دست داد حصارهای دستگاه حكومت را برای حضور در انبوه جمعیت مردم شكافت.
6- نه تنها سرجنبانان تشیع از سوی امام به سكوت و سازش تشویق نشدند بلكه قرائن حاكی از آن است كه وضع جدید امام موجب دل‌گرمی آنان شد و شورش‌گرانی كه بیشترین دوران‌های عمر خود را در كوه‌های صعب‌العبور و آبادی‌های دوردست و با سختی و دشواری می‌گذراندند با حمایت امام علی‌بن‌موسی‌الرضا حتی مورد احترام و تجلیل كارگزاران حكومت در شهرهای مختلف نیز قرار گرفتند.
مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلكه حتی علی‌بن‌موسی مایه‌ی امان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است، در مدینه و مكه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام علی‌بن‌موسی به تهمت حرص بدنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده بلكه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایش‌گران پس از ده‌ها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است. كوتاه سخن آن‌كه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی بدست نیاورده كه بسیاری چیزها را از دست داده و در انتظار است كه بقیه را نیز از دست بدهد. این‌جا بود كه مأمون احساس شكست و خسران كرد و در صدد بر آمد كه خطای فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن دید كه پس از این همه سرمایه‌گذاری سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتی‌ناپذیر دستگاه‌های خلافت یعنی ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) به همان شیوه‌ای متوسل شد كه همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند، یعنی قتل.
بدیهی است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانی میسور نبود. قرائن نشان می‌دهد كه مأمون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به كارهای دیگری دست زده است كه شاید بتواند این آخرین علاج را آسان‌تر به كار برد، شایعه‌پراكنی و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله این تدابیر است، به گمان زیاد این‌كه ناگهان در مرو شایع شد كه علی‌بن‌موسی همه مردم را بردگان خود می‌داند جز با دست‌اندركاری عمال مأمون ممكن نبود.
هنگامی‌كه ابی‌الصلت این خبر را برای امام آورد حضرت فرمود: "بار الها، ای پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین تو شاهدی كه نه من و نه هیچ یك از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفته‌ایم و این یكی از همان ستم‌هائی است كه از سوی اینان به ما می‌شود."
تشكیل مجالس مناظره با هر آن كسی كه كمتر امیدی به غلبه او بر امام می‌رفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامی‌كه امام، مناظره كنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید، مأمون در صدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادله‌ای را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شاید یك نفر در این بین بتواند امام را مجاب كند. البته چنان كه می‌دانیم هر چه تشكیل مناظرات ادامه می‌یافت قدرت علمی امام آشكارتر می‌شد و مأمون از تأثیر این وسیله نومیدتر.
در آخر چاره‌ای جز آن نیافت كه به دست خود و بدون هیچ‌گونه واسطه‌ای امام را مسموم كند و همین كار را كرد و در ماه صفر دویست و سه هجری یعنی قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یك سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود.

منبع:

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8297

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14906

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب