«جمعۀ بعد از سومارى به راه افتاديم و به سوى دژ بزرگى كه بر صخرهاى ساخته شده بود، رانديم كه شب را در آن به روز آوريم. اين دژ در تصرف خانمى محترم و بيوه بود كه خراجگزار تيمور بود و از بابت اربابى و املاك خود حقى مي پرداخت.
سابقا اين دژ ملاذ و مسكن راهزنان و دزدان بود كه با غارت مسافران اعاشه مي كردند. تيمور بر سر راه خويش اين دژ را با حمله اى گرفت و رئيس آنان را كه شوهر اين خانم بود كشت. تيمور سپس فرمان داد تا همۀ درهاى آن دژ را بردارند و هرگز بر جاى خود كار نگذارند و همواره باز بگذارند كه ديگر مبادا اين دژ مركز دزدى و ناامنى شود. و نيز اين دژ را به اين خانم سپرد. در زمانى كه در آنجا بوديم ديديم هنوز آن دژ در و پيكرى ندارد. نام اين محل «ايگدير»(Igdir) است. اين دژ در پاى كوه عظيمى (به نام آرارات) كه در آن كشتى نوح به خاك نشست، واقع است. اين كوه مانند همۀ مرتفعاتى كه بر سر راه خود از هنگام عزيمت از طرابوزان ديده بوديم، كاملا لخت بود و حتى در كوهپايهها نيز جنگلى وجود نداشت. در دژ ايگدير آن خانم از ما با كمال مهمان نوازى پذيرائى كرد و آنچه طرف نياز ما بود به ما داد.»
منبع: سفرنامه کلاویخو، ترجمه مسعود رجب نیا، انتشارات علمی فرهنگی، ص152.