پنجشنبه, 1 آذر , 1403 برابر با Thursday, 21 November , 2024
جستجو

شکرستان

زنهار که نجنبی

در زمان یکی از خلفای بغداد شخصی دعوی پیغمبری کرد که از غایت افلاس، خبط دماغ شده بود. (یعنی از شدت فقر، روان پریش شده

من دعوی پیغمبری می کنم نه آهنگری

شخصی نزد پادشاهی رفت و گفت که من پیغمبر خدایم به من ایمان آر. گفت: معجزه تو چیست؟ گفت: هر چه خواهی. پادشاه قفل مشکل

آگاه بر باطن افراد

شخصی را که دعوی نبوت می‌کرد پیش مأمون آوردند. به او گفت آیا علامتی یا معجزه‌ای داری؟ پاسخ داد:آری. گواه من آن است که بر

دزدی صاحبخانه

دزدی به خانه ای رفت هیچ نیافت. ناگاه در گوشه خانه قدری آهک دید. پنداشت که آرد است. دستار خود را در میان خانه پهن

نگاه دزدکی

فاضلی به یکی از دوستان صمیمی و همراز خود نامه ای می نوشت. شخصی در کنار او نشسته بود و به گوشه چشم نوشته او

دزد مالباخته

دزدی به خانه ای رفت. جوانی را خفته دید. پرده ای که بر دوش داشت بگسترد تا هر چه باید در وی نهاده بر دوش

مرا برگردان

می گویند علت مشهور شدن قالب الصخره (به معنای برگرداننده سنگ) به این نام این بوده است که روزی در صحرایی صخره سفید و بزرگی

طمعکارتر از من!

قالب الصخره مردی از قبیله بنی معد و از طامعان مشهور است. از او پرسیدند که در مدت عمر خود هیچ کس را از خود

خرمان چه زرنگ و شاد است!

طمع کاری روستایی ای را بر خری سوار دید و گفت: مرا نیز بر خر خود بنشان! چون نشست، گفت: خر تو چه زرنگ و