زنهار که نجنبی
در زمان یکی از خلفای بغداد شخصی دعوی پیغمبری کرد که از غایت افلاس، خبط دماغ شده بود. (یعنی از شدت فقر، روان پریش شده
در زمان یکی از خلفای بغداد شخصی دعوی پیغمبری کرد که از غایت افلاس، خبط دماغ شده بود. (یعنی از شدت فقر، روان پریش شده
شخصی نزد پادشاهی رفت و گفت که من پیغمبر خدایم به من ایمان آر. گفت: معجزه تو چیست؟ گفت: هر چه خواهی. پادشاه قفل مشکل
شخصی را که دعوی نبوت میکرد پیش مأمون آوردند. به او گفت آیا علامتی یا معجزهای داری؟ پاسخ داد:آری. گواه من آن است که بر
دزدی به خانه ای رفت هیچ نیافت. ناگاه در گوشه خانه قدری آهک دید. پنداشت که آرد است. دستار خود را در میان خانه پهن
فاضلی به یکی از دوستان صمیمی و همراز خود نامه ای می نوشت. شخصی در کنار او نشسته بود و به گوشه چشم نوشته او
دزدی به خانه ای رفت. جوانی را خفته دید. پرده ای که بر دوش داشت بگسترد تا هر چه باید در وی نهاده بر دوش
می گویند علت مشهور شدن قالب الصخره (به معنای برگرداننده سنگ) به این نام این بوده است که روزی در صحرایی صخره سفید و بزرگی
قالب الصخره مردی از قبیله بنی معد و از طامعان مشهور است. از او پرسیدند که در مدت عمر خود هیچ کس را از خود
طمع کاری روستایی ای را بر خری سوار دید و گفت: مرا نیز بر خر خود بنشان! چون نشست، گفت: خر تو چه زرنگ و