دوشنبه 16 مهر 1403 برابر با Monday, 7 October , 2024

نظریه شیعه امامیه درباره امامت به تدریج در قرن نخست اسلامی مطرح شد و در نیمه قرن 2 ق/8 م از سوی هشام بن حکم صورتی معین و تعریف شده یافت.1 به نظر نمی رسد تا حدود صد سال بعد یعنی تا رحلت امام یازدهم امام حسن عسگری علیه السلام در 260 ق/874 م، تغییر قابل ملاحظه ای در این نظریه رخ داده باشد.  تنها در نیمه قرن 4ق/ 10 م است که نکاتی عمده بر این نظریه افزوده می شود؛ به این شرح که: دوازده امام وجود دارند و آخرین آنها تا ظهورنهایی خود به نام وعنوان مهدی یا قائم، در غیبت به سر می برد؛ این غیبت دو دوره دارد: غیبت کوتاهتر یا غیبت صغرا که از 260 ق/874 م تا 329 ق/941 م طول کشید و در آن مدت چهار سفیر، نمایندگی امام را در زمین عهده دار بودند، و غیبت طولانی تر یا غیبت کبرا که مدت آن را فقط خدا می داند. این نظریه است که شیعه دوازده امامی را از امامیه های نخستین ممتاز می سازد2 و ارزش بررسی گسترده تر ریشه ها و مراحل اصلی گسترش آن را دارد. قدیمترین سند اعتقاد به دوازده امام را در متون ملل و نحل (Hevesiographical)می توان یافت.

کتاب فرق الشیعة حسن بن موسی نوبختی و کتاب المقالات والفرق سعدبن عبدالله قمی (که هردو در حدود سال نهصد میلادی تألیف شده اند) با وصفی از گروهها یا فِرَقی که پس از رحلت امام حسن عسگری علیه السلام در جامعه شیعی به وجود آمد به پایان می رسند. گاهی پاره ای شرحها در این دو منبع متفاوت است؛3 با وجود این، اقوال نوبختی و سعدبن عبدالله در مورد مهمترین این گروهها یعنی امامیه اساسا یکسان است: بنابر وصف آنها از امامیه طرفداران این فرقه براین باورند که امام حسن عسگری علیه السلام وفات یافته – نه غایب شده و نه دوباره زنده خواهد شد – و جانشینی بر جای گذاشته که در زمان تألیف کتاب در خفا بوده، اما زمانی در آینده دوباره ظهور خواهد کرد.4 اهتمام امامیه در این مرحله براین است که تاحدی با تکیه بر سابقه ای که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دردست است،5 اثبات کنند که امام ممکن است در زمان خطر در اختفا به سر برد، اما هیچ متن روشنی دال براینکه مدت این اختفا ممکن است بیش از عمر یک انسان معمولی باشد وجود ندارد، و در نتیجه هیچ کوششی نیز برای توجیه این مسئله با استناد به طول عمر معمران (کسانی که خداوند عمری طولانی به آنها داده است) به چشم نمی خورد؛ کاری که بعدها از سوی محمدبن علی بن بابویه (متوفی 381 ق/ 991 م) و دیگران انجام شد.6 دیگر جنبه های شاخص نظریه شیعه دوازده امامی نیزدر این دو کتاب به چشم نمی خورد؛ برای مثال از امکان دو غیبت (صغرا و کبرا) ذکری به میان نیامده است و نیز سند روشنی در این باره نیاورده است که با پسر امام حسن عسگری علیه السلام تعداد امامان به دوازده رسیده است و نه نشان و اشارتی به معنا و فحوای خاصی که این عدد می تواند داشته باشد و بالاخره از این وصف عقاید امامیه، به هیچ وجه برنمی آید که نام امام دوازدهم در آن زمان مورد اتفاق امامیه بوده است، بلکه بروشنی تصریح شده است که این نام رازی است که نباید فاش شود. تنها افرادی از یک فرقه دیگر7 (غیر از امامیه) او را «محمد» خوانده اند.8 در هر صورت امامیه باید این نام را خیلی زود پذیرفته باشد، زیرا اشعری در مقالات الاسلامیین امامیه را کسانی معرفی می کند که اعتقاد دارند محمدبن حسن [علیهماالسلام] امام غایب است.9 جز در این مورد جزئی، هیچ تفاوت اساسی دیگری بین توضیحات اشعری در باره اصول امامیه با گفته های نوبختی و سعدبن عبدالله وجود ندارد.

 مطرح نبودن نظریه ویژه شیعه دوازده امامی در زمان رحلت امام حسن عسگری علیه السلام از سوی منابع معاصر امامیه در آن زمان نیز به طور ضمنی تأیید می شود. برای مثال، دانشمند امامی، محمدبن حسن صفارقمی (متوفی 290 ق / 903 م) که در کتاب بصائرالدرجات احادیثی در فضایل ائمه [علیهم السلام] گردآوری کرده، هیچ حدیثی در باره غیبت یا دوازده امام ذکر نکرده است. یکی از مشایخ صفار، ابوجعفر احمدبن محمدبن خالد برقی (متوفی 274 ق /887 م یا 280 ق / 893 م) که بویژه به خاطر کتاب المحاسن خود معروف است نیز به همین نحو اطلاعاتی در این باره دراختیار ما نمی نهد. او در بخش اول این کتاب تحت عنوان «الاشکال والقرائن» احادیث مربوط به خصوصیات اعداد مختلف را ذکر کرده است10 اما به بیان اعداد سه تا ده اکتفا نموده و لازم ندیده است که این بحث را به عدد دوازده نیز برساند برعکس، کتاب الخصال ابن بابویه که کلاً به احادیثی این چنین اختصاص یافته و تا فراتر از هزار (مابعدالالف) نیز بحث را ادامه داده است، فصلی مبسوط در عدد دوازده دارد که در آن احادیث اصلی مربوط به دوازده امام را بررسی کرده است.11

 افزون براین، برقی یک حدیث معروف ، 4 نزد امامیه نقل می کند که به موجب آن حضرت خضر، علی علیه السلام و پسرش امام حسن علیه السلام را ملاقات می کند و نام امامان را برایشان فاش می کند؛ 12 اما در نقل برقی از این حدیث، برخلاف دیگر نقلها – و احتمالات نقلهای متأخر – خضر علیه السلام تنها حضرت علی علیه السلام و حسن علیه السلام و حسین علیه السلام را با ذکر نام معرفی کرده است. این محدّث افزوده است: و او هریک از آنها (ائمه) را تاآخر یکی پس از دیگری برشمرد – حتی اتی علی آخرهم – اما نام یا تعداد امامانی را که پس از امام حسین علیه السلام می آیند مشخص نکرده است.

کتاب المحاسن وبصائرالدرجات هردو پیش از غیبت صغرا یا اندکی پس از آغاز آن تألیف شده اند. مطرح نبودن عقاید خاص شیعه دوازده امامی در این آثار، احتمالاً به این معناست که اعتقاد به دوازده امام تا آن زمان هنوز جزء اصول اعتقادی امامیه درنیامده بود. به هرحال، اوضاع باید خیلی سریع دگرگون شده باشد، زیرا در تفسیر علی ابن ابراهیم قمی (متوفی307 ق / 919 م) حدیث خضر علیه السلام با ذکر نام هر دوازده امام بیان شده است.13 حد اعلای این دگرگونی در اصول کافی تألیف ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینی (متوفی 329 ق / 941 م) به چشم می خورد که تمامی اجزای اصلی نظریه شیعه دوازده امامی را می توان در آن یافت. 14 می توان افزود که آن نظریه ربط مستقیمی با احادیث معاد شناسانه ای داشت که از دوازده مهدی سخن می گویند که پس از قائم «اصلی» به توالی خواهند آمد.15

 

باوجود این، حتی پس از اثر ماندگار کلینی، اندیشمندان شیعی گاه گاه مجبور بوده اند با مخالفتهای داخلی علیه اصول عقاید شیعه دوازده امامی مبارزه کنند. این مخالفت علی القاعده از اصرار متعصبانی که بر ادامه محرز امامت در وجود امام حسن عسگری علیه السلام ، – جعفر – پای می فشردند ناشی شده بود؛ به دلایلی که بعدا اشاره خواهیم کرد به نظر نمی رسد کسی در آن شرایط زمانی و مکانی به نفع و به خاطر یک امام معین، غوغا به پا کرده باشد. این مشکل بعدها در میان شیعه ضعفا که نمی خواستند با طرح مسائل خصمانه با عامه اهل سنت مخالفت ورزند و نیز عامه شیعه که در شرایط تازه سردرگم بودند، پیش آمد. ناراحتی اندیشمندان شیعی در مقدمه های سه کتاب که در اواسط یا نیمه دوم قرن 4 ق / 10 م نوشته شده، منعکس شده است. نخستین این کتابها، کتاب الغبیة به قلم شاگرد کلینی، ابوعبداله محمدبن ابراهیم نعمانی (متوفی 360 ق / 971 م) است که در سال 342 ق / 953 م به پایان رسیده است. 16نعمانی اظهار نارضایتی می کند که بیشتر شیعیان همعصر او به هویت امام وقت یقین ندارند و یا لااقل در باره غیبت او شبهاتی دارند. او این تردیدها را به غفلت مردم و تأثیر مهلک بیهوده کاران (اهل الزخرف والباطل) و جاذبه های زندگی و موفقیتهای دنیوی نسبت می دهد که مردم را از راه حق دور نگه می دارد.17نعمانی این بیهوده کاران را به نام مشخص نساخته است اما با مراجعه به یکی دیگر از آثار این دوره، یعنی کفایة الاثر فی النصوص علی الائمة الأثنی عشر که مجموعه ای است از احادیث مربوط به دوازده امام به قلم الخزّاز الرازی القمی (متوفی 381 ق / 991 م) از شاگردان ابن بابویه، می توان حدس زد که منظوراو چه کسانی بوده اند. الخزّاز در مقدمه کتاب18 خود چنین توضیح می دهد که آنچه اورا به تألیف این کتاب واداشته این است که برخی از شیعیان که معلومات مذهبی آنها ضعیف یا اندک است (یا تشیع آنها ملایم و معلومات آنها اندک بوده: قوما من ضعفاءالشیعة والمتوسطین فی العلم) تحت تأثیر مناقشات معتزله علیه دوازده امام قرار گرفته اند. بعضی از این شیعیان می گویند نص بر امامان نمی تواند به طور قطع و به گونه ای که عذری باقی نگذارد ثابت شود (من جهة یقطع العذر بها)؛ دیگران فراتر رفته و ادعا می کنند هیچ حدیثی از طریق صحابه درباه نص بر ائمه علیهم السلام وجود ندارد. و از همین رو الخزّاز اصلاح آن دیدگاههای سفسطه آمیز را وجهه همت خود قرار داده است. سوّمین و معروفترین اثر این دوره درباره غیبت کتاب اکمال (کمال)الدین و اتمام(تمام)النعمة اثر ابن بابویه است. در آغاز این کتاب، ابن بابویه می گوید که در مسیر بازگشت از زیارت مرقد امام هشتم، امام علی الرضا علیه السلام در نیشابور توقف کرده و دیده است که بسیاری از شیعیان سرگشته و سرآسمیه با سؤالهایی درباره غیبت به او مراجعه می کنند. این ماجرا او را برانگیخت تا اثری تألیف کند که در آن حقیقت این موضوع روشن و آشکار گردد.19

 

در تلاش برای اثبات اعتبار نظریه دوازده امام، اولین نظریه پردازان شیعه دوازده امامی – که نویسندگان نسل بعد دقیقا از آنها پیروی کردند – از چهار شیوه اصلی بهره برده اند.

الف – استناد به آیات قرآن –آن اشارات و فقراتی از قرآن که در آن عدد دوازده به کار رفته بود، به طور طبیعی مورد استفاده و بهره برداری مفسران شیعی قرار گرفت. به عنوان مثال گفته می شود امام پنجم امام محمد باقر علیه السلام (متوفی 114 ق / 732 م یا117 ق / 735 م) آیه 36 سوره توبه را که می فرماید «تعداد ماهها نزد خداوند دوازده است» ناظر بر دوازده امام دانسته است.20 نیز چنین گفته می شود که امام ششم، امام جعفر صادق علیه السلام (متوفی 148 ق / 765 م) اظهار داشته است: و شب از دوازده ساعت تشکیل شده است و روز نیز چنین است، سال از دوازده ماه تشکیل شده است. تعداد ائمه دوازده است و نیز تعداد نقبا21، علی علیه السلام یکی از دوازده ساعت است و مفهوم این آیه (فرقان، 11) که می فرماید: «بلکه آنان ساعت را دروغ انگاشته اند و ما برای دروغ آنها آتشی سوزان آماده کرده ایم».22

 

ب – استناد به احادیث شیعی –احادیث شیعی مربوط به این موضوع را می توان به دو دسته تقسیم کرد: یکی احادیثی که براساس آن در همان زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اسنادی وجود داشته است که در آن نام ائمه به تفصیل بیان شده است. یکی از این اسناد، لوحی بوده که جابربن عبدالله صحابی در منزل فاطمه علیهاالسلام رؤیت کرد.23 دیگری طومار یا صحیفه ای بوده که از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام داده شده و گفته می شود دوازده قسمت داشت و هر قسمت با مهر مخصوص و جداگانه ای ممهور شده بود. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام توصیه فرمود که نخستین قسمت این طومار یا صحیفه را بگشاید و براساس مطالب آن عمل کند و همین کار را دیگر ائمه به ترتیب درباره قسمتهای بعدی صحیفه انجام دهند.24 سومین سند که گفته می شده دو هزار سال پیش از خلقت آدم نوشته شده است، حسب الادعاء به وسیله امام جعفر صادق علیه السلام از خرمای نخلی که او خود کاشته بود دوباره به دست آمد. این سند شامل شهادت (شهادتین) و نام دوازده امام بود.25

 

دومین دسته از احادیث شیعی، احادیثی را دربر می گیرد که در آن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از دوازده امامی که پس از او خواهند آمد سخن گفته است. بسیاری از این روایات به نحوی سهل الوصول دربحارالانوار مجلسی گردآوری شده است.26 در برخی نقلهای حدیث غدیر خم27، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به امامت علی علیه السلام ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام و نُه نفر دیگر از ذریه حسین علیه السلام اشاره کرده است.28 از دوازده امام با عبارتهای مختلف مانند الراشدون المهتدون، مخاطبان فرشتگان (المحدَّثون) و الاوصیاء یاد شده است.

 ج – استناد به روایات اهل سنت –به دلایل آشکار جدلی برای علمای شیعی بسیار مهم بود که بتوانند نظریه خود در باره دوازده امام را با نقل قول از منابع و مطالب اهل سنت تأیید کنند. حدیث خاصی که در این زمینه وجود دارد، حدیثی است که به موجب آن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اعلام می دارد: «پس از مرگ من، دوازده خلیفه (یا امیر) خواهند آمد که همگی از قریش خواهند بود. این حدیث که در منابع متعددی ذکر شده است معمولاً به عنوان حدیثی از جابربن سمرة (متوفی 66 ق / 686 م) نقل می شود؛ گرچه همین حدیث از قول عبدالله بن عمر (متوفی 73 ق / 693 م) و دیگر صحابه نیز نقل شده است.29 الخزّاز این حدیث و احادیث مشابه را به نقل از صحابه ای که به طرفداری از آل علی علیه السلام معروف اند مانند سلمان فارسی30، جابربن عبدالله31 و حذیفة بن ایمان32 نقل می کند، اما در عین حال همین حدیث را به نقل از کسانی مانند عمر، عثمان، ابوهریره و عایشه که محدثان شیعی به آنها عنوان متصلبان در ضدیت با آل علی علیه السلام نگاه می کنند، نیز نقل کرده است.33نتیجه گیری نویسندگان شیعی قرن 4 ق / 10 م (از این حدیث) روشن است. قدرت و اعتبار هر دوازده امام از نمایندگی مستقیم قدرت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ناشی می شود. هنگامی که (در این حدیث) از خلفا صحبت می شود، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نمی توانسته است به مطلق حکمرانان (ملوک) نظر داشته باشد، زیرا تعداد آنها از زمان علی علیه السلام تا زمان نویسندگان این کتابها بیشتر از دوازده بوده است، لذا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم باید به همان «امامان» نظر داشته باشد که خلفای برحق او در زمین اند.34

 د – استناد به کتاب مقدس و روایات یهودیان –تکیه بر فقرات یا اشاراتی از کتاب مقدس و روایات یهودیان و مسیحیان، به رغم مخالفتهایی که از جانب برخی از مسلمانان اظهار می شد، در همان دوره های نخست به طور برجسته ای در آثار مسلمانان تجلی یافت.35 فعالیت شیعیان برای یافتن نقل قولهای – جعلی یا حقیقی – از عهدین برای اثبات اعتبار بخشی از عقاید خود کمتر از دیگر گروهها نبود36 و نظریه دوازده امام نیز از این قاعده مستثنا نبود. به عنوان مثال، نعمانی می خواهد با تکیه بر سفر اول (پیدایش) از این نظریه دفاع کند. او عبارتی را به نقل از حسن بن سلیمان، یک دانشمند یهودی از مردم ارّجان، مطرح می سازد حاکی از اینکه اسماعیل [اشموئیل] به نام «ماد» هم خوانده می شده و این واژه ظاهرا یک واژه عبری و به معنای ستوده شده (محمد)37 می باشد و بنابراین این واژه شکل عبری نام پیامبر است . وقتی این مبنا پذیرفته شد که اشموئیل و محمد در نام با یکدیگر مشترک هستند، همین قیاس به آسانی به پسران اشموئیل و سلاله پیامبر نیز تعمیم می یابد. حسن بن سلیمان نام دوازده پسر اشموئیل را برمی شمرد38 وتوضیح می دهد که این نامها به نام دوازده امام نیز اشاره دارند.39 وقتی از او پرسیده می شود این نامها در کجا (به اصطلاح در کدام سوره) آمده او (به غلط) مثلی سلیمان [مَثَل سلیمان] یعنی امثال سلیمان را ذکر می کند40 وبه عنوان شاهد قویتر متن را نیز بیان می نماید: «من دعای تو را در حق اشموئیل شنیده ام. من او را برکت داده ام و او را پرثمر خواهم ساخت. من نسل او را زیاد خواهم کرد. او پدر دوازده امیر خواهد بود و من امتی بزرگ از او برخواهم انگیخت (پیدایش:17/20)41 سه یهودی دیگر یکی پس از دیگری اعتبار این نقل قول را تأیید می کنند و از تفسیر ارائه شده از سوی حسن بن سلیمان حمایت می نمایند.42

 

در جایی دیگر ادعا شده است که عدّه کمی از یهودیان می دانند که نام پیامبر اسلام در تورات آمده، اما همانها نیز نمی توانند آشکارا این امر را اعلام کنند.43

 

دیگر داستانهای مربوط به اشتراک عقیده یهودیان با مسئله دوازده امام به زمان علی علیه السلام برمی گردد و در یک حکایت شاخص، فردی یهودی با طرح پرسشهایی مشکل، معلومات علی علیه السلام را در معرض سنجش می نهد. درپاسخ به این سئوال که: پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چند رهبر هدایت یافته (امام هُدی) خواهند آمد؟ علی علیه السلام در پاسخ دوازده امام را ذکر می نماید. فرد یهودی تصریح می کند که این پاسخ درست است و مشتاقانه اسلام می آورد.44 در داستانی مشابه یک فرد یهودی کتابی به علی علیه السلام نشان می دهد که به خط داوود نگاشته شده (مسطور به خط داوود) و در آن نام دوازده امام ذکر شده بود.45

 

از دیدگاه نظریه پردازان شیعه دوازده امامی، اعتقاد به غیبت آخرین امام، نتیجه منطقی و مستقیم اعتقاد به دوازده امام است. دفاعی مبسوط در این باره، در آثار مربوط به غیبت آمده و نیاز به استخراج و ذکر آنها در اینجانیست. به هرحال استدلال اصلی چنین است: از همان قضیه ای که می گوید با آمدن دوازدهمین امام خط امامت به پایان می رسد، این نتیجه گرفته می شود که امام آخر زنده است. (زیرا انسانها بدون رهبر معصوم نمی مانند [یا زمین از حجت خالی نمی ماند])؛ در عین حال این امام (دوازدهمین) خود را در خطری سخت از ناحیه دشمنان می بیند گرچه قطعا خداوند نخواهد گذاشت امام آخر کشته شود (زیرا فردی دیگر نمی تواند جایگزین او شود)، با این حال او باید شخصا مسئولیت حفظ جان خود را بپذیرد و باید از طریق اختفا، حفظ جان خود را تأمین نماید. در این نحوه استدلال، احادیث مربوط به دو غیبت (صغرا وکبرا) از اهمیت خاصی برخوردار است. نعمانی درکتاب الغیبة خود، که به خاطر داریم آن را سیزده سال پس از آغاز غیبت کبرا تألیف کرده است، حدیثی به نقل از امام جعفر صادق علیه السلام ذکر می کند که به موجب آن، نخستین غیبت طولانی تر از غیبت دوم نیز هست.46 اما این حدیث بلافاصله از سوی دیگران (باز هم به نقل از امام صادق) به شکلی دیگر مطرح و تعقیب شده است: «قائم دو غیبت خواهد داشت: یکی کوتاه و دیگری طولانی تر»47 و یا در متنی دیگر: «صاحب هذاالامر (یعنی قائم) دو غیبت خواهد داشت: در خلال نخستین غیبت او به مردم (اهل) خود رجوع خواهد کرد48 و در خلال دومین غیبت گفته خواهد شد که او از بین رفته است».49 از تفاوت و اختلاف بین وصفهای گوناگون از طول مدت هریک از دو غیبت اول و دوم، چنین می توان استنباط کرد که در آغاز کاملاً روشن نبود کدام یک از دو غیبت طولانی تر خواهد بود وبعدها این اصل پذیرفته شد که دومین غیبت – که غیبت تامه نیز خوانده می شود -50 طولانی تر نیز خواهد بود و در نهایت ادله ای بر توجیه مدت زمانهای مختلف غیبت اقامه شد. براساس گفته شریف مرتضی (436 ق / 1044 م) امام در آغاز غیبت خود – یعنی در طول غیبت صغرا – در برابر طرفداران خود ظاهر می شده و خود را فقط در برابر دشمنان پنهان می ساخته است؛ بعدها وقتی که خطر بیشتری زندگی او را تهدیدکرد ناچار شد خود را از دیده پیروان و دشمنان، هردو، پنهان سازد.51 با این حال شریف مرتضی، اعتقاد دارد محال نیست امام گاه در برابر یکی از طرفداران خود که به او کاملاً اطمینان داشته باشد، ظاهر شود.52

 

متکلّمان شیعی دوازده امامی در اعتقاد به دو غیبت نه تنها بر احادیث و روایات شیعی، بلکه بر اقوال و اخبار رسیده از پیامبران متعدد، بویژه ابراهیم علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله وسلم اتکا کرده اند. ابراهیم دو غیبت داشت؛ یکی به خاطر نمرود و دیگری به خاطر هراس از حمکران مصر.53 محمد صلی الله علیه و آله وسلم نیز به همراه پیروانش از بنی هاشم، مجبور به پناه گرفتن در شعب54، و تحمل تحریم و محاصره تحمیلی قریش شد55 و پس از آن نیز در خلال ماجرای هجرت به مدینه مجبور به مخفی شدن در یک غار شد. 56

 

با تعقیب مراحل اصلی رشد و گسترش نظریه اثنی عشریه این سؤال اساسی باقی می ماند که سابقه و ردّ احادیث و روایاتی که مبنای این نظریه قرار گرفته است را تا چه حد می توان به زمان مقدم بر غیبت امام دوازدهم رساند؟ به نظر می رسد مهمترین نکته ای که باید به خاطر سپرد این است که هم عدد دوازده و هم فکر غیبت، موضوعهایی بسیار قدیمی در تاریخ اسلام هستند. تعصب نسبت به عدد دوازده و جانبداری از آن، نکته ای کاملاً شناخته شده در بسیاری تمدنهای باستانی است. شمارش دوازده قبیله از اسرائیل در کتاب مقدس و همچنین روایات مسیحیان در باب دوازده حواری عیسی علیه السلام ، احتمالاً ریشه گرایش اسلامی به عدد دوازده را برای بیان تعداد رهبران تشکیل می دهد؛ به عنوان مثال واژه نقبا علاوه برآنکه برای اشاره به دوازده نقیب اسرائیلی (سوره المائدة، 12) یا دوازده نماینده برگزیده شده از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در میان مدنیها به کاررفته57، اشاره به رهبران جماعت مخفی که زمینه قیام عباسیان را فراهم می ساخت نیز دارد.58 درمیان غلاةِ نخستین ابومنصور عجلی (متوفی 121 ق / 738 م) ادعا کرده بود که او ششمین پیامبر از دوازده پیامبری است که آخرین آنها «قائم» خواهد بود.59

 

در چنین چهارچوب و مفهومی است که باید به احادیث سابق الذکر اهل سنت درباره دوازده خلیفه و جانشین پیامبر نگریست. این احادیث مدتها پیش از شروع غیبت صغرا رواج داشته است و آنها را باید در کتابهایی مانند کتاب الفتن نُعیم بن حمّاد (متوفی 228 ق / 844 م)60، مسند احمدبن حنبل (متوفی 241 ق / 855 م) و صحیح بخاری (متوفی 256 ق / 870 م)61 یافت و احتمالاً سابقه آنها از این هم فراتر رود. احمدبن محمد قسطلانی (متوفی 923 ق /1517 م) در شرح و تفسیر خود بر صحیح بخاری [درباره احادیث سنّی مربوط به دوازده جانشین قریشی پیامبر]احتمالات زیر را مطرح ساخته است – که برای وضوح بیشتر، در اینجا بنا به ترتیب مطرح شدنشان نقل می شود- : 1 این احادیث اشاره به دوازده حکمران دارد که در زمان آنها جامعه اسلامی قویّ و یکپارچه بود. پس از آن دوره قدرت و یکپارچگی که با روی کار آمدن ولیدبن یزید (حکومت: 125 – 126 ق / 743 – 744 م) به پایان رسید، اسلام شوکت و عظمت خود را به خاطر ستیزه ها و آشوبها از دست داد. گرچه قسطلانی این دوازده حکمران را به نام تعیین نمی کند، شاید دوره خلفای راشدین و آن خلفای اموی را در ذهن داشته که ایام خلافت آنها به طور نسبی دوران ثبات و موفقیت به شمار می آید – یعنی معاویة بن ابی سفیان و پسرش یزید، عبدالملک و چهار پسرش و عمربن عبدالعزیز – . 2 این روایات ناظر بر شرایطی است که دوازده نفر در یک نسل (دوره زمانی معین) هریک ادعای حکومت مشروع برای خود داشته باشند و در نتیجه این امر در جامعه شکاف و چنددستگی رخ دهد. به گفته قسطلانی چنین شرایطی در حقیقت در قرن 5 ق / 11 م پیش آمد که شش نفر برای به دست گرفتن اسپانیا با یکدیگر رقابت می کردند، درحالی که حاکم فاطمی، خلیفه عباسی و گروههای مختلف خوارج و طرفداران علی علیه السلام بر ادعای خود برای حاکمیّت پای می فشردند. 3 این احادیث منعکس کننده اوضاع جاری در سده نخستین اسلامی تا مرگ عمربن عبدالعزیز در سال 101 ق / 720 م می باشد. در خلال این دوره که بسیاری آن را عصر زرّین اسلام دانسته اند، چهارده حکمران قانونی و مشروع حکومت داشته اند – که عبارتند از: خلفای راشدین، حسن بن علی علیه السلام ، عبداللّه بن زبیر و هشت خلیفه اول اموی -، اما دو تن از آنها، معاویة بن یزید (حکومت: ربیع الاول تا ذی القعده 64 ق / نوامبر 683 م تا ژوئن 684 م) و مروان بن حکم (حکومت: ذی القعده 64 ق – رمضان 65 ق / ژوئن 684 م – آوریل 685 م) را به خاطر کوتاه بودن مدت خلافت نمی توان به حساب آورد.62 توضیح و تفسیر ارائه شده از سوی یحیی بن شرف نووی (متوفی 676 ق / 1278 م) در کتاب شرح علی صحیح مسلم63 تفاوت زیادی با کلام قسطلانی ندارد و مبتنی بر تفسیری لفظی و سطحی از عدد دوازده می باشد. فضل بن روزبهان اشعری (زنده در آغازقرن 10 ق / 16 م) در ردّیه خود بر تفسیر شیعیان از این سنخ احادیث، مانند آنچه از سوی ابن مطهّر حلّی (متوفی 726 ق / 1325 م) ارائه شده بود، در کنار دیگر احتمالات، احتمال می دهد که شاید اشاره این احادیث به دوازده حکمران شایسته (صلحاء الخلفاء) از قریش باشد که الزاما به توالی هم به خلافت نرسیده اند و عبارتند از: پنج تن (!) خلفای راشدون64 ، عبداللّه بن زبیر، عمربن عبدالعزیز و پنج خلیفه عباسی – که آنها را به نام مشخص نمی کند -65 این تفسیر اخیر، حتی بیشتر از برخی دیدگاههای قسطلانی، یک گرایش آشکار ضد اموی را منعکس می سازد. درحقیقت، بعید نیست که این روایت دراصل به هدف ضدّیت با امویان و در عین حال پشتیبانی از حق حاکمیت قریش وضع شده باشد.66 این روایت، درعین حال به عنوان گواه و دلیلی بر آشفتگی و اضطرابی که پس از خلیفه (یا امیر) دوازدهم رخ خواهد داد نقل می شد؛ اضطرابی که یادآور اغتشاش و درهم ریختن اوضاع در آستانه برپایی روز قیامت می باشد. این مطلب بویژه از این شکل از حدیث مزبور برمی آید که: «دوازده خلیفه خواهد بود … و سپس آشفتگی و پریشانی (ثمّ یکون الهَرْج)67. بنابراین طبیعی است که این حدیث به کتب و آثار مربوط به آخرت، مانند کتاب الفتن نعیم، کتاب المهدی در سنن ابوداوود (متوفی 275 ق / 888 م) و یا کتاب الفتن در صحیح ترمذی (متوفی 279 ق / 892 م)، راه یابد. برای پی بردن به اینکه اعتقاد به غیبت چقدر زود در میان گروههای افراطی شیعی ریشه دواند، همین مقدار بس است که اعتقاد به پنهان شدن محمدبن حنفیه را در کوههای رضوی یا ادعای نمردن علی علیه السلام را – که به پیروان عبداللّه بن سبأ نسبت داده می شود68 یادآور شویم. در دو قرن نخست حکومت عباسیان بعضی از مدافعان اصلی نظریه غیبت را دسته های مختلف واقفی شیعه (مانند ناووسیه یا ممطوره) تشکیل می داد که هدف اصلی آنها اثبات این بود که امام خاص آخرین امام است که در غیبت به سر می برد و مجددا به عنوان مهدی ظهور خواهد کرد. در همان زمان، اعتقاد به غیبت آینده امامی که نامش معلوم نبود، درمیان قطعیه – که پیشقدمان اثنی عشریه بودند – بروز کرد کتابهایی به نام کتاب الغیبة به ابواسحق ابراهیم بن اسحق الاحمری النهاوندی (زنده درنیمه قرن 3 ق / 9 م)69، الحسن بن علی ابی حمزه البطائنی الکوفی – که معاصر امام هشتم علی الرضا بود-70 فضل بن شاذان النیشابوری (متوفی 260 ق / 874 م)71 و دیگران نسبت داده شده است. براساس اطلاعات موجود، از این نویسندگان، حسن بن علی البطائنی واقفی بود.72 گرچه آثار آنها از بین رفته است، می توان حدس زد که آن آثار مشتمل بر احادیثی در باب غیبت و ظهور مجدد آخرین امام بوده است. حتی اعتقاد به دو غیبت نیز با اثنی عشریه آغاز نشده است. پس از رحلت امام حسن عسگری علیه السلام در میان پیروان آن حضرت، گروهی ادعا کردند که او نمرده بلکه فقط از دیده ها پنهان گشته است و دوباره ظهور خواهد کرد و شناخته خواهد شد و سپس قبل از ظهور نهایی خود به عنوان «قائم»، مجددا غیبت خواهد کرد.73 آن گروه ادعای خود را بر احادیثی مبتنی می ساختند که به موجب آن «قائم» دو غیبت خواهد داشت.74 گفته می شود حدیثی بدین مضمون به نقل از امام محمد باقر علیه السلام درکتاب المشیخة نوشته حسن بن محبوب زرّاد (متوفی 224 ق / 839 م) آمده است.75براساس آن حدیث، دو غیبت خواهد بود؛ یکی غیبتی طولانی و دیگری کوتاه76. عقیده ای مشابه را می توان در گروهی یافت که پس از رحلت امام هفتم، امام موسی الکاظم علیه السلام (متوفی 183 ق / 799 م) ادعا کردند که او عمر دوباره یافته اما در خفا به سر می برد تا آنکه به عنوان قائم ظهور کند.77 براین اساس می توان گفت امام کاظم علیه السلام نیز دو غیبت داشته است؛ یکی از طریق مرگ موقّت جسمانی و دیگری از طریق زندگی در خفا.78

 

بنابراین واضح است منابعی که شیعه دوازده امامی عقاید خود را برآن استوار ساخت، مدتهای دراز پیش از غیبت صغرا وجود داشته است. این منابع صرفا می بایست با عقیده دینی نوظهور اثنی عشریه همساز می شد، و این کار عمدتا از رهگذر تفسیری نو از مواد و مطالب موجودانجام شد یک مثال آشکار در این زمینه، تفسیر اثنی عشریه از حدیث مربوط به دوازده خلیفه می باشد . به هرحال، فقهای شیعه دوازده امامی که از چنین دیدگاهی نسبت به ریشه های عقاید خود چندان خشنود نبودند با مطرح ساختن پیشینه نظریه خود، در پی اثبات این امر برآمدند که اعتقادات اثنی عشریه قبلاً و پیش از دوره حیرت (این اصطلاح برای اشاره به زمان پس از غیبت امام دوازدهم به کار می رود)79 از سوی امامیه پرداخته و ارائه شده بود. به عنوان مثال، ابن بابویه معتقد است که احادیث شیعه دوازده امامی در اصول اربعمائه که به قلم پیروان امام جعفر صادق علیه السلام و دیگر ائمّه نگاشته شده، آمده است.80 همچنین نعمانی با مطرح ساختن این نکته که احادیث مربوط به دوازده امام قبلاً در کتاب سلیم بن قیس آمده است – که بسیاری از شیعیان آن را تألیف یکی از پیروان علی علیه السلام یعنی سلیم بن قیس هلالی امیری می دانند -، آرزو می کند که نقطه پایانی بر تمامی مناقشات نهاده شود وتمامی تردیدها درباره اعتبار نظریه شیعه دوازده امامی زدوده شود.81 درحالی که چنین ادعاهایی به طور تقریبی درست است، باید به خاطر داشت که نام دوازده امام در این منابع [مورد استناد اثنی عشریه [ذکر نشده است. در اصول اربعمائه، حدیثی درباره یازده امام (!) که آخرین آنها قائم است وجود دارد که البته نام آنها نیز معلوم نیست82 و همچنین روایتی از امام صادق علیه السلام به این مضمون که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، هفت امام خواهد بود که آخرین آنها قائم است.83 تردیدهایی جدی در مورد کتاب سلیم بن قیس و صحت واعتبار آن به طور یکسان بین شیعیان و غیرشیعیان وجود دارد.84علاوه براین، احتمال افزوده شدن مطالبی براین کتاب در دوره های متأخّر نمی تواند کاملاً منتفی باشد. نمونه روشن چنین افزایشی، اشعاری است که به سید حمیری (متوفی 73 ق / 789 م) نسبت داده شده است و در آن نام دوازده امام بیان گردیده است.85 گرچه دلایل مسئله غیبت دوازدهمین امام در مقطعی معین از تاریخ شیعه، ممکن است هرگز بدرستی شناخته نشود، چند نکته را کمابیش با قطعیت می توان مطرح کرد: در درجه اول، شواهدی دردست است که اظهارات شیعیان اثنی عشریه را مبنی بر غیر قابل تحمل بودن شکنجه و آزار عباسیان تأیید می کند. مجالی که پس از حکومت ترور و وحشت متوکل به شیعیان داده شد، از عمری کوتاه برخوردار بود. در طول حکومت معتز (252 – 255 ق / 866 – 869 م) و معتمد (256 – 279 ق / 870 – 892 م) ائمه علیهم السلام و پیروانشان بار دیگر خود را در فشاری فزاینده دیدند و ادعاهای اثنی عشریه مبنی براینکه زندگی امام اغلب در معرض خطر بوده، حسب ظاهر می تواند مورد قبول قرار گیرد.86 ثانیا، این فشار و ستمکاری عباسیان با یک احساس شدید نومیدی در میان شیعیان امامیه که – برخلاف بسیاری از زیدیه – از به چنگ آوردن قدرت از طریق زور عاجز مانده بودند، همراه و همزمان بود. برای آنها غیبت امام، جاذبه های فکری و سیاسی آشکاری به همراه داشت. این امر در دوره ای مناسب، امامیه را قادر ساخت تا رژیم طرفدار شیعه آل بویه را به رسمیت بشناسد و با آن همکاری کند، بی آنکه وفاداری خود را نسبت به امام [غائب] فدای این کار سازد.87 چنین همکاری و معاضدتی توانست به نوبه خود آنها را به مرکز قدرت نزدیکتر سازد. با اعلام وفاداری به آل بویه، امامیه توانستند در تقاضای حقوق خود صریحتر و بی پرواتر باشند؛ برخوردهای شدید بین شیعه امامیه و دشمنانش در آن دوره بخوبی نشان می دهد که شیعیان تا چه اندازه اعتماد به نفس یافته بودند.88 شیعیان با تقویت پایگاه خود در نقاط حساس مالی و حکومتی، شاید در پی این بودند که از یک سو امتیازاتی از شکل موجود حکومت به دست آورند و از سوی دیگر نهایتا مذهب تسنن را از درون تضعیف کنند.89 سرانجام با کنار رفتن یک اقتدار فردی و مستبدانه، راه برای جریان آزادتر افکار و اندیشه ها که شکوفایی ادبیات و عقاید شیعه بخوبی برآن شهادت می دهد، باز شد. به این دلیل واحتمالاً ادله دیگر، امام زنده و حاضر می بایست زندگی در خفا را برمی گزید تا تمامی آمال و آرزوهای اقلیتی که مدتی مدید تحت رنج و عذاب بوده، به عنوان یک منجی در او تبلور و تمرکز یابد. زمینه فکری برای این حادثه مهم بخوبی در نسلهای پیشین وجود داشت و به همین خاطر انتقال از امامیه به اثنی عشریه، به شکل یک جریان آرام و طبیعی صورت گرفت.

 

یادداشت:

 

1 نگاه کنید به: و. مادلونگ مقاله «هشام بن الحکم»، در طبع دوم دایرة المعارف اسلام. 2 و. مونتگومری وات (در مقاله "The RaËfidites: a Preliminary study" ، «رافضیان: یک بررسی مقدماتی» در 119 F، 1963، ×VI، Oriens) اشاره کرده است که واژه «امامیه» از سوی ابوالحسن اشعری (متوفی 324 ق / 935 – 936 م) در منابع زیدی به کار رفته است (مقالات الاسلامیین، تحقیق: هلموت ریتر، استانبول، 1929 – 1933، ص 64) و نیز اظهار داشته که این واژه نخستین بار قبل از 850 م، مورد استفاده قرار گرفته است. این اظهارنظر ظاهرا از سوی یک مأخذ دیگر تقویت می شود: کتاب نقض العثمانیة به قلم بغدادی معتزلی، ابوجعفر اسکافی(متوفی 240 ق / 854 م). اسکافی در یک جا خود را از امامیه که به گفته او سخت دلی و لجاجتشان آنها را به «انکار واضحات» کشانده است، جدا می کند (این متن دوباره از روی شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید در پایان کتاب العثمانیة (جاحظ، تحقیق: عبدالسلام محمدهارون، قاهره، 1374 ق / 1955 م، ص 318) به چاپ رسیده است). واژه های «قطعیه» و «اهل النسَق»، قدیمی تر و گسترده تر از «امامیه» می باشند (واژه اخیر تقریبا تنها به وسیله الناشئالاکبر (متوفی 293 ق / 906 م) به کار رفته است: نگاه کنید به: Fru«he mu`tazilitische Ma«reiographieو J. Van Ess، بیروت، 1971 م، صص 28 و بعد از آن) واژه «اثنی عشریه» احتمالاً اولین بار حوالی سال هزار میلادی به کار رفته است. این واژه در فهرست ابن ندیم امامی (متوفی 380 ق / 990 م) وجود ندارد (مقایسه کنید با: (R.Sellheim, Israel Oriental studies, II, 1972, 429 – 32. اما همین واژه از سوی فردی متعصب ضد شیعی همچون عبدالقاهر بغدادی (متوفی 429 ق /1037 م) برای اشاره به یکی از شاخه های امامیه به کار رفته است (الفرق بین الفرق، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، 1384 ق / 1964 م، ص 23 و 64). با نفوذ بیشتر و فزاینده دوازده امامی ها، واژه های «امامیه» و «اثنی عشریه» بتدریج با هم مترادف شدند (نگاه کنید به: I. Friedlaender: `The Hetevodoxies of The Shiites in the Presentation of Ibn – Hazm(فرق شیعه به بیان ابن حزم) در JAOS , ××I× , 1908, 151.

 

3 برای تحلیلهای مبسوط از رابطه این دو منبع، نگاه کنید به: W. Madelung,

 

`Bemerkungen Zur imamitischen Firaq-Literatur', Der Islam , ×LIII, 1-2, 1967, 37FF

 

4 نوبختی، کتاب فرق الشیعة، تحقیق: هلموت ریتر، استانبول، 1931 م، صص 90 – 93؛ سعدبن عبدالله، کتاب المقالات والفرق، تحقیق: م.ج. مشکور، تهران، 1383 ق / 1963 م، صص 102 – 106 5 نگاه کنید به: سعدبن عبدالله، همان کتاب، 103 6 مقایسه کنید با:

 

I. Goldziher, Abhandlungen zur arabischen philologie,

 

II. Das Kitab al-Mu`ammarin des Abu Hatim al-sigistani, leiden, 1899,

 

PPL×ii – L×i×

 

7 ردیف ششم در گزارش نوبختی، همان کتاب، 84 و بعد و ردیف یازدهم در کتاب المقالات و الفرق، ص 114.

 

8 براساس کتاب فرق الشیعة، «محمد» به هنگام مرگ پدرش دوساله بود و در کتاب المقالات والفرق در همین زمینه آمده است که محمد در آن زمان بالغ بود (همانجا). 9 الاشعری، همان کتاب، ص17 و بعد از آن، ص 30. الاشعری (همان کتاب، ص 14) صورتی را از غلاة ارائه می دهد که آنها نیز به همان دوازده نفر اعتقاد دارند، اما ادعا می کنند که خداوند در آنها حلول کرده است. این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که درحالی که تمامی صاحبنظران شیعه دوازده امامی اتفاق نظر دارند که محمدبن الحسن همان امام مخفی است، احادیثی دردست است که براساس آنها ذکر نام او حرام می باشد (به عنوان مثال، نگاه کنید به: الکلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، 1375 ق / 1955 – 1956 م تا1377 ق /1957 – 1958 م، ج 1، صص 332 به بعد). اما این اصل به طور کامل و همه جانبه رعایت نمی شد (به عنوان مثال مقایسه کنید با: ابن بابویه، عقائدالامامیة (ترجمه انگلیسی)، ترجمه Fyzee A. Asaf A. ، لندن، 1912م، ص 98) برای هماهنگ سازی و تلفیق افکار در این زمینه، کوششی در قالب این توضیح به عمل آمده است، که قائم دو نام دارد: یکی احمد که معروف و شناخته شده است و دیگری محمد که مخفی است (نگاه کنید به: محسن کاشانی، النوادر فی جمع الاحادیث، تهران، 1380 ق / 1960 م، ص 148). 10 البرقی، کتاب المحاسن، تحقیق جلال الدین الحسینی المحدث، تهران، 1370 ق / 1950 م، صص 3 – 15 11 ابن بابویه، کتاب الخصال، نجف، 1391 ق / 1971 م، صص 436 – 451 12 البرقی، همان کتاب، ص 332 وبعد از آن. [در کتاب الخصال، ابن بابویه، تهران 1389 ق / 1969 م، صص 366 – 480، 51 خبر در مورد اثنی عشر خلیفه آمده است – مترجم]

 

13 علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر، تحقیق: طیب الموسوی الجزائری، نجف، 1386 ق / 1966 -1967 م و1387 ق /1967 – 1968 م، ج 2، صص 44 و بعد از آن. 14 نگاه کنید به: بویژه کلینی، همان، ج 1، صص 328 و بعد از آن، 525 و بعد از آن حدیث خضر در ص 525 وبعد از آن ذکر شده است و احادیث مربوط به دو غیبت در ص 339 و بعد از آن. 15 نگاه کنید به: ابن بابویه، اکمال الدین، تهران، 1301 ق / 1883 – 1884 م، ص 204 نقل شده از سوی مجلسی در بحارالانوار (چاپ ایران) 1305 – 1315 ق /1887 – 1898 م، ج 13، ص 236؛ ابوجعفر طوسی، کتاب الغیبة، تحقیق آقابزرگ طهرانی، نجف، 1385 ق / 1965 – 1966 م، ص 285، نقل شده در بحار، ج 13، ص237؛ محسن کاشانی، همان کتاب، ص 199 و بعد از آن. ومقایسه کنید با کتاب محمدبن المثنی در الاصول الاربعمائه، نسخه خطی دانشگاه تهران به شماره 962، ص 53 ب (آنجا که گفته می شود در پی قائم، یازده مهدی می آید). مجلسی (همان جا) دو تفسیر احتمالی از این احادیث را مطرح می کند: ممکن است مراد از دوازده مهدی، پیامبر و یازده امام باشد که حکومت آنها به دنبال حکومت قائم خواهد بود و یا ممکن است مراد از این مهدی ها، اوصیای قائم باشد که در کنار دیگر امامان که دوباره به زمین باز خواهند گشت (رجعوا) به هدایت جامعه می پردازند. 16 نگاه کنید: نعمانی، کتاب الغیبة، تهران، 1313 ق / 1900 – 1901 م، ص 2 17 همان ، ص 4 و بعد از آن 18 الخزاز الرازی، کفایة الاثر، (چاپ ایران)، 1305 ق / 1888 م، ص 289 19 ابن بابویه، همان کتاب، ص 3 و بعد از آن 20 النعمانی، همان کتاب، ص 41؛ همچنین نگاه کنید به: الطوسی، همان کتاب، ص 96، دانشمند شیعی، محمدحسین طباطبایی درباره درستی این تفسیر از آیه تأمل نموده است. نگاه کنید به: المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 9، تهران، 1379 ق / 1959م – 1960 م، ص 286. 21 اشاره به دوازده نقیب از بنی اسرائیل مذکور در قرآن (مائده، 12)، یااشاره به دوازده نقیب برگزیده شده از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم . نگاه کنید به: ابن بابویه، کتاب الخصال، ص 463 و بعد از آن. 22 النعمانی، همان کتاب، ص 40 23 همان، صص 29 – 31؛ ابن بابویه، اکمال الدین، ص 179 و بعد از آن؛ مأخذ مقاله من "An Unusual shi`i Isnad" (یک اسناد غریب شیعی) در:

 

Israel Oriental Studies, V, 1975, P. 144, n. 10.

 

24 النعمانی، همان کتاب، ص 24 25 همان، ص 42 26 بحار، ج 9، ص 120 و بعد از آن؛ همچنین نگاه کنید به: ابن بابویه کتاب الخصال، ص 445 و بعد از آن. 27 نگاه کنید به مقاله «غدیر خم» به قلم L.Veccia Vaglieriدر طبع دوم دائرة المعارف اسلام. جامعترین بحث و بررسی در این باره ازدیدگاه شیعی، کار عبدالحسین احمدالامینی تحت عنوان الغدیر فی الکتاب والسنة والادب (تهران، 1372 ق / 1952 – 1953 م) است. 28 النعمانی، همان کتاب، ص 33 29 همان، ص 48 و بعد از آن؛ ابن بابویه، اکمال الدین، صص 149 -167؛ همو، کتاب الخصال، صص 439 – 445؛ و به طور کلی بحار، ج 9، ص 128 و بعد از آن؛ برای آثار جدید و معاصر شیعی به عنوان مثال مراجعه کنید به: علی یزدی حائری، الزام الناصب فی اثبات حجة الغائب، تهران، 1351 ق / 1932 – 1933 م، ص 75 و بعد از آن؛ محمدالحسین آل کاشف الغطاء، اصل الشیعة واصولها، نجف، 1369 ق / 1950 م، ص 99. 30 الخزاز، همان کتاب، ص 293 و بعد از آن؛ نقل شده در بحار، ج 9، صص 141 – 144 31 الخزاز، همان کتاب، صص 294 -297 و به نقل از آن در بحار، ج 9، ص 145 32 الخزاز، همان کتاب، ص 305 33 همان، ص 298 و بعد از آن؛ مجلسی از الخزاز برای آمیختن احادیث امامیه با احادیث مخالفان [یعنی اهل سنت] انتقاد می کند و اظهار می دارد که در بحار تنها احادیث قابل اعتماد نقل شده است (بحار، ج 1، ص 12) 34 النعمانی، همان کتاب، ص 49؛ در احادیث شیعی، از امامان غالبا با عنوان «خلفاء» یا «خلفاءالله فی ارضه» یاد شده است. به عنوان مثال نگاه کنید به: کلینی، همان کتاب، ج 1، ص 193 و بعد از آن. 35 نگاه کنید به: ف. روزنتال

 

"The Influence of The Biblical tradition on Muslim historiogaphy"

 

(تأثیر سنت عهدین بر تاریخنگاری مسلمانان) در:

 

B. Lewis and P. M. Holt (eds.), Historians of the Middle East, London, 1962, 35 – 45

 

و نیز:

 

M-J-Kister, HaddithuË `an baniË israË'ila wa-laË hÊaraja Israel Oriental Studies, II, 1972, 216 – 39

 

(حدثوا عن بنی اسرائیل و لاحرج) 36 برای چند نمونه نگاه کنید به Kister، همان مقاله، ص 222 و بعد از آن، و صص 232 و 233 37 به استناد احادیث متعددی (معمولاً به نقل از کعب الاحبار) گفته می شود نام پیامبر در متون مقدس کهن (یا تورات) «ماذ ماذ» به معنای «خوب خوب» بوده است (القاضی عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، قاهره، 1369 ق / 1950 م، ج 1، ص 148؛ النوبری، نهایة الارب، ج 16، قاهره، 1374 ق / 1955 م، ص 79) یا «موذ موذ» (ابراهیم الباجوری، المواهب اللَّدنیة علی الشمائل المحمدیة، قاهره، 1301 ق / 1883 – 1884 م، ص 213) یا الحادّ (بحار، ج 6، بدون شماره صفحه) یا «ماد ماد» (الحائری، همان کتاب، صص 38 و 45) بوده است. بیشتر این شکلها از واژه عبری مئود مئود MeoËd MeoËdمشتق شده است (پیدایش، باب17، آیه 2، 6 و 20) چنین ادعا شده است که حروف تشکیل دهنده نام «ماد ماد» از نظر ارزش عددی برابر با 92 می باشد(این ادعا در صورت مکرر به حساب آوردن حرف الف درست است) و این عدد برابر با ارزش عددی واژه «محمد» می باشد (الحائری، همان کتاب، ص 38). 38 نگاه کنید به سفر پیدایش، باب 25، آیه های 13 – 16؛ مقایسه کنید با سِفر اول تواریخ ایام، باب یکم، آیات 29 – 31 39 النعمانی، همان کتاب، ص 49 وبعد از آن؛ نام فرزندان اسماعیل آن گونه که در این داستان ذکر شده است گواه تحریف قابل ملاحظه ای در متن اصلی می باشد. به همین خاطر است که «نبایوت» به «بقونیت» یا «بقوبیت» ، «قیدار» به «قدو» (قیداوُ)، «ادبئل» به «رئین» (یا «دبیرا») و … تبدیل شده است. این تحریف در نقل دیگری از کعب الاحبار منقول در بحار، ج 9، ص127 برگرفته از مقتضب الاثر ابن عیاش کمتر به چشم می خورد. به نظر می رسد عموم نویسندگان مسلمان، خود نیز به شکل درست ضبط نام فرزندان اسماعیل اطمینان نداشته اند و به همین دلیل طبری (متوفی 310 ق / 923 م) به اختلاف بین ترجمه ابن اسحاق و دیگر منابع اشاره می کند، نگاه کنید به تاریخ طبری، تحقیق: م.ی.دخویه و دیگران، لیدن، 1879 – 1901 م، بخش نخست، ص 351 و بعد از آن. حدیث مربوط به دوازده فرزند اسماعیل قبلاً در تفسیر اسماعیل بن عبدالرحمن السُدّی (متوفی 128 ق / 745 م) نقل شده است. نگاه کنید به المظفر، دلائل الصدق، ج 2، نجف،1327 ق / 1953 م، ص 314؛ النوری الطبرسی، کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار، [بی جا]، 1318 ق / 1900 – 1901 م، ص 106 40 النعمانی، همان کتاب، ص 50 41 و 42 همان، قبل از ترجمه عربی، واژه های اصلی عبری به صورتی بد و تحریف شده با حروف عربی نوشته شده است. 43 بحار، ج 9، ص127، به نقل از مقتضب الاثر، ابن عیاش 44 النعمانی، همان کتاب، ص 51 و بعد از آن 45 همان، ص 54 و مقایسه کنید با کلینی، همان کتاب، ج 1، ص 529 و بعد از آن، ص 531 و بعد از آن. 46 النعمانی، همان کتاب، ص 90. و به نقل از آن در بحار، ج 13، ص 142. 47 همان، مقایسه کنید با تعبیر نسبتا مبهمی از همین مطلب در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم : «او (قائم) دو غیبت خواهد داشت که یکی از آنها طولانی تر از دیگری است»، الخزاز، همان کتاب، ص 307 48 این تعبیر از سوی مجلسی برای اشاره به حضوراو (قائم) در برابر یاران نزدیک خود(خواص موالیه و سفرائه) یا برای اشاره به این نکته به کار رفته است که اخبار مربوط به او (قائم) به مردم می رسد (بحار، ج 13، ص 143) 49 النعمانی، همان کتاب، ص 91 50 به عنوان مثال نگاه کنید به: الفضل بن الحسن الطبرسی، إعلام الوری فی اعلام الهدی، تحقیق م. مهدی السید حسن الخُرسان، نجف، 1390 ق / 1970 م، ص 445، بحار، ج 13، ص 142 51 الشریف المرتضی، تنزیه الانبیاء، نجف، 1380 ق / 1961 م، ص 228 52 همان ، ص 233 و بعد از آن 53 نگاه کنید به: ابن بابویه، اکمال الدین، ص 82 و بعد از آن 54 غالبا به نام شعب ابی یوسف شناخته می شود. نگاه کنید به: یاقوت، معجم البلدان، ج 3، بیروت، 1376 ق /1957 م، ص347 55 نگاه کنید به: عبدالرحمن السهیلی، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة، تحقیق عبدالرحمن الوکیل، ج 3، قاهره، 1389 ق / 1969 م، ص 354 56 نگاه کنید به: طوسی، کتاب الغیبة، صص 6 – 63؛ همچنین نگاه کنید به: سعیدابن هبة الراوندی الخرائج والجرائح، بمبئی، 1301 ق / 1883 – 1884 م، ص 162 57 مقایسه کنید با منبع بالا، ص 525، یادداشت شماره 21 58 به عنوان مثال نگاه کنید به: یعقوبی، تاریخ، نجف، 1358 ق / 1939 – 1940 م، ج 3، ص 40 وبعد از آن؛ و به نقل از آن در: الشیبی، الفکرالشیعی والنزعات الصوفیة، بغداد، 1386 ق / 1966 م، ص 25 59 نوبختی، همان کتاب، ص 34 60 به نقل ابن طاووس در: الملدحم والفتن، نجف، 1383 ق / 1963 م، صص 26 و147 61 نگاه کنید به: ا.ج و نسنیک و ج. پ. منسینک (به اهتمام)، المعجم المفهرس لالفاظ الاحادیث النبویة، لیدن، 1934 – 1936 م، ج 1، ص 306 62 القسطلانی، ارشاد الساری شرح صحیح البخاری، ج 10، بولاق،1327 ق / 1909 م، ص 273؛ در عمل، تنها تفاوت بین توجیه و تفسیر اول و سوم، ذکر نامهای حسن بن علی و عبدالله بن زبیر به جای یزید وهشام دو فرزند عبدالملک می باشد. 63 در حاشیه ارشاد الساری، قسطلانی، ج 8، بولاق، 1326 ق / 1908 م، صص 5 -7 64 احتمالاً شامل حسن بن علی علیه السلام

 

65 المظفر، همان کتاب، ج 2، ص 314 و بعد از آن؛ المظفر (همان، صص 315 – 318) این تفسیر و دیگر تفسیرهای ارائه شده از سوی فضل به روزبهان را رد می کند، همچنین نگاه کنید به: نوری طبرسی، همان کتاب، ص 94 و بعد از آن. 66 نمونه خوبی از چنین گرایش ضد اموی و در عین حال متمایل به قریش دراثر مقریزی: النزاع و التخاصم فیمابین بنی امیه و بنی هاشم به چشم می خورد (در جاهای مختلف کتاب). در یک حدیث شیعی نسبتا متفاوت، پیامبر اعلام داشته است که پس از مرگ وی، جامعه تحت حکومت دوازده امام گمراه (امام الضلاله) قرار خواهد گرفت که دو تن از آنها قرشی (احتمالاً اشاره به ابوبکر و عمر) و ده تن دیگر از بنی امیه می باشند. نگاه کنید به: احمدبن علی الطبرسی، کتاب الاحتجاج، ج 2، نجف، 1368 ق / 1966 -1967 م، ص 4 67 مقایسه کنید با: وسنیگ و منسینگ (به اهتمام)، همان کتاب، ج7، ص 83 68 نگاه کنید به: بحث جدید یوزف فان اس، همان کتاب، ص 28 و بعد از آن؛ همو،

 

Das KitaËb an-Nakt des NazÊzÊaËm und seine Rezeption im kitaËb – al – FutyaË des GÏaËh Ê izÊ.

 

Das KitaËb al – irgaË des HÊasan b. ؛ هموcöttiugen, 1927, 52F MuhÊammad b. al-HÊnafiya, Arabica, ××i, I, 1974, 32 FF.

 

69 نگاه کنید به: آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، نجف، 1355 -1357 ق / 1936 – 1938 م، تهران، 1360 ق / 1941 م و بعد از آن، ج 16، ص 74، شماره 371 70 همان، ج 16، ص 76، شماره 382 71 همان، ج 16، ص 78، شماره 395 72 همان، ج 16، ص 76، شماره 382. به گفته رجال کشی (تحقیق احمدالحسینی، نجف، 1964 م، صص 344 – 346) پدر حسن یعنی علی البطائنی، واقفی بود و اعتقاد داشت امام رضا علیه السلام آخرین امام است. 73 نگاه کنید به نوبختی همان کتاب، ص 79 و بعد از آن، سعدبن عبدالله، همان کتاب، ص 106 و بعد ازآن. 74 همان

 

75 مقایسه کنید با: آقابزرگ طهرانی، همان کتاب، ج 21، ص 69، شماره 3995 76 نگاه کنید به: طبرسی إعلام الوری، 443 و بعد از آن؛ و به نقل از آن در بحار، ج 13، ص 99 و بعد از آن. 77 نوبختی، همان کتاب، ص 68؛ سعدبن عبدالله، همان کتاب، ص 90 78 براساس یکی از احادیث امامیه، امام جعفر الصادق علیه السلام صراحتا اظهار می دارد که امام موسی الکاظم علیه السلام دوبار غیبت خواهد کرد (انّ لابی الحسن غیبتین) ولذا برخی ادعا خواهند کرد که او مرده است. در حقیقت امام صادق علیه السلام می گوید که امام موسی الکاظم علیه السلام مادام که وصی خود را تعیین نکرده، نخواهد مرد (طوسی، همان کتاب، ص 38). 79 توجه داشته باشید که عنوان کامل کتاب ابن بابویه چنین است: کتاب اکمال الدین واتمام النعمة فی اثبات الغیبة وکشف الحیرة. 80 همان، ص 13؛ همچنین نگاه کنید به: طبرسی، همان کتاب، ص 443 و مقایسه کنید با: مقدمه جلال الدین محدث برکتاب محاسن البرقی، ص کا 81 النعمانی، همان کتاب، ص47 82 کتاب ابی سعید عبادالعصفوری در الاصول الاربعمائه روی برگ دهم 83 کتاب محمدبن المثنی الحضرمی در الاصول الاربعمائه پشت برگه 58. این روایت به لحاظ مضمون آن مانند احادیث اسماعیلیه است. به موجب تفسیر اثنی عشریه از این حدیث واحادیث مشابه آن، (امام) جعفرالصادق علیه السلام نخستین امام از هفت امام آخر است. مقایسه کنید با: الطوسی، همان کتاب، ص 36 84 نگاه کنید به: ابن المطهرالحلّی، رجال، تحقیق محمدصادق بحرالعلوم، نجف، 1381 ق / 1961 م، ص 83 و Goldziher, Muhammedanishe studien, Halle, 1889-1890, II, P 10 F.

 

85 السیدالحمیری، دیوان، تحقیق شاکر هادی شکر، بیروت، 1966 م، صص 355 – 369 86 نگاه کنید به:

 

D.Sourdel "La Politique religieus des successeurs d' al-Mutawakkil" SI, ×III, 1960, 12 FF.

 

87 نگاه کنید به بحثی در این زمینه در: صص 119 – 121 مقاله مذکور مونتگومری وات و ک.کاهن، مقاله «آل بویه» در طبع دوم دائرة المعارف اسلام، ج 2 (بویژه صص 1350 – 1352 ق)؛ همو

 

"La changeante portee sociale de quelques doctrines religieuses", L'elaboration de L' Islam. colloque de strasbourg, 12-14 juin 1959, paris, 1961, 16

 

88 مقایسه کنید با:

 

H. Laoust, `La pensee et l'action politiques d'al-MaËwardi (364 – 450 / 974 – 1058), REI, ×××VI, I, 1968, 43 FF.

 

`Les agitation" religieuses a BaghdaËd aux IVeetهمو

 

Ve siecles de L'Hegire', in D .S. Richards (ed.) Islamic civilisation, 950-1150, Oxford, cassiror, 1973, 169-85.

 

89 مقایسه کنید با:

 

L – Massign, `Recherches sur Les shiË`ites extremistes a Baghdad a la Fin du troisieme siecle de L' Hegire', ZDMG, ×cil, 1938, 378-82کاهن، همانجا ؛

 

 

1 این مقاله نخستین بار در مجله زیر چاپ شده است

 

Bulletin of the school of Oriental and african stadies, Vol. 39 (1976), PP. 521-534

 

و سپس در سال 1991 م. در مجموعه مقالاتی بنام Belief and law in Imami shiîsm, تجدید چاپ شده است.

 

منبع: فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق(ع)،سال اول، شماره 2، زمستان 1374 صص 220-201

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=19167

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 + چهارده =

آخرین مطالب