جمعه 10 فروردین 1403 برابر با Friday, 29 March , 2024

سنن تاریخی قرآن کریم از نگاه شهید صدر

آنچه در ذیل خواهد آمد معرفی و یا خلاصه ایست از درس گفتارهایی از شهید سید محمد باقر صدر درباره سنن تاریخی قرآن کریم. شهید صدر قرار بود تا در این درس گفتارها بحث تفسیر موضوعی قرآن کریم را پی گیری نماید، در ابتدا نیز موضوع سنن تاریخی در قرآن را برگزیده بود، این درس گفتارها به چهارده درس رسید و موضوع سنن تاریخی در قرآن کریم سامان گرفت،

 اما این شهید بزرگوار با توجه به دستگیری و شهادت امکان ادامه این درس گفتارها را نیافتند…
شهید صدر در ابتدا مقدمه ای درباره تفسیر موضوعی قرآن کریم می آورد، و تفاوت میان تفسیر تجزیه ای و تفسیر موضوعی را بیان می دارد. برخی از گفته های ایشان بدین شرح است:
تفسیر موضوعی و تجزیه ای
 
تفسیر تجزیه ای قرآن بر مبنای ترتیب آیه ها است و مفسر سعی می کند به مدلول آیات برسد و در نهایت ما مجموعه ای از اطلاعات انباشته و پراکنده داریم بدون اینکه نظر قرآن درباره زمینه های مختلف شناخته شود.
 
در روش تفسیر موضوعی آیات تقطیع نمی شوند و بررسی روی آیات به طور مسلسل و آیه آیه صورت نمی گیرد. در این نوع تفسیر، یک موضوع از پیش تعیین می شود و تلاش می شود تا نظر قرآن کریم درباره آن موضوع استخراج شود.
 
روش موضوعی و تجزیه ای بی ارتباط با هم نیستند بلکه گاهی یک مفسر موضوعی مجبور است برای فهم مدلول آیات به تفسیر تجزیه ای روی آورد، و گاهی هم مفسر تجزیه ای تلاش می کند در ضمن روش تجزیه ای خود گاهی به موضوعات نیز بپردازد.
 
در فقه نیز گاهی می بینیم فقها به شرح کتب حدیثی مانند وسائل الشیعه پرداخته اند، اما روش غالب این نیست بلکه روش غالب در فقه تقسیم فقه به بخش های مختلف مرتبط با مسائل زندگی می باشد، امری که بهتر می تواند فرق بین تفسیر تجزیه ای و تفسیر موضوعی را برای ما نشان دهد.
 
فقه پس از موضوعی شدن پیشرفت کرد و به نظر نویسنده تفسیر تجزیه ای باعث رکود اندیشه قرآنی شده است، به طوریکه نوشتن تفسیر از طبری، رازی و طوسی به این سو به امری تکراری بدل شده است.
 
شهید صدر توضیح بیشتری درباره سلبیات روش تجزیه ای و مزایای روش موضوعی می دهد و معتقد است که روش تجزیه ای به گونه ای منفعلانه عمل می کند، در این صورت مفسر خود را منفعلانه در برابر آیات قرآن قرار می دهد، اما در تفسیر موضوعی مفسر، پیش از تفسیر به موضوعی از موضوعات زندگی انسانی می پردازد و آراء و نظرات گوناگون پیرامون آن موضوع را بررسی می کند و با این پیش زمینه در محضر قرآن کریم قرار می گیرد تا راه حل مشکلاتش را از آن بگیرد. از منظر شهید صدر روش تفسیر موضوعی گونه ای گفتگو با متن قرآنی است در حالی که تفسیر تجزیه ای، موضعی منفعلانه نسبت به متن قرآنی دارد.
 
شهید صدر در این موضوع به روایتی از امیر المومنین علیه السلام اشاره می کند در آنجا که آن حضرت فرمودند: «ذلک القرآن فاستنطقوه، ولن ینطق، ولکن أخبرکم عنه: ألا إنّ فیه علمَ ما یأتی، والحدیث عن الماضی، ودواء دائکم ونظم ما بینکم» (شما این قرآن را به سخن آورید. قرآن هیچگاه سخن نمی گوید، ولی من از قرآن به شما خبر می دهم. بدانید قرآن دانش آینده، و اخبار گذشته است، داروی دردهای شما قرآن است و این قرآن است که امور شما را به هم مربوط و با هم منتظم می سازد).
 
از منظر شهید صدر مفهوم استنطاق و به سخن در آوردن قرآن لطیف ترین تعبیری است که می توان برای تفسیر موضوعی در نظر گرفت، تفسیری که در آن بر نقش مفسر تأکید می شود، و مفسر با در اختیار داشتن میراث دانش های بشری برای حل مسائل به سراغ قرآن کریم می آید.
 
از این منظر در تفسیر موضوعی، تفسیر از واقعیت بیرونی آغاز و به قرآن منتهی می شود و با واقعیت زندگی بیرونی مرتبط می شود و راهبری انسان در هر دوره را به دست می گیرد اما تفسیر تجزیه ای از قرآن آغاز و به قرآن نیز ختم می شود، بدون اینکه با واقعیت بیرونی ارتباط برقرار سازد.
 
اما این به معنی آن نیست که تفسیر تجزیه ای را باید کنار گذاشت، چرا که تفسیر تجزیه ای مقدمه تفسیر موضوعی است، و تفسیر موضوعی در واقع مرحله بعد از تفسیر تجزیه ایست.
 
سنت های تاریخ در قرآن
 
شهید صدر پس از سخن از تفسیر موضوعی و برتری آن نسبت به تفسیر تجزیه ای بر مبنای تفسیر موضوعی خود به موضوع سنت های تاریخ در قرآن پرداخت. وی بر آن بود تا پس از این موضوع موضوعات دیگری را نیز در قالب تفسیر موضوعی مطرح نماید اما ملاقات پروردگار و شهادت ایشان توسط دژخیمان بعث باعث شد تا بحث تفسیر موضوعی ایشان در سنت های تاریخی قرآن خلاصه شود.
 
پرسش هایی که شهید صدر در این بخش مطرح می کنند عبارت اند از:
 
آیا تاریخ بشری در مفهوم قرآن کریم سنت هائی دارد؟
 
آیا قوانینی در مسیر تاریخ و در حرکت و تکامل تاریخ بشر حاکم است؟
 
این قوانین کدامند که تاریخ بشر را می سازند؟
 
تاریخ بشر چگونه آغاز شد، چگونه رشد کرد، و چگونه تکامل می یابد؟ و عوامل مؤثر در نظریه تاریخ چیست؟
 
انسان در کار تاریخ چه نقشی دارد؟ نقش خداوند و عالم غیب چیست و نبوت در این میدان اجتماعی چه نقشی ایفا می کند؟
 
تفاوت قرآن کریم با کتب علمی
 
در ادامه شهید صدر به تفاوت قرآن کریم با یک کتاب علمی می پردازد و می گوید: قرآن کتاب اکتشاف علمی نیست، کتاب هدایت است، قرآن کتاب درسی نیست که بر پیامبر اکرم (ص) به عنوان معلم به معنای معمولی اش، نازل شده باشد تا گروهی از متخصصان و رشنفکران را درس بدهد. این کتاب فرود آمد تا مردم را از تاریکی ها بیرون آورده به نور برساند. از تاریکی های جاهلیت، به نور هدایت اسلام. بنابر این قرآن کتاب هدایت انسان و تربیت و دگرگون سازی انسان است، نه کتاب اکتشاف علمی. از اینجاست که ما از قرآن انتظار نداریم برای ما حقایق و اصول کلی علوم دیگر را کشف کند. از قرآن نمی خواهیم برای ما مسائل و مبانی فیزیک، شیمی، گیاه شناسی یا زیست شناسی را شرح دهد.
 
تحول تاریخی و فراتاریخی در قرآن
 
درست است که قرآن اشاراتی به این امور دارد، اما اشاره به این علوم در حدی است که بتوان از رهگذر آن ها به ژرف اندیشی ربانی پرداخت. قرآن نمی خواهد جای نیروی خلاقه انسان را بگیرد و انسان را از مواهب و استعدادهائی که در مقام تلاش دارد باز دارد. در این بین قرآن کریم با نیروی معنوی خود به انسان انگیزه می دهد تا تلاش و نیروی خلاقه خود را در جهت صحیح هدایت کند. با توجه به این امر شهید صدر می فرماید که نباید از قرآن انتظار داشت که به طور کامل و به عنوان یک مفهوم علمی سنت های تاریخ را برای ما بشکافد. با این وجود تفاوت دانش تاریخ نسبت به دیگر دانش ها و جنس ویژه تاریخ و قوانین حاکم بر آن، این میدان و عرصه از دانش را به خلاف دیگر میدان های علمی، به قرآن به مثابه کتاب هدایت انسان ها پیوند می دهد. قرآن کریم کتاب هدایت است، هدایتی که مستلزم تغییر و تحول است. تحولی که نتیجه آن برون رفت از تاریکی به سوی نور است. این تحول از منظر شهید صدر دو جنبه دارد، جنبه محتوایی که شامل احکام و قوانین و روش هاییست که این فرایند بدان دعوت می کند، جنبه ای که بزرگتر از فضایی بود که در آن نازل شد و می توان آن را جنبه الهی تغییر و تحول دانست. اما جنبه دیگر تغییر و تحولی است که رسول خدا صلی الله علیه و اله و اصحاب ایشان به منصه ظهور رساندند، و در مجموعه ای از انسان ها که همانا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و یارانشان می باشند پدیدار گشته است. این جنبه از تغییر و تحول در قرآن در قالب های مختلفی چون جنگ و درگیری جریان های مختلف نمایان می شود. این جنبه، پیامبر صلی الله علیه و آله و یارانشان را به مثابه مجموعه ای از انسان ها که سنن تاریخی بر فعالیت هایشان همچون دیگر جوامع بشری منطبق می باشند در نظر دارد. پس فرایند تحولی که قرآن کریم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در پیش گرفتند دو جنبه دارد، یکی جنبه الهی و فراتاریخی است که با تشریعات و وحی مرتبط می باشد، و دیگری جنبه انسانی است که در درگیری گروه های انسانی با یکدیگر که محکوم به سنن تاریخی می باشند نمایان می شود. به عنوان مثال وقتی قرآن کریم در عبارت «و تلک الایام نداولها بین الناس» از شکست احد سخن می گوید از شکست رسالت آسمانی سخن نمی گوید چرا که این رسالت آسمانی شکست ناپذیر است، بلکه از شکست انسان هایی سخن می گوید که مشمول سنن تاریخی شکست و پیروزی شده اند، هرچند این انسان ها مدافعان رسالت آسمان باشند. سخن در این سنن روسوی انسان و فرایندی بشری است نه رسالت های آسمانی. اما در هر صورت باید به یاد داشت که قرآن کتاب هدایت است و اشاره به این سنن در قرآن کریم فقط به اندازه نیازی است که هدایت نسبت به آن دارا می باشد. از منظر شهید صدر آیات قرآن نشان می دهند که تاریخ طبق سنن و قوانینی تحول می یابد، امری که گاهی قرآن به طور کلی بدان پرداخته و گاهی هم از برخی مصادیق و نمونه های آن مفهوم کلی سخن به میان آورده است. گاهی هم قرآن کریم به استقراء نمونه ها می پردازد، از منظر شهید صدر وقتی نمونه هایی چند و نزدیک به هم ذکر می شوند این به معنای نوعی استقراء است که این استقراء نیز بدون اشاره به اینکه سنت و قانونی در کار می باشد بی معنی خواهد بود.
 
روبنا  و زیربنا و سنن تاریخی
 
در ادامه شهید صدر به برخی از قوانین کلی می پردازد. به عنوان نمونه با توجه به دو آیه «لکل امه أجل إذا جاء أجلهم فلا یستأخرون ساعه ولا یستقدمون » سوره یونس : الآیه (۴۹) « ولکل امه أجل فإذا جاء أجلهم لا یستأخرون ساعه ولا یستقدمون » سوره الاعراف : الآیه (۳۴)، اظهار می دارد که در قرآن کریم هر یک از جوامع و امت ها همچون انسان ها دارای مرگ و پایان تلقی شده اند. همچنین به سنت زوال جوامع پس از بیرون راندن پیامبران می پردازد. سنتی که در آیه ذیل بدان اشاره شده است: « وان کادوا لیستفزونک من الارض لیخرجوک منها واذن لا یلبثون خلافک الا قلیلا سنه من قد ارسلنا من قبلک من رسلنا ولا تجد لسنتنا تحویلا » سوره الاسراء : الآیه (۷۶ـ۷۷) . در این آیه به پیامبر صلی الله علیه و آله گفته می شود هرگاه کار مکیان به جایی رسید که وی را تحمل نکرده و او را از مکه بیرون راندند جامعه ایشان پس از این عمل خیلی توان مقاومت نخواهد داشت، و این سنتی است که بر پیامبران پیشین نیز صادق بوده است. پس از چند مثال دیگر شهید صدر به آیه یازدهم سوره رعد می پردازد : « ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم ». طبق سخنان شهید صدر این فراز نشان از آن دارد که تحولات اجتماعی رو بنا و تحولات روحی و روانی انسان ها زیر بنا می باشند، بدیگر سخن هر تحول در ساحت اجتماع مستلزم تحول در ساحت روحی و روانی انسان هاست. شهید صدر با استناد به آیه « أم حسبتم ان تدخلوا الجنه ولما یأتیکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم البأساء والضراء وزلزلوا حتى یقول الرسول والذین آمنوا معه متى نصر الله الا ان نصر الله قریب » اظهار می دارد که هیچ جامعه ای از سنن الهی مستثنی نیست. شهید صدر در ادامه به گونه های مختلف بیان سنن تاریخی در قرآن اشاره می کند. مثلا با توجه به آیات ۳۴ و ۳۵ سوره سبأ نشان می دهد که قرآن کریم چگونه خود صراحتا از یک سنت تاریخی پرده بر می دارد. در آنجا که می فرماید: « وما ارسلنا فی قریه من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرن وقالوا نحن اکثر اموالا واولادا وما نحن بمعذبین .. » در این آیه تعبیر « وما ارسلنا فی قریه من نذیر الا قال مترفوها…» نشان از سنتی دارد که همواره بین پیامبران و مترفان وجود داشته است. در آیات ۱۶ و۱۷ سوره اسراء نیز قرآن مستقیما به یک سنت تاریخی اشاره می کند: «.. واذا أردنا ان نهلک قریه أمرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیرا وکم أهلکنا من القرون من بعد نوح وکفى بربک بذنوب عباده خبیرا بصیرا» در این آیه شریفه نیز یک قاعده کلی برای ویرانی شهرها داده شده است.  در ادامه با توجه به آیات « ولو انهم اقاموا التوراه والانجیل وما أنزل الیهم من ربهم لاکلو من فوقهم ومن تحت أرجلهم … » سوره المائده : الآیه (۶۶) .. « ولو أن أهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض ولکن کذبوا فأخذناهم بما کانوا یکسبون » سوره الاعراف : الآیه (۹۶) . . « وألو استقاموا على الطریقه لاسقیناهم ماء غدقا » سوره الجن : الآیه (۱۶). به سنت رابطه مستقیم استقامت بر راه خدا و شرایط اقتصادی اشاره می کند. و با توجه به آیات متعددی شامل: « … افلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین کانوا من قبلهم دمر الله علیهم وللکافرین امثالها .. » سوره محمد : الآیه (۱۰). « افلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم » سوره یوسف : الآیه (۱۰۹). « وکأی من قریه أهلکناها وهی ظالمه وهی خاویه على عروشها وبئر معطله وقصر مشید ، أفلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها فانها لا تعمى الابصار ولکن تعمى القلوب التی فی الصدور … » سوره الحج : الآیه (۱۲۰) «وکم اهلکنا قبلهم من قریه هم أشد منهم بطشا فنقبوا فی البلاد هل من محیص ، ان فی ذلک لذکرى لمن کان له قلب او ألقى السمع وهو شهید”سوره ق : الآیه (۳۶ـ۳۷) اشاره می کند که قرآن کریم بر استقراء و نگاه و تدبر در حوادث تاریخی از برای شکل دادن به نگاهی استقرائی جهت استخراج قوانین و سنن تاریخی تأکید دارد.
 
سنن تاریخی در اسلام و تاریخ لاهوتی در مسیحیت
 
شهید صدر قرآن کریم را پیشگام در بحث از سنن تاریخی می داند، امری که در جهان اسلام از سوی ابن خلدون دنبال شد و پس از ابن خلدون در اروپای جدید مورد بحث قرار گرفت.
 
شهید صدر در جمع بندی مباحث تا کنون به سه نکته استخراج شده از قرآن کریم درباره سنن تاریخی در قرآن اشاره می کند: نخست اینکه دریافتیم که قرآن کریم حوادث تاریخی را تصادفی نمی داند، بلکه حوادث تاریخی را منطبق بر سنن و قوانینی تلقی می کند. نکته دوم این است که این سنن تاریخی سننی الهی اند که با تعابیری چون سنه الله یا کلمات الله از آن ها یاد شده است. شهید صدر در ادامه اشاره می کند که الهی بودن سنن تاریخی نباید با تفسیر لاهوتی از تاریخ آنچنان که در میان آباء کلیسا همچون آگوستین و دیگران مطرح می شود خلط شود، چرا که در مکتب تاریخ لاهوتی در میان آباء کلیسا حوادث مستقیما به عالم غیب مرتبط می شوند، و ارتباط آن ها با دیگر حوادث نادیده گرفته می شود و شکلی عقیدتی به خود می گیرند، این در حالی است که در قالب سنن تاریخی قرآن، حوادث به سنن تاریخی و دیگر حوادث مرتبط می باشند، که البته سنن تاریخی نیز به نوبه خود از سوی باری تعالی وضع شده اند، در این بین سنن تاریخی را می توان حد واسط ارتباط حوادث تاریخی به ساحت ربوبی تلقی کرد. سننی که بستگی علت و معلولی حوادث با یکدیگر در چارچوب آن ها شکل می گیرد امری که بعد علمی تاریخ را در بر می گیرد و از سویی نشانگر حکمت و قدرت باری تعالی هستند و از این منظر بعد ایمانی تاریخ را در بر می گیرند. در این بین امدادهای غیبی خداوند نیز در چارچوب سنن و قوانینی شکل خواهند گرفت. 
 
جبر و اختیار
 
اما نکته سوم که بسیار مهم است تأکید بر اختیار و اراده انسان در چارچوب سنن تاریخی است. درواقع توهمی وجود دارد که اعتقاد به سنت های تاریخی را ناسازگار با اعتقاد به مختار بودن انسان تلقی می کند. توهم این ناسازگاری از منظر شهید صدر از سوی قرآن کریم حل شده است. شهید صدر اجمالا تعبیر نورانی « ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم » را پاسخی به این توهم می دانند که نشان می دهد سنن تاریخی از سوی جوامع محقق می شوند، نه بر روی جوامع…، پس آنچنان که سه نکته دریافتی از قرآن کریم به ما نشان می دهند، سنن تاریخی از آن جهت که تصادفی نیستند مقوله ای علمی و از آن جهت که به ساحت ربوبی متصلند مقوله ای الهی و از آن جهت که با اراده و اختیار بشر بستگی دارند مقوله ای انسانی اند. شهید صدر در ادامه این پرسش را مطرح می سازد که آیا سنن تاریخی بر تمام میدان تاریخ یعنی آنچه مورد نظر مورخان به عنوان تاریخ می باشد سایه افکنده اند یا اینکه بر بعدی از ابعاد تاریخ حاکمیت دارند، ایشان در پاسخ سنن تاریخی را مرتبط با بخش یا بعدی از تاریخ و نه همه میدان آن تلقی می کنند چرا که از نظر ایشان بخش هایی از تاریخ نه بر سنن تاریخی بلکه بر قوانین دیگر میدان های دانش مانند فیزیک و یا زیست شناسی منطبق می باشند، به عنوان نمونه حادثه تاریخی مرگ حضرت ابوطالب یا حضرت خدیجه سلام الله علیهما با اینکه از نظر تاریخی و در میدان دانش تاریخ از اهمیت بالایی برخوردار می باشند، اما محکوم به سنن تاریخی نیستند بلکه منطبق بر قواعد زیست شناسی شکل می گیرند.   
 
علت فاعلی، مادی و غائی
 
مسئله دیگری که شهید صدر بدان اشاره می کند، هدف مندی و غایتمندی حادثه های تاریخی است، درواقع حادثه تاریخی در کنار علت فاعلی و مناسبتی که با حوادث گذشته دارد، در قالب هدف غائی هرچند صواب یا غیر صواب با آینده پیوند می خورد. از نظر شهید صدر هر عمل تاریخی در ذهن عامل آن و نه در عینیت عملی معطوف به آینده است، از همین رو می توان مشمول سنت های تاریخی باشد. از همین رو شهید صدر عمل تاریخی را به دلیل وجود علت غائی از دیگر حوادث متمایز می سازد. از منظر شهید صدر هر عملی را نمی توان عملی تاریخی و مندرج در سنت های تاریخی تلقی کرد، بلکه یک عمل تاریخی ابعادی دارد از جمله سببیت و غایت و دیگر اینکه این عمل باید زمینه ای فراتر از خود عمل داشته باشد، این زمینه همان جامعه یا امت است، و عمل باید موجی ایجاد کرده و از فرد بگذرد و به جامعه سرایت کند، به تعبیر فلسفی جامعه علت مادی عمل را فراهم می سازد. پس یک عمل تاریخی به زبان فلسفه ارسطوئی هم دارای علت فاعلی و هم علت غائی و هم علت مادی است. و این همان عمل اجتماعی است که در قرآن کریم با عمل فردی که دارای دو بعد از سه بعد پیش گفته است متمایز می شود. شهید صدر در ادامه با توجه به آیات کریمه « وترى کل أمه جاثیه کل أمه تدعى الى کتابها الیوم تجزون ما کنتم تعملون . هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق انا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون» سوره الجاثیه : الآیه (۲۸ ـ ۲۹) و با توجه به اینکه برای هر امتی کتابی از اعمالشان استنساخ شده است، به گونه ای از تاریخ جوامع سخن می گوید. شهید صدر بر اینکه اشاره این آیه به ثبت بودن اعمال منتسب به امت ها می باشد تأکید  دارد. شهید صدر در ادامه با اشاره به این آیه کریمه « وکل انسان الزمناه طائره فی عنقه ونخرج له یوم القیامه کتابا یلقاه منشورا ، اقرأ کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیبا »( سوره الاسراء : الآیه (۱۳))، عمل ثبت شده امت در کتاب امت در آیه سوره جاثیه را با عمل ثبت شده فرد در کتاب انسان در روز قیامت مقایسه می کند، و عمل تاریخی را همان عمل ثبت شده در کتاب هر امت و نه عمل فردی ثبت شده در کتاب انسان ها به مثابه افراد تلقی می کند. از منظر شهید صدر این عمل ثبت شده در سجل یا کتاب امت دارای سه بعد علت فاعلی، غایی و مادی یا همان زمینه عمل می باشد و همین عمل است که موضوع سنن تاریخی قرار می گیرد. البته شهید صدر در ادامه نسبت به اینکه جامعه را همچون برخی فلاسفه غرب مانند هگل موجودیتی جدا از فرد که فرد چیزی جزب سلولی کوچک از آن را تشکیل نمی دهد تلقی کنیم هشدار می دهد. به نظر شهید صدر نیازی نیست که جامعه را همچون هگل موجودیتی جدا تصور کنیم بلکه آنچه عمل فرد و عمل جامعه یا امت را از هم تمیز می دهد همان بعد سوم یا زمینه اجتماعی عمل است. هرگاه عملی تنها از بعد غائی و بعد فاعلی برخوردار باشد عملی فردی و هرگاه بعد مادی یا زمینه اجتماعی نیز بر دو بعد پیش گفته افزوده شود، آن عمل عملی اجتماعی و تاریخی خواهد بود.
 
سه شکل سنت تاریخی
 
شهید صدر در ادامه بحث و در درس سوم از سه شکل سنت تاریخی در قرآن کریم یاد می کند. شکل اول این سنن تاریخی به صورت قضیه شرطیه می باشد، بدین معنی که در این شکل میان دو حادثه و یا دو دسته حوادث تاریخی ارتباط شرط و جزای شرط ایجاد می شود، به گونه ای که هرگاه حادثه یا جموعه حوادثی محقق شوند، حادثه و یا حوادث دسته دوم نیز به مثابه جزای شرط محقق خواهند شد، امری که می توان نشانه های آن را در بسیاری از قوانین و سنن جهان طبیعت نیز یافت. مانند اینکه هر گاه آب به صد درجه برسد تبخیر می شود. یکی از بارزترین مثال ها برای این شکل سنت تاریخی در قرآن کریم مربوط به آیه « ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم » (سوره الرعد : الآیه (۱۱)) می باشد. یکی دیگر از مثال ها آیه کریمه « والو استقاموا على الطریقه لاسقیناهم ماءا غدقا » (سوره الجن : الآیه (۱۶)) می باشد. در این آیه بین عدالت توزیعی و فزونی تولید رابطه شرطی برقرار شده است، یا در آیه کریمه « واذا أردنا ان نهلک قریه أمرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیر » (سوره الاسراء : الآیه (۱۶)) که در آن بین حاکمیت فاسقان و مترفان و ویرانی جامعه رابطه شرطی برقرار شده است.
 
شکل دوم سنن تاریخی در قرآن کریم، صورت قضیه فعلیه وجودی دارد مانند اینکه یک ستاره شناس بگوید فلان روز کسوف یا خسوف رخ می دهد. این گونه قضایا شرطی نیستند و وقوع آن ها حتمی است و منوط به برآورده شدن شرطی نیست. از منظر شهید صدر این ایده در اروپا توهم وجود پارادوکس میان سنن تاریخی و ایده اختیارمند و اراده مند بودن انسان را دامن زد. اما در پاسخ به توهم وجود چنین تناقضی می توان به شکل اول از سنت های تاریخی ارجاع داد که صورتی شرطی داشت، درواقع می توان گفت که اختیارمندی انسان را می توان در چارچوب شکل اول سنن تاریخی مندرج ساخت، و این بدین معنی است که شکل دوم سنن تاریخی که افاده حتمیت می کنند همه کار را تشکیل نمی دهند بلکه دست کم می توان شکل اول یا شرطی را برآورده کننده اختیار انسان تلقی کرد. 
 
اما شکل سوم از سنت های تاریخی در قرآن کریم به جهت گیری های طبیعی حرکت تاریخ اشاره دارند نه به قوانین حتمی الوقوع. تفاوت جهت گیری با قوانین حتمی الوقوع این است که می توان در کوتاه مدت و البته نه بلند مدت در برابر سنت های مبتنی بر جهت گیری مقابله کرد اما در برابر قوانین نمی توان مقابله کرد. به عنوان نمونه مسئله ازدواج و ارتباط بین دو جنس در میان انسان ها سنتی مبتنی بر جهت گیری کلی است، چه بسا در مقطعی گروهی مانند قوم لوط در برابر این سنت مبتنی بر جهت گیری بایستند، اما در بلند مدت این تخطی از سنت مبتنی بر جهت گیری به نابودی جامعه خواهد انجامید، اما در مقابل بعید است کسی هرچند در کوتاه مدت و حتی برای چند دقیقه دربرابر قانون به جوش آمدن آب در صد درجه سانتیگراد ایستادگی کند و از این قانون و سنت الهی تخطی کند. شهید صدر با این مثال سعی می کند فرق قانون و جهت گیری را در سنت های الهی از یک طرف و فرق قانون تشریعی و قانون تکوینی و عینی را از سوی دیگر توضیح دهد. بهترین مثال این شکل از سنت های تاریخی در قرآن کریم خود دین است، از منظر شهید صدر دین در قرآن کریم گاهی به مثابه این شکل سوم از سنت های تاریخی و عینی مطرح است، گاهی هم تنها از منظر تشریع به آن نگاه شده است. به عنوان نمونه آیه « شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا والذی اوحینا الیک وما وصینا به ابراهیم وموسى وعیسى أن اقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه کبر على المشرکین ما تدعوهم الیه » اشاره به وجه تشریعی دین دارد و آیه « فأقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لا یعلمون » اشاره به اینکه دین سنتی تاریخی است دارد. از منظر شهید صدر دین از جمله سنت های دسته سوم است که شاید برخی بتوانند در کوتاه مدت در برابر آن مقاومت کنند، اما در دراز مدت خود متضرر خواهند شد. 
 
رابطه ثلاثی و رباعی
 
شهید صدر در درس هشتم با توجه به آیه ۳۰ سوره مبارکه بقره « واذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه ، قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء ونحن نسبح بحمدک ونقدس لک ، قال انی اعلم ما لا تعلمون » بر سنت بودن دین تأکید می کند.
 
از منظر شهید صدر این آیه سه عنصر مهم را در بر دارد: نخست انسان، دوم زمین یا طبیعت به طور کلی که خداوند انسان را بر روی آن قرار داد، و سوم روابطه معنوی ای که از یک سو انسان را به زمین و طبیعت و از سوی دیگر انسان را به دیگر انسان ها مرتبط می سازد که قرآن کریم از آن با عنوان استخلاف یاد کرده است. از این منظر تمام جوامع بشری بر عنصر نخست و دوم اتفاق نظر دارند، اینکه انسانی وجود دارد و زمینی که انسان بر روی آن قرار گرفته است. درواقع نقطه اختلاف جوامع با یکدیگر عنصر سوم یعنی چگونگی رابطه عنصر اول یعنی انسان با عنصر دوم یعنی زمین است.
 
در دیدگاه شهید صدر این رابطه می تواند ثلاثی (سه طرفه) یا رباعی (چهار طرفه) باشد. در رابطه سه وجهی انسان با زمین و دیگر انسان ها ارتباط می یابد، اما در رابطه چهار وجهی رابطه دیگری نیز وجود دارد که بیرون از چارچوب جامعه می باشد، که درواقع همان استخلاف است. شهید صدر بیان می دارد با توجه به واژه استخلاف ما باید یک مستخلِف و یک مستخلف علیه و همچنین مستخلَف داشته باشیم، در این بین خداوند مستخلِف، انسان و دیگر انسان ها مستخلَف و مستخلف علیه زمین است. از منظر شهید صدر خلیفه بودن انسان روابط اجتماعی او را به شکل ویژه ای سامان می دهد، مبنی بر اینکه او در زمین بیش از آنکه مالک چیزی باشد، امور و اشیاء در دست او چونان امانتند. در شکل سه گانه، دیگر جایی برای رابطه با خداوند نخواهد بود. درواقع رابطه با خداوند به عنوان وجه چهارم یا آنچه قرآن کریم استخلاف نامیده وضعیت را تماما با روابط اجتماعی سه وجهی متفاوت می سازد، چرا که در رابطه چهار وجهی رابطه با خداوند سامان دهنده دیگر وجوه رابطه اجتماعی خواهد بود. از منظر شهید صدر استخلاف با روابط چهار وجهی آن هچون دین سنتی از سنت های تاریخی قرآن کریم است. شهید صدر با توجه به آیه ۷۲ سوره احزاب « انا عرضنا الامانه على السماوات والارض والجبال فأبین ان یحملنها واشفقن منها وحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا » بیان می دارد که این آیه وجه پذیرش استخلاف از سوی انسان را نشان می دهد که در واقع همان امانت می باشد. ایشان همچنین بیان می دارد که عرضه این امانت بیش از آنکه تشریعی باشد بر مبنای فطرت و شکل تاریخی و وجودی انسان بر وی بار شده است. پس عرضه امانت عرضه ای تکوینی و پذیرش آن نیز تکوینی است. بدین معنی آیه پیش گفته نیز به سنتی از سنت های تاریخی قرآن کریم آن هم از نوع سوم اشاره دارد، اینکه رابطه اجتماعی چهار وجهی انسان با سرشت طبیعی و تاریخی انسان آمیخته شده است. شهید صدر بیان می دارد که « انه کان ظلوما جهولا » در انتهای آیه پیش گفته نشان می دهد که امکان مقابله در برابر این سنت الهی در کوتاه مدت وجود دارد، امری که نشان می دهد این یک سنت تاریخی از نوع سوم است و در موازات تعبیر « ولکن اکثر الناس لا یعلمون» در انتهای آیه « فأقم وجهک للدین حنیفا فطره الله.. می باشد. در این بین دین را نیز می توان به عنوان یک سنت تاریخی چهاروجهی تلقی کرد. درواقع شهید صدر از سه سنت تاریخی و چهار وجهی استخلاف، امانت و دین در قرآن کریم یاد می کند. در درس نهم به نقش چهار عنصر سنت های تاریخی قرآن پرداخته شده است. 
 
محتوای انسانی محرک تاریخ
 
ویژگی تاریخ این است که نه تنها به اسباب و لوازم و علل پیشینی بسته است، بلکه حرکتی غائی است. بدیگر سخن نه تنها گذشته بلکه آینده نیز به مثابه محرک تاریخ به حساب می آید. در این بین اراده و اندیشه انسان و ترکیب ایندو با یکدیگر به مثابه دو محتوای درونی انسان آن بعد غائی حرکت تاریخ را سامان می بخشند، از همین رو اراده و اندیشه انسان یا به دیگر سخن محتوای درونی انسان اساس حرکت تاریخ را شکل می دهد، و اینگونه نقش انسان به عنوان یکی از عناصر چهارگانه سنت تاریخی قرآن ایفا می شود. از منظر شهید صدر محتوای انسانی یا همان اندیشه (وجود ذهنی) و اراده انسان زیربنای تحولات اجتماعی و محرک اصلی تاریخ به شمار می روند. در این بین تحولات اجتماعی روبنایی است تابع زیربنای پیش گفته. استناد شهید صدر برای این مدعا نیز به آیه ۱۱ سوره رعد است: « ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم ». شهید صدر مفهوم جهاد اکبر را به تغییر در همین زیر بنا یعنی وجود ذهنی و اراده ها و جهاد اصغر را تلاش برای تغییر در روبنا تلقی می کند، دو سطحی که می بایست در کنار هم و به موازات هم پیش روند. شهید صدر تفکیک بین این دو سطح: «(مابقوم) به عنوان روبنا و (ما بانفسهم) به عنوان زیر بنا یا جهاد اصغر که به تغییر در روبنا و جهاد اکبر که به تحول در  زیربنا می انجامد» را امری آسیب مند می داند و به دو آیه ذیل استناد می کند: « ومن الناس من یعجبه قوله فی الحیاه الدنیا ویشهد الله على ما فی قلبه وهو الدّ الخصام . واذا تولى سعى فی الارض لیفسد فیها ویهلک الحرث والنسل والله لا یحب الفساد » سوره البقره : الآیه (۲۰۴ ـ ۲۰۵) خلاصه برداشت شهید بزرگوار از این آیه این است که برخی از شعاردادن خودشان خوششان می آید حال آنکه اگر این صرفا شعارزدگی باشد و عقبه ای در دل و جان نداشته باشد نه تنها فایده ای نخواهد داشت بلکه خطرناک است. 
 
مثل اعلی
 
در این بین محتوای درونی معطوف به آینده انسان می بایست رو سوی “مثل اعلی” داشته باشد. مثل اعلی یا الگوی برتر از منظر شهید صدر هسته اصلی شکل گیری محتوای داخلی جامعه بشری است. مثل اعلی از منظر شهید همان اله یا معبودی است که هر انسان چشم به او دارد، این جایگاه در وجود ذهنی انسان گاهی از آن چیزهایی می شود که سزاوار این جایگاه نیستند. آیه (أرأیت من اتخذ الهه هواه ) سوره الفرقان : الآیه (۴۳) از منظر شهید اشاره به همین مثل اعلی دارد. در نزد برخی هوای نفس جایگاه اله و مثل اعلی را می گیرد. این مثل اعلی می تواند از خاستگاه متفاوت برآید: نخست واقعیت و رئالیته. هرگاه رئالیته منبع مثل اعلی جوامع باشد بدین معناست که این جوامع امری نسبی را در جایگاه امری مطلق قرار داده اند. قرآن کریم در بسیاری از آیات خود به این امر اشاره کرده است و از نظر شهید بزرگوار آیاتی که کفار و مشرکان در آن آیات عدم پذیرش دین الهی را به دین پدرانشان ارجاع می دهند، اشاره به همین خاستگاه دارند، خاستگاهی که به دلیل غوطه وری در رئالیته دور و اطراف به عنوان منبعی برای مثل اعلی پدیدار گشته. سبب دومی که حاکمیت رئالیته را به دنبال دارد سلطه فرعون و فرعونیان بر جوامع بشری می باشد که مصلحتشان در این است که مثل اعلی در همین رئالیته فروکاسته شود. در این بین دینی زمینی نیز برساخته خواهد شد. در این بین الگوی زمینی برساخته شده چون زمینی است، تکرار الگوهای پیشین است، پس آینده نیز بازگشت به گذشته ای تکراری و زمینی خواهد بود. اما مثل اعلی ساختگی نیز به زودی کارکرد خود را از دست خواهد داد و جامعه به جامعه ای متشتت بدل خواهد شد. در این شرایط دیگر امتی باقی نخواهد ماند بلکه شبحی از امت باقی می ماند. سه گونه فرجام برای این جامعه می توان تصور کرد: نخست یورش خارجی و شکست مانند شکست مسلمانان تهی از محتوای امت در برابر یورش مغول. سناریوی دوم منحل شدن امت بدون الگو مانده در مثل اعلی بیگانه ایست که بر آن امت از هم گسیخته تسلط یابد. اما سومین سناریو، این است که بذر مثل اعلی اصیل دیگربار در جان امت نشانده شود تا میوه های آن اینبار متناسب با عصر جدید به بار نشینند. از منظر شهید صدر در دوره اخیر دو سناریوی اخیر با یکدیگر چالش کردند به گونه ای که هواداران سناریوی دوم در جهان اسلام مانند رضا خان و آتاتورک بر آن بودند تا مثل اعلی انسان غربی را در سرزمین های اسلامی نهادینه سازند، از سویی اندیشمندان نهضت جدید اسلامی بر آن شدند تا بذرهای مثل اعلی اصیل را دیگر بار در زمین مستعد امت بنشانند. 
 
اما گونه دوم از گونه های مثل اعلی آن است که از خواست های و چشم اندازهای آینده امت سرچشمه گرفته باشد. این الگو، تفسیری تکراری از رئالیته نخواهد بود بلکه چشم اندازی خواهد بود به سوی آینده و انگیزشی به سوی نوآوری، اما این گونه از الگوها با وجود اینکه چشم به آینده امت دارند، ولی الگوهایی محدود با چشم اندازی محدود می باشند که آینده کوتاه مدت را در نظر دارند. این الگو از آن جهت که اهداف کوتاه مدت را به صورت عملی تری مد نظر دارد، الگویی کاربردی است، اما آسیب بزرگ آن وقتی است که این الگوی محدود جایگزین الگوی مطلق برگرفته از آن شود، اینگونه است که همین الگوی محدود مانعی می شود دربرابر رسیدن به آن الگوی بزرگتر و اصلی. خطر این است که این خرده الگوی کوتاه دامنه را در طول و عرض تعمیم دهیم. نمونه ای که شهید صدر برای تعمیم در عرض ارائه می نماید این است که مثلا برای رسیدن به آن مجاهدت ها کنیم حال آنکه با وجود صحت جز خرده الگویی کوتاه دامنه چیزی نیست. از منظر شهید صدر مفهوم آزادی برای اروپای عصر نهضت نمونه خوبی است از این گونه دوم مثل اعلی. اما نمونه تعمیم در طول یا در زمان که شهید صدر ذکر می کنند شکل گیری گروه های انسانی در طول زمان است، اینکه گروهی از خانواده ها در طول تاریخ گردهم آیند و قبیله تشکیل دهند، و قبایل نیز عشایری شکل دهند، عشایر نیز امتی تشکیل دهند، از منظر شهید صدر هیچیک از این مفاهیم با وجود کارکردهای مثبتشان در طول تاریخ جامعه بشری نباید مطلق انگاشته شوند، به طوری که انسان حاضر به ستیز و جنگ در راه آن ها شود، چراکه از منظر شهید صدر تنها امر مطلقی که درخور این است که انسان در راه آن به مجاهدت بپردازد، مطلق حقیقی می باشد. در واقع قراردادن افق ها به جای مثل اعلی و مطلق انگاشتن افقهای محدود تاریخی، جغرافیایی و انسانی از آسیب های  این الگو گزینی می باشد. شهید صدر سراب و خانه عنکبوت ذکر شده در آیات مبارکه ذیل را از مصادیق اینگونه الگوگزینی یا مثل اعلی گزینی تلقی می کنند:
 
« والذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعه یحسبه الظمآن ماءا حتى اذا جاءه لم یجده شیئا ووجد الله عنده فوفاه حسابه والله سریع الحساب » سوره النور : الآیه (۳۹) و « مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا وان اوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون » سوره العنکبوت : الآیه (۴۱)
 
تبدیل مثل به تمثال
 
در ادامه شهید صدر بیان می دارد که در بسیاری از اوقات مثل اعلی نوع اول در ادامه مثل اعلی گونه دوم شکل می گیرد، یعنی ابتدا خواست و چشم انداز مثبت اما محدودی به مثابه مثل اعلی در نظر گرفته می شود و وقتی این چشم انداز محدود محقق شد به واقعیت یا رئالیته تبدیل می شود و در جایگاه مثل اعلی نوع اول قرار گرفته ویژگی های آن را حائز می شود. در این دوره امت چهار مرحله را از سر می گذراند، نخست پویایی مثل اعلی برگرفته شده از خواست ها و چشم انداز های امت که البته چشم اندازی محدود است. استجابت خداوند نسبت به این مرحله از منظر شهید صدر همان (عطاء عاجل) قرآن است. در آنجا که خداوند متعال می فرماید: « من کان یرید العاجله عجلنا له فیها ما یشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلاها مذموما مدحورا . ومن اراد الاخره وسعى لها سعیا وهو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا . کلا نمد هؤلاء وهؤلاء من عطاء ربک وما کان عطاء ربک محظورا» سوره الاسراء : الآیه (۱۸ ـ ۲۰) در واقع دهش الهی به اندازه ظرفیت و خواست امت خواهد بود، این خواست به دلیل افق محدودش با وجود ایجابی بودن فرجامی جز جهنمی در دنیا و آخرت نخواهد داشت. مرحله دوم تحقق عطاء عاجل است. در این مرحله به تعبیر شهید صدر مثل به تمثال تبدیل می شود به دیگر سخن، افق محدود محقق شده یا همان مثل اعلی محدود، به یک تندیس بدل می شود، و رهبرانی که پیشاپیش مردم در حال حرکت و جهت دهی بودند از جایگاه «رهبری» به جایگاه «بزرگی» منتقل می شوند، در این بین توده مردم نیز که در نوآوری و پیشرفت تا رسیدن به مثل اعلی مشارکت داشتند در این مرحله به یک گروه مطیع و منقاد تبیدل می شوند. از منظر شهید صدر این آیه کریمه مبین این مرحله می باشد: « وقالوا ربنا أطعنا سادتنا وکبراءنا فاضلونا السبیلا » سوره الاحزاب : الآیه (۶۷) . مرحله سوم، مرحله امتداد تاریخی این هاست. درواقع قدرت جدید به یک طبقه تبدیل می شود که کرسی های آن بر مبنای سیستم های خانوادگی یا طبقه ای و یا به گونه های دیگری از مکانیزم های وراثت و جانشینی به نسل های بعدی می رسد. در ادامه، این طبقه به طبقه ای مترف و متنعم تبدیل می شود که چشم اندازهای بزرگی نیز پیش روی خود قرار نداده و جز اهتمامات کوچک شخصی خود به چیزی نمی اندیشد. مرحله سوم مرحله از هم گسیختگی امت است به ویژه وقتی باورها نسبت به مثل اعلی محقق شده رئال محکوم به تکرار، سست می شوند، در مرحله چهارم که از همه مراحل خطرناک تر می باشد، مجرمان امت بر آن تسلط می یابند همچنانکه قرآن کریم می فرماید: « وکذلک جعلنا فی کل قریه اکابر مجرمیها لیمکروا فیها وما یمکرون الا بأنفسهم » سوره الانعام : الآیه (۱۲۳). به عنوان نمونه برآمدن هیتلر و نازیسم در اروپا نتیجه مثل اعلی کوتاه افق اروپای جدید بود که به تدریج به الگویی تکراری تبدیل شد و در دوره نازیسم از هم گسیخت.
 
مثل اعلی اصیل
 
اما سومین مثل اعلی خدای متعال می باشد. انسان در مواجهه با این مثل اعلی می تواند چالش مطلق و مقید و محدود و غیر محدود را حل کند. درواقع انسان افقی محدود دارد، ازهمین رو نوری که از نور مطلق دریافت خواهد نمود نیز جز رشته هایی نخواهد بود، اما این رشته های نور را نباید مثل اعلی گرفت چنانکه در گونه دوم اتفاق می افتاد بلکه می بایست بین مثل اعلی و ظرفیت محدود انسانی که توان برگرفتن رشته هایی از نور مطلق را بیش ندارد تفکیک قائل شد. از یک سو مثل اعلی که فراچنگ ذهن محدود بشری نمی آید قرار دارد، و از سوی دیگر دسته ای نور برگرفته شده از همان مثل اعلی. از همین جاست که در اسلام لزوم تفکیک بین وجود ذهنی و خدای سبحان مطرح می شود.
 
در درس یازدهم با توجه به آیه کریمه « یا أیها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه » سوره الانشقاق : الآیه (۶) اشاره می شود که انسان در کلیت خود در راهی دشوار و البته تکاملی به سوی خدای متعال در حال حرکت است. شهید صدر بیان می دارد که این آیه اشاره به امری واقع دارد، نه اینکه انسان را دعوت به برگرفتن این راه کند. حتی مشرکان و حتی پیروان مثل اعلی نوع اول و دوم پیشروی به خدای متعال دارند، اما فرق میان پیشروی مسؤولانه و پیشروی غیر مسؤولانه است. وقتی پیشروی انسان آگاهانه به سوی مثل اعلی مطلق و در راه درست خود قرار گیرد،  پیشروی مسؤولانه خواهد بود، اما وقتی پیشروی تهی از آگاهی باشد، در هر صورت پیشروی است، سیر الی الله است اما سیری غیر مسؤولانه. بر مبنای آیه سوره نور نیز آن ها که به دنبال سراب می روند، وقتی به سراب می رسند چیزی نمی یابند، اما خداوند متعال را می یابند که به حساب رسی آن ها خواهد پرداخت. این سیر، سیری جغرافیایی از نقطه ای به نقطه ای دیگر نیست، اینگونه نیست که راه بپیمایید تا به خدا برسید، بلکه خدا هم در انتهای راه می باشد و هم در طول راه. از طرفی از آن جهت که خدای متعال مطلق است و بی نهایت راه را نیز نهایتی نیست، و هرکس با توجه به تلاش خود و آگاهیش از این تلاش مثل اعلی را خواهد یافت، حتی آن که در پی سراب است خدا را خواهد یافت. بین انسان محدود و مثل اعلی نا محدود در هر صورت فاصله ای نامتناهی خواهد بود، امری که زمینه بی نهایتی برای نوآوری انسان فراهم می سازد. این مثل اعلی تحولی کمی و کیفی در سیر انسان ایجاد می کند، کمی در بی نهایت بودن راه که زمینه بی نهایتی برای نوآوری و سیر را برای انسان فراهم می سازد و تحول کیفی از آن جهت که انسان را در نسبت مثل اعلی مطلق و منفصل از خود مسؤولیت مند می سازد. این مسؤولیت، چالش سرشت محدود خاکی انسان با روح الهی او را پشت سر می نهد و به سوی مثل اعلی مطلق چشم دارد. شهید صدر در ادامه به چالش انبیای الهی اشاره می کند که در مقابل مثل هایی که به تمثال بدل شده اند می ایستادند. چالش پیروان مثل اعلی نوع سوم با پیروان مثل اعلی نوع اول و دوم.
 
رابطه انسان با انسان و انسان با طبیعت
 
شهید صدر در درس گفتار دوازدهم به موضوع رابطه اجتماعی یعنی رابطه انسان با طبیعت ازیک جهت و رابطه انسان با انسان از جهت دیگر باز می گردد. در این بین به تفصیل به فلسفه دیالکتیک مارکس اشاره می کند و این پرسش را مطرح می سازد که تناقض طبقاتی سرمایه دار و کارگر چرا در کشورهای سرمایه داری به انقلاب بدل نشدند حال آنکه مارکس نوید انقلاب درکشورهای سرمایه داری را داده بود؟ از منظر شهید صدر انسان غربی برای حل تناقض پیش گفته به تناقض دیگری فروغلتید. او دو گانه کارگر و کارفرما را به دو گانه جهان پیشرفته و جهانی که بر آن جهان سوم اطلاق می کنند، جهان استعمارگر و جهان مستعمر تبدیل کرد، در این بین کارگر و کارفرما در غرب در یک سو قرار گرفته و جهان سوم در سوی دیگر. از منظر شهید صدر نگاه یک بعدی به تناقض انسانی باعث می شود که برون رفت از یک تناقض ما را وارد تناقض دیگری کند، چه تناقض را در طول تاریخ نمی توان تنها به تناقض طبقاتی محدود کرد. در درس گفتار سیزدهم  اشاره می شود که رابطه انسان با طبیعت بر رابطه انسان با انسان اثر گذار است، به طوریکه هر چه قدر انسان توانائی تسخیر طبیعت را پیدا کند می تواند بر دیگر انسان ها سلطه یابد، از همین رو به خلاف مارکسیسم که برای ابزار موضوعیت قائل می شود، از منظر شهید صدر ابزار تنها امکان سلطه را فراهم می سازد و خود، سلطه ای خلق نمی کند بلکه انسان است که با تسلط بر طبیعت توانائی تسلط بر دیگر انسان ها را می یابد. ابزار از نظر شهید صدر سلاحی دو دم است که می توان از آن به صورت مثبت و همچنین به صورت منفی استفاده کرد، و انسان با توجه به مثل اعلی که اتخاذ می کند می تواند ایجابی و سلبی از ابزار بهره برد. در این بین اگر مثل اعلی آن مثل اعلی مطلق باشد، وحدت و یگانگی نیز با توجه به فراگیری این مثل اعلی حاصل خواهد آمد و هویت بندی های قومی، نژادی و جنسیتی اعتبار خود را از دست خواهند داد. در این بین مثل اعلی فرعونی نیز بر پایه ظلم در صدد سامان بخشی به روابط انسانی است. در جامعه فرعونی ما دو گونه ظالم داریم، ظالم مستضعف که ظلمش از جهت تبیعیت و یاری ظالم است، و ظالم مستکبر که سرنخ های جامعه فرعونی را در دست دارند. دسته دیگر نیز همج الرعاع می باشند که به هر طرف که باد بوزد می روند. دسته چهارم در جامعه فرعونی کسانی هستند که درایت خود را در برابر فرعون از دست ندادند اما تحرکی هم نمی کنند این ها را خداوند با تعبیر “ظالمی انفسهم” توصیف می کند. پنجمین قسم در جامعه فرعونی کسانی هستند که از جامعه فرار می کنند و به رهبانیت پناه می برند. دسته ششم مستضعفانی هستند که از سوی فرعون تحقیر می شوند. بر مبنای آیه مبارکه « ونرید ان نمن على الذین استضعفوا فی الارض فنجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین » می توان گفت که جنس جامعه فرعونی ظالم، کاملا بر عکس جنس جامعه تهی از ظلم است، و دسته بندی این دوجامعه کاملا واژگونه است، چه مستضعفان در جامعه فرعونی فروترین طبقه هستند اما در جامعه تهی از ظلم فراترین طبقه. در درس گفتار چهاردهم شهید صدر به دو رابطه انسان با طبیعت و انسان با انسان باز می گردد و با توجه به درس گفتارهای سابق اظهار می دارد که این دو رابطه از یک وجه مستقل از یکدیگرند و از وجهی دیگر مرتبط. از نظر شهید صدر نحو استقلالی این دو رابطه از یکدیگر عرصه ثوابت دین و شریعت است، اما نحو ارتباطی این دو رابطه با یکدیگر عرصه انعطاف شریعت و منطقه الفراغی است که شهید بزرگوار در کتاب اقتصادنا مفصل تر درباره آن سخن رانده است. 
 
در پایان باید گفت آنچه دیدید قرائت قاصر نگارنده از درس گفتارهای شهید بزرگوار سید محمد باقر صدر بود، که ان شاء الله مشمول توضیح بد دادن از امری که به مراتب بدتر از عدم توضیح می باشد نباشد.
منبع: پایگاه عبرت‌پژوهی تاریخی
لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=21885

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

11 − سه =

آخرین مطالب