یکشنبه 26 فروردین 1403 برابر با Saturday, 13 April , 2024

سيره عملي امام حسن مجتبي ـ عليه السلام ـ

 

در رابطه با سيره عملي امام حسن مجتبي ـ عليه السلام ـ توضيح دهيد.

 

پاسخ:

سيره عبادي امام حسن مجتبي(ع):

حسن بن علي (ع) عابدترين و زاهدترين مردم بود. سيره عملي آن حضرت در تمام شئون زندگي مي تواند الگوي عملي قرار گيرد که در اين جا به خلاصه اي از زواياي مختلف آن اشاره مي کنيم:

1. پياده به حج مي رفت و گاهي نيز پا برهنه راه مي رفت.[1] اما در توضيح دليل اين کار مي فرمود: من شرم دارم خداوند را ملاقات کنم در حالي که پياده به خانه او نرفته باشم.[2] بنابر نقلي بيست بار و در نقل ديگري بيست و پنج بار با پاي پياده به سفر حج رفت.[3]

2. خوف از خدا: امام حسن(ع) وقتي ياد مرگ مي کرد مي گريست، و چون ياد قبر مي کرد مي گريست، و چون ازقيامت و بعث و نشور ياد مي کرد مي گريست، و چون متذکر عبور از صراط مي شد مي گريست و هرگاه به ياد توقف در پيشگاه خداي تعالي در محشر مي افتاد، فريادي مي زد و روي زمين مي افتاد … و چون به نماز مي ايستاد بند هاي بدنش مي لرزيد… و پيوسته در هر حالي که کسي آن حضرت را مي ديد به ذکر خدا مشغول بود.[4]

3. ياد خدا در هر حال: شيوه امام حسن(ع) اين بود که وقتي به بستر خواب مي رفت، سوره کهف را مي خواند و مي خوابيد.[5] حسن بن علي چنان بود که چون از وضو فارغ مي شد رنگش تغيير مي کرد و مي فرمود: حق است بر کسي که مي خواهد به محضر خداوند وارد شود، اين که رنگ چهره اش تغيير کند.[6]

4. رعايت حال و حقوق مردم: امام حسن(ع) از لحاظ اجتماعي به گونه اي رفتار مي کرد که همسايگان و شهروندان و هيچ کس به خاطر شأن والاي ايشان از دست يابي به ايشان و دست يابي به حقوق خويش محروم نشوند؛ يعني آثار جلالت امام بر مردم تحميل نمي شد و از جبروت آني امام ضرري به نظم جامعه و حقوق مردم نمي رسيد.

تواضع و ادب اجتماعي امام

سيوطي در کتاب تاريخ الخلفا روايت کرده که روزي امام حسن (ع) در مکاني نشسته بود و چون خواست از آن جا رود فقيري وارد شد، امام به آن مرد فقير خوش آمد گفت و با او ملاطفت کرد و سپس به او فرمود: اي مرد تو وقتي نشستي که ما براي رفتن برخاستيم، آيا اجازه رفتن به من مي دهي؟ مرد فقير عرض کرد: آري اي پسر رسول خدا.[7]

روزي گذر امام به جمعي از گدايان افتاد که چند پاره نان خشک در پيش داشتند و مشغول خوردن بودند. چون نظر آنان به حضرت افتاد، تعارفش کردند. امام حسن از اسب فرود آمده و فرمود: خدا متکبران را دوست نمي دارد. آن گاه با آنان نشست و از غذايشان تناول کرد. به برکت وجود آن بزرگوار چيزي از غذا کم نيامد. آن وقت، حضرت آنان را به مهماني دعوت کرده و ضمن دادن غذاي خوب، لباسهاي فاخري نيز به آنها هديه داد.[8]

مهرباني با تمام موجودات

مردي به نام نجيح مي گويد: ديدم امام حسن (ع) دارد غذا مي خورد. در اين حال سگي آمد و پيش روي آن حضرت ايستاد. امام مجتبي (ع) يک لقمه غذا که مي خورد يک لقمه هم به سگ مي داد. گفتم يابن رسول الله! اجازه مي دهي اين سگ را دور کنم؟ فرمود نه! زيرا دوست ندارم که جانداري به من بنگرد که غذا مي خورم و من چيزي به او ندهم. بگذار باشد وقتي سير شد خودش مي رود.[9]

حلم و بردباري امام حسن(ع)

حلم و بردباري امام چنان بود که گاه دشمن کينه توز را که به قصد کشتن آمده بود، به دوستي مخلص و هواداري مؤمن تبديل مي کرد.[10] امام حسن از نمونه هاي مشهور، به بردباري و نيکي در برابر بدکاران است. و الگوي حقيقي در مکارم اخلاق است. موفق بن احمد خوارزمي روايت کرده که امام حسن(ع) گوسفندي داشت که به آن علاقه داشت، روزي مشاهده کرد که پاي آن گوسفند شکسته به غلامش فرمود چه کسي پاي اين گوسفند را شکسته؟ پاسخ داد: من! فرمود چرا؟ گفت: مي خواستم شما را غمگين کنم! امام فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم کرد و تو در راه خدا آزادي![11]

مردي از شاميان گويد: روزي در مدينه شخصي را ديدم با چهره اي آرام و بسيار نيکو و لباسي در بر کرده که به طرز زيبايي آراسته و سوار بر اسب. درباره او پرسيدم. گفتند حسن بن علي بن ابيطالب است. خشمي سوزان سرتاپاي وجودم را فرا گرفت و بر علي بن ابيطالب حسد بردم که چگونه او چنين پسري دارد. پيش او رفته و پرسيدم آيا تو فرزند علي هستي؟ وقتي تأييد کرد، سيل دشنام و ناسزا بود که از دهان من به سوي او سرازير شد. پس از آن که به ناسزاگويي پايان دادم از من پرسيد آيا غريب هستي؟ گفتم: آري. فرمود با من بيا اگر مسکن نداري به تو مسکن مي دهم و اگر پول نداري به تو کمک مي کنم و اگر نيازمندي، بي نيازت مي سازم. من از او جدا شدم درحالي که در روي زمين محبوب تر از او نزد من کسي نبود.[12]

شجاعت امام حسن(ع)

ايشان در دوران کودکي هم از بيان حق و اعتراض به حق کشي ابايي نداشت. در يکي از روزها در حالي که کودکي هفت يا هشت ساله بود خود را به مسجد رسول خدا رسانده و ابوبکر را که در جايگاه جدش پيامبر(ص) نشسته بود مخاطب ساخته و با همان لحن کودکانه، ولي پرمعني و کوبنده، به او فرمود: «فرود آي و فرود آي از منبر پدرم و به سوي منبر پدرت برو!» امام حسن همه آن چه را که ممکن بود به صورت مناظره و استدلال بيان دارد، با همين دو جمله کوتاه و پرمعني اظهار فرمود. خليفه که غافلگير شده بود در پاسخ فرزند رسول خدا گفت: راست گفتي به خدا سوگند که آن منبر پدر توست نه منبر پدر من.[13] امام حسن تنها کسي بود که در جنگ جمل حاميان شتر سرخ موي را که در حمايت جاهلانه از يک شتر فتنه انگيزي و لجاجت مي کردند، پراکنده ساخته و نيزه خود را در شکم بت سرخ فرود آورد.[14] در جنگ صفين نيز وقتي امير المؤمنين(ع) تاخت بي باکانه امام حسن(ع) را ديد با نگراني متوجه اطرافيان شده فرمود: اين پسر را نگه داريد… که من از آمدن اين دو (حسن و حسين) دريغ دارم مبادا به خاطر (آمدن) اين دو نسل رسول خدا(ص) قطع شود.[15]

کنيزکي آمد و شاخه گلي را به آن حضرت هديه داد. حسن بن علي(ع) به او گفت: تو در راه خدا آزادي! من که آن ماجرا را ديدم به آن حضرت عرض کردم: کنيزکي شاخه گلي بي ارزش به شما هديه کرد و شما او را آزاد کرديد؟ ايشان در پاسخ فرمودند: اين گونه خداي تعالي ما را ادب کرده که فرمود: «وقتي تحيتي به شما دادند، تحيتي بهتر بدهيد». و بهتر از آن گل، آزادي اوست.[16]

ابن کثير از علماي اهل سنت در کتاب البدايه و النهايه روايت کرده که امام (ع) غلام سياهي را ديد که گردة ناني در پيش خود نهاده وخودش لقمه اي از آن مي خورد و لقمه اي ديگر را به سگي که آن جا بود مي دهد. امام (ع) که آن منظره را ديد به او فرمود: انگيزه تو در اين کار چيست؟ پاسخ داد من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم! امام (ع) به او فرمود از جاي خود بر نخيز تا من بيايم! سپس به نزد مولاي آن غلام رفت و او را با آن باغي که در آن زندگي مي کرد از وي خريداري کرد، آن گاه آن غلام را آزاد و باغ را نيز به او بخشيد![17]

کرامت هاي آن حضرت

امام حسن مجتبي(ع) نيز همچون ديگر ائمه ـ عليهم السلام ـ داراي کرامت عديده اي است که به جهت رعايت اختصار به يک مورد اشاره مي گردد:

مردي نامه اي را به دست امام حسن(ع) داد که در آن حاجت خود را نوشته بود. امام بدون اين که نامه را بخواند به او فرمود: حاجتت رواست! شخصي عرض کرد: اي فرزند رسول خدا خوب بود نامه اش را مي خواندي و مي ديدي حاجتش چيست و آن گاه بر طبق حجتش پاسخ مي دادي؟ امام فرمود: بيم آن دارم که خداي تعالي تا به اين مقدار که من نامه اش را مي خوانم از خواري مقامش مرا مورد مؤاخذه قرار دهد.[18]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1ـ صلح امام حسن، محمد جواد فضل الله.

2ـ صلح امام حسن، شيخ راضي آل ياسين با ترجمه آيت الله خامنه اي.

3ـ مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب السروي مازندراني.

4ـ حياه الامام حسن، علامه باقر شريف قرشي.

5ـ زندگاني امام حسن (ع) سيد هاشم رسولي محلاتي.

6ـ الامام مجتبي، علامه حسن مصطفوي.

7ـ الحياه السياسيه لأمام الحسن(ع)، سيد جعفر مرتضي عاملي.

——————————————————————————–

[1]. رسولي محلاتي، سيد هاشم، زندگاني امام حسن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ ششم، 1376ش، ص325 به نقل از بحارالانوار، ج43، ص 331.

[2]. ابو نعيم اصفهاني، اخبار اصبهان، تهران، النصر، افست، چاپ ليدن، 1934م، ج1، ص 44.

[3]. همان و سيوطي، تاريخ الخلفا، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد، مصر، السعاده، 1371ق، ص 73.

[4]. سولي محلاتي، همان، ص225 ـ 226 به نقل از بحارالانوار، ج43، ص 331.

[5]. رسول محلاتي، همان، ص330. به نقل از ملحقات، احقاق الحق، ج11، ص114. که اين روايت از سير اعلام النبلاء ذهبي روايت شده است.

[6]. رسولي محلاتي، همان، ص331، به نقل ازملحقات احقاق الحق، ج11، ص 112.

[7]. رسول محلاتي، همان، ص 330؛ به نقل از تاريخ الخلفاء سيوطي، ص 73.

[8]. جواد نعيمي، همان، ص 59؛ به نقل از جلاء العيون علامه مجلسي، ص 241.

[9]. جواد نعيمي، همان، ص 60؛ به نقل ازجلاء العيون مجلسي و چهارده معصوم عماد زاده اصفهاني.

[10]. غياثي کرماني، رضا، سيره اخلاقي امام حسن (ره توشه راهيان نور ـ ويژه رمضان 1427ق،) قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1385ش، ص314.

[11]. رسولي محلاتي، همان، ص350؛ به نقل از ملحقات احقاق الحق، ج11، ص117؛ باقر شريف قرشي، حياة الامام حسن(ع)، ج1، ص314.

[12]. محمد بن يزيد مبرد نحوي، الامل في اللغه و الادب، تحقيق تغاريد بيضون، نعيم زرزور، بيروت، بي نام، 1407ق، ج1، ص 235.

[13]. همان، ص100ـ101؛ به نقل از شرح نهج البلاغه بن ابي الحديد، ج2، ص 17.

[14]. همان، ص136ـ137؛ به نقل از مناقب آل ابيطالب، چاپ قم، ج4، ص 21.

[15]. همان، ص146؛ به نقل از حياه الامام حسن (ع)، ج1، ص 497.

[16]. رسولي محلاتي، همان، ص338؛ به نقل از ملحقات احقاق الحق، ج11، ص 149.

[17]. همان، ص 336؛ به نقل از البرايه و النهايه، ابن کثير، چ مصر، ج8، ص 38.

[18]. رسولي محلاتي، همان، ص 339؛ به نقل ازملحقات احقاق الحق، ج11، ص 141.

 

منبع: پرسمان دانشجویی.

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=18485

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × 2 =

آخرین مطالب