جمعه, 25 آبان , 1403 برابر با Friday, 15 November , 2024
جستجو

چکیده

 این مقاله به بررسی نقش سیاسی و اجتماعی زن در جامعه معاصر ایرانی در سه دورة؛ پیش از انقلاب مشروطیت، حین انقلاب مشروطیت و پس از آن می پردازد.

این مقاله با ذکر شواهد تاریخی ضمن رد دیدگاه هایی که یا نقشی منفعلانه و حاشیه ای برای زنان ایرانی در جنبش های اجتماعی در دوره های فوق قائلند و یا ارزیابی منفی از عملکرد اجتماعی زنان دارند. دیدگاه سومی را مطرح می کند که مطابق آن زنان ایران را دارای نقشی جدی و تعیین کننده در تحولات اجتماعی ایران می داند مسئله دیگری که در این مقاله به آن پرداخته می شود این است که این مشارکت از سوی کدام قشر از زنان بوده است. شواهد تاریخی نشان می دهد که عامه زنان مسلمانان و نه زنان غرب گرا یا شرق گرا دارای نقش تعیین کننده در فعالیت های اجتماعی و سیاسی بوده اند.

واژه های کلیدی: توده زنان، تاریخ معاصر، قاجار، انقلاب مشروطیت

 

طرح مسأله

نظریات مختلف درباره نقش سیاسی اجتماعی زنان معاصر ایرانی، را می توان در چند دیدگاه ذیل خلاصه کرد:

الف زنان در دوره معاصر تاریخ ایران همانند دوره های پیش از آن، چندان نقشی نداشته، و اگر هم در گوشه و کنار تاریخ از نقش آنان سخن به میان آمده، این نقش بسیار اندک است.

ب برخلاف دیدگاه قبلی، برخی معتقدند زنان تاریخ معاصر دارای نقش بوده اند، ولی این نقش مثبت و ارزنده نبوده، بلکه اغلب آنان به ایفای نقش حرمسرایی، مفسده انگیزی و روشنفکری ضددینی پرداخته اند.

ج نقش اصلی در تحولات سیاسی اجتماعی یک سده اخیر را عامه زنان مسلمان یعنی زنانی که نه در دربار بوده اند و نه از طایفه روشنفکران، برعهده داشته اند، ولی این نقش به دلایلی چون عدم دسترسی به امکانات چاپ و نشر و … چندان در تاریخ معاصر برجسته نشده است.

 

با توجه به سه دیدگاه فوق، این پرسش مهم و اساسی مطرح می شود که کدامیک از این دیدگاه ها با واقعیت های تاریخ صدساله اخیر همخوانی دارد و قابل تأیید است؟ به بیان دیگر، اسناد و مدارک تاریخ معاصر ایران بر کدام دیدگاه منطبق است؟ فرضیه مورد بررسی در این مقاله این است که: عامه زنان مسلمان این مرز و بوم که نه در حرمسرا بوده اند و نه مجذوب و شیفته اندیشه های لیبرالیستی (غربی) و کمونیستی (شرقی)، در تحولات سیاسی اجتماعی یک قرن گذشته نقش اساسی تر از دیگر زنان داشته، و همچنین این نقش، مثبت و در راستای ارزش های ملی و دینی بوده است.

نوشته حاضر می کوشد به پرسش مذکور پاسخ دهد و فرضیه مطرح شده را ارزیابی کند. در نیل به این هدف، سه دیدگاه زیر مورد بررسی قرار می گیرد:

دیدگاه سلطنت گرایان:زنانی که به ایفای نقش سیاسی اجتماعی در تاریخ معاصر پرداخته اند، تنها زنان درباری بوده اند که به دلیل برخورداری از آگاهی و دانش بیشتر و با اتکا به امکانات دولتی در ایفای چنین نقشی کوشیده اند.

دیدگاه روشنفکران:زنانی که با اروپا و روسیه آشنایی پیدا کردند، و از آن تأثیر پذیرفته اند، با توسل به فرهنگ تمدن ساز آنان بانی تحولات سیاسی اجتماعی مؤثر شده اند.

دیدگاه اسلام گرایان:این دیدگاه نقش زنان دسته اول (سلطنت گرایان) و دسته دوم (روشنفکران) را ناچیز و اغلب آنان را مغایر با فرهنگ ایران اسلامی می داند و بر این نکته تأکید دارد که توده زنان مسلمان با امکانات مردمی و با تکیه بر دانش ملی و اسلامی، تحولات سیاسی اجتماعی قابل توجه و ارزشمندی را پدید آورده اند.

اغلب نوشته های تاریخی به بازخوانی یا بزرگ نمایی تلاش زنان دربار، غرب گرا و یا شرق گرا پرداخته اند، و درباره آنان سخن بسیار گفته اند، و کوشیده اند فعالیت سیاسی اجتماعی آنان را بخش عمده فعالیت زنان ایرانی معرفی نمایند (باستانی، 1382: 36). لذا تلاش این نوشته آن است که فعالیت توده زنان مسلمان ایران که هم می خواستند از مدنیت برخوردار باشند، و هم دیانت خود پاس بدارند، را به تصویر بکشد، و در دنیای فمینیستی و مدرنیستی دفاع از حقوق زنان، با رعایت ارزش های ملی و دینی از بخش اعظم تاریخ زنان سده اخیر ایران دفاع نماید (واحد، 1372: 15).

 

فعالیت سیاسی اجتماعی زنان پیش از انقلاب مشروطه

مخالفت های ضد دولتی زنان دوره قاجار را می توان به دوره های پیش از مشروطه، انقلاب مشروطه و پس از آن تقسیم کرد. در دوره قبل از مشروطه، زنان منحصراً تحت تأثیر علمای دینی و برای پاس داشت ارزش های مذهبی به میدان آمدند، از این رو اگر بتوان واکنش های سیاسی اجتماعی زنان در انقلاب مشروطه و به ویژه پس از آن را متأثر از افکار لیبرالیستی غرب و سوسیالیستی شرق دانست، ولی به هیچ روی نمی توان حضور سیاسی اجتماعی زنان در این دوره را به اندیشه های غیرملی و غیردینی نسبت داد.به هر روی، زنان در سال های پیش از مشروطه، حضوری چشم گیر و مؤثر داشته اند که برجسته ترین آن، نقش آنان در حادثه گریبایدوف و به ویژه، فداکاری شان در پیروزی جنبش تنباکو است.

حادثه گریبایدوف:بر پایه ماده سیزدهم عهدنامه ترکمان چای (1207/1828) همه کسانی که طی دو جنگ گذشته بین ایران و روس و از دو طرف به اسارت درآمده بودند، باید چهار ماه پس از انعقاد عهدنامه به سرزمین های خود بازگردند. دولت روسیه گریبایدوف را برای بازگراندن اسرای روسی و اجرای دیگر مفاد قرارداد ترکمان چای، به ایران فرستاد. گریبایدوف برای بازگردان اسرای زن، شیوه نادرستی را در پیش گرفت و آن که فرمان داد، اسرای زن روسی که به همسری و کنیزی مردان ایرانی درآمده اند را بدون اجازه شوهران و صاحبان شان به نزد او ببرند تا خود از آنان بپرسد که آیا از روی رضا و رغبت در ایران می ماند یا این که می خواهند به وطن خود بازگردند. از جمله این زنان، دو اسیر گرجی اند که دین اسلام را پذیرفتند و به همسری و کنیزی آصف الدوله، دولت مرد قاجاری درآمدند، مخالفت آصف الدوله سودی نبخشید و او تحت فشار شاه، به بردن آن دو به سفارت روس رضایت داد، اما کنیزان به گریبایدوف گفتند که مایل اند در تهران بمانند و به هیچ روی قصد بازگشت به گرجستان را ندارند. با این وصف، گریبایدوف تصمیم گرفت، همه این زنان را چند روزی در سفارت نگاه دارد،تا شاید بتوانند آنان را تشویق نماید که برگردند (شمیم، 1370: 104).

به طول کشیدن اقامت زنان، برخلاف میل شخصی آنان بود و همچنین، شوهران شان را نگران می ساخت، لذا آیت الله میرزا مسیح، مجتهد معروف تهران که درخواست هایش از دولت قاجاری و سفارت روس در تهران برای رها کردن این زنان رد شده بود، فتوا داد که: تکلیف است بر هر مسلمان تا هم مذهبان خود را از دست کافران نجات دهد. مردان و زنان که غیرت دینی شان به جوش آمده بود، به سوی سفارت روس رفتند. قزاقان حافظ سفارت به سوی آنان آتش گشودند، جوان چهارده ساله ای به شهادت رسید، پس از آن مردم به درون سفارت هجوم آوردند، هرکسی که مانع آزادسازی زنان بود را کشتند، حتی گریبایدوف را با

خنجری از پای در آوردند و از این ماجرا، مالتسف منشی سفارت که پنهان شده بود، نجات یافت. رقم کشته های روسی را در این ماجرا بین 35 تا 80 نفر شمرده اند (مارکام، 1364: 66؛ نفسیی، 1344: 193).

در حادثه گریبایدوف چند نکته مهم و مرتبط به زنان وجود دارد. از جمله:

1 علت اساسی شکل گیری حادثه، زنانی بودند که اغلب بر خلاف میل شان به سفارت برده شدند.

2 فتوایی که میرزا مسیح داد، تنها برای آزادسازی زنان به سفارت برده شده بود.

3 بخشی از جمعیتی که به سوی سفارت رفتند و سپس به آن حمله کردند را زنان تهرانی تشکیل می دادند.

4 جمعیتی که به سفارت حمله برد، همه تلاش خود را برای آزادی زنان به کار گرفت و کار نخست شان آزادی آنان بود.

5 زنان در این حرکت به هیچ وجه دنبال خواسته های جنسیتی نیستند، بلکه در تلاش برای تحقیق آموزه های دینی اند.

جنبش تنباکو:شاه از مخالفت آیت الله میرزا حسن آشتیانی با قرارداد توتون و تنباکو بر آشفت و سرانجام دستور داد، او را به عراق تبعید کنند. زنان مصمم شدند تا مانع از تبعید مجتهدشان شوند، لذا دسته دسته به سوی محله سنگلج حرکت و در دارالشرع اجتماع کردند. سپس به طرف بازار آمدند، و هر مغازه ای را که گشوده دیدند، بستند، آن گاه با فریاد و فغان رو به ارگ سلطنتی آوردند. مردانی که قبل از زنان در سنگلج و دارالشرع گرد آمده بودند، به دنبال زنان راه افتادند، برخی از مردان برای مراقبت از آنان، در اطراف زنان راه می رفتند. زنان در میدان ارگ به داد و فریاد دست زدند، به گونه ای که شاه را وحشت فرا گرفت. زنان هم چنان فریاد می زدند: ای خدا می خواهند دین ما را ببرند، علمای ما بیرون کنند، تا فردا عقد ما را فرنگیان ببندند، اموات ما را فرنگیان کفن کنند و دفن کنند، بر جنازه ما فرنگیان نماز بگذارند. نایب السلطنه کامران میرزا، با ملایمت به آن ها می گفت: همشیره ها، فرنگی را بیرون می کنیم، هیچ یک از علما را نمی گذاریم بیرون بروند، خاطرتان جمع باشد و … پیش از آن که سخن وی به پایان برسد، زنان او را با داد و فغان فراری دادند (سیرجانی، 1362: 387).

به جمعیت زنان اطلاع رسید که امام جمعه منصوب شاه، مشغول تهدید مردم است. از این رو، به مسجد شاه رفتند، و او را از منبر به زیر کشیدند و سپس به میدان ارگ برگشتند، و شعار واشریعتا، واسلاما، یا علی و یا حسین آنان در تمام کوچه ها و بازارهای اطراف ارگ به گوش می رسید. شاه بار دیگر برای مردان و زنان به خروش آمده پیغام فرستاد و آنان را به آرامش دعوت کرد، ولی زنان فریاد می زدند، ما شاه را نمی خواهیم.

در این میان، وزیر دربار که به زنان گفته بود، چرا دیگر به خانه های تان نمی روید، را به باد کتک گرفتند، و هم چنین به نایب السلطنه که بار دیگر به قصد متفرق کردن زنان آمده بود، حمله بردند، و او را وادار به عقب نشینی و فرار به داخل عمارت سلطنتی کردند. یکی از زیردستان نایب السلطنه که وضع را این گونه دید، به دسته ای از سربازان که به بی پدران معروف بودند، دستور شلیک داد، عده ای از مردان و زنان کشته شدند، پس از آن، مردم به دستور علما متفرق شدند، باز روز بعد برگشتند، و این کار تا لغو قرار داد توتون و تنباکو ادامه یافت (اعظام قدسی، 1342: 44).

اعتراض زنان به قرارداد رژی، به زنان تهران محدود نماند، بلکه زنان دیگر شهرها را در بر گرفت که البته، نقش زنان شیراز و تبریز بیش از دیگران بود. در شیراز، زنان در کنار مردان به اعتراض عمومی دست زند، و زمانی که حکمران شیراز، روحانی مبارز سیدعلی اکبر فال اسیری را به دلیل سخن گفتن علیه قرارداد، دستگیر و تبعید کرد، قریب سه الی چهار هزار زن و مرد در شاه چراغ جمع شدند و تعدادی از آنان، به بستن بازار پرداختند. زنان ایلاتی اطراف شیراز هم، همراه و همگام با مردان، همه روز تلگراف های تهدیدآمیز به تهران مخابره می کردند. در تبریز، دسته ای از زنان مسلح، با چادر نمازهایی که به کمر بسته بودند، به بازار آمدند و بازار را در اعتراض به قرارداد رژی بستند، و به سرعت در کوچه ها و پس کوچه ها ناپدید شدند. رهبری این زنان را زینب باجی بر عهده داشت، مأموران بارها کوشیدند بازار را باز نگاه دارند، ولی هر بار گروه زینب، با اسلحه و چماق مانع از باز شدن بازار می شدند و این کار را تا لغو قرار داد ادامه دادند (کربلایی، بی تا: 110).

نقش زنان دهقان زاده درباری در این مسئله قابل توجه است چرا زنان حرمسرای سلطنتی،قلیان ها را شکستند؟ چرا برخی از آنان، خبرهای اندرونی را به مخالفان حکومت دادند؟ و به چه دلیل برخی از زنان درباری، از افکار سیدجمال الدین و از اقدام میرزارضای کرمانی علیه ناصرالدین شاه حمایت کردند؟ به این سؤال ها، پاسخ های مختلفی داده شده است از جمله اینکه اغلب زنان شاه را دهقان زادگانی تشکیل می دادند که شاه بیشتر آنان را در گردش و شکار و به صورت تصادفی، یافته و به همسری برگزیده بود. اغلب این زنان وضعیت رضایت بخشی نداشته اند به گونه ای که تعداد زیادی از این زنان، تنها چند بار در سال همسر خود را می دیدند، و گاه اتفاق می افتاد که شاه از تولد و مرگ فرزندان این زنان خویش آگاه نمی شد. تاج السلطنه، دختر ناصرالدین شاه درباره وضع این زنان شاه نوشته است: در خانه هایی که دیوارهایش از سه تا پنج ذرع ارتفاع دارد، مخلوقاتی سر و دست شکسته، بعضی با رنگ های زرد و پریده، برخی گرسنه، برخی برهنه، بعضی در تمام شبانه روز منتظر و گریه کننده، در زنجیر به سر می برند. در مقابل این زندگانی تاریک،

مرگ، روز سفید ماست (مجله زنان،1380: 20). لذا تلاش این دسته از زنان در مخالفت با سلطنت را نمی توان در پرونده زنان مرفه و اشراف قرار داد، آنان بیش از آن که به دربار تعلق داشته باشند، به جامعه دهقانی و روستایی تعلق داشتند و به همین دلیل، فعالیت ضددولتی آن ها را باید بخشی از فعالیت توده زنان مسلمان این مرز و بوم به حساب آورد. با توجه به نکات فوق، برخی از مهم ترین حرکت های ضددولتی آن ها را می توان نام برد:

1 یکی از برجسته ترین مخالفت های این دسته از زنان درباری با اقدامات شاه، طغیان آن ها علیه قرارداد رژی بود. در این حادثه بسیاری از زنان درباری به حدی منقلب بودند که تمام غلیان های بلوری، چینی و گلی را شکستند، و همه آثار دخانیات را از عمارت سلطنتی پاک کردند. در این حرکت،همه زنان، چه کوچک و چه بزرگ هم دست بودند، هم دستی زنان و پافشاری شان، شاه را شگفت زده کرد، به طوری که شاه با خشم و غضب می گفت: زن هایم حاضر بودند، برای خوشی من، جان خود را فدا کنند، اما امروز، حتی از دادن یک سیگار به من مضایقه می کنند (اجتهادی، 1382: 162).

2 جلوه دیگر از مخالفت زنان شاه با قرارداد رژی، زمانی ظاهر شد که مأموران دولتی به سوی مردان و زنان تظاهرکننده آتش گشودند. در پی آن، زنان اندرونی بنای گریه و زاری گذاشتند، یکی از آن ها، گریه و زاری بیشتر می کرد. ناصرالدین شاه وقتی او را دید، برای آرام کردنش گفت: حکم تحریم تنباکو، از میرزای شیرازی نیست، والا من هم اطاعت می کردم. آن زن پاسخ داد: پس این صدای تیر و تفنگ که به طرف سادات و علما شلیک می شود را نمی شنوید. شاه برای گمراه کردن آن زن گفت: این تیرها به هوا شلیک می شود (بوشهری، 1347: 48).

3 اوج مخالفت زنان حرمسرا با قرارداد، را می توان در اقدام انیس الدوله، زن سوگلی شاه دید. شاه غلیان خواست، ولی او که ریاست حرمسرا را برعهده داشت، گفت: کشیدن غلیان حرام است. شاه گفت: چه کسی آن را حرام کرده، وی جواب داد: همان کسی که مرا بر تو حلال کرده است. علاوه بر آن، انیس الدوله که دختر یکی از دهقانان لواسان تهران بود، و در جریان مسافرت شاه به لواسان به عقد شاه درآمد، بارها در جهت خواست عمومی گام برداشت. به عنوان مثال: وی از شاه خواست که رکن الدوله حاکم شیراز را عوض نکند تا مردم مجبور نشوند با آمدن حاکم جدید، دوباره مالیات بدهند. شاه با تقاضای وی موافقت کرد (آدمیت و ناطق، 1356: 156).

زنان در شورش نان: از حوادث مهمی که در دوره پادشاه ناصرالدین شاه روی داد، اعتراض مردم به ویژه بانوان به کمبود نان بود.کمی نان، دلایل مختلفی داشت، از جمله: قحطی، خشک سالی، خرابی راه های کشور و سوء استفاده دولتی ها که موجب می شد به اندازه کافی گندم برای پخت نان به تهران نرسد، لذا مردان و زنان به اعتراض دست زدند، اما بی فایده بود، و همچنان نانوایی ها شلوغ و نان کم بود، تا این که هزاران زن، جلوی شاه را در بازگشت از شکار گرفتند و از شاه تقاضای نان کردند. شاه نه این که ترتیب اثر نداد، بلکه دستور داد برای مهار و سرکوب شورش، دروازه های شهر را ببندند، ولی چند هزار زن هجوم آوردند و با سنگ و چوب، دروازه بانان را از پای درآوردند. مأموران محمودخان نوری، کلانتر تهران به اشاره شاه، به زنان حمله بردند، حتی کلانتر با چوب دستی اش، چند نفر از زنان را مضروب ساخت، با این وصف، غوغای زنان برای نان ادامه داشت. شاه یا به دلیل ناتوانی کلانتر در مهار شورش و یا برای خواباندن ماجرا، فرمان داد، کلانتر را در همان مکان به دار آویختند. آن روز، طغیان فرو نشست، اما مشکل نان حل نشد (نجمی، 1370: 159).

روز بعد زنان بار دیگر اجتماع کردند. این بار شاه سربازان و توپچی ها را وارد عمل کرد، ولی در بین زنان، عده ای بودند که شجاعانه به سربازان و نظامیان حمله آوردند، به زحمت جلوی زنان را گرفتند. برای متفرق ساختن زنان به حیله ای دست زدند و آن که گوش چند نفر از مردان معترض به کمی نان را جلوی زنان بریدند، در پی آن، زن ها متفرق شدند، ولی آنچه به آرام شدن نهایی شورش نان کمک کرد، آن بود که به دستور شاه، بزرگان شهر در خانه نصرت الدوله جلسه ای ترتیب دادند، میرزا موسی، وزیر دارالخلافه ناصری را که گفته می شد با نانوان ها سروسری داشت از کار برکنار کردند و امور نانوایان را به ملک التجار واگذار نمودند. علما موضوع را پایان یافته تلقی کرده و از زنان و مردان، خواستند که به غائله خاتمه دهند (کاساکوفسکی، 1353: 240).

هم زمان با تهران، کمبود نان در تبریز هم آشوب آفرید.در این شورش، حدود سه هزار زن چوب به دست به رهبری زینب باجی علیه ناتوانی دولت در تأمین نان شهروندان به اعتراض دست زدند. در آن روز و روزهای بعد، 8 زن جان خود را در تیراندازی دولتی ها از دست دادند و تعدادی هم زخمی شدند. زینب باجی تنها به سازمان دادن زنان در تظاهرات علیه دولت بسنده نکرد، بلکه با شناسایی و حمله به انبارهای گندم احتکار شده، آن را در میان مردم تقسیم می کرد. یکی از این انبارها، انبار والی آذربایجان بود. در جریان حمله گروه زینب به این انبار، 30 نفر کشته و 60 نفر مجروح از طرفین به جای ماند، سرانجام والی با پناه بردن به خانه ولیعهد، تسلیم شد و از مبارزه با گروه زینب دست برداشت و انبار گندمش به دست زینب پاشا افتاد.

البته همه فعالیت سیاسی اجتماعی زنان دوره ناصری به آنچه برشمردیم، خلاصه نمی شود، بلکه تاریخ، فعالیت های دیگری را از آنان ثبت کرده است. از جمله: افزایش رنگ و بوی سیاسی مجالس روضه خوانی (مانند سخنرانی های سیاسی واعظ اصفهانی در مجالس روضه زنان) و قلم زنی در عرصه اعتراض سیاسی (مانند رساله نوری خانم جان تهرانی درباره راه نجات زنان). بر اثر همین تلاش هاست که خانم مری شیل همسر وزیر مختار انگلیس در زمان ناصرالدین شاه می نویسد: باید اعتراف کنم با آن که پنهان بودن آن ها در ورای حجاب و پوشیدگی کامل شان یک حقیقت انکارناپذیر است، ولی مطرود بودن زن های ایرانی، واقعیت ندارد (مری شیل، 1368: 175).

مشارکت سیاسی اجتماعی زنان در انقلاب مشروطه

مشروطه تنها محصول کار مردان نیست، بلکه زنان به صور مختلف در آن شرکت جستند، البته از همان روزهای آغازین مشروطه، بازتاب دو گرایش فکری دیگر در فعالیت سیاسی اجتماعی زنان به چشم می خورد. اول آن که عده ای از زنان به تأثیرپذیری از اروپایی ها یا اروپا زده ها، با افکار فمینیستی به میدان آمدند. عده ای دیگر تحت تأثیر جنبش سوسیالیسم در روسیه قرار داشتند، اما تعداد هواداران و میزان فعالیت این دو جریان فکری محدود باقی ماند، و توده زنان مسلمان، هم چنان پیشقراول حرکت های سیاسی ضد استبدادی و استعماری این دوره بودند.

حمایت از علمای دین: هنگامی که علاءالدوله (حاکم تهران) برخی از بازرگانان متدین و محترم را به بهانه گرانی قند به فلک بست، مردم در اعتراض به ظلمی که به این عده بی گناه شد، مغازه ها را بستند و در مسجد شاه به تحصن پرداختند، علما نیز از این اقدام حمایت کردند. عین الدوله (صدراعظم) دستور داد تا مردم و علما را متفرق سازند. با ضرب و شتم مردم، وعاظ و هتک حرمت علمای متحصن، آن ها به حضرت شاه عبدالعظیم پناه بردند و در آن مکان، متحصن شدند. نمایندگانی از سوی علما برای مذاکره درباره تأسیس عدالت خانه نزد عین الدوله آمدند، او به آن ها اجازه بازگشت نداد، در پی آن، مردم بار دیگر شورش کردند و بازارها را بستند.

در همین گیرودار، شاه به میهمانی خانه امیر بهادر (وزیر جنگ) می رفت، دو زن، عریضه هایی به شاه دادند، شاه پس از ورود به خانه امیر بهادر، آن دو عریضه (نامه) را گشود و خواند، ولی به فکر فرو رفت، زیرا خلاصه آن دو نامه عبارت بود از: ای کسی که تاج سلطنت را بر سر تو گذارده ایم و عصای سلطنت را به دست تو داده ایم، بترس از وقتی که تاج را از سر تو بگیریم. زنان به هنگام بازگشت شاه، راه را بر او بستند و برگرد کالسکه او جمع شدند و فریاد می زدند: ما آقایان و پیشوایان دین را می خواهیم ما مسلمانیم و حکم آقایان را واجب الاطاعه می دانیم، عقد ما را آقایان بسته اند، خانه های ما را آقایان اجاره می دهند، تمام امور م

در دست آقایان بوده و هست، چطور راضی شویم، علما را نفی بلد و تبعید نمایند. ای شاه، اگر وقتی روس و انگلیس با تو طرف شوند، ملت ایران به حکم این آقایان جهاد می کنند. پس از حوادثی از این دست بود که شاه به عین الدوله دستور داد، خواسته علما را بپذیرد و آنان را به تهران برگرداند، و خود نیز، فرمانی برای تأسیس عدالت خانه صادر کرد (کرمانی، ج2، 1362: 395).

از دیگر اقدامات زنان، تلاش برای حفظ جان علما بوده است. به دیگر بیان، زنان ضمن همراهی با مردان در آوردن علما به مسجد برای سخنرانی، گاهی مسئولیت حفظ جان آن ها را هم بر عهده داشتند، حتی زنانی چون همسر حیدرخان تبریزی، با چماق هایی که زیر چادر پنهان می ساختند، می کوشیدند مانع از هرگونه اغتشاشی به هنگام سخنرانی شوند (ناهید، 1360: 55).

تلاش برای تأسیس بانک ملی: اواخر سلطنت مظفرالدین شاه، دولت مشیرالدوله تصمیم گرفت، برای تأمین برخی مخارج دولتی و کشوری، از دولت روس و انگلیس وامی با سود هفت درصد دریافت کند. این تصمیم با مخالفت مجلس و مردم رو به رو شد، در نتیجه آن،دولت از اجرای تصمیم خود دست برداشت، و مجلس برای این که پول کافی برای دولت فراهم کند، تأسیس بانک ملی را به تصویب رساند. زنان در فراهم آوردن پول و تأسیس مجلس، فداکارانه شرکت جستند. برای نمونه: روزی در پای منبر سیدجمال واعظ در مسجد میرزاموسی، زنی به پا خواست و چنین گفت: دولت ایران چرا از خارجه قرض کند؟ مگر ما مرده ایم؟ من یک زن رخت شوی هستم. به سهم خود یک تومان می دهم. دیگر زن ها نیز حاضرند. هم زمان با آن، زنان دیگر، گوش واره ها و النگوها و گردن بندهای خود را فروختند، و آن را برای تأسیس بانک دادند.این مسأله تنها مختص تهران نبود، بلکه زنان شهرهای دیگر هم در آن مشارکت کردند. از جمله، زنی از قزوین برای سعدالدوله (رئیس مجلس) نوشت: مقدار ناقابل از زیورآلات خودم که برای ایام سخت ذخیره کرده بودم، را به جهت بانک ملی می فرستم. اشیای اهدایی را اعضاء محترم بانک ملی به امانت و شرافت بفروشند، سهم بانک بخرند و برایم روانه کنند. او اضافه می کند: زنی از همسایگان که شوهر ندارد و یک پسر صغیر دارد، چون پول ندارد، سه فقره از اسباب منزل را توسط من، برای تان فرستاد تا آن ها را فروخته و سهمی از بانک ملی به نام صغیر او تهیه کنید (همان: 55).

مساعدت مالی زنان در انقلاب مشروطه، به کمک آنان در تأسیس بانک ملی محدود نماند، بلکه زمانی که مبارزان مشروطه برای تأمین هزینه های مقاومت و خرید اسلحه با مشکل مالی مواجه شدند، زنان نیز با فداکاری و ایثار و با فروختن جواهرات یا وسایل خانه به کمک آمدند، از جمله: پس از فتح اصفهان به دست

سواران بختیاری، عده ای از زنان به انجمن ایالتی اصفهان رفته و زیورآلات خود را هدیه کردند. در این میان، زنی کاسه مسین را که تنها دارایی او بود، به مشروطه خواهان تقدیم نمود (همان).

مشارکت در برخوردهای مسلحانه: در دوره استبداد صغیر که درگیری نظامی بین مردم و محمدعلی شاه شدت یافت و برخوردهای مسلحانه سختی روی داد، در موارد ضروری، زنان نقش مستقیم و فعالی داشتند. در این زمینه،نقش زنان تبریز، پررنگ تر و برجسته تر از همه جا بود. ماجرای زنان در تبریز زمانی شروع شد که شاه پس از به توپ بستن مجلس و تعطیل کردن آن، عین الدوله را برای تصرف تبریز فرستاد، او به محاصره شهر دست زد. در محاصره یازده ماهه تبریز، زنان به پختن غذا، دوختن لباس، بافتن جوراب، پرکردن پوکه، خبررسانی جنگی، پرستاری از مجروحان و حتی جنگ با لباس مردانه در میدان رزم پرداختند. یکی از همین زنان در این باره گفته است: در بحرانی ترین روزهای قیام، مجبور بودیم برای رعایت پنهان کاری، تکه های نان را زیر چادر به سینه و شکم مان ببندیم و به سنگر مجاهدان برسانیم (عافیت، 1352: 70).

گفته اند که ستارخان تحت تأثیر نامه یکی از زنان تبریزی، فرمان حمله به مقر مستبدان شهر تبریز را صادر کرد و در این حمله، حداقل بیست زن کشته شدند. پاولویچ هم در این باره نوشته است: یکی از سنگرهای تبریز را زنان چادر به سر تبریزی اداره می کردند (پاولویچ، 1357: 55). یکی از این زنان، عزت الحاجیه مادر کلنل تقی خان پسیان بود، شیر زنی که وقتی خبر مرگ کلنل را برایش آوردند، مجلس جشن ترتیب داد، خود لباس سفید پوشید و به کسی اجازه نداد، لباس سیاه به تن کند. در بین زنان مبارز تبریز، زنانی از گیلان و کردستان دیده می شد که گاه در بین آنان، پیرزن شصت و هفت ساله و دختر سیزده و چهارده ساله هم به چشم می خورد (امیرجعفری، 1356: 467). زنان کشاورز روستاهای آذربایجان هم در حالی که نوزادان خود بر پشت بسته بودند، اسلحه برداشتند و دوش به دوش مردان جنگیدند (کرمانی، همان: 457).

اگرچه نقش برجسته در جنگ و گریز زنان با محمدعلی شاه مستبد، با زنان تبریز بود، ولی زنان شهرهای دیگر هم به ایفای نقش پرداختند، از جمله، زمانی که محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست و آن را تعطیل کرد، و برخی از جوانانی که در دفاع از مجلس، باقی مانده بود را کشت. مردان جرأت نمی کردند جنازه جوانان را بردارند و به خاک بسپارند، بلکه زنان همت می کردند و آن ها را بر می داشتند و به خاک می سپاردند (دولت آبادی، ج1، 1341: 2). نتیجه این که زنان با حضور در سخت ترین کار مردانه یعنی جنگ،

و اهدای جان خویش، اوج فداکاری خود را به نمایش گذاشتند، و نیز، مشارکت آنان در جنگ نشان می داد، آن ها تنها نقش پشت پرده نداشتند.

حضور در صحنه های دیگر: حادثه مشروطه، شاهد حوادث دیگری است که زنان آفریدند که به برخی از آن ها اشاره می شود:

1 عین الدوله برای کنترل اوضاع، دستور داد که از بیرون آمدن زنان از خانه ها جلوگیری کنند، لذا هر کس از ایشان را می دیدند، دستگیر می کردند، به همین دلیل و همان گونه که حاج سیاح نوشته است: در زندان های دولتی از زنان مبارزه کم نبودند. با این وصف، اقدام عین الدوله فایده زیادی نبخشید، زیرا به هنگامی که علماء و مردم قصد بست نشستن در شاه عبدالعظیم را نمودند، زنان بسیاری کفن پوشیده و ضمن سینه زنی و نوحه سرایی به بازار آمدند و علی رغم مخالفت و تلاش دولتی ها، بازار را تعطیل کردند (معاصر، 1353: 81).

2 امیر بهادر از طرف دولت مأمور می شود که به زور، بست نشینان شاه عبدالعظیم را پراکنده سازد. وی وقتی که به شاه عبدالعظیم رسید، تعدادی از سربازان مسلح خود را در اطراف صحن مطهر، مستقر کرد، و به آن ها دستور داد تا تفنگ های خود را به سمت متحصنین نشانه گیرند. در این شرایط، زن های شاه عبدالعظیم به بالای بام های صحن مطهر رفتند، و آماده شدند تا اگر سربازان شلیک کردند و به مرقد مقدس بی احترامی نمودند، تفنگ چیان را سنگ بارن کنند (دولت آبادی، همان: 22).

3 اتحادیه غیبی نسوان، نامه ای به روزنامه ندای وطن فرستاد و از نمایندگان مجلس خواست،به سرعت متمم قانون اساسی را تدوین و تصویب کنند،و به بی سروسامانی کشور خاتمه دهند،و اگر از عهده این کار برنمی آیند، استعفاء کنند و کار مملکت را به زنان بسپارند. هم چنین این نامه طولانی به نکات دیگری اشاره داشت، مانند:بدون قانون امکان ندارد، احدی از شما اطاعت کند. چرا قانون به دست ما نمی دهید که هر کس در هر کجا که هست، تکلیف خود را بداند (آفاری، 1369، 105).

4 زنان تبریز برای تدوین و تصویب متمم قانون اساسی،سخت در تلاش بودند.در نامه انجمن غیبی تبریز به نمایندگان آذربایجان آمده است: تمامی اهل شهر در هیجان اند، حتی طایفه نسوان با بچه های شیرخواره در مساجد جمع اند. زن های شیراز نامه نوشتند که اعیان و اشراف مانع تدوین و تصویب قانون اساسی اند،پس علیه آنان انقلاب کنید. تعدادی از زنان ماکو در اعتراض به عدم تدوین متمم قانون اساسی،توسط اقبال السلطنه کشته شدند که این امر، اعتراض زنان تهران و اصفهان را در پی داشت (ملک زاده، ج 2؛ 1371: 26).

نتیجه این که در همه فعالیت ها و تلاش های زنان مشروطه، بوی دین و وطن به مشام می رسد، هیچ گاه آنان چیزی برای خود نخواستند، بلکه همواره در دست یابی و یا حفظ ارزش های دین و ملت را بر خواسته های شخصی، ترجیح دادند. نکته قابل توجه این است که افزایش فعالیت های سیاسی اجتماعی زنان، مانع از توجه آنان به حجاب نبود، از این رو، در همه اجتماعات زنانه این دوره تاریخی، حجاب پا بر جا بود. نکته دیگر آن که اگرچه حضور سیاسی اجتماعی زنان در جریان انقلاب مشروطه افزایش یافت، ولی زنان بیش از این که در بیرون از خانه باشند، در خانه بودند و به تربیت پسران و دخترانی پرداختند که حرکت های دینی بعدی این مرز و بوم را آفریدند، و خود تنها به وقت ضرورت و در مواقع استثنایی به میدان آمدند.

نقش زنان در حوادث پس از مشروطه

با تلاش مردان و زنان این مرز و بوم و در سال 1285/1906، انقلاب مشروطه به پیروزی رسید و در پی آن، محمدعلی شاه تبعید شد و احمدمیرزا بر جای او نشست، ولی انقلاب نوپای مشروطه، همچنان خود را به حمایت و حضور مردم نیازمند می دید. زنان با درک چنین شرایط و موقعیتی، به شکل دیگری و این بار به معاونت و مساعدت دولت و مجلس آمدند که این حاصل و برآیند قیام عمومی در مسأله گریبایدوف و حادثه تنباکو بود، و علی رغم آن که از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن برخوردار نشدند، اما صحنه دفاع از انقلاب مشروطه را ترک نکردند.

مطالبات سیاسی: در جریان انقلاب مشروطه، زنان هیچ گاه خواسته های صنفی خود را مطرح نکردند، اما پس از پیروزی انقلاب، آنان خواهان آن شدند که تشکل های سیاسی آنان از سوی مجلس به رسمیت شناخته شود. اولین اقدامی که زنان برای رفع موانع موجود بر سر راه فعالیت تشکل های سیاسی بانوان انجام دادند، آن بود که از مرتضی قلی خان نماینده اصفهان خواستند، این مسأله را در مجلس مطرح نماید، و زمینه را به گونه ای فراهم آورد که مجلس مجوز قانونی آن را به تصویب برساند (خسروپناه، 1381: 29).

عده ای از نمایندگان، طرح مسأله را در مجلس غیرضروری دانسته و آن را جزء وظایف وزارت داخله قلمداد کردند، با این وصف، بر این عقیده بودند که آن وزارت باید تشکل های سیاسی زنان را قدغن نماید. عده دیگر می گفتند، اصل اجتماع سیاسی زنان اشکالی ندارد، ولی چون امکان فاسد شدن برخی توسط این تشکل ها وجود دارد، پس باید از تأسیس و تداوم آن جلوگیری کرد. تعدادی چون وکیل الرعایا) نماینده همدان (در دفاع از این تشکل ها گفتند:اگر در آن مفسده ای راجع به دین و دنیا بروز کرد، آن وقت باید در آن را گل گرفت.ولی سرانجام، مجلس رأی به غیرقانونی بودن این تشکل ها داد. اگرچه این حوادث در

مجلس اول روی داد، ولی به صورت اصلی حاکم بر فضای پس از پیروزی مشروطه هم سرایت کرد. البته تصمیم مجلس چندان بر فعالیت تشکل های سیاسی زنان تأثیر نگذاشت و تاریخ پس از پیروزی انقلاب شاهد افزایش کمی و کیفی این تشکل هاست (دلریش، 1375: 36).

از دیگر مطالبات سیاسی زنان، برخورداری از حق رأی بود، ولی با کمال شگفتی، علی رغم نقش مؤثری که زنان در انقلاب مشروطه ایفاء کردند، ماده چهار نظام نامه انتخابات، آنان را در کنار محجورین، صغار، متکدیان و مرتکبین قتل و سرقت قرار داد، و آن ها را از حق رأی محروم ساخت. طبق ماده هفت نظام نامه، حق انتخاب شدن نیز از ایشان سلب گردید. در سال 1287/1908 اصلاح نظام نامه در دستور کار نمایندگان مجلس دوم قرار گرفت، ولی بار دیگر کمیسیون نظام نامه، زنان را از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن، محروم ساخت. شهید مدرس، از کمیسیون به دلیل آن که زنان را در زمره دیوانگان و سفیهان قرار داد، انتقاد کرد، اما به جهت موافقت گرایش های سیاسی مخالف با منع زنان در انتخابات، زنان موفق به کسب حق رأی نشدند. یکی از نشریات در اعتراض به این مسأله نوشت: تا روزی که زنان از حق رأی و ورود به مجلس، حتی برای تماشا کردن محروم اند، امید به ترقی در این کشور نیست (هاشمی، ج 3، 1365: 530).

مبارزه با اولتیماتوم روسیه: مجلس دوم در 1288/1909 افتتاح گردید، و بی درنگ یکی از کارهای خود را سر و سامان دادن امور مالیه کشور قرار داد. از این رو، تصمیم گرفت، مستشار خارجی استخدام کند. در همین راستا، مورگان شوستر آمریکایی به ایران دعوت شد، و به عنوان مسئول امور مالیه کشور و با اختیارات وسیع شروع به کار کرد. روس ها با حضور شوستر در ایران به مخالفت برخاستند، و در پی آن، ارتش خود را به بندر انزلی فرستادند و تهدید کردند اگر شوستر از ایران اخراج نشود، ارتش تزاری مستقر در رشت به سوی قزوین و تهران حرکت خواهد کرد.

به دنبال اولتیماتوم دولت روسیه، فریاد مردم از جمله زنان اصفهان، قزوین، آذربایجان و تهران از هر سو برخاست، و حتی زنان هندی در همدردی با زنان ایرانی، صدای اعتراض خود را بلند کردند. در تهران، حدود پنجاه هزار نفر ضمن اعلام اعتصاب، به خیابان ها ریختند و هزاران زن نیز، در حالی که می گریستند و برخی از آن ها کفن پوشیده بودند، آمادگی خود را برای جنگ با روسیه و دفاع از کشور اعلام کردند (آفاری، همان: 87). بدرالملوک بامداد در این باره نوشته است: هزاران زن ایرانی در تظاهرات گردآمدند و بعضی از آن ها بر فراز دیوار یا سکویی رفتند و برای مردم سخن گفتند و بر ضرورت دفاع از انقلاب پای فشردند و از مجلس خواستند که در برابر تهدیدهای خارجی بایستد (بامداد، ج 2، 1352: 48).

زمانی که خبر تصمیم سری و محرمانه مجلس مبنی بر تسلیم شدن در مقابل اولتیماتوم روسیه افشاء شد، زنان به یک اقدام متهورانه دست زدند، شوستر این اقدام را این گونه توصیف کرده است:سیصد زن محجوب ایرانی از خانه های خود بیرون ریختند و آهنگ پارلمان کردند. بسیاری از ایشان با خود سلاح داشتند که در آستین و زیر دامن خویش پنهان کرده بودند. سپس در برابر مجلس گرد آمدند و خواستار ملاقات با رییس مجلس گردیدند، و در نتیجه، تنی چند از ایشان به درون پارلمان راه یافتند. زنان سلاح های خود را به نمایش گذاشتند و پرده از چهره برگرفتند و به رییس مجلس اخطار کردند که اگر او و همکارانش، لحظه ای از اجرای وظایف خود که همانا پاسداری از آزادی و حیثیت مردم ایران است، غفلت ورزند، در آن صورت، ما زنان، نخست شوهران و پسران خود و سپس خود را از میان بر می داریم (آفاری، همان: 48). زنان حتی پا را از این فراتر گذاردند و در حمایتی آشکار، جماعتی از زنان فقیر به پارک اتابک رفتند، تا به شوستر بگویند چون اداره خزانه تحت امرش، پول مورد درخواست ارتش را نمی پردازد، دولت و ارتش با وی مخالف اند.

البته علی رغم همه این تلاش ها، دولت و مجلس اولتیماتوم روسیه را با اندکی تغییر در مفاد آن پذیرفتند، و حتی به پیشنهاد اعضای دولت، مجلس نیز منحل گردید. با بسته شدن مجلس، دیگر دستاوردهای انقلاب مشروطه، در معرض سقوط قرار گرفت (شوستر، 1368: 236).

تحریم کالاهای خارجی: بارها زنان در مخالفت با استعمارگران، به تحریم کالاهای خارجی روی آوردند، و چون اغلب زنان مسئول خرید خانه و یا تعیین کننده نوع مصرف خانه هستند، تحریم کالا از سوی آنان، به منزله کاهش فروش کالای خارجی در سطح کشور است، و این می توانست زیان های فراوانی بر کشورهای خارجی و اجنبی صادرکننده کالا به ایران، بگذارد. زنان با درک این مسأله، بارها به تحریم کالاهای خارجی پرداختند. از جمله:

1 یکی از زنان در راهپیمایی علیه اولتیماتوم روسیه، به سخنرانی پرداخت و در پایان سخنش گفت: خانم های عزیز! نترسید و جداً بکوشید تا پای اجنبی را از خاک پاک مملکت مان دور سازیم. پس از آن، زنان کوشیدند مصرف کالاهای روسی و انگلیسی را کاهش دهند و حتی به فروشگاه هایی که کالاهای خارجی می فروختند، با سنگ و چماق حمله می کردند و نیز، سوار تراموای تهران نمی شدند به گمان آن که متعلق به روس هاست (بامداد، همان: 48).

2 تحریم کالاهای خارجی از سوی تشکل های سیاسی از جمله انجمن مخدرات وطن زنان هم توصیه می شد. این انجمن در پایان یکی از راهپیمایی های علیه اولتیماتوم روسیه، نامه ای به مجلس فرستاد و در آن نوشت: قشون روس در داخله رحل اقامت انداخته و انگلیس به غیر حق … ما را تهدید می کند. چنین موضع گیری که با توصیه به تحریم کالای خارجی به پایان می رسید، نشان می داد انجمن مخدرات وطن که توسط بانو آغابیگم در 1289/1911 تأسیس شد، همچنان به هدف های اولیه خود پای بند است. این هدف ها عبارت بود از: دفاع از استقلال کشور، مخالفت با وام گیری خارجی، جلوگیری از خرید کالاهای اجنبی، تبلیغ کالای داخلی (همان).

3 علاوه بر این ها و در فضای پس از حمله روسیه به ایران که با توافق و رضایت انگلیس صورت می گرفت، زنان برای انتقام گرفتن از دولت های اروپایی، به قهوه خانه ها می رفتند و از صاحبان این اماکن می خواستند که مصرف شکر اروپایی را متوقف کنند، در غیر این صورت، قهوه خانه ها را ببندند.هم چنین، استفاده از کالسکه اروپایی را که اغلب وسیله انتقال زنان بود را تحریم کردند. روزنامه ایران نو، در گزارش اقدامات زنان در تحریم کالاهای خارجی، آن را با عنوان مردانگی زنان ستود (آفاری، همان: 60).

مجاهدت های زنان دشتستانی: انگلیسی ها، بارها به مناطق جنوبی ایران حمله کردند. آن ها در زمان محمدشاه، جزیره کیش را تصرف و بوشهر را به محاصره در آوردند، ولی سرانجام مجبور به عقب نشینی شدند. در دوره ناصری، بار دیگر قوای انگلیس به بوشهر حمله کردند که البته این بار آن را به اشغال در آوردند. مرحله سوم حمله انگلیسی ها، در جریان اشغال ایران در جنگ جهانی اول (دوره احمدشاه) روی داد که اوج مبارزات تنگستانی ها و دشتستانی های بوشهر در دفاع از کشور ایران بود که این فداکاری هنوز بارقه هایی از امید به مشروطه را زنده می کرد.گرچه انگلیسی ها به کمک عوامل داخلی، سرانجام قیام را سرکوب کردند، اما مردان و زنان جنوبی با کمترین امکانات، بیشترین مقاومت را نشان دادند.

از جمله این مقاومت ها، حمله تعدادی از زنان دشتستانی به قوای دشمن است. ماجرا از این قرار بود که حدود پنجاه زن دشتستانی در کوه گیسکان که از گستاخی دشمن سخت به ستوه آمده بودند، به استقبال مرگ و شهادت رفتند و تا پای جان، از آب، خاک و حیثیت ملی ایران دفاع کردند. آن ها زمانی که نیروهای دشمن در آستانه بازگشت پیروزمندانه بودند، اسلحه بر جای مانده از شهدای خویش را برداشته و انگلیسی ها را به گلوله بستند. عده ای از مردان بوشهری، با استفاده از این موقعیت، خود را از بند دشمن رها کرده و به صفوف زنان جنگجو پیوستند. این جنگ و رزم دلیرانه چنان صفوف دشمن را به هم ریخت که آن را واداشت با دادن تلفات زیاد، عقب نشینی کند. زنان گیسکانی کشته های دشمن را دفن نکردند، تا استخوان های آنان سال ها در محل نبرد باقی بماند و مایه عبرت این و آن شود (فراشبندی، 1362: 173).

نکته جالب دیگر در رفتار این زنان آن بود که علی رغم آن که در آن موقع، هیچ خانواده ای نبود که عزیزی را از دست نداده باشد و در غم آن داغدار نباشد، ولی هیچ زنی برای مرگ پدر، شوهر، برادر و فرزند خود نمی گریست تا دشمن از غم و ناله و ناتوانی آنان خرسند نشود (همان). البته نقش زنان دشتستانی به این حد پایان نیافت، بلکه شجاعت آنان در جنگ با انگلیسی ها و صبرشان در مصیبت از دست دادن خویشان و نزدیکان، موجی از عشق به وطن و دین را در مردان آن دیار پدید آورد تا حدی که مردان دلاور بوشهری، با شبیخون های گاه و بی گاه، هرگز نگذاشتند که دشمن در خطه جنوب احساس امنیت کند (رکن زاده آدمیت، ج2، 1357: 459).

شواهد تاریخی نشان می دهد که زن ها در جشن پیروزی انقلاب مشروطه، پرچم قرمز در بالای در خانه های خود نصب می کردند، وقتی از خانه های شان خارج می شدند، پرچم کوچک قرمزی در دست می گرفتند. این شور و شوق نشان می داد که آنان قصد دارند، نقش بیشتری نسبت به پیش از انقلاب، بر عهده بگیرند، ولی مردان مشروطه، نقش آن ها را تا مرحله پیروزی پذیرفتند، و پس از آن بیشتر مایل بودند، زنان در خانه باشند نه در اجتماعات. چنین فضایی، زنان را وامی داشت که کمتر در عرصه سیاسی حضور بیابند. با این وصف، توده زنان مسلمان، نقش خود را همچون گذشته، ولی اندکی کمتر از آن، حفظ کردند، در عوض و به تدریج دسته ای از زنان غرب و شرق زده حضور سیاسی بیشتری پیدا کردند، در حالی که نقش کمتری در انقلاب مشروطه بر عهده داشتند.

جمع بندی و نتیجه گیری

اقدام گریبایدوف در جمع آوری زنان اسیر روسی مسلمان شده در سفارت و تلاش برای راضی کردن آن ها به بازگشت به روسیه، خشم مردان و زنان پایتخت را برانگیخت و این مردان و زنان، زمانی که دیدند گریبایدوف و دولت، توجهی به خواسته های شان ندارند، به سفارت حمله بردند و زنان در بند را رهایی بخشیدند. در حادثه تنباکو بار دیگر زنان به میدان آمدند، به حمایت از علماء به تظاهرات علیه شاه و به اعتراض نسبت به کمپانی دست زدند و آن قدر در مخالفت خود پای فشردند که سرانجام، دولت قرارداد رژی را باطل کرد. در مخالفت با قرارداد تنباکو، زنان دربار که اغلب آن ها، رعیت زاده بودند و نیز از وضعیت مناسبی در دربار برخوردار نبودند، هم نقش داشتند. به علاوه، عمر سلطنت ناصرالدین شاه به پایان نرسیده بود که باردیگر زنان به دلیل ناتوانی دولت در تأمین نان مردم بر حکومت خروشیدند و مجدداً دولت را به عقب نشینی وا داشتند.

زنان در جریان جنبشی که به انقلاب مشروطه انجامید، حضوری فعالانه و همه جانبه داشتند.گاه از ظلم و ستم دولت بر علماء به خروش می آمدند، و گاه بازاریان را وا می داشتند در اعتراض به دولت، بازار را ببندند. آن ها برای به ثمر نشاندن انقلاب، حتی از بذل مال و جواهرات خویش و مهم تر از همه از اهدای جان خود، مضایقه نکردند. تاریخ این دوره، بارها شاهد بوده است که زنان جواهرات شان را برای کمک و پیروزی به انقلاب، هدیه کردند و کم نبودند زنانی که در این راه، به زندان رفتند، تومار نوشتند، فریاد زدند، جنگیدند و به شهادت رسیدند. البته همه این ها، تنها بخشی از فعالیت های آنان است. زیرا آنچه در تشویق و حمایت از مردانی که به انقلاب پیوستند، انجام دادند، کمتر در نوشته های تاریخی آمده است.

زنان پس از پیروزی انقلاب مشروطه، چند درخواست سیاسی مطرح کردند. اول آن که مجلس به تشکل های سیاسی آنان رسمیت ببخشد، و دوم این که به آنان حق انتخاب شدن و انتخاب کردن داده شود، مجلس با هیچ یک از این دو خواسته موافقت نکرد. زنان بی توجه به این بی مهری ها، و زمانی که روسیه و انگلیس جنوب کشور را مورد تجاوز قرار داد، صحنه را ترک نکردند، و با شرکت در راهپیمایی ها و حتی، با جنگ علیه قوای انگلیسی جنوب، تلاش کردند از مرزهای کشوری و ارزش های انقلابی خود، پاسداری کنند. آنان در این راه، جان خود را به خطر انداختند، و در هنگامی که باید از زندگی آسوده تری که انقلاب مشروطه وعده آن را داده بود، بهره مند شوند، با تحریم کالاهای خارجی زندگی سخت تری را برای خود فراهم آوردند.

با مطالعه بخش اندکی از تاریخ معاصر ایران که گذشت، می توان به پرسش اصلی مقاله پاسخ داد. واقعیت های تاریخی نشان می دهد زنان ایرانی در حادثه آفرینی وقایع ایران معاصر نقش داشته و این نقش، مؤثر، وسیع، کارساز و مثبت بوده و اغلب توده زنان مسلمان به ایفای چنین نقشی پرداخته اند، زیرا، زنان درباری که اغلب به دسیسه چینی و فعالیت های حرمسرایی مشغول بوده و زنان روشنفکری نیز در بهترین وضعیت، مبلغ آرا و اندیشه های فمینیستی غربی و کمونیستی شرقی بوده اند، تعدادشان اندک و گستره فعالیت شان تنها به دولت، دربار و مدارس ختم می شده است. فعالیت این دو دسته کمتر با مبانی ملی و مذهبی مردم ایران سازگار بوده و علت واکنش سرد توده زنان مسلمان به فعالیت های آنان، همین مسأله بوده است. آنانی که حادثه گریبایدوف، جنبش تنباکو و انقلاب مشروطه را آفریدند و خون و شهید دادند، توده زنان مسلمان بودند که از انگیزه های دینی قویی نیز برخوردار بودند. آنانی که گوشواره های خود را هدیه کردند، به نبرد مسلحانه دست زدند، و به تحریم کالاهای خارجی مبادرت ورزیدند، همین عامه زنان مسلمان بودند. آنان با حفظ ارزش های ملی و مذهبی به میدان آمدند و با این کار ثابت کردند که نه تنها شرط حضور زنان مسلمان در عرصه سیاسی اجتماعی، کنار نهادن ارزش های ملی و مذهبی نیست، بلکه با حفظ آن

می توان عالی ترین حضور و فعالیت مؤثر و وسیع را به نمایش گذاشت. اما فعالیت های اجتماعی این گروه از زنان که اکثریت زنان ایرانی را تشکیل می دادند یا بازتاب لازم را در تاریخ نویسی و تاریخ نگاری های روشنفکران نداشته و یا این مشارکت به نام دیگران ثبت شده است.

شواهد گوناگون تاریخی گواه مشارکت موثر توده زنان مسلمان در تحولات اجتماعی معاصر ایران است. مطالعه تاریخ اجتماعی معاصر زنان نشان می دهد که نقش اصلی در جنبش های ضد دولتی و حتی ضد استعماری و نیز مخالفت با استبداد با زنانی بوده که با خواست علمای دینی و با انگیزه های مذهبی و با هدف حفظ کیان کشور و دین، پای در میدان مبارزه نهادند، و برای پیگیری مطالبات اجتماعی خود جذب اندیشه های غیربومی نشدند. در دوره های بعدی زنان با تأسی به تجربه مشارکت های سیاسی اجتماعی گذشته، به تصاعد فعالیت های خود پرداختند و بیش از گذشته گرایش های دینی در جنبش زنان ایران تقویت شد. به گونه ای که در جریان انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 شاهد مشارکت گسترده زنان ایرانی بودیم. این مشارکت گسترده به موازات گسترش ارزش های اسلامی در جامعه و اقبال بیشتر زنان ایرانی به ارزش های دینی انجام می گرفت. امام خمینی رهبر انقلاب به عنوان یک رهبر دینی خواستار حضور اجتماعی سیاسی زنان در جامعه بود. این تجربیات نظریه های چپ درباره نقش انفعالی دین در جامعه و نظریات راست مبنی بر تقلیل اثرگذاری دین به حوزه خصوصی را به چالش طلبید و فرهنگ دینی را به عنوان عاملی مهم در ایجاد جنبش های اجتماعی مطرح ساخت به گونه ای که بسیاری از نظریه پردازان انقلاب و جنبش های اجتماعی، به تجدیدنظر در نظریات خود پرداختند.

منابع

آدمیت، فریدون و ناطق، هما (1356) افکار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشده دوران قاجار، تهران: آگاه.

آفاری، ژانت (1369) انجمن های نیمه سری زنان در نهضت مشروطه، ترجمه جواد یوسفیان، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

اجتهادی، مصطفی (1382) دائرةالمعارف زن ایرانی، ج 1، تهران: مرکز امور مشارکت زنان.

اعظام قدسی، حسن(1342) کتاب خاطرات من یا روشن شد تاریخ صد ساله، بی جا: بی تا.

امیرجعفری، اسماعیل (1356) قیام آذربایجان و ستارخان، تهران: کتابفروشی تهران.

باستانی پاریزی، محمدابراهیم (1382) گذر زن از گدار تاریخ، تهران: نشر کیانا.

بامداد، بدرالملوک (1352) مشعل داران و پیشتازان آزادی زنان، ج 2، تهران: زیتون.

بوشهری، جعفر (1347) گوشه ای از تاریخ اجتماعی تهران قدیم، تهران: سیمرغ.

پاولویچ، میخائیل (1357) سه مقاله درباره مشروطه، ترجمه م. هوشیار، تهران: حبیبی.

خسروپناه، محمدحسین (1381) هدف ها و مبارزه زن ایرانی، تهران: پیام امروز.

دلریش بشری (1375) زنان در دوره قاجار، تهران: سوره.

دولت آبادی، یحیی (1361) تاریخ معاصر یا حیات یحیی، ج 2، تهران: عطار.

رکن زاده آدمیت، محمدحسین (1357) فارس و جنگ بین الملل، ج 2، تهران: اقبال.

سیرجانی، سعید (1362) وقایع اتفاقیه، تهران: نوین.

شمیم، علی اصغر (1370) ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: علمی.

شوستر، مورگان (1368) اختناق در ایران، ترجمه اسماعیل رائین، تهران: صفی علی شاه.

عافیت، محمدرضا (1352) سردار ملی ستارخان، تبریز: اندیشه.

فراشبندی، علی مراد (1362) گوشه ای از تاریخ انقلاب مسلحانه، تهران: رسا.

کاساکوفسکی، کلنل (1353) خاطرات کلنل کاساکوفسکی، ترجمه عباس قلی جلی، تهران: سیمرغ.

کربلایی، حسن، تاریخ الدخانیه یا تاریخ انحصار دخانیت، اراک: بی نا، بی تا.

کرمانی، ناظم الاسلام (1362) تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2 ،تهران: نوین.

گرانت واتسن، رابرت (1356) تاریخ ایران دوره قاجاریه، ترجمه وحید مازندرانی، تهران: امیر کبیر.

مارکام، کلمنت (1364) تاریخ ایران در دوره قاجار، ترجمه میرزارحیم فرزانه، تهران: فرهنگ ایران.

معاصر، حسن (1353) تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، تهران: ابن سینا.

ملک زاده، مهدی (1371) تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 2، تهران: علمی.

ناهید، عبدالحسین (1360) زنان ایران در جنبش مشروطه، تبریز: احیاء.

نجمی، ناصر (1370) طهران عهد ناصری، تهران: عطار.

نفیسی، سعید (1364) تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، ج2، تهران: بنیاد.

واحد، سینا (1372) زن و حضور تاریخی، تهران: مرکز نشر مشرق.

هاشمی، محمد (1365) مذاکرات مجلس شورای ملی در دوره دوم، ج3، تهران: امیر کبیر

 

منبع: فصلنامه پژوهش زنان(فصنامه مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران)، شماره پیاپی 12 دوره 3 شماره 2 تابستان 1384.

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=18712

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب