جمعه 10 فروردین 1403 برابر با Friday, 29 March , 2024

نقش شيعيان بلخ در فرهنگ وتمدن اسلامي(تا حمله مغول)

 

 

چکیده

 

بلخ، بعد از قبول اسلام دوره جدیدی را در فرهنگ و تمدن اسلامی آغاز کرد و مرکز علم و حکمت گردید. علاوه بر این، بلخ یکی از مهمترین مراکز نظامی مسلمانان بود و از آن محل دین اسلام به ماوراء النهر و ترکستان تبلیغ می شد.که در این نوشتار تلاش شده است  نقش شیعیان بلخ و سهم آنان در فرهنگ و تمدن اسلامی مورد تحقیق و بررسی قرار بگیرد.

 

واژگان کلیدی

 

بلخ، تمدن اسلامی، معماری، ابن سینا، شیعیان.

 

 

 

مقدمه:

 

تمدن اسلامي که يکي از تمدن هاي بزرگ جهاني است مرهون تلاش و کوشش مسلماناني است که با سعي و فداکاری فراوان آن را بنيان نهادند ودر گسترش آن از هيچ تلاشي فروگذار نکردند و حتي در راه رشد ­و شکوفایی اين فرهنگ و تمدن جان‌هاي خود را فدا نمودند ودر اين ميان بلخ به عنوان ام البلاد و داراي تمدن کهن، هنگامي که بلخیان اسلام را پذيرفتند سهمي بزرگ در شکوفايي تمدن اسلامي بر عهده گرفتند. در اين ميان سهم شيعيان بلخ در شکوفايي و گسترش تمدن اسلامي سهمي بزرگ و تاثيرگذار است. در اين مقاله برآن هستيم که نگاهي به گوشه هايي از نقش شيعيان بلخ در فرهنگ و تمدن اسلامي داشته باشيم.

 

بلخ یکی از مراکز مهم تمدنی اسلام به حساب می آید. این شهر تاریخی دوره های مختلفی را چه قبل و چه بعد از اسلام گذرانده است. تمدن اسلامی در بلخ خصوصاً در حوزه معماری در اسلام منحصر به فرد بوده که با حمله مغول این شهر به کلی نابود شد و خسارتی عظیم بر پیکره تمدن اسلامی وارد گردید. با تلاش و کوشش مردم بلخ این شهر دو باره اوج گرفت و مجد و عظمت گذشته را به دست آورد و امروزه بلخ یکی از مهمترین ولایات افغانستان به حساب می آید. در این میان شیعیان در شکوفا سازی مظاهر تمدن اسلامی در بلخ  نقشي مهم و انکار ناپذیر دارد. كه این نقش مهم و حیاتی مورد بی مهری و کم توجهی مورخین و نویسندگان قرار گرفته است.  این مقاله بر آن است که به نقش شیعیان بلخ در فرهنگ و تمدن اسلامی بپردازد. امید كه این تحقیق توانسته باشد گوشه‌اي از تلاش ها و فداکاری هایي را كه شیعیان بلخ در فرهنگ و تمدن اسلامی داشته، به رشته تحریر در آورد.

 

موقعیت جغرافیایی بلخ

 

بلخ شهر مهم دوره باستان تا سده دوازدهم هجری که یکی از ایالت های حکومت هخامنشی بود به مرکزیت باکتریا که این نام در سنگ نوشته بیستون به صورت باختر در اوستا به صورت باخذی و دریونانی باکتریا آمده است. بلخ پس از فتوحات اسکندر مرکز باکتریان یونانی، کوشانیان، و هفتالیان شد[1] این شهر قبل از اسلام یکی از مراکز بوداییان بود و معبد مشهور نوبهار در آن قرار داشت. برمک رئیس این معبد بر امور سیاسی شهر نیز نظارت داشت. بلخ در سنت زرتشتیان نیز اهمیت داشت و تا قبل از اسلام دارای پنج آتشکده بود.[2]

 

اهمیت بلخ مدیون موقعیت مکانی آن در تقاطع دو جاده مهم بود یعنی تقاطع جاده ای که از غرب به شرق در امتداد بخش سفلای خراسان و کوههای هندوکش از ایران به اسیای مرکزی و چین می رود، و جاده ی که از ساحل چپ شاخ آبهای آمودریا از میان کوهستانهای مرکزی به شمال غربی هند منتهی می شود. در بلخ  نهر بزرگی است که از کوههای بامیان سرچشمه می گیرد و به بلخ که می رسد به هیجده نهر تقسیم می گردد.[3] باغ های فراوانی در این شهر وجود دارد. شهر بلخ دارای  دوازده دروازه است. جغرافیدانان در اواخر قرن سوم از رفاه و شکوفایی بلخ با شگفتی یاد کرده اند و گفته اند که در بلخ محصولات مهم کشاورزی چون لیمو، پرتقال، انگور، به وفور یافت می شود که حتی به جاهای دیگر نیز صادر می گردد. دربلخ تاجران زیادی زندگی می کنند، از جمله تاجران هندی که دروازه ای در بلخ به عنوان باب هندوان وجود داشت. تعداد زیادی قريه‏ها و آباديها و مزرعه‏ها بلخ را احاطه نموده ، چنانكه از دروازه‏اى تا دروازه‏هاى دیگر دوازده  فرسخ فاصله است، و در بيرون باره عمارتى و مزرعه‏اى و قريه‏اى نيست و بيرون آن فقط ريگستان است،[4] هم چنین در بیرون از شهر بلخ قبری است که گفته شده از آن عکاشه بن محصن الاسدی می باشد وی از صحابه حضرت رسول (ص) بود این مقبره دارای زاویه بزرگی نیز بوده است.[5]

 

نام های بلخ

 

بلخ پيش از اسلام به نام هاي مختلفي از جمله باکتريا «باختر» ناميده شده بود و يکي از کانون هاي تمدن ساز و مهد فرهنگ وتمدن در خاور زمين محسوب مي شد. بلخ پس از ورود اسلام و مسلمانان به نام هايي چون: ام البلاد، قبة الاسلام، قبة البلاد، جنت الارض، خيرالتراب،[6]  بلخ الحسنی و بلخ بامی[7] مشهورشد. بلخ يکي از زيباترين و مهمترين شهرها در شرق خلافت اسلامي به حساب مي آمد. عظمت تمدني بلخ و تاثير گذاري مردم بلخ بر فرهنگ و تمدن اسلامي بر هيچ کس پوشيده نيست. در يک گزارش تاريخي آمده است که در بلخ حدود چهل وچند مسجد و منبر وجود داشته است[8]. وجود اين مساجد عظمت شهر بلخ  و دينداري مردمان آن ديار را مي رساند. در گزارش ديگر مي خوانيم: ازدحام اهل ايمان در بلخ به حدي بود که به بلخ قبة الاسلام مي گفتند.[9]

 

ورود اسلام به بلخ

 

نخستين حمله‌هاي مسلمانان به طخارستان[10] و بلخ بعد از فتح نهاوند در سال21 هجري و قبل از مرگ خليفه دوم بوده است.[11]بعضی از مورخین فتوحات مسلمانان را مربوط به ده سال بعد يعني در زمان خليفه سوم (عثمان) مي‌دانند.[12]

 

در اين سال عبدالله بن عامر از بستگان خليفه و جانشين ابوموسي اشعري در بصره با سپاهي به فرماندهي احنف بن قيس به خراسان لشکر کشي کرد. سپس وي سپس به سوي طخارستان حرکت کرد. پيشروي سپاهيان او در مرو الروذ (دره‌ي مرغاب) با نخستين مقاومت شديد مردم آن خطه مواجه شد.[13]نیروهای از مردم طخارستان و شهرهاي جوزجان، طالقان، فارياب که به سي‌هزار تن مي‌رسيد مسلمانان را ابتدا مجبور به عقب نشيني کرد. احنف به ناچار لشکر دومي به فرماندهي اقرع بن حابس تميمي را به جوزجان  فرستاد که با تحمل تلفات بسيار بر آن منطقه پيروز شده آنجا را تصرف کرد[14].

 

احنف بلخ را محاصره کرد و مردم بلخ به مقدار چهارصد هزار درهم نقد ساليانه و پانصد کرور گندم و جو با مسلمانان صلح کردند. مردم بلخ علاوه بر مقدار مذکور به دليل اينکه جشن مهرگان در آن جا فرا رسيده بود هديه‌هايي از ظرف طلا، نقره، درهم و دينار براي متصدي خراج هديه بردند و سپاهيان مسلمان بعد از گرفتن خراج بلخ و طخارستان را ترک کردند.[15]

 

در سال (32.ق) قارن از خاندان‌هاي ساساني در خراسان بود قيام کرد و مسلمان‌ها را مجبور به عقب نشيني از خراسان نمود. عبدالله بن عامر نيز احنف بن قيس را دوباره به خراسان فرستاد تا بر شورشيان پيروز شد.[16]

 

در ايام خلافت اميرالمؤمنين علی(ع) اهالي بادغيس و هرات و پوشنگ و بلخ از پرداخت خراج سر باز زدند که امام علي (ع) به والي خراسان سفارش کرد با شورشيان کار نداشته باشد و فقط از اهل صلح خراج بگيرد.[17]با روي کار آمدن معاويه با این مساله با شدت عمل بيشتري برخورد شد و عبدالله بن عامر که دو باره والي خراسان و سيستان شده بود، عبدالرحمن بن سمره قرشي را به خراسان اعزام کرد. او نيز همراه عبدالله بن خازم بلخ و کابل را تصرف نمود؛[18] احتمال مي‌رود نخستين اقدام مؤثر براي تسلط به اين خطه بعد از کوچ پنجاه هزار خانوار از بصره و کوفه صورت گرفته باشد که در مرو و حوالي آن مستقر شدند.

 

ورود تشيع به بلخ

 

اهالي بلخ به خاندان نبوت ورسالت عشق وعلاقه زيادي داشتند و در دوره امویان تمام افراد آل رسول و حتی علویان که از بقایای اولاد فاطمه (س) آنقدر مورد مصایب و مشکلات و تعقیب و مرگ و حبس قرار گرفتند که ناچار از آن مظالم به گوشه های دوردست کشور اسلامی گریختند و چون در خراسان شیعیان آل نبوت(ص) موجود بودند اکثرامامان و افراد گزیده دودمان حضرت علی(ع) و عباس به خراسان پناه می آوردند.[19] و جمعيت زيادي از شيعيان در آنجا زندگي مي کردند.[20]به همين خاطر بلخ پناهگاه شيعيان ديگر نقاط جهان اسلام قرار گرفته بود. استقبال مردم بلخ از يحيي بن زيد شهيد و شرکت آنها در اين قيام،  خود نشانگر وجود شیعیان در نخستین سده اسلامی در بلخ است. به همين علت یحیی بن زید بلخ و جوزجان را مرکز مبارزه خود علیه امویان قرارداد.[21]

 

قطعه قطعه کردن زنجیری که با آن یحیی بن زید را بسته بودند و خریدن آن به چندین برابر قیمت معمول و برای تبرک انگشتر درست کردن از آن[22] عزاداری مردمان خراسان بعد از شهادت یحیی بن زید و نامگذاری فرزندانی که در آن سال به دنیا آمدند به نام یحیی یا زید، و اینها ادله و شواهدی است بر حضور تشیع در بلخ و هم چنین شواهد تاريخي و حديثي فراواني در دست داريم که نشان مي دهد شيعيان در همان قرن اول هجري در بلخ زندگي مي كرده اند؛ زيرا در طول امامت امام سجاد (ع) رابطه شيعيان بلخ با حضرت برقرار بوده و براي حل مشکلات خود يا به حضرت امام سجاد (ع) مراجعه مي كرده و يا از آن حضرت استفتاء ميکرده‌اند. از جمله ياران بلخي امام سجاد(ع) مي توان ابوالقاسم ضحاک بن يزيد هلالي خراساني بلخي صيرفي را نام برد. [23]از ياران بلخي امام موسي کاظم (ع) نيز مي توان به زياد بن سليمان بلخي  اشاره نمود.[24] هم چنين شيعيان بلخ افتخار شاگردي امام رضا (ع) را داشتند که از آن جمله مي توان به مقاتل بن مقاتل بلخي اشاره نمود.[25] شيعيان بلخ همچنين در زمره ياران خاص امام هادي (ع) و ساير ائمه (ع) قرار داشتند که اسامي آنها در کتب رجالي و حديثي ذکر گرديده است. حضور راويان و محدثان شيعي و سادات علوي و نيز سفر هاي عالم بزرگ شيخ صدوق به مناطق مختلف  از جمله بلخ و مکاتباتي که شيخ با شيعيان داشته و در مسافرتش به بلخ مورد استقبال بي نظير مردمان بلخ قرار گرفت و به در خواست ابو عبدالله محمد بن حسن علوي از شخصيت هاي برجسته شيعي بلخ کتاب شريف من لايحضره الفقيه را نوشت و کتاب امالي شيخ صدوق نيز از مجموعه املائات شيخ در بلخ مي باشد.

 

شيخ صدوق مي نويسد: من از بلخ وشهرهاي آن ديدن کردم ودر تمام جاها از سوي علما و مردم پذيرايي گرمي از من شد و کتاب من لا يحضره­الفقيه را که کتاب علم و روح و روان است در آنجا تاليف کردم[26] شيخ صدوق در روستاي ايلاق بلخ که همه اهالي آن شيعه بودند سكونت داشت.[27]

 

نقش شيعيان بلخ در توسعه علوم اسلامي

 

بلخ يکي از مهمترين مراکز علم و حکمت در دوران اسلامي است. شيعيان بلخ سهمي عمده در توسعه علوم اسلامي داشته اند. بسياري از انديشمندان ومتفکران بلخي شيعه بودند. مردمان بلخ در دنيا معروف به دانش آموزي و علم پروري بودند. وجود عالمان و فرهيختگان شيعي در زمينه هاي گوناگون علمي بيانگر اين امر مي باشد. شيعيان با تاسي از سخنان پيشوايان دين ومذهب شان بر آموختن علم و دانش بيشتر از ديگران تمايل وعلاقه داشتند، به همين دليل دانشمندان زيادي تحويل جامعه اسلامي دادند .

 

ابوالقاسم بلخي که يکي از ياران امام سجاد (ع) مي باشد، داراي تاليفاتي در علم تفسير مي باشد. کتابهاي تفسير الصغير و تفسير الکبير، تأليف او است.از ديگرشيعيان اهل بيت (ع) که داراي تاليف بودند عبارتند از: ابو علي ابان ابن صلت اشعري خراساني که از اصحاب و راويان امام رضا (ع) و امام هادي (ع) (م254ق). اثري تحت عنوان « الفرق بين الال والامه » بر جاي گذاشته است؛ ابراهيم بن ابي محمد خراساني که از ياران خاص امام کاظم (ع) وامام رضا (ع) بوده و کتاب المسايل را تاليف کرده؛[28] حمدان بن اسحاق خراساني داراي کتاب نوادر بوده است.

 

از اصحاب و راويان بلخي ائمه(ع) که داراي تاليف بوده اند، مي توان به محمد بن خالد البلخي[29]، محمد بن اسماعيل بلخي[30]، نصر بن صباح بلخي، عمربن­هارون بلخي را نام برد.

 

از بلخ صدها تن از علما، حکما و مصنفين اعم از مورخ و مفسر و متکلم و منجم و فقيه و جغرافيدان برخواسته است. در يکي از گزارشات تاريخي مي خوانيم که:« از شهر بلخ علماي زيادي برخواسته است که قابل شمارش نيستند، چه علماي متقدم و چه علماي متاخر همه از صالحان و بزرگان بودند.»[31]  نجيب ترين مردم خراسان اهل بلخ اند که در فقه و علوم ديگر سرآمد روزگار هستند، یک چهارم جمعيت شهر بلخ را روحانيان، فقها،  ذاکرين و اعضاي خانواده آنها و معلمان و طلاب مدارس ديني تشکيل مي دهند.[32]

 

مشاهير تشيع بلخ:

 

1- ابوالقاسم بلخي

 

ابولقاسم بلخي از ياران خاص امام سجاد(ع)  بود که از ابن عباس و ابوسعيد خدري روايت نقل نموده [33] ابوالقاسم بلخي با ايجاد مدارس و مکتب خانه ها در بلخ سهمي بزرگ در توسعه علوم اسلامي داشت. تعداد شاگردان وي را که در اين مدارس مشغول به تحصيل بودند سه هزار نفر نقل کرده اند[34] و محل اصلي مکتب خانه وي را روستاي بروقان گزارش کرده اند.[35]

 

ابوالقاسم بلخي داراي کتاب هايي نيز بوده است که از جمله مي توان به کتاب تفسيري او به نام تفسير الصغير و تفسير الکبير نام برد.

 

2- ناصر خسرو قبادياني)394-481)

 

ابو معين ناصر بن خسرو بن حارث قبادياني بلخي معروف به ناصر خسرو در سال394 هجري قمري در روستاي قباديان از توابع بلخ در خانواده ثروتمندي چشم به جهان گشود. ناصر خسرو چون از خانواده‌اي بزرگ و ديوان سالار بود، در اواخر فرمانروايي محمد غزنوي به کار ديواني پرداخت وتا 43 سالگي به اين کار مشغول بود. پيوستن او به دربار سرآغاز کامجويي‌ها، شراب خواري‌ها و بي‌خبري‌‌هاي او بود. اما پس از ورود به چهل سالگي کم کم از کرده‌ هاي خود پشيمان شد تا اينکه در پي خوابي شگفت،‌ کاملاً دگرگون گرديد و تصميم گرفت از خواب غفلت چهل ساله بيدار شود.[36] از اين‌رو به همراه برادرش ابو سعيد و غلامي هندي در سال 437 هجري قمري سفر خود را آغاز نمود و رهسپار مکه شد. او از بخش‌هاي شمالي ايران به سوريه و آسياي صغير و سپس فلسطين، مکه، مصر و بار ديگر مکه و مدينه رفت و پس از زيارت خانه‌ي خدا از بخش‌هاي جنوبي ايران به وطن باز گشت و راهي بلخ شد. نتيجه‌ي آن سفر هفت ساله و سه هزار فرسنگي، دگرگوني فکري براي ناصر خسرو و سفر نامه‌اش است. ناصر خسرو در سفر مصر به حضور خليفه‌ي فاطمي المستنصر بالله ابو تميم معد بن علی(420-487 ه-ق) رسيد و مذهب اسماعيلي را برگزيد و از طرف او به عنوان حجت به سوي خراسان فرستاده شد. او زمانيکه به خراسان رسيد به تبليغ مذهب اسماعيلي پرداخت.[37] چيزي نگذشت که با مخالفت گروه زيادي از مردم آن جا رو­به رو گشت و بيم آن بود که کشته شود؛ از اين رو به شهرهاي ديگر خراسان و برخي شهر‌هاي مازندران رو‌ي ‌آورد. به نظر­می رسد که  در آنجا پيرواني بدست آورد؛ اما در آنجا نيز راحت نبود و با سنگ و چوب از او پذيرايي مي‌کردند. سرانجام به يمگان در بدخشان رفت و در پانزده سال سکونت در آن منطقه‌ي کوهستاني آثار زيادي را به نگارش در آورد.

 

که مهمترین آنها عبارتند از:

 

1-   سفرنامه: ناصر خسرو در سفرنامه خود به شرح سفر هفت ساله خود می پردازد که از زادگاهش در بلخ آغاز و به مصر و بالعکس ختم می شود که در نگارش سفرنامه خودش صاحب سبک است با توصیف نثر ساده شهرها و قصبات اعتماد خواننده را بخود جلب می کند. تلاش دارد که با شرح دیدنی ها و عجایبی که طی سفر مشاهده کرده خواننده را تحت تاثیر قرار دهد.[38]

 

2-   شعر: ناصر خسرو چندین اثر شعر دارد دیوان او که بخش عمده ی از اشعارش را که شامل پانزده هزار بیت است در قالب قصیده و رباعیات سروده شده است. اشعار ناصرخسرو تاکنون دو بار به زبان انگلیسی برگردانیده شده اند در سال 1977م ویلسن و جی-آر-اوانی چهل شعر او را ترجمه کرده اند و اخیرا آن ماری شیمل گلچینی از اشعار کلیدی او را ترجمه و شرح کرده است.[39]

 

سرانجام ناصر خسرو در سال 481  قمري در بدخشان از جهان فرو بست.[40]

 

3-  ابن سينا بلخی(370-428 ق)

 

نام وي حسين و کنيه‌اش ابو علي و سينا نام جد وي است. پدر وي عبدالله از مردم بلخ و از کارگزاران سامانيان در بخارا بوده است و مادرش ستاره نام داشت.

 

ابن سینا، علی رغم زندگانی نا آرام و پر حادثه خود، اندیشمند و نویسنده پرکاری بوده است. آنچه از نوشته های خرد و کلان وی باقی مانده است، نماینده ذهنی فعال و پویاست که گویی در هر شرایطی، حنی در سخت ترین و توان فرساترین آنها، از فعالیت و خلاقیت باز نمی ایستاده است. هنگامی که ابن سینا هیچ کتابی و مرجعی در اختیار نداشت هر روز پنجاه ورق می نوشت تا اینکه همه ی طبیعیات و الهیات شفا و سپس بخشی از منطق را به پایان برد.[41]ابوعلي سينا همه حکمت هاي اسلامي پيش از خود را تحت شعاع قرار داد و پس از او چه در طب و چه در فلسفه، کتاب هايش محور بحث ها قرار گرفت و بر آن دهها شرح و حاشيه نوشته شد.[42] ابو علي سينا تأليفات فراواني دارد که مهمترين تاليفات وي عبارت اند از:

 

1. کتاب الشفاء یکی از مهمترین آثار فلسفی ابن سینا می باشد که دايره المعارف فلسفي است ودر هيجده جلد نوشته شده است.[43]

 

2. کتاب النجاه که مختصر کتاب شفاء مي باشد، که فشرده ی فلسفه وی را در بر دارد

 

3. کتاب الاشارات والتنبيهات که به گفته ابن ابي اصيبعه آخرين و بهترين کتاب ابن سينا که دارای نثر عربی ادبی شیوای است.

 

4. کتاب القانون في الطب:  که دايره المعارفي است در طب براي شناخت ودرمان بيماري ها.[44]

 

5. نوشته های فارسی: ابن سینا چند نوشته به فارسی دارد که مهمترین آنها دانشنامه علایی که وی آن را به درخواست او نوشته و به وی تقدیم کرده است.

 

نفوذ افکار ابن سينا بسيار عظيم بوده در حقيقت ميراث فلسفي ابن سينا در شرق مسلمانان را تا عصر جديد تحت سلطه خود قرارداده و هنوز کتاب هاي او در سطوح عالي فلسفه در حوزه هاي علميه و دانشگاه ها متن درسي است.

 

آثار ابن سينا در اواسط قرن دوازده ميلادي در اسپانيا به زبان لاتيني ترجمه شد و همين امر باعث نفوذ و تاثیر عميق و گسترده ابن سينا در غرب گرديد.[45]

 

نظام فلسفی ابن سینا به طور کلی و به ویژه از لحاظ برخی اصول آن، ژرف ترین و ماندنی ترین تاثیر را بر تفکر فلسفی اسلامی پس از وی و نیز بر فلسفه ی اروپایی سده های میانه داشته است. این نظام فلسفی آمیزه ای است از مهمترین عناصر بنیادی فلسفه مشایی- ارسطویی و برخی عناصر مشخص جهان بینی نو افلاطونی در پیوند با جهان بینی دینی اسلامی است.ابن سینا نظام فلسفی نوین خود را  که قصد داشته است آن را به پایان برساند «حکمت یا فلسفه ی مشرقی»نامیده است

 

ابوعلي سينا پس از عمري تحقيق وتفکر وتلاش براي علوم اسلامي، تاثير عميقي بر تمدن اسلامي گذاشت  و درروز جمعه سال 428ق، در حالی که بیش از 58 سال نداشت در اثر بيماري قولنج فوت نمود.[46]

 

هنر و معماري در بلخ

 

معماری اسلامی در ابتدا به طور عمده در مساجد، قصرها و بازارها و در دوره های بعد در بقعه ها، آرامگاه ها و نیز در ساختار شهرهای اسلامی خود را نشان داده است. یکی از این شهر های بزرگ اسلامی بلخ است که دارای سابقه تمدنی قبل و بعد از اسلام مي باشد. بلخ پس از اسلام نه تنها رونق خود را از دست نداد، بلکه شکوفاتر نيز شد؛ زيرا تعاليم اسلام بر علم و علم آموزي تأکيد داشت و مسلمانان باپيروي از دستورات دين، برای رشد و تعالي خود افزودند. در اين دوران بلخ از نظر علمي، تجاري، معماري و… رشد کرد و بر شکوه قبلي‌اش افزوده شد.

 

معماري مکانهاي مهم

 

مدارس و مؤسسات علمي نيز در بلخ فراوان بوده است. از آنجاييكه بلخ اهميت علمي زيادي داشته است، در آن بناهاي زيادي اعم از مساجد با شکوه و مدارس بزرگ ساخته شده است. بيشتر مدارس در کنار مساجد ساخته مي‌شده است. معماري مدارس بلخ داراي دروازه‌اي به شکل محراب با پيشتاق بلند، صحن بزرگ، حجره‌هايي براي محصلين و گاهي داراي گنبد نيز بوده است.

 

بنابر محرومیت شیعیان و مناطق شیعه نشین در ادوار مختلف از طرف حاکمان و سلاطین بلخ، آمار و اطلاع دقیقی از حوزه ها و مدارس علمیه شیعه در دست نیست؛ ولی  مشاهیر و دانشمندان شیعه بلخ دارای تالیفات فراوان دینی و مذهبی بوده و سهم بزرگي در تحولات فرهنگی سیاسی و اجتماعی جهان اسلام داشته است. این نشان از سهم شیعیان در همه عرصه ها تمدنی است.

 

در مجموع بلخ با پيشينه‌اي کهن و فرهنگي غني، شهري زيبا و آباد بوده که به «جنت الارض»  معروف بوده است. سبک معماري و ساخت شهر همراه با مردمان هنر دوست و علم پرور اين شهر را در تمام جهان اسلام پرآوازه و شهره ساخته است. متأسفانه اکنون از شهر بلخ جز ويرانه‌هايي باقي نمانده است. اما آثار بزرگي و شكوه گذشته هنوز در آن هويداست. آثار باستاني که نشان عظمت و شکوه آن ديار بوده است. مکانهايي که به طور کلي و يا به جزئي تخريب شده‌اند، مکانهايي که آثارش هنوز در ويرانه‌هاي بلخ باقي مانده است.

 

بناهاي تاريخي

 

مزارشريف نام آرامگاه و مزاري باشكوه با بهترين نمونه‌هاي هنر معماري و كاشيكاري و آذين‌بندي اسلامی در دوره تيموري است. تجدید بنای  اين مزار به فرمان سلطان حسين بايقرا و وزيرش امير عليشير نوايي انجام شد. اين آرامگاه به امير المؤمنين امام علي بن ابيطالب(ع) نسبت داده مي شود. معماري اين بارگاه عظيم يکي از با عظمت ترین  معماری های بلخ به حساب می آید.

 

. معماري معبد و يا مسجد نوبهار

 

معبد نوبهار از قرن دوم قبل از ميلاد به عنوان يكي از  معابد بزرگ بودايي شهرت داشته است. در اين معبد تالار بزرگي بوده و مجسمه بودا در آن قرار داشته اين مجسمه از طلا و جواهرات گران‌بها ساخته بود. زوار زيادي از چين و هند و کابل و حتي شاهان زابلستان و توران و ايران به زيارت آن مي‌رفته اند.[47]

 

خاندان برمک در آن زمان تنها نظارت کننده‌ي معبد نوبهار بوده اند که از آن جا به عنوان دانشگاه مذهبي علمي استفاده مي‌شده است. برمکيان در دوره قبل از اسلام در احياي علم و دانش و تاريخ فرهنگ خراسان قديم سهمي عمده داشتند. اين خاندان پس از ورود اسلام نيز در سياست و دولت نقش ارزنده‌اي داشتند.[48]پس از ورود اسلام و در دوره حکومت اسلامي، معابد زردشتيان و بودائيان و … از فعاليت باز مانده و يا تبديل به مسجد شدند و بسياري نيز تخريب گرديد.[49]

 

از دیگربناهای تاریخی بلخ می توان به منار زادیان اشاره کرد که از قديمي‌ترين مناره اسلامي باقي مانده در بلخ است ارتفاع فعلي آن1774سانتي متر است. براي بالا رفتن از آن بايد64 پله را طي کرد. اين مناره جذاب و در وسط آن کتيبه‌اي است که با خط ثلث برجسته نوشته شده: امر کرد به بناي اين مناره بزرگ معتمدالدوله و فخر الامه ابوجعفر محمد بن علي. معمار آن عبد الرحمن ابن عبد الرحيم است. اين مناره احتمالاً از دوره‌ي سلجوقي باقي مانده است  تزئينات هنري برجسته با گچ بري ظريف آن شبيه تزئينات مسجدي در شهر بست است، البته خشت چيني‌‌هاي آن شبيه خشت‌چيني مقبره‌ي حاتم اصم است که هر دو از نظر معماري شبيه به هم ولي از نظر قدمت با هم تفاوت دارند.

 

 

 

خانقاه مولانا

 

در نزديکي ديوارهاي بيروني سمت شرقي بالاحصار بلخ در ميان کوچه‌هاي تنگ و باريک، ساختمان قديمي و نيمه مخروبه اي وجود دارد که روزگاري عارف و شاعر نامي قرن هقتم، جلال الدين محمد بلخي در آن بسر مي‌برده است. وي در سنين نوجواني همراه خانواده از بلخ به سوي قلمرو روم (ترکيه امروزي) هجرت کرد. اصل بنا محيط مجموعه‌‌اي بزرگ بوده که از مکتب خاندان حسيني بوده است. اين مجموعه علاوه بر خانقاه از بين رفته، خانقاه کنوني كه در آنجاوجود داردر، بعدها در قرن دهم هجري قمري ترميم شده است.[50]

 

مسجد خواجه پارسا

 

اين بنا تنها مسجد باقي مانده از دور تيموري با مشخصات کامل معماري آن دوره با سردر گنبد دانه‌دار به سبک بناهاي ريگستان و شاه زند سمرقند در افغانستان است.

 

اين مسجد به ياد بود خواجه ابو نصر محمد بن محمود الحافظي البخاراني در سال865 هجري قمري توسط حاکم بلخ مير فريد ارغون ساخته شده و در سال 995 هجري قمري توسط نواده‌ي خواجه ترميم و سپس در سال 1080 مجدداً ترميم شد. در قرن 11 هجري مسجد در محيط مدرسه‌اي که سبحان قلي خان حاکم بلخ ساخت قرار داشت. سردر اين بنا نيز در قسمت شرقي چهار باغي بوده است.گنبد خارجی این بنا که بصورت رگه رگه است و تعداد رگه های آن به 48عدد می رسد قرار دارد. معرق های زیبا از آجر و کاشی، دیوارهایی خارجی گنبد را زینت می دهند.[51]

 

در ساخت این معماری‌های  عظیم که هر کدام دارای سابقه طولانی هستند، همچنین در تجهیز و نگهداری این ابنیه شیعیان بلخ نقش موثری داشته اند.

 

صنایع دستی:

 

انسان ها از دور ترین دوره های تاریخی، ذوق هنری خود را به شکل های گوناگون نشان داده است  مانند تزیین لباس، ظروف، تزیین مغازه ها و نقاشی های که بر روی ظرف های سفالی و کاخ ها بر جا مانده است. از یک طرف این نقاشی ها نشان دهنده ذوق هنری و از سوی دیگر انعکاس دهنده باورها و فرهنگشان می باشد.[52]

 

شیعیان بلخ نیز صنایع دستی دارند که از آن جمله می توان به گلیم ، نمد، پشتی، جا نماز، دستمال پوش قرآن ، خیاطی ، مهره بافی و گلدوزی و انواع خامک دوزی اشاره نمود.[53]

 

به جز قالی و نمد که جنبه اقتصادی دارد، بقیه برای مصرف خانگی استعمال می شوند و همچنین مردان نیز در ساخت صنایع دستی دخیل هستند. از جمله کار های مردانه در صنایع می توان به ساخت انگشتر، دستبند و دیگر زیور آلات اشاره نمود که توسط زرگر های ماهر و متخصص ساخته می شوند.

 

خطاطی:

 

یکی از هنرهای زیباي خراسان اسلامی خصوصا بلخ ، هنر خوشنویسی است که در آن شیعیان بلخ سهم برجسته ای داشته‌اند . خاندان  برمکیان بلخی به پرورش خط و خطاطان توجه ویژه ای داشتند چنانچه در دستگاه آنان خطاط ماهری به نام احمد بن خاد  زندگی می کرد که قوانین خط نویسی را مرتب نمود[54]

 

وقتی انسان یک کتاب خطی مردم بلخ را به دست می گیرد نمی داند که چه قسمت آن را بیشتر مورد توجه قرار دهد؛ زیرا تزیینات و تذهیب کاری و جاذبه و رنگ آمیزی و زیبایی خط و نقش و نگار جلد آن هریک در خور دیدن و سحر انگیز است که بیننده بی اختیار از دیدن تمام  این محاسن هنری در شگفت می ماند.[55]

 

شیعیان نيزدر هنر خطاطی سهم داشتند از آن جمله می توان به ابو جعفر محمد بن عبدالجبار بن محمد (م 482ه.ق) اشاره نمود و نیز یکی از قدیمیترین کتاب های رسم الخط که مربوط به بلخیان می باشد ودر موزه های اروپا نگهداری می شود کتاب ابنیه عن الحقایق الادویه است اين نسخه در سال(447ه.ق) به خط علی بن احمد نوشته شده است و نسخه منحصر به فرد آن در کتابخانه (ویانا) موجود می باشد.[56]

 

خط کوفی در بلخ و جوزجان بسیار ساده و حروف آن کم ارتفاع  و فراغ بود ولی ذوق و قریحه مردمان خراسان وبلخ آن را پرورش داد که در دوره سلجوقی به دقت و زیبایی آن افزود. از مهمترین آثار این دوره ها در رسم الخط کوفی می توان به کتیبه بنای مرقد یحیی بن زید اشاره نمود .[57]

 

هنر نقاشی:

 

اوج هنر نقاشی بلخیان را می توان به دوره سامانیان یافت که در قرن چهارم هجری نصر بن احمد سامانی نسخه ترجمه شده کلیله و دمنه را به وسیله نقاشان چینی به تصویر کشیده بود و نقاشی دیوارکاخ ها نیز از همین دوره مرسوم گردید.[58]

 

نتيجه‌گيري:

 

پس از فتح بلخ بدست مسلماناناين شهر يکي از مهمترين مراکز دنياي اسلام شد. بويژه که راه تجاري ابريشم از آن عبور مي‌کرد و محل تلاقي مردمان و تجار مختلف با آداب و رسوم گوناگون بود و هم چنين مهد پرورش علم و فرهنگ و شخصيتهاي ممتازي چون مولانا، ابوعلي سينا، ناصر خسرو، دقيقي بلخي، ابو زيد بلخي و … بود که نقش ارزنده‌اي در تمدن اسلامي داشتند.

 

اهمیت بلخ در جهان اسلام نبود مگر با همت و تلاش مردمان ساکن در آن که شیعیان نیز جزء مهمی از ساکنان بلخ به حساب می آیند و نقش  مهمي درشکوفایی و ترویج تمدن اسلامی داشتند. شيعيان بلخ هم چنين در حفظ و نگهداری مظاهر تمدن اسلامی نقش مهمي ایفاء كرده اند  و چه بسا جان شیرین خود را در راه حفظ این آثار فدا کرده باشند.

 

فهرست منابع:

 

1. الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و  المستعربين و المستشرقين، خير الدين الزركلى (م 1396)، بيروت، دار العلم  للملايين، ط الثامنة،

 

2. اعیان الشیعه، امین، سیدمحسن، تحقیق حسن الامین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت لبنان،1403ق

 

3. افغانستان در پرتو تاریخ، کهزاد، احمدعلی، نشردنیا کتاب، تهران 1389ش.

 

4. الانساب، عبدالکريم بن محمد،سمعاني، تصحیح عبدالرحمن ابن یحیی ، نشر دارالحیاء التراث العربی، بیروت،

 

5. البلدان( اليعقوبى) اليعقوبى، احمد بن ابى يعقوب‏، ‏دار الكتب العلميه‏، بيروت،‏1422ق‏.

 

6. پژوهشي در تاريخ هزاره ها، حاج کاظم یزدانی، نشر محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی،بی جا،بی تا،

 

7. تاریخ افغانستان بعد از اسلام ،عبدالحی حبیبی، نشر دنیای کتاب، تهران1362ه. ش.

 

8.. تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، ذهبى، شمس الدين محمد،ج29، ص 22-224، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى.

 

9. تاريخ الامم والملوک، طبری، ابو محمد بن جرر تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالتراث العربی،طبع الثانیه، بیروت 1387 ه.ق

 

10. تاریخ خط و نوشته های کهن افغانستان، حبیبی، عبدالحی، نشر انجمن تاریخ افغانستان، کابل1350ه.ش.

 

11. تاریخ صنایع افغانستان، عبدالحی حبیبی، به اهتمام محمد نبی تدبیر،نشرمرکز تحقیقات علامه حبیبی1382،ش،بی جا.

 

12. تاريخ علماي بلخ ،  مهدي، رحماني ولوي، نشر بنیادپژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد1383ش.

 

13. تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی ، محمدرضا کاشفی، نشر مرکز جهانی اسلامی،  قم ، 1384ش.

 

14.تاریخ فشرده ای افغانستان، فاروق انصاری، کابل مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی، افغانستان، مطبعه بلخ.

 

15. تاريخنامه طبرى ، گردانيده منسوب به بلعمى (ق 4)، تحقيق محمد روشن، تهران، جلد 1و2 سروش، چ دوم، 1378ش، جلد 3،4،5 البرز، چ 3، 1373ش.

 

16.تنقیح المقال، عبدالله، مامقانی، نشر مطبعه المرتضویی، 1352ق.

 

17. تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، یوسف مزی؛عبدالرحمن یوسف، تصحیح شار عواد، نشر موسسه الرساله، 1414ق.

 

18. حدود العالم من المشرق الى المغرب‏، مؤلف مجهول‏(م372ق) نشر الدار الثقافيه للنشر

 

القاهره‏1423 ق‏.

 

19. خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا تهران 1362ش.

 

20. دانشنامه جهان اسلام، حداد عادل، غلام علی، ،

 

21. دایره المعارف بزرگ اسلامی، سیدکاظم، موسوی بجنوردی،

 

22. رجال الطوسي، محمد بن حسن، مطبعه الحیدریه، 1360 ق.

 

23. رجال النجاشي، احمد بن علی ، تحقیق موسی شبیری زنجانی، نشر موسسه نشر اسلامی، 1418ق.

 

24. رحله ابن بطوطة  ترجمه‏ابن بطوطه، شمس الدين ابى عبد الله محمد بن عبد الله اللواتى الطنجى‏

 

ناشر: آگه‏ تهران،1376 ش‏.

 

25. ریاض السیاحه، میرزا زین العابدین شیروانی، به کوشش حامد ربانی،انتشارات سعدی، تهران، بی تا.

 

26. سفرنامه ناصرخسرو، هانسبرگر، آلیس سی، به اهتمام محسن خادم، انتشارات ققنوس،تهران،1386ش

 

27. شاهکارهای معماری آسیای میانه، گالیناآ.پوکاچنکووا،  ترجمه سید داود طبایی، نشرفرهنگستان هنر،تهران1387ش.

 

28. شیعیان افغانستان، محمد عزیز بختیاری، نشر شیعه شناسی، قم 1385ش.

 

29. فتوح البلدان، بلاذرى، أبو الحسن أحمد بن يحيى، بيروت، دارمكتبة الهلال، 1988م

 

03. فتوح البلدان، بلاذرى، أحمد بن يحيى،  ترجمه محمد توكل، ص567. تهران، نشر نقره ، چ اول، 1337ش.

 

13. الفتوح، ابن اعثم الكوفى، أبو محمد، ج2، ص 340، تحقيق على شيرى، بیروت لبنان

 

23. الفتوح، ابن اعثم كوفى، ترجمه محمد بن احمد مستوفىهروى، ص 983،  تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش.

 

33. الكامل في التاريخ، ابن الأثير، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم، بيروت: دار صادر – دار بيروت، 1385، ج 2.

 

34. مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودي، أبو الحسن على بن الحسين، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374ش.

 

35. معجم البلدان، شهاب الدين ابو عبد الله ياقوت بن عبد الله الحموى (م 626)، بيروت، دار صادر، ط الثانية، 1995.

 

36. مقاتل الطالبيين، ابو الفرج على بن الحسين الأصفهانى (م 356)، تحقيق سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفة، بى تا.

 

37. من لايحضره الفقيه محمد بن علي الحسين،(شيخ صدوق)، مصحح حسن خرسان، محمد آخوندی، نشر المهدی، قم 1363ش.

 

38. ناصرخسرو لعل بدخشان، هانسبرگر،آلیس، ترجمه فریدون بدره ی، نشرفروزان تهران،1380ش.

 

 

 



. کهزاد، احمدعلی، افغانستان در پرتو تاریخ، ص71، نشر دنیای کتاب تهران،1389ش.[1]

. حداد عادل، غلام علی، دانشنامه جهان اسلام، ج4،ص3.[2]

. مجهول، حدود العالم، من المشرق الی المغرب، ص121.[3]

. یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب، البلدان، ص116[4]

. ابن بطوطه،شمس الدین، رحله ابن بطوطه، ترجمه،ج1، ص463.[5]

.[6]. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفىهروى، ص 983،  تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش.

.کهزاد، احمدعلی، افغانستان در پرتو تاریخ، ص 218.نشردنیا کتاب، تهران 1389ش.[7]

.یعقوبی، ابن واضح، البلدان، ص118.[8]

میرزا زین العابدین شیروانی، ریاض السیاحه،ص 156. [9]

[10]. تُخارستان یا طُخارستان نام سرزمینی کهن و نام ولایتی در خراسان بزرگ در نخستین سده‌های اسلامی، واقع در امتداد کرانه‌های جنوبی جیحون (آمودریا) علیا و وسطا بود که از خاور به بدخشان، از شمال به کرانه‌های جنوبی رود جیحون و از جنوب به رشته‌کوههای هندوکش محدود بوده‌است.( معجم البلدان    ج‏4  ،  23  ص ، 23)

طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج   4  ص313.      .[11]   

[12]. ابن الأثير، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ ، ج 2.

ابن اعثم الكوفى، أبو محمد، الفتوح، ج2، ص 340، تحقيق على شيرى، بیروت لبنان..[13]

[14]. بلاذرى، أحمد بن يحيى،  فتوح البلدان،ترجمه محمد توكل، ص567. تهران، نشر نقره ، چ اول، 1337ش.

بلعمى، تاريخنامه طبرى، ج5، ص 2170، تحقيق محمد روشن، تهران،نشر البرز، 1373ش..[15]

 ابن الأثير عز الدين أبو الحسن، الكامل في التاريخ، ج3، ص135 بيروت، دار صادر1965م.. [16]

[17]. بلاذرى، أبو الحسن أحمد بن يحيى،  فتوح البلدان، ص395، بيروت، دارمكتبة الهلال، 1988م

[18]. بلاذرى، أحمد بن يحيى، فتوح البلدان،ج2، ص 341، ترجمه محمد توكل، تهران، نشر نقره ، 1337ش

. حبیبی، عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص896.[19]

. یزدانی، حاج کاظم، پژوهشي در تاريخ هزاره ها،ج1،ص70[20]

. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج7، ص 228.[21]

. اصفهانی، ابو الفرج على بن الحسين الأصفهانى ( مقاتل الطالبیین، تحقيق سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفة، بى تا.[22]

. شيخ طوسی،ابوجعفر، رجال الطوسي ،ص94.[23]

. همان ،ص337.[24]

. رجال النجاشي، ص424. [25]

. محمد بن علي الحسين،(شيخ صدوق) من لايحضره الفقيه ،ج1،ص2.[26]

. امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج 10، ص24، تحقیق حسن الامین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت لبنان،1403ق.[27]

. رجال طوسي ،صص343،117،162.رجال نجاشي ص 139،189.[28]

. رجال طوسي،ص364. [29]

همان. [30]

. سمعاني ،عبدالکريم بن محمد،الانساب،ج2،ص304.[31]

. رحماني ولوي، مهدي، تاريخ علماي بلخ ، ج1،ص 70.[32]

.مامقانی، عبدالله،  تنقيح الرجال،ج2،ص105.[33]

[34]. (کان الضحاک یعلم الصبیان ببلخ بقریه یقال لها بروقان، و قال مالک بن سعید بلخی، کنا عند الضحاک ثلاثه آلاف غلام، و کان له حمار فاذا أعیی رکبه ودارفی الکتاب…)

. یوسف مزی؛عبدالرحمن یوسف، تهذيب الکمال،ج13،ص299.[35]

[36]. هانسبرگر،آلیس،ناصرخسرو لعل بدخشان،ترجمه فریدون بدره ی ص20-21،نشرفروزان تهران،1380ش.

[37]. حبيبي، عبد الحي، تاريخ افغانستان بعد از اسلام، ص185.

. هانسبرگر، آلیس سی، سفرنامه ناصرخسرو،ص18-19، به اهتمام محسن خادم، انتشارات ققنوس،تهران،1386ش.[38]

. همان، ص20،[39]

. [40]   انصاري، فاروق ، تاريخ فشرده‌ي افغانستان، ص 118.

. موسوی بجنوردی، سیدکاظم، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج4، ص6.[41]

. مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام وايران، ص549.[42]

 زركلى ، خير الدين ، الأعلام، ج8، ص 196..[43]

36. ذهبى، شمس الدين محمد، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، ج29، ص 22-224، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى.

. کاشفي محمد رضا، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي،ص103.[45]

. عادل، غلام علی، دانشنامه جهان اسلام ،ج4، ص6.[46]

[47]. حموى، ياقوت، معجم البلدان، ج5، ص307، بيروت، دار صادر، ط الثانية، 1995.

حبیبی، عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، صص734،737.

[49]. مسعودي، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج1،ص590، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374ش.

 

 .[50]

[51]. گالیناآ.پوکاچنکووا، شاهکارهای معماری آسیای میانه،ص223، ترجمه سید داود طبایی، نشرفرهنگستان هنر،تهران1387ش.

[52]. حبیبی عبدالحی، تاریخ خط و نوشته های کهن افغانستان، ص 86.

[53]حبیبی، عبدالحی، تاریخ صنایع در افغانستان،ص48،49،50.

همان، ص 52.. [54]

حبیبی، عبدالحی، تاریخ خط و نوشته های کهن افغانستان. [55]

حبیبی، عبدالحی، تاریخ خط و نوشته های کهن افغانستان، صص98،99..[56]

[57]. همان

 حبیبی، عبدالحی، تاریخ صنایع در افغانستان، ص 9،18..[58]

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14290

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست − هشت =

آخرین مطالب