جمعه 31 فروردین 1403 برابر با Friday, 19 April , 2024

نگاهي به زندگاني و شهادت علي‌اكبر (ع)

 

علي‌اكبر(عليه‌السلام)، فرزند ارشد امام حسين(عليه‌السلام) و از چهره‌هاي شاخص قيام عاشورا است. چند سالي از زندگاني جدّ بزرگوار خويش، امام علي(عليه‌السلام)، را درك كرده و اخباري نيز نقل نموده است.

مادرش ليلا، دختر ميمونه بينت ابي‌سفيان حرب است و هيچ دليل قابل قبولي بر حضورش در ماجراي كربلا موجود نيست.

كليد واژگان: علي‌اكبر(عليه‌السلام)، عاشورا، امام حسين(عليه‌السلام).

مقدمه:

واقعة عاشورا گر‌چه به مانند هر پديدة تاريخي ديگر در مقطع زماني مشخص و مكاني ويژه‌اي اتفاق افتاد، با اين وجود پيامي فراتر از مقياس‌هاي زماني و مكاني خويش داشت. به طوري كه با گذشت قريب چهارده قرن از وقوع اين حادثة عظيم، هنوز نام و ياد آن زنده است و الهام‌بخش جنبش‌هاي ظلم‌ستيزانه بسياري مي‌باشد.

عاشورا، دانشگاه عشق است. تجلي‌گاه ايثار و از خود‌گذشتگي، عزت و سر بلندي، وفا و پايداري و پايمردي است. آكنده از درس و پيام‌هايي است كه پيام‌آوران عاشورا مسؤول تبليغ و بازگويي آنند. عالمان، خطيبان، مبلغان و مرثيه‌گويان عاشورايي، عهده‌دار اين رسالتند؛ و موظفند ياد و خاطرة عاشورا و شهداي آن را زنده نگاه دارند تا همگان بدانند كه ستيز حق و باطل دائمي است و پايان نمي‌يابد.

اين رسالت مبلغان و پيام‌آوران كربلاست كه با حفظ ارزش‌هاي متعالي و عزت حسيني آن را به نسل‌هاي آتي منتقل كنند. امّا، در نهايت تأسف، در مواردي چند، عده‌اي بنابر انگيزه‌هاي گوناگون تعهد مزبور را ناديده گرفته و با زير پا گذاردن ارزش‌هاي عالي و متعالي قيام كربلا اقدام به تحريف تاريخ عاشورا نموده‌اند.

بنابراين اساس و نيز اهميت و برجستگي خاص فكري ـ عقيدتي ماجراي عاشورا، شرايط ايجاب مي‌كند پژوهشگراني پاي به عرصة تحقيق گذارند و با پژوهش در تاريخ كربلا، به تفكيك واقعيت از تحريف بپردازند و نيز به بيان چهرة حقيقي حادثة كربلا همت گمارند.

از سويي، واقعة عاشورا واقعه‌اي بس عظيم است و پرداختن به جزء جزء حوادث آن نيازمند زمان، ابزار و امكانات وسيع و گسترده‌اي است كه در توان يك مقالة مختصر نيست.

از سوي ديگر، علي‌اكبر(عليه‌السلام) يكي از برجسته‌ترين شهداي صحنة كربلاست كه در فرهنگ محرّم و سوگواري امام حسين(عليه‌السلام) به وي بهاي شاياني داده شده است؛ در حالي كه زندگاني و شهادت او در هاله‌اي از ابهام باقيمانده و همراه و آميخته با تحريف بيان مي‌شود.

بنابراين نوشتار حاضر بر حسب وظيفه توجه خويش را به حضرت علي‌اكبر فرزند امام حسين(عليه‌السلام) مبذول نموده و مي‌كوشد تا با پژوهش در منابع تاريخي تصويري به نسبت واضح و روشن از زندگاني و شهادت وي ارائه نمايد. در واقع موضوع اين سخن زندگاني و شخصيت علي‌اكبر(عليه‌السلام) و مقصود آن زدودن زنگار جعل و تحريف از تاريخ زندگي اوست.

ولادت علي‌اكبر(عليه‌السلام)

شيخ مفيد در «الارشاد» مي‌نويسد: «علي‌اكبر(عليه‌السلام) هنگام شهادت بيش از ده سال و تقريباً ميان سيزده تا نوزده سال سن داشت»1.

طريحي در «المنتخب» سنّ علي‌اكبر(عليه‌السلام) را در روز عاشورا هفده سال2 و خوارزمي هيجده سال بيان مي‌كند.3

ابن شهر آشوب نيز او را هيجده ساله معرفي مي‌كند و خاطرنشان مي‌شود: سن علي‌اكبر(عليه‌السلام) را بيست و پنج سال هم ذكر كرده‌اند.4

مؤلف «ناسخ التواريخ» نيز مي‌نويسد: «ابن‌شهر آشوب گويد: علي‌اكبر(عليه‌السلام)بيست و پنج ساله بود در يوم طفّ، اما روايت هيجده ساله اصح است»5 .

بنابر  ديدگاه‌هاي ارائه شده ولادت علي‌اكبر(عليه‌السلام) به ظاهر، بعد از شهادت جدّش اميرالمؤمنين علي(عليه‌السلام) بوده است. در حالي‌كه بنابر نقل ابوالفرج اصفهاني كه نقل پسنديده‌تر و مطمئن‌تري است، علي‌اكبر(عليه‌السلام) در ايام خلافت عثمان‌بن عفان ديده به جهان گشوده و رواياتي نيز از جدّ بزرگوار خويش، امام علي (عليه‌السلام) و نيز عايشه نقل نموده است.6

«ابن ادريس» هم كه يكي از علماي مورد احترام و صاحب فن است بر همين عقيده است و مي‌نويسد: «اين علي‌بن الحسين(عليه‌السلام) در دوران خلافت عثمان متولد شده است و از جدّش علي‌بن‌ابي‌طالب(عليه‌السلام) روايت نقل كرده است»7.

به بيان دقيق‌تر ‌آن‌چه صحيح به نظر مي‌رسد تولد علي‌اكبر(عليه‌السلام) روز يازدهم شعبان سال سي و سوم هجري يعني دو سال پيش از قتل عثمان است.8 بدين ترتيب هنگام شهادت نيز حدود بيست و هفت سال سن داشته است به خصوص كه كلام متفق عليه مورخان و نسب شناسان مي‌گويد: علي‌اكبر(عليه‌السلام) بزرگتر از امام سجاد(عليه‌السلام) و در واقعة كربلا بيست و سه ساله بوده است.9

لقب اكبر نيز ناظر به همين فزوني سن وي بر امام سجاد(عليه‌السلام) است، اگر‌چه برخي امام سجاد(عليه‌السلام) را بزرگتر از او دانسته‌اند.

به ظاهر، شيخ مفيد از جملة نخستين كساني است كه به خلاف ديگران قائل به بزرگتر بودن امام سجاد(عليه‌السلام) بر علي‌اكبر(عليه‌السلام) است. او مي‌نويسد: «براي امام حسين(عليه‌السلام) شش فرزند بود:

1ـ علي‌بن‌الحسين الاكبر، كنيه‌اش ابو‌محمد و مادرش شاه زنان دختر يزدگرد شاه ايران بود.

2ـ علي‌بن‌الحسين الاصغر كه با پدرش در كربلا شهيد شد و مادرش ليلا دختر ابي‌مرّة بن عروة‌بن مسعود ثقفي است. و .‌.‌. ».10

ابن‌ادريس در برابر اين سخن شيخ موضع‌گيري نموده است و مي‌گويد: «آن شهيد بزرگوار علي‌اكبر(عليه‌السلام) بود كه در زمان خلافت عثمان متولد شد و از جدّش اميرالمؤمنين روايت نقل كرده است.»11

سپس در ادامه مي‌نويسد: «در اين‌باره رجوع به اهل فن كه نسب شناسان علماي سير و تواريخ و اخبارند سزاوار‌تر است، علمايي مانند: زبير‌بن بكار در كتاب «أنساب قريش»، ابوالفرج اصفهاني در «مقاتل الطالبين»، بلاذري، مزني، صاحب كتاب«لباب اخبار الخلفاء»، عمري نسابه در كتاب «مجدي» و .‌.‌. »12

پژوهش حاضر نيز موضع ابن‌ادريس را مي‌پذيرد و در تأييد او نام برخي از مورخان را كه به بزرگتر بودن علي‌اكبر(عليه‌السلام) از امام سجاد(عليه‌السلام) اشاره يا تصريح كرده اند، بر‌مي‌شمرد:

1ـ ابومخف (م 157 هـ . ق)13، بلاذري (م 279 هـ .‌ق،) 14، يعقوبي(م 284 هـ .‌ق)15، طبري (م 310 هـ .‌ق)16، ابن‌سهل بلخي (م 323 هـ‌ .‌ق)17، مسعودي (م 346 هـ .‌ق)18، ابوالفرج اصفهاني (م 356 هـ .‌ق)19، ابن‌اخطب خوارزمي (م 630 هـ .‌ق)20، عبدالرحمان‌بن جوزي (م 597 هـ .‌ق)21، ابن اثير جزري (م 630 هـ .‌ق)22، سبط‌بن جوزي (م 654 هـ .‌ق)23، اربلي (م 692 هـ .‌ق)24، ابن‌كثير شامي (م 774 هـ .‌ق)25، ابن‌صباغ مالكي (م 855 هـ .‌ق)26، طريحي (م 1085 هـ .‌ق)27.

نام مادر علي‌اكبر(عليه‌السلام)

اكثريت قريب به اتفاق مورخان علي‌اكبر(عليه‌السلام) را فرزند ليلا دختر ابي‌مرّة بن‌عروة بن‌مسعود ثقفي دانسته‌اند. اما در اين ميان نقل‌هاي ضعيفي نيز وجود دارد كه حاكي از نام‌هاي آمنه بنت ابي‌مرّة، شهربانو يا برّة است.28 كه با توجه به آراي كثير مورخان و نيز منظور نمودن معيارهايي هم‌چون: كثرت نقل، اعتبار شخصيت نويسندگان و ناقلان، تبحر و چيره‌دستي آنان در علم تاريخ و نيز تقدم زماني آنان، نام ليلا دختر ابي‌مرة بن‌عروة بن‌مسعود ثقفي براي مادر علي‌اكبر(عليه‌السلام) تثبيت و نام‌هاي ديگر از درجة اعتبار ساقط مي‌گردد.

نسب و خاندان مادر علي‌اكبر(عليه‌السلام)

اين بانوي بزرگوار در دامان «ميمونه» كه دختر ابي‌سفيان بن‌حرب بود چشم به جهان گشود.29

جد ليلا، عروة بن‌مسعود، از بزرگان و سرشناسان قوم خود بود و يكي از آن دو مردي است كه كفار قريش مي‌گفتند: «لولا نزل هذا القرآن علي رجل من قريتين عظيم چرا اين قرآن بر مرد بزرگ و ثروتمندي از اين دو شهر (مكه و  طائف) نازل نشده است.»30

«عروة» با كتابت و نوشتن آشنا بود و به سبب شرافت و مقامي كه در ميان قوم خويش داشت نمايندة قريش براي عقد قرارداد صلح حديبيه شد و به نزد پيغمبر(صلي‌الله عليه و آله) آمد. وي در سال نهم يا هشتم هجري مسلمان شد و از پيامبر(صلي‌الله عليه و آله) اجازه گرفت تا به سوي قوم و قبيله خويش باز گردد.

پيامبر(صلي‌الله عليه و آله) در ابتدا به او اجازه نمي‌داد و مي‌فرمود: «مي‌ترسم تو را بكشند.» اما به هر طريقي كه بود پيامبر(صلي‌الله عليه و آله) را راضي كرد تا با تصميم وي موافقت كند. «عروة» وقتي به ميان قوم و قبيلة خويش بازگشت آنان را به اسلام فرا‌خواند اما آن‌ها به جاي اجابت دعوت، آزار و اذيتش نمودند.

سرانجام در يكي از سحرگاهاني كه به بالاي بام خانة خويش رفته بود و اذان مي‌گفت تير كينه و جهل يكي از افراد قبيله‌اش آمد و بر پيكر او نشست و وي را غرقه خون نمود.

در همان هنگامي كه اين منادي اسلام در خون خويش مي‌غلطيد به وي گفتند: «در خونت چه مي‌بيني»؟ گفت: «كرامتي را كه خداوند مرا با آن گرامي داشت و شهادتي را كه پروردگار نصيبم نمود. فقط مي‌خواهم كه مرا با شهدايي كه در ركاب پيامبر(صلي‌الله عليه و آله) جنگيدند و كشته شدند دفن كنيد».

به خواسته‌اش عمل كردند و او را با شهدا به خاك سپردند.

وقتي خبر شهادت او به پيامبر(صلي‌الله عليه و آله) رسيد ايشان فرمودند: «مثل عروة به مانند آن رسولي است كه خداوند در  سوره ياسين ياد كرده است. قومش را به سوي خدا فراخواند و او را  كشتند.»31

پدر ليلا «ابومرة» است كه در روزگار رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) متولد شد و از همراهي آن حضرت بهره برد.

هنگامي كه «عروة» پدر ابومرة كشته شد او و برادرش «ابومليح» به خدمت پيامبر(صلي‌الله عليه و آله) آمدند و ماجراي شهادت پدر را باز گفتند و همان‌جا بود كه مسلمان شدند.32

 

حضور يا عدم حضور مادر علي‌اكبر(عليه‌السلام) در كربلا

موضوع حضور مادر بزرگوار علي‌اكبر(عليه‌السلام) در واقعه كربلا از جمله موضوعات مورد توجه و بي‌پاسخ تاريخ كربلاست.

برخي مي‌گويند: « امام حسين(عليه‌السلام) به ليلا گفت كه از جدّم شنيدم: دعاي مادر در حق فرزند مستجاب است. برو در فلان خيمة خلوت، موهايت را پريشان كن و در حق فرزندت دعا كن، شايد خداوند اين فرزند را سالم به ما برگرداند.»33

و نيز نقل مي‌كنند: «بعد از اين‌كه حضرت ليلا رفت در آن خيمه و موهايش را پريشان كرد، نذر كرد: اگر خدا علي‌اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا كشته نشود از كربلا تا مدينه را ريحان بكارد؛ يعني نذر كرد كه سيصد فرسخ راه را ريحان بكارد!!»34

در كتاب «رياض القدس» كه يكي از معروفترين و محبوب‌ترين كتاب‌هاي مقتل نزد مرثيه‌گويان و وعّاظ كشورهايي نظير هندوستان، پاكستان و افغانستان است بيان شده است: «در كتب مقاتل از مادر علي‌اكبر(عليه‌السلام) چندان ذكري ننموده‌اند ولي از عليا مكرمه زينب بيشتر زاري و بي‌قراري نوشته‌اند. جهت اين است كه ليلا كانّه خود را صاحب پسر نمي‌دانست؛ براي اين‌كه مي‌ديد سلطان مظلومان غريب و بي‌ياور مانده، لهذا پاكيزه منظري را از روي طوع و رغبت تصدّق سر پدر كرد.

وقتي ديد كه زن‌ها و مخدّرات همه بيرون دويدند و دور مركب علي حلقه زدند، ليلا مثل قرص قمر يا چون خوشيد انور سر از برج خيمه بيرون آورد و ديد علي كفن به گردن انداخته و بر مركب شهادت نشسته، آهي سوزناك از جگر كشيد و فرمود: علي جان! رفتي؟ نور ديده رفتي؟ خدا به همراه تو. شيرم حلالت باد! مرا در حضور فاطمة زهرا رو سفيد كردي. نور ديده برو و حفظ جان پدر كن.

اين بگفت و پردة خيمه را انداخت و دل از پسر كند؛ اما چگونه آرام بگيرد؟! فرش خيمه را برچيد و بر خاك نشست. مقنعه از سر كشيد. گيسوي مشكين پريشان كرد و مشت مشت خاك بر‌مي‌داشت و بر سر مي‌ريخت و از سياه بختي و روز سختي خود مي‌ناليد و با خدا مناجات مي‌كرد و مي‌گفت: يا راد يوسف علي يعقوب و يا راد اسماعيل علي هاجر! رد علي ولدي: اي خداوند بي‌مانندي كه يوسف را بعد از چهل سال به يعقوب برگرداندي و اسماعيل را دوباره به هاجر رساندي! علي‌اكبر مرا هم به من برگردان.»35

يكي از نويسندگان معاصر در كتابي كه پيرامون واقعة كربلا نگاشته است و دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعة مدرسين حوزه علميه قم نيز آن را به چاپ رسانيده است، مي‌نويسد: «نقل شده است كه امام حسين(عليه‌السلام) رنگش متغير شد ليلا گفت: «به علي آسيبي رسيد؟» فرمود: «نه، لكن كسي به جنگ او آمده كه من از او مي‌ترسم. براي او دعا كن. فاني سمعت جدي رسول‌الله صلي‌الله عليه و آله يقول: دعا الوالدة يستجاب لولدها.»

ليلا داخل خيمه شد؛ سر را برهنه كرد و به دعا مشغول شد و گفت: « يا من ردّ يوسف علي يعقوب و رجع بصره اردد علي ولدي و احفظه من بكر بن غانم.» كه در اين هنگام، ميان آن دو [علي‌اكبر(عليه‌السلام) و بكر‌بن غانم] درگيري شد كه ناگهان علي ديد از زير بغل او زره پاره شده، با شمشير ضربتي بر او وارد ساخت كه او را دو نصف كرد و خداوند او را به جهنم واصل نمود.»36

مؤلف «رياض القدس» در تبيين علت عدم حضور مادر علي‌اكبر(عليه‌السلام) بر سر نعش جوانش مي‌گويد: «جهت پرسيدند كه اي عروس فاطمه! چرا از خيمه بيرون نيامدي؟ در جواب فرمود: به خدا مي‌خواستم كه قبل از همه بيرون آيم اما از روزنة خيمه همين كه چشمم بر بدن چاك چاك پسرم افتاد كه با آن وضع روي دست جوان‌هاست، روح از بدنم پريد و قدّم خميد و افتادم. مي‌خواستم كه برخيزم، ديدم كمر ندارم.»37

اما، واقع مطلب اين است كه وقايع مذكور از نظر تاريخي مردود است و هيچ سند و مدرك تاريخي دال بر صحت اين نقل‌ها وجود ندارد.

به اذعان محققين هيچ‌گونه دليل صحيح و معتبري بر حضور يا عدم حضور حضرت ليلا(س) در كربلا نرسيده است و حتي زنده بودن آن بانوي محترمه تا آن زمان ثابت نشده است.38

صاحب «رياحين الشريعه» نيز اذعان مي‌دارد كه در كتاب‌هاي تاريخي و مقتل ذكري، از حضور ليلا در كربلا نشده است و آن‌جايي كه اين سخن به ميان آمده اشعار و سروده‌هاي شاعران پارسي‌گو و عرب زبان است. وي معتقد است: اگر مادر علي‌اكبر(عليه‌السلام) در سرزمين كربلا حضور داشت، به ناچار ذكري از وي به ميان مي‌آمد و كتاب‌هاي مقتل بدان اشاره مي‌كردند.

او مي‌گويد: «حتي پيرامون زنده بودن او ن،يز ولو در شهر مدينه، سخني به ميان نيامده است.» تنها خبري كه اين نويسنده پيرامون حيات حضرت ليلا نقل مي‌نمايد، خبري است از مرحوم ميرزا هادي خراساني مورخ اسلامي در نجف اشرف، مي‌نويسد: « پاي منبر او [ ميرزا هادي] بودم كه ايشان از «أغاني» ابوالفرج اصفهاني نقل مي‌كرد كه مردي از اعراب بر شتري سوار وارد مدينه گرديد. عبورش به محله بني‌هاشم افتاد. از خانه‌اي صداي شيون و ناله بلند بود. شتري كه آن عرب سوار بود از شنيدن آن ناله در خانه زانو بر زمين زد و خوابيد. مرد عرب در خانه آمد؛ استفسار حال آن ناله كننده نمود. كنيزكي عقب در آمد؛ او را گفت: اين ناله كننده كيست كه نالة او در حيوان تأثير كرده؟ گفت: اين ناله كننده امّ ليلاست كه از واقعة كربلا تا كنون از شيون و ناله آرام نگرفته است.»39

نويسندة كتاب «زندگاني امام حسين(عليه‌السلام)» در همين رابطه مي‌نويسد: « هر چه تفحص و تتبع كردم، اين مطلب را در اغاني نيافتم.»40

وي مي‌گويد: « بر فرض صحت اين داستان نيز، ممكن است مربوط به «ليلي» دختر مسعود دارمي، همسر اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) مادر عبدالله و ابوبكر فرزندان اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) بوده باشد كه در كربلا به شهادت رسيدند .‌.‌. از اين رو بر فرض صحت و وجود چنين داستاني، باز هم دليل بر اين مطلب [ زنده بودن يا حضور مادر علي‌اكبر(عليه‌السلام) در كربلا] نيست. و اما زبان حال و اشعاري هم كه در اين باره رسيده نيز نمي‌تواند دليلي بر اين مطلب باشد و چنانچه مرحوم حاجي نور‌الله رحمت‌الله عليه فرموده است، اصلي ندارد و زبان حال نيز همان‌گونه كه از نامش پيداست زبان حال است و نمي‌تواند دليل بر مطلبي باشد.»41

محدث و عالم نامدار، شيخ عباس قمي(ره)، در «نفس المهموم» اظهار مي‌دارد: به هيچ مأخذي كه دال بر بودن يا نبودن آن بزرگوار در كربلا باشد دست نيافته است.42

مرحوم مقرم نيز مي‌نويسد: «سال وفات اين بانو و مقدار عمر او و نيز حضورش در كربلا بر ما روشن نيست هر چند كه فاضل در‌بندي در كتاب «اسرار الشهاده»43 از برخي كتب مجهول المؤلف متعرض اين امر (حضور ليلا در كربلا) شده است، اما مورخين از اين موضوع ياد نكرده‌اند و چه بسا‌كه او قبل از واقعة عاشورا درگذشته باشد.»44

بنابراين، حاصل اين نقل و نقد در اين سخن خلاصه مي‌شود كه هيچ سند تاريخي اطمينان آور حاكي از حضور مادر علي‌اكبر(عليه‌السلام) در صحنه حادثه كربلا وجود ندارد و نقل‌هايي كه حضور ليلا(س) در واقعة عاشورا را به تصوير مي‌كشند ساخته و پرداختة متأخرين، نادرست و غير قابل اعتماد است.

نبرد و شهادت علي‌اكبر(عليه‌السلام)

ناسخ التواريخ مي‌نويسد: علي‌اكبر(عليه‌السلام) به هر سو كه يورش مي‌برد لشكريان دشمن به‌سان گلة گرگ ديده، از شدّت ترس و وحشت مي‌گريختند و به يكديگر برخورد مي‌كردند؛ به‌طوري كه در يك حمله او صد و بيست نفر از آنان با شمشير او به درك واصل شدند.45 و دلاوري او چنان بود كه در يك هجوم ديگر، هشتاد تن از آنان را به هلاكت سپرد.46

برخي مي‌نويسند: شخصي به نام طارق كه از سوي عمر‌بن سعد تطميع شده بود با نيزه به علي‌اكبر(عليه‌السلام) حمله كرد. علي‌(عليه‌السلام) نيزة او را رد نمود و چنان با نيزة خويش به سينة او كوبيد كه نيزه به اندازة دو وجب از پشت او بيرون شد. پس از آن، اين مرد از اسب بر زمين افتاد و علي‌اكبر(عليه‌السلام) با اسب خويش بر بدن او تاخت و تمام جسد وي را پاي‌مال سم اسب خويش نمود.47

عده‌اي نيز مي‌گويند: «آن چنان جنگيد كه داد و فرياد از لشكر بلند شد؛ و تنها كشتة او صد بيست نفر و زخمي‌ها از اندازه بيرون بود.»48

اما واقع مطلب جز اين نيست كه در منابع نخستين تاريخ عاشورا ذكري از شمار كشتگان دشمن به دست علي‌اكبر(عليه‌السلام) نيامده و گزارش‌هاي نقل شده عاري از آرايه‌ها و توصيف‌هاي اين چنيني است.

منابع اصيل چنين گزارش مي‌دهند كه پس از شهادت ياران و اصحاب ابي‌عبدالله(عليه‌السلام) نوبت به اهل‌بيت امام حسين(عليه‌السلام) رسيد. در اين ميان، نخستين كسي كه از ميان نزديكان سيدالشهدا(عليه‌السلام) مهياي نبرد و رويارويي با دشمن شد، علي‌اكبر(عليه‌السلام) بود.49

اين واقعيت در فرازي از زيارت ناحية مقدسه نيز اشاره شده است، آن‌جايي كه مي‌فرمايد: « السلام‌عليك يا اول قتيل من نسل خير سليل من سلالة ابراهيم الخليل صلي‌الله عليك و علي ابيك: سلام بر تو اي نخستين كشتة از دودمان بهترين فرزند برگزيدة ابراهيم خليل، درود خدا بر تو و بر پدرت.»

علي‌اكبر(عليه‌السلام) كه رخساري زيبا و خلقي نيكو داشت به حضور پدر آمد و اذن ميدان طلبيد. اباعبدالله(عليه‌السلام) بي‌درنگ به وي رخصت داد؛ سپس نگاهي نااميدانه به قامت و اندام او انداخت و بي‌اختيار  اشك از چشمانش سرازير شد؛ رو به آسمان نمود و فرمود: «خدايا! شاهد باش جواني به سوي اين سپاه رفت كه از جهت اندام و خلق و گفتار شبيه‌ترين مردم به رسولت بود و هر گاه مشتاق ديدار پيامبرت مي‌شديم به او مي‌نگريستيم.»50

پس از آن، خطاب به عمر‌بن سعد فرياد زد: «اي پسر سعد! خدا رحم تو را قطع كند چنان كه رحم مرا قطع كردي»51.

علي‌اكبر(عليه‌السلام) رجز بر لب وارد ميدان شد و فرمود:

أنا علي‌بن الحسين بن‌علي               نحن و بيت الله اولي بالنبي

تالله لايحكم فينا ابن الدعي              أضربٌ بالسّيف أحامي عن أبي

                   ضرب غلام هاشمي قٌرشيّ 52

پس از مدتي جنگ و نبرد، نزد پدر بازگشت و عرض كرد: «پدر جان! تشنگي جان به لبم رسانده و سنگيني اسلحه رنجورم ساخته است. آيا ممكن است با كمي آب مرا از تشنگي برهاني؟» امام حسين(عليه‌السلام) گريست و فرمود: «وامصيبتا! فرزند دلبندم! از كجا آب آورم؟ برو به ميدان، نبرد كن؛ چرا كه به زودي جدت محمد(صلي‌الله عليه و آله) را ديدار مي‌كني و از دست او جامي سرشار از آب مي‌نوشي كه بعد از آن هرگز تشنه نشوي.»53

علي‌اكبر(عليه‌السلام) به ميدان بازگشت، مكرر رجز خواند و بر دشمن يورش برد اما كوفيان از رويارويي با وي مي‌گريختند. مرّة‌بن منقد‌بن نعمان عبيدي او را ديد؛ گفت: تمامي گناهان عرب به پاي من باشد اگر اين بار اين جوان از كنارم بگذرد و من پدرش را به عزايش ننشانم.

هر دو درگير شدند و مرّة با نيزة خود علي‌اكبر(عليه‌السلام) را نشانه گرفت. علي(عليه‌السلام) از اسب بر زمين افتاد و دشمنان اطرافش را گرفتند و با شمشيرهاي خويش پيكرش را قطعه قطعه كردند.54

امام حسين(عليه‌اسلام) خود را به كنار بدن علي‌اكبر(عليه‌السلام) رسانيد؛ صورت بر صورتش نهاد و فرمود: «پسرم! خداوند بكشد آن كساني را كه تو را كشتند چه‌قدر گستاخي به خدا كردند! چه‌قدر حرمت رسول خدا را شكستند! بعد از تو خاك بر اين دنياي فاني و بي‌وفا.»55

زينب كبري(سلام‌الله عليها) نيز در حالي كه با صوت حزيني ناله مي‌زد «برادرم ! واي پسر برادرم!» خود را بر بالين علي‌اكبر(عليه‌السلام) رسانيد و خويش را بر پيكر او انداخت؛ اباعبد‌الله(عليه‌السلام) پيش آمد و او را به خيمه بازگرداند و در همان حال به جوانان فرمود: «برادرتان را به خيمه ببريد» و آنان چنين كردند.56

نتيجه:

علي‌اكبر(عليه‌السلام) از نظر سنّ، بزرگتر از امام سجاد(عليه‌السلام) بوده و در يازدهم شعبان سال 33 هجري يعني دو سال پيش از قتل عثمان تولد يافته است. پنج سال از واپسين روزهاي حيات جدّ خويش، امام علي(عليه‌السلام)، را درك نموده و اخبار و احاديثي نيز از  او نقل نموده است.

مادر علي‌اكبر(عليه‌السلام)، ليلا دختر ابي‌مرة‌بن عروة بن‌مسعود ثقفي و مادر ليلا، جدة علي‌اكبر(عليه‌السلام)، «ميمونه» بنت ابي‌سفيان بن‌حرب است.

جدّ ليلا از بزرگان و سرشناسان مكه بوده كه پيامبر خدا(صلي‌الله عليه‌ و آله) وي را به رسول سورة ياسين تشبيه نموده است.

علي‌اكبر(عليه‌السلام) در روز عاشورا حدود 27 سال سن داشت و هيچ دليل صحيح و معتبري بر حضور مادر او در كربلا نيست. زنده بودن ليلا(س) تا آن زمان، خود دچار ترديد است. بنابراين نقل‌هاي مشتمل بر حضور وي در كربلا فاقد سند تاريخي است و از درجة ارزش ساقط مي‌باشد.

فهرست منابع:

الف ـ منابع عربي:

1ـ ابن جوزي، سبط؛ تذكرة‌الخواص؛ بيروت: مؤسسه اهل‌البيت، 1401 هـ .‌ق.

2ـ ابن‌جوزي، عبد‌الرحمن؛ المنتظم في تاريخ الملوك و الامم؛ بيروت: دارالكتب العلميه، چ اول، 1413 هـ .‌ق.

3ـ اربلي، علي‌بن‌عيسي؛ كشف‌الغمّه الائمه؛ بيروت: دارالكتب الاسلامي، 1401 هـ .‌ق.

4ـ ازدي، ابومخنف؛ وقعة الطّف؛ تحقيق: يوسفي غروي محمد‌هادي، قم: مؤسسه نشر اسلامي، چ اول، 1367 هجري شمسي.

5 ـ ابن‌شهر آشوب؛ محمد‌بن علي؛ مناقب آل‌ابي‌طالب؛ بيروت: دار‌الاضواء، چ دوم، 1412 هجري قمري.

6 ـ اصفهاني، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبين؛ قم: مؤسسه دارالكتب، چ دوم.

7ـ بلاذري؛ احمد‌بن يحيي؛ انساب الاشراف؛ بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، چ اول، 1379 هجري شمسي.

8 ـ بلخي، ابوزيد احمد‌بن سهل؛ البدء و التاريخ؛ بيروت: دارالكتب العلميه، چ اول، 14 17 هجري قمري.

9ـ حلي، محد‌بن ادريس؛السرائر؛ مؤسسه نشر اسلامي، چ دوم، 1410 هجري قمري.

10ـ خوارزمي، ابن‌اخطب؛ مقتل الحسين؛ قم: انوار المهدي، چ اول، 1418 هجري قمري.

11ـ در‌بندي، فاضل؛ اكسير العبادات في اسرار الشهادات؛ بحرين: شركت المصطفي للخدمات الثقافيه، 1415 هجري قمري.

12ـ دمشقي،  اسماعيل‌بن كثير؛ البدايه و النهايه؛ بيروت: دار‌احياء التراث العربي،

13ـ طبرسي، فضل‌بن‌حسين؛ اعلام الوري بأعلام الهدي؛ قم: مؤسسه آل‌البيت، چ اول، 1417 هجري قمري.

14ـ طبري، محمد‌بن جرير؛ تاريخ الامم الملوك؛ بيروت: دارالكتب العلميه، چل دوم، 1408 هجري قمري.

15ـ طريحي، فخرالدين؛ المنتخب؛ بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.

16ـ مالكي، ابن‌صباغ؛ الفصول المهمه؛ تهران: انتشارات اعلمي، چ اول، 1375 هجري شمسي.

17ـ مسعودي؛ مروج الذهب و معادن الجواهر؛ قم: دار الهجره، چ دوم، 1404 هجري قمري.

18ـ مقرم، سيد عبدالرزاق؛ علي الاكبر؛ بيروت: دار الاضواء، چ اول، 1422 هجري قمري.

19ـ عسقلاني، احمد‌بن علي‌بن حجر؛ الاصابه في تمييز الصحابه؛ بيروت:  دارالكتب العلميه، چ اول، 1415 هجري قمري.

منابع فارسي:

1ـ ابن‌ابي يعقوبي، احمد؛ تاريخ يعقوبي؛ ترجمة: آيتي، محمد‌ابراهيم؛ تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چ  هشتم، 1378 هجري شمسي.

2ـ ابن‌طاووس، علي‌بن موسي؛ اللهوف علي قتلي الطفوف؛ ترجمه: بخشايشي، عقيقي؛ قم: دفتر نشر نويد اسلام، چ دهم، 1381 هجري شمسي.

3ـ رسولي محلاتي، سيد هاشم؛ زندگاني امام حسين(عليه‌السلام)؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ اول، 1372 هجري شمسي.

4ـ شيخ الاسلامي، سيد حسين؛ قيام سالار شهيدان؛ قم: دفتر انتشارات اسلامي، چ اول، 1369 هجري شمسي.

5 ـ قزويني، صدر‌الدين واعظ، رياض القدس، تهران، انتشارات اسلاميه، چ دوم، 1376 هجري شمسي.

6 ـ قمي، شيخ عباس؛ نفس المهموم؛ ترجمه: شعراني، ابوالحسن؛ تهران: كتاب‌فروشي اسلاميه.

7 ـ كاشفي، ملاحسين واعظ؛ روضه اشهداء؛ تهران: چاپ‌خانه خاور، چ اول، 1334 هجري شمسي.

8 ـ محلاتي، ذبيح‌الله؛ رياحين الشريعه؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، چ اول، 1370 هجري شمسي.

9ـ مطهري، مرتضي؛ حماسة حسيني؛ تهران: انتشارات صدرا، چ پانزدهم، 1369 هجري شمسي.

 

پي‌نوشت‌ها:

1 ـ مفيد، شيخ ابو‌عبدالله؛ الارشاد في معر فه حجج الله علي العباد؛قم: مؤسسه آل‌البيت، چاپ اول، 1417 هـ . ق، جلد 2، ص 106.

2 ـ طريحي، فخرالدين؛ المنتخب للطريحي؛ بيروت: مؤسسه الا علمي للمطبوعات، ص 443.

3 ـ خوارزمي، ابن‌اخطب؛ مقتل الحسين؛ قم: انوار الهدي، چاپ اول، 1418هـ ، ق، جلد 2، ص 34.

4 ـ ابن‌شهر آشوب، محمدبن‌علي؛ مناقب آل‌ابي‌طالب؛ بيروت: دارالاضواء، چاپ دوم، 1412هـ ،ق، ج4، ض 118.

5 ـ سپهر، ميرزا محمد‌تقي؛ ناسخ التواريخ (در احوالات حضرت سيدالشهدا)؛ تهران: كتاب‌فروشي اسلاميه، 13 98 هـ ، ق، ج 6، ص 356.

6 ـ اصفهاني، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبين؛ قم: مؤسسه دارالكتاب، چاپ دوم، ص 53.

7 ـ حلي، محمدبن ادريس؛ السرائر؛ مؤسسه نشر اسلامي، چ دوم، 1410 هـ ، ق، جلد 1، ص 654 (فصل في‌الزيارات).

8 ـ مقرم، سيد عبدالرزاق؛ علي‌الأكبر؛ بيروت: دارالاضوراء، چ اول، 1422 هـ ، ق، ص 12.

9 ـ همان‌جا 665.

10 ـ مفيد، شيخ ابوعبداالله محمد‌بن محمد؛ الارشاد؛ ج 2، ص 135.

11 ـ حلي، محمد‌بن ادريس؛ السرائر؛ ج 1، ص 654.

12 ـ همان، صفحه 655.

13 ـ ازدي، ابومخف؛ وقعه الطف؛ تحقيق: يوسفي غروي؛ محمد هادي؛ قم: مؤسسه نشر اسلامي، چ اول، 1367 هـ . ش، ص 241.

14 ـ بلاذري، احمد‌بن يحي؛ انساب الاشراف؛ بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، ج اول، 1397 هـ . ق، ج 3، ص 146.

15 ـ ابن‌ابي يعقوب، احمد؛ تاريخ يعقوبي؛ ترجمه: آيتي، محمد‌ابراهيم؛ تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چ هشتم، 1378 هـ . ش، ج 2، ص 184.

16 ـ طبري، محمد‌بن جرير؛تاريخ الامم و الملوك؛بيروت:دارالكتب العلميه؛ چ دوم، 1408 هـ . ق، ج 3، ص 330.

17 ـ بلخي، احمدبن سهل؛ البدء و التاريخ؛ بيروت: دارالكتب العلميه، چ اول، 1417 هـ .‌ق، ج2، ص 146.

18 ـ مسعودي، علي‌بن الحسين؛ مروج الذهب و معادن الجواهر؛ قم: دارالهجره، چ دوم، 1404 هـ .‌ق، ج3، ص 61.

19 ـ اصفهاني، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبين؛ ص 52.

20 ـ خوارزمي، ابن‌اخطب؛ مقتل الحسين؛ ج 2، ص 36.

21 ـ ابن‌جوزي، عبدالرحمان؛ المنتظم في تاريخ الملوك و الامم؛ تحقيق: محمد‌عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا؛ بيروت: دارالكتب العلميه، چ اول، 1413 هـ .‌ق، ج 5، ص 340.

22 ـابن‌اثير جزري، علي؛ الكامل في التاريخ؛ تحقيق: ابي‌الفداء عبدالله القاضي؛ بيروت: دارالكتب العلميه، چ سوم، 1418 هـ .‌ق، ج 3، ص 428.

23 ـ ابن‌جوزي، سبط؛ تذكره‌الخواص؛ بيروت: مؤسسه اهل‌البيت، 1410 هـ .‌ق، ص 229.

24 ـ اربلي، علي‌بن عيسي؛ كشف الغمه في معرفه الائمه؛ بيروت: دارالكتب الاسلامي، 1401 هـ .‌ق، ج 2، ص 250

25 ـ دمشقي، ابوالفدء اسماعيل‌بن كثير؛ البدايه و النهايه؛ بيروت: داراحياء التراث العربي، ج 7، ص 201.

26 ـ مالكي، ابن‌صباغ؛ الفصول المهمه؛ تهران: انتشارات علمي، چ اول، 1375 هـ .‌ش، ص 197.

27 ـ طريحي، فخرالدين؛ المنتخب؛ ص 343.

28 ـ ر‌.‌ك: ابن‌جوزي، سبط؛ تذكره‌الخواص؛ ص 249 و ابن‌شهر آشوب؛ مناقب؛ ج 4، ص 118.

29 ـ عسقلاني، احمد‌بن علي‌بن حجر؛ الاصابه في تمييز الصحابه؛ بيروت: دارالكتب العلميه، چ اول، 1415 هـ .‌ق، ج 7، ص 306.

30 ـ زخرف: 31.

31 ـ همان، ج 4، ص 407.

32 ـ همان، ج 7، ص 306.

33 ـ مطهري، مرتضي؛ حماسة حسيني؛ تهران: انتشارات صدرا، چ پانزدهم، 1369 هـ .‌ش، ج 1، ص 26.

34 ـ همان‌جا.

35 ـ قزويني، صدرالدين واعظ؛ رياض القدس؛ تهران: انتشارات اسلاميه، چ دوم، 1376 هـ .‌ق، ج 2، ص 8.

36 ـ شيخ الاسلامي، سيد حسين؛ قيام سالار شهيدان؛ قم: دفتر انتشارات اسلامي، چ اول، 1369 هـ .‌ش، ص 191.

37 ـ پيشين.

38 ـ رسولي محلاتي، سيد هاشم؛ زندگاني امام حسين(عليه‌السلام)؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ اول، 1372 هـ .‌ش، ص 461.

39 ـ محلاتي، ذبيح‌الله؛ رياحين الشريعه؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، چ اول، 1370 هـ ،ش، ج 3، ص 297.

40 ـ پيشين، ص 461.

41 ـ همان، ص 461 ـ 469.

42 ـ قمي، شيخ عباس؛ نفس المهموم؛ ترجمه: ابوالحسن شعراني؛ تهران: كتاب فروشي اسلاميه، ص 165.

43 ـ دربندي، فاضل؛ اكسير العبادات في اسرار الشهادات؛ بحرين: شركت المصطفي للخدمات الثقافيه؛ چ اول، 1415 هـ .‌ق، ج 2، ص 641.

44 ـ مقرم، سيد عبدالرزاق؛ علي‌الاكبر؛ ص 11.

45 ـ سپهر، ميرزاي محمد‌تقي؛ ناسخ التواريخ؛ ج 6، ص 352.

46 ـ همان، ص 354.

47 ـ قزويني، صدرالدين واعظ؛ رياض القدس؛ ج2، ص7؛ كاشفي، ملاحسين واعظ؛ روضةا‌لشهداء ؛ تهران: چاپ‌خانه خاور، چ اول، 1334 هـ .‌ش، ص 268.

48 ـ شيخ‌الاسلامي، سيد حسين؛ قيام سالار شهيدان؛ ص 192.

49 ـ ازدي، ابومحنف؛ وقعه الطف؛ ص 241؛ اصفهاني، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبين؛ ص 52؛  مفيد، شيخ ابو‌عبدالله محمد‌بن محمد؛ الارشاد؛ ج 2، ص 106.

50 ـ ابن‌طاووس، علي‌بن موسي؛  اللهوف علي قتلي الطفوف؛ ترجمه: عقيقي بخشايشي؛ قم: دفتر نشر نويد اسلام، چ دهم، 1381 هـ .‌ش، ص 138.

51 ـ همان‌جا.

52 ـ مفيد، شيخ أبو‌عبدالله محمد‌بن محمد؛ الارشاد؛ ج 2، ص 106.

53 ـ پيشين.

54 ـ أزدي، أبومخنف؛ وقعة الطّف؛ ص 243.

55 ـ ابن طاووس، علي‌بن موسي؛ اللهوف؛ ص 138.

56 ـ پيشين.

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=16363

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده + یک =

آخرین مطالب