جمعه 31 فروردین 1403 برابر با Friday, 19 April , 2024

بابریان هندوستان

چکیده
سرزمین هندوستان در طول تاریخ، اغلب مورد تهاجم قرار گرفته و درهای هندوستان به روی مهاجمان مختلفی باز گشته و بیش از شش قرن زیر تسلط بیگانگان بوده است. به طور کلی هندوستان، بیش از پنج قرن (از اواخر قرن دوازدهم تا اوایل قرن هجدهم میلادی) زیر تسلط حاکمان مسلمان قرارداشت.

سلسله ترکان غوری در سه قرن و پس از آن، سلسله مغولان تیموری بیش از دو قرن، حاکم هندوستان بوده   اند. سرانجام نیز زیرسلطه انگستان (از اواسط قرن نوزدهم تا اواسط قرن بیستم میلادی) قرارگرفت. این تحقیق درباره حکومت بابریان و پادشاهان آن بحث خواهد کرد.
واژگان کلیدی
 شبه قاره هند، امپراتوری، مغولان، بابریان.
مقدمه
شبه   قاره هند دارای سابقه تمدنی طولانی است و از روزگار دور، مرکز فرهنگ و هنر و علم به شمار می-آید. ویرانی‌های شهر«موهنجودارو»  که با حفاری‌های باستان‌شناسان در سال 1340قمری/1922میلادی در دره سند نمایان گردید، بهترین شاهد این مساله است.
این کشفیات نشان داد که سه هزار سال قبل از میلاد مسیح، هندوستان تمدنی پیش   رفته و بومی داشته است. از زمان حمله محمود غزنوی به هندوستان   ، مهاجمان یکی پس از دیگری وارد هندوستان شدند و مردم را به بیچارگی و بدبختی    کشاندند.
امپراتوری مغولان
 در این سلسله هفده نفر  به پادشاهی رسیدند که  شش نفراز آن   ها به نام   های بابر، همایون، اکبر، جهان   گیر، شاه‌جهان و اورنگ زیب، از امپراتورهای دیگر مقتدرتر بودند.
بابر   (932ق/1526م-937ق/1530م)
ظهیرالدین محمد بابر، از نوادگان «تیمورلنگ» مؤسس امپراتوری مغول در هند به شمار می   آید. نسب او به    طور کامل به این ترتیب است  بابر فرزند عمر شیخ میرزا   ، فرزند ابوسعید میرزا، فرزند سلطان محمد میرزا، فرزند میران شاه، فرزند امیر تیمور صاحبقران.  بابر در ششم محرم سال 888 قمری/1483میلادی،  در نیمه زمستان به دنیا آمد. زن   ها از خوش   حالی به دنیا آمدن پسر، بیرون دویدند تا تولد نوزاد پسر را به پدر و دیگران مژده دهند. پدر چون هیچ پسری نداشت و تنها صاحب دختری پنج ساله بود، بسیار خوش   حال گردید. نسل این نوزاد از طرف پدری   ، به تیمور و از طرف مادری به چنگیز می‌رسید. هنگام اسم   گذاری پدر گفت:« می   خواهم اسم پسرم را محمد بگذارم.» کسی گفت:« تنها محمد کافی نیست و پسرت لقبی هم داشته باشد» و لقب ظهیرالدین را برای پسر انتخاب کردند. ولی با این   که اسم پسر «محمد ظهیرالدین» شد، کسی وی را با این اسم صدا نمی   کرد. تاریخ نیز نام او به صورت بابر، ضبط کرده است؛ زیرا پدربزرگ مادری سبب شد تا اسم طفل «بابر» گردد. او که هفته   ای بعد از مراسم ولیمه، برای دیدن نوه پسری خود آمد، به پدر طفل گفت که نمی‌تواند نام محمد ظهیرالدین را ادا کند. به همین دلیل، نام او را ببر ‌گذارد. جالب این‌جاست که پدربزرگ حتی کلمه ببر را نیز نمی‌توانست درست تلفظ کند و آن را بابر تلفظ می‌کرد. این اسم روی طفل ماند و به بابر معروف شد.
در سال899 قمری/1493میلادی، پدر بابر شیخ میرزا، شبی در نوشیدن شراب افراط کرد و طوری شد که بامداد نتوانست از بستر برخیزد و زندگی را بدرود گفت. بابر در آن هنگام یازده ساله بود که بر تخت سلطنت نشست.  وی در نظم بی‌مثال بود؛ همت بلند داشت؛ در کشور   گشایی قدرت   مند و در حکومت-داری عالی به شمارمی   آمد خوش   دل و اهل فضل و ادب بود و در فنون موسیقی نیز استعداد بالایی داشت؛  شاعران و دانش   مندان را تربیت و تشویق می   کرد. او خودش دارای تألیفاتی است؛ مانند منظومه   ای در کلام و فقه حنفی به زبان ترکی و رساله   ای در عروض و بابر   نامه یا توزک   بابری که مشتمل زندگانی وی است و آن را نخست میرخان در سال 997 قمری/1589 میلادی با دستور اکبر   شاه به فارسی ترجمه کرد. بابر  به کسب ادب و دانش و به ويژه ادبیات فارسی علاقه‌مند بود و به فارسی شعر می‌گفت  وی هر    چند از نوادگان چنگیز و تیمور و خود نیز سردار بزرگی بود، اخلاق ملایمی داشت. نوشته‌اند که وی از پادشاهان نیکو   سیرت و کم‌نظیر تاریخ بوده است. بابر بعد از مرگ پدر، بسیار کوشید تا فتوحات را پیش برد. وی علی   رغم سن کم، تلاش   های متعددی کرد که در طی آن   ها بیشتر با ازبکان درگیر بود. او سه نوبت سمرقند را تصرف کرد، ولی هر بار پس از مدت کوتاهی، شهر را به سپاه ازبک تسلیم نمود. 
وی در سال 909 قمری/1504میلادی کابل را از آن خود ساخت و پس از آن نیز قندهار را گرفت.  وقتی بابر به بلخ رسید، سلطان آن شهر به نام غیاث‌الدین، به علت نداشتن توانایی جنگ، از در صلح وارد شد و برای رعایت احترام بابر، خانه خود را به وی واگذار کرد و خود در خانه دیگری سکونت نمود. سلطان غیاث‌الدین دختری به نام نوبهار داشت که حسن و جمال او بابر را شیفته خود کرد. بابر با شنیدن اوصاف او، عاشق گردید و بعد از دیدن او بی   تاب شد تا بالاخره به خواستگاری وی رفت. این مساله اسباب خوش   حالی غیاث‌الدین را فراهم کرد و وی با ازدواج موافقت نمود. به این ترتیب، جشن عروسی بسیار گسترده‌ای برگزار گردید و بابر، سلطنت سلطان غیاث‌الدین را به وی برگرداند.  وی دوباره قصد کرد تا سمرقند را تصرف کند که این بار نیز از شیبانی   ها شکست خورد و سرزمین خویش نیز دچار تهدید گردید. وی در همین درگیری   ها به فکر هندوستان افتاد. در همین زمان، شاه صفویه با شیبانی   ها در حال جنگ بود و در این جنگ، سردار شیبانی   ها کشته شد. شاه اسماعیل با کمال جوان   مردی خانزاد بانو، زن مطرود خان شیبانی را که خواهر بابر بود، با عزت و احترام نزد برادرش فرستاد. این عمل به فکر بابر حُسن اثر بسیار بخشید و پیمان دوستی بین او و شاه صفوی را سبب شد.
بابر به فکر افتاد تا به   جای تلاش بی‌نتیجه در تصرف سمرقند، به فتح هندوستان بپردازد.  دولت خان حاکم پنجاب سبب تشویق وی شد و او را در عملی ساختن آن موفق کرد. حاکم پنجاب از بابر برای سرنگونی ابراهیم لودی دعوت نمود. بابر که منتظر چنین موقعیتی بود، آن را غنیمت شمرده، به طرف هند حرکت کرد  و از راه خیبر، چند بار به هند لشکر کشید و توانست پیشاور را بگیرد و در سال 925قمری/1520میلادی از رود سند عبور کند. چهار سال بعد، لاهور را فتح کرد و در پاییزسال 931قمری/1525میلادی به عزم فتح بیشتر هند حرکت نمود.  این حمله پنجم او بود و با ده هزار نفر، به رویارویی ابراهیم خان لودی افغانی پرداخت. ابراهیم لودی صد هزار سرباز داشت.  و با این سپاه بزرگ، برای استقبال بابر از دهلی بیرون آمد. در پانی   پات نزدیک دو میدان، جنگ تاریخی به نام «کرکشیترا» و« تانسورا» در سال 932قمری/1526میلادی درگرفت دو حریف، از یک طرف، سپاه ابراهیم لودی افغان و از طرف دیگر، سپاه مغول برای تعیین وضعیت، جنگ را آغاز کردند. این جنگ زیاد طول نکشید، ولی تلفات زیادی به بار آورد. سپاه ابراهیم لودی که از لحاظ تعداد هم بیشتر بود، بر سپاه بابر غلبه یافت.  ولی بابر در این جنگ از اسلحه جدید مانند توپ استفاده کرد و فیل   های دشمن از صدای مهیب اسلحه جدید هراسیدند و کار دشمن تباه شد و بابر پیروز گردید و سرزمین هند از آن او شد. و در نتیجه، همایون فرزند بابر، به تسخیر شهر آگره کام   یاب گردید و خانواده معروف آن   جا به نام«    ویگراباجیت سنگ   » به   واسطه خوش   رفتاری همایون در زمان ورود به اگره الماس مشهور کوه نور را به او تقدیم کردند.  امپراتوری مغول با پیروزی بابر آغاز گردید. این سلسله امپراتوران در تاریخ، با نام امپراتوری بابری یا تیموریان هند (گورکانیان هند) یا مغولان هند (مغولان کبیر) شناخته می   شوند.
بابر و پسرش همایون، بعد از گرفتن شهر آگره، تصمیم گرفتند که مملکت را به   طور کلی ازوجود دشمن، صاف و پاک کنند. افغان   ها بعد از شکست در پانی   پات ، باز هم کاملاً ناامید نشده بودند و به خاطر تخت وسلطنت، از این مملکت دست   بردار نبودند.آنان در شمال، مشغول فعالیت    بودند و این برای مغول   ها مزاحمت به شمارمی آمد. افغان   ها به« جانپور»توجه کردند و می   کوشیدند که در برابر مغول‌ها، سلطنتی بنا کنند. ولی همه تلاش آنها بی   نتیجه ماند و شکست خوردند و از آن   جا اخراج شدند.
بابر در تاریخ ششم جمادی‌الاول 937 قمری/1530میلادی ، در 49 سالگی در    آگره درگذشت.  مدت سلطنت او 38 سال بود؛ 33 سال در ماوراء   النهر و بدخشان و کابل و پنج سال و پنج روز در هندوستان وی به سبب علاقه‌ای که به کابل داشت، وصیت کرد تا او را در این شهر دفن کنند. مقبره او در باغی زیبا قرار دارد که امروزه به باغ بابری معروف است.  او با مذاهب دیگر، روش مدارا داشت و با همه فرقه‌ها خوش   رفتاری می   نمود و همه کام   یابی‌های خود را به عنایت الهی نسبت می      داد. همیشه در میدان   های نبرد می   گفت:«خداوندا پیروزی را نصیب کسی    گردان که در راه خشنودی تو تلاش دارد!»  بابر در هندوستان به تفرقه دولت‌های فئودالی پایان داد، آبیاری و کشاورزی را سامان بخشید و با آباد کردن راه‌ها و بندرها، سبب تجارت و صنعت گسترش یابد و هندوستان به نیرومند   ترین دولت   های آن   روز تبدیل شود.
بابرچهار پسر داشت به نام   های نصیرالدین محمد همایون، کامران   میرزا، عسگری میرزا، هفدال   میرزا، و سه دختر به نام   های گلرنگ بیگم، گلچهره بیگم، گلبدن بیگم که هر سه از یک مادر بودند.  بابر در هنگام مرگ، امپراتوری وسیعش را بین چهار پسر تقسیم کرد. همایون پسر بزرگ، امپراتور دهلی گردید؛ کامران را پادشاه پنجاب و افغانستان کرد و دو پسر دیگر را برای حکومت   های هند زیر نظر برادر بزرگ آنها تعیین نمود.
 همایون : (937ق/1530م-963ق/1556م)
 همایون در شب سه   شنبه چهارم ذی   قعده سال 913 قمری/1508میلادی در ارگ کابل متولد شد  و در23 سالگی به پادشاهی رسید. او توانایی لازم را برای تدبیر امر حکومت نداشت و به شدت به تریاک معتاد بود. وی ده سال پادشاهی کند که گاه در دهلی و گاه در آگره گذشت، ولی نتوانست امپراتوری پدر را توانست حفظ کند.  رقابت بین همایون و برادرش کامران، سبب شد تا همایون ضعیف گردد و طولی نکشید که شیرشاه و بهادرشاه آماده حمله به همایون شدند. لشکر همایون و شیر شاه در سال 945 قمری/1539میلادی در« بگزار» درگیر گشتند. همایون با لشکر ضعیف خود، ترسیده بود و نمی   خواست وارد جنگ شود و ترجیح داد که با شیرشاه از در صلح وارد شود و حکومت بهار و بنگال را واگذار کند که یک دفعه افغان   های «محیل» و« غدار» از پشت بر سر لشکر همایون ریختند.  مغول   ها چون غافل   گیر شده بودند، بنای فرار گذاشتند. خیلی از لشکریان سپاه همایون در رودخانه گنجیز غرق شدند، ولی همایون توانست جان سالم ببرد  و شیر   شاه به منزله یک قهرمان افغانی به حساب آمد. همایون دوباره آماده جنگ گشت و در سال 947قمری/1540میلادی در« کانوج» با سپاه شیرشاه درگیر شد و دوباره شکست خورد و برای نجات جان خویش، مجبور گردید تا تاج و تخت را به حریف فاتح خود واگذار نماید؛ ولی چون برادرش کامران او را به قلمرو خویش پناه نمی‌داد، به طرف سند فرارکرد.
همایون در روزگار سرگردانی در سند، با دختر چهارده ساله   ای به نام حمیده بیگم که وی را در مجلس بزمی دیده و عاشق او شده بود، ازدواج کرد. دو سال بعد  در شهر«امرکوت»  سند، همایون از این زن صاحب پسری شد و اسم او را جلال‌الدین محمد اکبر گذاشت که در آینده، اکبر   شاه توانای سلسله مغولی هند گردید. همایون دو سال در سند سرگردان بود و تلاش ‌کرد که شاید سلطنت از دست رفته را باز پس گیرد، اما نتوانست کاری انجام دهد.  معنای لغوی همایون «خوش   نصیب» است، ولی عملاً برعکس شده بود. حکومت پس از ده سال از او گرفته شد و او راهی ایران گشت و  به دربار شاه ‌طهماسب پناه آورد. همایون تعلیم یافته وبه سلیقه ایرانی بود. او وقتی به ایران آمد ایرانی   ها از وی استقبال کردند.او در استان-های ایران   ، مورد احترام و خوش‌آمدگویی مردم قرار می‌گرفت و وقتی به دربار شاه   طهماسب رسید، به وی لباس فاخر داده شد و شاه   طهماسب، تاج شاهی را که نشانه بزرگی است، با دست خود بر سر وی گذاشت.
وقتی از همایون سبب شکست و ترک هند را پرسیدند ، گفت: « بی   وفایی همه و نفاق برادرانم.» بهمرام میرزا، برادر حقیقی شاه   طهماسب صفوی از این سخن سخت آزرده‌خاطر گشت و خواست تا به همایون کمک کند.  همایون در دربار شاه   طهماسب همیشه مورد نوازش و عنایت قرار داشت تا این   که خبر مرگ شیرشاه افغانی، پادشاه دهلی به وی رسید. وی طبق پیمان با شاهنشاه صفوی   ، به اتفاق لشکر قزلباش از راه سیستان و قندهار راه هند را پیش گرفت. در این لشکر   کشی، مراد میرزا فرزند شاه   طهماسب، با چهار هزار نفر در سیستان به همایون پیوست. در مراجعت به هندوستان، وقتی به قندهار رسید، برادر خود کامران را دست   گیر و کور کرد و عسکری برادر دیگر را به مکه تبعید نمود و بعد از پانزده سال غیبت، به دهلی باز-گشت و بر تخت نشست. وی اکبر را به حکومت پنجاب و بیرام   خان را به وزارت او منصوب کرد.  پادشاه ایران طوری به همایون کمک کرد که وی توانست تاج و تخت خود را پس گیرد و مثل گذشته پادشاه هندوستان شود. وی در ماه مبارک رمضان سال 962 قمری/1555میلادی دوباره پادشاهی را در دهلی به دست گرفت.
همایون پادشاهی بی   نهایت کریم و صاحب ذوق سلیمی بود؛ به حکمت و ریاضی آگاهی داشت و مربی شعرا   ، فضلا و هنرمندان بود و به دو زبان فارسی و ترکی شعر می   گفت.  او که با علم نجوم آشنا بود و به شناسایی ستارگان علاقه داشت، برای دیدن ستارگان، شبانگاه بالای سقف کتاب   خانه می‌آمد و وقتی پس از مدت کوتاهی   ، به خیال خویش، می‌خواست پایین بیاید، می‌دید که موذن در حال گفتن اذان صبح است. در یکی از همین شب‌ها، در راه بازگشت از پشت‌بام، از پله‌ها افتاد و بدن او آسیب دید و بی   هوش گردید. معالجات انجام شده بر وی به نتیجه نرسید.  همایون در اواخر روز جمعه یازدهم ربیع   الاول سال 963 قمری/1556میلادی از سقف کتاب   خانه افتاد و در پانزده همان ماه درگذشت. مقبره او در دهلی عظمت خاصی دارد.  مدت سلطنت او مرتبه اول ده سال و مرتبه دوم ده ماه بود.  دوره دوازده سال مهاجرت همایون به ایران، در تاریخ خاندان تیموریان هند تاثیر بسیار داشت.  همایون در 49 سالگی درگذشت. تا چند روز خبر مرگش را فاش نکردند و در روز هفتم، خطبه پادشاهی به نام اکبر   شاه خوانده شد.
اکبر : (963ق/1556م-1014ق/1605م)
 اکبر در شب یک   شنبه، پنجم رجب سال 949 قمری/1542میلادی در« امرکوت» سند به دنیا آمد  و در روز جمعه دوم    ربیع الثانی 963ق/1556م در «کلانور» از توابع لاهور، در سیزده سالگی بر تخت پادشاهی نشست. وی در بیست سالگی در شهر«   اجمیر» با سران قوم راجپوت مأنوس شد و ازمیان آن طایفه، زنی انتخاب کرد که همان مادر جهان   گیر است. اکبر   شاه با این وصلت عاقلانه، پایه وحدت قومی اهل هندوستان را استوار ساخت.
اکبر   شاه در میدان جنگ، بسیار دلیر بود و همیشه در حال آماده   باش قرار داشت و در جای خطر   ، شخصاً حاضر بود. در سوارکاری خیلی مهارت داشت و از بیستمین سال پادشاهی، رو به امور دینی و مذهبی گذاشت.  وی حامی مذهب چشتیه بود. وی با فتوحات درخشان، قدرت و جلال امپراتوری را به حد عالی رساند و دیگر کسی به فکر سر   کشی و شورش نیفتاد.  در این زمان   ، نخستین اروپایی   ها که پرتغالی-ها بودند، بازارهای کوچکی را در سواحل هند بنا کردند، ولی دوام نیافتند.  در سال 987ق/1580م دو کشیش مسیحی کاتولیک به دربار او رسیدند و او را به مسیحیت دعوت کردند، و اکبرشاه آن را نپذیرفت. و این تأمل و بحث   های بیشتر او با علما را باعث شد.
اکبر پادشاهی آزاد   منش، خدا   پرست، شجاع، کریم، رعیت   پرور، دادگستر، غریب   نواز و دوست   دار فضل بود. او به زبان فارسی تکلم می‌کرد.  در دربار او افرادی با زبان   های فارسی، ترکی، مصری و عربی صحبت می   کردند و علما و هنرمندان زیادی حضور داشتند. وی کتاب   خانه‌ای بزرگ در فتحپور سکری با بیست هزار نسخه عالی داشت.    کتاب   های عربی، ترکی، فارسی و هندی، هر کدام جای مخصوص داشتند. در زمان اکبر   شاه، به موسیقی هم خیلی توجه می   شد و پیش   رفت بسیاری حاصل کرد. ولی شعر و ادب در این دوره بیشتر از دیگر هنرها رونق یافت. اکبر   شاه سواد خواندن و نوشتن نداشت، ولی دارای استعداد حیرت‌انگیزی بود و خود نیز شعر می   گفت.
اکبرشاه، مقبره همایون را در کنار شهر دهلی برپا ساخت. در این دوره، شکوه معماری و ساختمان‌سازی خاندان تیموری در هند شروع شد. اکبرشاه بنای ارگ آگره و قلعه لاهور را شروع کرد. ساختمان فتحپور سیکری از سال 978 قمری/1571میلادی شروع شد. ساختمان مسجد جامع آن   جا که نمونه عالی مساجد آن دوره هند به شمارمی   آید در سال 978 قمری/1571 میلادی به اتمام رسید.  فرهنگ، معماری، هنر، نقاشی و هنرهای دستی مسلمانان به ويژه دراین دوره، آمیخته از آموزه‌ها و هنر هندو- ایرانی بود و در معماری، ساختمان   های بلند و عظیمی که درزمان مغول   ها ساخته شد، هنر اسلامی و هندو با هم دیده می-شود.  اکبر به همه ادیان آزادی بخشید و میان فئودال   های هندی و بیگانه هم   کاری برقرار ساخت. این امر، به هم   بستگی نواحی هند و رشد شهرها و به تجارت قوت فراوان بخشید و تکامل شهر   نشینی و گسترش تجارت خارجی به سطح عالی خود رسید. اجناس هندی در اروپا رواج یافت؛ به ویژه پارچه هندی که شهرت فروانی داشت. کالاهای دیگر هندی مانند پنبه، عاج، ادویه، شیشه، کاغذ، فلزات و مانند آن، به بازارهای شرق و غرب راه یافت و هنر و صنایع هندی جان تازه   ای یافت.
قلمرو او از شهر قندهار در مغرب تا شهر داکای بنگال شرقی    در مشرق، از سرینگر کشمیر در شمال تا حد شهر احمدنگر در جنوب، امتداد داشت و به منتهای عظمت و جلال رسید. او نه   تنها پادشاهی سلحشور و کشورداری خوب بود، بلکه مدبر و حامی بزرگ ادب و هنر نیز به شمار می‌آمد. وسعت نظر وی به قدری بود که وزرای خود را به مسلمانان منحصر نساخت، بلکه از میان هندوان نیز افرادی را برگزید و سرداران هندو را نیز لایق به خدمت گماشت. دستگاه خلافت او با سپاهیان جنگ   جو و وزرای کافی و علمای محقق و شعرای سخن   ور و صنعت   گران هنرمند، مزین و درخشان گشت. و روحانیان از طبقات مختلف اسلامی و فرق مختلف هندو و ادیان مسیحی و زردشتی در دربار او علما، آزادانه مباحث و مناظره می‌کردند. وی از ترکیب اسلام و هندوئیسم مذهبی جدید اختراع نمود و آن   را «دین الهی» نامید.  این آیین دولتی او بود و خودش، شیخ و صوفی آن معرفی شد. این دین الهی، نفس پرستی، شهوت، اختلاس، نیرنگ، افترا، ستم، ارعاب وغرور را نهی می   کرد.  پیروان آن وقتی   که یک   دیگر را می دیدند، به-جای سلام گفتن، الله   اکبر و جل   جلاله می‌گفتند. پیروان این دین از 473 هزار نفر بیشتر نبوده‌اند و بعد از وفات اکبر، دین الهی وی نیز منقرض شد.
اکبروقتی در بستر مرگ بود و قوت حرف زدن نداشت، با اشاره، پسر را فرمان داد که کلاه پادشاهی را بر سرگذارد و شمشیر همایون را بر کمربندد.  اکبر بعد از 51 سال و دو ماه و نه روز پادشاهی  شب چهار   شنبه   ، پاییز 1014قمری/1605میلادی در 63 سالگی درگذشت. مدفنش در «سکندرا» قصبه   ای در شش میلی آگره واقع است. پس ازاو، شاه   زاده سلیم با لقب نورالدین محمد جهان   گیر در شهر آگره تاج-گذاری کرد.
جهان   گیر  : (1014ق/1605- 1036ق/1627م)
نام او سلیم و فرزند ارشد اکبر بود و در روز چهار   شنبه، هفدهم ربیع   الاول سال 977 قمری/1569میلادی در قصبه سیکری متولد شد.  اکبر بسیار آرزوی داشتن فرزند داشت، ولی فرزند   دار نمی‌شد. خود جهان-گیر در کتابش می گوید:
پدرم را تا 28 سالگی فرزند نمی   زیست و همیشه به   جهت بقای فرزند، به درویشان و گوشه   نشینان که ایشان را قرب روحانی به درگاه الهی حاصل است، التجا می   بردند و در آن ایام یک درویشی به نام سلیم می‌زیست. 
اکبر به خدمت شیخ   سلیم رفت که در آن زمان از نزدیکان درگاه کبریا، مستجاب   الدعا مشهور بود و با دعای آن درویش، به او عنایت الهی شد. اسم آن مولود را به مناسبت اسم درویش داعی، سلطان   سلیم گذاشت.  ولی سلطان   سلیم ملقب به جهان   گیر می   گوید:
 بعد از تولد، من را سلطان   سلیم نام نهادند ولی من از زبان مبارک پدرم، نه در مستی و نه در هشیاری، هرگز نشنیدم که مرا سلطان   سلیم یا محمد   سلیم مخاطب ساخته باشند. همه وقت شیخوبابا گفته سخن می   گفتند.
شاه   زاده سلیم 37 سالگی، در روز پنج   شنبه بیستم جمادی   الثانی سال 1014قمری/ 1605میلادی در دارالخلافه آگره بر تخت سلطنت نشست.  وی هنگام سلطنت، لقب جهان   گیر را برای خود انتخاب کرد. وی می   گوید:
 چون پادشاه شدم، به خاطر رسید که نام خود را تغییر باید داد و چون کار پادشاهان جهان   گری   ست، خود را جهان   گیر نام نهادم.
 در زمان سلطنت او، قسمت اعظم مملکت در آرامش بود. وی مثل پدرش، هر روز در دیوان به شکایات مردم می   رسید و راه عدل و داد را در پیش   گرفت.  برای پیش   رفت هندوستان، به ويژه در امور تعلیم و تربیت کوشا بود و در این مورد حکم کرد که در دهلی، هرکس که ماتَرَک خود را بدون وارث می   گذاشت، به دولت تعلق می   گرفت و از آن برای ساختن آموزشگاه و مدارس استفاده می کردند. 
در سال 1023 قمری/1615میلادی سرتوماس روا  سفیرجیمز،  پادشاه اول انگلستان، به نزد جهان   گیر آمد. این سفیر به بندر«سورت» هند وارد شد و از آن   جا خط شمال را گرفت و با امپراتور و درباریانش که به قصد گردش به گجرات می‌رفتند، آشنا گردید. این امپراتور وی را نوازش کرد و پذیرایی شایان و با شکوهی از او به عمل آورد و اجازه داد تا در آن سفر جزء هم   راهان پادشاه باشد.
این سفیر در بازگشت به وطن، سفرنامه‌ای در مورد دربار جهان   گیر نوشت که پر از تحسین و تعریف درباره شکوه و جلال دستگاه امپراتوری مغول است و از آداب و سلیقه رجال درباری آن دوره حکایت می   کند. روزی پسر بزرگش خسرو، علیه او شورش کرد و لاهور را به تصرف خود در   آورد. جهان   گیر با شنیدن این خبر، برای سرکوبی او حرکت کرد و او را دست   گیر نمود.  جهان   گیر صبح روز یک   شنبه 28 صفر 1036قمری/1627میلادی از دنیا رفت  و مقبره او در لاهور قرار دارد.
شاه   جهان:   (1037ق/1628-1068ق/1658میلادی)
نام او خرم و سومین پسر جهان   گیر است او در شب پنج   شنبه ماه ربیع   الثانی سال 999 قمری/ 1592میلادی در لاهور به دنیا آمد.  جهان   گیر می   گوید: راجه سلطان خرم که از 36 سال از جلوس همایون، والد بزرگ   وارم می   گذشت و مطابق بود با 999 قمری /1592 میلادی در بلده لاهور، عالم را با وجود خود خرم ساخت.
شاه   جهان از پادشاهان مقتدر مغولان به شمار می   آید. وی وقتی خبر فوت جهان   گیر را شنید، با عجله تمام از دکن حرکت کرد. او دوست قوی و مقتدری به نام آصف   خان وزیر اعظم جهان   گیر در دربار داشت؛  همان وزیری که «ممتاز محل» را به همسری خرم درآورده بود. از این مساله مشخص می   شود که وزیر تا چه اندازه علاقه‌مند بود که تاج و تخت را برای او نگه    دارد. و خرم وقتی    به دارالخلافه رسید، همه چیزها برای سلطنت او آماده بود. در روز دوشنبه هشتم جمادی‌الثانی سال 1037 قمری/1628 میلادی در آگره بر تخت سلطنت نشست و امپراتوری را با عنوان شاه   جهان اعلام نمود و رقبای خود را به قتل رساند.
 امپراتوری مغول در دوره شاه   جهان، هم از حیث قدرت و نفوذ و هم از حیث شکوه و جلال، به ارتقا و اعتلا رسید. فقط عواید ایالات قدیم به واسطه امنیت و آرامش ممتد و طولانی، بلکه به واسطه بسط و توسعه در اجرای مواد اصلاحاتی اکبر   ، ترقی کرد.  دوره سلطنت او در امنیت و آرامش بوده است. وی فردی مسلمان و متدین بود، اما همان مسلک آزادی   خواهانه جد بزرگ خود را ادامه داد. وی تفاوتی بین مسلمان و هندو نمی‌گذاشت و طرز حکومت او به طور کلی ملایم و عادلانه بود. به ملت، با محبت و احترام می‌نگریست.  او برای رفاه مردم کوشا بود و مهم   تر از همه این   که مردم را مانند خانواده خویش به حساب می‌آورد. در این دوره مذهب، مساوات وانصاف بسیار بود و علما و شعرا  افزایش یافتند و شعر و سخن، تصنیف و تالیف، نجوم، موسیقی، نقاشی و خطاطی نیز به اوج خود    رسید.  زمان پادشاهی او دوره امنیت، شکوه و عظمت دربار مغولان هند بود. او دهلی را آباد کرد و در عمارت   سازی، از بزرگ   ترین پادشاهان مغول هند به شمار می   آمد معماری این دوره بی   نظیر بود که  برای نمونه می‌توان به لال قلعه، مسجد جامع دهلی، قلعه آگره، دو مسجد عالی در تهته، مقابر جهان   گیر و آصف   جاه در لاهور، دیوان خاص، دیوان عام، مسجد وزیرخان، شالیمار باغ و تخت طاووس و به ویژه «تاج محل» اشاره کرد که به آن «Dream in marble» هم گفته می   شود. 
 در زمان او خزانه از مالیات سلاطین تحت   الحمایه اسلامی به حد بسیار بالایی رسید. به همین جهت، همه چیزها برای شاه   جهان در عملی کردن آمال و آرزوهای قبلی خود مهیا بود؛ از جمله تخت طاووس او که در همه جا معروف است. این تخت، از روی تختی که زیب و زین قصر سلاطین بیجاپور بود، ساخته شد و قیمت آن را مبلغ شش کرور روپیه بر   آورده کرده   اند. جنس آن از طلای خالص و هم   راه با انواع و اقسام جواهرات گران   بهاست. این زین از لحاظ نفیس بودن و ظرافت صنعتی، شاه   کار به حساب می‌آید.  تاج‌محل بنای دل   فریب آگره، از دیگر آثار به یاد مانده از این دوره است که شهرت جهانی دارد. ممتازمحل، همسر دل   بند شاه    جهان، در بستر مرگ از شوهر عزیزش خواست بود که زیباترین بنا را بر قبر او بسازد. ساخت تاج ‌محل در سال 1041قمری/1632میلادی آغاز شد و ساخت آن بیش از ده سال طول کشید و بیش از بیست هزار استاد و کارگر در ساختن آن شرکت داشتند .
بانو تاج، همسر شاه   جهان به نام ارجمند بانو بیگم و ملقب به ممتاز   محل، دختر آصف   خان بود که در سن نوزده سالگی زن شاه   زاده خرم شد، و بعد این شاه   زاده با لقب شاه‌جهان به پادشاهی رسید و لقب ممتاز-محل را به ارجمند بانو داد. بر سنگ قبر او که در زیر   زمین بنای تاج محل واقع شده به فارسی جمله    «مرقد منور ارجمند بانو بیگم مخاطب به ممتاز   محل 1040 هجری» منقوش است. عشق و علاقه همیشگی زن و شوهر به یک   دیگر   ، طی هفده سال زندگی زناشویی حیرت   انگیز بود. ارجمند بانو ملقب به ممتاز   محل در 39 سالگی هنگام زایمان از دنیا رفت و جنازه او شش ماه در محل وفات ماند و نه سال هم آن    را در باغ فعلی تاج   محل به   صورت امانت نگه داشتند تا ساختمان آرامگاه به پایان رسید و جنازه به آن   جا انتقال یافت.
چهار پسر شاه   جهان به نام‌های سلطان   دارا شکوه، سلطان   شجاع، مراد و سلطان    اورنگ   زیب بودند.  شاه-جهان تا شعبان سال 1068 قمری /1658 میلادی سلطنت کرد و از ماه رمضان آن سال تا 26 رجب سال 1076 قمری /1666 میلادی محبوس و تحت نظر بود تا این   که از دنیا رفت. مدفنش در تاج   محل آگره است.  وی 31 سال پادشاهی کرد. در این زمان، سلطنت مغول از لحاظ فرهنگ، تمدن و مملکت‌داری به اوج خویش رسید و علم و صنعت در آن پیش   رفت زیادی کرد؛  به ویژه صنایع ظریفه دوره صفوی ایران در دربار سلاطین مغول هندوستان مانند همایون ، اکبرشاه، جهان   گیر و شاه   جهان رایج بود. به طور کلی، پادشاهان از زمان   های قدیم، هنر ایرانی را در هندوستان نگه داری می   کردند وبه آن علاقه داشتند.  پادشاهان مغول هندوستان، حامی زبان و ادب فارسی بودند و اکبر   شاه، فارسی را زبان رسمی اعلام کرد.  هندوستان در زمان پادشاهی اکبر   شاه و شاه‌جهان، دارای درخشان‌ترین عصر تاریخی خود بود. 
اورنگ زیب:  (1068ق/1658-1118ق/1707م)
 اورنگ   زیب در پانزده ذی‌القعده سال 1027قمری/1618میلادی به دنیا آمد. وی برای به دست آوردن سلطنت پدرش، توطئه نمود  و پدر(شاه   جهان) را اسیر کرده، به زندان انداخت. زیب پس از گذراندن نه سال در زندان، از دنیا رفت.  اقدام دیگر اورنگ   زیب، کشتن برادرها، برای به دست گرفتن نهایی سلطنت بود.
برنیه و تاورنیه، دوجهان   گرد فرانسوی، که در آن زمان در هندوستان بودند، از شکوه و جلال دربار اورنگ-زیب حیرت نموده‌اند. او از جهاتی قابل‌ترین پادشاه مغول هندوستان بود، ولی بر   خلاف سیاست‌های اکبر-شاه، به وحدت ملی هند اعتنایی نداشت و آزادی مذهب و ایمان را از میان برد. او نخستین فرمان   روای مغول   ها بود که سیاست مصالحه با هندوان را تغییر داد و آن را در جهت چیرگی مسلمانان به کار گرفت و به خراب کردن معابد هندوها پرداخت. چنین اقدامتی، دشمنی هندوها را برانگیخت و کشمکش او با هندوها آغاز گردید.  در سال 1069 قمری /1659 میلادی شراب و جوا و مواد مخدر را ممنوع کرد و پنج سال بعد نیز هم ساتی (سوزاندن زن بیوه با جنازه شوهرش) را ممنوع اعلام نمود. در سال 1078 قمری /1668 میلادی موسیقی را نیز در دربار ممنوع کرد و  هندوها را تعقیب نمود و همه را در خوف و هراس انداخت. وی به دیگر شهرهای مقدس هندوها نیز بی‌احترامی می   کرد و به مقدسات آنها توهین می   نمود. این سیاست احمقانه، به تدریج بغض و عداوت را در هندوها ایجاد کرد و مملکت دچار بحران و تفرقه گردید. خزانه او با کمبود مالی مواجه شد و برای حل این مشکل، گرفتن جزیه از غیرمسلمان   ها را که از زمان اکبر معاف شده بود، الزامی کرد.
 بسیاری از انسان   های شايسته از جمله دانش   مندان، شاعران، علما و سرداران، از دربار او دور شدند. بازار هنر و ادب به کسالت کشیده شد و کار اغتشاش و فساد، رفته‌رفته شدت یافت و ظلم و ستم مایه ننگ خاندان تیمور شد.  شاه   زادگان و امرا، در زمان او هر کدام در گوشه هندوستان پرچم استقلال بر   افراشتند و ملوک‌الطوایفی برقرار نمودند. اسلحه راجه‌ها و امیران، تیر و کمان و معدودی تفنگ   های قدیمی و فیل جنگی بود که برای مهاجمان، راه‌گشا و کمکی برای پیش   روی به شمارمی   آید.  در اواخر عمر، کارش به جای رسید که هر پنج پسر خود را زندانی کرد،  چون بر هیچ کس اعتماد نمی   کرد، لذا در پیری تنها ماند. 24 سال، جنگ   های متوالی داشت و در حالی که در دکن جنگ می‌کرد و نزدیک بود که خودش دست   گیر شود، عقب نشینی کرد. روحیه امپراتور بر اثر انبوه مصائب و مشکلات زیاد به کلی منقلب گردید و ضعیف شد و قلبش از کار افتاد.  اورنگ   زیب، زاهد بی   خبر از دنیا در نود سالگی در سال 1118قمری/1707میلادی از دنیا رفت.
امپراتوری مغول بعد از اورنگ   زیب به خطر افتاد و بر تخت جانشینی اختلافاتی به وجود آمد و امپراتوری تجزیه گردید و هر منطقه مستقل شد و تحت حکومت نواب   ها در آمد ومغول   ها عظمت و اقتدار خود را از دست دادند؛  به ویژه در روزگار دوازدهمین پادشاه سلسله مغولان یعنی محمدشاه بود که نادر   شاه، فرمان   روای ایران به هند لشکر کشید. او با گرفتن باج و خراج بسیار، به ایران باز   گشت. یورش نادر به هندوستان، دو نتیجه را به دنبال آورد: اول این   که، قدرت مغولان کاهش یافت و دیگر این   که کشور افغانستان از هندوستان جدا شد و به دست سلسله درانی افتاد  و به قول هانووی،  جهان   گرد معاصر انگلیسی، حمله نادرشاه به هندوستان، برای مردم آن کشور به بهای دویست هزار کشته و خسارات و غرامت   های زیادی پایان یافت.
 نتیجه
تاریخ هندوستان، ظهور و سقوط خانواده‌های مختلف سلطنتی و هم   چنین ایجاد و نابودی اندیشه‌های فلسفی و فرهنگ‌های متعدد را شاهد است.  هندوستان در هیچ دوره   ای از تاریخ، بدون تمدن نبوده است، از روزگار بودا در قرن پنجم پیش از میلاد که جای   گاهش در شرق مانند جای   گاه مسیح در غرب بوده؛ از زمان آسوکا تا قرن شانزدهم که فرهنگ، ثروت و هنر به مراتب والاتری در شمال رونق یافت؛ سرزمینی با ثروت   های افسانه   ای که کریستف کلمب را به آن سوی اقیانوس   ها رساند.
اندکی بعد از وفات پیامبر اکرم(ص) اسلام به مرزهای هندوستان رسید. در دوره حکومت   داری مسلمانان، امپراتوری مغولان به اوج حکومت رسیدند. در این سلسله(932 – 1273 ق / 1526 – 1857م)  هفده نفر  به پادشاهی نایل شدند که درمیان آنها شش نفر به نام   های بابر، همایون، اکبر، جهان   گیر، شاه‌جهان و اورنگ   زیب، مقتدرترین امپراتورها به حساب می‌آیند. بابر نخستین پادشاه و موسس آن است. سلطنت مغول در فرهنگ، تمدن، مملکت‌داری به اوج خود رسید و علم و صنعت نیز به پیش   رفت زیادی دست یافت؛  به ویژه صنایع ظریفه دوره صفوی ایران در دربار سلاطین مغول هندوستان مانند همایون ، اکبرشاه، جهان   گیر و شاه   جهان رایج بود و به طور کلی، پادشاهان از زمان   های قدیم، هنر ایرانی را در هندوستان نگه   داری می-کردند.  پادشاهان مغول در هندوستان، حامی زبان و ادب فارسی بودند و اکبر   شاه فارسی را زبان رسمی اعلام کرد.  در زمان حکومت مغولان هندوستان به ویژه اکبر   شاه و شاه   جهان، هندوستان دارای درخشان‌ترین عصر تاریخی خود بود.  بعد از اورنگ   زیب، امپراتوری مغول به خطر افتاد و بر سرتخت جانشینی، اختلافاتی به وجود آمد و امپراتوری تجزیه گردید و هر منطقه مستقل شد وتحت حکومت نواب-ها درآمد ومغول   ها عظمت و اقتدار خود را از دست دادند.

 .1 Mohenjo Daro
2.  جواد مهدی زاده، هند دیگر، ص34، نشریه اداره اطلاعات سفارت کبرای هند
 3 Babar
4 . John Norman Hollister The Shia of India / Second Edition 1979 by oriental Reprint. New Delhi INDIA
p 126           علی اصغر حکمت،سرزمین هند ، ص49،انتشارات دانشگاه تهران،1337ش.    .
5.   ناصر خلیلی،  گرایش به غرب، ج6 (در هنر عثمانی، قاجار و هند)، ص128، نشرکارنگ، تهران1333ش؛ محمد حسین صاحب آزاد،  دربار اکبری، ص1، چاپ لاهور1910
   .6.  شیخ ابوالفضل مبارک، اکبر نامه، ص137چاپ دوم: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران1372ش. ویلیام ارسکین، ایران و بابر، ترجمه ذبیح لله منصوری، ص1،1326ش
.7.ایران و بابر، ص25.. 
.8اکبرنامه، ص185. . 
 .9.گلچین احمد معانی،  کاروان هند، ج1، ص27-28؛چاپ اول:انتشارات آستان قدس رضوی،مشهد1369ش. . 
10.غلام رضا  غلام امیر خانی،  تاریخ مغولان – تیموریان (از ایران چه می   دانم)، ص42..  
11.وحید مازندرانی، هند یا سرزمین اشراق، ص49-50،شرکت چاپ خانه فردوسی؛بی تا.   . 
12.   ایران وبابر، ص384.
13   هندیاسرزمین اشراق، ص50و51.
14.  ث،ف دولافوز،  تاریخ هند، ترجمه سید محمد تقی فخر داعی گیلانی، ص115؛ چاپ اول:چاپ خانه مجلس،تهران1337ش.
15.   هند یا سرزمین اشراق،  ص51.
16 .  رانا محمد بهاءالحق اشک، سیرالمتاخرین(بابرتاجهان   گیر)، ص9.
17.   هند یا سرزمین اشراق ، ص51.
18.   تاریخ هند، ص115 ؛ . The History of Islamic Societies, p441
19   هند یا سرزمین اشراق، ص50-51 ؛ مرتضی اسدی،  جهان اسلام، ج2، ص143،چاپ اول:انتشارات دانشگاه پیام نور،1369ش.
20.  تاریخ هند، ص441.
21هند یا سرزمین اشراق، ص52 ؛ اکبرنامه، ص184. . 
22 سیرالمتاخرین(بابر تا جهانگیر)، ص19 کاروان هند، ج1 ص27. 
23.   تاریخ مغولان- تیموریان، ص42 ؛ The Shia of India, p126
24.   هند یا سرزمین اشراق ، ص52.
25.   هند دیگر، ص34.
26 .  اکبرنامه، ص،186و187.
27.   تاریخ هند، ص120 ؛ ، محمد بن قاسم سے اورنگ زیب تک، سعیدالحق ص258،انتشارات شاهد،لاهور،بی تا.
 28. Humayun
29.   بایزید بیات، تذکره همایون و اکبر، ص195، چاپ اول:انتشارات اساطیر،تهران1382،افست ازچاپ کلکته1941. کاروان هند، ج1، ص28.
30.   هند یا سرزمین اشراق ، ص52.
31.   تاریخ هند، ص121-122.
32.   سیرالمتاخرین، ص24 ؛ تاریخ هند ، ص122.
33.   تاریخ هند ، ص122-123.
34.   هند یا سرزمین اشراق ، ص53.
35.   اکبرنامه، ص35 ؛ سیرالمتاخرین ، ص27.
36.   هند یا سرزمین اشراق، ص52.
37.   اورنگ زیب نک، ص258.
The Shia of India, p126 .38
39.   سیرالمتاخرین، ص31.
40.   هند یا سرزمین اشراق، ص53.
41.   ایران و بابر، ص188.
42.   کاروان هند، ج1، ص28-29.
43.    سیرالمتاخرین، ص55.
44.   کاروان هند، ج1، ص29.
45.   سیرالمتاخرین، ص56.
46.   هند یا سرزمین اشراق ، ص55.
47 . Akbar
48.    دربار اکبری، ص2 ؛ اورنگ زیب تک، ص278؛ کاروان هند، ج1، ص32.
49.   کاروان هند، ج1، ص32.
50.   هند یا سرزمین اشراق ، ص56،57و58.
 51 The History of Islamic Societies / Ira M.Lapidus / Cambridge University Press. U S A  .The History of Islamic Societies, p456.
52.   هند یا سرزمین اشراق، ص58.
53.   نواب نصرالله خان فدایی اسپهانی، ترکتازان هند، ص512، چاپ خاتم محمدعلی خاتم، تهران 1341ش.
54.   برین گاردنر،  کمپانی هند شرقی، ترجمه کامل حلمی– منوچهرهدایتی و خوش   کلام، ص29و31 چاپ اول: انتشارات پژوه؛ کاروان هند ،ج1،  ص31.
  55. Hindu world / Benjamin Walker, Publisher, Indus New Delhi 1995. INDIA Hindu world,
p100.
56.   هند یا سرزمین اشراق، ص62،58،59و66 .
57 .  Hindu World, p101  ؛ The History of Islamic Socities, p 441.
58.   هند دیگر، ص34
59.   سرزمین هند، ص49و50 ؛  The History of Islamic Societies, p456
60.   عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه نقی لطفی و محمد جعفر یاحقی، ص45و592، چاپ اول: انتشارات کیهان، تهران1366ش.
61.   سعیدالحق، ص291.
62.   هند یا سرزمین اشراق، ص66.
63.   سیرالمتاخرین، ص150.
64.   هند یا سرزمین اشراق، ص66 ؛ کاروان هند، ج1، ص32.
 65. Jahangir
66 . “Jahangir.” Microsoft® Encarta® 2006 [DVD]. Redmond, WA: Microsoft Corporation, 2005 ؛  کاروان هند، ج1، ص33
67.     نورالدین محمد جهان   گیر گورکانی ، جهان   گیر نامه، به کوشش محمد هاشم، ص1.
68.   سیرالمتاخرین ، ص98و99.
69.   جهان   گیر   نامه ، ص1.
70.   سیرالمتاخرین ، ص150 ؛ کاروان هند ، ج1، ص33  ؛ گورکانی، جهان   گیرنامه، ص1.
71.   جهان   گیر   نامه ، ص1.
72.   تاریخ هند، ص146و147.
73.   تاریخ تفکر اسلامی در هند، ص80.
74 . Sir Thomos Roe
75 . James
76.   تاریخ هند، ص148.
77.   هند یا سرزمین اشراق، ص72.
78.   تاریخ هند، ص147.
79.   سیرالمتاخرین، ص180 ؛Jahangir.  Microsoft® Encarta® 2006 [DVD.
80.   هند یا سرزمین اشراق، ص71.
 81. Shah Jahan
82.   کاروان هند ، ج1، ص33.
83.   جهان   گیرنامه، ص12.
84.  تاریخ هند، ص156 ؛ کاروان هند، ج1، ص33.
85.   تاریخ هند، ص159.
 86.  تاریخ هند، ص165.
87.   اورنگ زیب تک، ص319.
88.   همان؛  هند یا سرزمین اشراق، ص72و73.
89.   تاریخ هند، ص159-160.
90 .  Taj Mahal.” Microsoft® Encarta® 2006 [DVD  هند یا سرزمین اشراق ، ص78 ؛ 
91.   هند یا سرزمین اشراق، ص78.
92.   سیرالمتاخرین، ص174 ؛ هند یا سرزمین اشراق، ص73.
93.   تاریخ هند، ص177 ؛ اورنگ زیب تک، ص318 ؛ کاروان هند، ج1، ص33 ؛ هند یا سرزمین اشراق، ص72.
94.   ویل دورانت، ترجمه- نامور، اختناق هندوستان، ص27، نشرگام، سال2536.
95.   زهرا حسنی، نمونه   های صنایع ظریفه ایران، ص66، چاپ میهن، بی   تا.
96.   هرومل سدارنگانی، پارسی   گویان هند و سند، ص43-44،انتشارات بنیاد فر   هنگ ایران، چاپ خانه رامین، سال2536.
97.   بروجردی، محمد تقی جمشیدی، ملی گرایی هندو، ص9 .
98. Aurangzeb
99.   تاریخ هند، ص163.   
100.   هند دیگر ، ص35.
 101.  Hindu World, p100 ؛ The History of Islamic Societies, p463  هند یا سرزمین اشراق، ص74 ؛
102 The History of Islamic Societies, p463.
103.   تاریخ هند، ص181.
104.   هند یا سرزمین اشراق، ص75.
105.   اختناق هنوستان، ص27.
106.   هند یا سرزمین اشراق، ص75.
107.   تاریخ هند، ص188و189.
108.   همان، ص188.
109.   The History of Islamic Societies, p464 ؛    هند یا سرزمین اشراق، ص75
110.   هند دیگر، ص34.
111 Hanway
112.   امیرخانی، ص252.
113.   حقایقی درباره هند، ص13، نشریه اطلاعات سفارت کبرای هند، تهران1333ش.
114.   جهان اسلام، ج2، ص143.
115.   هند دیگر، ص34.
116.   اختناق هندوستان، ص27.
117.   نمونه   های صنایع ظریفه ایران، ص66.
118.   پارسی   گویان هند و سند، ص43 و44.
119.   ملی گرایی هندو، ص9.

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14606

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

20 − 9 =

آخرین مطالب