چكيده
بازشناخت مورخان و احياي متون تاريخي آنان، از جمله بايستههاي پژوهشي بااهميتي است كه اقدام به آن هرچه ديرتر صورت بگيرد، آفات افزونتري را به دنبال دارد. در اين ميان، نگارشهاي تاريخي كهن اهمیت و ارزش خاصي دارد كه تاكنون به گونهاي بايسته به آن توجه نشده است. افزون بر اهيمت ذكر شده، شناخت ابن اعثم از دو جهت ضرورت دارد: از يكسو به سبب قدمت كتاب الفتوح و از جانب ديگر طعنهايي كه بر او وارد شده است. اين ناسازگاري و فراز و فرودها، مسير مطالعه و بررسي شخصيت وي را ناموزون ساخته است.
در این نوشتار، ضمن اشاره به زیست نامه ابن اعثم و بررسی مذهب و اوضاع سیاسی و فرهنگی روزگار وی روش، مکتب و گونه تاریخ نگاری او در کتاب الفتوح بررسی می شود. بعضی از نویسندگان، بر اساس برخی کاستی های کتاب الفتوح، گزارش های تاریخی این کتاب را زیر سؤال برده اند. گرچه الفتوح در اسناد برخی گزارش های تاریخی دارای مشکل است، ویژگی های منحصر به فردی نیز دارد.
به هر روی، نقد و بررسی متون کهن تاریخ اسلام، آغازگاهی است برای ارائه تصویری صحیح از آن چه در صدر اسلام اتفاق افتاده است.
واژگان کلیدی
ابن اعثم كوفي، الفتوح، تاريخ نگاري، مذهب، منابع.
مقدمه
ميراث معرفتي كه امروز تاريخ بشر خوانده ميشود، تكاپوي سير انديشهوراني است كه براي ثبت و ضبط حوادث تاريخي و آنچه بر نوع انسان گذشته، صورت پذيرفته است. تلاش تاریخ نگاران مسلمان، در شكلدهي به تاريخ يا جان دادن به حوادث گذشته و ثبت رخدادهاي مهم، بسيار تعيين كننده است. در سير تاريخ نگاري و از ميانه قرن سوم و ابتداي قرن چهارم، ابن اعثم با نگارش كتاب الفتوح رخنمايي ميكند. الفتوح از فرآوردههاي تاريخي سدههاي ابتدايي عرصه تاريخنگاري است، متأسفانه از ره گذر اين كه ابن اعثم از تاريخنگاران ابتدايي اسلام است، به زندگي او در حدّ كمتر از يك صفحه پرداخته شده كه متأسفانه بايد گفت: همان حجم اندك ـ كه خود نوعي گلايه را به همراه دارد ـ دست خوش آشفتگي و ناسرهنويسي شده و ره آوردي كه برآيند پژوهش و تحقيق باشد، به دست نداده است. زاويهاي از فراز و فرود حيات او پيرامون اساتيد، شاگردان و نگاشتهها، بازكاوي نشده و آميخته با كاستيهاست.
با توجه به اين نقيصه، در اين نوشته پيش از پرداختن به كتاب الفتوح، درباره زندگينامه نویسنده بحث ميشود. آنگاه ضمن معرفي كتاب تلاش ميگردد تا بر بنياد اين كتاب به جامانده از نویسنده، تصويري از موضوعات آن به دست آيد و سپس به تأمل در شيوه تاريخنگاري او و بررسي نقاط ضعف و قوت كار وي پرداخته شود.
ابن اعثم در لابهلاي آثار
ياقوت حموي، حاجي خليفه، ابن حجر عسقلاني، قاضي نورالله شوشتري، آقابزرگ تهراني، علي اكبر دهخدا، خيرالدين زركلي و محمدعلي مدرسي، با نقل مطالبي درباره ابن اعثم، در اين زمینه بر همگان پيشي گرفتند. نخستین كسي است كه كتابي مستقل مستقل درباره ابن اعثم و الفتوح نگاشته است. وي در اين كتاب، با تمسك به هر راهي، از جمله شيعه بودن ابن اعثم و نقل گزارش هایی در طعن صحابه، ميكوشد تا از اعتبار و ارزش الفتوح بكاهد.
ترجمه الفتوح توسط محمدبن احمد مستوفي هروي به فارسي در سال 596 قمری و اهميت ادبي آن و نيز قدمت ترجمه و اضافاتي كه نسبت به نسخه عربي داشت، سبب شد كه در سال 1355 شمسی و در مجله راه نماي كتاب در دو شماره مستقل، الفتوح و ترجمه آن نقد و بررسي شود. سالها بعد نيز علي غلامي دهقي، اين موضوع را بهانه قرار داد و به بررسي تطبيقي الفتوح و ترجمه آن پرداخت. غلامرضا طباطبايي مجد نیز ضمن تصحيح ترجمه مستوفي هروي، مقدمهاي درباره ابن اعثم نگاشت و آن را توسط انتشارات آموزشي انقلاب اسلامي در تهران در سال1372شمسی منتشر كرد. علاوه بر اين، مدخل ابن اعثم در دائرة المعارف بزرگ اسلامي و دائرة المعارف تشيّع يافت ميشود.
اهتمام گسترده ابن اعثم به واقعه عاشورا و حجم گسترده اتفاقات كربلا در اثر وي، نعمت الله صفري فروشاني و محمدعلي توحيدي را بر آن داشت تا به نقد و ارزيابي كتاب الفتوح با روي كرد به حادثه كربلا بپردازند. علي ناظميانفرد نيز موضوع فتح ايران در الفتوح را بهانه نگارش مقالهاي در اين زمينه قرار داد.
از ميان شرق شناسان نيز كارل بروكلمان در كتاب تاريخ الادب العربي گزارش هایی درباره ابن اعثم نقل ميكند. فزون از آنچه گذشت، در كتابهايي كه درباره منابع تاريخ اسلام يا سير تاريخنگاري در اسلام به رشته تحرير درآمدهاند به گونهاي مختصر الفتوح را بازكاوي کرده اند.
زيستنامه ابن اعثم
1. نام و نسب
درباره ابن اعثم كوفي، اطلاعات بسيار اندك است و آن چه هم كه از قديم و جديد درباره او نگاشتهاند، كافي به نظر نميرسد. از نام و نسب و انتساب و تاريخ تولد گرفته تا مذهب، زندگي و شخصيت و آثار او، همه در هالهاي از ابهام و خلط مجهول مانده و كوششهاي صورت گرفته نيز تاكنون چندان مفيد و همه جانبه نبوده است.
ياقوت حموي و ابن حجر عسقلاني نام او را «احمد بن اعثم» ذكر ميكنند. حاجي خليفه در كشف الظنون نام او را «محمدبن علي يا احمدبن علي» ذكر ميكند. به اعتقاد كارل بروكلمان، نام وي «محمدبن اعثم» يا «علي بن اعثم» است. آقا بزرگ تهراني و زركلي بر اينباورند كه نام وي «احمدبن محمدبن علي بن اعثم» است.
اگر در نام او و نام پدرش بين تراجمنگاران اختلاف است، همگي آنان در نسبت او به كوفه و كنيه «ابومحمد» متفق هستند. با توجه به ستايش ابن اعثم از قبيله ازد، ميتوان او را «ازدي النسب» دانست. از تحصيلات، اساتيد و شاگردان او هيچ اطلاعي در دست نیست. سال تولد وي براي ما كاملاً مشخص نيست، اما پژوهش گران سال مرگ وي را 314 قمري تخمين زدهاند كه به احتمال قريب به يقين، اين تاريخ هم صحيح نیست. اگر به عبارت ياقوت با دقت نگريسته شود، به غلط بودن تاريخ 314 قمری پي ميبريم. عبارت ياقوت اين است: «كتاب تاريخ وي تا پايان روزگار مقتدر نگاشته شده.» همين عبارت را ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان به نقل از ياقوت آورده است؛ يعني ابن اعثم نه تنها در 314 قمری زنده بوده، بلكه نگارش كتاب تاريخ خود را تا پايان روزگار المقتدر عباسي در 320قمری به پایان رسانده بود و هيچ بعيد نيست سالها بعد نيز زنده بوده است.
2. روزگار ابن اعثم
2 ـ 1. اوضاع سياسي
در روزگار ابن اعثم، وضعيت سياسي جهان اسلام تحت تأثير تحولات پديد آمده در دستگاه حكومتي، بسيار آشفته و نابه سامان بود. خلافت عباسي، دورهاي از ادوار ضعف و ركود خود را ميگذرانيد كه نتيجه تسلط سيطره تركان بر آن بود؛ پاي تركان براي اولين بار در دوره معتصم (خلافت 218 ـ 227ق) به دارالخلافه باز شد. معتصم شماري از آنان را كه اسير بودند، به سبب شجاعت و جنگاوري، در سپاه به كار گرفت. برخي از آنان بر اثر ابراز لياقتها و خدمات درخشان، به مناصب بالاتر نظامي و سرداري دست يافتند و به تدريج سيطره آنان بر دستگاه حكومتي به حدي رسيد كه تعدادي از خلفاي عباسي به دست آنان عزل شده و يا به قتل رسيدند. در اين دوره، خليفه فقط حضوري تشريفاتي داشت.
در روزگار ابن اعثم شش تن از حاكمان عباسي حكومت كردند. نخستين آنها احمد المعتضد (خلافت 256 ـ 279ق) پسر متوكل عباسي بود. پس از وي در سال 279قمری المعتضد حكومت را به دست گرفت. وي در سال 289 مسموم گشت و پسرش المتكفي بالله بر مسند خلافت نشست. پس از وي برادرش المقتدر در سال 295قمری به خلافت رسيد. در دوران وي وضعيت نابه سامان سياسي به اوج خود رسيد و درباريان براي رسيدن به قدرت، به رقابت پرداختند؛ به طوري كه مسند وزارت پانزده بار عوض گرديد. در سال 325 قمری، المقتدر كشته شد و دو سالي برادرش محمد القاهر بر مسند حكومت نشست تا اين كه در سال 322 اطرافيان وي را كور ساختند و از خلافت بركنارش كردند تا در نهايت پسر المقتدر، الراضي بالله (خلافت 322 ـ 329ق) به حكومت رسيد.
ضعف و آشفتگي دستگاه خلافت، اداره جامعه بزرگ اسلامي را دچار مشكل ساخت و وضعيت مذكور، فرصت خوبي براي برخي از اميران محلي و مخالفان حكومت عباسي پديد آورد تا از اطاعت عباسيان سر برتافته، و حكومتي مستقل برپا سازند. امويان در اندلس (138 ـ 422ق)، ادريسيان در شمال غرب آفريقا(172 ـ 375ق) ، اغلبيان در تونس(184 ـ 296ق) ، علويان در طبرستان(250 ـ 316ق) ، طولونيان در مصر(254 ـ 292ق) ، صفاريان در خراسان(254 ـ 296ق) ، سامانيان در سمرقند و بخارا(261 ـ 389ق) ، از مهمترين حكومتهاي مستقلي بودند كه خليفه عباسي را اسماً قبول داشتند و يا اساساً به رسميت نميشناختند.
2ـ2. اوضاع فرهنگي
اگرچه عرصه سياسي در روزگار ابن اعثم بسيار آشفته به نظر ميرسد، در عرصه فرهنگ، دنياي اسلام در قرن سوم و چهارم، روند رو به رشد خود را آغاز كرده بود. در اين عصر، بازار مباحثات و مناظرات علمي داغ بود. روي كرد مسلمانان به قرآن و حديث، فزوني يافت. در اين ميان، علم كلام جاني تازه گرفت و انديشه وران جامعه اسلامي را به چالش فراخواند. علم فقه راه ترقي را به شدت پيمود و علوم ديگري چون علم حديث، تاريخ، جغرافيا، علم-الأنساب و به تبع آن علم الرجال رشد يافت.
فعاليتهاي دانش مندان اهل سنت، در حوزه حديث نيز در اين دوره چشم گير است. معتبرترين كتابهاي حديثي اهل سنت (صحاح ستّه) در قرن سوم هجري تدوين يافتند.
هر يك از امراي محلي نيمه مستقل در اين كه توانستهاند دانش مندان بيشتر و برجسته را به سوي دستگاه خود جذب كنند، بر رقيبان خود افتخار ميكردند و اين رونق بازار دانش را موجب گرديده بود.
حوزههاي فعال علمي در اين دوران شكل گرفت. مهمترين مركز علمي و فرهنگي در اين عصر، شهر بغداد، مركز خلافت عباسي بود. در نواحي ايران، اصفهان يكي از مراكز علمي بود، ولي شهر ري فعاليتهاي علمي چشم گيري داشت. نيشابور، بخارا، بلخ و سمرقند نيز در اين دوران، در عرصه علمي رخ مينمايند. در مصر، عمده فعاليتهاي علمي در فسطاط بود. شهر قيروان و فاس در شمال افريقا و قرطبه در اندلس، از مراكز مهم علمي بودند.
محمدبن جرير طبري (م 310ق) كتاب تفسيرش با نام «جامع البيان» را در اين عصر نگاشت. دو فيلسوف بزرگ يعقوب بن اسحاق كندي (م258ق) و ابونصر فارابي (م 339ق) با وي هم عصر بودند. جالب آن كه مهمترين آثار تاريخي اسلام نيز در روزگار ابن اعثم نگاشته شده است. ابومحمد دينوري (م276) نویسنده كتاب اخبار الطوال، بلاذري (م 279ق) نویسنده انساب الاشراف و فتوح البلدان، ابن واضح يعقوبي (م 284ق)، طبري (م 310ق) نویسنده تاريخ الامم و الملوك و علي بن حسين مسعودي (م 346ق)، نویسنده مروج الذهب، همگي در دوران ابن اعثم ميزيستند.
3. مذهب ابن اعثم
ياقوت او را مورخي شيعي دانسته كه نزد اصحاب حديث ضعيف شمرده شده است. آقا بزرگ تهراني و سيدمحسن امين وي را شيعي مذهب ميدانند. نویسنده ريحانة الادب هم او را از مشاهير تاریخ نگاران شيعه اوايل قرن چهارم ميداند. از ميان شرق شناسان نيز بروكلمان و اشپولر، وي را شيعي مذهب پنداشتهاند. اما قاضي نورالله شوشتري در مجالس المؤمنين ابن اعثم را شافعي مذهب و از ثقات متقدمين ميداند. علامه مجلسي نيز در آخر فصل اول بحارالانوار، كه ويژه منابع است، نوشتههاي او را از اهل سنت برشمرده و همراه تاريخ طبري و تاريخ ابن خلكان ياد كرده است.
هيچ گزارش مستندي درباره مذهب ابن اعثم وجود ندارد. كتاب الفتوح، تنها ايستگاه اصلي شناخت مذهب وي در گذر تاريخ است. گرایش ابن اعثم علي(علیه السلام) گرايش او به شيعيان و طرف داري از امام علي(علیه السلام) در مقابل خارجيان و اهل جهل، به خوبي آشكار است، اما با توجه به اين گزارشها و نيز وجود گزارشهاي فراوان ديگر وي در طعن بني اميه، عثمان، معاويه و عايشه به تشيع وي نميتوان حكم كرد؛ زيرا وي در كنار اين گزارش ها، به بيان اخباري پرداخته كه تصور ابتدايي تشيع وي را مخدوش ميسازد. ابن اعثم در الفتوح، گزارش هایی درباره خلفاي راشدين نقل ميكند كه با شيوه علماي عامه، مطابقت كامل دارد. يادكرد وي از نام پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله سلم) و خلفاي راشدين همين گونه است. در ماجراي سقيفه، شيعيان را «رافضي» ميخواند. البته اين مورد در ترجمه فارسي الفتوح موجود است و در متن عربي آن يافت نميشود.
ابن اعثم نقل ميكند که ابوبكر هنگام مرگ، به عايشه وصيت كرد كه بدنم را در صورت اجازه پيغمبر(صلی الله علیه و آله سلم) و شنيدن جواب مثبت در آنجا دفن كنيد. وي در گزارش روز دفن ابوبكر، نقل ميكند كه ناگاه تختههاي روضه به جنبش آمد، قفل جايي افتاد و پرده جايي؛ درب روضه باز شد. اجازه، اين بود؛ همه حاضران، غلغلهكنان جناره را برداشته، به اندرون بردند. وي خبري از عزاداري و گريه جنيان براي عمر نقل ميكند به صورتي كه صداي گريه آنان را مردم مدينه ميشنيدند. به نظر ميرسد با دقت در مواردي كه برشمرديم، سني بودن ابن اعثم اگر نگوييم يقيني است بی شک ترجيح مييابد.
چون ژرف بنگريم، ابن اعثم اگرچه پيرو مذهب عامه بود اما به هيچ وجه داراي تفكر «عثماني» نبود. اين واقعيت را زماني بهتر ميشناسيم كه به ياد آوريم كه صاحبان اين تفكر خلافت امام علي(علیه السلام) را قبول نداشتند و شايد بتوان گفت كه حد متوسط آن، ناخرسندي و ناخشنودي از اميرمؤمنان(علیه السلام) بود. و نوع افراطي آن، در ناصبيها ظاهر ميشد كه با سبّ و لعن اميرمؤمنان و اهل بيت(ع) همراه بود. عثمانيها تنها به خلافت تثليث (خلافت خلفاي سهگانه ابوبكر، عمر و عثمان) اعتقاد داشتند و خلافت اميرمؤمنان(علیه السلام) را تنها دوران فتنه ميدانستند. اين انديشه تا نيمه اول قرن سوم هجري ادامه داشت. تا اينكه احمدبن حنبل، امام حنابله، مسأله تربيع (خلافت چهارگانه ابوبكر، عمر، عثمان و علي(ع)) را مطرح كرد.
نقل مطالبي در فضل اهل بيت(ع) و يا طعن صحابه، سبب گشته تا افرادي نظير محمد جبر ابوسعده و محمد نورولي، ابن اعثم را شيعه ميدانند و اعتبار كتاب وي را به جهت نقل مطالبي در طعن صحابه، عثمان، عايشه و بني اميه مخدوش ميشمارند. و وي را به داستان سرايي و خرافهپردازي متهم ميكنند؛ چنان که ذهبي، حاكم نيشابوري را به سبب نقل احاديثي در فضل امام علي(علیه السلام) و فرزندانش «امامٌ في الحديث، رافضي خبيث» ميداند.
كتابشناسي الفتوح
تنها يك نسخه منحصر به فرد دست نويس از اصل كتاب الفتوح وجود دارد كه جلد اول نسخه مزبور، در مجموعه كتابهاي عربي كتابخانه گوته (Gothe) در آلمان به شماره 1592 محفوظ است و جلد دوم و سوم آن در كتابخانه توپقايي سراي (Topkaqi saray) استانبول به شماره 2956 وجود دارد.
هم اكنون چندين چاپ مختلف از اين كتاب موجود است. وزارت معارف هند نخستینبار در سال 1968میلادی (1388ق) با نظارت دكتر محمد عبدالمعيدخان، آن را منتشر ساخت. بعد از آن انتشارات «دارالندوة الجديدة» در بيروت آن را افست كرد.
مشخصات انتشاراتي دو چاپ ديگر نيز موجود است. يكي به انتشارات دارالكتب العلميه مربوط است كه در سال 1406قمری آن را با حروف چيني جديد منتشر كرد. ديگري به انتشارات دارالاضواء مربوط است كه در سال 1411قمری (1991م)، در نه جلد به كوشش علي شيري منتشر شد. تنها حسن چاپ اخير، دارا بودن فهرست اعلام، آيات، اماكن و … است كه جلد نهم به آن اختصاص دارد. اين كتاب را «محمد بن احمد مستوفي هروي» در سال 596 قمری به فارسي برگرداند و چون قسمتي از آن را ترجمه كرد، مرگ او فرا رسيده و ناتمام ماند؛ زيرا ترجمه موجود تا پايان شهادت امام حسين(علیه السلام) است. اين كتاب در سال 1270 شمسي در بمبئي چاپ سنگي شد و در سال 1300 شمسي، نخستین بار در ايران به چاپ رسيد. در سال 1372 چاپ جديد آن به تصحيح و پاورقي غلامرضا مجد طباطبايي منتشر شد. در سال 1935 ميلادي، هانري ماسه (H.Masse) شرق شناس فرانسوي، خلاصهاي از اين كتاب را به فرانسه ترجمه کرد و منتشر ساخت.
بی ترديد الفتوح موجود، نسبت به آنچه در قبل بوده، كاستيهايي دارد. شاهد اين ادعا، اختلاف نسخههاي موجود كنوني با نقلهاي خوارزمي از ابن اعثم است. چنان كه اشاره خواهد شد، خوارزمي، در كتاب مقتل الحسين، به تصريح خودش در نگارش واقعه كربلا تا پيش از روز عاشورا حوادث را از ابن اعثم نقل ميكند. اما برخي از حوادثي كه در كتابش آورده، در نسخههاي موجود الفتوح دیده نمی شود. برای نمونه، در جريان اقامت امام حسين(علیه السلام) در مدينه، خوارزمي به محل اقامت آن حضرت و نيز مخالفت حاكم مكه اشاره دارد، ولي ابن اعثم متعرض اين مطالب نشده است.
شاهد ديگر ما، نقل سيد بن طاووس از اين كتاب است؛ زيرا مطلبي كه ایشان از اين كتاب نقل كرده، در متن حاضر نيامده است.
از اين فرصت، براي بيان نكتهاي استفاده می شود كه نام كتاب نيز مورد اختلاف است؛ زيرا حاجي خليفه آن را فتوح الشام ناميده و علامه مجلسي، از آن با تاريخ الفتوح ياد ميكند و ياقوت حموي عنوان مشهور آن را كتاب-الفتوح ميداند. در بعضي از منابع نیز از آن با فتوح الاسلام نام برده شده، ولی عنوان مشهور آن الفتوح است.
محتواي الفتوح
بر اساس گزارش ياقوت، كتاب الفتوح تا دوره هارون الرشيد نگاشته شده و كتاب التاريخ وي تا پايان دوره مقتدر را شامل ميشود. به احتمال قوي كتاب التاريخ و الفتوح، به هم ضميمه شده و در قالب يك كتاب به ما رسيده، اما باز جاي سؤال باقي است؛ زيرا الفتوح موجود تا زمان به خلافت رسيدن مستعين را شامل ميشود.
با توجه به نسخة الفتوح تصحيح شده توسط علي شيري، نویسنده در جلد اول، بعد از ذكر نام خداوند و درود بر پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله سلم)، با معرفي خود، تاريخ نويسي خويش را از ماجراي سفينه (سال11ق) شروع كرده است. وي سپس به جنگهاي ردّه و چگونگي سركوب آنان و آغاز فتوحات ايران و روم ميپردازد. وي جلد اول را با خلافت عمر (13 ـ 23ق) و رخدادهاي دوران خلافت وي به پايان ميبرد.
وی در جلد دوم، ادامه خلافت عمر و هم چنين خلافت عثمان (24 ـ 35ق) و رخدادهاي زمان خلافت وي چون تبعيد ابوذر به ربذه و آغاز خلافت اميرالمؤمنان(علیه السلام) (36 ـ40ق)، جنگ جمل (سال 36ق) و زمينههاي شروع جنگ صفين آمده است.
ابن اعثم در جلد سوم، به پيكار صفين (سال37 ق) و حوادث اين جنگ چون وصف ليلة الهرير و خدعه قرآن بر سرنيزه كردن ميپردازد.
در جلد چهارم، با عناويني چون داستان حكميت در جنگ صفين، سرانجام واقعه صفين، غارتگريهاي معاويه، تولد خوارج و فعاليتها شوم آنان، شهادت حضرت علي(علیه السلام) (40 ق) و خلافت امام حسن(علیه السلام) روبه رو ميشويم.
وی در جلد پنجم، مفصل به واقعه كربلا (61 ق) و موضوعاتي چون: بيعت گرفتن از مردم براي يزيد، حوادث پيش از واقعه كربلا و اتفاقات روز عاشورا پرداخته و درباره عبدالله بن زبير و خلافت مروان بن حكم (64ـ65 ق) گزارش داده است.
جلد ششم، موضوعات مختلفي چون: اخبار فرقه ازارقه، جريان مهلب، قيام توابين، قيام مختار ثقفي، اخبار محمدبن حنفيه و بخشي از خلافت عبدالملك بن مروان (65 ـ 86 ق) را دربر دارد.
جلد هفتم، به خلافت سه تن از خلفاي اموي، عبدالملك بن مروان (65ـ 86 ق)، سليمان بن عبدالملك (96ـ 99 ق) و عمربن عبدالعزيز (99ـ 101ق) اختصاص يافته و گزارش هایی درباره حجاج و فتح خراسان، بخارا، خوارزم و كاشمر در آن يافت ميشود.
و در نهايت جلد هشتم، به خلافت يزيدبن عبدالملك (101ـ 105 ق)، هشام بن عبدالملك (105ـ 125ق)، وليدبن يزيد (125ـ 126ق)، منصور (136ـ158 ق)، مهدي (158ـ 169ق)، هادي (169ـ170 ق)، هارون-الرشيد (170ـ193 ق)، امين (193ـ 198ق)، مأمون (198ـ 218 ق)، معتصم (218ـ 227 ق) و مستعين (248ـ 252 ق) اختصاص يافته و در اين جلد، شكلگيري عباسيان و قيام زيدبن علي بن حسين(علیه السلام) (سال 122 ق) و قيام ابومسلم نيز آمده است.
روش ابن اعثم در نگارش الفتوح
ابن اعثم از روش تاریخ نگارانی كه رخدادها را توأم با روايات گوناگون به همراه سلسله راويان آن ثبت ميكردند، پيروي نكرد. روش وی در تدوين كتاب، روش تركيبي (در برابر دو روش روايي و تحليلي) است. تاریخ نگار در روش تركيبي، به جاي ذكر روايات مختلف و سندهاي يك واقعه، از راه مقايسه و تركيب و ايجاد سازگاري ميان روايات گوناگون، واقعه مذكور را طي يك روايت توضيح ميدهد.
ابن اعثم نيز در اثر خود، به گزينش اخبار و رويدادهاي مهم تاريخي با روي كردي هدف مند، مبادرت ورزيد و فقط به گزارشهايي از اين دست بسنده كرد. در حقيقت روش تركيبي در تاريخنگاري، به دوره تأليف تاريخي ـ نه گردآوري و تدوين روايات تاريخي ـ مربوط می شود. تاریخ نویسی، كار برگزيدن روايات از طريق مقايسه و استدلال براي بازآفريني گذشته است كه البته خالي از دشواريها نيست. ابن اعثم به اين روش تصريح كرده، ميگويد:
وقَدْ جمعتُ ما سَمِعْتُ مِنْ رواياتهم عَلي اختلافِ لغاتهم فألَّفْته حديثاً واحداَ .
ابن اعثم فقط در سه جا، سلسله سندي طولاني دارد و مأخذ روايي خود را به اين ترتيب يك جا برشمرده، ذكر سلسله سندهاي طولاني، دو مورد در جلد دوم و يك مورد در جلد چهارم كتاب است كه دو مورد اول، بدون هيچ تغييري با هم يك سان است و فقط در مورد دوم نام سه نفر افزون بر مورد اولي است.
گونه تاريخنگاري ابن اعثم در الفتوح
پژوهش گران تاريخ اسلام، فتوح نگاري اسلامي را كه از قرن سوم هجري آغاز شد، دنباله جريان مغازينگاري قرن دوم هجري به حساب آوردهاند. فتوح نگاري، خود يكي از شاخههاي تاريخنگاري اسلامي است كه به بيان نحوه گشايش سرزمينها و كشورهايي ميپردازد كه به كوشش مسلمانان در عصر خلفاي راشدين با جنگ يا صلح به تصرف خلافت اسلامي درآمد. تاریخ نگاران با اهتمام فراوان، كتابهايي را به سرزمينهاي فتح شده اختصاص دادند. احمدبن يحيي بلاذري (م 279ق) با نگارش فتوح البلدان، فتوحات اسلام را در سرزمينهاي اسلامي، و محمدبن عبدالله ازدي در فتوح الشام و ابن عبدالحكم در فتوح مصر و اخبارها، فتح منطقه يا ناحيه خاص را گزارش ميكنند.
اگر نيم نگاهي به كتاب فتوح البلدان بلاذري داشته باشيم كه در عصر ابن اعثم نگاشته شده، متوجه ميشويم كه الفتوح ابن اعثم، به چه اندازه از تعريف اصطلاحي الفتوح دور است. ابن اعثم گام را از فتوحات فراتر ميگذارد و به مسائلي چون «سقيفه بني ساعده»، «جنگهاي ردّه»، «فتنه زمان خلافت عثمان»، «خلافت اميرمؤمنان(علیه السلام)»، «واقعه كربلا»، «قيام توابين» و «خلافت خلفاي اموي و عباسي» ميپردازد. كه با عنوان كتاب هيچ سنخيتي ندارد. نقل فراوان اخبار، قضايا، حوادث و داستانهايي كه هيچ ربطي با عنوان كتاب ندارد، اين كتاب را در زمره كتابهاي «تاريخ عمومي» چون تاريخ طبري، اخبارالطوال دينوري و كامل ابن اثير قرار ميدهد.
شيوه ابن اعثم در تدوين الفتوح
ابن اعثم در الفتوح، «تاريخ موضوعي» را روش كار خويش قرار داده است. وي در اين كتاب، بر محور شخصيتهاي اساسي در حوادث، خلفا و حاكمان و ديگر حوادث مؤثر در تاريخ سخن ميگويد و بسيار اندك از زمان حوادث، سخن به ميان ميآورد. وي به جاي نگارش تاريخ، بر محور سال نگاري، به فصلبندي تاريخ بر حول موضوعات و مقولات روي آورد. وي بر خلاف تصوراتي كه تاريخ را به صورت يك مقوله طولي و با بيان زمان نگارانه و سالنگارانهاي دنبال ميكرد، دوران خلافت خلفای راشدين، جنگها و رويدادها را محور و عنوان تاريخنگاري خويش قرار داد، ولي در عين حال در هر دوره، سعي كرد، به نحوي، رعايت توالي و ترتيب اتفاقات را در بستر زمان دنبال كند؛ يعني تسلسل تاريخي و ترتيب زماني وقوع حوادث را كاملاً در نظر گيرد و حادثهاي را كه در سال متأخر اتفاق افتاده، بر حادثهاي كه در سالي دورتر از آن واقع شده، مقدم نیاورد.
در اين كتاب به زمان حوادث، بسيار اندك اشاره شده است. جالب آن كه از مناسبتهاي تاريخي كه ابن اعثم اهتمام وافري در ثبت روز، ماه و سال وقوع آن داشته، تاريخ درگذشت خلفاي راشدين و حاكمان اموي و عباسي است. وي مدت حكومت آنان را هم ذكر ميكند. با اين حال، در بيان تاريخ شهادت اميرمؤمنان(علیه السلام) غفلت جسته است. در غير از اين موارد، فقط در 21 گزارش خود تاريخ ذكر ميكند كه اكثر آن در انتهاي كتاب است.
منابع ابن اعثم در نگارش الفتوح
ابن اعثم بر خلاف طبري و بلاذري كه در ابتداي هر روايت، زنجيرهاي از راويان را ذكر ميكنند، منابع و افرادي كه اخبار را از آنان روايت كرده، در كنار روايات خود نميآورد. بخش گستردهاي از گزارش های تاريخ ابن اعثم، اقوال مرسلي است كه وي بدون سند و بيان طريق ذكر ميكند. بسياري از مطالب كتاب وي در كتابهاي مدائني، ابومخنف، واقدي، زهري و هشام كلبي يافت ميشود.
ابن اعثم در اخبار مربوط به جنگ امويان و عباسيان و آغاز خلافت عباسيان، به طور مرتب مطالبي را از مدائني نقل ميكند. وی درباره فتح ارمينيه و آذربايجان، از كتابهاي ابوعبيده معمربن مثني استفاده كرده كه دو كتاب با عنوان فتح ارمينيه و فتح آذربايجان داشته است. در بيان قيام توابين، مشابهتهاي زيادي بين نقل ابومخنف و ابن-اعثم وجود دارد؛ البته ابن اعثم، روايات تاريخي اين قيام را به گونهاي مختصر ذكر ميكند.
عدهاي كتاب الردّه، نگاشته محمدبن عمر واقدي (م207ق) را كه در سال 1989 ميلادي در پاريس به كوشش محمد حميدالله هندي منتشر شد، با بخش «الردّه» الفتوح يك سان ميدانند.
ابن اعثم در شانزده مورد، نام افرادي را ذكر ميكند كه با لفظ «حدّثني» از آنها خبر نقل كرده است. اين لفظ بر ديدار ابن اعثم با آنان و شنيدن مستقيم از آنان دلالت دارد. مهمترين آنان عبارتند از: نعيم بن مزاحم، «اسحاق بن يوسف الفزازي»، «علي بن عاصم»، «ابوالحسن أحمدبن الحسين النيشابوري» ،«ابراهيم بن عبدالله بن العلاء القريشي»، ابويزيدالمهلبي»، «عبدالله بن عبدالرحمان الخزاعي»، «لوط بن يحيي بن سعيد ازدي»، «سليم»، «عبدالله بن-محمدالبلوي»، «جعال بن اسيدسكاسكي»، «هشام بن محمدسائب كلبي»، «ابوالحسن علي بن محمد مدائني»، «عثمان-بن سليم»، «عبدالحميدبن جعفر»، «ابوعبدالله محمدبن عمر واقدي» .
ابن اعثم در مواردي نيز به صورت مرسل، گزارش هایی را نقل ميكند و عبارتي نمی آورد كه گواه بر ديدار مستقيم يا نقل شفاهي از آنان باشد. وی در اين موارد، از عبارت «قال» يا «ذكر» استفاده ميكند. برخي از اين افراد عبارتند از: «سعيدبن زيدبن عمرو» ، «مجاهدبن جبرالتابعي» ، «سعيدبن جبير» ، «سليمان بن مهران الأعمش» ، «عبدالرحمان بن ابوبكر» ، «الهيثم بن عدي الطايي» ، «علي بن يقطين» ، «ثمامه بن اشرس النميري» و «عباس بن-الفضل بن الربيعه» .
ارزش و جايگاه كتاب الفتوح
جايگاه ابن اعثم در تاريخنگاري، همواره مورد بحث و بررسي منتقدان او بوده است. برخي از اين منتقدان، وي را به «قصه سرايي» و «افسانه پردازي» متهم كردهاند. عدهاي ديگر كتاب وي را جمع و تأليف آثار متقدم و بعضي از اخبار مدون و كتابهاي هم عصر دانستهاند. برخي نيز به جهت نقل مطالبي در طعن صحابه، آن را از اعتبار انداختهاند. برخي ابن اعثم، را از اهل سنت و متمايل به شيعه ميدانند كه ضمن نوشتن مطالب تاريخي، از دروغ براي ترويج افكار و عقايد مخصوص اهل سنت استفاده ميكرده است.
راقم اين سطور، منكر برخي گزارش های قصه گونه ابن اعثم نيست. آيا به راستي بايد با وجود چند گزارش، او را به «افسانه پردازي»، متهم نمود و كتابش را زير سؤال برد؟ گزارش های منحصر به فرد ابن اعثم، تخصصي بودن كتابش و تناسب هندسي گزارشهاي تاريخي آن، بر ارزش كتاب افزوده است و نبايد ابن اعثم را فقط گردآورنده اخبار مدون ديگر كتب دانست.
اكنون نيز وهابيها و سلفيگران، ميكوشند تا با شيعي نشان دادن تاريخ مكتوب اسلام، جزييترين اخباري كه با عقايد آنان سازگار نيست، از اعتبار بیندازند؛ چنان که نویسنده كتاب مرويات ابي مخنف في تاريخ الطبري، كوشيده تا اعتبار روايات تاريخي ابومخنف را به جهت طعن صحابه از ميان ببرد.
نگارنده بر اين باور است كه كمتر تاریخ نگاری ميتواند ارزشي را كه كتاب الفتوح ـ به عنوان يكي از نام بردارترين منابع تاريخي قرون نخستين اسلامي ـ از آن برخوردار است، ناديده بگيرد و خود را بدان حاجت مند نيابد. دو ويژگي كتاب الفتوح عبارتند از:
1. گزارش های منحصر به فرد و دست اول
برخي از گزارشهاي ابن اعثم، ارزش خاصي دارد؛ زيرا وي در نقل آن بر همه تاریخ نویسان پيشي گرفته است. برای نمونه، مطالبي كه در اين كتاب درباره جنگهاي ارتداد آمده، به طور منحصر حاوي اخباري است كه نشان ميدهد برخي از كساني كه مرتد ناميده شدند، كساني بودند كه به دفاع از حق امام علي(علیه السلام) و اهل بيت(ع)(علیهم السلام) حاضر به پرداخت زكات به حكومت ابوبكر نشده بودند. ابن اعثم گزارش عبور امام علي(علیه السلام) را از سرزمين كربلا و گريستن آن امام و پيشبيني شهادت فرزندش امام حسين(علیه السلام) را به تفصيل آورده است. وي خواب امام حسين(علیه السلام) كنار قبر جدش پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله سلم) در مدينه را نقل ميكند كه طي آن رسول خدا(صلی الله علیه و آله سلم) به حضرت فرمودند: «به زودي ميبينم كه تو در سرزمين كربلا، به دست گروهي از امتم كشته خواهي شد، در حالي كه تشنه هستي و سيراب نميشوي». ابن اعثم، اخبار مربوط به پيشگويي ملائكه و پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله سلم) را درباره شهادت امام حسين(علیه السلام) آورده است؛ در حالي كه چنين گزارشهايي در منابع متقدم يا معاصر ابن اعثم در حد اشاره به چشم ميخورد.
ابن اعثم نخستين تاریخ نگاری است كه از طفل شيرخوار امام حسين(علیه السلام) در كربلا با نام «علي» ياد كرده و از او با نام «عليٌّ في الرضاع» تعبير نموده است. در حالي كه تاریخ نویسان پيش از او چون ابومخنف، محمدبن حبيب بغدادي و بلاذري، همگي از او با نام «عبدالله» ياد كردهاند.
از ديگر گزارشهاي ارزشمند او، نقل خطبه انقلابي و پرشور حضرت زينب(سلام الله علی) در نكوهش كوفيان هنگام اسارت در كوفه است كه ابن اعثم پس از ابن ابي طيفور (م 280ق) در بلاغات النساء، دومين ناقل اين خطبه است. هم چنين ابن-اعثم در نقل گزارش احتجاج پيرمرد شامي با امام سجاد(علیه السلام) هنگام ورود اسرا به شام و توبه كردن وي، بر تمام تاریخ نگاران و مقتلنويسان تقدم دارد. اين كتاب كهنترين منبع موجود درباره خطبه امام سجاد(علیه السلام) در مجلس يزيد است. ابن اعثم در گزارش متن وصيتنامه امام حسين(علیه السلام) به محمد بن حنفيه و جمله مشهور «و انّي لَمْ أخرج أشْراً و لا بطراً …» بر همه پيشي گرفته است.
گزارش وی درباره چگونگي ضربت خوردن امام علي(علیه السلام) گزارش مشهور ميان علماي شيعه است. در حالي كه طبري و ابن سعد مينويسند: «چون حضرت از سايباني كه به مسجد ميرسد، بيرون شد، ابن ملجم او را ضربت زد» . يعقوبي كه تاريخ او پيش از اينان نوشته شده می گويد: «پسر ملجم از سوراخي كه در ديوار مسجد بود، شمشير بر سر او زد» ابن اعثم در اينباره ميگويد:
پسر ملجم شمشير خود را برداشت و به مسجد آمد و ميان خفتگان افتاد. علي(علیه السلام) اذان گفت و داخل مسجد شد و خفتگان را بيدار ميكرد. سپس به محراب رفت و ايستاد و نماز را آغاز كرد. به ركوع و سپس به سجده رفت. چون سر از سجده نخست برداشت، ابن ملجم او را ضربت زد و ضربت او بر جاي ضربتي كه عمرو، پسر عبدود در جنگ خندق بدو زده بود، آمد. ابن ملجم گريخت و علي در محراب افتاد و مردم بانگ برآوردند: اميرمؤمنان كشته شد.
گفتنی است كه در منابع كهن، فقط چند منبع يكي ابن اعثم، ديگري بلاذري و سوم ابن شهرآشوب، از متن كامل صلح-نامه امام حسن مجتبي(علیه السلام) با معاويه به صورت يك معاهده رسمي یاد كردهاند.
2. دوري از حب و بغضهاي تنگنظرانه مذهبي
ابن اعثم از حب و بغضهاي تنگ نظرانه مذهبي به دور بوده است. وي به رغم توجه خاصي كه به اخبار و گزارش-های گوناگون دارد، هيچ گاه از انديشه خاصي جانب داري نكرده است. گزارش های وي به دور از افراط و تفريط است. وي ضمن تمجيد و بزرگ شمردن خلفا، گزارش هایی نيز در مذمت برخي از صحابه نقل ميكند. او جريان كشته شدن مالك بن نويره توسط خالدبن وليد را نقل ميكند و از اتهام طعن صحابه نميهراسد. وي به تفصيل، ديدار و طلب همراهي عايشه از امّ سلمه را نقل ميكند كه با عتاب شديد امّ سلمه روبه رو ميشود و در ادامه اين روايت، پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله سلم) را كه فرمودهاند: «علي خليفه من در زمان حيات من و بعد از مرگ من است»، از زبان امّ سلمه بيان ميكند و نيز گواهي عايشه به صدور اين روايت را نقل ميكند.
وي در جريان جنگ جمل، نامه امّ سلمه به اميرمؤمنان(علیه السلام) را كه در طعن عايشه است، اينگونه نقل ميكند:
و تا الله لولا ما نهي الله عزّوجل عنه من خروج النساء من بيوتهن، و ما أوصي به رسول الله عليه و آله و سلّم عند وفاته لشخصت معك.
ابن اعثم در نقل گزارشهايش درباره خلافت عثمان، جانب احتياط را نميپيمايد و بسياري از مطالب وي در طعن عثمان است. برای نمونه، وي به تفصيل، فراخواندن ابوذر از شام توسط عثمان و تبعيد وي به ربذه را نقل ميكند.
ابن اعثم در جريان جنگ صفين، جواب مردم مدينه به نامه معاويه و عمروعاص كه آنان را به جنگ با اميرمؤمنان فراخوانده بودند، اين گونه نقل ميكند:
يابن هند و يابن العاص، ما انتما و المكابتة، ولامشورة؟ و ما انتما و الخلافة و الشوري؟ أما انت يا معاويه، فطليقٌ لعين، و أما انت يا عمرو، فخائنٌ في الدين، فكفا عن المكاتبة، فليس لكما المكاتبة لأهل المدينة ولي و لا نصير و لا معينٌ و لا ظهيرٌ.
وي سخنان عبدالرحمان بن غنم الاشعري خطاب به ابوالدرداء و ابوهريره را چنين ميآورد:
و انتما تعلمان أنَّ مَنْ رضي بعلي خير ممَّن كرهه، و أنَّ مَنْ بايعه خيرٌ ممَّن لَم يبايعه، ثمَّ انّكما صِرتما رسولين لِرَجُل من الطلقاء الّذين لا يحلّ لهم الخلافة، و لا الشوري.
وی مرگ يزيد بن معاويه را به علت افراط در نوشيدن شراب ميداند. او گفت وگوي هشام بن عبدالملك با پيرمردي از اهل كوفه را نقل ميكند كه سراسر در مذمت و طعن بني اميه است.
در گزارشهاي ابن اعثم، برتري بني هاشم بر بني اميه به خوبي ملموس است. همين بي طرفي ابن اعثم باعث شده که برخي از علماي اهل سنت، وي را ضعيف شمرده و كتاب وي را از اعتبار انداختهاند.
كاستيهاي كتاب الفتوح
الفتوح را نبايد به ديده يك كتاب بدون اشكال نگريست. نگارنده، مدعي آگاهي از رمز و رازهاي ناشناخته كتاب نيست. راه تحليل آن از پژوهشهايي گسترده و ژرف ميگذرد. آن چه در اين فرصت ميتوان به عنوان كاستيهاي كلي اين كتاب برشمرد، عبارتند از:
1. به لحاظ تاريخنگاري، به علت نبود ارجاعات روشن گزارش های تاريخي، سبب شده بسياري از اين گزارش ها در پس پرده ابهام باقي بماند. به ديگر سخن، مطالب الفتوح، معلوم نيست كه از كدام منبع اصلي اخذ و اقتباس شده است. الفتوح در بيشتر موارد، منبع و مرجعي ندارد و نويسنده از مآخذ خود سخني به ميان نياورده و راويان ابن اعثم، به روشني مشخص نيستند. وي همه جا از قول خويش سخن ميگويد و راويان خود را ذكر نميكند. لذا به نقلهايي كه در ديگر كتب تاريخي از آن سخني به ميان نيامده، نميتوان اعتماد كرد. آنچه خاطر خواننده الفتوح را بيشتر مضطرب ميسازد، فاصله بسيار زماني ابن اعثم از وقايعي است كه وي منفرداً آنها را نقل ميكند. در مواردي نيز كه وي از لفظ «حدّثني» كه بر نقل بي واسطه از شيخ دلالت دارد، گزارشي را نقل كرده، ناقل يا مجهول است يا فاصله ابن اعثم تا وي آن قدر زياد است كه اعتماد خواننده را از اين جهت كه وي نميتواند مستقيماً از آنان گزارشي را نقل كند، خدشهدار ميسازد. پيش از اين افرادي كه ابن اعثم با لفظ «حدثني» از آنان گزارش نقل كرده ذكر شد. در اين ميان، افرادي نظير لوطبن يحيي بن سعيد ازدي (ابومخنف) م157ق، ابوالحسن علي بن محمد مدائني (م225ق)، جعال بن اسير سكاسكي (م 20ق)، هشام بن محمدبن سائب كلبي (م204ق) و محمدبن عمر واقدي (م 207ق) هستند كه نقل مستقيم ابن اعثم از آنان امكان ندارد.
2. گزارش های ابن اعثم، در برخي موارد نادرست است. به عبارتي، فقط در كتاب الفتوح به اين گزارش ها برميخوريم. برای نمونه، ابن اعثم بر اين باور بوده كه فتح قادسيه و مدائن در يك حمله و يا در دو حمله پياپي صورت گرفته است. از اين رو، نامه سعدبن ابي وقاص به عمر را نقل ميكند كه سعد، فتح قادسيه و مدائن هر دو را به وي بشارت ميدهد. در حالي كه متون تاريخي ديگر، فتح مدائن و قادسيه را در يك حمله تأييد نميكنند.
ابن اعثم سپاهيان روم در جنگ يرموك را چهارصد هزار نفر نقل ميكند؛ در حالي كه مشهور نزد ديگر تاریخ-نگاران، 240 هزار نفر است. او كشته شدن يزدگرد را در دوران خلافت خليفه دوم ميداند، اما اكثر تاریخ-نویسان، مرگ وي را در سال 31 قمری و در روزگار خلافت عثمان ميدانند.
3. در مواردي از كتاب، با ايجازهاي مخلّ روبه رو ميشويم. يعني روايتهاي اختصارگونه او گاه حكم «ايجاز مخل» را دارد؛ برای نمونه، گزارش ها درباره فتح بيت المقدس بسيار كوتاه است.
4. او در مواردي اندك، با پرداختي قصه گونه و افسانه آميز، از ارزش كار تاريخي ميكاهد. برای مثال، وقتي از ورود سپاهيان سعدبن ابي وقاس به مدائن خبر ميدهد، آن را با باوري تمام ميآورد كه «سپاه اسلام از آبها و طعامهايي كه لشكريان رستم فرخ زاد به زهر آلوده بودند، استفاده كردند ولي به حكم خدا به هيچ كس زياني نرسيد».
5. با توجه به آن كه ابن اعثم در زمان خلفاي عباسي ميزيسته و منابع و مصادر وي براي بيان تاريخ حكومت عباسي قابل دست رس بوده، با اين حال تاريخ خلفاي عباسي بخش اندكي از كتاب وي را تشكيل ميدهد.
نتیجه
نام اين كتاب اگرچه الفتوح است، گونه تاريخنگاري آن «تاريخ عمومي» است كه نویسنده آن را با شيوه موضوعي و روش تركيبي سامان داده است. اين اثر از منابع مهم و كهن تاريخي به شمار می آید كه در طول زمان به آن استناد فراوان شده است. براي نمونه، برخي از اخبار كتاب المناقب ابن شهر آشوب و بحارالانوار و بسياري از مطالب مقتل الحسين(علیه السلام) خوارزمي، از اين كتاب گرفته شده است. اين كتاب از منابع مهم واقعه كربلا به شمار می آید.
برخي از گزارشهاي ابن اعثم، از ارزش خاصي برخوردار است و اين به معناي صحت تمام گزارشهاي وي نیست، بلكه با برخي گزارشهاي وي، بايد با احتياط برخورد نمود و با مقابله و مقايسه با اخبار ديگر تاريخنگاران بزرگ، بررسي كرد و در صورت عدم تعارض و عدم مخالفت، به آن اعتنا نمود.
منابع
1. آئينه وند، صادق، علم تاريخ در گستره تمدن اسلامي، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1377ش.
2. ابراهيم حسن، حسن، تاريخ الاسلام، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1967م.
3. ابن اثير جزري، عزالدين علي، الكامل في التاريخ، بيروت: دارالكتب العلميه، 1418ق.
4. ابن اعثم كوفي، ابومحمد احمد، الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت: دارالاضواء، 1411ق.
5. ـــــــــــــــ، ترجمه: مستوفي هروي، مصحح: غلامرضا طباطبايي مجد، تهران: انتشارات آموزشي انقلاب اسلامي، 1372ش.
6. ابوسعده، محمد جبر، ابن اعثم الكوفي و منهجه التاريخي في كتاب الفتوح، مصر: مطبعه الجبلايي، 1408ق.
7. اشپولر، برتولد، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ترجمه: جواد افلاطوري.
8. امين عاملي، سيدمحسن، اعيان الشيعه، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1419ق.
9. بهراميان، علي، «نگاهي به ترجمه الفتوح»، نشر دانش، سال 1374ش.
10. تهراني، شيخ آقا بزرگ، الذريعه الي تصانيف الشيعه، قم: مؤسسه اسماعيليان، 1408ق.
11. جان احمدي، فاطمه، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، قم: دفتر نشر معارف، 1387ش.
12. جعفريان، رسول، تاريخ و سيره سياسي اميرالمؤمنان علي بن ابي طالب(علیه السلام)، قم: دليل ما، 1380ش.
13. ــــــــــ، منابع تاريخ اسلام، قم: انتشارات انصاريان.
14. حاجي خليفه، كشف الظنون، بيروت: دارالفكر، 1419ق.
15. حسين زاده شانه چي، حسين، اوضاع سياسي، اجتماعي و فرهنگي شيعه در عصر غيبت صغري، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1386ش.
16. خوارزمي، موفق بن احمد بن محمد، مقتل الحسين(علیه السلام)، تحقيق محمد سماوري، قم، دار انوارالهدي، 1418ق.
17. رنجبر، محسن، «پژوهشي درباره نام، سن و كيفيت طفل شيرخوار امام»(علیه السلام)، تاريخ در آيينه پژوهش، زمستان 1385ش.
18. ـــــــــ، «سيري در مقتل نويسي و تاريخ نگاري عاشورا از آغاز تا عصر حاضر»، تاريخ در آيينه پژوهش، پاييز 1386، ش15.
19. روحاني، محمد حسين، «تاريخ ابن اعثم كوفي و ترجمه آن»، راه نماي كتاب، ش166، تيرماه 1355ش.
20. زركلي، خيرالدين، الاعلام، بيروت: دارالعلم، 1989م.
21. سجادي، سيدصادق و هادي عالم زاده، تاريخ نگاري در اسلام، تهران: سمت، 1375ش.
22. شهيدي، سيدجعفر، علي از زبان علي يا زندگاني اميرمؤمنان علي(علیه السلام)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376.
23. شوشتري، قاضي نورالله، مجالس المؤمنين، تهران: كتاب فروشي اسلاميه، 1365ش.
24. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، قم: منشورات اروميه، 1404ق.
25. عسقلاني، ابن حجر، لسان الميزان، حيدر آباد، دكن، 1331ق.
26. كلبرگ، اتان، كتابخانه سيدبن طاووس، ترجمه علي قرايي و رسول جعفريان، قم، كتابخانه مرحوم مرعشي، 1371ش
27. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت: موسسه الوفاء، 1304ق.
28. مدرسي تبريزي، محمدعلي، ريحانه الادب، تهران: كتاب فروشي خيام، 1369ش.
29. مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1374ش.
30. معارف، مجيد، تاريخ عمومي حديث، تهران: كوير، 1377ش.
31. معروف الحسني، هاشم، دراسات في الحديث و المحدثين، بيروت: دارالتعاريف، 1398ق.
32. نورولي، محمد، اثر التشيّع في روايات التاريخي، مدينه منوره، دارالخضيري، 1417ق.
33. ياقوت حموي، ابوعبدالله، معجم الادباء، بيروت، موسسه المعارف تشيع، 1372ق.
34. ــــــــــــ، معجم البلدان، بيروت: داراحياء التراث العربي، 1417ق.
35. يعقوبي، احمدبن ابي يعقوب، تاريخ اليعقوبي، تحقيق عبدالأمير مهنا، بيروت: مؤسسه الأعلمي للمطبوعات، 1413ق، 1993م.