یکشنبه 2 اردیبهشت 1403 برابر با Sunday, 21 April , 2024

تاريخ تحولات طبقه بندى و رده بندى در فرهنگ اسلامي1

در هر دوره، دانشمندان علوم مختلف، مباحث را دسته بندى كرده اند؛ مثلاً ابن نديم، اطلاعات كتاب ها و دانشمندان را سامان داده، در چند مقاله و بخش تنظيم كرد. مرحوم نجفى، مباحث فقه را در كتاب جواهر الكلام به سبك خاصى دسته بندى و تنظيم كرده است؛ همچنين در مراحل مختلف آموزشى، مطالب به صورت دسته بندى شده عرضه مى شود. اما مهم تر اينكه: همه دانشمندان صاحب تأليف، از ذهنيت طبقه بندى عصر خود متأثر بوده اند؛ به هرحال طبقه بندى، تأثير زيربنايى و اساسى در همه روندهاى پژوهشى و فعاليت هاى علمى داشته است. هم اكنون سايت ها، اينترنت و همه انواع فعاليت هاى علمى، از طبقه بندى متأثرند.

طبقه بندى علوم و رده بندى منابع، از مقدمات و زمينه هاى مهم نمايه سازى و اصطلاح نگارى است. تا رده و طبقه چيزى تعيين نشود و در محل مناسب خود قرار نگيرد، نمى توان نمايه هاى مناسبى بر آن نوشت.

مسلمانان در تمدن ماندگار و فرهنگ بزرگى كه بنيان گذاشتند، در توسعه علوم و فنون، فراوان كوشيدند و پس از گردآورى انبوهى از منابع در سراسر جهان، مجبور به دسته بندى منابع شدند و براى نامگذارى رده هاى جديد، اصطلاحات جديدى وضع نمودند. آقاى طاش كبرى زاده طبقه بندى را علمى مستقل دانسته، در زمره علوم اسلامى به شمار آورده است. ولى نظريه طبقه بندى علوم، از ديدگاه عرب ها و مسلمانان در علوم قديم و نيز علوم جديد، مؤثر بوده است. در قرون ميانه هم انديشه هاى علمى مسلمانان در زمينه طبقه بندى، كاركرد پرنقشى در فرهنگ هاى مختلف ايفا كرده است. امروز نيازمندى به پژوهش درباره طبقه بندى، بيش از زمان هاى ديگر احساس مى شود؛ زيرا غربى ها تاريخ طبقه بندى علوم و فلسفه آن را مورد بررسى قرار داده اند؛ بدون اينكه سخنى از مشاركت مسلمانان و عرب ها به ميان آورند. عادت غربى ها اينگونه است كه از (ارسطو) به (بيكن) جهش كنند؛ از اين رو لازم است تلاش كنيم جايگاه مسلمانان را در تاريخ علوم برجسته كنيم و تلاش هاى علمى مسلمانان در طبقه بندى علوم را معرفى نماييم.2 در صورتى كه موفق شويم نقش مسلمانان در طبقه بندى علوم را اثبات كنيم، جايگاه مسلمانان در نمايه سازى و اصطلاح سازى، بهتر درك مى شود.

تحولات و ريشه هاى تاريخى: اغلب پژوهشگران، دانش عربى و تاريخ علوم اسلامى را به قرن دوم تا قرن هفتم قمرى در كشورهاى تحت حاكميت اسلام محدود مى كنند. همان گونه كه بسيارى از پژوهشگران نيز برآنند كه اصطلاح (عرب)، بر افرادى منطبق مى شود كه زبان عربى را در بيشتر تأليفات علمى خود به كار بردند و در سرزمين هاى اسلامى زندگى مى كردند. در اين معنى، دانش ماهيت سه بعدى عربى، عقلانى و اسلامى دارد؛ بنابراين علاوه بر مسلمانان، مسيحيان، يهوديان، صائبين و نيز ديگرانى كه حتى بهره اندكى در پيشرفت علوم و تأليفات عربى داشتند و در قلمرو اسلامى زندگى مى كردند، در محدوده اين پژوهش قرار مى گيرند.

ولى اين پژوهش فقط به (مسلمانان) و آنچه مسلمانان به زبان هاى عربى مى نوشتند، توجه دارد؛ از اين رو به (طبقه بندى علوم از ديدگاه همه عرب ها) كارى نداريم و فقط به آثار و ديدگاه هاى اسلامى مى پردازيم.3

ابتدا تاريخ فشرده اى از طبقه بندى علوم از ديدگاه مسلمانان در قرون دوم تا يازدهم قمرى مطرح مى كنيم، سپس به سراغ تحليل آنها مى رويم؛ البته در آغاز بايد (طبقه بندى) در فرهنگ اسلامى را در محدوده (تعامل علوم و معارف بشرى) بررسى كنيم تا تأثير و تأثر انديشه ها و نظريات را كشف كنيم. با توجه به اين رهيافت، همه علوم شاخه هاى درختى هستند كه مطابق طبيعت خود، شاخه و برگ هايى از آن مى رويد و فروعات آن به مرور زيادتر مى شود؛ ولى همه اين فروعات، منتسب به اصل واحد و پيكره اى واحد است.

از سوى ديگر، هيچ شاخه اى از اين درخت نمى تواند به گونه اى نامحدود رشد كند، بلكه هر شاخه از شاخه هاى دانش، در چارچوب ديگر معارف و علوم بشرى محدود مى شود. نيز رشد خود به خود و بدون ملاحظه زمينه ها، عوامل و نمايات محال است.

با اينكه انديشه تكيه برخى علوم بر برخى ديگر و تعامل دانش ها، از زمان افلاطون وجود داشت و فلسفه او در طبقه بندى علوم درباره همين عقيده محورى شكل گرفته بود، ولى اين نگرش در انديشه عربى ـ اسلامى با عقيده به توحيد كه اسلام منادى آن است، عمق و پشتوانه بيشترى يافت.4 توجه به تأثير انديشه ارسطويى در طبقه بندى علوم اسلامى لازم است؛ البته طبقه بندى عربى با ارسطويى از جهات گوناگون تفاوت داشت. اين تمايز در طبقه بندى هايى كه در ديدگاه هاى جابرابن حيان، كندى، اخوان الصفا و خوارزمى وجود دارد، مشاهده مى كنيم. به هرحال، دانشمندان و فيلسوفان عرب به شيوه هاى خاصى علوم را طبقه بندى كرده اند كه برخى از آنها شناخته شده و برخى ديگر، تا زمان ما ناشناخته مانده است؛ بنابراين طبقه بندى علوم از ديدگاه عرب، موضوعى است كه پرونده آن جهت بحث، بررسى و مقايسه همچنان گشوده است؛ زيرا اين موضوع، همچون حلقه اصلى پيشرفت علمى انسان متمدن محسوب مى شود. به اين دليل كه عرب آن را از پيشينيان خود اخذ نموده، با افزودن نكاتى بر آن، ديدگاه هاى پخته ترى به اروپايى ها ارائه كرد و افرادى همچون بيكن، كلود برنارد و ديگران اين موضوع را از مسلمانان اخذ كرده، تكميل كردند. از آنجا كه با توجه به منابع موجود، بايد متعرض برخى افكار بنيادى در تاريخ عرب، نسبت به طبقه بندى علوم شويم، ممكن است از جابر بن حيان (198ـ120 ق) كه قديمى ترين رده بندى علوم را عرضه كرده، شروع كنيم؛ با اينكه مورخان به اهمال از نظريه او گذشته اند.5

اهميت جابربن حيان اين است كه در تأليف خود، از سنت ارسطويى در طبقه بندى علوم پيروى نكرده، خود، به گونه اى مستقل، نظم ويژه اى را بيان نموده است.6

پس از جابر، يعقوب ابن اسحاق (185ـ252 ق) علوم زمان خود را طبقه بندى كرد؛ ولى روش او، با طبقه بندى ارسطويى چندان تفاوتى ندارد، مگر از اين جهت كه بر خلاف رويكرد فلسفى ارسطو، او به دين توجه نموده است. او شاخه هاى اصلى علوم را به سه دسته طبقه بندى كرد و در واقع اين دسته بندى را از ارسطو گرفته بود: علوم نظرى، 7 علوم عملى،8 علوم مولد.9

اين تقسيم، گوياى طبقه بندى سه بخشى فلسفه نظرى، علمى و شعر در ديدگاه ارسطو است. در عصر اسلامى، علوم اسلامى به علوم پيشين افزوده شد و معارف دينى، به ويژه ماوراء طبيعى در شاخه هاى اصلى و بالاترين مراتب جاى گرفتند. بعد از او به طبقه بندى محمد بن فارابى (260ـ339 ق) مى رسيم. طبقه بندى او، يكى از قديمى ترين رده بندى علوم اسلامى به شمار مى آيد كه بيشترين تأثير را در تمامى تأليفات پس از خود داشته است. فارابى اين تقسيم بندى را در دو كتاب التنبيه على سبيل السعادة و احصاء العلوم10 آورده و در واقع گزارشى از علوم موجود در آن عصر ارائه كرده است.11

احصاء العلوم12، كتابى است كه در غرب به نام علوم13 شناخته مى شود و آقاى جرارد14 اهل كريمونا15 آن را به زبان لاتينى ترجمه كرده است؛ افزون بر آن، كتاب فارابى ترجمه عبرى نيز دارد.

تأثير فارابى بر دانشمندان مسلمانى كه پس از او آمدند، به خوبى آشكار است. مهم ترين اين دانشمندان، ابن سينا، غزالى و ابن رشد مى باشند و با اينكه فارابى در برخى از تأليفات خود، در مورد كيميا، تأويل خواب و علوم مشابه آن، نوشته هايى دارد، ولى در طبقه بندى خود از علوم به طور صريح از آنها نام نبرده است؛ در عوض، تقسيم بندى او، شاخه هايى همچون فيزيك، فعل و انفعالات عناصر و تكوين مركبات است. در ادامه شايسته است از دانشمندان مسلمان پس از فارابى كه نسبت به اين علوم و نيز كيميا و غير آن اهتمام داشته اند، يادى شود.

رسائل اخوان الصفا مربوط به نيمه قرن چهارم هجرى، طبقه بندى مستقلى از علوم عرضه كرده اند. آنان مواد را به شيوه موضوعى، گروه بندى كردند كه مى توان آن را به عنوان نظام طبقه بندى علوم دانست. معرفت از نظر آنان به چهار بخش اصليِ رياضى، تعليمى، جسمانى طبيعى، نفسانى عقلى و ناموسى الهي16 تقسيم مى شود.

نكته جديد موجود در ديدگاه اخوان الصفا اين است كه آنان علم سياست را ضمن علوم الهى تقسيم بندى نموده اند و آن را به پنج نوع پيامبرانه، پادشاهانه، عاميانه، ويژه و ذاتى تقسيم كرده اند. شايد علت روى آوردن به چنين رده بندى، اصلاح شرايع و اديان از طريق فلسفه بوده است.

بنابراين رده بندى علوم در نظر اخوان الصفا با تقسيم بندى ارسطويى متمايز است؛ همان گونه كه با طبقه بندى فارابى متفاوت است؛ زيرا فارابى حكمت را به دو بخش تقسيم كرده است؛ درحالى كه اخوان الصفا آن را به چهار بخش تقسيم نموده اند. البته اخوان الصفا و فارابى در برخى موارد ديدگاه هاى هماهنگى در اين زمينه داشته اند.

پس از اخوان الصفا، محمد خوارزمى (متوفاى 387 ق) در كتاب خود مفاتيح العلوم دست به طبقه بندى علوم زده است. او در اين كتاب، بين علوم عربى خالص و علوم بيگانه تفاوت قائل شده، در نتيجه، خود را از نظريات فلسفى يونان قديم رها كرده است.17

پس از خوارزمى، به محمد بن اسحاق ابن نديم (متوفاى 380 ق) مى رسيم كه با تأليف كتاب الفهرست اولين نظام طبقه بندى در عرصه اطلاع رسانى علمى را عرضه كرد. همه اين طبقه بندى ها، مربوط به قرن چهارم قمرى است. اولين رده بندى قابل توجه در قرن پنجم متعلق به ابن سينا است كه از انديشه فارابى تأثير پذيرفته است. ابن سينا در رساله خود به نام فى اقسام العلوم العقلية مبادرت به انجام اين مهم نموده است. كتاب فوق نسبت به كتاب شفاى او ـ كه در حقيقت دائرةالمعارف همه علوم است ـ ارتباط بيشترى با طبقه بندى علوم دارد.

شيوه و رسم دانشمندان مسلمان از دوران اوليه تا كنون اين بوده است كه ابتدا علوم را تقسيم بندى كرده، پس از آن، زمينه و چارچوب هركدام از علوم را به طور جداگانه توصيف مى كرده اند. همين روش را به خوبى مى توان در كتاب علوم الستين18 مشاهده كرد. اين اثر را امام فخرالدين رازى در قرن ششم قمرى/ دوازدهم ميلادى نوشته، در آن، شصت بخش از علوم (يا نمونه هاى علوم) را توصيف نموده است. نظام طبقه بندى سهروردى نيز در همين قرن (ششم قمرى) پايه گذارى شد. پس از او، نظريات سنجارى در قرن هشتم قمرى مهم است. بيشتر تأليفات اين زمينه، در قرن هشتم تا يازدهم قمرى (چهاردهم تا هفدهم ميلادى) تأليف شده است.19

از رساله اكفانى (479 ق) به نام ارشاد القاصد الى أسنى المقاصد برمى آيد كه او، علوم را به (آلى) (علوم ابزارى) و (غير آلى) (علوم غايى و دانش هايى كه ذاتاً هدف هستند)، تقسيم كرده است.20 پس از آن، به مقدمه ابن خلدون مى رسيم كه از برترين نوشته هاى دانشمندان مسلمان در زمينه طبقه بندى علوم اسلامى به شمار مى آيد.

ابن خلدون، در پايان دوره اى از تاريخ اسلام زندگى مى كرد كه بيشترين فعاليت هاى علمى وجود داشت؛ همان گونه كه تحليل ابن خلدون به عنوان كارشناس در تاريخ، ملاحظات دقيق او را در دوره بارورى تاريخ اسلامى بازتاب مى دهد، در برخورد با آداب و علوم جهان اسلام، ديدگاه هايى درباره ساختار و قلمرو و اهداف دانش ها ارائه كرد. طبقه بندى ابن خلدون از علوم، در پژوهش هاى مراكز آموزش دينى و اسلامى در خلال قرن هاى گذشته معتبر تلقى مى شد و با اينكه برخى از اين مراكز آموزشى (به ويژه بين جهان اهل سنت)، همه موضوعات بيان شده در مقدمه ابن خلدون را تدريس نمى كردند، ولى مراكز آموزشى فوق، اصل كلى ابن خلدون در اين زمينه را پذيرفته بودند.

در اينجا شايسته است به اين نكته اشاره كنيم كه ابن خلدون (متوفاى 808 ق) در نوشته خود، از خوارزمى تأثير پذيرفته است؛ زيرا او علوم زمان خود را به علومى كه تنها با فراست فكرى مى توان به آنها نائل شد (علوم فلسفى و حكمت) و علوم نقلى وضعى كه براى رسيدن به آنها، بايد به واضع شرعى اعتماد شود، تقسيم كرده است و در نائل شدن به علوم نوع اول، همه اقوام و ملت ها را در آن سهيم و مساوى دانسته، در صورتى كه علوم نوع دوم را به امت اسلامى محدود كرده است.

علومى كه خوارزمى بيگانه تلقى مى كرد، ابن خلدون علوم عقليه اى مى داند كه همه ملت ها در آن سهيم اند. از طرف ديگر، علوم شرعيه از ديدگاه خوارزمى، همان علوم نقليه از ديدگاه ابن خلدون است.21

سرانجام نوبت به طبقه بندى علوم از ديدگاه طاش كبرى زاده مى رسد كه آن را در كتاب مفتاح السعادة و مصباح السيادة مطرح كرده است. اكثر قريب به اتفاق پژوهشگران، بر اين عقيده اند كه از جمله كامل ترين طبقه بندى علوم، همين شيوه طاش كبرى زاده است؛ زيرا اساساً طبقه بندى علوم را دانشى مستقل با قواعد خاص دانست. طاش كبرى زاده طبقه بندى علوم را اينگونه تعريف مى كند: (طبقه بندى، علمى است كه از تحقيق در رده بندى عمومى ترين موضوعات شروع [مى شود] و به ويژه ترين آنها مى رسد تا در نتيجه به موضوعات علوم مندرج در علم عام و كلى نائل شود؛ البته امكان دارد رده بندى، از موضوعات ويژه شروع [شود] و به موضوع كلى و عام رسد).22

تعريف طاش كبرى زاده، اشاره به استفاده از روش هاى قياسى و استقرايى در طبقه بندى دارد؛ به همين دليل، طبقه بندى او از علوم، به سيستم هاى جديد نزديك تر است؛ افزون بر اينكه طاش كبرى زاده در روش خود، بر تأليفات موجود تكيه كرده، به شيوه تجربى و عينى عمل كرده است و تقسيم بندى او فقط فلسفى و انتزاعى نيست.

مطلب فوق، بار ديگر انديشه علم و طبقه بندى علوم و همچنين انديشه متمايزبودن علم از فلسفه را به خوبى آشكار مى سازد.23

مناسب آن است كه سخن خود را درباره موضوع، با تأكيد بر اين حقيقت به پايان بريم كه تمدن ها و فرهنگ با همديگر تعامل دارند و هر فرهنگ محلى منطقه اى با مؤلفه ها و عناصر گوناگون محلى خود در تعامل است. مسلمانان، فرهنگ و تمدن را از يونان گرفتند، ولى در توليد دستاوردهاى اصيل تمدن انسانى مشاركت داشت. تمدن اروپايى نيز، به ويژه در اوايل عصر رنسانس، مطالب بسيارى از مسلمانان برگرفت، ولى خود نيز در دستاوردهاى اصيل تمدن انسانى مشاركت نمود؛ چرا كه تمدن انسانى، حلقه هاى مختلفى هستند كه برخى با برخى ديگر پيوند و ارتباط دارند. در زمينه طبقه بندى علوم و ارتباط حلقه هاى عربى و جهانى آن، سخن جلال موسى در برابر من است كه مى گويد24: (وقتى ما طاش كبرى زاده را بهترين شخصيت، از بين دانشمندان متأخر بدانيم كه در مورد طبقه بندى علوم تحقيق و دقت كرده است و تعريف و تقسيم آن را به خوبى بيان نموده، مطلب درستى گفته ايم؛ با وجود اين منافات ندارد كه او بسيارى از تعريفات خود را از اكفانى گرفته باشد؛ همان گونه كه صاحب كشف الظنون (مشهور به حاجى خليفه و متوفاى 1068 ق) از طاش زاده مطالب زيادى اخذ كرده است؛ زيرا در مقدمه كتاب خود، برخى از مطالب ابن خلدون و كتاب مفتاح السعادة را خلاصه كرده، به شيوه طاش زاده [در اين زمينه] رفتار نموده است. البته گاهى عبارات را [عيناً نقل نموده، و گاهى هم زياد و كم كرده است. ]25 آنچه حاجى خليفه نسبت به طاش زاده انجام داده و از او اقتباس كرده است، حسن صديق خان نيز در كتاب خود به نام ابجد العلوم26 عمل كرده است؛ زيرا صديق خان از افراد قبل از خود، به ويژه حاجى خليفه در اين زمينه مطالبى اخذ كرده است).

به هرحال، تداوم اين موضوع تا قرن دوازدهم هجرى، داراى تطوراتى بود؛ تا اينكه مولوى تهانوى هندى صاحب كتاب كشاف اصطلاحات الفنون پا به عرصه دانش طبقه بندى علوم گذاشت و همه مطالبى كه درباره اين علم گفته شده بود، در كتاب پيش گفته خود، جمع آورى نمود. او در مقدمه كتاب مى گويد: (كتاب حاضر را درباره دو فن تنظيم نمودم: فن (شناخت) الفاظ عربى و فن (شناخت) عجمى).27 اين همان نكته اى است كه در انديشه هاى خوارزمى و ابن خلدون به عنوان يك تفكر اصيل وجود داشت.

طبقه بندى علوم در فرهنگ عربى ـ اسلامى، تابلوى تمام نماى تحولات انديشه علم و فرهنگ است؛ از سوى ديگر گوياى اصالت كارنامه تمدن اسلامى است. به دليل همين اهميت ها، در ادامه طبقه بندى علوم را از ديدگاه فارابى و ابن سينا با تفصيل بيشتر مطرح مى كنيم تا ريشه هاى تاريخى اين مبحث به دست آيد: ديدگاه فارابى: دانش هاى موجود در آن زمان را به هشت شاخه اصلى، طبقه بندى و هر طبقه را به چند شاخه جزئى تر تقسيم مى كند:

شاخه اول: ادبيات و لغت: تركيب الفاظ و نظم و ترتيب آنها،28 نحو و صرف،29 مقررات و قواعد سخن گفتن.30

شاخه دوم: منطق هرآنچه كه تقسيم، تعريف و تركيب افكار بسيط را شامل گردد. اين علم، پس از تعريف اصطلاحات آن، شامل پنج بخش مى شود كه عبارت اند از:

1. [شرايط] ضرورى براى مقدمات منطقي31 در يك قياس منطقى؛32 قياس هاى منطقى مفيد و نتيجه بخش و ابزار كشف براهين جدلى؛33 مطالعات و توجيه منطقى آنها و روش هاى پيشگيرى از آنها؛ جهت ارائه بحث و مناقشه در برابر مردم؛ شعر و چگونگى امكان هماهنگى آن با هر موضوع.

شاخه س سوم: علوم مقدماتى:34 1. علم حساب عملى و نظرى؛ 2. علم هندسه عملى و نظرى.

حساب عملى: بررسى اعداد مربوط به اجسام مانند [تعداد] افراد يا [مقدار] دينارها؛ يعنى آنچه مردم در معاملات خود در بازار و در شهر، نيازمند آن هستند.

حساب نظرى: اين نوع حساب، تنها خود اعداد و آنچه مربوط به آن مى شود را بررسى مى كند؛ مانند: زوج، فرد و احكامى كه مربوط به آنها، همچون تساوى، كم و زيادى، متناسب و غيرمتناسب، متشابه و غيرمتشابه و نيز استخراج اعداد از اعداد ديگر است.

هندسه عملى: مانند خطوط و سطوح اجسام زبر، اجسام آهنى، ديوار يا زمين.

هندسه نظرى: مانند خطوط و سطوح اجسام بر زمين كه خود تقسيم به سطوح و اشكال مى شود.

3. دورى و نزديكى اشياء: اين علم به دو بخش تقسيم مى شود: الف) علمى كه در مورد آنچه با نور و اشعه مستقيم ديده مى شود، تحقيق مى كند؛ ب) علمى كه با نور و اشعه هاى غيرمستقيم به آنان نگاه مى شود كه همان علم انعكاس نور و آيينه است.

4. علم نجوم كه شامل علم ستاره شناسى و حركات و اشكال اجسام آسمانى مى شود.

5. موسيقى: عملى و نظرى.

موسيقى عملى: اين علم شامل انواع و اصناف صداها و ابزارها و آلات طبيعى و مصنوعى آنها مى شود.

موسيقى نظرى: اين علم نيز شامل اصول و مقدمات استخراج آوازها (و نت ها) بر طبق آن اصول و تبديل آنها به گفتارها و نت هاى موسيقى و تركيب صداها مى شود.

6. علم سنجش و وزن [اشياى] سنگين: اين دانش شامل اندازه گيرى اشيا و اجسام سنگين وزن و نيز يافتن اصول و ابزارى كه با آنها، آن اشياء كشيده يا بالا برده شود، مى گردد.

7. علم ساخت ابزار و ادوات (مكانيك): اين علم شامل [كيفيت] ساخت وسايل ساده و ابزار و ادوات ضرورى براى فنون و علوم گوناگون ديگر، همچون ستاره شناسى و موسيقى مى شود.

شاخه چهارم: فيزيك (علوم طبيعى): 1. شناخت مبانى و اصولى كه در اجسام طبيعى مشتركند؛ 2. شناخت طبيعت و ويژگى هاى عناصر و اصولى كه به واسطه آنها مى توان عناصر [ويژه اى] را براى تكون و پديدآمدن اجسام تخصيص داد؛ 3. علم تكوين، فساد، رشد و تكامل اجسام طبيعى؛ 4. علم تأثير و تأثر عناصر براى تكوين [اشياى] مركب؛ 5. شناخت اجسام مركب و آنچه از عناصر چهارگانه (آب، خاك، هوا و آتش) و ويژگى هاى آنها پديد مى آيد؛ 6. معدن شناسى؛ 7. گياه شناسى؛ 8. جانورشناسى.

شاخه پنجم: ماوراء طبيعت (الهيات): 1. شناخت ذات و جوهر اشياء؛ 2. شناخت مبانى علوم جزئى و نيز علومى كه مربوط به مشاهده مى باشد (همان فلسفه اولى، از ديدگاه ارسطو)؛ 3. شناخت موجودات مجردى كه جسم نيستند و ويژگى هاى آنها را ندارند. اين شناخت از آن روست كه در نهايت به شناخت حقيقت ـ كه همان اللّه و حق كه يكى از اسماى الهى است ـ نائل شويم.

شاخه ششم: جامعه شناسى: اين دانش ديدگاه ها و رفتار انساني35 و اهداف آن و نيز تعريف سعادت و لزوم درخواست آن را شامل مى شود؛ افزون بر آن، خوى و طبيعت و روش هاى رفتار آدمى را نيز دربر مى گيرد.

شاخه هفتم: علم فقه: اين علم به دو بخش تقسيم مى شود: يكى از آنها، به اصول مذاهب و احكام شريعت مربوط مى گردد و ديگرى، رفتار فرد مسلمان و اقدامات عملى او را دربر مى گيرد. البته در اينجا مباحث اخلاق، سياست، اقتصاد، جامعه و قانون نيز به طور كلى مطرح مى شود.

شاخه هشتم: علم كلام: اين علم نيز به دو بخش تقسيم مى شود. بخش اول، درباره توحيد و ذات خدا بحث مى كند و بخش دوم، درباره جبر و اختيار، مسئله امامت، رفتار فردى و اجتماعى پژوهش مى نمايد.

ديدگاه ابن سينا: ابن سينا در رسالة اقسام العلوم العقلية حكمت را اينگونه تعريف مى كند: (حكمت، دانشى است كه انسان از آن براى شناخت آنچه [در خارج] وجود دارد و نيز آنچه لازم است تا انسان، در مسير كمال و شرافت خود و در نهايت جهت برترين سعادت، آن را به دست آورد، آمادگى يابد تا در نتيجه، جهانى معقول [برحسب توان بشرى] مشابه جهان [محسوس] موجود گردد). بدين ترتيب، ابن سينا همچون ارسطو، در اين تعريف، علوم نظرى را با علوم عملى جمع كرده، كنار يكديگر گذاشته است.

حكمت نظرى نيز از ديدگاه ابن سينا، به اين موارد تقسيم مى شود:

1. پست ترين علم كه همان علم طبيعى است. علمى كه درباره ماده، حركت، املاك، تغيير، استحاله، بودن، فساد، نفس و قوا و نيز رفتارهاى آن بحث مى كند. ابن سينا با اينكه از نظر زمانى پس از فارابى بوده است، ولى تقسيم بندى او به روشنى و شفافى تقسيم بندى فارابى نيست.

2. علم وسط كه همان علم رياضى است. اين علم درباره وجود ماده و حركت مانند تربيع، دايره، عدد و مشابه آن تحقيق مى كند؛ همچنين در مورد علوم تعليمى، همانند حساب و هندسه پژوهش مى نمايد. مى توان گفت ابن سينا در توضيح علوم رياضى، از تجربه فارابى در احصاء العلوم استفاده چندانى نكرده است.

3. برترين علم كه علم الهى (الهيات) ناميده مى شود. اين علم درباره امورى پژوهش مى نمايد كه وجود آن و نيز حدودش (مانند ذات بارى تعالى، علم توحيد و…) نياز به ماده و حركت ندارد و از مفاهيمى، همانند كثرت، علت و معلول، كلى و جزئى و…كه معانى آنها در محدوده تجريد است، بحث مى كند.

حكمت عملى نيز داراى اين موارد است: 1. اخلاق؛ 2. سياست؛ 3. تدبير منزل (اقتصاد).

اين سه بخش، در رساله ابن سينا با دين پيوند داده شده اند و اين در حقيقت تلاشى است از جانب ابن سينا براى پيوند حكمت با دين و ايجاد هماهنگى بين فلسفه و دين.

از ديدگاه ابن سينا، منطق، ابزار همه علوم است كه براى تشخيص درست از نادرست به كار گرفته مى شود.

نتيجه گيرى: مسلمانان با اينكه در زمينه طبقه بندى علوم از آثار يونانى، رومى و آثار ديگر مناطق، استفاده كردند، ولى اين مبحث را بسيار توسعه دادند و به نكات و نظريات پيشرفته اى دست يافتند؛ به طورى كه تا ساليان طولانى، آراى آنها محور درس و پژوهش مراكز علمى اروپا بوده است.

به دليل زيربنايى بودن طبقه بندى و تأثير آن در ديگر مباحث و موضوعات علمى و پژوهشى، به ويژه تأثير در تنظيم مباحث، سرعنوان گذارى، نمايه سازى و تدوين اصطلاحات همواره مورد توجه دانشمندان مسلمان بوده است؛ اما در عصر جديد، با توسعه اطلاع رسانى و رسانه ها ضرورت توجه به طبقه بندى بيشتر احساس مى شود؛ زيرا در هر زمينه، اطلاعات انبوه و فربه شده است و اين اطلاعات بايد با دقت تمام تقسيم و تنظيم شود تا ذخيره سازى، بازيافت و استفاده از آنها آسان شود. مهم آن است كه مسلمانان در اين زمينه فرهنگى غنى دارند و با بازسازى ميراث اسلامى، مى توان به دستاوردهاى بسيار مطلوبى رسيد.

امروزه مدل هاى مشهورى مثل ديويى و T.Cبر همه كتابخانه هاى جهان اسلام سيطره يافته است و منابع اسلامى با اين شيوه ها طبقه بندى مى شوند، ولى با بازسازى ديدگاه هاى دانشمندان مسلمان، حداقل مى توان قوت هاى اين ميراث را در جهان مطرح كرد.

 

پی نوشت مطالب

 1. ترجمه بخشى از كتاب التصنيف (بيروت: وكالة المطبوعات، [بى تا] ص 57ـ69) است.

2. الدو ميدلى؛ عند العرب واثره تطور العلم العالمى؛ ترجمه محمديوسف موسى و ديگران؛ قاهره: دارالقلم، 1962 م. اسداللّه علوى و محمدرضا شجاع رضوى اين اثر را به فارسى ترجمه كرده، زيرعنوان علوم اسلامى و نقش آن در تحولات علمى جهان منتشر كرده اند (م).

3. جلال محمد عبدالحميد موسى؛ منهج البحث العلمى عندالعرب فى مجال العلوم الطبيعية والكونية؛ بيروت: دارالكتاب اللبنانى، 1972 م، ص 21.

4. برخى از پژوهشگران غربى معتقدند: انديشه وحدت و تعامل علوم به دست بيكن تقويت شد؛ ولى نويسنده بر اين باور است كه دانشمندان و فلاسفه عرب در اين زمينه از بيكن پيشى گرفته اند.

5. اين طبقه بندى در رساله هاى اخراج ما فى القوة الى الفعل والحدود آمده است (مختارات من رسائله؛ تحقيق پاول كراوس؛ قاهره، 1354 ق).

6. براى توضيح بيشتر طبقه بندى جابربن حيان از علوم، به منبع ذيل مراجعه شود: جلال محمد موسى؛ منهج البحث عندالعرب؛ بيروت: دارالكتاب اللبنانى، 1972، ص 59ـ62.

7. Theoretical.

8.  Practical.

9. Productive.

10. Enumeration of the science.

11. Nasr،sayyed hossein؛Science and civilization Islam؛Cambridge،Harvard University Press،1968،P.60.

12. كتاب احصاء العلوم در قرن دوازدهم ميلادى با تلاش دومينوكس غندياليوناس به زبان لاتين ترجمه شد. اين ترجمه و ترجمه عبرى آن را بلانسيه با متن عربى آن در يك جلد منتشر كرد (زاهده ابراهيم؛ تصنيف العلوم عندالعرب؛ مجله مكتبة الجامعة، ج دوم، 1973 م، ص 26، نيز براى مشخصات چاپ هاى مختلف و ترجمه هاى احصاءالعلوم نگاه كنيد به: محمد نورى؛ مأخذشناسى علوم عقلى؛ ص 1664ـ1665) (م. ).

13. De scietus.

14. Gerard.

15. Cremona.

16. تصنيف العلوم عندالعرب؛ ج 2، ص 72ـ73. علم سياست از ديدگاه اخوان الصفا شامل حكمت عملى ارسطو است؛ بنابراين سياست به معناى خاص، همان علم تدبير منزل است و سياست اصلى و ذاتى، همان اخلاف علم اخلاق و سياست پادشاهى است و سياست كلى و عمومى همان علم سياست از ديدگاه ارسطو است.

17. اين كتاب چند چاپ مهم دارد؛ از جمله وان فلوتن درليدن، 1895 م اولين چاپ تحقيقى آن را عرضه كرد. نيز چندين ترجمه دارد (ر.ك به: محمد نورى؛ مأخذشناسى علوم عقلى؛ ص 894ـ895) (م. ).

18. Book of sixty Sciences.

19. با اينكه ابوحامد محمد غزالى ديدگاه هاى قابل توجهى درباره باب طبقه بندى علوم دارد و آنها را در كتاب احياء علوم الدين مطرح كرده است و سپس در دوره صفويه ملامحسن فيض از آن متأثر بوده است، ولى نويسنده مطرح نكرده است (م. ).

20. ر.ك به: اكفانى؛ ارشاد القاصد الى السنى المقاصد؛ قاهره، 1907، ص 26 و تهانوى؛ كشاف اصطلاحات الفنون؛ ج 1، ص 6.

21. جلال محمد موسى؛ همان؛ ص 77. اين اثر زيرعنوان جامع العوم وحدايق الانوار نيز شناخته مى شود. گويا اولين چاپ آن توسط ملك الكتاب در سال 1323 ق منتشر شده است (م. ).

22. طاش كبرى زاده؛ مفتاح السعادة ومصباح السيادة؛ ج 2، ص 324.

23. جهت گيرى تأليفات غربى بر اين مطلب تمركز يافته اند كه بيكن در مسير جداسازى تاريخ مدنى از تاريخ طبيعى سهم جدى داشته است، از اين رو، او قواعد جدايى علم از فلسفه را پايه گذارى كرد، ولى بنيان گذار انديشه جدايى و پايه گذارى قواعد آن را در نزد دانشمندان عرب به وضوح مشاهده مى نماييم.

24. جلال محمد موسى؛ همان؛ ص 83.

25. از منبع ذيل اقتباس شده است: احمد زكى؛ موسوعات العلوم العربية؛ ص 6.

26. حسن صديق خان؛ ابجد العلوم؛ .

27. تهانوى؛ كشاف اصطلاحات الفنون؛ قاهره، 1965، ص 2.

28. Syntax.

29. Grammer.

30. Pronunciation and Speech.

31. Premises.

32. Syllogism.

33. Dialectical.

34. Propaedeutic Sciences.

35. در مورد اين تقسيم به منبع ذيل، از كتاب سيدحسين نصر مراجعه شود:

Farabi،Catalog de les Ciencias،Edicion y Traduccion Castellana poy Angel Gonzales،2 ded. Madrid،Publications de la Facultad de Filosofia Tletars،universided de Madrid،1963.

نيز ر.ك به: محمدعلى ريان؛ (تصنيف العلوم بين الفارابى و ابن خلدون)؛ مجله علم الفكر، كويت، ج 9، ش 1، اوريل ـ ژوئن 1978. همچنين: عبدالوهاب ابونور؛ الخطة العربية للتصنيف بين مؤتمرين؛ رياض: دارالعلوم، 1977، ص 47ـ48.

 

/پایان/

 

منبع: آیینه پژوهش،شماره 125.

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=20541

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − ده =

آخرین مطالب